محورهای بحث مهدویت در سخنان امام جواد (ع)
در روایات بجای مانده از حضرت جواد (ع) بحثی پیرامون برخی محورها در اندیشه مهدویت نمی توان یافت که مهم ترین آن ها عبارت است از جنگ های آن حضرت تا شکل گیری حکومت جهانی، حکومت حجت خدا پس از ظهور و همچنین وقایع پس از رحلت امام عصر (ع).
1- تولد، نام و نسب، خصوصیات
در برخی سخنان امام جواد همانند ائمه پیشین تصریح به نام تمامی ائمه اطهار به جز حضرت حجت دیده می شود. [1] در یکی از این روایات اخیر به نام امام هادی (ع) _ علی _ تصریح شده و از امام عسکری (ع) و حضرت حجت (ع) با تعبیر دو فرزند علی _ حضرت هادی (ع) _ یاد گردیده است. از اشاره ای که به دورۀ حیرت پس از دو امام شده می توان دریافت که منظور همان حیرتی است که پس از امام عسکری (ع) حضرت حجت (ع) شکل گرفت. در روایتی مشابه، اسم حضرت عسکری ذکر شده و از فرزندش نیز با عنوان الْقَائِمَ بِالْحَقِّ الْمُنْتَظَرَ یاد گردیده است. [2] در روایت سوم، پس از نام بردن از امام هادی (ع) از ظهور چراغی پس از او و سپس پنهان شدن آن، خبر داده شده است. [3]
دو روایت نخست در زمره روایاتی قرار می گیرد که با وجود معرفی امامان شیعه از تصریح به نام حضرت حجت خودداری کرده اند و از شناسایی و اشتهار آن حضرت کاسته اند. البته تعبیر «دو فرزند علی» با تقیۀ بیشتری همراه است؛ زیرا در آن از فرزند و نوۀ امام هادی (ع) به عنوان دو فرزند او یاد شده است. البته این تعبیر در زبان عربی برای اشاره به فرزند و نوه متعارف بوده و منافاتی با روایات دیگر ندارد.
روایت سوم نیز از مضمونی ظریف و پیچیده برخوردار است؛ زیرا پس از نام بردن از حضرت هادی ( از آشکار شدن چراغی و سپس مخفی شدن آن سخن گفته است. در این بیان، از فاصله میان دوره امامت حضرت هادی (ع) تا پنهان شدن چراغ هدایت _ غیبت _ با تعبیر «ظهور چراغی و پنهان شدن آن» یاد شده است که حکایت از دوره کوتاهی دارد که امامت ادامه یافته و پس از آن غیبت آغاز می شود. امام جواد (ع) در این بیان نیز اگرچه جایگاه امام و معنای غیبت را روشن کرده است، ولی به نظر می رسد تلاش دارد از هر گونه تصریحی به نام حضرت عسکری (ع) و فرزندش خودداری کند.
شکل دیگر معرفی حضرت حجت از سوی امام جواد (ع) اشاره به فاصلۀ است که میان این دو امام از جهت نسل و طبقه وجود دارد. در مقالات پیشین به این نکته اشاره شد که تعابیری مانند «الثالث من ولدی» راه را بر هرگونه ادعا مهدویت حتی از سوی بستگان امام می بست و بطلان ادعای کسانی چون جعفر کذاب را روشن می کرد. همچنین دلیلی بود محکم، بر وجود فرزندی برای امام عسکری (ع)؛ همان فرزندی که وعده به قیامش داده و غلبۀ حق را بر ظهورش منوط کرده بودند؛ همان که در زمان غیبتش باید به انتظار ظهورش بود و به هنگام ظهور به اطاعتش کمر بست. [4]
معضل دیگری که از سوی ائمه مورد توجه قرار گرفت، سن کم امام زمان(ع) به هنگام تصدی منصب امامت بود. اشاره به این نکته در کلمات به جای مانده از امام جواد (ع) بیشتر دیده می شود. در برخی روایات حضرت جواد تصدی منصب امامت در کمتر از هفت سالگی ممکن است[5] و در روایتی دیگر تصدی این منصب را در سن پنج سالگی نیز ممکن شمرده است. [6]
تناسبی که ناخودآگاه در ذهن ما میان سن و سال فرد و جایگاه علمی و اجتماعی او برقرار می شود، پذیرش امامت یک کودک را دشوار می کند. این پدیده در میان اولیای پیشین پروردگار کم سابقه نبوده که به نمونه های مشهوری مانند عیسی بن مریم و یحیی بن زکریا(ع) در قرآن اشاره شده است. [7] اما چنین سابقه ای در میان امامان شیعه وجود نداشت و پذیرش آن در میان خواص و عوام شیعه به سادگی انجام نشد. مهم ترین گام در حل این معضل با امامت حضرت جواد (ع) در سن نه سالگی برداشته شد. مروری بر روایات وارده نشان می دهد که پذیرش امامت آن حضرت با وجود نداشتن برادر با دشواری زیادی همراه بود. حتی در برخی روایات از برخوردهای تند میان علمای مشهور شیعه در این خصوص خبر داده شده است. [8]
تصور شیعیان از امام معصوم برگرفته از ویژگی های مشهود ائمه پیشین بود که وقاری بزرگسالانه را در خود نهفته داشت. پاسخ های عمیق امام جواد به پرسش های علمای شیعه، برخوردهای حکیمانه آن حضرت، وصیت آشکار امام رضا به ایشان و نبودن فرزندی دیگر برای امام، همۀ تردیدها را در خصوص امامت حضرت جواد از میان برد و نگاه شیعه به امام را نیز دچار تحولی جدی کرد. شیعه امامت کسی را پذیرفته بود که ظاهر و اندامی کودکانه داشت؛ کسی که گاه به هنگام شلوغی مطاف بر دوش خادم پدر طواف می کرد (اربلی، 1381: ج2، 362). همین ذهنیت بود که باعث می شد که برخی شیعیان به عنوان تحفه برایش اسباب بازی های کودکانه بیاورند (طبری، 1413: 402). امامت امام جواد (ع) ذهنیت شیعیان را در خصوص امامت دچار تغییری جدی کرد و تصور شیعه از امامان را از «علمای ابرار» فراتر برد و به جایگاه «برگزیدگان پروردگار» ارتقا داد؛ برگزیدگانی که توانمندی هایشان ریشه در اصطفاء و برگزیدگی از سوی خدا داشت و از جنسی دیگر بود.
این تغییر ذهنیت موجب شد تا امامت حضرت هادی (ع) نیز در هفت سالگی پذیرفته شود و وسوسه ها و ادعاها اثرگذار نشود. ولی با این همه، در برخی روایات از حضرت جواد (ع) این پرسش شده که آیا ممکن است در سن طفولیت نیز کسی به مقام امامت برسد؛ سنی که حتی برای تعلیم و تعلّم مناسب نیست؛ دوران کودکی و بازی یعنی پیش از هفت سالگی. پاسخ امام نه تنها به پرسش راوی است، بلکه به امکان امامت در سنی اشاره می شود که مصداق آن را شیعیان بعدها در امامت حضرت حجت (ع) شاهد خواهند بود. این بیانات جایی برای تردید در امامت حضرت هادی (ع) در هفت سالگی و حضرت حجت در پنج سالگی باقی نمی گذاشت.
