اگر به صورتتان سیلی زدند...
سخن حضرت عیسی(ع) در خصوص تحمل ورزیدن در برابر سیلی و آزار دیگران، اختصاصاً برای حواریون بوده است و نباید تعمیم داده شود. این خطا فقط در مسیحیان عامی دیده نمی شود بلکه حتی جناب پاپ هم ندانسته است که این تعلیم عیسی(ع) به حواریون اختصاص دارد.
این مقاله نگاهی دارد به یکی از سخنانی که از حضرت عیسی(ع) نقل شده است.
یکی از مشهورترین سخنانی که از حضرت عیسی(ع) نقل شده این است که او به مردم تعلیم داد تا اگر به شما سیلی زدند روی دیگر صورتتان را نیز بگیرید:
با شریر مقاومت مکنید، بلکه هر که به رخسارۀ راست تو طپانچه زند، دیگری را نیز به سوی او بگردان[1]
آیا حضرت عیسی(ع) اصولاً چنین سخنی فرموده است؟ آیا این سخن، به پذیرش ظلم و ازدیاد فساد در زمین نمی انجامد؟ آیا معتقدان مسیحی می توانند به این فرمان دشوار عمل کنند؟
ما مسلمانان کتب عهدین را تحریف شده می دانیم و لهذا چندان اعتباری برای این سخنان قائل نمی شویم. ولی باید در این سخن تأمل کرد. به نظر می رسد که حضرت عیسی(ع) چنین سخنی فرموده است ولی نه با این معانی که علمای مسیحی آن را تفسیر می کنند. در ابتدا باید حواریون عیسی(ع) را معرفی کنیم.
انتخاب حواریون
حضرت عیسی(ع) در ابتدای رسالتش دوازده شاگرد برای خود برگزید و به اتفاق آنها به شهرهای مختلف یهود سفر کرد و ایشان را در خلوت، تعلیم داد. این دوازده نفر در سنت اسلامی «حواریون» نامیده می شوند[2] و در سنت مسیحی «فرستادگان عیسی» یا به اختصار، «رسولان»[3] زیرا حضرت عیسی(ع) در میانۀ رسالت چهار سالۀ خود، این دوازده نفر را برای شفای بیماران به شهرهای یهود «فرستاد» تا خدا خواندن آن حضرت، از زبان مردم بیفتد[4] وقتی مردم دیدند که معجزات عیسی(ع) از شاگردان او نیز صادر می شود از عقاید کفرآمیز در خصوص آن حضرت دست برداشتند. وقتی حواریون به نزد عیسی(ع) برگشتند آن حضرت سخنی به این معنی گفت که شما توانستید شیطان را مخذول کنید[5] و همین است سخنی که قرآن در انتهای سورۀ صف می فرماید که عیسی(ع) به کمک حواریون خود بر کافران پیروز شد[6]
مأموریت حواریون این بود که شاهدان اعمال و سخنان عیسی(ع) باشند[7] تا بعد از رفتن آن حضرت، مردم را به درستی تعلیم دهند. و حواریون نیز چنین کردند و علی رغم مخالفت کاهنان یهود، در معبد حاضر می شدند و مردم را تعلیم می دادند[8]
موعظۀ بالای کوه
به اصل سخن بازمی گردیم. حضرت عیسی(ع) قبل از شروع سفرهای خود، در بالای کوه با حواریون خلوت کرد تا وظایف آنها را مشخص کند. این سخنرانی، به «موعظۀ بالای کوه» معروف شده است. در میان اناجیل چهارگانۀ مسیحی (متی، مرقس، لوقا و یوحنا)، انجیل متی این سخنان را بهتر از دیگران نقل کرده است. در حالیکه در انجیل یوحنا حتی یک جمله از این سخنرانی دیده نمی شود. سه فصل از 28 فصلِ انجیل متی، به این سخنرانی اختصاص یافته است. در ابتدای باب پنجم انجیل متی آمده است:
و گروهی بسیار دیده، بر فراز کوه آمد. و وقتی که او بنشست، شاگردانش نزد او حاضر شدند. آنگاه دهان خود را گشوده، ایشان را تعلیم داد...[9]
در جمله فوق، واضح است که عیسی(ع) از مردم دوری گزیده، به بالای کوه رفته است تا اختصاصاً برای شاگردانش سخنرانی کند. دستور عیسی به سیلی خوردن نیز در میانۀ همین سخنان آمده است.
