خبرگزاری مهر، گروه استانها: عباس یاسری که اکنون بیش از 60 سال دارد و مو سفیده کرده است، هنوز هم با یادآوری روزهای ابتدایی جنگ تحمیلی عراق علیه ایران میگوید: «شاید هیچکس نمیداند جنگ چقدر چهره ترسناک و خشنی دارد. جنگ به کسی رحم نمیکند، همهچیز را با خاک یکسان میکند.»
حاج عباس، کارمند تازه استخدام یکی از سازمانهای آبادان بود که در دوران جنگ هم به فراخور شغلش تقریباً در آبادان ماند و روزهای پرمشقتی را پشت سر گذاشت. او عقیده دارد: «تازه انقلاب روزهای خوش خود را به ما نشان داده بود و ما در آبادان واقعاً روزهای خوشی داشتیم که جنگ چهره خشن خود را نمایان کرد. روزها و شبهای تلخی برای ما آغاز شد و شهر ما هشت سال تمام زیر آتش دشمن ماند و اکنون نیز بعد از گذشت سالها هنوز هم آبادان، آبادان نشده است».
بچههای رزمنده آبادان و خرمشهر عقیده دارند، جنگ به شکل رسمی روز 31 شهریورماه 1359 آغاز شد ولی بهصورت غیررسمی قبل از آن روز آغاز شده بود، چرا که تحرکات روزهای قبل ارتش عراق در مرزها نشان میداد آنها سودایی شوم در سر دارند و قصد دارند به شهرهای ایران دستاندازی کنند ولی توصیهها و اخطارهای بچههای سپاه به دولت بنیصدر، پشت گوشه انداخته میشد تا اینکه عراق با استفاده از ارتش تا بن دندان مسلح خود به سمت مرزهای ایران یورش برد.
محمد نورانی یکی از مدافعان شهر خرمشهر که در زمان آغاز جنگ 22 ساله بوده است در خصوص آغاز جنگ میگوید: از یک ماه و 10 روز پیش از آغاز جنگ رسمی، عراق تحرکات خود را در مرزهای ایران شروع کرد که در این درگیریها چند تن از پاسداران ما شهید شدند. عراق از تاریخ 21 شهریورماه 1359 آتشکاری خود را روی مواضع و روستاهای خرمشهر عملاً آغاز کرد و 31 شهریورماه 1359 رسماً اعلام جنگ کرد. آنها با ماشین جنگی پیشرفتهای که داشتند، روستا به روستا پیشروی کردند.
آغاز رسمی جنگ
در 31 شهریور 1359 رژیم بعثی عراق با تصمیم و طرح قبلی و با هدف برانداختن نظام نوپای جمهوری اسلامی جنگی تمامعیار را علیه ایران اسلامی آغاز کرد. صدام حسین رئیسجمهور عراق با ظاهر شدن در برابر دوربینهای تلویزیون عراق و پاره کردن قرارداد 1975 الجزایر، آغاز تجاوز رژیم بعثی به خاک ایران را اعلام کرد.
جنگی نابرابر در شرایطی به ایران اسلامی تحمیل شد که از جانب استکبار جهانی بهویژه آمریکا تحتفشار شدیدی قرار داشت و در داخل کشور نیز جناحهای وابسته به غرب و شرق، با ایجاد هیاهوی تبلیغاتی و ایجاد درگیریهای نظامی درصدد تضعیف نظام بودند و نیروهای نظامی نیز به خاطر نوپا بودن انقلاب، هنوز مراحل بازسازی و ساماندهی را بهطور کامل پشت سر ننهاده بودند.
جنگ که آغاز شد، خرمشهر بیش از هر شهر دیگری آسیب دید و در خط مقدم قرار گرفت ولی بچههای خرمشهر بیکار نبودند و با سلاحهایی ابتدایی که گاه در میان آنها برنوهای زهوار در رفته هم مشاهده میشد، ماشین جنگی عراق را در مرزها تا حدودی متوقف کردند تا خانوادههایی که در شهر خرمشهر بودند فرصت پیدا کنند شهر را ترک کنند.
