(نگاهى تاریخى به دعاوى و نسبتهاى دروغین مهدویت)
در مقاله گذشته گفته شد که اندیشه مهدویت در طول تاریخ دستخوش پاره ای آفتها و آسیبها از جمله مدعیان دروغین مهدویت گردیده، در این شماره نقاب دروغ از چهره برخی از این مدعیان مهدویت برخواهیم افکند.
سبائیه:
پیدایش این فرقه، بعد از شهادت حضرت على(ع)، سال 40ق، مىباشد. اینان اولین دستهاى هستند که در اسلام قائل به غیبت على(ع) و بازگشت او شدند و ادعا کردند که او نمرده است.(1) آنها مىپنداشتند که على(ع) تا آخرالزمان باقى است و روزى خروج خواهد کرد و زمین را از عدل پر خواهد کرد؛ چنان که از ظلم پر شده است.(2) اولین بار «عبداللهبن سبا» قائل به رجعت على(ع) شد و فکر رجعت را میان شیعه القا کرد. بغدادى مىگوید: «سبائیه نسبت به على(ع) غلو کردند و گمان کردند او نبى است و حتى گمان کردند او خداست».(3)
سبائیه غلو را درباره على(ع) به حد اعلا رسانده بودند و معتقد به ویژگى خارقالعاده على(ع) بودند. البته بنابر قولى به آنان «طیاره»(4) و بنابر قولى «سحابیه»(5) هم مىگویند. آنها معتقدند که على(ع) نمرده و در ابرهاست. البته اهل اخبار، مخالفان عثمان را مطلقاً «سبائیه» مىنامیدند.(6)
در مورد خود «عبدالله بن سبا» باید گفت، که اولین بار نام او در کتاب تاریخ طبرى، با روایت سیف بن عمرو، آمده است، که نقل مىکند: «او مردى یهودى از صنعا، با مادرى سیاهپوست بود و در زمان عثمان مسلمان شد؛ به این قصد که در پوشش اسلام شروع به فساد کند و اسلام را براندازد؛ و در قتل عثمان هم شریک بود.»(7) و در جاى دیگر، طبرى بنابر قول سیفبن عمرو روایتى را نقل مىکند که: «دو سپاه على(ع) و بصره توافق به صلح کردند (در جنگ جمل)؛ اما قاتلان عثمان این امر را به صلاح خود نمىدیدند؛ از این رو شبانه توطئه کردند و به هر دو سپاه حمله کردند و هر دو را به جان هم انداختند.»(8)
در میان مورخان، اولین بار طبرى این روایات را از زبان سیفبن عمرو نقل کرده و بعد این افسانه به دیگر تاریخنویسان رسیده است. البته مورخان بزرگى همچون یعقوبى (درگذشت 284هـ)، بلاذرى (درگذشت 279هـ)، ابن سعد (درگذشت 230هـ) از ابن سبا اسمى نیاوردهاند.
علامه عسکرى در کتاب عبداللهبن سبأ(9) به تفصیل درباره شخصیت عبدالله بن سبا سخن گفته است و ساختگى بودن آن را ثابت مىکند؛ و در مورد سیفبن عمرو تمیمى (درگذشت 170 ق) هم مىفرماید که، وى عدنانى بوده و سعى فراوانى در تصرف تاریخ نموده است؛ از این رو عبدالله بن سبا هم از طراحىهاى اوست؛ تا بدین وسیله اختلافات مهم دنیاى اسلام و عقاید مهم شیعه را به عبدالله بن سبا نسبت دهد؛ تا چنین وانمود کند که اصل این عقاید از یهود گرفته شده است.
البته سیفبن عمرو در میان رجال نویسان اهل سنت متهم به زندقه و کفر شده است.
همان گونه که معلوم شد، سبائیه چنین ادعایى را نسبت به امام على(ع) داشتند. ولى پر واضح است که هیچ گاه امام على(ع) چنین ادعایى نکرده بودند.
انگیزه اصلى سبائیه یا سحابیه، غلوگویى نسبت به امام على(ع) است؛ البته نباید دستهاى معاندان شیعه را در انتساب تحریف گونه این عقاید به ابن سبا را فراموش کرد. متأسفانه حتى برخى از شیعیان هم (مانند نوبختى در فرقالشیعه و اشعرى در المقالات و الفرق) بدون توجه به لوازم این انتساب، در کتب خود نام او را ذکر کردهاند؛ در حالى که جمع کثیرى از اهل سنت وجود ابن سبا را انکار کردهاند؛ مانند: طه حسین(10)، دکتر على وردى(11)، محمد کردعلى(12)، احمد محمود(13)، دکتر کامل مصطفى شیبى(14) و برخى مستشرقان؛ مانند: دکتر برناد لویس، ولهاوزن، فرید لیندر و دیگران(15).