می خواهیم نشان دهیم که دستور به مقاومت در برابر شریران، یک دستور اختصاصی برای حواریون بوده است، و نه یک دستور عام. دلایلی در خود متن وجود دارد که مخاطب این سخنان فقط حواریون بوده اند و لذا نبایست تعمیم یابد. به برخی از این موارد توجه کنید:
ـ خوشحال باشید چون شما را فحش گویند و جفا رسانند، و به خاطر من هر سخن بدی بر شما کاذبانه گویند. خوش باشید و شادی عظیم نمایید، زیرا اجر شما در آسمان عظیم است زیرا که به همینطور بر انبیای قبل از شما جفا می رسانیدند[10]
ـ شما نمک جهانید! لیکن اگر نمک فاسد گردد، به کدام چیز، باز نمکین شود؟ دیگر مصرفی ندارد جز آنکه بیرون افکنده، پایمال مردم شود. شما نور عالمید. شهری که بر کوهی بنا شود، نتوان پنهان کرد[11]
ـ از بهر جان خود اندیشه مکنید که چه خورید یا چه آشامید و نه برای بدن خود که چه بپوشید. آیا جان، از خوراک و بدن از پوشاک بهتر نیست؟ مرغان هوا را نظر کنید که نه می کارند و نه می دروند و نه در انبارها ذخیره می کنند و پدر آسمانی شما آنها را می پروراند. آیا شما از آنها به مراتب بهتر نیستید؟ و کیست از شما که به تفکّر بتواند ذراعی بر قامت خود افزاید؟ و برای لباس چرا می اندیشید؟ در سوسن های چمن تأمّل کنید، چگونه نموّ می کنند! نه محنت می کشند و نه می ریسند![12]
ـ و چون از کوه به زیر آمد، گروهی بسیار از عقب او روانه شدند...[13]
همانطور که دیده می شود مطابق فصول 5 تا 7 انجیل متی، حضرت عیسی(ع) مقام حواریون را مشخص کرده است که شما در آینده باید به مردم نور بدهید. پس به مانند انبیاء بر جفای مردم، صبر و تحمل کنید. آن حضرت سپس به موضوع سفرهای خود می پردازد و به آنها سفارش می کند که در اندیشۀ خوراک و پوشاک خود نباشید. به عبارت دیگر، غذای ذخیره و کفش و لباس اضافی با خود برندارید و سبک بار باشید. زیرا خداوند تعالی، تأمین خوراک و پوشاک شما را بر عهده گرفته است.
مشابه این سخن در وقتی که عیسی(ع) حواریونش را برای شفای بیماران می فرستد آمده است:
پس آن دوازده را پیش خوانده، شروع کرد به فرستادن ایشان جفت جفت. و ایشان را بر ارواح پلید قدرت داد، و قدغن فرمود که جز عصا فقط، هیچ چیز برندارید، نه توشه دان و نه پول در کمربند خود، بلکه موزه ای در پا کنید و دو قبا در بر نکنید[14]
نتیجه بحث این است که حضرت عیسی(ع) در مقدمۀ سفرهای خود با حواریون، دستوراتی اختصاصی به آنها می دهد و ضمن معرفی جایگاه آنها در جهان، به ایشان فرمان می دهد تا به مانند انبیاء از منظر خدایی به مردم نظر کنند:
ـ دشمنان خود را محبّت نمایید و برای لعن کنندگان خود برکت بطلبید و به آنانی که از شما نفرت کنند، احسان کنید و به هر که به شما فحش دهد و جفا رساند، دعای خیر کنید، تا پدر خود را که در آسمان است پسران شوید، زیرا که آفتابِ خود را بر بدان و نیکان طالع می سازد و باران بر عادلان و ظالمان می باراند[15] ـ هرگاه تقصیرات مردم را بدیشان بیامرزید، پدر آسمانی شما، شما را نیز خواهد آمرزید. امّا اگر تقصیرهای مردم را نیامرزید، پدر شما هم تقصیرهای شما را نخواهد آمرزید[16]
حضرت عیسی(ع) مدت ها بعد به حواریون خود خبر می دهد که شما را به جهت شاگردی من، تازیانه خواهند زد و برخی را خواهند کشت:
بر شما دست اندازی خواهند کرد و جفا نموده، شما را به کنایس و زندان ها خواهند سپرد و در حضور سلاطین و حکّام به جهت نام من خواهند برد. و این برای شما به شهادت خواهد انجامید[17] پس در دل های خود قرار دهید که برای حجّت آوردن، پیشتر اندیشه نکنید، زیرا که من به شما زبانی و حکمتی خواهم داد که همۀ دشمنان شما با آن مقاومت و مباحثه نتوانند نمود. و شما را والدین و برادران و خویشان و دوستان تسلیم خواهند کرد و بعضی از شما را به قتل خواهند رسانید. و جمیع مردم به جهت نام من شما را نفرت خواهند کرد. ولکن مویی از سر شما گُم نخواهد شد. جان های خود را به صبر دریابید[18]
چگونه عیسی(ع) از صلیب نجات یافت؟
حضرت عیسی(ع) با معجزه ای بی نظیر، از مکر کاهنان نجات یافت. او در ظهور مجدد خود، حواریون و مردم بی غرض را از اشتباه درآورد و خبر داد که آن مصلوب در واقع یهودای خائن بوده است. زیرا خداوند چهرۀ او را به مانند عیسی(ع) کرد و کاهنان در واقع او را دستگیر و مصلوب کردند. لهذا معلوم می شود علت آنکه مردم خواستار قتل عیسی شدند به آن دلیل بود که سخنانش نشان از ترسِ مرگ داشت. مردم گمان کردند که عیسی(ع) فریبکار بوده است و لذا غیورانه مرگ او را خواستار شدند. با ظهور مجدد عیسی(ع) پرده از ماجرا کنار رفت و معلوم شد که کاهنان برای دستگیری آن حضرت نقشه ها کشیده و توانسته بودند یکی از حواریون او را به نام یهودای اسخریوطی، به خیانت برانگیزند. و همان حواری بود که عملاً مصلوب شد و خداوند در یک عمل عجیب، چهرۀ ظاهری او را به عیسی شبیه کرده بود. برای مطالعۀ بیشتر، به مقالۀ دیگری از راقم رجوع فرمایید: «نقدی بر مصائب خرافی مسیح (ع)»
حضرت عیسی(ع) در ظهور مجددش، چند روز دیگر با شاگردان و مردم زندگی کرد و سپس از فراز کوه زیتون در اورشلیم به توسط فرشتگان به آسمان بالا برده شد.[19] پس از او، حواریون به ریاست پطرس، رهبری فکری مردم را بر عهده گرفتند. اما هنوز معبد در اختیار کاهنان بود و حواریون چاره ای نداشتند جز آنکه در همان مکان، به مردم تعلیم دهند.
حواریون، تعلیمات عیسی(ع) را به کار می بندند
کاهنان یهود در شورای خود، اذعان می کنند که آنها معجزه ای کرده اند که بر تمام مردم اورشلیم واضح شده و نمی توان آن را انکار کرد.[20] مقصود از این «معجزه»، نجات یافتن عیسی(ع) از صلیب و علن شدن دشمنی کاهنان با آن حضرت بوده است. از آنجا که کاهنان در قتل عیسی(ع) ناموفق بودند لذا نمی توانستند به حواریون او آسیبی برسانند. فقط در اوقاتی که جانشان به لب می رسید حواریون را دستگیر می کردند و تازیانه می زدند. در همین مواقع بود که آن تعلیم مورد بحث عیسی(ع) به کار حواریون آمد:
و رسولان را حاضر ساخته، تازیانه زدند و قدغن نمودند که دیگر به نام عیسی حرف نزنند پس ایشان را مرخّص کردند. و ایشان از حضور اهل شورا شادخاطر رفتند از آن رو که شایستۀ آن شمرده شدند که به جهت اسم او رسوایی کشند.[21]
افراد باطل، آزار دیگران را تحمل نمی کنند
الف. یهودا در چهرۀ عیسی
همانطور که دیده می شود صبر و تحمل در راه عقیده، یکی از نشانه های اهل حق است. در عوض، افراد باطل به سرعت تحمل خود را از دست می دهند و اعتراض می کنند. مثلاً وقتی که کاهنان عیسی را ظاهراً دستگیر کردند چون شب بود او را در ابتدا به خانۀ رئیس خود بردند. یکی از خادمان منزل، به صورت عیسی سیلی زد که اعتراض او را در پی داشت:
یکی از خادمان که در آنجا ایستاده بود، طپانچه بر عیسی زده، گفت: «آیا به رئیس کَهَنَه چنین جواب می دهی؟» عیسی بدو جواب داد: «اگر بد گفتم، به بدی شهادت ده و اگر خوب، برای چه مرا می زنی؟»[22]
این سخنان عیسای مصلوب، بر خلاف تعالیم مسیحیت است که می گویند عیسی خودش را تسلیم کرد تا قربانی شود و گناهان بشر کفاره گردد. آیا کسی که به یک سیلی اعتراض می کند آمادۀ اعدام است؟!
اصولاً به سبب همین اعتراضات بود که مردم از پیروی عیسی خارج شدند. چون گمان کردند که تاکنون فریب او را خورده اند. لذا عموم مردم متحد شدند تا عیسی به دار آویخته شود. پیلاطس حاکم روم در فلسطین، تنها کسی بود که حقیقت را فهمید. او به سخنان عیسای محکوم توجه کرد و دانست که او در واقع یهودا است و لذا مرتباً قصد آزادی او را کرد. ولی مردم نخواستند که بشنوند. در نهایت پیلاطس به حکم مردم گردن گذاشت و آنطور که در اناجیل آمده برای خشنودی مردم، عیسی را سپرد تا مصلوب شود.[23] در حالیکه آن محکوم مصلوب، در واقع یهودای اسخریوطی بود.
ب. پولس
نمونۀ دوم برای افرادی که حتی تحمل یک سیلی را ندارند در رسالۀ اعمال رسولان آمده است. پولس کسی که شاگرد کاهنان بود و به فرمان آنها پیروان عیسی(ع) را آزار می کرد و می کشت پس از مدتی تغییر روش داد و مدعی شد که عیسی(ع) در رؤیا به او ظاهر شده و وی را برای شاگردی خود پذیرفته است. پولس بعد از آنکه مدتی با حواریون حشر و نشر داشت، با یک نزاع ساختگی از آنها جدا شد[24] و از آن پس عقاید بدعت آمیز خود را در خارج از فلسطین ترویج کرد. پولس اذعان کرده که به شهرهایی می رفته است که نام عیسی(ع) در آنها شهرت نیافته باشد.[25] انتخاب این شهرها به او این فرصت را می داد تا قرائت خود را از عیسی و رسالتش تعلیم کند. اما وقتی حواریون به آن شهرها می رفتند عموم مردم به حقایق آگاه شده، از تعالیم پولس رویگردان می شدند. لذا است که پولس در نامه به اهالی غلاطیه با عصبانیت برای آنها نوشته است که حتی اگر فرشتۀ آسمانی هم انجیلی غیر از آنچه من به شما تعلیم دادم برایتان آورد، ملعون باد!.[26] مشابه این واقعه در قرنتیه نیز رخ داد و پولس نامۀ اولش را برای رفع این اختلافات در خطاب به آنها نوشت.
به طور اختصار باید بگوییم که مسیحیت امروز در واقع به پولس متصل می شود و نه به عیسی(ع). چون رابطه ای میان پولس و عیسی(ع) وجود ندارد. زیرا او با وجود آنکه هم عصر حضرت عیسی(ع) بود، لیاقت نیافت حتی یک لحظه نیز آن حضرت را ببیند. لذا اینکه پولس، حواریون یعنی شاگردانی که عیسی(ع) در طول سال ها پرورش داده است را خطاکار می خواند و مدعی می شود که آنها چیزی نمی توانند به او بیاموزند[27] حکایت از آن دارد که او فقط روش دشمنی خود با عیسی(ع) را عوض کرده است. به عبارات امروز، پولس از جنگ سخت به جنگ نرم روی آورده است.