2- غیبت
طولانی شدن غیبت مسئله ای بود که باید شیعیان برای تحمّل آن آمادگی لازم را می یافتند تا تردیدها و وسوسه ها بر آنان کارگر نشود. امام جواد (ع) از برخی القاب حضرت حجت تفسیری به دست داد که با توجه به نزدیک شدن عصر غیبت، ذهنیت شیعیان را برای روبه رو شدن عصر طولانی غیبت آماده می کرد. این تفسیر در خصوص دو لقب از مشهورترین القاب حضرت حجت یعنی قائم و منتظر بود.
حَدَّثَنَا الصَّقْرُ بْنُ أَبِی دُلَفَ قَالَ سَمِعْتُ أَبا جعْفَرٍ محَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ الرِّضَا( یَقُولُ إِنَّ الْإِمَامَ بعْدِی ابنِی علِیٌ أَمرُهُ أَمرِی وَ قوْلُهُ قَوْلِی وَ طَاعَتُهُ طَاعَتِی وَ الْإِمَامُ بَعْدَهُ ابْنُهُ الْحَسَنُ أَمْرُهُ أَمْرُ أَبِیهِ وَ قَوْلُهُ قَوْلُ أَبِیهِ وَ طَاعَتُهُ طَاعَةُ أَبِیهِ ثُمَّ سَکَتَ فَقُلْتُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَنِ الْإِمَامُ بَعْدَ الْحسَنِ فَبَکَی( بُکَاءً شَدِیداً ثُمَّ قَالَ إِنَّ مِنْ بَعْدِ الْحَسَنِ ابْنَهُ الْقَائِمَ بِالْحَقِّ الْمُنْتَظَرَ فَقُلْتُ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لِمَ سُمِّیَ الْقَائِمَ قَالَ لِأَنَّهُ یَقُومُ بَعْدَ مَوْتِ ذِکْرِهِ وَ ارْتِدَادِ أَکثَرِ الْقائِلِینَ بِإِمَامَتِهِ فَقُلْتُ لَهُ وَ لِمَ سُمِّیَ الْمُنْتَظَرَ قَالَ لِأَنَّ لَهُ غَیْبَةً یَکْثُرُ أَیَّامُهَا وَ یَطُولُ أَمَدُهَا فَیَنْتَظِرُ خُرُوجَهُ الْمُخْلِصُونَ وَ یُنْکِرُهُ الْمُرْتَابُونَ وَ یَسْتَهْزِئُ بِذِکْرِهِ الْجَاحِدُونَ وَ یَکْذِبُ فِیهَا الْوَقَّاتُونَ وَ یَهْلِکُ فِیهَا الْمُسْتَعْجِلُونَ وَ ینْجُو فیهَا الْمُسْلِمُونَ؛ (صدوق، 1395: ج2، 378)
صقر بن ابی دلف پس از آن که از حضرت جواد (ع) می شنود که دو امام پس او کیست. از نام امام بعد یعنی امام دوازدهم سؤال می کند و امام پس ازآن که سخت می گرید، از فرزند حسن با القاب قائم بالحق و المنتظر یاد می کند. صقر می پرسد که چرا او را قائم نامیده اند و حضرت پاسخ می دهد که چون او پس ازآن به پا می خیزد که یادش ازمیان رفته و بیشتر معتقدان به امامتش دچار تردید شده اند. صقر باز می پرسد که چرا او را منتظَر نامیده اند و امام از غیبت او می گوید که روزهایش بسیار و زمانش طولانی خواهد بود و همین است که مخلصان در انتظار خروجش می نشینند و اهل تردید به انکارش می پردازند و منکران یاد او را به سخره می گیرند و وقت گذاران در غیبت دروغ می گویند و شتاب زدگان در آن به هلاک می افتند و تسلیم شدگان در آن نجات می یابند.
امام جواد (ع) آیندۀ پیشاروی شیعه را به تصویر کشیده و گروه های گرفتار را نشان می دهد و تنها راه را پاک شدن از آلودگی های درون _ اخلاص _ می داند تا تردید، انکار، تکیه بر اوهام و اغراض و شتاب زدگی زمینۀ لغزش را فراهم نکند. آن چه در این معرکه نجات بخش است تسلیم در برابر حق و امر حق است.
در روایتی دیگر، امام از روزهایی خبر می دهد که شیعیان دچار تحیّر شده و از شناخت امام خویش محروم می مانند؛ روزهایی پس از رحلت امام عسکری (ع) که شیعیان امام خود را نشناخته و تکلیف خود را نمی دانند. روزهایی که برای آن ها که نزدیک تر و آگاه ترند، کوتاه خواهد بود _ شش روز _ و برای دیگران به اندازه سهمشان از نزدیکی و آگاهی بیشتر طول خواهد کشید _ شش ماه، شش سال یا شصت سال. اما این ناآگاهی دائمی نیست _ به هفت و هفتاد که علامت دوام است نمی رسد _ و پایانی خواهد داشت.
«عن محمّد بن الفضیل عن أبی جعفر علیه السّلام قال ستبقون ستة من دهرکم لا تعرفون إمامکم، قلت: و کم الستة جعلت فداک؟ قال: ستة أیام أو ستة أشهر، أو ست سنین أو ستون سنة؛ (حر عاملی، 1425: ج5، 204)
از محمد بن فضیل از امام جواد (ع) نقل شده است که فرمود: بزودی شش از روزگارتان در حالی باقی می مانید که امامتان را نمی شناسید. پرسیدم فدایت شوم، شش چه اندازه است؟ فرمود شش روز، یا شش ماه، یا شش سال یا شصت سال».
در توصیف عصر غیبت از امام جواد (ع) سخنان دیگری نیز نقل شده که ممکن است به غیبت صغرای امام زمان( ناظر باشد: عَنْ أُمَیَّةَ بْنِ عَلِیٍّ الْقَیْسِیِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ علِیٍّ الرِّضَا( مَنِ الْخَلَفُ بَعْدَکَ فَقَالَ ابْنِی عَلِیٌ وَ ابنا علی ثُمَّ أَطْرَقَ مَلِیّاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَ إِنَّهَا سَتَکُونُ حَیْرَةٌ قُلْتُ فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ فَإِلَی أَیْنَ فَسَکَتَ ثُمَّ قالَ لَا أَینَ حَتَّی قَالَهَا ثَلَاثاً فَأَعَدْتُ عَلَیْهِ فَقَالَ إِلَی الْمَدِینَةِ فَقُلْتُ أَیُّ الْمُدُنِ فَقَالَ مَدِینَتُنَا هَذِهِ وَ هَلْ مَدِینَةٌ غَیْرُهَا. (نعمانی، 1397: 185؛ خزاز رازی، 1401: 284 و با سندی دیگر: مسعودی1426: 229) امام جواد (ع) پس از معرفی سه امام بعد از خود، از حیرتی خبر می دهد که به زودی رخ خواهد داد. تحیر جامعه شیعی پس از رحلت امام عسکری (ع) آغاز شد که ریشه در پنهان بودن حضرت حجت (ع) از آغاز امامت داشت. امام در پاسخ به راوی که از محل رجوع برای رفع حیرت می پرسد، ابتدا سؤال او را اصلاح کرده و از نبودن جایی برای رجوع _ غیبت _ خبر می دهد و با اصرار راوی بر پرسش خویش، او را به مدینه ارجاع می دهد.
