خبرگزاری تسنیم: سجاد نوروزی مدیر سابق فرهنگسرای اندیشه از مدیران پرکار فرهنگی بود که در سه سال حضور خود آمار قابل توجه ای در برگزاری مراسمات و برنامه های فرهنگی در کارنامه عملکرد خود دارد. از مهمترین برنامه این فرهنگسرا می توان به بر استان اشک اشاره کرد
به همین منظور گفت و گویی با سجاد نوروزی انجامم دادیم که در ادامه با هم می خوانیم:
شما بیشتر یه چهره رسانه ای بودید چه شد که وارد حوزه مدیریتی آنهم مدیریت فرهنگی شدید دلیل اصلی چه بود دغدغه خاصی داشتید یا خیر؟
بنده سال92 بود که وارد حوزه مدیریت فرهنگی شدم.در دوره کار رسانه ای همیشه دغدغه های مرتبط با این حوزه را داشتم و درحوزه های ادبیات و سینما قلم می زدم. اما بعد از 10 سال تقریبا کار رسانه ای به مرحله ای رسیده بود که احساس می کردم که رسیدن آن خروجی که مطلوبم است در حوزه کار رسانه ای ممکن است خیلی سخت باشد و نیازمند فضای خاصی . در همان هنگام پیشنهادی شد برای فرهنگسرای شفق از طرف حاج آقای مرادی، ریاست وقت سازمان فرهنگی، هنری . ایشان یک تیم جوانی دراطرافش بود و خودش نیز دوست داشت با جوان ها کار کند. من از اسفند 92 در فرهنگسرای شفق مشغول به کارشدم و حدود چهار ماه آنجا بودم و 23 تیر 93 ، فرهنگسرای اندیشه شروع به کارم بود. تجربه خوبی بود و متوجه شدم وارد حوزه ای شدم که خیلی مهمتر از رسانه است به یک معنا "ماقبل از رسانه" است.
یک مقدار در مورد عملکرد خود در آنجا صحبت کنید، و همچنین وضعیت قبل از ورودتان به فرهنسگرای اندیشه ؟
من اولین برنامه ای که در فرهنگسرای اندیشه برگزار کردیم ،کودکانه های غزه بود در روزهای اوج حمله اسرائیل به غزه . جالب است به شما بگویم ازعمو پورنگ در آن برنامه آمد تا استاد علی نصیریان .
یادم است که در تلویزیون هم پوشش وسیع داد.
بله مفصل تلویزیون پوشش داد، هنرمندان نامداری آمدند و یک همبستگی ناب با کودکان غزه زا سامان دادند که اسم برنامه هم شد کودکانه های غزه و الحمدالله بازتاب خیلی خوبی داشت در افکار عمومی و رسانه . کار دیگری که ما آنجا شروع کردیم و شاید بگویم بهترین کار و ویژه ترین کار ما بود خودم خیلی دوستش دارم و آرزو دارم جای دیگر بتوانم آن را پیگیری کنم ، «برآستان اشک» بود .
ایده این برنامه از آشنایی با یک شاعر شروع شد. آقای محمود حبیبی کسبی ، یک شعر بلند هفتاد و دو بیتی دارد به نیت هفتاد و دو تن. من این شعر را قبلا خوانده بودم و از طریق یک دوست مشترک، آقای رسالت بوذری ، آشنا شدیم. خلاصه نشستیم و در جلسه اول ما خروجی این شد که ده شب شعرخوانی برگزار شود ؛ پنج شب قبل محرم، پنج شب هم دهه اول صفر.
اولین جلسه بر آستان اشک سال 93 با شرکت بیست نفر شروع شد و آخرین جلسه اش هم دو سه هفته پیش با چهارصد و پنجاه نفر ، چهار دوره برگزار کردیم ، دوسال اول ده شب و سال های بعدی هشت شب ، سه شب پیشواز و پنج شب هم دهه اول ماه صفر برگزار می شد که تقریبا تمام شاعران آیینی کشور از پیرغلام هایی مثل آقای مجاهدی، آقای سازگار گرفته تا جوانانی مثل محمد رسولی و رکن الدین و... همه آمدند . خروجی تلویزیونی هم داشت از آن برنامه تلویزیونی ساخته شد که همین الان هم در حال پخش است .
کار دیگری که آنجا داشتیم نوگلان حسینی بود که یک کار ریشه داری بود در فرهنگسرای اندیشه، قبل از من هم برقرار بود به این نحو که مداحان دانش آموز تهران با همکاری آموزش و پرورش به ما معرفی می شدند و بعد یک سری آزمون ها برگزار می شد و از برگزیده ها تقدیر می کردیم .
به موازات این برنامه های آیینی کار دیگری را شروع کردیم که شب های علوم انسانی بود. این برنامه با همکاری مجله عصر اندیشه برگزار می شد و تقریبا تمام اندیشمندان کشور فارغ از تعلقات فکری و جناحی خود می آمدند آنجا و مباحثه می کردند که تبلوری بود از همان بحث کرسی آزاد اندیشی که رهبری می فرمودند.
مهمان خارجی هم داشتید؟
بله از روسیه و فرانسه. این برنامه ، با حداقل هزینه برگزار می شد شاید به ده میلیون تومان هم هزینه اش نمی رسید. در صورتی که می دانیم در این کشور هزینه های خاصی برای همایشها می شود!
در نمونه های دیگر، نشست های راهیان اندیشه داشتیم که در دو حوزه بود یکی کتاب های ادبی بود که نقد و بررسی می شد و دیگری در باب کتاب های کلاسیک از نویسندگانی مثل جلال آل احمد ، امام موسی صدر و... یک برنامه ثابت ما این بود که کتاب های خیلی کلاسیک را یکبار دیگر در و به موازات آن هم یک سری کارهای خدمت رسانی فرهنگی خیلی خرد وقالب هایی مثل مناظره و نقد بازخوانی می کردیم
خلاصه بگویم در واقع تلاش ما این بود که یک پکیج مفهومی و عینی و در عین حال متنوع از خدمت رسانی فرهنگی را ارائه بدهیم؛ مثلا ما انیمیشن هم ساختیم ، یک قطعه موسیقی هم به آقای مانی رهنما سفارش دادیم در مدح پیامبر اکرم یا کتابی در حوزه پژوهش های آیینی چاپ کردیم تمام نوحه های قدیمی از اقصی نقاط کشور در شهرهای مختلف را جمع آوری کردیم که در قالب یک کتاب منتشر شد . در تمام برنامه هایی هم که می گرفتیم دو هدف داشتیم، یعنی ما آنجا همیشه تاکید می کردیم که برنامه هایی که می گیریم دو خروجی داشته باشد؛ یک، خروجی رسانه ای، که شامل تلویزیون و رسانه های مختلف نوشتاری و اینترنتی و سایبری می شود و دوم محصول فرهنگی؛ یعنی اگر ما آنجا یک شب شعری می گرفتیم هم برنامه برگزار می کردیم و هم برنامه تلویزیونی از آن می دادیم وهم از آن محصول به صورت سی دی استخراج می کردیم.
این جملات یعنی اینکه شما بودجه زیادی داشتید آیا واقعا درست است ؟
خیراتفاقا. فرهنگسراها خودگردان هستند و متکی به درآمدهای خودشان هستند. من اصلا قبول ندارم در کار فرهنگی پول زیاد لازم است ، پول زیاد لازم نیست ، نگاه و راهبرد باید مشخص باشد ، بله ! پول می خواهد و بدون بودجه نمی شود کاری کرد اما اینکه بگوییم پول زیاد لازم است، نه ! مثلا همین بر آستان اشک را با هزینه ای مثلا یک سوم هزینه های برنامه های مشابه برگزار می کردیم یا همان قطعه موسیقی که با آقای رهنما تولید کردیم ، هزینه واقعی و مشخصی داشت. ما سعی کردیم با هزینه واقعی کارها را انجام بدهیم
بعضا نقد فیلم خارجی می گذاشتید و کارشناس هم دعوت می کردید، خود فیلم را هم نمایش می دادید و استقبال هم می شد ؟
فرهنگسرای اندیشه الحمدالله تبدیل شده بود به یک پاتوق ثابت که نیازهای مختلف فرهنگی را تامین می کرد.سعی کرده بودیم همه اقشار و همه تیپ های اجتماعی را پوشش بدهیم . نتیجه مشخصی که گرفتیم این بود که لایه های خاکستری و حتی بی تفاوت جذب فرهنگسرا شده بودند. نکته مهم این بود که در حوزه تبلیغاتی و اطلاع رسانی فقط منحصر به منطقه ای که در آن فرهنگسرا واقع شده بود فعالیت نمی کردیم، ما حداکثر استفاده را از رسانه ها برای اطلاع رسانی می کردیم. مثلا مخاطب بر آستان اشک فقط مخاطب محلی نبود ،مخاطب فیلم هایمان فقط مخاطب محلی نبود ؛مخاطب مردم تهران بود که از طریق کانال ما از طریق اینستاگرام و از طریق فضای مجازی مطلع می شدند در اینجا بر می گردم به سوال اول شما. من تلاش کردم در فرهنگسرای اندیشه جمع بین رسانه و فرهنگ را سامان دهم. یعنی آن تجربه رسانه ای را که داشتم برای جلب مخاطب و نوع طراحی برنامه فرهنگی سعی کردم لحاظ کنم.
کمی کلی تر نگاه کنیم، من یادم است از آن موقع که فرهنگسراها در تهران ایجاد شدند مقاومتی بین نیروهای انقلابی و حزب اللهی با فرهنگسراها وجود داشت. حتی یادم است آن موقع میگفتند فرهنگسراها آمدند جای مساجد را بگیرند یعنی یک پایگاهی است که بچهها دیگر مسجد نروند و بروند فرهنگسرا . این امر به کنار مشخصا چهارده سال فرهنگسرا و شهرداری در اختیار نیروهای اصول گرا بود. ، آیا ما توانستیم از این استفاده کنیم .
طبیعتا وقتی فرهنگسراها شکل گرفت ، قطعا ماموریتشان را این تعریف نکردند که بیاید جلوی مساجد بایستد ولی ممکن بود در عمل خواه ناخواه چنین اتفاقی بیفتد ...نکته مهمی که وجود دارد این است که فرهنگسراها بعضا تابع جو منطقه ای شدند. مثلا در منطقه چهارده بافت مذهبی خیلی خاصی دارد یا منطقه هفده، فرهنگسرا متناسب با همان بافت شروع کرد به خدمت .حال ممکن است در منطقه یک و سه یک غلبه ای روشنفکری زیادتر باشد اما مناطق دیگر اینچنین نبود و فرهنگسراها در آن هویت محلی و منطقه ای مستحیل شدند. راجع به بخش دوم سوالتان یک توضیح کلی بدهمطرح آن موضوع خاص اصلا به نظر من یک دوگانه انحرافی بوده از اول هم شاید بچه های ما اشتباه می کردند چنین دوگانه ای را طرح می کردند
پس این دوگانه ای را شنیده بودید؟
بله. فرهنگسراها مکمل بسط و فراگیری معرفت دینی به معنای کلان می توانند باشند. معرفت ملی و دینی، به شرط اینکه ما از آن استفاده کنیم از پتانسیل های اجرایی و مدنی. وقتی شما خودت را کنار می کشید معلوم است آن جریان غیر می آید آن را می گیرد .. در باب تحلیل چهارده سال اخیر و اینکه آیا اصولگرایان از این فرصت استفاده کردند یا خیر؟ پاسخ من به شما ما یک پاسخ غیر دیپلماتیک است. پاسخ من به شما یک "نه" خیلی بزرگ است؛ یک "نه آبدار"!
چرا؟
چون فهمش وجود نداشت. جریان اصولگرا اهمیتی برای این حوزه قائل نبود. جریان اصولگرا به این درک به این مهم نائل نیامد که فرهنگسراها تا چه حد اهمیت دارند . چه دوره آقای احمدی نژاد چه دوره بعدی. مثلا دوره آقای احمدی نژاد ، ایشان مانورش در چه بود؟ دور برگردان و یک سری کارهای خاص بود در حوزه ارائه حمایت هایی بود که در شهرداری جلوه داشت. ولی هیچ وقت به عنوان پاتوق فرهنگی به فرهنگسراها نگاه نشد. هیچ وقت به فرهنگسراها به عنوان جایی که نیازهای عام مردم چه نیازهای معرفتی، نیازهای تئوریک و نیازهای تفریحی مردم را بر طرف کند اهمیت داده نشد.
ببینید ما در دوره آقای قالیباف از لحاظ سخت افزاری و از لحاظ تلاش برای حمایت از فرهنگ و هنر رکوردهای بی نظیری می بینیم . اصلا میزان رشد فیزیکی اماکن فرهنگی در تهران قبل و بعد آقای قالیباف قابل قیاس نیست و آقای قالیباف یک خدمت بی سابقه ای را به نظر من به فرهنگ و هنر کرد ولی در حوزه تعیین محتوا و در حوزه سیاست گزاری راهبردی برای شکل گیری یک مکان فرهنگی ضعف های جدی وجود داشت.
چرا ؟
دلیلش این بود که هیچ وقت فرهنگ برای جریان اصولگرا مهم نیست هر چقدر برای رهبری مهم است برای جریان انقلابی مهم نیست و کاملا بر خلاف نظر رهبری حرکت می کنند. دوستان ما کار فرهنگی را با کار تبلیغاتی اشتباه گرفتند تصورشان از کار فرهنگی ، کار تبلیغی صرف است
انگار که بعضی از مدیران فرهنگی ما بیشتر مدیر روابط عمومی هستند.
کار فرهنگی کار تبلیغی صرف نیست. اولا و بالذات یک کار مفهومی است. شما باید یک مفهوم را تبلیغ کنید، یک مفهوم را عرضه کنید و آن مفهوم باید عینیت پیدا کند. این یک نوع معادله تئوریک خیلی خاص است که اگر کسی نفهمد و این را نداند تبدیلش می کند به یک کار روابط عمومی و تبلیغاتی صرف، در صورتیکه فعالیت فرهنگی یعنی "تبدیل مفهوم به عینیت" ،
در شرایط فعلی مدیران فرهنگی ما می روند سراغ دم دستی ترین و اولین چیزی که به ذهنشان می رسد و به این فهم نائل نشدیم که چگونه می شود این مفهوم کلی و متعالی را به عینیت تبدیل کرد و چگونه این عینیت را تبلیغ و ترویج کرد. می خواهم مثال واضح بزنم از یک فیلم کریستوفر نولان ؛ در "شوالیه تاریکی برمی خیزد" بین که تام هاردی آن نقش را ایفا می کند نماینده چه شخصیتی است؟ نماد پوپولیسیم و نماینده یک ویرانگری سیاسی با حمایت مردمی است و نولان به طرزی هنرمندانه ، بتمن را به عنوان الهه خیر و بین را به عنوان الهه شر روبه روی هم قرار می دهد از تکنیک سینما هم به عالی ترین وجه بهره برداری می کند . دیالوگ های تاریخی آن فیلم دارد ؛ بین جلوی زندان، زندانی ها را آزاد می کند می گوید اداره شهر را به مردم باز می گردانیم ،علیه سیاستمداران فاسد شورش کنید . یا با بمب اتم می آید در ورزشگاه می گوید من می خواهم اداره شهر را به مردم برگردانم . خب... نولان دنبال چیست؟ نولان دنبال ترویج و تبیین یک فلسفه سیاسی است با استفاده از ابزاری به نام سینما... ما چه کار می کنیم؟ سمینار می گذاریم مثلا در باب تبیین وحشی گری آمریکا در ویتنام، ما مفهوم را در واقع صرفا "تبلیغ" می کنیم نه "تبیین" در صورتی که شما می توانید یک مستند بسازید یک کار خاص انجام بدهید و این مفهوم خودت را با الگویی صحیح انتقال بدهید.
در کشورهای اروپایی که شهرداری در حوزه فرهنگی وارد می شود ،برای تحکیم مبانی هویتی و ملی است و حمایت از مسائلی که به تحکیم این مبانی می پردازد چه در قالب تئاتر و چه در قالب گونه های مختلف فرهنگی و هنری . در کشور ما اما متاسفانه جریان انقلابی به این ظرفیت کاملا از مبنا بی اعتناست و اگر هم می آید و کاری انجام می دهد آن کار با سقف هزینه های بسیار گزاف نهایتا به یک خروجی منهی می شود. چرا؟ چون هدف صرفا تبلیغ بوده نه ارائه مفهوم و انتقال معنا .. ما می خواهیم به مخاطب هبه کنیم همه چیز را. یعنی یک بسته تبلیغی سطحی را "پرتاب" می کنیم به سمت مخاطب که مسلم است جواب نمی دهد. مثال واضحی که بخواهم بزنم "ماجرای نیمروز و سریال های جلیل سامان درباره منافقین است. بدیهی است که صد تا سمینار و سخنرانی راجع به دهه شصت ، آیا به اندازه آنها ثمر نخواهد داد. باید بدانیم که باید در فرم تصرف کنیم و مفهوم را تبدیلش کنیم به کالای فرهنگی و از طریق آن عرضه کالای فرهنگی مفهوم خود را به مخاطب ارائه دهیم .
نکته خاصی است که بخواهید در این مصاحبه بگویید، آن چیزی که برای کارتان در این چند ساله فکر می کنید گفتنش موثر است ؟
من تمام افتخارم این است که با محوریت اهل بیت عمده فعالیت ها را در فرهنگسرای اندیشه انجام دادیم و مخاطبمان هم مخاطب خاکستری بود . اگر شما عکس هایی مراسم های آیینی ما را ببنید همه تیپ های اجتماعی را می بینید نه فقط یک تیپ خاص. من افتخارم این بود که نشان بدهم با فعالیت آیینی و دینی می شود همه تیپ های اجتماعی و قاطبه مردم را جذب کرد...