ماهان شبکه ایرانیان

تجلی هنر درمانی و بهداشت روان درآثار

به نام چاشنی بخش زبانها حلاوت بخش معنی دربیانها یا ران من بیایید با دردهایتان و بار درد تان را در زخم قلب من بتکانید(هوای تازه احمد شاملو) پزشکان و دانشوران و دانشمندان ارجمند،به این محفل عشق و الفت خوش آمدید

تجلی هنر درمانی و بهداشت روان درآثار
به نام چاشنی بخش زبانها
حلاوت بخش معنی دربیانها
یا ران من بیایید
با دردهایتان
و بار درد تان را
در زخم قلب من بتکانید(هوای تازه احمد شاملو)
پزشکان و دانشوران و دانشمندان ارجمند،به این محفل عشق و الفت خوش آمدید. امروز در این ساعت میهمان خوان گسترد ه ی به مهر آمیخته ی شعرا و نویسندگان در نشان دادن گل واژهای کلام و جاری ساختن احساس در شریان جان هستیم و سرود خوا نان بر دامان پر عطوفت آنان چنگ تمنا می زنیم که:
تو آمدی ز دورها و دورها
زسرزمین عطرها و نورها
نشانده ای مرا کنون به زورقی
زعاج ها، ز ابرها، بلورها
مرا به بر، امید دلنواز من
‏به بر، به شهرشعرها و شورها
(مجموعه ی اشعار فروغ فرخ زاد)
اینک رخصت می خواهم تا ازنگار ستان و گلستان و بوستان بهارستان ادبیان و شاعران به یاری تیغ مژگان، گلغنچه هایی از بستر مرغزار سخن به چینم و پیشکش حضور شما مشتاقان تاثیرگفتار نغزدرروح و روان انسان بنمایم. همه آمیخته به سر و آغشته به عطررمز و راز. هر چند گلچین همه ی این گل ‏ها سهل است و نه زمان برای بازنما یی و بازگو یی همه ی ظرایف دقایق کلامی و گفتاری و رفتاری و کرداری نازکدلان کفایت می کند . ناچارشیوه ی سخن گفتن به روش اجمال خواهد بود و من به ذوق و شوق ،راوی این مباحث درلحظات کوتاه هستم .
آری :
برلبانم سایه ای از پرسشی مر موز
دردلم دردیست بی آرام و هستی سوز
راز سرگردانی این روح عاصی را
با توجه درمیان گذاردن امروز
" فروغ "
سخن گفتن بقاعده و به مناسبت ،همواره موجب تسکین دردهای انسان درد مند می شود. این گونه سخن گفتن، مسلما در قلمرو هنر قرارمی گیرد و ازاثر پذیری درمانجویان ازلطافت کلام وخلاقیت گوینده ی آن سخن پرده برمی دارد.
‏تورق متون ارزنده، شواهد بسیاری دراین زمینه به همراه دارد. عنصرالمعالی کیکا ووس بن اسکندردرباب ششم قابوسنامه به آرامش و فرزانگی دست می یازد و پیوند"هنروسخن"و جنبه های شفا بخش آشنایی به این دو مقوله را آشکار می سازد
". . . با آن که مردم بی هنر، مادام بی سود باشد. چون(خار) مغیلان که تن دارد و سایه ندارد. نه خود را سود کند
‏و نه غیرخود را. و بدان که ازهمه ی هنرها بهترین هنری سخن گفتن است که آفریدگارما جل جلاله ازهمه ی آفریده های خویش آدمی را بهترآفرید و آدمی فزون یافت بردیگرجانواران(به قدرت نطق و سخن گفتن)..."
هرسخن و واژه ای که ازدل برمی آید، لاجرم بر دل نشیند سخن ارزشمند، آن گفتمانی است که موجب قبول دلها باشد. و این مطلب دلنشین جمله ای است بیادگار مانده از مولا حسین واعظ کاشفی سبزواری درکتاب بسیارگرانمایه "فتوت نامه ی سلطانی "و تداعی کننده ی گفتار حکیم یونانی ارسطوا ست که:
‏هنروسیله ی تذهیب و پالا یش نفس است و ارسطو، واژه ی "کتارسیس "(1)را معادل آرامش و آسایش روان می شناسد و گل نقش بوستان کتاب او: یعنی"فن شعر"همین جمله است. اینک نوبرانه ی هنر سخن گفتن و آرامش یافتن و تامل کردن و. . . را از رامشگر سخن درآینییه ی قلب ها یعنی ازدیوان استاد محمد حسین شهریار، پیشانی گفتار سازیم که درچند یبت زیبا، احساس مهر، جاذبه ی انسان بودن، قدرت دلسپاری و. . . را نشان می دهد:
مادری بود و دخترو پسرش
پسرک از می محبت مست
دختر ازغصه ی پدر مسلول
پدرش تازه رفته بود ازدست
یک شب آهسته با کنایه ،طبیب
گفت با مادر: این نخواهد رست
ماه دیگر که ازسموم خزان
برگها را بود به خاک نشست
صبری ای باغبان که برگ امید
خواهد از شاخه ی حیات گسست
پسر این حال را مگردریافت
بنگراینجا چه مایه رقت هست:
صبح فردا دو دست کوچک طفل
برگها را به شاخه ها می بست
بسیاری از شعرا و ادبا و نویسندگان ایران، با آ گاهی کامل درقالب مباحث عرفانی و ادبیات تعلیمی و تمثیلی و حمامی، مطالب درخور توجهی درباب بهداشت روان و کاربرد قصه های عبرت آموز از دیدگاه هنردرمانی و تاثیر گفتار، درسرودها و نوشته های خود به نظم و نثربه یادگارگذاشته اند. آنان به دقت نظر، عدم دخالت هرنا محرم و نادانی را دردفع مشکل روحی و روانی و جسمی مردم سفارش نموده اند. لسان الغیب حافظ دراین مورد می فرماید:
درکارخانه ای که ره علم و عقل نیست و هم ضعف رای فضولی چرا کند؟
دربیت نغزبیاد ماندنی از آن شاعر آسمانی چنین آمده است: پیرمیخانه چه خوش گفت به دردی کش خویش
‏که مگو حال دل سوخته با خامی چند
می دانیم که رازداری و پرده پوشی خصلت هرانسان عاقل ،بویژه طبیبان جسم و جان درحریم درد مندی دیگران است و محمد بن منور بن ابی سعدبن ابی طاهر بن ابو سعید میهن درکتاب نفیس اسرارالتوحید فی مقدمات الشیخ ابو سعیدی درهیات تمثیل ،مطلب را به عالی ترین وجه بیان داشته است:
‏". . . روزی یکی نزدیک شیخ ابو سعید آمد و گفت:
ای شیخ آمده ام تا ازاسرار حق چیزی با من ( آشکار) نمایی. شیخ گفت:
‏بازگرد تا فردا (بامداد و فردا بازآی). آن مرد بازگشت (برفت) شیخ بفمود تا آنروز موشی بگرفتند و درحقه کردند و سرحقه محکم کردند. دیگر روزآن مرد بازآمد و گفت: ای شیخ آنچ ( آنچه) وعده کرده ای بگوی. شیخ بفمود تا آن حقه را به وی دادند و گفت: زینهار تا سر(درب این حقه با زنکنی ،مرد حقه را برگرفت وبه خانه رفت و سودای آتش بگرفت که آیا درین حقه ،چه سر است؟ هرچند صبر کرد، نتوانست ،سر(درب) حقه باز کرد و موش بیرون جست و برفت ،مرد پیش شیخ آمد و گفت: ای شیخ من از توسر خدای تعالی طلب کردم ،توموشی(درحقه) به من دادی؟
شیخ گفت: ای مرد، ما موشی درحقه بتو دادیم تو پنهان تنوانستی داشت، سرخدای را با تو بگوییم چگونه نگاه خواهی دا شت؟