الغرض. تعالیم بدعت آمیز پولس، باعث آشوب مردم می شد.[28] لذا وقتی که او به اورشلیم بازگشت مردم بر او شوریدند و وی را دستگیر کردند و می خواستند به قتل برسانند. از طرفی رابطۀ پولس با کاهنان نیز به هم خورده بود چون او دیگر از کسی فرمان نمی گرفت.
پولس را برای محاکمه به شورای کاهنان داخل می کنند. اندکی بعد به او یک سیلی می نوازند و او اعتراض می کند:
پس پولُس به اهل شورا نیک نگریسته، گفت، ای برادران، من تا امروز با کمال ضمیر صالح در خدمت خدا رفتار کرده ام. آنگاه حنّانیا، رئیس کَهَنَه، حاضران را فرمود تا به دهانش زنند. پولُس بدو گفت، خدا تو را خواهد زد، ای دیوار سفیدشده! تو نشسته ای تا مرا بر حسب شریعت داوری کنی و به ضدّ شریعت حکم به زدنم می کنی؟ حاضران گفتند، آیا رئیس کَهَنَۀ خدا را دشنام می دهی؟[29]
سخن آخر
سخن حضرت عیسی(ع) در خصوص تحمل ورزیدن در برابر سیلی و آزار دیگران، اختصاصاً برای حواریون بوده است و نباید تعمیم داده شود. این خطا فقط در مسیحیان عامّی دیده نمی شود بلکه حتی جناب پاپ هم ندانسته است که این تعلیم عیسی(ع) به حواریون اختصاص دارد. در خبری منتشر شد که پاپ واتیکان در ضمن آن اعتراف کرده بود که نتوانسته به این تعلیم عیسی(ع) عمل کند:
پاپ فرانسیس همچنین اعتراف کرد که به یکی از آموزه های مسیح عمل نکرده، آموزه ای که می گوید «هرکس به طرف راست صورتت ضربه زد طرف چپ را به هم به او نشان ده». ؛متأسفانه تحریفات صورت گرفته در مسیحیت به گونه ای عمیق شده است که حتی خود رهبران آنها نیز حق و باطل را نمی شناسند. شستن پای حواریون توسط حضرت عیسی(ع) که در باب 13 از انجیل یوحنا آمده است نیز یک کار اختصاصی بوده است و نباید تعمیم یابد. آن حضرت در پایان مأموریت چهار سالۀ خود، پاهای شاگردان خود را شست چون آنها در سفرهایشان هیچ وقت بر مرکب سوار نشده بودند. این عمل عیسی(ع) نوعی تشکر از شاگردانش بود. همچنین او به این طریق به آنها فهماند که سفرهای آنها به اتمام رسیده است. البته حواریون مدتی بعد فهمیدند که آن شب، آخرین شبِ معیت آنها با عیسی(ع) بوده است. لذا آن را «شام آخر» نامیدند. اگر عیسی(ع) زودتر به آنها خبر داده بود وداع آنها بسیار دشوار می شد.
پی نوشت ها
[1] انجیل متی 5/ 39
[2] آل عمران/ 52
[3] متی 10/ 2
[4] متی 10، مرقس 6، لوقا 10
[5] لوقا 10/ 18
[6] صف/ 14
[7] قرآن: آل عمران/ 53 ـ انجیل لوقا 24/ 49 ـ اعمال رسولان 1/ 8
[8] اعمال 4/ 20
[9] متی 5/ 1 و 2
[10] متی 5/ 11 و 12
[11] متی 5/ 13 و 14
[12] متی 6/ 25 تا 28
[13] متی 8/ 1
[14] مرقس 6/ 7 تا 9
[15] متی 5/ 44 و 45
[16] متی 6/ 13 و 14
[17] [یعنی برای گواهی دادنtestimony].
[18] لوقا 21/ 12 تا 19
[19] لوقا 24/ 51 ـ اعمال 1/ 9
[20] اعمال 4/ 16
[21] اعمال رسولان 5/ 40 و 41
[22] یوحنا 18/ 22 و 23
[23] مرقس 15/ 15
[24] اعمال 15/ 36 تا 41
[25] رومیان 15/ 20
[26] غلاطیان 1/ 8
[27] نامه به غلاطیان، باب 2
[28] اعمال 19/ 23 ـ 21/ 28
[29] اعمال 23/ 1 تا 4