خبرگزاری تسنیم: پائولو سنسینی نویسنده ایتالیایی کتاب "تفرقه بینداز و حکومت کن، استراتژی هرج و مرج در قرن 21 " در آن با طرح مسایل مختلف به تشریح توطئه های آمریکا بر ضد کشورهای جهان و حاکمیت لابیهای صهیونیستی بر دولت آمریکا و همچنین طرحهای واشنگتن برای آینده منطقه پرداخته است.
آمریکا و توطئه شکل گیری القاعدهکتاب مذکور در جستجو در رابطه آمریکا با ماهیت سازمان القاعده به اظهارات زبیگنیو برژینسکی مشاور امنیت ملی اسبق آمریکا اشاره کرد که در اظهاراتی گفته است: سرویسهای اطلاعاتی آمریکا ( CIA) حمایت خود را از مجاهدان در سال 1980 اعلام کردند، یعنی زمانی که افغانستان هدف اشغالگری شورویها قرار گرفته بود. البته واقعیت تاریخی آغاز حمایت سرویسهای جاسوسی آمریکا از مجاهدان افغان همچنان محرمانه باقی مانده ، چرا که تناقضهایی در روایتهای مختلف در این زمینه وجود دارد . در روز سوم ژوئن 1979 جیمی کارتر رئیسجمهور وقت آمریکا به سرویسهای جاسوسی این کشور اجازه داد مخالفان دولت افغانستان را که در آن زمان متحد شوروی به شمار میرفت ، به صورت محرمانه حمایت و پشتیبانی کنند. در آن زمان برژنسکی ملاحظات خود را به رئیسجمهور نوشت و تأکید کرد که این کمکها ممکن است شورویها را به سمت مداخله نظامی سوق دهد. برژنسکی این اقدامات را مأموریتی سری یا پیشنهادی موفق میخواند که باعث شد روسها وارد کمینگاه افغانستان شوند. وقتی که روسیه از مرزهای افغانستان عبور کرده و نیروهای خود را وارد این کشور کرد، برژینسکی خطاب به رئیسجمهور آمریکا نوشت: الان ما این فرصت را در اختیار داریم که شورویها را وارد ویتنام ویژه خودشان کنیم. به این ترتیب مسکو وارد جنگی شد که قادر به تحمل تبعات آن نبود، جنگی که تا 10 سال باعث فروپاشی اقتصاد شوروی شد و در نهایت زمینههای تجزیه اتحادیه جماهیر شوروی را فراهم کرد.
در ابتدای دهه 80 قرن گذشته میلادی بیشتر گروهها به صورت منسجم با مواضع سیاسی دولت آمریکا ، سعی داشتند مجاهدان افغان را در نزد افکار عمومی دنیا قهرمان و مبارز برای آزادی نشان دهند. ماشین تبلیغاتی سینمایی هالیوود نیز در این راستا به خدمت گرفته شد تا چهره ای مثبت از مقاومت مسلحانه در افغانستان ارائه دهد. برژینسکی در این رابطه میگوید: ما به حمایت خود از مجاهدان ادامه داده تا اینکه گروهی منظم تحت عنوان القاعده شکل گرفت، گروهی که یگان مسلح اسلامی وابسته به سرویسهای جاسوسی آمریکا بود و موفق شد بسیاری از مأموریتهایی که دولت آمریکا بر عهده آن گذاشته بود را انجام دهد. همچنین مأموریت ادامه عملیات نظامی که از مهمترین اولویتهای ژئو پلتیک در دنیای غرب بود نیز به عهده این گروه گذاشته شده بود.
