ماهان شبکه ایرانیان

اصحاب امام حسین، نمونه ای بارز از جامعه ولایی

جامعه ای که بر محور ولی خدا شکل می گیرد، رفته رفته به سمت محبت ولی خدا حرکت می کنند و انگیزه ها و اهداف تغییر می کند. انگیزه اصلی و محوری شان در همه روابط جمعی و اجتماعی شان محبت ولی خداست و هدف هم دستیابی بیشتر به دولت اولیاء خدا و تحقق ولایت آنها در عالم است. البته چنین جامعه ای تحت ولایت ولی خدا رشد می کند و به درجات قرب می رسد.

اصحاب امام حسین، نمونه ای بارز از جامعه ولایی

ویژگی اصلی جامعه ولایی

جامعه ای که بر محور ولی خدا شکل می گیرد، رفته رفته به سمت محبت ولی خدا حرکت می کنند و انگیزه ها و اهداف تغییر می کند. انگیزه اصلی و محوری شان در همه روابط جمعی و اجتماعی شان محبت ولی خداست و هدف هم دستیابی بیشتر به دولت اولیاء خدا و تحقق ولایت آنها در عالم است. البته چنین جامعه ای تحت ولایت ولی خدا رشد می کند و به درجات قرب می رسد.

امام حسین (علیه السلام) جمع کوچکی را که شما در عاشورا می بینید، تربیت کردند. آنها بر محور ولی خدا بودند. اگر می خواهید نمونه جامعه ای که بر محور ولی خداست را ببینبد، باید به جامعه امام حسین در روز عاشورا بنگرید. اگر چه یک جمع اندک و محدودند، ولی همه ویژگی های این چنین جامعه ای را داراست. ولی خدا غرق در محبت خدا، راضی به قضاءالله در اوج بندگی خداست و همه هم غرق در محبت امام هستند.

در روایت امام صادق (علیه السلام) آمده فرمود: تَاسُوعَاءُ یوْمٌ حُوصِرَ فِیهِ الْحُسَینُ ع وَ أَصْحَابُهُ رَضِی اللَّهُ عَنْهُمْ بِکرْبَلَاءَ[1] تاسوعا روزی است که حلقه محاصره امام حسین تنگ شد و از هر جهت امام حسین را در محاصره قرار دادند. دشمن متوجه شد که دیگر کسی برای یاری امام حسین (علیه السلام) نمی آید. پس در تعبیر نورانی امام صادق (علیه السلام) آمده که دشمن خیلی خوشحال شد.

ابن زیاد دستور داد که هنگام رسیدن دستور من یا از امام حسین (علیه السلام) بیعت بگیرید یا جنگ را آغاز کنید. وجود مقدس سیدالشهدا (علیه السلام) در کنار خیمه ها سر را روی زانو گذاشته بودند که ناگهان همهمه دشمن آغاز شد و دشمن با سر و صدا به سوی خیمه های حضرت حرکت کردند. زینب کبری (سلام الله علیها) حضرت را صدا زدند: برادر ببینید سر و صدای دشمن می آید. چه خبر است؟ حضرت برادرشان قمر بنی هاشم (علیه السلام) را فرستادند. کسی از سوی دشمن آمده بود که یا باید تسلیم شوید یا جنگ را آغاز کنید. حضرت پیغام را آوردند.

گویا این فرصتی است که حضرت می خواهند با خدا به راز و نیاز مشغول باشند. البته انگیزه های دیگری هم هست. عده ای باید بمانند و این راه را ادامه بدهند. امام حسین (علیه السلام) در این شب عزیز آنها را برای ادامه این راه آماده کردند. عده ای باید فردا به شهادت برسند. حضور در عاشورا، یک استعداد کافی و کامل می خواهد. حضرت می خواهد آنها را آماده کند. پس حرم را محیا کردند، فرزندانشان را، اهل بیتشان را.