برخی از این سخن نتیجه گرفته اند که محل زندگی حضرت حجت (ع) در زمان غیبت در شهر مدینه است (مجلسی، 1403: ج51، 157 )، ولی سؤال راوی از محل زندگی امام زمان نیست، بلکه از جایی می پرسد که با رجوع به آن حیرت خویش را مداوا کند _ فَإِذَا کَانَ ذَلِک فإِلَی أَینَ. روشن است که به طور طبیعی، راوی پس از حدوث غیبت به امام عصر (ع) دسترسی نخواهد داشت و دانستن محل زندگی او در عصر غیبت پاسخی به پرسش او نیست. شاید این توضیح مناسب تر باشد که شهر مدینه محل زندگی خاندان امامان شیعه است و دانشمندان و شیعیان این خاندان در آن حضور دارند و با رجوع به آن شهر در عصر غیبت صغرا می توان راه نجات و وظیفه خویش را یافت و از حیرت ها به درآمد. هر چند جای این پرسش باقی است که آیا شهرهایی مانند قم یا کوفه که محل تجمع شیعیان و عالمان ایشان بوده برای رفع حیرت مناسب تر نبوده اند.
مشابه این تصویر از جامعه شیعه در اوائل عصر غیبت را از روایت دیگر حضرت جواد (ع) نیز می توان دریافت. امام در این نقل، پس از معرفی امام هادی (ع)، از آینده خبر می دهد: إِذَا مَاتَ ابْنِی عَلِیٌّ بَدَا سِرَاجٌ بَعْدَهُ ثُمَّ خَفِیَ فَوَیْلٌ لِلْمُرْتَابِ وَ طوبَی لِلْغرِیبِ الْفارِّ بِدِینِهِ ثُمَّ یَکُونُ بَعْدَ ذَلِکَ أَحْدَاثٌ تَشِیبُ فِیهَا النَّوَاصِی وَ یَسِیرُ الصُّمُّ الصِّلَابُ. (نعمانی، 1397: 186)امام پس از خبر دادن از مرگ فرزندش علی، از آشکار شدن چراغی و پس از آن از پنهان شدن آن چراغ خبر می دهد و می فرماید: «پس وای بر آن که گرفتار تردید است و خوشا به حال آن که غریب می ماند با دین خویش می گریزد. پس از آن رخدادهایی خواهد بود که در آن گرد پیری بر پیشانی ها نشسته و کوه های سخت از جای کنده می شود». به بیان دیگر، آن هنگام که شیعیان از نور حضور امام محروم شده، گرفتار تاریکی شوند، یا تردیدها گرفتارشان می کند و در تاریکی ها می مانند و یا با درک غربت خویش با دینشان همراه شده و با تکیه بر آموزه های آن، از این تاریکی و تردیدها می گریزند. با محرومیت از حضور امام باید منتظر آسیب حادثه ها بود؛ حادثه هایی که نشاط و حرکت را از چهره جامعه می زداید و کوه های سخت را نیز به حرکت درمی آورد.
3- دوران نزدیک به ظهور
یکی از مفصل ترین روایات نقل شده از حضرت جواد (ع) از طریق عبدالعظیم حسنی است. بیشتر این روایت درباره عصر غیبت و دوران نزدیک به ظهور است، گرچه در مورد سایر آموزه های مهدوی نیز نکات و اشاراتی می توان یافت: فَقَالَ لِی یَا أَبا الْقاسِمِ إِنَّ الْقَائِمَ مِنَّا هُوَ الْمَهْدِیُّ الَّذِی یجِبُ أَنْ یُنْتَظَرَ فِی غیْبَتِهِ وَ یطَاعَ فِی ظُهُورِهِ وَ هُوَ الثَّالِثُ منْ وُلْدِی وَ الَّذِی بعَثَ مُحَمَّداً( بِالنُّبُوَّةِ وَ خَصَّنَا بِالْإِمَامَةِ إِنَّهُ لَوْ لَمْ یَبْقَ مِنَ الدُّنْیَا إِلَّا یَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّه ذَلِک الْیَوْمَ حَتَّی یَخْرُجَ فِیهِ فیَمْلَأَ الْأَرْض قسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا ملِئَتْ جوْراً وَ ظُلْماً وَ إِنَّ اللَّهَ تبَارَکَ وَ تعَالَی لَیُصْلِحُ لَهُ أَمْرَهُ فِی لَیْلَةٍ کَمَا أَصْلَحَ أَمْرَ کَلِیمِهِ مُوسَی( إِذْ ذَهَبَ لِیَقْتَبِسَ لِأَهْلِهِ ناراً فرَجَعَ وَ هُوَ رَسُولٌ نَبِیٌّ ثُمَّ قَالَ( أَفضَلُ أَعمَالِ شِیعَتِنَا انتِظَارُ الْفرَجِ؛ (صدوق، 1395: ج2، 377)
فرمود: ای ابوالقاسم! قائم ما همان مهدی است کسی که باید در غیبتش او را انتظار کشند و در ظهورش او را فرمان برند و او سومین از فرزندان من است و سوگند به کسی که محمد (ع) را به نبوّت مبعوث کرد و ما را به امامت مخصوص گردانید اگر از عمر دنیا جز یک روز باقی نمانده باشد خداوند آن روز را طولانی گرداند تا [مهدی] در آن قیام کند و زمین را پر از عدل و داد نماید همچنان که آکنده از ظلم و جور شده بود و خدای تعالی امر او را در یک شب اصلاح فرماید چنان که امر موسی کلیم اللَّه( را اصلاح فرمود؛ هنگامی که رفت تا برای خانواده اش شعله ای آتش بیاورد و برگشت درحالی که رسول و پیامبر بود. سپس فرمود: برترین اعمال شیعیان ما انتظار فرج است.
در نقلی دیگر عبدالعظیم حسنی نکات بیشتری را از امام جواد (ع) در این زمینه نقل کرده است: عنه أیضا قال: قلت لمحمد بن علیّ (ع): إنّی لأرجو أن تکون القائم من أهل بیت محمد الذی یملأ الأرض قسطا و عدلا کما ملئت جورا و ظلما. فقال: یا أبا القاسم، ما منّا إلّا قائم بأمر اللّه و هاد إلی دین اللّه، و لکنّ القائم منّا هو الذی یطهّر اللّه عزّ و جل الأرض به من أهل الکفر و الجحود، و یملأها عدلا و قسطا، هو الذی تخفی علی الناس ولادته، و یغیب عنهم شخصه، و یحرم علیهم تسمیته. و هو سمیّ رسول اللّه( و کنیّه، و هو الذی تطوی له الأرض، و یذلّ له کلّ صعب. یجتمع إلیه من أصحابه عدد أهل بدر ثلاثمائة و ثلاثة عشر رجلا من أقاصی الأرض، و هو قول اللّه عزّ و جل: أَیْنَ ما تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمُ اللَّهُ جَمِیعاً إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ فإذا اجتمعت له هذه العدّة من أهل الإخلاص أظهر أمره، و إذا کمل له العقد و هو عشرة آلاف رجل خرج بإذن اللّه عزّ و جل، فلا یزال یقتل أعداء اللّه حتّی یرضی اللّه تبارک و تعالی. قال عبد العظیم: فقلت له: یا سیّدی، و کیف یعلم أنّ اللّه قد رضی؟ قال: یلقی فی قلبه الرحمة، فإذا دخل المدینة أخرج اللات و العزّی فأحرقهما؛ (طبرسی، 1417: ج2، 243؛ طبرسی، 1403: ج2، 449)؛ [9]
عبدالعظیم حسنی گوید: به امام جواد (ع) گفتم: امیدوارم شما قائم اهل بیت محمّد (ع) باشید کسی که زمین را پر از عدل و داد نماید همچنان که آکنده از ظلم و جور شده است. فرمود: ای أبو القاسم! هیچ یک از ما نیست جز آن که قائم به امر خدای تعالی و هادی به دین الهی است، امّا قائم از میان ما کسی است که خدای تعالی به توسّط او زمین را از اهل کفر و انکار پاک سازد و آن را پر از عدل و داد نماید؛ کسی که ولادتش بر مردم پوشیده و شخصش از ایشان نهان و بردن نامش حرام است، و او همنام و هم کنیه رسول خدا(ص) است و او کسی است که زمین برایش در پیچیده شود و هر دشواری برایش هموار گردد و از اصحابش سیصد و سیزده تن به تعداد اصحاب بدر از دورترین نقاط زمین به گرد او فراهم آیند و این همان قول خدای تعالی است که فرمود: (أَیْنَ ما تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمُ اللَّهُ جَمِیعاً إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ) و چون این تعداد از اهل اخلاص به گرد او فراهم آیند خدای تعالی امرش را ظاهر سازد و چون عقد، که عبارت از ده هزار مرد باشد، کامل شد به اذن خدای تعالی قیام کند و دشمنان خدا را بی انقطاع بکشد تا زمانی که خدای تعالی خشنود گردد. عبد العظیم گفت: ای سرورم چگونه در می یابد که خدای تعالی خشنود گردیده است؟ فرمود: در قلبش رحمت می افکند و چون به مدینه درآید، لات و عزّی را بیرون کشیده و آن دو را بسوزاند.
این کلام حضرت جواد (ع) دربرگیرنده مهم ترین آموزه های مهدوی است؛ ویژگی های حضرت مهدی( و چگونگی قیام و پیروزی او. به نظر می رسد بیشتر به نکاتی اشاره شده است که عبدالعظیم حسنی، با توجه به سخنانش در آغاز نقل دوم، چندان از آن مطلع نبوده است. در سخنان امام جواد (ع) نیز همانند سخنان پدرانش، ادعیه خاصی دیده می شود که به بحث مهدویت ارتباط دارد. این روایات دربر گیرنده درخواست های زیر هستند (ابن طاوس، 1411: 59؛ کلینی، 1407: ج 2، 548؛ صدوق، 1413: ج 1، 327):
1- حفاظت پروردگار از حضرت حجت و خاندانش؛
2- تسهیل امور و پیشرفت کارهای ایشان؛
3- دعا برای اهل حق؛
4- دعا برای شخص امام؛
5- تعجیل در فرج آن حضرت؛
6- نفرین تند بر دشمنان و غاصبان حق اولیای خدا؛
7- دعا برای یاری مؤمنان بر دشمنان خدا و دشمنان اولیای حق.
4- ظهور و وقایع هم زمان با آن
در کلمات امام جواد (ع) برخی آموزه های ائمه پیشین در خصوص ظهور تکرار شده است؛ نکاتی از قبیل:
1- فاصله بسیار میان عصر ظهور و زمان صدور روایات یا طولانی بودن دوره غیبت؛
2- قطعی بودن خروج او؛
3- اصلاح امر ایشان در یک شب؛
4- لزوم اطاعت از حضرت حجت (ع) در هنگام ظهور (صدوق، 1395: ج 2، 377).
البته در این بخش، برخی مطالب با تعابیر متفاوتی وارد شده است؛ مثلاً در خصوص قطعیت ظهور فرموده اند که اگرچه ممکن است برخی امور حتمی دچار تغییر شوند[10] و اوضاع به شکلی متفاوت پیش برود، اما اصل ظهور قائم وعده پروردگار است و پروردگار در وعده خویش تخلف نمی کند. همچنین در بیان طولانی بودن دوره غیبت، امام جواد (ع) از قیام حضرت حجت ( پس از رفتن او از یادها خبر می دهد و از این که به ایشان منتظَر گفته اند؛ زیرا غیبت او مدت ها به طول خواهد انجامید و مردمان با اخلاص، مدت ها در انتظار ظهورش خواهند ماند (صدوق، 1395: ج 2، 378).
بحث مهدویت در سخنان امام هادی (ع)
پس از مأمون به تدریج قدرت از دست اشراف عرب و ایرانی خارج شد و به سرداران و سیاست مداران ترک منتقل گردید. انتقال قدرت به انتقال پایتخت نیز انجامید و خلیفه همراه با سرداران ترک خویش به «سامرا» هجرت کرد؛ شهری که سرداران و سربازان ترک در آن اکثریت داشته و به دوراز درگیری و تشنج با عرب ها می توانستند راحت تر زندگی کنند. حضرت هادی (ع) برخلاف پدر در عصر اختناق و زمانۀ تقیه زندگی می کرد. حکومت در ابتدا چندان به امام هادی (ع) که در هفت سالگی به امامت رسیده بود حساسیت نشان نمی داد و حتی تلاش می کرد تا تعیین معلمی مناسب، حضرت هادی (ع) را به گونه ای متفاوت آموزش دهد (مسعودی، 1426: 222 ). امام هادی (ع) تا بیست سالگی در مدینه ماند و در این سنّ از سوی متوکل خلیفه عباسی به سامرا احضار شد. امام تا پایان عمر در این شهر باقی ماند؛ شهری که بیشتر به پادگان سربازان شبیه بود و برای امام هادی ( نقش زندانی بزرگ را داشت. [11]
با وجود طولانی بودن مدت امامت حضرت هادی (ع)، شدت تقیه و دشواری ارتباط با ایشان سبب شد تا روایات زیادی از ایشان بر جای نماند. در میان روایات ایشان آموزه های مهدوی کم شمارند که شاید شدت تقیه و کفایت آموزش های پیشین دلیل این مسئله بوده است. آن چه در همین روایات محدود به چشم می خورد توجه خاص به شرایط دشواری است که شیعه در پیش رو خواهد داشت. امام به شیوه های مختلفی تلاش کرده است تا از مشکلات بعدی خبر داده و راه را برای پذیرش وجود فرزندی برای امام حسن عسکری (ع) و امامت او و همچنین پذیرش او به عنوان قائم موعود فراهم کند. مفصل ترین نقل در خصوص مادر امام عصر (ع) از محمد بن بحر شیبانی صحابی امام هادی (ع) نقل شده است که دربرگیرندۀ برخی احوالات و کلمات امام هادی نیز هست (صدوق، 1395: ج 2، 417). در این نقل از مادر امام عصر (ع) با نام نرجس یاد شده که از شاهزادگان رومی بوده که به خواست خویش با سپاه روم همراه شده و در نبرد با مسلمانان به اسارت و بردگی در می آید و سپس توسط فرستاده امام هادی (ع) خریداری شده و در ادامه با حضرت عسکری (ع) ازدواج می کند. [12]
در روایات حضرت هادی (ع) از میان علائم حضرت حجت (ع)، به این علامت اشاره شده که مردم تولد او را انکار خواهند کرد. [13] امام هادی (ع) از انکار عموم، دلیلی برای اثبات تولد امام زمان(ع) می سازد؛ زیرا هنگام از دنیا رفتن امام عسکری (ع)، عامه مردم این گونه می پندارند که ایشان فرزندی ندارد و این انکار عامه، قرینه است بر تولد امام عصر (ع) و دلیلی است بر صحت ادعای آنان که به حضور امامی در پس پرده غیبت باور دارند. امام هادی (ع) در بیشتر دوره امامت خویش گرفتار تقیۀ شدیدی است؛ از این رو تصریح به نام امامان بعد در روایات ایشان کمتر دیده می شود. امام هادی (ع) با تعبیر «الخلف بعد الخلف» از امام زمان(ع) یاد می کند و نه نام او را و نه نام پدر او را بر زبان نمی آورد. این سخن، فاصله میان امام هادی (ع) تا امام مهدی(ع) را معلوم می کند و این که جانشینی که پس از جانشین امام هادی (ع) خواهد آمد همان موعود الهی است. [14]
در این بیانات از وضعیت متفاوت شیعیان در مواجهه با وضعیت تازۀ امامت خبر داده شده است؛ وضعیتی که در آن شیعیان امام خود را ندیده، حق نام بردن از او را ندارند و تنها می توانند از او با عنوان «حجت از خاندان پیامبر» یاد کنند (کلینی، 1407: ج1، 339).