رابرت گیتس مدیرکل اسبق سرویسهای اطلاعاتی آمریکا که منشی دفاعی دولت آمریکا نیز در دوره ریاست جمهوری بوش و اوباما بوده است، میگوید: حجم برنامه محرمانهای که جزئیات آن توسط سی آی ای برای کمک و حمایت از مجاهدان افغان تشکیل شده بود، روز به روز افزایش پیدا کرد تا اینکه نهایتاً هزینههای آن بالغ بر 500 میلیون دلار در سال بود که آمریکا و عربستان آن را تأمین میکردند و این کمکها از طریق دولت محمد ضیاء الحق در پاکستان به دست مبارزان میرسید. موضوعاتی که براساس این پروژه در میان مجاهدان ترویج میشد، این بود که اسلام ایدئولوژی سیاسی اجتماعی کاملی دارد و قداست اسلام از سوی ارتش ملحد شوروی مورد توهین قرار گرفته است، بنابراین ملت مسلمان افغانستان باید استقلال خود را باز پس گرفته و حکومت چپگرای افغانستان که از سوی مسکو حمایت میشود، را براندازی کند.
به نوشته سنسینی البته واقعیت این است که تمامی این مزدوران همواره تحت دستور خاندان السدیری یکی از خانواده های متحد آمریکا در خاندان حاکم عربستان قرار دارند که بندر بن سلطان یکی از مهم ترین شخصیت های آن بوده و هرگز همکاریهای ویژه خود با سرویسهای جاسوسی آمریکا را قطع نکرده است.
بعد از خروج نیروهای شوروی از اراضی افغانستان در سال 1989 و فروپاشی کامل شوروی، القاعده و تمامی گروههای مسلح پیرامون آن در رسانههای بینالمللی از پدیدههای زیبا در دست سرویسهای جاسوسی آمریکا، به موجوداتی شرور متخاصم با غرب تغییر چهره دادند. این تغییر ناگهانی برای آن بود که خلأ ناشی از پایان موازنه های بینالمللی بین شرق و غرب یعنی بین دو قطب شوروی و اتحاد ناتو پر شود.
آمریکا و مرحله پس از 11 سپتامبر بر اساس مطالب کتاب "تفرقه بینداز و حکومت کن"، ریشه های استراتژی جدیدی که آمریکا در سیاست خارجی خود در پیش گرفته و برای اولین بار بعد از حوادث 11 سپتامبر سال 2001 آن را به اجرا گذاشت را می توان در پایان سال 1992 جستجو کرد، هنگامی که ریچارد بروس چنی معروف به دیک چنی وزیر جنگ آمریکا ، پل ولفوویتز را که نفر سوم پنتاگون بود؛ به همراه رئیس دفترش یعنی آروینگ لوئیس لیبی ملقب به اسکوتر مسئول مستقیم تدوین برنامهای جدید در استراتژی دفاعی آمریکا کرد تا در سالهای 1994 تا 1999 مرجع فعالیتهای دولت آمریکا شود. این سند با عنوان "طرح فرماندهی دنیا" شناخته میشود و بسیاری از رویکردها و افکاری با نام نظریه ولفوویتز شناخته میشود و بعدها مورد انتقاد شدید روزنامه های نیویورک تایمز و واشنگتن پست قرار گرفته، را در خود جای داده است.
سنسینی تاکید می کند که این نظریه بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی مطرح شد و مبانی و پایههای مشترک در استراتژی دفاع از منافع آمریکا و منافع دولت صهیونیستی به عنوان یک برنامه مشترک مطرح میکند. وولفوویتس در این زمینه میگوید که باید از بروز رقیبی جدید در جغرافیای از هم پاشیده اتحاد جماهیر شوروی یا هر منطقه جغرافیایی دیگر که بتواند تهدیدی مشابه تهدید شوروی را برای آمریکا فراهم کند، پیشگیری شود. این موضوع میطلبد که آمریکا خود را به عنوان تنها فرمانده توانمند دنیا معرفی کند که قدرت ایجاد نظم نوین جهانی را داشته و به این ترتیب رقبای احتمالی را قانع کند که نمیتوانند نقشهای اساسی و مهمی را در این پروژه بر عهده بگیرند و نباید مواضع خصمانهای در دفاع از منافع مشروع خود اتخاذ کنند.
برژنسکی می گوید که آمریکا با این دیدگاه میتواند در چهار زمینه استراتژیک، رهبری جهان را در دست بگیرد: اول در ابعاد نظامی که تسلط مطلق و غیر متنازع در جهان را در اختیار دارد. دوم در ابعاد اقتصادی است که از طریق تسلط بازارهای آمریکا بر حرکت بازارهای جهانی دنبال میشود. البته در این زمینه استثنائاتی نیز وجود دارد و برخی فعالیتها از برتر شدن اقتصاد آلمان یا ژاپن حکایت دارد که در سه زمینه دیگر قدرت رقابت و برتری بر آمریکا را ندارند. محمور سوم بخش تکنولوژیک است که آمریکا در این زمینه نیز به ویژه در فعالیتهای مربوط به اختراعات و تکنولوژیک در صدر قرار دارد. موضوع استراتژیک چهارم در ابعاد فرهنگی است که الگوی آمریکا باعث جذب بسیاری از نسل جوان در گوشه و کنار دنیا شده است.
به ادعای برژنسکی برتری آمریکا در این موارد وزنه سیاسی بینظیری به آن داده و صدارت این کشور در چهار عرصه باعث میشود آمریکا به قدرت برتر تأثیرگذار در دنیا تبدیل شود و رقابت و همراهی با آن در سطح رهبری دنیا مشکل باشد.
ریشه های صهیونیستی سیاست آمریکایی هرج و مرج خلاقبر اساس آنچه که در این کتاب آمده است، آمریکا از طریق اجرای سیاست " هرجومرج خلاق " سعی دارد ساختار نظم نوین جهانی را بازسازی نماید. این کشور معتقد است که منطقه خاورمیانه بار دیگر به صورت کامل باید مورد تجدیدنظر قرار گرفته و "دولتچه" هایی با اختلافات فرقهای و طایفهای و عشایری در آن پدید آید. بر اساس این طرح باید مساحت جغرافیایی جدیدی شبیه قطعههای موزائیک تشکیل شود که خصومت و دشمنی پایدار در میان آنها موج میزند و آنها را تبدیل به جوامعی وحشی بکند که در بهترین حالت، زیرساختهای اجتماعی و مبانی انسانی برای ایجاد جوامع مدرن کنونی را در اختیار نداشته باشند.
بر کسی پوشیده نیست که حمایتهای اقتصادی و نظامی و دیپلماتیک آمریکا از رژیم اسرائیل، در مورد هیچ دولت دیگری سابقه ندارد، این اوضاع در درجه اول به نقش و تسلط لابیهای یهودی در مؤسسات تصمیم سازی آمریکا باز میگردد. از آنجا که صهیونیستها وزن تأثیرگذاری در تعیین سیاستهای خارجی آمریکا دارند، اودید یونین یکی از روزنامهنگاران نزدیک به هرم قدرت در تل آویو مقاله ای را در سال 1982 در یک روزنامه جنبشی یهودیت به چاپ رساند که نشان دهنده استراتژی اسرائیل در خاورمیانه در سالهای دهه 80 و 90 قرن گذشته میلادی بوده است. این مقاله که به زبان انگلیسی نیز چاپ شد، تأکید دارد که این پروژه در دو محور تلاش برای بقای اسرائیل و تبدیل شدن آن به یک قدرت امپریالیستی در منطقه خاورمیانه و تلاش برای تفکیک و تجزیه دولتهای عربی و تبدیل کردن آنها به دولتهای کوچک واگرا براساس رویکردهای فرقه ای و نژادی و عشایری دنبال میشود.
به نوشته این کتاب این پروژه تحت نظارت کابینه دیوید بن گوریون نخست وزیر اسبق رژیم صهیونیستی آغاز شد و تلاش کرد مرزهای کنونی مناطق عربی را تغییر داده و دولتهای کوچکی را که همواره با هم در رقابت و درگیری باشند، تشکیل دهد. تحلیلگران اسرائیلی اعتقاد دارند که اجرای این پروژه از طریق هجمه تبلیغاتی گسترده برای افزایش روحیه خصومت و دشمنی نسبت به مردم در میان ساکنان سرزمینهای اشغالی قابل تحقق است. این رویکرد میتواند فضای روانی ایده آلی را برای پیشبرد سناریوی مذکور ایجاد کند. آنها معتقدند کارهای اولیه اجرای این طرح، تجزیه دولت سوریه به دولتهای کوچک و انتقال روند تجزیه به عراق و لبنان است. براساس این سناریو دولت سوریه باید به هویت های متفاوت مردمی و مذهبی تبدیل شود، به گونهای که یک قدرت علوی شیعی در طول سواحل این کشور شکل گرفته و در شهر حلب و اطراف آن نیز یک دولت سنی تأسیس شود. همچنین ممکن است دولت سنی دیگری نیز در شهر دمشق تشکیل شود که مخالف دولت سنی حلب باشد، دروزی ها نیز می توانند دولتی مخصوص به خود در بلندیهای جولان تشکیل دهند.
عراق نیز که از ثروت های گسترده نفتی برخوردار بوده و در عین حال مردم دچار گسست اجتماعی هستند، یکی از اهداف مهم رژیم اسرائیل به شمار میرود. تجزیه عراق یکی از اهداف اصلی پروژه مذکور بوده و حتی اهمیتی بیشتر از تجزیه دولت سوریه دارد. براساس این طرح عراق نیز باید به سه دولت کوچک به پایتختی شهرهای موصل و بغداد و بصره تقسیم شود. شیعیان جنوب عراق باید به طور کامل از مناطق سنینشین و کردنشین جدا شوند. همین تحلیل استراتژیک که در فوریه سال 1982 منتشر شد ، مبنای تصمیمات آینده منطقه بود، به گونهای عراق بعد از اشغال از سوی دولتهای انگلیس و آمریکا در معرض هدف این استراتژی قرار گرفت و نشانههای این طرح در آن بروز پیدا کرده و به واقعیت نزدیکتر شد.
حادثه 11 سپتامبر و طرح های بلند مدت آمریکا کتاب تفرقه بینداز و حکومت کن نوشته پائولو سنسینی نویسنده ایتالیایی می افزاید که در ژولای سال 1996 تیمی از نو محافظهکاران افراطگرا که مناصب مهمی را در دولت این کشور در اختیار داشتند نظیر ریچارد پرل، داگلاس فیث و جیمس کولبرت و دیگران سندی را به بنیامین نتانیاهو وزیر وقت کابینه رژیم صهیونیستی با عنوان استراتژی جدید تضمین امنیت ارائه کردند. این سند از حمله نظامی به عراق و سوریه و ایران و لبنان به عنوان گامهای اولیه ترسیم مجدد نقشه خاورمیانه جدید خبر داد که در آن تسلط مطلق با اسرائیل باشد. در این راستا گروهی از نو محافظهکاران آمریکا فشارهای مستقیم و فشرده خود را برای براندازی دولت بغداد با استفاده از زور ادامه دهند. این فعالیتها حتی قبل از روی کار آمدن جورج بوش پسر نیز تاثیرات خود را داشت.
در ابتدای سال 1998 این تیم دو نامه جنجالی را برای بیل کلینتون رئیسجمهور آمریکا ارسال کرده و در آن خواستار برکناری صدام حسین از حاکمیت عراق شدند. علاوه بر دو نامه مذکور که توسط شخصیتهای مؤثر در دولت آمریکا امضا شد، نو محافظهکاران در سال 1998 فشارهای گستردهای را به کنگره وارد کردند تا بتوانند قانون جدیدی را به تصویب رساند که آمریکا را مسئول آزادسازی عراق معرفی کند.
در سال 2000 آمریکا و اسرائیل برای تأسیس تیم مشترکی برای مبارزه با تروریسم به توافق رسیدند. این تیم از طریق خط ارتباط مستقیم اطلاعات بین پنتاگون و وزارت جنگ اسرائیل تشکیل شد. در سپتامبر همان سال تیم کاری موسوم به Project for the New Americais Defenses سند جدیدی را تحت عنوان بازسازی خطوط دفاعی آمریکا منتشر کرد. در این سند بر ضرورت ایجاد امپراتوری آمریکا در خاورمیانه بعداز رهایی کامل از تهدیدات فرارو نظیر دولتهای موجود در عراق، سوریه و ایران تاکید شده بود.
گزارش نهایی که رامسفلد و ژنرال جی گارنر در روز 11 ژانویه 2001 آن را ارائه کردند پیش بینی میکرد که حادثه مصیبتباری در آینده اتفاق بیفتد. در دو گزارش تهیه شده از سوی کارمندان ارشد آمریکایی از جمله رامسفلد توضیح داده شده است که یک حادثه مصیبتبار و غیرقابل انتظار انجام خواهد شد که میتواند محرک اصلی عنوان جدید سیاست خارجی آمریکا باشد. این حادثه لزوماً میبایست سروصدای زیادی به پا می کرد، درست مانند حادثهای که در گذشته با عنوان هاربور پرل انجام شده است. در اینجا باید اشاره کنیم که گزارش دیگری در مارس سال 2001 یعنی شش ماه قبل از حوادث 11 سپتامبر به نگارش درآمده بود که به صورت مفصل از حوادث موجود در این روز پرده برمیداشت. این گزارش از طریق بروس هافمن نایب رئیس مجموعه رند نوشته شده بود. این مجموعه از حمایت مالی گسترده شرکتهای تسلیحات نظامی برخوردار بوده و ارتباط بسیار نزدیکی با فعالیتهای وزارت دفاع آمریکا دارد. رئیس افتخاری شرکت در آن زمان دونالد رامسفلد بود که وزیر جنگ آمریکا بود.
بنا به نوشته سنسینی در روز 12 سپتامبر 2001 یک اتفاق بیسابقه افتاد و آن این بود که آمریکا از متحدان خود در ناتو و سایر متحدان اروپایی خواست تا ماده پنج از معاهده واشنگتن را به اجرا گذاشته و آمادگی خود را برای مشارکت در جنگ بر ضد تروریست در کنار آمریکا اعلام کنند. 14 دولت عضو ائتلاف ناتو تجهیزات نظامی خود را برای مشارکت در این جنگ گسیل کردند.
اظهارات ایهود باراک در ساعت 14 بعدازظهر روز 11 سپتامبر 2001 به ساعت نیویورک که از دفتر رسمی وی در قدس به تمامی شبکههای رسانهای منتشر شد، همگام با اظهاراتی بود که بنیامین نتانیاهو رهبر حزب لیکود در سال 1995 مطرح کرده و برای اولین بار از واژه جنگ بر ضد تروریسم استفاده کرده بود. باراک در این اظهارات گفت: حالا شما میتوانید میزان خطر فلسطینیها در امنیت و سلامت دنیا را درک کنید، حادثه حمله تروریستی به برجهای دوقلو و پنتاگون درست بودن مواضع ما و جنگ آمریکا در عراق را تأیید خواهد کرد و افکار عمومی را در کنار ما قرار خواهد داد. در همین روز جیمز بنت خبرنگار روزنامه نیویورک تایمز از دلایل این فاجعه و تأثیرات آن بر مناسبات آمریکا و اسرائیل سؤال کرد. نتانیاهو در پاسخ به این سؤال گفت: اتفاقی که افتاده اتفاق خوبی است. وی بلافاصله حرف خود را تصحیح کرده و ادامه داد: به اعتقاد من اتفاقی که رخ داد خوب نیست، اما باعث همبستگی بین دو طرف خواهد شد.
مسئول ارشد سرویس اف بی آی در 19 آوریل سال 2002 این گونه اعتراف کرد: شش ماه بعد از حضور ما در افغانستان مؤسسات نظامی آمریکا نتوانستند هیچ دلیل و سندی پیدا کنند که این موضوع را با فاجعه 11 سپتامبر ارتباط دهند. این دیدگاه رسوایی بزرگی را ایجاد کرد ، نظیر همان روزهایی که در نتیجه عدم وجود دلایل مبنی بر حضور سلاحهای کشتارجمعی در عراق بوجود آمده بود.
دستهای پشت پرده اسرائیل در حوادث 11 سپتامبر
کتاب تفرقه بینداز و حکومت کن در ادامه تشریح برنامه های صهیونیست ها برای مدیریت جهان تاکید می کند: در روزهای پس از حوادث 11 سپتامبر روزنامه نیویورک تایمز اطلاعاتی را منتشر کرد که آنها را از منابع موثق در سرویسهای جاسوسی آمریکا و بازرسان اف بی آی به دست آورده بود. براساس این اطلاعات سرویس مذکور در جریان حوادث 11 سپتامبر و پس از آن موفق شد بیش از 60 یهودی اسرائیلی را که در فعالیتهای جاسوسی بر ضد افسران ارشد دولت آمریکا کار میکردند ، بازداشت کنند.آنها اطلاعاتی را از حوادث قبل و پس از 11 سپتامبر جمعآوری کردند و اطلاعات موجود را به سرویسهای امنیتی آمریکا ندادند. در عصر روز 11 سپتامبر پلیس شهر نیویورک پنج اسرائیلی را در این شهر بازداشت کردند که آن زمان با انجام این حملات تروریستی نسبت به وقوع این حوادث خوشحالی میکردند.
به نوشته این کتاب محل پارک خودروی این عده به گونهای بود که مشاهده برجهای دوقلو به صورت کامل و به بهترین شکل ممکن بود. این موقعیت عالی ترین منطقه برای تصویربرداری از این فاجعه بود ، لذا میتوان گفت این گروه نسبت به زمان و مکان وقوع حادثه 11 سپتامبر اطلاع داشتند. با وجود خطرناک بودن این اتفاقات ، پلیس نیویورک در بازرسی از خودروی تیم مذکور به مجموعهای اسکناس و گذرنامههای متعدد و نقشه کاملاً ریز از شهر نیویورک دست پیدا کرد که در آن بر روی مناطق مهم شهر خطوط دایرهای کشیده شده بود. این 5 نفر در خدمت موساد بودند. سه نفر از آنها پس از بازگشت به اسرائیل در تلویزیون این رژیم اعلام کردند که مأموریت آنها از مأموریتهای ساده بود و تنها قرار بود حوادث به وقوع پیوسته را تصویربرداری کنند.
در سوی دیگر شبکه تلویزیونی فاکس نیوز در گزارشی پس از حوادث 11 سپتامبر اعلام کرد که به اسناد محرمانهای از یکی از کارمندان فدرال آمریکا دست پیدا کرده است که تأکید دارد سرویسهای امنیتی آمریکا قبل از حوادث 11 سپتامبر 140 اسرائیلی را به تهمت جاسوسی از تمامی ادارات دولتی آمریکا بازداشت کردند.
یک منبع دیگر که در میان بازجوهای حاضر در این تحقیقات بود، در این رابطه گفت: تحقیقات ثابت کرد که روابط مشخصی بین افراد بازداشتشده اسرائیلی و حوادث 11 سپتامبر وجود دارد.
فرانچسکو کوسیگا وزیر کشور سابق ایتالیا و یکی از شخصیتهایی که مناسبات گستردهای با سرویسهای اطلاعاتی داشت، پس از حملات 11 سپتامبر در اظهاراتی گفته بود: فاجعهای مانند حادثه 11 سپتامبر قطعاً در نتیجه یک عقل مدبر با استفاده از تجهیزات بسیار پیشرفته و پیچیده انجام شده است و این عقل مدبر با جذب چند عامل انتحاری افراطگرا نمیتواند این کار را انجام دهد ، بلکه نیازمند عناصر آموزشدیده و متخصص است. چنین اقدامی تنها از طریق هم دستی واضح و نفوذ مسئولان سرویسهای امنیتی قابل اجرا است. یکی از دلایل این سخن مطالبی بود که یکی از کارمندان شرکت Odigo در شهر هرتزلیا در اراضی اشغالی منتشر کرد. این محل همان منطقهای است که مقر اصلی سازمان موساد نیز در آن قرار دارد. شرکت مذکور در اراضی آمریکا نیز شعبه داشته و مقر آن در شهر نیویورک در نزدیکی برجهای دوقلو قرار دارد. دو کارمند این شرکت صبح روز حادثه و قبل از وقوع آن، پیام الکترونیک دریافت کرده بودند که نسبت به وقوع حملهای بر ضد برجهای دوقلو هشدار میداد. این موضوع برای اولین بار در تاریخ 26 سپتامبر سال 2001 در روزنامه صهیونیستی هاآرتص منتشر شد.