پایه قرار دادنِ «دانسته ها» برای کشف و ره بردن به «ندانسته ها»، روز به روز بر رشد علمی انسان می افزاید.
آنچه به عنوان یک «مانع»، این راه را می بندد، «غرور» نسبت به دانسته ها و «کبر» نسبت به پرسیدن و آگاه شدن است.
«احساس بی نیازی»، نه تنها در قلمرو ثروت، بلکه در گستره دانش هم فسادآور است و شخص را به «طغیان» و «حرمان» می کشد.
این که گفته اند: علوم بشری با این همه رشد و شکوفایی، تنها توانسته خراشی کوچک بر دیواره عظیم مجهولات بیندازد، سخن درستی است و قبول آن، «غرور شکن» است.
و این که گفته اند: نهایت علم و دانایی انسان آن است که به این نتیجه برسد که چیزی نمی داند، این نیز گامی در «کبرزدایی» از دل است.
گفتنِ «نمی دانم»، از سپرهای حفاظتی انسان در برابر کبر و غرور علمی است. آنان که فاقد این سپر و جوشنِ ضدّ غرورند، زود آسیب می بینند و برای حفظ وجهه موهوم و پرستیژ خیالی، به حرف های بی مدرک و سخنان خام و نپخته روی می آورند، حتی از بافتن دروغ های بزرگ نیز پروا نمی کنند.
این سخن نغز از «ابن مسعود»، صحابی بزرگوار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است که: «دیوانه کسی است که درباره هر چه از او بپرسند، نظر و فتوا دهد. «نمی دانم» سپرِ انسانِ داناست».[1]
اگر پیرو مکتب امام صادق «ع» هم باشیم، این کلام از آن حضرت است: «اذا سُئل الرَّجُلُ مِنکم عمّا لا یعْلَمُ، فَلْیقُلْ: لا ادْری؛ [2] اگر از یکی از شما چیزی پرسیدند که نمی داند، بگوید: نمی دانم».
این آموزه و عمل به این توصیه، «شجاعت» می خواهد. هر کس طاقت و تابِ تحمّلِ بار سنگین «نمی دانم» را ندارد.
این نکته از علّامه طباطبایی که از چهره های پرفروغِ دانش فلسفه وعرفان و تفسیر است، شنیدنی است.
یکی از شاگردان وی در خاطراتش از استاد، می گوید:
«در طول سی سال که افتخار درک محضر ایشان را داشتم، هرگز کلمه «من» از ایشان نشنیدم. در عوض، عبارتِ «نمی دانم» را بارها در پاسخ سؤالات، از ایشان شنیده ام، همان عبارتی که افراد کم مایه، از گفتن آن عار دارند، ولی این دریای پرتلاطم علم و حکمت، از فرط تواضع و فروتنی به آسانی می گفت. جالب این جاست که به دنبال آن، پاسخ سؤال را به صورتِ احتمال و با عبارتِ «به نظر می رسد» بیان می کرد.»[3]
این گونه مردان خود ساخته، الگوی سلوک علمی اند، آنان که «علم»، مغرورشان نمی سازد و تواضع علمی زینت بخش حیات علمی آنان است.
کسی که فکر کند همه چیز را می داند و قادر به تحلیل همه چیز است و در همه زمینه ها آگاهی دارد و در هر موضوعی اظهار نظر می کند و روی نظرها و دیدگاه هایش نیز جزمیت نشان می دهد و هیچ گونه انعطاف پذیر نیست، علاوه بر آن که بی ظرفیتی خویش را می شناساند، از رشد و ارتقاء به درجات بالاتر هم محروم می ماند.
علم زدگان مغرور، همه هستی را با متراژ دانسته های خویش محاسبه می کنند. تنها چیزی را می پذیرند که در محدوده تنگ و در فضای علمی ذهنشان بگنجد. ناچار، بسیاری از حقایق عالم را تنها به این سبب که در محاسبات علمی آنان نمی گنجد، ردّ می کنند.
غرور علمی، گاهی فرد را به رد و انکار روشن ترین حقایق و بدیهی ترین واقعیات می کشاند. عناد و لجاجت در بحث و زیر بار «حق» نرفتن در مناظرات و گفت وگوها، ریشه در همین غرور دارد. از این رو، به توجیه یک خطا و اشتباه می پردازند، چون که شهامت پذیرش حق و اعتراف به ضعف آگاهی ندارند.
سال های نخست ورود به محیطهای دانش (چه در مقطع ابتدایی، چه دانشگاه) همراه با این «غرور» است. اگر هر چه دانش بیش تر شد، تواضع هم افزوده گشت و به موازات ارتقاء سطح علمی، برای دانشجو روشن گشت که چیزی نمی داند و دانسته هایش بسیار بسیار ناچیز است، این را می توان شاهدی بر «مسیر درست» در علم آموزی دانست.
باری، گفتنِ «نمی دانم»، هم نشانه شجاعت است، هم دلیل خود ساخته بودن.
وقتی چیزی را نمی دانیم، بی جهت آسمان و ریسمان به هم نبافیم و دیگران را هم به اشتباه نیندازیم و اطلاعات غلط ندهیم و به «بافندگی» نپردازیم، که چنین بافته هایی بسیار پوسیده است و زود از هم وا می رود.
فروتنی، زمینه ساز رشد علمی و معنوی است.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: «تواضَعوا لِمَن تَعَلَّمُونَ مِنه، و تواضَعُوا لِمَنْ تُعَلِّمونه؛[4] تواضع، هم نسبت به استادی داشته باشید که از او دانش می آموزید، هم نسبت به شاگردی که به او علم می آموزید».
این فروتنی، در پاسخ به سؤال دیگران هم خود را نشان می دهد، آن هم با گفتنِ «نمی دانم».
چه بسیار کسانی که از جواب های بی حساب و بدون تأمّل خویش، پشیمان شده اند. جواب گفتنِ بی درنگ هم، نوعی خودخواهی و غرور است. .. «مزن بی تأمّل به گفتار، دم».
نه انسان، دانای همه چیز است، نه بی نیاز از پرسیدن. اعتراف به جهل، نوعی کمال اخلاقی است.
کسی که از گفتنِ «لا أدری» شرم دارد، اما بدون شرم، حرف های حساب نکرده و نادرست می گوید، گرفتار نوعی احساس کاذب شخصیت و دچار غروری است که گاهی صاحبش را با مغز بر زمین می کوبد.
کدام یک شرم آورتر است؟ گفتنِ «نمی دانم»، یا دروغ بافی و نظر دادن درباره مباحثی که از حوزه علم و تخصص انسان بیرون است؟
دریغا که گاهی شیطان، چگونه از انسان سواری می کشد و او را به «مردم فریبی»، یا حتی «خود فریبی» سوق می دهد.
از حضرت علی علیه السلام روایت شده است: هر گاه از کسی سؤالی شد، درباره چیزی که نمی داند، از گفتنِ «نمی دانم» شرم نکند.[5]
این گام سلوک را از یاد نبریم.
این، عصایی است که در مسیر طولانی علم آموزی، به شدّت به آن محتاجیم و بدون آن، زمین می خوریم.[6]
پی نوشت ها
[1] محجة البیضاء، ج 1، ص 146
[2] همان، ص 147
[3] یادنامه علامه طباطبایى( نشریه، شماره 47 حزب جمهورى)، ص 61
[4] نهجالفصاحه، کلام 1185
[5] غررالحکم، ج 6، ص 277
[6] جواد محدثى، سلوک دانشجویى، 1جلد، دفتر نشر معارف - قم، چاپ: 4، 1386.