در برخی روایات، حضرت هادی (ع) از امام پس از خود نام می برد و از فرزند او با لقب «قائمی که زمین را عدل و داد پر می کند همان گونه که پر از ظلم و ستم شده بود » یاد می کند. به نظر می رسد که این بیانات احتمالاً در دورۀ آغازین امامت امام هادی (ع) یا اواخر آن صادر شده که امام گرفتار تقیه نبوده است. [15]
امام هادی (ع) با سخنان اخیر تصویری از عصر غیبت نیز به دست می دهد که البته بیشتر به غیبت صغرا مربوط می شود. از امام هادی (ع) کمتر سخنی در سایر آموزه های مهدوی نقل شده است؛ اموری مانند عصر ظهور و وقایع نزدیک آن و همچنین در مورد ویژگی های حکومت امام عصر (ع) و ترسیم وضعیت پس از رحلت ایشان؛ ولی در میان فرمایشات امام هادی (ع) زیارت جامعه کبیره جایگاهی ویژه دارد؛ زیارتی که باید آن را به حق «منشور اعتقادی شیعه» در زمینه امامت دانست.
در زیارت جامعه چند فقره به روشنی از معارف مهدوی گزارش می دهد؛ فقراتی مانند:
مَکَّنَنِی فِی دَوْلَتکُمْ وَ أَحیَانِی فِی رَجْعَتِکُمْ وَ مَلَّکَنِی فِی أَیَّامِکُمْ؛ (صدوق، 1413: ج2، 617 ) و در دوران حکومت شما مرا از جایگاهی برخوردار سازد، و در زمان رجعت شما زنده کند، و در روزگار شما مرا قدرت ببخشد.
محْتَجِبٌ بِذِمَّتِکُمْ معْتَرِفٌ بِکُمْ وَ مُؤْمِنٌ بِإِیَابِکُمْ مُصَدِّقٌ بِرَجْعَتِکُمْ مُنْتَظِرٌ لِأَمْرِکُمْ مُرْتَقِبٌ لِدَوْلَتِکُمْ؛ (همو: 614) تحت حمایت های شما در امان هستم و به بازگشت شما ایمان دارم، به رجعت شما باور دارم، در انتظار حکومت شما هستم، چشم به راه دولت شمایم.
یُحْشَرُ فِی زُمْرَتِکُمْ وَ یَکُرُّ فِی رَجْعَتِکُمْ وَ یُمَلَّکُ فِی دَوْلَتِکُمْ وَ یُشَرَّفُ فِی عَافِیَتِکُمْ وَ یُمَکَّنُ فِی أَیَّامِکُمْ وَ تَقَرُّ عیْنُهُ غداً بِرُؤْیَتِکُم؛ (همو: 615) در میان شما محشور شوم و در رجعت شما بازگردم و در دولت شما قدرت یابم و در دوران عافیت شما به بزرگی برسم و در روزگارتان جایگاهی پیدا کنم و فرداروزی چشمم به دیدارتان روشن شود.
امام هادی (ع) با املای این زیارت، افزون بر ایجاد فضای قوی عاطفی میان شیعیان و امامانشان، تصویری امید ساز از آینده به دست می دهد و همراه با آن، مهم ترین آموزه های مهدوی را در جان و دل شیعیان جای می دهد. همچنین امام با تحکیم سازمان وکالت و تعیین عثمان بن سعید به عنوان سرپرست آن تا عصر غیبت نقشی کلیدی در حفظ انسجام جامعه شیعی و باورهای مهدوی در عصر پرتلاطم غیبت داشت.
نتیجه گیری
امام جواد (ع) با تصدی موفق امامت در سن کودکی زمینه را برای باورپذیری بسیاری از معارف مهدوی آماده کرد. امام در نگاه شیعه در افق خوبانی برگزیده از سوی پروردگار نشست که در هر سنی و تحت هر شرایطی امامتشان پذیرفته بود. فشار تقیه در عصر امام جواد کاهش یافت و این فرصت را به او داد تا با وضوح بیشتری از مسیر آینده امامت و شیعه و از عصر غیبت سخن بگوید. امام هادی (ع) در دوره طولانی امامت خویش با فشار شدید تقیه روبه رو بود و کمتر توانست به صراحت از آیندۀ امامت سخن بگوید ولی تحکیم سازمان وکالت و نصب رهبری برای آن تا عصر غیبت موجب شد تا این سازمان نقشی کلیدی در حفظ انسجام جامعه شیعی و باورهای مهدوی در عصر پرتلاطم غیبت داشته باشد. ادعیه و زیاراتی آن دو امام نیز در حفظ رابطه عاطفی میان امت و امام و ایجاد نگاه درست به مقوله های مانند امامت، غیبت و مهدویت نقشی مهم داشته است که در رأس ادعیه و زیارت ها باید به زیارت جامعه کبیره اشاره کرد. همچنین هر دو امام، با تکرار و مرور دوباره آموزه های کلی مهدوی همانند پدران خویش نقشی شایسته در حفظ این باورها و گسترش آن ها ایفاء کردند.
منابع
_ ابن طاووس، علی بن موسی (1411ق)، مهج الدعوات و منهج العبادات، قم، دار الذخائر، چاپ اول.
_ ابن عبدالوهاب، حسین (بی تا)، عیون المعجزات، قم، مکتبة الداوری، چاپ اول.
_ اربلی، علی بن عیسی (1381ق)، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، تبریز، بنی هاشمی، چاپ اول.
_ بهبهانی، وحید (بی تا)، تعلیقه علی منهج المقال، بی نا.
_ حر عاملی، محمد بن حسن (1425ق)، إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، بیروت، اعلمی چاپ اول.
_ حسین، جاسم (بی تا)، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (، بی جا، بی نا.
_ خزاز رازی، علی بن محمد (1401ق)، کفایة الأثر فی النصّ علی الأئمة الإثنی عشر، قم، بیدار.
_ راوندی، قطب الدین سعید بن هبةالله (1409ق)، الخرائج و الجرائح، قم، مؤسسه امام مهدی (.
_ شاکری، حسین (1419ق)، موسوعه العترة الطاهرة (ج13 و 14)، قم، نشر الهادی، چاپ اول.
_ صدوق، محمد بن علی بن بابویه (1395ق)، کمال الدین و تمام النعمة، تهران، اسلامیه، چاپ دوم.
_ _______________________________ (1398 ق)، التوحید، قم، جامعه مدرسین، چاپ اول.
_ _______________________________ (1413ق)، من لا یحضره الفقیه، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه، چاپ دوم.
_ طبرسی، احمد بن علی (1403ق)، الاحتجاج علی اهل اللجاج، تحقیق: محمدباقر خرسان، مشهد، نشر مرتضی.
_ طبرسی، فضل بن حسن (1417ق)، إعلام الوری بأعلام الهدی، قم، مؤسسة آل البیت( لإحیاء التراث، اول.
_ طبری آملی صغیر، محمد بن جریر بن رستم (1413ق)، دلائل الإمامة، قم، بعثت، چاپ اول.
_ طوسی، محمد بن الحسن (1411ق)، کتاب الغیبة للحجة، قم، دار المعارف الإسلامیة، چاپ اول.
_ کلینی، محمد بن یعقوب بن اسحاق (1407ق)، الکافی، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم.
_ مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی (1403ق)، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم.
_ مرتضی العاملی، جعفر (1405ق)، الحیاة السیاسیة للامام الجواد (ع)، قم، مرکز الدراسات الاسلامی، چاپ اول.
_ مسعودی، علی بن حسین (1426ق)، إثبات الوصیة للإمام علیّ بن أبی طالب(، قم، انتشارات انصاریان، چاپ سوم.
_ نجاشی، احمد بن علی (1416ق)، رجال النجاشی، تحقیق: سید موسی شبیری زنجانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی.
_ نعمانی، محمد بن ابراهیم (1397ق)، الغیبة، تهران، نشر صدوق، چاپ اول.
پینوشت ها
[1] عـَنْ أُمـَیَّةَ بـْنِ عـَلِیٍّ الْقـَیْسِیِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبـِی جـَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الرِّضَا( مَنِ الْخَلَفُ بَعْدَکَ فَقَالَ ابْنِی عَلِیٌ وَ ابنا علی ثُمَّ أَطْرَقَ مَلِیّاً ثـُمَّ رَفـَعَ رَأْسـَهُ ثُمَّ قَالَ إِنَّهَا سَتَکُونُ حَیْرَةٌ؛ از امیه بـن عـلی قـیسی نـقل شـده اسـت که به امام جواد (ع) گفتم: جانشین پس از شما کیست؟ فرمود: فرزندم علی و دو فرزند علی، سپس مدتی سر به زیر انداخت و پس از آن سر برداشت و سپس فرمود: بهراستی به زودی سرگردانی خواهد بـود (نعمانی، 1397: 185).
[2] و قَالَ( إِذَا انْصَرَفْتَ مِنْ صَلَاةٍ مَکْتُوبَةٍ فَقُلْ- رَضِیتُ بِاللَّهِ رَبّاً وَ بِالْإِسْلَامِ دِیناً وَ بِالْقُرْآنِ کِتَاباً وَ بِمُحَمَّدٍ نَبِیّاً وَ بِعَلِیٍّ وَلِیّاً وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ- عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مـُحَمَّدٍ وَ مـُوسَى بـْنِ جَعْفَرٍ وَ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى وَ مـُحَمَّدِ بـْنِ عـَلِیٍّ- وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ أَئِمَّةً؛ فرمود(: هنگامی که نماز واجب را به پایان بردی بـگو: خـدا را بـه عنوان پروردگار و اسلام را به عنوان دین و قرآن را بـه عـنوان کتاب و محمد را به عنوان پیامبر و علی را به عنوان سرپرست و حسن و حسین و علی بن حسین و محمد بن علی و جعفر بـن مـحمد و مـوسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بـن محمد و حسن بن علی و حجت بن حسن بن علی را به عنوان رهبران پسندیدم (صدوق، 1413: ج1، 327).حَدَّثَنَا الصَّقْرُ بـْنُ أَبـِی دُلَفـَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ الرِّضَا( یَقُولُ إِنَّ الْإِمـَامَ بـَعْدِی ابْنِی عَلِیٌ أَمْرُهُ أَمْرِی وَ قَوْلُهُ قَوْلِی وَ طَاعَتُهُ طَاعَتِی وَ الْإِمَامُ بَعْدَهُ ابْنُهُ الْحَسَنُ أَمْرُهُ أَمْرُ أَبِیهِ ... فـَقُلْتُ یـَا ابـْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَنِ الْإِمَامُ بَعْدَ الْحَسَنِ فَبَکَى( بُکَاءً شَدِیداً ثُمَّ قَالَ إِنـَّ مـِنْ بـَعْدِ الْحَسَنِ ابْنَهُ الْقَائِمَ بِالْحَقِّ الْمُنْتَظَرَ؛ صقر بن ابی دلف برایمان نقل کرد که از امام جواد (ع) شـنیدم کـه میفرمود: بهراستی امام پس از من فرزندم علی است؛ فرمانش فرمان من و سخنش سخن من و اطـاعتش اطـاعت من است و امام بعد از او فرزندش حسن است؛ فرمانش فرمان پدرش ... گفتم: این فرزند رسـول خـدا امـام بعد از حسن کیست؟ سخت گریست و سپس فرمود: از بعد حسن فرزندش قیامکنندۀ بهحق، کسی که در انـتظار اویـند (همو، 1395: ج2، 378).
[3] عَبْدُ الْعَظِیمِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِیُّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الرِّضَا( أَنَّهُ سَمِعَهُ یَقُولُ إِذَا مَاتَ ابْنِی عَلِیٌّ بَدَا سِرَاجٌ بَعْدَهُ ثُمَّ خَفِیَ؛ عبدالعظیم حسنی از امام جواد (ع) نـقل کـرده است که شنیدم میفرمود: هنگامی که فرزندم علی بمیرد، چراغی پس از او روشن خواهد شد سپس پنهان میشود (همو: 186).
[4] إِنـَّ الْقـَائِمَ مـِنَّا هُوَ الْمَهْدِیُّ الَّذِی یَجِبُ أَنْ یُنْتَظَرَ فِی غَیْبَتِهِ وَ یُطَاعَ فِی ظُهُورِهِ (همو).
[5] عن محمد بن اسماعیل بن بـزیع قـال: قال لی أبو جعفر: یفضى هذا الأمر الى أبی الحسن و هو ابن سبع سنین، ثـم قـال: نـعم و أقل من سبع سنین کما کان؛ محمد بن اسماعیل بن بزیع نقل کرده است که امـام جواد (ع) به من فرمود: این امر (امامت) در حالی به ابوالحسن خواهد رسید کـه او هفت ساله است. سـپس فـرمود: بله و کمتر از هفت سال (مسعودی، 1426: 228).
[6] عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ بَزِیعٍ قَالَ: سَأَلْتُهُ یَعْنِی أَبَا جَعْفَرٍ( عَنْ شَیْءٍ مِنْ أَمْرِ الْإِمَامِ فَقُلْتُ یَکُونُ الْإِمَامُ ابْنَ أَقَلَّ مِنْ سَبْعِ سِنِینَ فَقَالَ نـَعَمْ وَ أَقَلَ مِنْ خَمْسِ سِنِینَ؛ محمد بن اسماعیل بن بزیع گفت که از او یعنی از امام جواد (ع) راجع به مطلبی در مورد امام پرسیدم. فرمود: امام کمتر از هفت ساله هم میشود. بعد فرمود: بله و کـمتر از پنـج سال (کلینی، 1407: ج1، 384).
[7] (آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا(؛ «ما به او در کودکی [نیروی] داوری دادیم» (مریم: 12).(قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنی نَبِیًّا(؛ «گفت: بهراستی من بنده خدا هستم، به من کتاب داده و مـرا پیـامبر قرار داده است» (مریم: 30).
[8] اختلفت الکلمة من الناس ببغداد و فی الأمصار و اجتمع الریان بن الصلت و صفوان بن یحیى و محمد بن حکیم و عبدالرحمن بن الحجاج و یونس بن عبد الرحمن و جماعة مـن وجـوه الشیعة و ثقاتهم فی دار عبد الرحمن بن الحجاج فی برکة زلول یبکون و یتوجعون من المصیبة فقال لهم یونس بن عبد الرحمن: دعوا البکاء، من لهذا الأمر؟ و إلى من یقصد بالمسائل الى أن یکبر هذا الصبی؟- یـعنی أبـا جـعفر علیه السّلام. فقام إلیه الریـّان بـن الصـلت فوضع یده فی حلقه و لم یزل یلطمه و یقول له: یا ابن الفاعلة أنت تظهر الایمان لنا و تبطن الشک و الشرک. ان کان أمره من اللّه _ جل و عـلا _ فـلو انـّه ابن یوم واحد کان بمنزلة ابن مائة سنة، و ان لم یـکن مـن عند اللّه فلو عمّر ألف سنة فهو کواحد من الناس. هذا ما ینبغی أن یفکر فیه؛ میان مردم در بغداد و شهرهای دیـگر اخـتلاف عـقیده پیدا شد و ریّان بن صلت، صفوان بن یحى، محمّد بـن حکیم، عبد الرحمن بن حجاج، یونس بن عبد الرحمن وعده دیگرى از برجستگان و معتمد بن شیعه در خانه عبد الرحـمن بـن حـجاج در محله «برکۀ زلزل» اجتماع کرده از درد مصیبت شروع به گریه کردند. یونس بن عـبد الرحـمن به آن جمعیت گفت:گریه را بس کنید! چه کسی برای این کار (امامت) هست؟ و برای پرسش تا ایـن کـودک _ مـرادش امام جواد بود _ بزرگ شود باید سراغ چه کسی رفت؟ ریّان بن صـلت بـا او بـه درگیری پرداخت و دستش را به حلق یونس نهاد و او را میزد و میگفت: اى پسر زن مزدور! تو ایمان خـود را بـه مـا نشان میدهى و شک و شرک خود را مخفى میدارى؟!. اگر امامت امام از طرف خدا باشد و لو اینکه پسـر یـکروزه باشد به منزله شخص صد ساله خواهد بود، اگر امامت امام از طرف خـدا نـباشد ولو ایـنکه آن شخص هزار سال عمر کرده باشد نظیر یکى از مردم معمولى خواهد بود. این چـیزی اسـت که باید در آن اندیشید (مسعودی، 1426: 220؛ ابنعبدالوهاب، بیتا: 119).
[9] سند روایت عبدالعظیم حسنی در نقل کمال الدین دچار ضعف است و در دو نقل دیگر گرفتار ارسال.
[10] حَدَّثَنَا أَبُو هَاشِمٍ دَاوُدُ بْنُ الْقَاسِمِ الْجَعْفَرِیُّ قَالَ: کُنَّا عـِنْدَ أَبـِی جـَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الرِّضَا( فَجَرَى ذِکْرُ السُّفْیَانِیِّ وَ مَا جَاءَ فِی الرِّوَایَةِ مِنْ أَنَّ أَمْرَهُ مـِنَ الْمـَحْتُومِ فَقُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ( هَلْ یَبْدُو لِلهِ فِی الْمَحْتُومِ قَالَ نَعَمْ قُلْنَا لَهُ فـَنَخَافُ أَنـْ یـَبْدُوَ لِلهِ فِی الْقَائِمِ فَقَالَ إِنَّ الْقَائِمَ مِنَ الْمِیعَادِ وَ اللَّهُ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ؛ برای ما ابـوهاشم داود بـن قاسم جعفری نقل کرد که در نزد امام جواد (ع) بودیم، از سفیانی سخن به مـیان آمـد و آنـچه در روایت آمده است که موضوع آن از امور حتمی است (در روایت از امام جواد در خصوص علامیت سفیانی سـخنی نـیامده است). به امام جواد (ع) گفتم که آیا برای خداوند در امر محتوم بـداء حـاصل مـیشود. فرمود: بله. گفتیم که میترسیم که برای خدا در مورد قیامکننده نیز بداء حاصل شود. ایـشان فـرمود: بـهراستی قائم وعدهداده شده است و خدا خلف وعده نمیکند (نعمانی، 1397: 302).در روایات شب قـدر ایـن نکته روشن میشود که با توجه به وضعیت و شرایط افراد و جامعه اموری برای ایشان مقدر مـیگردد کـه با شرایط فعلی رخ دادن آن قطعی است، اما با اختیار و انتخاب متفاوت فـرد و جـامعه این امر محتوم نیز قابل نقض اسـت. تـفصیل ایـن موضوع را باید در روایات شب قدر جویا شـد. ایـن روایت از این جهت مورد توجه بیشتر بوده است که احتمال حدوث بداء در عـلامیت سـفیانی را مطرح کرده و ظاهراً با روایـاتی کـه نعمانی در هـمان بـخش از کـتاب آورده سازگار نیست. روایت فوق از حـیث سـند مشکلی ندارد و افراد واقع شده در سند همگی از ثقات هستند. داود بن قاسم جـعفری و مـحمد بن همام توثیق صریح دارند (نـجاشی، رجال نجاشی: 156، 122) و محمد بـن احـمد بن عبدالله الخالنجی همان مـحمد بـن احمد العلوی است که از ابوهاشم جعفری نقل میکند. محمد بن احمد العلوی را نـیز بـه جهت نقل اجلاء از او و همچنین بـه جـهت اسـتثناء نشدن او از رجال نـوادر الحـکمه از سوی ابن ولید بـاید ثـقه دانست (وحید بهبهانی، بیتا: 295). البته اثبات اتحاد محمد بن احمد بن عبدالله الخالنجی و مـحمد بـن احمد العلوی نیاز به تحقیق بـیشتری دارد.
[11] برای درک بهتر از محدودیتهای حضرت هادی( نک: راوندی، 1409: 439، 444 - 447؛ طوسی، 1411: 129؛ اربلی، 1381: ج2، 413.