نورانی عقیده دارد: حمله عراق به خرمشهر مغول وار بود و آنها هیچ ابایی از به خاک و خون کشیدن مردم و ویران کردن شهرهای مرزی ایران نداشتند. همین قساوت دشمن بعثی باعث شد اهالی خرمشهر تصمیم به دفاع بگیرند. دیدن آن صحنهها برای جوانان خرمشهر خیلی تکاندهنده بود. این خاطره را قبلاً هم تعریف کردهام، یادم میآید که در یکی از صحنههای جنایت، اعضای یک خانواده با شلیک توپخانه ارتش بعث هنگام صبحانه قتلعام شده بودند. از میان آنها زنی، بچهاش از ناحیه سر ترکش خورده بود و خون از سر و صورتش جاری شد، مادر بچه با گریه و فریاد راهی کوچه و خیابان شده بود و آه و نالهاش خون جوانانی که ناظر صحنه بودند را به جوش آورد. همین صحنههای تکاندهنده جوانان خرمشهری را به قیام واداشت.
نورانی در خصوص ساماندهی بچههای خرمشهر برای دفاع از شهر هم میگوید: مسلح شدن جوانان خرمشهر و تشکیل اولین هسته مقاومت، ایده شهید جهانآرا بود. او پسازآنکه خیل جوانان دختر و پسر مقابل سپاه صف بستند، دستور داد، انبار سلاح به روی آنها گشوده شود. یادم هست که سلاحهای آن روز از پادگان زمان شاه مانده بود. اسلحه آن روز بچهها عمدتاً «ژ - سه» «ام - یک» و «برنو» بود که عمدتاً برای مرزبانی در رژیم گذشته استفاده میشد اما چون جنگ ماهیت شهری پیدا کرده بود مردم با هر ابزاری که میتوانستند از سلاح گرم تا سرنیزه و حتی کوکتل مولوتف مبارزه را شروع کردند حتی عشایر منطقه با اسلحه شکاریشان به میدان آمدند یا آنکه دختران و پسران جوان با بمبهای دستساز به مقابله با تانک و زرهپوشهای دشمن میرفتند.
480 شهید غیرنظامی تا روز سوم جنگ
طبق آمار موجود در روز سوم هجوم دشمن به کشور تعداد شهدای غیرنظامی به 480 نفر اعم از زن و مرد و کودک رسید درحالیکه بسیاری دیگر دچار جراحت بسیاری شدند و ساختمانهای شهرهای جنوبی خوزستان بهکلی تخریب شد. بسیاری از انبارها و تأسیسات طعمه حریق شده بودند و اغلب ادارات بدون تخلیه امکانات و اسناد تعطیل شده بود و هر از چند گاهی یکی از آنها دستخوش حمله دشمن میشد.
حمید محمودی که در آن روزها دانشآموز بود، گفت: به همراه پدر و مادر و برادرانم برای آغاز سال تحصیلی جدید از بازار «لین یک احمد آباد» لباس و کیف و کفش گرفته بودیم و برای آغاز سال تحصیلی جدید لحظهشماری میکردم که یک روز قبل از آغاز سال تحصیلی، بدترین خاطرات زندگی زیبا و بی حاشیه ما برایمان رقم خورد.
وی افزود: آن روزها باید به کلاس سوم ابتدایی میرفتم درحالیکه معدل کلاس اول و دوم من نمره 20 را نشان میداد. به علت آغاز جنگ و سرگردانی من و خانوادهام بین شهرهای اهواز، شوشتر و برخی روستاهای بین این دو شهر آن سال به مدرسه نرفتم. وقتی سال بعد به مدرسه رفتم آنقدر از درس و مدرسه متنفر شده بودم که دیگر بیش از کلاس سوم درس نخواندم و بعد از دو سال در کلاس سوم، مجبور به ترک تحصیل شدم.
کشتار پناهجویان شلمچه
احمد بحرانی یکی دیگر از شاهدان جنگ و کسی که مستقیماً منزلش مورد اصابت نیروهای دشمن قرار گرفته به خبرنگار مهر میگوید: همزمان با شروع حملات و حرکت نیروهای زمینی ارتش عراق در مرزهای خاکی که سمت شلمچه بود مردم آن مناطق ناچار خانه و کاشانه خود را ترک میکنند و در مناطقی اینسوی کارون در جزیره مینو ساکن میشوند.
وی میافزاید: مهاجرت مردم موقتی بود چرا که همه مردم تصور میکردند که تعرض عراق موقتی بوده و با دخالت سازمان ملل این جریان پایان مییابد ولی متأسفانه سکوت مجامع غربی و چراغ سبز آنها به رژیم بعث صدام، باعث شد این جنگ هشت سال خرابی و آوارگی و کشتار مردم بیدفاع را در بر داشته باشد.
احمد ادامه میدهد: تعداد زیادی از مردم شلمچه که از مناطق خود به سمت جزیره مینو آمده بودند در روستاهای آخر این جزیره مورد استقبال مردم روستاها قرار گرفته و در خانههای آنان ساکن شدند. چند روزی از جنگ میگذشت تا آن روز بهصورت مستقیم به خانههای مردم حمله نمیشد هواپیماهای دشمن فقط روی تأسیسات پالایشگاهی و پتروشیمی آبادان تمرکز کرده بودند.
بحرانی میافزاید: آن روز را همه مردم به خاطر دارند زیرا روز سیاهی برای مردمی بود که در خانههای خود در کنار خانواده نشسته بودند و نمیدانستند که امروز دشمن چه هدف شومی را برای آنان در نظر گرفته بود. آن مناطق کاملاً مشخص بود که مناطقی مسکونی و روستایی نشین است ولی بااینحال حمله ناجوانمردانه جنگندههای عراق در عرض چند دقیقه تمامی آن محله را که مملو از مردم مهاجر شلمچه بود بمباران کرد.
وی عنوان میکند: کشتار بیرحمانهای صورت گرفت و کاملاً به یاد داریم که خانوادههایی بهطور کامل در این حمله کشته شدند، مشخص بود عراق کاملاً عصبی شده بود چرا که تصوراتش مبنی بر اشغال سریع شهرهای جنوبی ایران به خطا خورده بود و میخواست تلافی را سر مردم بیگناه و بیدفاع روستاهای مرزی درآورد. آمار کشتهها و زخمیها بسیار بالا بود، مردم از آن روز متوجه شدند که دیگر ماندن در خانههای خود کاری اشتباه است ولی با این اوصاف باز نمیتوانستند خانهها و مزارع خود را که با جانودل ساخته بودند و یادگار اجدادشان بود را یکروزه ترک کنند.
سقوط خرمشهر
خرمشهر در نهایت با وجود همه جانفشانیهای رزمندگان ایران، در غروب غمبار چهارم آبان ماه 1359 به اشغال دشمن درآمد و سقوط کرد. روزی که هر ثانیه و دقیقهاش برای مدافعان خرمشهر و خصوصاً بچههای این شهر، مملو از بغضهای فروخوردهای بود که همراه آفتاب کمرمق آبان ماهی، در میان امواج خروشان کارون غرق میشدند.
شامگاه چهارم آبان ماه، صدای هلهله شادی دشمن در آنسوی شط، بهوضوح شنیده میشد و دل رزمندگانی که در کوت شیخ موضع گرفته بودند را خون میکرد. خرمشهر در پس 34 روز مقاومت جانانه سقوط کرده بود و آنطور که شهید دکتر مصطفی چمران بیان میدارد، آزادی خرمشهر به غرور جوانان ایرانی گره خورده بود.
چهارم آبان سالروز سقوط خرمشهر است. شهری که در رقابتی تاریخی با بندر بصره، همواره مورد مناقشه دولتهای ایران و عثمانی قرار میگرفت و طی فرازها و فرودهای متعدد، نام خود را در گوشه و کنار کتابهای تاریخی به ثبت میرساند. چنانچه این شهر قبل از اشغال توسط بعثیها، دو بار توسط عثمانیها و یکبار توسط حاکم بغداد به تصرف درآمده بود. شهری که در اوایل دهه 1350 و پس از گذراندن دورههای دشوار تاریخی، به جهت انجام مبادلات عظیم تجاری در آن، از حیث اهمیت اقتصادی و استراتژیکی تنه به تنه آبادان میزد، دوباره مورد طمع دشمنان قرار گرفت و این بار خونینتر از دفعات قبل، در چهارم آبان ماه 1359 هجری شمسی به اشغال درآمد.
بعد از هجوم سراسری دشمن، مدافعان خرمشهر توانستند 34 روز مقابل دشمن ایستادگی کنند. از مرز شلمچه و پل نو گرفته تا فلکه مقاومت و خیابان چهل متری و بازار صفا و گمرک و مسجد جامع، وجببهوجب جنگیدند و همین مقاومت جانانه نیز باعث شد تا سقوط این شهر در غروب غمبار چهارم آبان ماه برای مدافعانش گران تمام شود.
یکی از مدافعان این شهر در خصوص آخرین لحظات مقاومت میگوید: مسجد جامع سنگر اصلی ما به شمار میرفت. تا این مسجد سرپا بود، حتی دشمن جرات نداشت بگوید که شهر را گرفته است اما غروب روز چهارم آبان ماه درحالیکه عراقیها به چند متری مسجد رسیده بودند، شهید جهانآرا اندک مدافعان باقیمانده را جمع کرد و گفت دیگر ماندن بیفایده است و باید شهر را ترک کنیم. به دستور جهانآرا، من و چند نفر دیگر از مدافعان از کوچه کناری مسجد خودمان را به کارون رساندیم و به آب زدیم و با شنا خودمان را به کوت شیخ در آنسوی شط رساندیم. خرمشهر شامگاه همین روز سقوط کرد.
ایمانتان سقوط نکند
از شهید محمد جهانآرا اینطور نقل میشود که وقتی خرمشهر سقوط کرد و او شاهد ناراحتی زائدالوصف همرزمانش بود، آنها را در آنسوی کارون جمع میکند و میگوید: «اگر خرمشهر سقوط کرد دوباره آن را پس میگیریم، مراقب باشیم ایمانمان سقوط نکند.»
یکی از رزمندگانی که شاهد سخنان جهانآرا بود، میگوید: در آن لحظات حساس کمتر کسی از رزمندگان با چنین دیدی به موضوع سقوط خرمشهر نگاه میکرد. در واقع وجود بسیاری از ما مملو از غم و کینه از دشمن بود، اما جهانآرا و امثال او نگاهی الهی به وقایع داشتند و تاریخ نشان داد که چطور با آزادسازی خرمشهر، حرف جهانآرا به واقعیت تبدیل شد. بهراستی برنده واقعی کسی بود که ایمان خود را حفظ کرد و در برابر ناملایماتی چون سقوط خرمشهر، یأس و ناامیدی را به خود راه نداد.
همبازیهایم مقابل چشمانم غرق در خون شدند
سید حسین موسوی که در آن زمان نوجوانی بیش نبود از خاطرات از دست دادن دوستان همبازی خود در آن زمان به خبرنگار مهر میگوید: از آغاز جنگ تحمیلی، شدت حملات روز به روز بیشتر شده بود، از سوی نیروهای رزمنده به مردم اعلام شده بود که محل سکونت را ترک کنند و به جاهای امنتر خارج از شهر بروند. آمار شهدا و زخمیهای مردم بیدفاع شهرها و روستاهای خرمشهر و آبادان بسیار بالا رفته بود، ولی با این حال باز مردم بهراحتی نمیتوانستند دیار و کاشانه خود را ترک کنند.
موسوی تصریح کرد: دشمن با هدف نسلکشی بیرحمانه و بمباران تمامی مناطق مسکونی و تأسیساتی آمده بود و از این کار هم هیچ ابایی نداشت به همین دلیل به اصرار نیروهای رزمنده از شهر خارج شدیم، چون دیگر کسی جرات ماندن در شهری که ثانیه به ثانیه آن زیر آتش موشک و بمبهای دشمن بود نداشت.
هر قدم که در شهر برمیداشتم کودکان کشتهشدهای را میدیدم که چهره آنها برایم آشنا بودوی عنوان میکند: کاملاً این صحنهها را در ذهن خود دارم و هر وقت به آن فکر میکنم ناخودآگاه اشک چشمانم را خیس میکند، هر قدم که در شهر برمیداشتم کودکان کشتهشدهای را میدیدم که چهره آنها برایم آشنا بود. فرید با چشمانی گریان و بغضی در گلو ادامه میدهد: چهره خونآلود دوستانم هیچگاه از نظرم محو نمیشود. عبدالرضا، رسول و همبازیها و همکلاسیهای من غرق در خون و در حال جان دادن بودند.
یکی از کارکنان پالایشگاه آبادان هم در مورد هجوم دشمن به این پالایشگاه گفت: آن زمان پالایشگاه آبادان که ظرفیت روزانه 630 هزار بشکه نفت در روز را داشت یکی از بزرگترین پالایشگاههای کشور بود و طبیعی بود که دشمن از آن بهعنوان اولین هدف تهاجمی استفاده میکند و این چنین شد و در شامگاه روز سی و یکم این پالایشگاه مورد حمله قرار گرفت و تعداد فراوانی از همکاران ما به خیل عظیم شهیدان پیوستند اما برای من جالب و حیرتانگیز این بود که با وجود بمباران شدید این پالایشگاه هیچیک از کارکنان آن ترسی از جنگ و بمباران نداشتند و تا روز آخر جنگ عملیات این پالایشگاه در جریان بود ضمن اینکه برخی از تجهیزات را که نمیتوانستیم با پدافند غیرعامل حفظ کنیم به سایر نقاط کشور منتقل کردیم.
غلامرضا بغلانی نیز در مورد حال و هوای آغاز جنگ در خرمشهر میگوید: هنوز 19 ماه از پیروزی انقلاب اسلامی نگذشته بود که صدام ناقوس جنگ را به صدا درآورد، ما هم که هنوز از پیروزی انقلاب خوشحال بودیم و توانسته بودیم با چوب و سنگ در خرمشهر علیه رژیم شاه قیام کنیم تحمل هجوم دشمن بیگانه به خاک خود را نداشتیم و یادم میآید در همان روز اول با برخی از همفکرانم به دنبال اسلحه بودیم تا در مقابل هجوم دشمن به شهر مقاومت کنیم ولی اسلحهای یافت نمیشد تا اینکه گفتند در یکی از مناطق خرمشهر با تحویل شناسنامه تفنگ برنو میدهند، ما هم این کار را کردیم ولی این تفنگ آنقدر قدیمی و پوسیده بود که حتی 10 تیر هم با آن شلیک نکردم و مجبور شدیم در پشت جبهه به دفاع بپردازیم.
غلامحسین گلستانی یکی از کسانی که در هنگام آغاز جنگ در آبادان حضور داشت در مورد خاطرات زمان جنگ میگوید: هواپیماهای عراقی، آبادان بهخصوص پالایشگاه و اطراف آن را به شدت بمباران کردند، خانواده و فامیل همه رفتند شهرهای دیگر ولی من که آن زمان 16 سال داشتم به همراه برادرم در شهر ماندیم چون تمام دار و ندارمان در خانه مانده بود و خارج کردن آن مشکل بود.
وی میگوید: در همان روز اول برادرم که از من بزرگتر بود به نیروهای بسیجی پیوست و در جنگ شرکت کرد و من حدود یک هفته را تک و تنها زیر بمباران شدید شهر در خانه بسیار بزرگ پدری کنار رودخانه کارون سرکردم، یک هفته بعد وقتی سراغ برادرم رفتم به من گفتند به نیرو احتیاج داریم و من ابتدا به آشپزخانه رفتم و این رفتن حدود هشت سال طول کشید و من در تمام دوران جنگ در همه بخشها بهصورت بسیجی حضور داشتم.
حمایتهای جهانی از صدام
در خلال جنگ تحمیلی، عراق از حمایت بیدریغ تسلیحاتی، مالی و سیاسی بینالمللی برخوردار بود. فرانسه، شوروی، انگلستان و چین در صدر صادرکنندگان اسلحه موردنیاز عراق قرار داشتند، آلمان تأمینکننده عمده جنگافزارهای شیمیایی عراق بود و دولتهای عرب حوزه خلیجفارس تأمینکننده عمده نیازهای نفتی، مالی و ترابری عراق بودند.
دولت عراق در سال 1358 حدود 12 میلیارد دلار صرف خرید تسلیحات کرد، امّا در 1361 توانست در خرید جنگافزار از عربستان سعودی سبقت گیرد و در سال 1363 بودجه نظامی بغداد از مجموع بودجه نظامی کشورهای عضو شورای همکاری خلیجفارس بیشتر شد. در این سال عراق 40 درصد درآمدهای داخلی خود را صرف خرید جنگافزار از امریکا، انگلیس، فرانسه و روسیه کرد. هزینهای که عراق در دهه 1360 صرف خرید سلاح از امریکا و اروپا کرد، از هزینه تسلیحاتی کشورهای صنعتی اروپای غربی در همین دهه بیشتر بود. در این دهه عراق، دو برابر آلمان غربی بودجه نظامی داشت.
نه در امریکا، نه در اروپا، نه در روسیه و نه در سازمان ملل، هیچ منعی برای تسلیح مداوم عراق به انواع جنگافزارهای کشتارجمعی در دهه 1360 وجود نداشت. بسیاری از این سلاحها در شرایطی به عراق سرازیر میشد که این کشور پولی برای خرید آنها نداشته و خود را همهساله به فروشندگان خود مقروض میساخت. بسیاری از واردات نظامی نیز با صادرات نفتی پاسخ داده میشد.
در کنار فعالیت مستقیم کارخانههای جنگافزارسازی وابسته به دولتها، مؤسسات خصوصی مختلف نیز در این راستا صرفاً جهت کسب درآمد هرچه بیشتر وارد معرکه شده و بدون توجه به قوانین داخلی هر کشور در مورد منع صدور سازوبرگ نظامی به کشورهای درگیر جنگ و حتی قوانین و کنوانسیونهای بینالمللی ناظر بر جلوگیری از تولید و فروش سلاحهای غیرمتعارف، عراق را بهصورت یک زرادخانه عظیم درآوردند.
آمارهای جنگ چه میگویند؟
جنگ تحمیلی عراق علیه ایران دو هزار و 887 روز به طول انجامید که طی آن هزار روز نبرد فعال صورت گرفت که 793 روز حمله از سوی رزمندگان اسلام بود و 207 روز از سوی ارتش متجاوز بعثی. در طول جنگ شمار 381 هزار و 680 نفر از نیروهای دشمن کشته و یا زخمیشدند و 72 هزار نفر به اسارت نیروهای اسلام درآمدند.
در این هشت سال 371 فروند هواپیما و 82 فروند بالگرد دشمن منهدم شد. یک هزار و 700 دستگاه تانک و نفربر، 480 قبضه توپ و سه هزار و 363 دستگاه خودروی نظامی به غنیمت ایران درآمد و پنج هزار و 758 دستگاه تانک و نفربر، 532 قبضه توپ و پنج هزار و 152 دستگاه و خودرو نظامی دشمن منهدم شد.
مقاومت رزمندگان اسلام سبب شد تا ذخایر ارزی عراق که در ابتدای جنگ، حدود 30 میلیارد دلار بود، پس از شکست در عملیات بیتالمقدس و فتح خرمشهر به صفر برسد و پس از پایان جنگ، این کشور بیش از 70 میلیارد دلار بدهی داشته باشد.
در طول هشت سال دفاع مقدس حتی یک وجب از خاک میهن اسلامی ایران به دست دشمن باقی نماند و این افتخار در تاریخ 400 سال گذشته ایران بینظیر است.
حدود پنج هزار نفر از اسرای عراقی به ایران پناهنده شدهاند که توسط صلیب سرخ ثبتنام و تعداد زیادی از آنها در ایران ازدواج کرده و تشکیل خانواده دادهاند و تا قبل از سقوط صدام حاضر به بازگشت به کشورشان نبودند.
در طول جنگ، 127 شهر از شهرهای کشور موردتهاجم هوایی و موشکی قرارگرفتهاند. از میان شهرهای موردتهاجم، آبادان با بیش از یک هزار و 17 بار رتبه اول، اهواز با 316 بار رتبه دوم و دزفول با 241 بار رتبه سوم قرار داردبیش از 63 درصد از حملات دشمن به شهرهای کشور با هواپیما، 32 درصد با توپخانه و در حدود پنج درصد نیز با موشک صورت گرفته است.
در طول جنگ، 127 شهر از شهرهای کشور موردتهاجم هوایی و موشکی قرارگرفتهاند. از میان شهرهای موردتهاجم، آبادان با بیش از یک هزار و 17 بار رتبه اول، اهواز با 316 بار رتبه دوم و دزفول با 241 بار رتبه سوم قرار دارد.
شهر تهران در دوران جنگ 92 بار موردتهاجم هوایی و موشکی قرار گرفته است. در روزهای پایانی سال 1366 سومین جنگ شهرها علیه ایران آغاز شد و برای اولین بار موشکهای عراقی که برد آنها به کمک متخصصان خارجی افزایشیافته بود، به شهرهای تهران و قم اصابت کرد.
حداکثر تعداد شهدا در یکبار تهاجم به شهرهای کشور 800 نفر است که بر اثر تهاجم هواپیماهای دشمن به شهر کرمانشاه در آذرماه 1365 اتفاق افتاد. حداکثر تعداد مجروحان در یکبار تهاجم به شهرهای کشور چهار هزار نفر است که براثر تهاجم هواپیماهای دشمن به شهر اهواز در تیرماه 1367 اتفاق افتاد.
در گزارش هیئت اعزامی از طرف سازمان ملل که در تاریخ 10 خرداد 1370 وارد تهران شدند چنین آمده است: پنج استان ایران صحنه جنگ بوده و 11 استان موردحمله قرار گرفته 500 شهر و چهار هزار روستا براثر جنگ خسارت دیدهاند.
خسارات مستقیم وارده به جمهوری اسلامی ایران به نظر این هیئت بیش از 97 میلیارد دلار تخمین زده شده است.
زبالهدان تاریخ عاقبت تجاوزکاران
عباس یاسری که هنوز بسیار واضح و روشن روزهای تلخ جنگ را به یاد میآورد از روزهایی میگوید که آبادان در محاصره بود و آنها باید برای رفتن به اهواز از طریق دریا با لنج هایی که هر آن ممکن بود از سوی عراقیها هدف قرار بگیرند به بندرامام خمینی و از آنجا به اهواز میرفتند تا خانواده خود را در این شهر ببینند.
حاج عباس میگوید: واقعاً آن بیرحمانی که این جنگ را آغاز کردند با چه هدفی این کار را کردند؟ چه کودکان و زنان و جوانان برومندی در این جنگ از دست ما رفتند و چه مشقتهایی کشیدیم. امروز آنها که جنگ را آغاز کردند به زبالهدان تاریخ پیوستند و دیگر کسی به دلیل هشت سال تلاش به منظور ویرانی ایران، برای آنها کف نمیزند.
این است سرنوشت آنهایی که خون بیدفاعان را ریختند و زندگیهای بسیاری را به تباهی کشاندند.