البته توجه به نکات پند آموز و ارشاد و راهنمایی بیمار با کلام سنجیده، از دیرگاه ازایران باستان تا کنون دربند بند بیانات شاعران وعارفان و نویسندگان و. . . وجود داشته است. "ما نتره ی پزشکی "نوعی روان درمانی و رعایت بهداشت روان، مرسوم عامه ی مردم ایران باستان بوده ودرآن زمان از جایگاه والا یی ازنظردرمان برخورداربوده است. دراینگونه ازدرمان، برای مداوای درمانجویان، درمانگران آگاه از نتیجه ی پندار و اندرز و راهنمایی و مشاوره و نیکو سخن گفتن و دل به دست آوردن و. . . ازدعا ها و کلام مقدس استفاده می کردند . در"ادریبهشت یشت"به این روش پزشکی اشاره شده و حکیم ترس،
آگاها نه ازاین موضوع بهره گرفته ودرقالب ادبیات زیبا، فرموده است:
تو بیماری وپند داروی توست
بگویم تا تو شوی تندرست
وگرچیره شد بر دلت کام ورشک
سخن گوی تا دیگر آرام پزشک
پزشک تو پند است و دارو خرد
مگر ، تاج از دلت بسترد
گاتاهای معروف اوستا ، حاوی مواعظ موزونی است که یکرشته قواهد اخلاقی ودرمانی را بیان می کند. گاتاها مهمترین اجزا اوستا می باشدوتقریباً بالغ بر 5560 ‏کلمه دارد. گاتاها را می توان قدیم ترین اثر منظوم ایران باستان شمرد. دوکتاب معروف "خدای نامک"و"هزار افسانک"و اندرزنا مه هایی گرا نسنگی ازآن زمان به یادگار مانده است که ازاوراق این کتب بی نظیر مطالب قلیل اما پردلیل درهنردرمانی و بهداشت روان وجوددارد، همین مباحث بعدا درسرودن ابیات پرمغز یا تحریر یادداشت های سودمند ازسوی شاعران ونویسندگان ،موثر بوده است. کنجکاوی درشان و منزلت انسان و بررسی فلسفه ی وجودی او دراین جهان از مضامین زیبای این کهن سرودها و دیرینه نوشته ها بوده است.
‏شاید حجه الحق ابوعلی سپنا تحت تاثیر این گونه مسایل دوبیت پرمعنی سروده است:
ایکاش به دانمی که من کیستمی؟
سو گشته به عالم از پی چیستمی؟
گر مقبلم آسوده و خوش زیستمی
ورنه به هزاردیده بگریستمی
یکی از سنت های خوبی که دانشمندان در روزگار گذشته به کار می بردند، سرودن منظومه های آموزشی در زمینه های گوناگون بود. هدف ازاین سنت که تقریباًدرقرن چهارم هجری به اوج رسید، این بودکه طالبان هرعلم (ازجمله علم النفس) از طریق به خاطر سپردن ابیات شعری که درباره ی آن علم سروده شده است، بتوانند یک دوره از آن علم را که مبتنی برآهنگ وریتم بوده، از برداشته باشند وفقط برای دانستن ریزه کاری ها به کتب تفضیلی مراجعه کنند. صاحبدلان می دانند که به خاطرسپردن و از بر کردن شعر به مراتب آسان تر از به خاطرسپردن ریزه کاری های متون نثر است، با توجه به این ویژگی شعری دانشمندان برای ترویج علوم مختلف به سرودن منظومه های تعلیمی پرداخته اند. ازجمله می توان به "ارجوزه"(2) ابن سینا به عربی اشاره کرد.
متاسفا نه تحقیقات بسیاراندکی در زمینه ی علم النفس ابن سینا انجام گرفته است. هرچند گاهی کتابها یی هم دراین مورد برشته ی تحریر درآمده است و ما می شناسیم. با وجود این اودرشاهکارهای ادبی طبی خود ودر"ارجوزه"مذکورعلم طب نفسانی وجسمانی را ازمنظرهای متعدد درمدنظرداشته وازیک لحاظ می گوید: علم طب (به معنای وسیع هم جسمانی وهم روانی) به شش بخش تقسیم می شود:
1-شناخت طبیعت صحت.
2-شناخت علامات صحت.
3-شناخت طبیعت بیماری ها
4-شناخت علامات بیماری ها.
5-شناخت زایل ساختن بیماری ها.
6-شناخت چگونگی حفاظت ازصحت .(3)
و اوجدا درتمام این شش بخش خاذق بود وشاید محرک اودرسرودن دوبیت عبرت انگیز، همین شناخت صحیح اوازموارد مذکوردرفوق بوده است:
از قعر گل سیاه تا اوج زحل
کردم همه مشکلات گیتی را حل
بیرون جستم زقید هر مکر وحیل
هر بندگشاده شد، مگربند اجل
کلام نرم و لطیف و هدایتگربسیاری از شعرا و ادبا، حتی دل سنگ اهل ظلم وجفا را همچون موم نرم کرده است و آسودگی روان ودوری از دغدغه ی ترس و ستم را به همراه داشته است.
را وندی در راحه الصدور می نویسد: ‏
". . . شنیدم که چون سلطان طغرل بیگ (سلجوقی به سال 447 ‏هجری)به همدان آمد، ازا ولیاسه پیربودند،باباطاهر، باباجعفر وشیخ حمشا. کوهی است بردرهمدان آن را خضرخوانند ( آن سه تن بر آنجا ایستاده بودندا نظرسلطان برایشان آمد (افتاد) کوکبه ی لشکر به داشت و پیاده شد و با وزیر ابو نصر الکندی پیش ایشان آمد ودستهایشان ببو سید. باباطاهرپاره ای شیفته گونه بودی. (باباطاهر) اورا (سلطان طغرل را) گفت: ای امیربا خلق خدای چه خواهی کرد؟ سلطان گفت: آنچه تو فرمایی. باباطاهرگفت:
ان الله یا مروبا لعدل و الاحسان
سلطان گفت: همان کنم که ترمی گویی بازگو یی درست اوضاع روحی وروانی ازسوی درمانجو، حقیقت گویی پرهیزاز اختفای مطالب واقعی ، روشنگری ذهن درما نگر، ایجاد زمینه ی مساعد برای تشخیص بیماری، پرهیزازاتلاف وقت، محرم دانستن طبیب و. . . هم دراتلاف.گزیدگان علم وسخن و اهل تحریروقلم، بسیارهنگام به نظم ونثربیان شده است .
حکیم توس فردوسی در تاکید بر دادن شرح حال درست از سوی بیمار به پزشک ، می گوید :
هر آنکس که پوشید درد از پزشک
زمژگان فرو ریخت ، خونین سرشک
خواجه شمس الدین حافظ می فر ماید :
طبیب عشق مسیحا دمست و مشفق لیک
چو درد در تو نبیند ، که را دوا بکند ؟
درمقابل ،طبیب هم باید محرم وراز نگهدارو سرپوش باشد و خدای نکرده گفته ی ابوسیلک گرگانی، شاعردوره ی صفاریان تکرار نشود که:
"...ای به لب قاضی و به مژگان دزد
‏چرا که مرجان خسته ای به امیدشفاونجات به محکمه وسرای طبیب مراجعه می کند ووورد زبانش همواره این است که:
‏ما به دین درنه پی حشمت و جاه آمده ایم
‏از بد حادثه ،اینجا به پناه آمده ایم
ما هم می دانیم که:
"... چو دزدی با چراغ آید، گزیده تو برد کالا "
شعارمعروف مندرج دردوبیت شعردلپسندنیزبه گرفتن بازوی ناتوان از سوی جوانمردان هماره آذین بخش سر درجوانمرد خانه (زورخانه)ها بوده است:
گربر سر نفس خود امیری مردی
برکورو کرارنکته نگیری مردی
مردی نبود فتاده را پای زدن
گردست فتاده ای بگیری مردی
احترام به سا لمندان و شیوه ی گفتار با آنان، مکرردرقلمرو سرودها ونوشته های صاحبان قلم به چشم می خورد. بسیاری ازمردم متا سفانه درگفتار خودبا سا لمندان مانند گفت وگوبا کودکان از کلمات ساده و محدود استفاده می کنند. و تصورمی نمایندکه این قالب کلامی برای آنان قابل فهم تراست. بویژه کردارورفتاربرخی ازجوانان اصلا درشان این فرزانگان نیست وهدیه ی آنان برای کهنسالان جزافسردگی ومرورخاطرات و افسوس بر گذشته و اندیشه درباره ی گذرعمرچیزدیگری نیست . من شمع دلفروزسخن بودم
اکنون زبان بریده و خاموشم
ترسم که شعرنیزکند آخر
مانند روزگار، فراموشم
گویند مردی سالمند به جبرزمان کمان قامت آشکار ساخته و آهسته آهسته عصا زنان راه می رفت. جوانی قلاش (=شوخ وشنگ) به شوخ طبعی ومزاح به اوگفت:"عمو، این کمان را به چند خریده ای؟"پیرمردباطماینه وبه حالت جد پاسخ داد:". . . فرزندم، این کمان را روزگاربه رایگان به من بخشیده است. در انتظار باش که برای تونیزکمانی می سازد."
در میان امثال وحکایات مردم صاحبدل ،تمثیل های دلنشینی در این زمینه می یابیم .
. . . " پیرمرد سالخورده ای با پسر وعروس خود زندگی می
آن ها با این پدر سالخورده ناسازگاربودند. تا اینکه روزی
طرف غذا از دست لرزان پیرسالخورده به زمین افتاد وچند لکه ی کوچک روی لباس عروس و فرزند آن کهنسال افتاد. ناگهان هردوخروشید ه وبه یکباره ازپدر کناره گیری کردند. از آن پس هنگام غذا خوردن ، پیرمرد را کنارسفره ای جداگانه در گوشه ای از اتاق می نشاندندازا تاق می نشاندند وخود برجای دیگر سفره می نشستند . پیداست که این حرکت برای یک پدرعلاقه مند به خانواده تاچه حد ناگوارو تحمل آن دشوار بود. اما برای رضایت خاطر پسروعروسش هیچ نمی گفت ودرکاسه ی چوبین مخصوص خود غذا می خورد وخانواده اش را دعا می کرد .
تا اینکه یکی ازنوه های با هوش پیرمرد، روزی ازپدر جوان وبی عاطفه ی خود پرسید: چرا چند روزی است سفره ی غذای پدر بزرگ را جدا کرده اید ؟
پد رگفت: به خاطراین که پدر بزرگ پیروکثیف شده است!کودک با تعجب بسیارگفت همین؟!. پدرپاسخ داد آری .
چند روزگذ شت. روزی به هنگام خوردن غذا کودک را صدازدند برسر سفره حاضر شود. کودک گفت: الا ن می آیم. دقایقی طول کشید .
پد ر و مادرگفتند : پس چرا نمی آیی؟کودک گفت: مشغول هستم. پدرومادر تاکید کردند که غذایت سرد می شود زود تر بیا. بازهم طفل نیامد. بالاخره به تندی وعتاب گفتند : پس چر نمی آیی ؟"کودک گفت دارم کاسه می سازم "صبرکنید تا تمام شودبعد می آیم. پدرومادربا تعجب گفتند :کاسه برای چه؟!
کودک پاسخ داد: مثل همان کاسه که شما برای پدربزرگ ساختید، من دارم برای شمامی سازم تاهروقت به سن پدر بزرگ رسید ید وپیروکثیف شدید سفره ی غذای شما را جداکنم ودرآن کاسه به شما غذا بدهم
با این کلام تکان دهند ه ی کودک، پدرومادرازخواب سنگین غفلت بیدار شده وازعمل خود بی نهایت شرمسارگردید ند.
بعد هم سروروی پد ررا بوسیده وعذرخواهی کردند وبا همدور یک سفره نشستند .
‏ضمنا اهل قلم به سالمندان نیزسفارش می کنند که:
نرمی زحد مبر که چو دندان ما ریخت
هر طفل نی سوار کند تازیانه اش
خدا را ، تخم یاس وافسردگی وبیزاری از زنده بودن را
شیار خورده از غم دوران، این سا لمندان نریزیم. آنها تنشنه ی جرعه ای از می محبت ساغر دوستکامی هستند.
از این لحاظ فرزانگان آشنای کلام در قالب رمز و آوا و پژواک زندگی را به گوش آنها می رسانند:
من تشنه ی صدای تو بودم که می سرود درگوشم آن کلام خوش دلنواز را
چون کودکان که رفته ز خود، گوش می کنند
افسانه های کهنه ی لبریز رازرا
بویژه آنکه شریک زندگی یکی از
سا لمندان ازدست رفته او و تنها مانده باشد اوراق زرنشان خاطرات به گل نم اشک دید گان همسراو جاودانه درصندوقچه ی سینه ی به یادگارخواهدماند و به آوا و مویه ی نرم یاد روزگاران خوش با هم زیستن را تکرار خواهد کرد:
کاش ما آن دوپرستو بودیم
که همه ی عمرسفرمی کردیم
ز بهاری
به بهاری دیگر
"فروغ دل تنگ می سازیم و چاره ی درد را از لسان الغیب حافظ می پرسیم و صدای مخملین او ازحنجره ی حریر نشانش به گوش ما می رسد وعلاج ضعف دل مارا به همراه می آورد:
علاج ضعف دل ما کرشمه ی ساقی است.
برارسو که طبیب آمد و دوا آورد
دل ،پاک می سازیم و تفالی به دیوان حافظ می زنیم و به شاخ نباتش سوگند می دهیم که جوابی بما بگوید و آسوده جانمان سازد. او باهمان صدای مخملین خود، پاسخ دلتنگی های مارا می دهد:
‏ای دل صبور باش و غم مخورکه عاقبت
‏این شام صبح گردد و این شب، سحرشود
به احترام وادب از ملک الشعرای بهار و همدمی می طلبم و می شنویم که به گداز وسوزدل می گوید:
‏من نگویم که مرا ازقفس آزاد کنید
‏قفسم برده به باغی ودلم شاد کنید
مطلب افزونتراز آن است که دراین وقت اندک مجال گفتن نکته های بسیار مندرج در دیوان شعرا و برگ نوشته های ادبا بازگو شود. همان نحوه از سخن گفتن آنها هزارهزارشاهدازتجلی هنردرمانی وبهداشت روان درآثار آنان دارد. امیدوارم گفته های امروز من مدخلی و درآمدی بر تفحص بیشتر اما بقاعده باشد. عمق وژرفای معنی رادریایبم. پوسته ها را یله نماییم و مغزحقیقت را مشاهده کنیم و از این انکشاف دورن، بهجت وشادمانی بیابیم.
آنچه درپایان سخن البته سخن نا تمام خود به محضردانشوران، عرضم می کنم، آرزویی است که از زبان گهر فشان حضرت حافظ برای شما دارم:
‏جمال صورت و معنی ز یمن صحت تست
که ظاهرت دژم و با طنت نژند مباد
درآن بساط که حسن تو جلوه آغازد
مجال طعنه ی بدبین وبد پسندمباد
شفا زگفته ی شکر فشان حافظ جوی
که حاجتت به علاج گلاب و قند مباد ...
این متن مجمل ومختصر، خلاصه ای ازسخنرانی صاحب این قلم (جابر عناصری) در کنفرانس علمی هفتگی بیمارستان پارس (سمینار: تازه های روانپزشکی و روان درمانی) است که روز دو شنبه نهم دی ماه 1387 ‏در محل بیمارستان مذکور (کتابخانه ی دکتر حسن اهری) ایراد گرد ید.

پی‌نوشت‌ها:
 

1-CATHARSIS
2 - ارجوزه (= به ضم همزه جیم، قصیده از بحر، رجز بیت کوتاه، شعر کوتاه وبه معنی رجز خوانی است.
3 ‏- عطار نامه (مجله) سال دوم، شماره 8 ‏، نشریه پزشکی سنتی، تابستان 1387.
 

منبع:بهداشت و روان ش 28،29
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان