به گزارش ایسنا بر اساس خبر رسیده، در این نشست که در کتابفروشی علمی فرهنگی برگزار شد، حجت بداغی منتقد و برگزارکننده نشستهای این کتابفروشی توضیحی درباره این نشستها داد و در ادامه درباره «آشویتس خصوصی من» گفت: کتاب «آشویتس خصوصی من» همانطور که از اسمش هم معلوم است، کتابی وابسته به امر سیاسی است. وابستگی به امر سیاسی به این معنی نیست که شاعر لزوما مانند خسرو گلسرخی شعر سیاسی بنویسد؛ منظور از شعر سیاسی این است که در اشعار وابسته به امر سیاسی، استعاره به تعویق میافتد. از طرفی سعی میشود تا جای ممکن استعارهها به یک امر واقع و دلالتگر نزدیک شود. برخلاف شعر تغزلی که تا جای ممکن سعی میکند تاویلها بیشتر شود. برای بررسی اینگونه شعر، سه نفر را در نظر گرفتهام؛ یکی احمد شاملو به ویژه در شعرهای «در اینجا چهار زندان است» و «نازلی»، دیگری رضا براهنی در شعر «ظلالله» است و شخصیت دیگر هم آلن گینزبرگ است.
این منتقد در ادامه با بررسی شعرهایی از این سه شاعر، تاکید کرد: هر سه این شاعران در شعرهایی که وابسته به امر سیاسی خلق کردهاند، سعی میکنند استعاره را به تعویق بیندازند و شعر حسن همایون هم در «آشویتس خصوصی من» از جهاتی به شعرهایی از این شاعران شباهت دارد. مثلا شعر «آن مرد روزنامهنویسی بود/ با ستونی پانصدکلمهای برای هر روز/حالا سالهاست در زندان با خروار خروار...» به راحتی میتوانیم اینها را پشت هم بچینیم و از این وضعیت تقطیع خارجش کنیم و با متنی مواجه شویم که کاملا در ساحت هنری - نه اطلاعرسانی و خبری - قرار دارد و کار سیاسی انجام میدهد. یعنی کاملا دارد از حقوق یک قشر خاص گرفتار سرنوشتی خاص به شکل خلاقانه و هنری حرف میزند. در اینجا صرفا اطلاعرسانی نمیکند، بلکه سعی میکند به بیانی هنری و در ساحت هنر این مساله را پیش بکشد.
او افزود: تن زدن از استعارهپردازی در سطرها و به کار گرفتن منطق نثر در نوشتار و تلاش برای تحقق شکل دادن یک ساختار استعاری، مهمترین خصیصهای است که در «آشویتس خصوصی من» پیدا کردم. همچنین دیگر ویژگی این اثر، تن زدن از «صفتسازی» است. زمانی شاعر تا جای ممکن صفتها را برمیدارد و سعی میکند از طبیعیترین شکل ارتباط برای توصیف صحنههایش استفاده کند و میگوید، چیزی را بیشتر از آنچه میخواهم به شما ارائه کنم تصور نکنید. شاعر با حذف امکانهای زبان شامل استعاره و صفتسازی کاملا موضع خودش را مشخص میکند و میگوید من آدمی هستم که با امر واقع و روزانه جهان در ارتباط هستم. شعرش را از تمام امکانهای کلام خیالانگیز تا جای ممکن تهی میکند و ما با متنی طرف هستیم که شاعر دغدغههایش را خارج از زیباییشناسی بازیهای مرسوم زبانی به مخاطب منتقل میکند.
فریاد ناصری شاعر و منتقد نیز درباره «آشویتس خصوصی من» گفت: وقتی اول بار کتاب را خواندم همین خالی بودنش از استعاره و مجاز و... خیلی اذیتم کرد. یعنی اصلا تا یک جایی خواندم و نتوانستم ادامه دهم. آن را کنار گذاشتم و فکر کردم چرا باید این کتاب را بخوانم؟! بعد از مدتی دوباره شروع کردم به خواندن و نشانههای چیدهشده حول متن را پی گرفتم. نشانهها را کنار هم گذاشتم و دیدم موتیفهایی زیاد در شعرهای حسن همایون تکرار میشود. یکی از آن موتیفهای تکرار شونده مشت گرهکرده بود. همچنین تاریکی، حفره و کارد هم از دیگر موتیفهای شعری این مجموعه بود. مثلا در شعر «بیخوابی عمیق» میگوید: «پلک بر هم میگذارم/ فرو میروم در شعرهایم/ دستم بیرون مانده با انگشتهای گرهکرده...» شعرهای این مجموعه بر اساس منطق نثر شکل گرفته و پیش میرود و بر همین اساس است که این دست موتیفها در شعرهایش موثر واقع میشوند. از طرفی میبینیم گاه در شعرهای عاشقانه مجموعه «آشویتس خصوصی من» از منطق نثر فاصله میگیرد و زبان پررنگتر میشود و مثلا ترکیب «بلبشوی جنگل» را به کار میگیرد.
او در ادامه متذکر شد: وجه دیگر شعرهای این مجموعه ابهام آن است. همچنین به نظر من در این مجموعه ما با یک استعاره کلی از وضعیت امروز روبهرو هستیم. وضعیتی که امکان گذر از آن میسر نیست و فقط میتوانیم تبیین و توصیفش کنیم. شعرهای «آشویتس خصوصی من» از نقطهای درگیر وضعیت کنونی شروع میشود و در نقطهای درگیر همین وضعیت پایان مییابد؛ قبل از این وضعیت و بعد آن برای ما روشن نیست.
فریاد ناصری در بخشی دیگر از صحبتهایش با استناد به شعرهایی از مجموعه «آشویتس خصوصی من» گفت: وضعیتهایی که حسن همایون توصیف میکند، جایی کار میکند و موثر است که وارد نوعی از نثر و نوشتار میشود که تهی از هر چیزی حرف میزند و آنجا که آشکار به بیانی سیاسی – اعتراضی میرود و گلدرشت حرف میزند، اجرا و بیانی موثر ندارد. از قضا آنجایی که فکر نمیکند دارد حرف میزند متنش به قوت حرف میزند. در آن شعرهایی که تمایز میگذارد بین خودش و طبیعت و دیگر عناصر موفق است. اینکه انسانی توانایی شناخت سنگ و گیاه دارد، به طور کلی این نوع سطرها و بندها در کتاب «آشویتس خصوصی من» کم نیست؛ اما من فکر میکنم حسن همایون خودش نمیخواهد اینها اصل کتابش باشد. حسن توجهش به آن سمت فریبنده است؛ سمتی که به تو میگوید شاعری معترض به وضعیت اجتماعی هستی.
او در پایان تاکید کرد: شعر امروز ما به شدت متاثر از سینما است. شعر حسن همایون هم تاثیرگرفته از سینماست. منطق هنری سینما با شعر متفاوت است. اگرچه مجازها و استعارهها در هر دو کار میکنند اما آنچه آنجا کار میکند با شعر متفاوت است. به اعتقاد من استفاده از تکنیکهای سینما در شعر یک مبحث است، و گم شدن در آن فضای سینمایی یک مبحث دیگر است. آسیب شعر حسن همایون دوتا چیز است؛ یکی دقت نکردن به آن منطق نثری، یکی غرق شدن در سازههایی که ارجاعهای زیادی دارد. نقاط قوتش دقیقا آنجایی است که زبانش فارغ از هر چیزی به شکل کاملا برهنه حرف میزند و هیچ چیزی را نمیخواهد گلدرشت کند.
حجت بداغی هم در پایان گفت: هدف ما از این نشستها، بد و خوب گفتن نیست، ما ارزشگذاری نمیکنیم، بلکه سعی میکنیم در این نشستها مباحثی را بگوییم که برای تجربههای بعدی شاعر و نویسنده به کارش بیاید.