امام سجاد می فرماید: من درخیمه بودم. کنار خیمه ای که امام حسین تشریف داشتند. دیدم حضرت اشعاری را می خوانند که حکایت از بی وفایی دنیا و کوتاه بودن عمر خودشان می کند و عمه ام زینب هم در همین خیمه من بودند. من متوجه شدم پدر بزرگوار من قصد دارند صدای خودشان را به عمه ام برسانند و این اشعار را می خواند:یا دَهْرُ أُفٍّ لَک مِنْ خَلِیلٍ کَمْ لَک بِالْإِشْرَاقِ وَ الْأَصِیلِ[2]عمه ام زینب متوجه شدند و سراسیمه از خیمه بیرون دویدند. پدر بزرگوارم به ایشان تسلی خاطر دادند. فرمودند: خواهرم! همه آسمانی ها می میرند. همه زمینی ها می میرند. جدم از من بهتر بود. پدرم از من بهتر بود. مادرم برادرم همه از من بهتر بودند و رفتند. ما هم باید برویم. هیچ کس باقی نمی ماند.

یکی از مهم ترین کارهای حضرت آماده کردن اصحابی است که فردا باید در کربلا به شهادت برسند. آنها افراد برگزیده و خالص بودند، ولی در عین حال باز هم امتحان سختی از آنها گرفتند و آنها را برای فردا آماده کردند؛ چون تحمل عاشورا کار سختی است. مهم نیست که کسی کشته بشود، مهم این است که چگونه کشته شود. شهادت سیدالشهدا یک شهادت استثنایی و فوق العاده است.

ستایش الهی در اوج بلا

یقُولُ لِأَصْحَابِهِ ثْنِی عَلَی اللَّهِ أَحْسَنَ الثَّنَاءِ وَ أَحْمَدُهُ عَلَی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ اللَّهُمَّ إِنِّی أَحْمَدُک عَلَی أَنْ أَکرَمْتَنَا بِالنُّبُوَّةِ وَ عَلَّمْتَنَا الْقُرْآنَ وَ فَقَّهْتَنَا فِی الدِّینِ وَ جَعَلْتَ لَنَا أَسْمَاعاً وَ أَبْصَاراً وَ أَفْئِدَةً فَاجْعَلْنَا مِنَ الشَّاکرِینَ[3]خدا را تسبیح می کنم به بهترین ستایش ها و تسبیح ها و او را حمد می کنم بر سختی ها و خوشی ها بر گشایش ها و مشکلات. تو را که ما را با نبوت گرامی داشتی و ما را با قرآن آشنا کردی. علم قرآن به ما دادی. قرآن را به ما آموختی و ما را اهل تفقه در دین و فهم در دین خودت قرار دادی و برای ما گوش ها، دیده ها و قلب هایی قرار دادی.

کسی که در محور سخت ترین بلاهای عالم است، امشب این گونه خدا را حمد می کند. او در متن بلا، زیبایی های صنع خدا را می بینید و از آن زیبایی ها با اصحابش گفت وگو می کند. آنچه در متن بلا انسان را صابر می کند، درک همان زیبایی ها و جمال صنع خداست. آنچه که امشب امام حسین (علیه السلام) می خواهد اصحابش را به آن نقطه برساند که آماده فردا بشوند این است که اول گرفتاری امام حسین و بلاء امام حسین را لمس کنند و وارد این حلقه بلا شوند که عالم با این حلقه بلا به سوی خدا حرکت می کند و دوم اینکه در این حلقه بلا که وارد می شوند به زیبایی این بلای الهی واقف شوند.

این اوج قرب انسان به سوی خدای متعال است. مقامی بالاتر از رضا نیست و رضا هم درجاتی دارد. مهم ترین حد از رضا این است که انسان در متن بلا راضی باشد. گاهی ظرفیت انسان برای اسقاء بلا یک ظرفیت محدود است. گاهی ظرفیت انسان در بلا رشد می کند. برای غیر معصوم مهمترین مرتبه رشد این است که بلای معصوم را لمس کند و به آن بلا مبتلا بشود.

امشب شبی است که باید افراد امام آماده بشوند، برای این فردا. ما چهره ظاهری مصیبت ها را می بینیم. آنها را هم شبیه سازی هم می کنیم. کودک شش ماهه ای روی دست پدر هدف تیر قرار گرفته است. پدری بر بالین بدن قطعه قطعه فرزندش حاضر می شود. شبیه سازی این صحنه ها خوب است، ولی واقعیت چیزی فراتر از اینهاست. مصیبت امام حسین (علیه السلام) بلای دیگری است که خدا برای او رقم زده. اینها جلوه های ظاهری آن بلا هستند. باطن این ابتلا، بسیار سنگین تر است.

اگر انسانی با همه توان حرکت کرد و با تمام توشه به طرف خدا آمد، باز هم احساس می کند راه به سوی او بسته است؛ چون با پای زمینی که نمی شود به طرف خدا رفت. اگر انسان به اینجاها رسید، آن وقت او را با بلاهای بالاتر آشنا می کنند. آن وقت می تواند در آن ظرفیت رشد کند. آنگاه اگر توانست بر آن بلا راضی شد، آماده حرکت واقعی است.

امام حسین (علیه السلام) این جملات را خطاب به یارانشان فرمودند: فَإِنِّی لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَی وَ لَا خَیراً مِنْ أَصْحَابِی[4]باوفاتر از شما سراغ ندارم. اینها بهترین اصحابند. در همان شب عاشورا هم بهتر از آنها کسی نیست. شب عاشورا، شب قدر آنهاست. شب قدر با ولی خدا معنا می شود. شب قدر انسان آن شبی است که به ولی خدا پیوند می خورد. شب قدر حر آن لحظه ای است که به امام حسین گره خورده است که: خَیرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ.[5] اینها کسانی هستند که: لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَی وَ لَا خَیراً مِنْ أَصْحَابِی وَ لَا أَهْلَ بَیتٍ أَبَرَّ وَ أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَیتِی.[6] یاران با وفای امام به او گفتند: ای کاش ما را می کشتند، زنده می شدیم، می سوزاندند خاکسترمان را به باد می دادند. دوباره زنده می شدیم و برای بار سوم ما را قطعه قطعه می کردند. دوباره زنده می شدیم تا خدا مشکلات و ابتلائات را از شما و اهل بیتتان بر می داشت. اینها چنین انسان هایی بودند. ولی در عین حال دوباره باید آماده شوند.

یاران گرد امام حسین جمع شدند. مردی که در محاصره بدترین آدم ها قرار گرفته. حضرت ابتدا خدا را بر این بلا حمد می کند. این ستایش از یک انسان مبتلاست و بسیار پسندیده است. این همان علامت رضاست. انسان هایی به مقام رضا می رسند که وجود خدا را در همه جا می بینند. در متن بلا هم می توانند جمال کار خدا را ببینند. کسی که خدا را تسبیح می کند و زیبایی های صنع خدا را می بیند، از خدای خود راضی می شود. این تسبیح، مراتبی دارد. بزرگان فرمودند: گاهی حاصل تجلی اسماء و صفات است و گاهی حاصل تجلیات ذات است. امام حسین (علیه السلام) غرق در تجلیات الهی است.

در روایات می خوانیم که خدا هر چه برای شما تقدیر می کند، خیر است. خدا خیر بنده را می خواهد و آن خیر را به هر قیمت به او می رساند. ولو برای اینکه بر او سخت بگذرد. امام حسین (علیه السلام) محور این بلای سنگینند. أُثْنِی عَلَی اللَّهِ أَحْسَنَ الثَّنَاءِ.[7]خدا را به بهترین وجه تسبیح می کنم. همه اش زیبایی است، همه اش جمال است، هیچ نقصی در کار خدا نیست. أَحْمَدُهُ عَلَی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ [8] حمد یعنی زیبایی کار خدا را دیدن. خدا را حمد می کنم نه در خوشی ها در متن بلا.

رضایت مطلق در کار خداوند

در جامع السعادات مرحوم نراقی آمده: جابر با وجود نورانی امام باقر (علیه السلام) ملاقات کرد. این دیدار در دوران خردسالی حضرت صورت گرفت. نبی اکرم (ص) به جابر فرموده بودند: جابر! تو فرزند من امام باقر (علیه السلام) را می بینی، سلام من را به او برسان. سپس فرمود: یبْقُرُ الْعِلْمَ بَقْراً[9] او علم را می شکافد. مبهمات علم را به روی عالم باز می کند.

جابر با امام باقر (علیه السلام) در این دوران دیدار کرد. حضرت به او فرمودند: حالت چطور است؟ گفت: من در مرحله ای قرار دارم که فقر را بیشتر از غنا دوست دارم. نداری را بیشتر از دارایی دوست دارم. مرگ را بیشتر از زندگی دوست دارم. حضرت فرمود: ولی ما اهل بیت آنچه را خدا بیشتر دوست دارد، بیشتر می پسندیم.

رضا یعنی اینکه انسان مستغرق در خدای متعال بشود و زیبایی کار خدا را در همه جا ببیند. دوست داشتن بیماری بیشتر از صحت، مقام رضا نیست؛ مقام رضا این است که هر کاری خدا می خواهد کند دوست داشته باشم.

امام حسین (علیه السلام) در این شب سخت از نعمت هایی که خدا داده و ما از آن غافلیم، سخن می گوید: اللَّهُمَّ إِنِّی أَحْمَدُک عَلَی أَنْ أَکرَمْتَنَا بِالنُّبُوَّةِ[10] تو ما را از خاندان نبوت قرار دادی. کرامت نبوت را به ما دادی. علم قرآن را دادی. فقه دین را دادی که این ویژه اهل بیت است.

این بلا هم ادامه همین نعمت هاست. انسانی که نعمتها را نمی بیند، رابطه میان نعمت ها و بلای خدا را درک نمی کند. ادامه نعمت را آن گونه که خودش می خواهد تصور می کند. اگر به او سلامتی دادند ادامه نعمت را همیشه در سلامتی می خواهد، نمی تواند ببیند که گاهی آن راه با بیماری یا بلا دنبال می شود.

خدا با این نعمت هایی که به ما داده ما را از شرک جدا کرده است: وَ لَمْ تَجْعَلْنا مِنَ الْمُشْرِکینَ[11] این بلا، باز ادامه همان است. بلای امام حسین، فقط قرب است. فقط ضیافت است. بلای انسان گاهی کفاره است ولی بلای امام حسین، خیلی بالاتر از این حرف هاست. انسان بعد از اینکه پاک هم شد، تازه با این بلا می تواند حرکت کند. قطرات اشکی که برای امام حسین ریخته می شود، سرچشمه های تطهیر الهی است که اعماق جان انسان را پاک و نورانی می کند.

امام حسین (علیه السلام) این بصیرت ها را به یارانش داد و فرمودند: خدا ما را خالص قرار داده، خدا به ما بصیرت داده، علم داده، سمع داده، بصر داده. ما از این نعمت ها بهره مندیم. ما را به نبوت و قرآن و تفقه در دین گره زده. بنابراین، خدا را در همه احوال شکر می کنند.

یقین، عامل برداشته شدن حجاب ها

به آنها فرمود: من بهتر از شما سراغ ندارم. اگر بمانید به شهادت می رسید. امام حسین (علیه السلام) می خواهد آنها را آماده کند. در مناجات 15 گانه امام سجاد (علیه السلام) ایشان از خدا می خواهد به ما یقینی بدهد که تُهَوِّنُ بِهِ عَلَی مُصِیبَاتِ الدُّنْیا وَ تَجْلُو بِهِ عَنْ بَصِیرَتِی غَشَوَاتِ الْعَمَی[12]أَسْأَلُک مِنَ الْیقِینِ بِمَا تُهَوِّنُ بِهِ عَلَی مُصِیبَاتِ الدُّنْیا.[13] خدایا! یقینی به ما بده که رنج ها را بر ما آسان کند و حجاب را از جلوی چشم ما بردارد، وَ تَجْلُو بِهِ عَنْ بَصِیرَتِی غَشَوَاتِ الْعَمَی.[14] با این یقین است که می توان به سوی خدا حرکت کرد. با این رفع حجاب هاست که می شود بار فردای عاشورا را برداشت.

باید دانست که ایثار کردن همه جا یکسان نیست. ایثار شخصی در اول رفتن است و ایثار شخص دیگر در آخر رفتن. اگر با کاروانی به کربلا رفته باشید می بینید که همه دوست دارند اول کسی باشند که وارد حرم امام حسین (علیه السلام) می شوند.

در راه ولی خدا هم جایی انسان لازم است آخر از همه برود. یاران امام هم دلشان می خواست اول کسی باشند که خونشان را بدهند. این تکلیف ها و بصیرت ها بود که به آنها می گفت بمانید و تا می توانید از امام حسین (علیه السلام) دفاع کنید و تا می توانید گرد غربت را از امام حسین بردارید. همین کار را هم کردند. یکی یکی رفتند. امام حسین همه را یکی یکی راهی کرد. اگر امام حسین (علیه السلام) اول می رفت، همه مانده بودند؛ نه تحمل آن غربت را داشتند و نه دیگر می توانستند راهی شوند. امام حسین قمر بنی هاشم را هم بدرقه کرد.

عزت در سایه ولی خدا

امام به آنها وعده داد: بدانید خدا حامی ماست. خدا شما را حمایت می کند. نمی گذارد شما ذلیل بشوید. شما همیشه در ظل عزت خدا می مانید. بلا و سختی هست، ولی سایه عزت خدا بالای سر شماست.

همه می دانید که اهل بیت همیشه عزیز بودند و کسی ذلت آنها را ندید. شما جمله زینب کبری را در مجلس یزید ببینید. یزید می خواهد این قوم را تحقیر کند. مجلس را از سران سیاسی کشورها پر کرده است. اسیران را هم به یک ریسمان بسته، از سر صبح در کوچه ها گردانده، سنگشان زدند، چوبشان زدند، تحقیرشان کردند. به این شکل آنها را وارد مجلس کردند. سر مطهر امام را به علامت پیروزی در جام گذاشتند. زینب فرمود: أَمِنَ الْعَدْلِ یا ابْنَ الطُّلَقَاءِ تَخْدِیرُک حَرَائِرَک وَ إِمَاءَک وَ سَوْقُک بَنَاتِ رَسُولِ اللَّهِ سَبَایا.[15] ای پسر آزاد شده! ای برده زاده! شما برده پیغمبر بودید. آزادتان کرد عادلانه هست زن و بچه خودت را پشت پرده نشاندی و ناموس رسول خدا را همراه با نامحرمان راهی بیابان ها کردی؟ چقدر عزت در این کلام موج می زند؟ شما اسیر عزیزتر از این سراغ دارید؟ فرمانده لشکر یزید پس از پیروزی آنها را اسیر کرد و در شهرها و روستاها گرداند. حالا گزارش پیروزی ها را می دهد. یزید به او می گوید: پس چرا افسرده و پژمرده ای؟ می گوید: این کاروان من را بیچاره کرده. ما هر چه اینها را زدیم یک نقطه ضعف از اینها بگیریم یا آه بگویند، نشنیدیم.

ذکر مصیبت

آورده اند که امام حسین (علیه السلام) هر چه به ظهر عاشورا نزدیک تر می شد، چهره شان برافروخته تر می گردید. زینب کبری می فرماید: در آخرین لحظه، وقتی وداع کرد به گونه ای از ما جدا شد که گویا ما را نمی شناسد.

امام (علیه السلام) در روز عاشورا می فرماید: صَبْراً بَنِی الْکرام[16] پافشاری کنید، فَمَا الموتُ الَّا قَنْطَرَةٌ تَعْبُرُ بِکمْ عَنِ البُؤْسِ وَالضَّراءِ الَی الْجِنانِ[17] این یک پل است. فاصله ای میان شما و هدف نیست. وقتی یاران روی زمین می افتادند، می آمد و سرهایشان را به دامن می گرفت. آنها با رضایت، بار بلای امام حسین را کشیدند. آنها که از خودشان فارغ بودند. اصلا بلای خودشان برایشان مطرح نبود.

امام برای برای وداع آخر آمد. گفت وگوهای این وداع آخر را شنیده اید. فرمود: زینب، رباب، ام کلثوم، سکینه عَلَیکنَّ مِنِّی السَّلَامُ [18] عزیزانم خداحافظ. این آخرین دیدار ماست. وقتی صدای امام حسین (علیه السلام) را شنیدند، غصه بر آنها هجوم آورد. از خیمه بیرون ریختند. دور امام حسین حلقه زدند. بابا اسْتَسْلَمْتَ لِلْمَوْتِ[19]می خواهید بروید؟ می خواهید ما را تنها گذارید؟ حضرت فرمود: دخترم! چه کند کسی که یاوری ندارد؟ من هستم و یک بیابان دشمن و اینها همین لحظه را می خواستند. تنهایی من را می خواستند. شب عاشورا به آنها فرمود: دشمن من را می خواهد اگر شما بروید، کاری با شما ندارند. بلکه خوشحال می شود. فرمود: دخترم! کسی که تنها شده یاور ندارد چه کند؟ گفت: بابا! ما را به مدینه جدمان برگردانید. فرمود: لَوْ تُرِک الْقَطَا لَنَامَ[20] اگر اینها اجازه می دادند که ما از مدینه بیرون نمی آمدیم. لحظه های سنگینی در انتظار شماست. مراقب باشید. حرفی نزنید که خدا از شما ناراضی بشود.

پی نوشت ها

[1] الکافی، شیخ کلینی، ج 4، ص 147، باب صوم عرفة و عاشوراء. .... ص 5.

[2] بحارالأنوار، مجلسی، ج 45، ص 2، بقیة الباب، 37- سائر ما جری علیه بعدبیعت الناس...ص 1.

[3] بحارالأنوار، مجلسی، ج 44، ص 392، باب 37- ما جری علیه بعد بیعة الناس...ص 310.

[4] همان

[5] القدر: 3

[6] بحارالأنوار، مجلسی، ج 44، ص 392، باب 37- ما جری علیه بعد بیعة الناس... ص 310.

[7] همان

[8] همان

[9] الکافی، شیخ کلینی، ج 1، ص 469، باب مولد أبی جعفر محمد بن علی ع. ..ص 469

[10] بحارالأنوار، مجلسی، ج 44، ص 392، باب 37- ما جری علیه بعد بیعة الناس...ص 310

[11] فرهنگ عاشورا، جمعی ازنویسندگان، ج 28، ص 1. خلوص، بی آلایشی و پالایش کربلا. .... ص 25

[12] بحارالأنوار، مجلسی، ج 91، ص 144، باب 32- أدعیة المناجاة. .... ص 9

[13] همان

[14] همان

[15] بحارالأنوار، مجلسی، ج 45، ص 133، باب 39- الوقائع المتأخرة عن قتله صللوات الله علیه... ص 107.

[16] زمینه های قیام امام حسین(ع) (ج 2)، جمعی ازنویسندگان، ص 210، رضا و تسلیم. .... ص 208

[17] همان

[18] بحارالأنوار، مجلسی، ج 45، ص 47، بقیة الباب 37- سائر ما جری علیه بعدبیعت الناس... ص 1

[19] همان

[20] همان

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان