دیدگاه تهمینه میلانی نسبت به مسائل اجتماعی زنان برای همگان شناخته شده است؛ کارگردانی که همیشه و از هنگام ساخت اولین فیلمش تا کنون دغدغه مسائل زنان را داشته، دغدغه پر سر و صدایی که باعث شده تا میلانی به عنوان یک کارگردان با رویکرد «فمینیست» مطرح شود و مخالفان و موافقان زیادی در سینمای کشور پیدا کند. دیدگاه میلانی در برخی از فیلم هایش آنقدر تند شده که به سمت به سیاه نمایی رفته اند و در طرف مقابل هم عده ای از اینکه وی این گونه بی پروا حرف هایش را زده او را حمایت کرده اند. میلانی با وجود لجاجت و سرسختی در بیان حرف ها و ساختن فیلم هایش به نظر می رسد از منظر خود سعی کرده روراست باشد.
اینک همزمان با اکران جدیدترین فیلم سینمایی این فیلمساز با عنوان «مَلی و راه های نرفته اش» با موضوع خشونت خانگی در نشستی با حضور تهمینه میلانی (نویسنده و کارگردان) و سیدرضا منتظری (منتقد سینما) گفتگویی مفصل داشتیم و او ضمن مطرح کردن معضلات عدم توجه به سینمای اجتماعی و پرداختن به مسائل و مصائب زنان از دیرباز تاکنون به مباحثی در رابطه با نحوه انتخاب سوژه های فیلم هایش و... پرداخت و به خصوص در رابطه با روند تولید «ملی و راه های نرفته اش» توضیحاتی ارائه کرد که خواندن آن برای مخاطبان خالی از لطف نخواهد بود.
*****************************
*منتظری: دغدغه و تفکرات شما سال ها است که برای همه مشخص است؛ هرچند که دیدگاه زنانه شما به زعم بنده همواره دچار اوج و فرودهایی بوده که شاید بتوانیم نقطه اوج دیدگاه های شما را در فیلم هایی نظیر «دوزن»، «زن زیادی»، «واکنش پنجم» و یا حتی «نیمه پنهان» جستجو کنیم و گاهی هم شاهد باشیم که این دیدگاه ها دچار نزول می شوند که مثال فیلم های «سوپراستار» و «آتش بس» را برای اثبات این مدعا می توان مطرح کرد. آنچه برای بنده مهم است اینکه با توجه به اظهارات مختلف شما در رابطه با اینکه تا به جایگاه کنونی تان برسید مسیر ناهموار زیادی را پشت سر گذاشته اید و سختی های بسیاری را متحمل شده اید این دغدغه ها از کجا نشأت می گیرند که نتوانسته اند شما را از پای دربیاورند و همچنان مصر روی تفکرات تان ایستاده اید و به سمت ساخت فیلم هایی با موضوعات یا ژانرهای دیگر نمی روید و یا حتی کار ساختمان سازی تان را به شکل جدی دنبال نمی کنید؟
میلانی: من در یک خانواده متوسط مرفه به دنیا آمدم و سختی هایی را که بسیاری از زنان دیگر در زندگی های شان کشیده اند، نکشیده ام؛ پدر من پزشک بود و مادرم نسبت به زنان هم نسل خود زن آزاد اندیشی بود و به فرزندانش اعتماد داشت و سخت نمی گرفت. رفتار والدیم من باعث شد تا من از دوران کودکی با اتکا به نفس بهتری نسبت به برخی از همسالانم بزرگ شوم. من با این تفکر بزرگ شدم که ارزشمند هستم و قادرم هر کاری را انجام دهم. نگرش نسبتاً بهتر خانواده به فرزندان خود، موجب شد تا من در دوران کودکی و نوجوانی احساس کمبود کمتری نسبت به برخی هم سالانم داشته باشم و در عوض نسبت به مردم و اطرافیانم حساس باشم و مشکلات و مصائب آن ها برایم مهم باشد. به عنوان مثال یادم می آید در دوران دبیرستان بسیار آزرده می شدم از اینکه می دیدم بعضاً دخترانی که درس شان بسیار خوب است و شاگرد اول مدرسه هستند، علیرغم میل باطنی و به زور و اجبار خانواده های شان مجبور می شدند پای سفره عقد بنشینند و هیچ گونه حق انتخابی برای تعیین سرنوشت و آینده خود نداشته باشند. به نظر می رسید برای اطرافیان آنها هم مهم نبود که آن ها چه می خواهند و چه تفکراتی در سر دارند؛ و به قول خودشان مصلحت او را در ازدواج می دیدند یا اینکه برخی از خانواده ها به دلیل تفکرات نادرست مانع از تحصیل دختران شان می شدند، ولی با این منطق که پسران نان آور خانواده خود خواهند شد، پسران شان را برای ادامه تحصیل تشویق می کردند، من از دیدن تمامی این مسائل رنج می کشیدم.
از همان دوران در ضمیر ناخودآگاه من این احساس به وجود آمد که باید حرف های هرگز بیان نشده این دختران را بزنم و دردهای آنها را به جامعه گوشزد کنم. احساس می کردم این وظیفه من است که مسائل و مشکلات آن ها را بیان کنم چون مانعی سر راه من نیست. بعدها به این نتیجه رسیدم که زن نیمی از جامعه است و باید در کنار مردان به رشد و توسعه جامعه کمک کند و جامعه باید به زنان اعتماد کند.
متأسفانه ما در جامعه ای زندگی می کنیم که شعارهایی بدون عملی می شنویم؛ به عنوان مثال ما می شنویم که مرد از دامان زن به معراج می رود و یا اینکه زن قلب خانواده است اما به این مسأله توجه نداریم که آیا این زنی که ما در باره آن صحبت می کنیم قلب سالمی است و درست تربیت شده است تا بتواند بچه های درستی را تربیت کرده و تحویل جامعه بدهد؟ در واقع دچار یک پارادوکس شدید اجتماعی هستیم به نحوی که اگر کسی اهل اندیشیدن باشد، این پارادوکس ها را کاملاً حس می کند. از یک سو با شعارهای این چنینی مواجه هستیم و از طرف دیگر عملکرد درستی با زنان را نمی بینیم. در فیلم «دیگه چه خبر؟» جمله ای وجود دارد که ماهایا پطروسیان (فرشته) آن را بیان می کند، این جمله در آن سن و سال که من این فیلم را ساختم جزو عقایدم بود و هنوز هم هست. او در این فیلم می گوید : «آدم ها باید بر اساس طبیعت شان زندگی کنند»؛ من هنوز هم به این جمله اعتقاد دارم. بارها می شنوم که به من می گویند تو زن شجاعی هستی! من اصلاً نمی دانم معنی این حرف چیست؟ من این شجاعت را حس نمی کنم! من همینم که هستم. اینطور بزرگ شده ام و این طبیعت من است. من اگر حتی یک بار دروغ بگویم شب خوابم نمی برد و در رنج هستم. اگر ببینم حقی ناحق می شود و نسبت به آن ناحقی اعتراض نکنم اذیت می شوم. اینطور تربیت شده ام و هر کاری را که انجام می دهم با این اعتقاد انجام می دهم. برای همین هیچ گاه ناملایمات و مشکلات متعدد بر سر راه فیلمسازی ام نتوانسته مانع از پیشرفت و حرکت من در سینما بشود. بله همانطور که شما به درستی اشاره کردید من روی تفکرات خود ایستاده ام و هرگز هم پا پس نخواهم کشید ولو اینکه به من فشار وارد کنند و یا آزرده خاطرم کنند.
*منتظری: شما زمانی که اولین فیلم تان «بچه های طلاق» را ساختید بسیار جوان بودید و فیلمسازی را در دوره ای شروع کردید که بعد از وقوع انقلاب اسلامی بانوان کمی به عنوان فیلمساز و یا اصلاْ دست اندرکار وارد سینما شده بودند و همین که یک زن وارد عرصه سینما می شد می بایست از هزاران فیلتر عبور کند؛ چطور در آن دوران توانستید تفکرات خود را در قالب آثارتان به تصویر بکشید؟ آیا فضای سینما در آن روزگار بسته تر از فضای امروز نبود که فیلمسازی با تفکرات شما بخواهد در آن فیلمی بسازد؟
میلانی: نوع تربیت من موجب شده است تا به توانمندی هایم ایمان داشته باشم. از روز اولی که به سینما آمدم همین باور و عقیده را داشتم و تاکنون هم فرقی نکرده ام. اصلاً حضور من در سینما را به این دلیل بود بتوانم عقاید خودم را با صدای بلند به گوش مردم و مسئولان فرهنگی برسانم. اگر فیلم های اول تا آخر مرا یعنی از «بچه های طلاق» تا «مَلی و راه های نرفته اش» را مرور کنید متوجه می شوید که عقاید من فرق زیادی نکرده است، فقط پخته تر شده است. اگر فردی مرا نشناسد و فیلم های مرا ببیند به خوبی متوجه می شود که همه این فیلم ها را یک نفرساخته است.
البته با تمامی این ها، همانطور که شما اشاره کردید با موانع زیادی بر سر راه فیلمسازی ام مواجه شدم اما آنقدر سخت جان بودم و هستم که این موانع نتوانستند مرا از راهم باز دارند. مثلاً فیلم نامه «بچه های طلاق» 8 بار بازنویسی شد تا به آن مجوز ساخت دادند و یا برای ساخت «دو زن» بیش از 7 سال دوندگی کردم تا بتوانم آن را به سرانجام برسانم. هیچ گاه اینطور نبوده که مسئولان فرهنگی و سینمایی کشور از ساخت فیلم های من حمایت کنند. متأسفم که بگویم ده ها فیلمنامه در رابطه با معضلات و مشکلات اجتماعی نوشته ام که در دفترم مشغول خاک خوردن هستند. این یعنی گاهی حریف مدیران سینمایی نشدم تا آنها را بسازم. اما خب! از آنجا که عاشق ساختن و نوشتن هستم و کار است که مرا زنده نگاه می دارد، هیچ گاه دست از تلاش برنداشتم.
در دوره های مختلف و با تغییر دولت و مدیران سختی های بسیاری کشیده ام؛ به عنوان مثال فیلم «تسویه حساب» 4 سال توقیف بود و این برای ما که با پول خودمان فیلم می سازیم و مستقل هستیم، بسیار سخت است. ما در آن زمان 500 میلیون تومان برای ساخت این فیلم، هزینه کردیم و سرمایه ما چهار سال در انبار خاک می خورد. این اتفاق باعث می شد تا من گاهی اوقات دچار عذاب وجدان بشوم که شاید دارم در حق همسر و فرزندم اجحاف می کنم. این قبیل اتفاقات بسیار رنج آور است اما ما با تمام این ها کنار آمده و می آییم. شخصاً حاضر نمی شوم در سینما به هر قیمتی حضور داشته باشم؛ همین اواخر یکی از تهیه کنندگان سینما با من تماس گرفت و اصرار داشت تا 3 برابر مبلغی را که آقای نیک بین به عنوان تهیه کننده به من پرداخت می کنند، بپردازد تا یکی از فیلمنامه های پیشنهادی او را بسازم اما پیشنهاد وی را رد کردم چون هرگز سفارشی ساز نبوده ام و به هیچ عنوان قادر به ساخت فیلمی که از باور و اعتقادات من ریشه نمی گیرد نیستم. دوست ندارم مثل یک تکنسین و یا اپراتور مبادرت به ساخت اثری کنم که اعتقادی به آن ندارم، تنها با این دلیل که می خواهم در سینما حضور داشته باشم و یا پولی به دست بیاورم. خوشحالم که موضوع هر 14 فیلمی که تاکنون ساخته ام از عقاید و باورهایی ریشه گرفته اند. هرچند گاهی بدلیل سنگ اندازی مسولان سینمایی از اولویت های اولیه ام فاصله گرفته و فیلم هایی مانند «کاکادو»، «سوپراستار» و یا «آتش بس» را ساخته ام، اما آن ها هم گرچه به لحاظ موضوعی، اولویت من نبوده اند اما از فکر و اندیشه ی خودم نشأت گرفته اند.
*منتظری: اطلاق واژه فیلمساز فمینیستی اذیت تان نمی کند؟
میلانی: بله؛ معلوم است که اذیت می شوم، چون با لحن تحقیر آمیز و مثل گناه کبیره مطرح می شود. اولین بار یکی از روزنامه های عصر این واژه را در مورد من به کار برد و متأسفانه از آنجا که جامعه منتقدان ما گاهاً کم سواد هستند و معنی و مفهوم «فمینیسم» را نمی دانند، آنها هم طوطی وار آن را تکرار کردند و به نوعی سنگ انداز راه من شدند. بنده بارها از این دوستان سوأل کرده ام که «فمینیسم» چیست و از کجا شکل گرفته و تقریباً اغلب، جواب درستی نداشته اند!
اینکه شما راجع به مسائل و مشکلات اجتماعی و خانوادگی و عاطفی و روانی زنان حرف بزنید و جامعه و به خصوص مسئولان کشور در حوزه فرهنگ را متوجه کمبودهایی که در رابطه با زنان وجود دارد بکنید که معنی بدی ندارد! اگر از دولت ها برای بهبود وضعیت زندگی زنان مطالبه گری داشته باشید تا همه چیز در جامعه شکلی متعادل و انسانی به خود بگیرد، که بد نیست، بلکه ایده آل است. جامعه ای که متعادل است و زن و مرد در کنار هم به خوبی زندگی کنند. حقیقتاً کجای این نگرش غلط است که که برخی افراد، مقابل آن جبهه گرفته و می گیرند؟
ما باید یادمان باشد که همه «ایسم» ها در موقعیت مکانی و جغرافیایی و تاریخی و زمانی شان ممکن است تغییر معنی بدهند. به عنوان مثال داعش در حال حاضر خودش را اسلامی می داند اما نگرش و رفتار و کردارش با اسلام اصیل مغایرت بسیار دارد. خب! اگر ما مبنا را بر داعش بگذاریم که تعبیر نادرستی از یک مکتب داشته ایم! فمینیسم هم همینطور است. البته افراد و گروه هایی در جهان وجود دارند که خود را فمینیست می نامند و به شکلی افراطی مطالبه جامعه ای حتی بدون مرد را دارند، اما این تعریف آن ها از یک ایسم است که کاملاً با تعریف آدم هایی که شبیه من فکر می کنند، متفاوت است. من و البته همسرم بر این باوریم که باید در مورد ناهنجاری ها و حقوقی که از زنان ضایع می شود حرف زد، فکر کرد، فیلم ساخت، شعر گفت تا این حق احقاق شود. این که یک زن بتواند از خود استقلال مالی و اجتماعی داشته باشد، یار و یاور همسرش باشد ، به اختیار خود همسر بر گزیند، تفکری انسانی است. اگر من فمینیست افراطی بودم که ازدواج نمی کردم. فرزند به دنیا نمی آوردم. اما من شوهر و فرزند دارم و به خانواده ام عشق می ورزم و تصوری از جامعه بدون مرد ندارم. نگرش من و همسرم به نفع جامعه و سلامت روانی آن است. ما معتقد هستیم که نگرش ما هم به نفع زنان و هم مردان کشور است. جامعه ای که در ان رابطه فرادست و فرودست جای خود را به خانواده سالم بدهد که درون آن حال همه خوب است و فرزندان با عشق رشد می کنند.
*منتظری: در بخشی از صحبت تان به منتقدانی اشاره کردید که کم سواد هستند اما بسیار مدعی دانش و خرد هستند و حتی خود را جزو روشنفکران جامعه نیز قلمداد می کنند که متأسفانه این اتفاق به خصوص طی سال های اخیر در سینمای ایران زیاد شده؛ رابطه تان با منتقدان چطور بوده و آیا منتقدان تاکنون باعث شده اند یکی از آثار شما دچار شکست در گیشه شود و یا نقدی بوده که باعث شده باشد تا مدیران سینمایی جلوی فعالیت های بعدی شما را بگیرند؟
میلانی: همیشه و همه جای جهان افراد که آتش می سوزانند یافت می شوند، اما خوشبختانه حداقل در مورد خود من، حضور آنها تأثیر مهمی نداشته است. گوشه و کنار می شنوم که برخی از منتقدان قدیمی سینما پدرسالارانه در سینما حکومت می کنند و منتقدان جوان را زیر نظر خود تربیت می کنند. خب طبعاً منتقد پدر سالار دل خوشی از عقاید ما و فیلم های مان ندارد. چون ما در نقد سالارها فیلم می سازیم. برخی از ایشان با تمام ادعاهای شان و ژست های روشنفکری در کنه وجودشان تاریک فکر هستند و غریضی عمل می کنند. اخیراً در مصاحبه ای با «آپارات» در رابطه این روشنفکرنماها و ضرباتی که بر پیکره فرهنگ و هنر این کشور وارد کرده اند، مصاحبه کرده ام. تفاوت میان روشنفکران واقعی و این روشنفکرنماها زمین تا آسمان است. روشنفکر کسی است که واقعا روشن فکر می کند. کسی است که نور به تاریکی بتاباند و دریچه ای نوین به روی اطرافیان و جامعه خود بگشاید؛ تا مردم راه شان را به درستی پیدا کنند. این خصوصیت مهم در میان تعداد کمی از منتقدان دیده می شود. فردی که کتاب می خواند یا محفوظات بسیاری در زمینه ی سینما دارد که لزوماً روشنفکر یا روشنگر نیست. گاه نقدهایی در مورد فیلم هایی که دوست دارم می خوانم که آزار دهنده است. این تیپ از منتقدان، فیلم را نقد نمی کنند، حتی کلامی از نوع دکوپاژ، میزانسن، رنگ و نور، بازی بازیگران و... در نقدهای شان نمی نویسند، و اغلب بحث های ایشان سلیقه ای و حاشیه ای است. گویی مأموریت دارند، روح خالق اثر را تخریب و به نوعی او را ترور شخصیت کنند چرا که در دسته بندی ایدئولوژیک و عقیدتی آنها جای نمی گیرند. برخی هم نقد رفاقتی می نویسند و اصلاً کاری به محتوای فیلم ندارند.
در مورد فیلم های من برخی از منتقدین شاید تند تر از آنچه در رابطه با سایر فیلمسازان می نویسند، نقد می نویسند. در واقع آنها فیلم های مرا نقد نمی کنند، منظورم دکوپاژ، بازی، گریم، فیلمبرداری، دکور و ... است. آن ها به جهان بینی، عقیده و نظر من می تازند. اخیراً یکی از منتقدان مهم سینما بعد از تماشای فیلم «مَلی و راه های نرفته اش» به من گفت که از فیلم خوشش آمده و متأثر شده، اما از آنجا که با بخشی از شخصیت سیامک همذات پنداری کرده است، از فیلم آزرده است و آن را تأیید نخواهد کرد. این یعنی اگر یک فیلم او را به چالش بکشد، آن فیلم و سازنده اش را با قلم خود ترور می کند. اگر دقت کنید، می بینید که ما منتقدی نداریم که مردم برای دیدن یک فیلم نظر او را جویا شوند یا نقد او را دنبال کنند، آن ها راه خود را می روند و با خرد و حس خودشان فیلم ها را ارزیابی می کنند.
معتقدم روشنفکری در کشور ما نهادینه نشده است. ما متخصص های خوبی در زمینه های مختلف در ایران داریم، مثلا جامعه شناس، روانشناس، نظریه پرداز، و حتی محقق خوب سینما اما روشنفکری مقوله دیگری است. از نظر من یک روشنفکر واقعی، باید در تمامی زمینه ها و حوزه ها و روشنفکر باشد. نه اینکه مثلا شعار برابری جنسیتی بدهد، اما در زندگی خود رفتار نادرستی با زنان داشته باشد. در بهترین شکل ممکن ما با افرادی مواجه می شویم که در بخشی از زندگی شان روشنفکر هستند و این در حالی است که یک روشنفکر واقعی در تمامی زمینه ها و حوزه ها و بخش ها روشنفکر است.
در رابطه با سوأل شما باید عرض کنم که منتقدان در مجموع تأثیر مهمی بر روند فیلمسازی من نداشته اند. البته بوده اند صاحب نظرانی که از نظرشان بهره برده ام و یاد گرفته ام، اما تعداد آن ها زیاد نبوده است. در نهایت ارزیابی مثبتی از منتقدین ندارم، حتی اگر از فیلم من تعریف کنند. .چه از فیلم من تعریف کنند و چه نقد تند بنویسند ، تأثیر زیادی در من ندارند، چون می دانم که دارم چکار می کنم. خیلی هم نقد نمی خوانم و با منتقدین مراوده چندانی ندارم. البته این بدان معنا نیست که همه منتقدان از نظر من یک شکل هستند. که البته نیستند. منظور من این است که من راه خودم را می روم و کاری به کارشان ندارم.
*منتظری: فکر می کنم بهتر است کمی به جدیدترین فیلم شما که به بهانه آن با هم گفتگو می کنیم بپردازیم؛ هرچند که بنده معتقد هستم ما به ازای بیرونی افرادی مانند «مَلی» در جامعه ما وجود دارند اما افرادی هستند که معتقدند این فیلم اغراق شده است و در لحظاتی هم دچار شعارزدگی، کلیشه و تکرار شده است. به خصوص برخی از افراد بر این باور هستند که شخصیت ملی بسیار ناپخته از آب درآمده و واقعاً در جامعه شاید به تعداد انگشتان یک دست هم نتوان چنین شخصیتی را جستجو کرد. پاسخ شما در این باره چیست؟
میلانی: سینما گذشته از تکنیک ، سلیقه هم است. هر شخصی بر اساس ذهنیت خود با یک فیلم ارتباط برقرار می کند. برای من خیلی مهم نیست که در مورد فیلم هایم چه می گویند، چون دیده ام که شاهکارهای بزرگ تاریخ سینما هم مخالفان و موافقان بسیاری دارند. اینکه برخی افراد یک فیلم را خوب بدانند و برخی دیگر آن را بد، بحث سلیقه است. ممکن است فیلمی از نظر شما جالب و از نظر من جالب نباشد یا بالعکس؛ متأسفانه ما هنوز به این تعامل نظری و دیدگاهی در جامعه نرسیده ایم که این مسأله قابل تأمل است. در همین اواخر یکی از فیلم های اجتماعی مطرح تاریخ سینمای ایران را که توانست در سطح بین الملل هم افتخارآفرین باشد، برخی آن را اثری احمقانه نامیدند! شاید دلیل آن، این بوده که نتوانسته اند کانسپت فیلم را درک کنند و با آن جلو بروند.
آقای منتظری تصور بفرمایید که من بر اساس حرف های این افراد مسیرم را تعیین می کردم، آن وقت یک فیلم می ساختم و از سینما خداحافظی می کردم و شما دیگر امروز با فیلمسازی که 14 فیلم سینمایی ساخته است، روبرو نبودید. این دوستان قلم به دست، در تمامی سال های فعالیت من در سینما سعی کرده اند که مر از راهی که پیش رو گرفته بودم ، منصرف کنند! با نیش قلمشان مرا سست کنند و عجبا که نا امید هم نمی شوند! من دیگر آب دیده شده ام؛ واین گونه اظهارات راجع به فیلم هایم را نمی خوانم و از آنجا که به عقاید و راه خودم باور دارم، و به هر پدیده ی اجتماعی به صورت علمی نگاه می کنم، از پایان راه مطمئن هستم و نظر و اتهامات ایشان، خللی در مسیر من ایجاد نمی کند. برای همین با آرامش خاطر به مسیرم ادامه می دهم و جلو می روم. شمس تبریزی جمله معروفی دارد که می گوید «اگر هزاران نفر از ریش من درآویزند که حقیقت را نگویم، من آن را می گویم ...حتی اگر هزار سال بعد، به دست کسی که باید این حقیقت به او برسد، برسد»؛ البته ممکن است نقل جمله درست و دقیق نباشد. من هم چنینم حقیقت جامعه را می گویم چه کسی خوش بیاید یا نیاید. پس ما اگر معتقد هستیم نکته ای که عنوان می کنیم درست و علمی است، وظیفه داریم که آن را بیان کنیم تا به دست کسی که باید برسد، برسد. آن هایی که باید فیلم مرا بپسندند و ایجاد رابطه کنند، این کار را کرده اند، حالا چند نفر هم خوششان نیاید. عیبی ندارد. فیلم «مَلی و راه های نرفته اش» یک داستان عام است و عین حقیقت. در این فیلم نه کلیشه ای وجود دارد و نه شعاری!
ما تمامی تلاش خود را به کار بردیم تا در فیلم «مَلی و راه های نرفته اش» یک بحث مهم علمی را دراماتیزه کنیم. در این فیلم چرخه خشونت را با قصه بیان شده است که ممکن است به مذاق هر کسی خوش نیاید. یا یاد بد کاری خود بیفتد یا خاطرات تلخ. سینما هنری دراماتیک است و ما با طرح داستانی دراماتیک شما را درگیر می کنیم. شاید برخی افراد، توقع دارند که به جای طرح مسأله در فیلم هایمان راه حل ارائه کنیم که خواسته درستی نیست. چرا که ما به عنوان فیلمساز در جایگاهی نیستیم راه حل ارائه کنیم. ما فقط طرح مسئله می کنیم و راه حل را بدست توانای کارشناسان فرهنگی کشور و مدیران می سپاریم.
*منتظری: به این نکته اشاره کردید که هیچ گاه دلیلی برای ارائه راهکار در فیلم های تان نمی بینید اما لزوما این مورد در رابطه با برخی آثار شما از جمله «آتش بس» صدق نمی کند چرا که اتفاقا در آن فیلم با شخصیت روانشناس شما در پی ارائه یک راهکار به مخاطبان بودید.
میلانی: نه اینطور نیست؛ ما در شکل گیری داستان و درام فیلم «آتش بس» یک شخصیت محوری داریم که دکتر روانشناس است و باید به این کاراکتر وفا دار بمانیم. دکتر روانشناس در «آتش بس» حرف های خودش را در مقابل کاراکترهای دیگر فیلم می زند نه از زبان من فیلمساز. او راهکار را در ایجاد فضای قصه می دهد نه خارج از آن «همانطور که آقای رئیسی در فیلم «مَلی و راههای نرفته اش» چنین می کند. او به ملی راهکار نمی دهد و تنها نظرش را به او می گوید اما با این همه باز هم ما شاهد وقوع فاجعه در فیلم هستیم.
ادامه دارد...