در مورد نام دیگر سبائیه؛ یعنى سحابیه، باید متذکر شد که این مطلب موهوم است. اصل مطلب از این قرار است که پیامبر اکرم(ص) عمامهاى داشت به نام سحاب، که در عید غدیرخم یا در مناسبت دیگر آن را به امام على(ع) بخشید. پس از آن گاهى که امام على(ع) با آن عمامه بر پیامبر اکرم(ص) وارد مىشد، پیامبر(ص) مىفرمود جاء على فى السحاب. «على(ع) در حالى که عمامه سحاب بر سر اوست، آمد» نه این که على(ع) که در ابرهاست آمد. بعدها فرقهنویسان این جمله را تحریف کرده و آن را به طرفداران ابنسباى ساختگى نسبت دادند.(16)
در مورد سبائیه چند نکته قابل ذکر است:
الف) این طائفه منقرض شدهاند و ادعاى آنان هم باطل است.
ب) روایات فراوانى وجود دارد، که در آنها به تعداد ائمه(ع) تصریح شده است.
ج) مسأله به شهادت رسیدن حضرت على(ع)، از مشهورترین حوادث تاریخ است.
د) حضرت على(ع) در هیچ جا چنین ادعایى نداشته؛ بلکه خبر از آمدن قائم آل محمد(عج) مىدهد.
اصبغبن نباته مىگوید: «نزد امیرالمؤمنین(ع) رفتم و او را متفکر و خیره شده به زمین یافتم. عرض کردم: یا امیرالمؤمنین! چگونه است که شما را متفکر و خیره شده به زمین مىبینم؟ آیا نسبت به آن راغب شدهاى؟ فرمود: نه والله! هرگز نه راغب زمین و نه راغب دنیا گشتهام؛ ولى درباره فرزندى که از صلب من و یازدهم از اولاد من است، تفکر مىنمودم. اوست آن مهدى که زمین را پر از عدل و داد مىکند، پس از آن که از ظلم و جور پر شده باشد. او را حیرتى و غیبتى است، که در آن گروهى هدایت و گروهى گمراه مىشوند...»(17)
کیسانیه
کیسانیه از واژه «کیسان» گرفته شده، که صفتى از ماده «کَیس»(18)؛ یعنى زیرک، مىباشد و درباره علت این اسم گزارى چهار قول است:
الف) لقب یکى از غلامان آزاد شده امام على(ع) است؛ که در قیام مختار بر ضد بنىامیه نقش اصلى را داشته است؛
ب) لقب «ابوعَمره» رئیس پلیس کوفه، در زمان تسلط مختار بر کوفه مىباشد؛
ج) لقب محمدبن حنفیه، فرزند امام على(ع) مىباشد؛
د) لقب مختار ثقفى است؛ که محمدبن حنفیه به جهت زیرکى به او گفته است؛(19)
و) امام على(ع) مختار را بر زانوى خود نشاند و او را کیس خواند؛(20)
مراد از کیسانیه، پیروان مختاربن ابى عبیده ثقفى است. این فرقه پنداشتند که محمدبن حنفیه بعد از حسینبن على(ع) امام و مهدى موعود(عج) است و در کوه رضوا به سر مىبرد و نزد او آب و عسل نهاده شده و از آنجا ظهور و قیام خواهد کرد(21) البته خود محمدبن حنفیه چنین ادعایى نداشته است.(22)
در مورد مختار هم باید گفت که برخى از عقاید را با انگیزههاى خاص به وى نسبت دادهاند؛ از جمله عقیده به مهدویت و مهدى موعود بودن محمدبن حنفیه؛ در حالى که مختار هیچ ادعاى گزافى نداشته و هیچ عقیده کفرآمیزى ابراز نکرده است(23) و هیچ فرقه و مذهبى تشکیل نداده است و نام کیسانیه در آن زمان اصلاً مشهور و معروف نبوده است. منشأ این اتهامات و دشمنىها در مورد مختار و تبلیغات بر ضد او را مىتوان به چند دسته تقسیم کرد:
الف) عاملان و شرکت کنندگان در واقعه خونین کربلا و امویان کوفه؛
ب) اشراف و بزرگان کوفه. چون جمع کثیرى از سپاهیان مختار غلامان آزاد شده بودند؛
ج) عبدالله بن زبیر و طرفداران و یاران او؛ که مختار را مانع بزرگى براى خود مىدانستند؛
د) امویان مستقر در شام، به رهبرى عبدالملکبن مروان(24)؛
مختار سال 66هـ / 685م در کوفه قیام کرد. هدف او انتقام گرفتن از قاتلان کربلا و قیام بر ضد بنىامیه(25) بود. این قیام 6 سال پس از شهادت امام حسین(ع) واقع شد. این گروه را مختاریه هم نامیدهاند.(26)
موالى، که ستون فقرات نهضت مختار بودند، خود را شیعةالمهدى یا حزب المهدى مىنامیدند(27). امام سجاد(ع) هم بر اساس شرایط و مصالح، از به عهده گرفتن قیام خوددارى کرد؛ و مختار هم قیام خود را منتسب به محمدبن حنفیه نمود. برخى گفتهاند محمدبن حنفیه نماینده تامالاختیار امام سجاد(ع)(28) بوده است. مختار هم بعد از شکست دادن لشکر عبدالملکبن مروان، به سردارى عبیداللهبن زیاد، در «نصیبین»؛ در نهایت، در جنگ با مصعببن زبیر در بصره شکست خورد و در رمضان سال 67 هـ.ق به شهادت رسید.(29)
در مجموع درباره فرقه کیسانیه مىتوان گفت:
اولاً: محمدبن حنفیه اصلاً ادعاى مهدویت نداشته است.
ثانیاً: مختار ثقفى هم مدعى مهدویت محمدبن حنفیه نبوده است. این اتهامى است که عباسیان و برخى از دشمنان، با انگیزههایى که به آن اشاره شد، دامن زدهاند.
ثالثاً: در روایاتى که در خصوص امامت دوازده امام(ع) و پیامبر(ص) از طریق شیعه و سنى بیان شده است، نامى از محمدبن حنفیه نیست.
رابعاً: این فرقه منقرض شده است و کسى در عصر فعلى اعتقاد به امامت محمدبن حنفیه ندارد.
البته عدهاى مثل کُثَیرَه عزه (درگذشت 105هـ / 723م) از شعراى اهل بیت محمدبن حنفیه را مهدى موعود دانستند. او شعر ذیل را سروده است:
فهدیت یا مهدینا ابن المتهدى أنت الذى نرقى به و نرتجى
انت ابن خیر الناس بعد النبى انت امام الحق لسنا نمترى
یابن على سِر و من مثل على
راه یافتى اى مهدى ما پسر راه یافته. تو کسى هستى که ما به تو خشنودیم و امیدواریم. تو پسر بهترین مردم پس از پیغمبرى. تو امام بر حق هستى و ما در آن شکى نداریم. اى پسر على! برو؛ و چه کسى مانند على است.(30)
کربیه هم از فرقههایى است که به عنوان زیر مجموعه فرقه کیسانیه در زمان امام باقر(ع) مطرح شده بود؛ که معتقد بودند محمدبن حنفیه ملقب به مهدى است و او نمرده و نخواهد مرد و هم اکنون غایب است و مکان او معلوم نیست و روزى ظهور خواهد کرد و مالک زمین خواهد شد و تا رجوع او، هیچ امامى نخواهد بود.(31)
بعضى از این فرقه هم مىگویند محمدبن حنفیه در کوهستان رضوا است و بار دیگر خروج خواهد کرد.(32)
این گروه، که عدهاى از اهل مدینه و کوفه بودند، با انگیزه غلو رو به این سوى آوردند؛ البته تبلیغات بنىامیه هم در این انحراف بىتأثیر نبود. در ضمن این گروه مورد لعن امام باقر(ع) واقع شدند.(33)
ادامه دارد...
پی نوشت ها :
1. تاریخ شیعه و فرقههاى اسلام، دکتر محمدجواد مشکور، ص 127، انتشارات اشراقى، چاپ ششم، تهران، 1379.
2. الغیبة، شیخ طوسى، ص 197، تحقیق عبادالله الطهرانى و الشیخ على احمد ناصح، انتشارات مؤسسة المعارف الاسلامیة، قم، چاپ دوم، 1417 ق .
3. المهدیة فى الاسلام، سعد محمد حسن، پاورقى ص 94، طبع مصر، 1353م / 1373هـ ، دارالکتاب العربى.
4. عبدالله بن سبا، علامه عسکرى، ج 3، ص 209، مترجمان: محمدصادق نجمى و هاشم هریسى، چ اول، انتشارات مجمع علمى اسلامى.
5. همان.
6. تاریخ اسلام، دکتر على اکبر فیاض، ص 140، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ نهم، بهار 1378.
7. محمدبن جریر طبرى، تاریخ الرسل و الملوک، چاپ اول، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1407ق، ج 2، ص 647 .
8. تاریخ طبرى، ج 3، ص 38.
9. عبدالله بن سبا، علامه سیدمرتضى عسکرى، ج 3 (ترجمه فارسى).
10. طه حسین، الفتنة الکبرى على و نبوه، قاهره، دارالمعارف، ص 98.
11. دکتر على وردى، وعاظ السلاطین، ص 175، بغداد، کلیة الآداب و العلوم، 1954 م.
12. محمد کردعلى، خطط الشام.
13. احمد محمود، نظریة الامامة.
14. دکتر کامل مصطفى شیبى، الصلة بین التصوف و التشیع.
15. غالیان، صفرى فروشانى، ص 79-77.
16. عبدالحسین احمد امینى نجفى، الغدیر فى الکتاب و السنة و الآداب، ج 3، ص 293-290، چاپ سوم، بیروت، دارالکتاب العربى، 1387 ق.
17. کمال الدین و تمام النعمة، محمدبن علىبن بابویه (شیخ صدوق)، ج 1، ص 289، ح 1، تحقیق على اکبر غفارى، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1416هـ .
18. فرهنگ لغت معین، ماده کیس.
19. غالیان، صفرى فروشانى، ص 84-83 .
20. تاریخ تحلیلى اسلام، سیدجعفر شهیدى، ص 194، چاپ بیست و یکم، 1376، مرکز نشر دانشگاهى تهران.
21. الغیبة - شیخ طوسى ص 192 - ملل و نحل - ابى الفتح محمدبن عبدالکریمبن ابىبکر احمد شهرستانى ص 147 ج 1 تحقیق محمد سید کیلانى دارالمعرفه - بیروت 1402هـ / 1982م/ - نجم الثاقب - محدث نورى ص 214 چاپ جمکران. چاپ نهم - پائیز 1381.
22. تشیع در مسیر تاریخ، دکتر سید حسین محمد جعفرى، ص 305، ترجمه: دکتر محمدتقى آیتاللهى، انتشارات دفتر فرهنگ اسلامى، چاپ نهم، 1378. (به نقل از ابنسعد، ج 5، ص 94).
23. ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، ج 4، ص 27، چاپ اول، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1407 ق.
24. غالیان، صفرى فروشانى، ص 85. (با کمى تغییر).
25. الکامل، ابن اثیر، ج 4، ص 27.
26. ملل و النحل شهرستانى، ج 1، ص 147 و تاریخ شیعه و فرقههاى اسلام، مشکور، ص 57.
27. تشیع در مسیر تاریخ، دکتر جعفرى، ص 306.
28. ماهیت قیام مختاربن ابىعبیده ثقفى، سید ابوفاضل رضوى اردکانى، ص 190، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم.
29. الکامل، ابن اثیر، ج 4، ص 111.
30. تاریخ تشیع در ایران، رسول جعفریان، ج 1، ص 135، انتشارات انصاریان، چاپ اول، 1375. (به نقل از انساب الاشراف، بلاذرى، ج 3، ص 289)
31. فرق الشیعة، ابومحمد حسنبن موسى نوبختى، ص 44، تعلیق سیدمحمد صادق بحرالعلوم، چاپ چهارم، نجف، مکتبة الحیدریه، 1388 ق.
32. تاریخ شیعه و فرقههاى اسلام، دکتر جواد مشکور، ص 58.
33. المقالات و الفرق، سعدبن عبداللهبن ابىخلف اشعرى قمى، ص 33، تصحیح محمد جواد مشکور، چاپ دوم، مرکز انتشارات علمى و فرهنگى، 1361 ش.
منبع:مجله انتظار، شماره 8
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سایت : mohammad_43