هر انقلابی برای تداوم خود نیازمند تولید و بازپروری "اندیشه" است. اگر انقلاب ها نتوانند در پاسخ به نیازهای جدید تولید اندیشه کنند، ارتباط خود با "زمان" و "زمانه" را از دست داده و با خطر تحجر و واپس گرایی مواجه می شوند. از سوی دیگر تجربه تاریخی به ما نشان داده است که تحمیل واژه های دشمن بر نهضت ها و حرکت های انقلابی در طول تاریخ سبب انحراف آن ها شده است. به همین دلیل یکی از هشدارهای مستمر رهبر انقلاب اسلامی بر مراقبت از کلمات و واژه سازی در مسیر حفظ انقلاب بوده است. «یکی از چیزهائی که در هر حرکت عمومی و در هر نهضت لازم است، این است که بر اساس تفکرات و مبانی پایه ای این نهضت و این جریان، هم بایستی واژه سازی بشود، هم بایستی نهادسازی بشود.»[1] پس هر انقلاب نیازمند "ادبیات سیاسی" مخصوص به خود نیز هست.
اول: هر انقلابی برای تداوم خود نیازمند تولید و بازپروری "ادبیات سیاسی" مخصوص به خود است. در غیر این صورت ممکن است به ادبیات دشمن پناه ببرد. «وقتی یک فکر جدید... مطرح می شود، مفاهیم جدیدی را در جامعه القاء می کند؛ لذا این حرکت و این نهضت باید واژه های متناسب خودش را دارا باشد؛ اگر از واژه های بیگانه وام گرفت، فضا آشفته خواهد شد، مطلب ناگفته خواهد ماند.»[2]
استفاده از ادبیات سیاسی بیگانه حتی ممکن است به مرور، انقلاب را از مسیر اصلی خود منحرف کند. آن چنان که ملت ایران در تجربه ی تاریخی خود از این نمونه ها به چشم دیده است. یک نمونه ی آن، "نهضت عدالت خانه " است که توسط علما و فقهای شیعه در عصر قاجار راه افتاد اما در مسیر خود به دلایل مختلف منحرف شد و تبدیل شد به چیزی که امروزه آن را به نام "مشروطه" می شناسیم. ماجرا از آنجا آغاز شد که عده ای از انقلابیون به سفارت انگلیس پناه برده و سرخوش به "دیگ پلو"شدند. در نامه ی وکیل الدوله به اتابک درباره ی کمک نظام سلطه وقت به متحصنین در سفارت چنین آمده است: "دیشب هشت خروار برنج به آب ریخته بودند و تمام تهران آنجا است. قند و چایی و سایر ملزومات که اندازه ندارد. دیروز تجار بیست هزار تومان چک فرستاده از بانک انگلیس آوردند. مسلم است این وجوهات را جز دولت انگلیس نمی دهد..." اما پناه بردن به بیگانه، به مرور موجب تغییر ادبیات سیاسی انقلابیون نیز شد. مرحوم دُری درباره ی تأثیر استعمارگران بر تغییر ادبیات سیاسی انقلابیون چنین می نویسد: "تا این وقت سخن از مشروطه در میان نبود و این کلمه را کسی نمی دانست. لفظ مشروطه را به مردم تهران اهل سفارت القا کردند... یک روز طرف عصر، بنده با سه نفر از معممین درب سفارت ایستاده بودم. درشکه ی شارژ دافر سفارت از قلهک وارد شد. همین که درشکه به محاذات ما رسید ایستاد. بعد خانم شارژ دافر از درشکه پیاده شد... گفت آقایان شما برای چه اینجا آمده اید؟ یک نفر گفت: ما آمده ایم اینجا یک مجلس عدالت می خواهیم. گفت: نمی دانم مجلس عدالت چیست! گفت: یک مجلسی که دانشمندان ما، ریش سفیدان ما در آن بنشینند، نگذارند حکام و سلاطین به ما ظلم کنند. گفت: پس شما یقین مشروطه می خواهید. این اولین دفعه بود که ما لفظ مشروطه از زبان خانم شارژ دافر شنیدیم." استفاده ادبیات سیاسی بیگانگان و تبدیل نهضت عدالتخانه به مشروطه، یکی از عوامل انحراف این نهضت شد تا جایی که کار از دست علما و روحانیون به مرور خارج شد و به دست روشنفکران و جریان وابسته به غرب افتاد.
دوم: شاید به دلیل همین تجربه ی تاریخی بود که انقلاب اسلامی از همان ابتدای شروع نهضت، ادبیات سیاسی خاص خود را نیز به وجود آورد. به عنوان مثال، در حالی که اکثر انقلاب های هم عصر با انقلاب اسلامی برای کشورهای استعمارگر از اصطلاح "امپریالیسم" استفاده می کردند اما امام خمینی رحمة الله علیه اصطلاح "استکبار" را به کار بردند. «ما از کلمه ی امپریالیسم استفاده نکردیم؛ کلمه ی استکبار را آوردیم. ممکن است یک زوایائی در معنای امپریالیسم وجود داشته باشد که مورد نظر ما نیست... لذا این را مطرح کردیم، در انقلاب جا افتاد؛ دنیا هم امروز منظور ما را می فهمد.»[3]
یا مثلا در حالی که اکثر نخبگان فکری و سیاسی کشور از اصطلاح "توسعه" برای حرکت رو به جلوی نظام استفاده می کردند، رهبر انقلاب واژه ی "پیشرفت" را به کار بردند. «کلمه ی پیشرفت را ما با دقت انتخاب کردیم؛ تعمداً نخواستیم کلمه ی توسعه را به کار ببریم. علت این است که کلمه ی توسعه، یک بار ارزشی و معنائی دارد؛ التزاماتی با خودش همراه دارد که احیاناً ما با آن التزامات همراه نیستیم، موافق نیستیم. ما نمی خواهیم یک اصطلاح جاافتاده ی متعارف جهانی را که معنای خاصی را از آن می فهمند، بیاوریم داخل مجموعه ی کار خودمان بکنیم. ما مفهومی را که مورد نظر خودمان است، مطرح و عرضه می کنیم؛ این مفهوم عبارت است از پیشرفت.»[4]
سوم: این روزها، دشمنان انقلاب از ادبیات سیاسی "میانه رو- تندرو" برای تقسیم بندی مردم ایران و رسیدن به مقصود خود استفاده می کنند. «آنهایی که می گویند تندرو، منظورشان کسانی است که در راه انقلاب مصمّم تر و پایدارترند؛ حزب اللّهی ها را می گویند تندرو.»[5]
از نظر دشمن، تندروها یا بهتر بگوییم نیروهای مؤمن حزب اللهی و بسیجی «خاکریزهای مستحکم» انقلاب هستند که با وجود آنها نمی توانند پروژه ی «نفوذ» را تکمیل کنند. پس «یکی از چیزهایی که مکمّل این نفوذ است، تخطئه ی کسانی است که بر اصالت ها، بر نگاه درست، بر ارزش ها پای می فشارند.»[6]
از نظر دشمن، «میانه رو [هم] کسی است که در مقابل آنها تسلیم باشد.»[7]
یعنی همان «خاکریز نرم»: «مثل خاکریزِ نرم نباشید که دشمن از هرجا خواست بتواند در شما نفوذ کند؛ مستحکم باشید.»[8]
در حالی که از نظر اسلام، «در مقابل میانه رو تندرو نیست؛ در مقابل میانه رو، منحرف است. آن کسی میانه رو نیست که منحرف از راه و منحرف از جادّه است؛ امّا در جادّه، بعضی ها تندتر می روند و بعضی ها کندتر می روند. تند رفتن در صراط مستقیم چیز بدی نیست؛ سابِقوا اِلی مَغفِرَةٍ مِن رَبِّکُم؛ جلوتر بروید.»[9]
باید نقشه ی دشمن و ادبیات آن را شناخت. وگرنه ممکن است برخی افراد و جریان ها از جاده ی حق منحرف شوند و کشور را نیز دچار انحرف کنند. جوان مؤمن انقلابی همان خاکریز مستحکم انقلاب است که می تواند از انحراف در انقلاب و اصول آن جلوگیری کند. الفاظ معانی خودشان را دارند و معانی سبب می شوند که رفتارها تحت تاثیر قرار بگیرد. عدالتخانه در اثر تکرار ادبیات سیاسی دشمن به مشروطه تبدیل شد و بعد هم از مسیر خودش منحرف شد. انحراف از مسیر حق، نتیجه تکرار ادبیات سیاسی دشمن است.
پی نوشت
[1] 1390/07/22
[2] 1390/07/22
[3] 1389/09/10
[4] 1389/09/10
[5] 1394/12/05
[6] 1394/09/04
[7] 1394/12/05
[8] 1393/10/19
[9] 1394/12/05