البته در مورد احوال مادر امـام زمان( شیخ طوسی افزون بر نقل این رویات در کتاب غیبت، روایـتی مـتفاوت نـقل کرده است (طوسی، 1411: 244). در سند هر دو روایت افرادی حاضرند که ما شناختی از ایشان نداریم. از این رو، قضاوت قطعی در ایـن خـصوص ممکن نیست.
[12] جاسم حسین بر این روایت سه ایراد گرفته است (حسین، بیتا: 114): 1. در سالهای مورد اشـاره جـنگی جدی میان مسلمانان و رومیان رخ نداده و مدرکی بر درخواست امپراتور روم در خصوص آزادی نوه دختریش وجود ندارد، 2. نویسندگان متقدم امامی مانند قمی، کلینی، نوبختی، مسعودی این روایت را نقل نکردهاند، 3. کلینی در نقلی مـادر امـام زمـان را از اهالی نوبه دانسته (کلینی، 1407: ج1، 323. در سـند روایـت کـلینی نیز افراد ناشناخته حضور دارند) و صدوق نیز در برخی نقلها همین مطلب را آورده است. البته جاسم حسین سند روایت را با توجه اتهام غـلو بـه شـیبانی _ راوی حدیث _ از سوی کشی که از یاران او بوده و همچنین نـجاشی و ابـن داود دچار مشکل میداند. اما این اشکالات نمیتواند چندان اثری داشته باشد؛ زیرا در متن روایت سخنی از وقوع جنگی سخت مـیان مـسلمانان و رومـیان نیامده و همچنین اشارهای به تقاضای امپراتور روم برای آزادی نوهاش نشده اسـت. بر اساس این روایت شاهزاده خانم رومی بدون اطلاع خانواده با سپاهیان همراه شده و دلیلی ندارد که آنـان از هـمراهی او بـا سپاهیان و اسارت به دست مسلمانان مطلع شده باشند. افزون بر ایـن، عـدم نقل مطلب از سوی برخی نویسندگان دلیل عدم اعتماد ایشان به روایت نبوده و نقل آن از سوی صدوق و شـیخ طـوسی مـانع از آن است که ادعا شود که بزرگان حدیث از این روایت اعراض کردهاند.در پایـان تـوجه بـه این نکته لازم است که نام «نرجس» به عنوان نام مادر امام زمان( در روایت دیـگری نـیز آمـده است (صدوق، 1395: ج2، 426). همچنین نسبت او با امپراتور روم در روایتی از امام عسکری نیز ذکر گردیده است (حـر عـاملی، 1425: ج3، 569).
[13] عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَیُّوبَ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ( أَنـَّهُ قـَالَ: صـَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ مَنْ یَقُولُ النَّاسُ إِنَّهُ لَمْ یُولَدْ بَعْدُ؛ از امام هادی( نقل شده اسـت کـه فرمود: صاحب این امر کسی است که مردم میگویند او به دنیا نیامده اسـت (صـدوق1395: جـ2، 382).
[14] عَنْ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ الْغَفَّارِ قَالَ: لَمَّا مَاتَ أَبُو جَعْفَرٍ الثَّانِی( کَتَبَتِ الشِّیعَةُ إِلَى أَبِی الْحـَسَنِ صـَاحِبِ الْعَسْکَرِ( یَسْأَلُونَهُ عَنِ الْأَمْرِ فَکَتَبَ( الْأَمْرُ لِی مَا دُمْتُ حَیّاً فَإِذَا نـَزَلَتْ بـِی مـَقَادِیرُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ آتَاکُمُ اللَّهُ الْخَلَفَ مِنِّی وَ أَنَّى لَکُمْ بِالْخَلَفِ بَعْدَ الْخَلَفِ؛ از علی بن عـبدالغفار نـقل شـده است که هنگامی که امام جواد (ع) مرد، شیعه به امام هادی( نـامه نـوشت و از او در مورد امامت پرسش کردند. ایشان نوشت: امامت برای من است تا هنگامی که زنده هستم، هـنگامی بـرنامههای پروردگار بر من نازل شد، خدا جانشین من را به شما خواهد داد و شـما چـگونه رفتار خواهید کرد با جانشین پس از جانشین (هـمو).
[15] حَدَّثَنَا الصَّقْرُ بْنُ أَبِی دُلَفَ قَالَ سَمِعْتُ عَلِیَّ بْنَ مـُحَمَّدِ بـْنِ عـَلِیٍّ الرِّضَا( یَقُولُ إِنَّ الْإِمَامَ بَعْدِی الْحَسَنُ ابـْنِی وَ بـَعْدَ الْحـَسَنِ ابـْنُهُ الْقـَائِمُ الَّذِی یـَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً (همو: 383).در برخی روایات به نام امام حسن عسکری (ع) اشاره شده است، ولی از بیان نسبت جانشین او خودداری شده است: سَمِعْتُ أَبَاالْحَسَنِ الْعـَسْکَرِیَّ( یَقُولُ الْخَلَفُ مِنْ بَعْدِی الْحَسَنُ فَکَیْفَ لَکُمْ بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِ الْخَلَفِ فَقُلْتُ وَ لِمَ جَعَلَنِیَ اللَّهُ فِدَاکَ قَالَ إِنَّکُمْ لَا تَرَوْنَ شَخْصَهُ- وَ لَا یَحِلُّ لَکُمْ ذِکْرُهُ بِاسْمِهِ فَقُلْتُ فَکَیْفَ نَذْکُرُهُ فَقَالَ قُولُوا الْحـُجَّةُ مـِنْ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ سَلَامُهُ؛ از امام هادی( شنیدم که میفرمود: جانشین پس از من، حسن است پس جانشین پس از جانشین برایتان چگونه خواهد بود. گفتم: چرا فدایت شوم. فرمود: بهراستی شما خـودش را نـمیبینید و مجاز نیستید که با نام یادش کنید. گفتم: پس چگونه از او یاد کنیم؟ فرمود: بگویید حجت از خاندان محمد _ درودهای خدا و سلامش بر او باد (کلینی، 1407: ج1، 339).ثُمَ أَنـْتَ یـَا مَوْلَایَ فَقَالَ( وَ مِنْ بَعْدِی الْحـَسَنُ ابـْنِی فَکَیْفَ لِلنَّاسِ بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِهِ قَالَ فَقُلْتُ وَ کَیْفَ ذَاکَ یَا مَوْلَایَ قَالَ لِأَنَّهُ لَا یُرَى شَخْصُهُ وَ لَا یَحِلُّ ذِکْرُهُ بِاسْمِهِ حَتَّى یَخْرُجَ فَیَمْلَأَ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمـَا مـُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً؛ سپس تـو ای سـرورم. پس از آن (امام هادی) فرمود: و پس از من، حسن فرزندم و مردم با جانشین پس از او چه خواهند کرد؟ گفتم: سرورم! مگر چه وضعیتی خواهد بود.. فرمود: چون خودش را نمیبینند و مجاز نیستند که با نامش از او یاد کنند تـا هـنگامی که خروج کرده، زمین را از داد و عدل پر کند همانگونه که از ستم و ظلم پر شده بود (صدوق، 1398: 82).