ماهان شبکه ایرانیان

خاطرات تبلیغی از سفر به برزیل

حجت الاسلام احمد قادری از روحانیون مبلغ حوزه علمیه قم است که در فاصله زمانی بهمن ماه سال ۹۷ تا خرداد ۹۸ را به تبلیغ در شهرهای گویانیا و گوارانتا در کشور برزیل سپری کرده است. وی از خاطرات خود می گوید که در ادامه می خوانیم:

خاطرات تبلیغی از سفر به برزیل

حجت الاسلام احمد قادری از روحانیون مبلغ حوزه علمیه قم است که در فاصله زمانی بهمن ماه سال 97 تا خرداد 98 را به تبلیغ در شهرهای گویانیا و گوارانتا در کشور برزیل سپری کرده است. وی از خاطرات خود می گوید که در ادامه می خوانیم:

نماز جماعت، پشت شیشۀرستوران در برزیل

کار فرهنگی یک ایرانی برای نیمه شعبان در برزیل

توسل مستبصر اهل سنت به امام زمان (عج) در برزیل

استقبالِ کشیشان برزیلی، از دریافت کتاب آموزه هایی از قرآن، به قلم آیت الله خامنه ای

تعجب زنان برزیلی از نام گذاری روز زن در ایران

خاطره جالب مبلغ ایرانی از دفتر ایران دربرزیل

سفر تبلیغی به برزیل و برگزاری جشن میلاد امام علی(ع)

ماه رمضانِ به یادماندنی در برزیل

ردّ پای اسرائیل در مدارس برزیل

●نماز جماعت، پشت شیشۀرستوران در برزیل

آمارهای رسمی از "مرکز تحقیقات پیو" نشان می دهد؛ اگرچه که تا سال 2010 "اسلام" به عنوان دومین دین پُرطرفدار در دنیا بوده؛ اما پیش بینی شده که این آمار تا سال 2050، دگرگونیِ جالب توجه را تجربه خواهد کرد و آن، نزدیک بودن تعداد طرفداران اسلام و مسیحیت در این دوره، خواهد بود.

در ماه های حضورم در برزیل، یکی از شهرهایی که تجربه کردم، شهر guaranta do norte بود که در نزدیکیِ جنگل های انبوه آمازون بود و نه تنها مسجد و مرکز اسلامی نداشت؛ بلکه فاقد حتی یک مسلمانِ بومیِ برزیلی بود.خیلی علاقه داشتم با برزیلی ها ارتباط بگیرم و ضمن گفتگو، از خدا، اسلام، پیامبر، قرآن و. . . برایشان بگویم.

البته بحمدالله توفیقات خوبی در این خصوص، رزق من شد؛ اما در حوزۀاقامۀنماز، باید فکری می کردم تا بتوانم این موضوع را به عنوان پرچم و عمود دین اسلام، تبلیغ کنم.

دست به تلفن شدم و یکی یکی، آمار معدود مسلمانانِ مهاجر آن شهر و شهرهای اطراف همچون: Matupa را به دست آوردم و آنها را به میهمانی و پذیرایی شام، دعوت کردم. یکی برای لبنان بود، دیگری برای بنگلادش، دو نفر که پدر و پسر بودند، از عراق آمده بودند، خانمی هم از اهالیِ سوریه، در آن شهر مقیم بود.

همه در روز مشخصی در محل اقامت ما یعنی Hotel floor da mata حاضر شدند. جمع خوبی تشکیل شد، هم از شیعه و هم از اهل سنت؛ دلم برای نماز جماعت تنگ شده بود؛ قبل از اینکه سراغ شام برویم، پیشنهاد دادم تا با هم اقامۀنماز کنیم؛ همه موافق بودند؛ اما مشکل آن بود که مکانی برای اقامۀنماز نداشتیم. با هماهنگی مدیریت هتل، از رستوران که بواسطۀپنجره هایِ بزرگ شیشه ای، مُشرف به خیابان بود، استفاده کردیم و ملحفه هایی که در قسمت تدارکات هتل وجود داشت را به عنوان زیرانداز، پهن کردیم.

چون بنده طلبه بودم، جلو ایستادم و شروع به نماز کردم. نماز که تمام شد، بی اختیار به سمت پنجره هایِ مُشرف به خیابان نگاه کردم و مردمی را دیدم که با توجه و تمرکز، به نماز خواندن ما می نگریستند.

خلاصه در سرزمین درخت و طبیعت و آبشار و در شهری که نام و نشانی از اسلام نبود، یک نماز جماعت مختصر وحدت بخش، که هم شیعه در آن حضور داشت و هم سُنی، اقامه کردیم. البته بحمدالله این موضوع تا زمانی که در آن شهر بودم، بارها تکرار شد.

●کار فرهنگی یک ایرانی برای نیمه شعبان در برزیل

سالی که در برزیل بودم، منتظر بودم تا نیمۀشعبان برسد و قدمی برای معرفی امام زمان علیه السلام در آنجا بردارم. اگرچه که مخاطبین من تماماً مسیحی بودند و حتی یک شیعه یا حتی اهل سنت هم در شهر نبود، ولی دغدغۀطلبگی من اجازه نمی داد نیمۀشعبان بیاید و دست روی دست بگذارم و کاری نکنم. به ذهنم رسید از مسیر مقبولات و اعتقادات مسیحیان برزیل، وارد شوم تا بتوانم اثرگذار باشم.

می دانستم که نوید ظهور منجی را همۀانبیاء عظام، خصوصا حضرت مسیح علیه السلام به پیروان خود داده اند. در مرحله نخست، روایاتی در این باب از اینترنت پیدا کردم و بعد چون منابع مکتوب در اختیار نداشتم، با محققان یکی از مراکز تحقیقاتی در قم هماهنگ کردم تا روایات را از جهت سند، مورد بررسی قرار دهند.

در نهایت یک حدیث انتخاب شد. روایت شریف محمد بن مسلم از حضرت امام محمد باقر علیه السلام که فرمود: "یا محمّد بن مسلم انّ فی القائم من اهل بیت محمّد (علیهم السّلام) شبه من خمسه من الرسل: یونس بن متی و یوسف بن یعقوب و موسی و عیسی و محمّد صلوات الله علیهم" و بعد روایت، یکی یکی، شباهت های امام مهدی ارواحنافداه را به پیامبران، شرح می دهد. فورا با یکی از دوستان طرّاح در ایران تماس گرفتم و ماجرا را در میان گذاشتم. او هم با افتخار، انجام کار را پذیرفت و بعد از چند بار رفت و برگشت، اصلاح و آماده چاپ شد. به سختی سراغ مغازه هایی که چاپ بنر داشتند را گرفتم؛ اما متاسفانه برخلاف ایرانِ خودمان، آنقدر قیمت چاپ یک بنر 2×3 گران بود که کُلاََ از چاپ آن منصرف شدم. با ناراحتی به هتل آمدم. فکری به سَرم زد و شروع به انتشار طرح، در فضای مجازی کردم و برای تمام افرادی برزیلی که می شناختم، فرستادم و البته بازخوردهای مثبتی را نسبت به این روایت و معرفی امام زمان(عج) از برزیلی ها دریافت کردم.

● توسل مستبصر اهل سنت به امام زمان (عج) در برزیل

در ایامی که در شهر Guaranta do norte برزیل بودم، به جهت فعالیت هایی که داشتیم، صبح زود، قبل یا بعد از نماز صبح، باید از هتلِ محل اقامت Flor da mata خارج می شدیم. معمولا وقتی پس از نماز سوار ماشین می شدیم، من دعای عهد را که در حقیقت بیعت روزانه با امام عصر هست را بلند می خواندم. یکی از همراهان من در آن مقطع زمانی، پزشک مستبصر اهل سنتِ ایرانی بود که هر روز باتفاق، مسیر را می رفتیم و برمی گشتیم.

یکی از صبح ها وقتی سوار ماشین شدیم، خواستم تا رسیدن به مقصد، کمی استراحت کنم و عملا حوصله ای برای قرائت دعا نداشتم. چشمانم را که بستم، پزشک مستبصر، دستی بر شانۀمن زد و گفت: حاج آقا! امروز دعای عهد نمی خوانی!؟ من به این دعا علاقه دارم و این دعا در حقیقت، حال دل من را خوب می کند و ارتباطم را با امام زمان، تقویت می کند.

من اگرچه آنروز حسّ و حال خواندن دعا نداشتم؛ اما از خودم خجالت کشیدم و خیلی زود، انرژیِ سخنان این مستبصرِ ایرانی به من منتقل شد و شروع به خواندن دعا کردم و با خودم گفتم: اگر چه که این پزشک سال ها بر اعتقادات اهل سنت بوده؛ اما امروز که شیعه شده، چقدر ارتباط خوبی را با امام زمان خود، برقرار کرده است.

● استقبالِ کشیشان برزیلی، از دریافت کتاب آموزه هایی از قرآن، به قلم آیت الله خامنه ای

چند ماهی که در شهر Guaranta do norte برزیل بودم، یکی از کارهایِ روزانۀمن در اوقات فراغت، برقراری ارتباط موثّر و دیدار با چهره های موجّه شهر بود. از جملۀاین افراد، دو کشیش کاتولیک به نام های: "پدر آدنیلسون" Padre Adenilson و "پدر ریکردو" Padre Ricardo بودند. این دو کشیش مسیحی، از جهت اخلاق اجتماعی و مردم داری، بین کاتولیک های شهر، زبانزد بودند. پیش از این، برخی از دوستان برزیلی، من را به آنان معرفی کرده بودند؛ لذا پیش زمینۀذهنی از بنده داشتند. به هر صورت، قرار ملاقاتی در خانۀآنان گذاشته شد.

برای خودم جالب بود که منزل مسکونی کشیش ها، دقیقاََ دیوار به دیوار با بزرگترین کلیسای شهر بود. با توجه به اینکه در آئین مسیحیت، یک کشیش امکان ازدواج ندارد و باید حتما مجرد باشد، لذا هر دو پدر روحانی، با هم در یک خانه زندگی می کردند.

زنگ زدیم و وارد خانه شدیم. پس از ورود، هر دو به استقبال آمدند و محترمانه، مودّبانه، با سلام و احوالپرسی و روی گشاده، من و همراهم را به اتاق میهمانی بردند. یک محیط ساده، تمیز و آرامش بخش. یک فرش ساده به همراه چند مبلمان قهوه ای و چند میز عسلی که روی هر کدام، یک کتاب مقدّس یعنی انجیل Biblia گذاشته بودند. سپس با شکلات های برزیلی از من پذیرایی کردند. من در ابتدا خودم را معرفی کردم و از اوضاع و احوال آنان پرسیدم. حال و هوای دوستانه ای بین طلبۀایرانی و کشیش های برزیلی حاکم شد.

qaderi3.JPG

کم کم به طرح بعضی از موضوعات کلامی و اعتقادی پرداختم و از اسلام به عنوان آخرین و کامل ترین نسخۀادیان آسمانی، سخن گفتم. گفتم که اسلام معتقد است که مسیحیت هم، از ادیان توحیدی و آسمانی است و این موضوع، بارها در کتاب مقدّس ما مسلمانان، یعنی قرآن کریم یادآوری شده است. سپس به نبوّت حضرت عیسی مسیح علیه السلام اشاره کردم و گفتم: ما معتقدیم که مسیح، یکی از انبیای بزرگ الهی است که البته بشارت به آمدنِ پیامبری پس از خود را داده و او کسی نیست غیر از حضرت محمد صلی الله علیه و آله.

نکتۀجالب اینجا بود که وقتی دربارۀاسلام، قرآن کریم و پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله صحبت می کردم، از چهرۀآنان معلوم بود که اولین بار است که این مطالب به گوش شان می رسد و اتفاقا به این موضوع نیز، اذعان کردند. خلاصه از مشترکات دین اسلام و مسیحیت گفتم و به هیچ عنوان جایگاه طرح نقاط اختلاف، آنجا نبود. سپس کتاب "آموزه هایی از قرآن کریم" که به قلم رهبر معظم انقلاب و به زبان پرتغالی ترجمه شده بود را به همراه یک بسته شکلات، به آنها هدیه دادم که با استقبال خوب شان مواجه شد و البته بعدها خودشان پیام فرستادند که کتابی که هدیه گرفتند، بسیار جالب و پُرمفهوم بود.

qaderi2.jpg

تعجب زنان برزیلی از نام گذاری روز زن در ایران

تازه رفته بودم برزیل. با حال و هوای آنجا، چندان آشنایی نداشتم و غافل از اینکه اینجا از جعبه های شیرینی متعارفی که در قنادی های ایران وجود دارد، خبری نیست.

پرس و جو کردم، گفتند برای این کار، بهترین راه حل، خرید و توزیع شکلات هست که برزیلی ها هم، عاشق شکلاتند. سفارش خرید چند بسته شکلات دادم.

روز میلاد حضرت زهرای مرضیه سلام الله علیها رسید. نشستم پای سیستم و اطلاعیه تبریکی رو به مناسبت این روز خجسته، آماده کردم. در فضایی که تفکر فمنیستی موج می زند، در اطلاعیه ای که آماده شد، به گرامیداشت روز زن در ایران اشاره کردم و تصویری هم از تمثال مبارک امام خمینی(ره) در کنار نام مقدّس حضرت فاطمه علیها السلام، گذاشتم.

متن اطلاعیه این بود:

«امروز روز تولد دختر آخرین پیامبر خداست و همین طور روز زن در ایران، این روز را به همه تبریک می گوییم»شکلات ها را درون ظرفی ریختم و یکی از پوسترها را کنار آن نصب کردم. در ورودی اتاق ایران هم، کنار تابلوی دفتر ایران، این اطلاعیه را چسباندم.

چون اتاق ما، محل رفت و آمد افراد بود، این اطلاعیه کوچک برای برزیلی ها، بسیار جلب توجه می کرد. بعد که وارد اتاق می شدند، با شکلات هایی که به آن علاقه داشتند، پذیرایی می شدند و یک عدد تسبیح، که برای مسیحی های متدیّن (مثل ما مسلمان ها)، ارزشمند است، به آنها هدیه می دادم و به بیان توضیحات مختصری از شخصیت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، می پرداختم.

اینکه در کشور ایران، روزی را که سالروز میلاد تنها دختر پیامبر خداست، به عنوان روز زن گرامی می دارند، نکته ای بود که در برزیل با استقبال فوق العاده افراد، به ویژه بانوان مواجه شد.

●خاطره جالب مبلغ ایرانی از دفتر ایران دربرزیل

مجموعه ای که کاملاً در اختیار برزیلی ها بود، دفتری داشتیم به عنوان اتاق ایران که محل رفت و آمد و مراجعات برزیلی ها بود. علی رغم آنکه قبل از بنده هم این اتاق، محل خدمت هم وطنان ایرانی بود، اما با افتخار، قرعه به نام بنده افتاد.

متأسفانه دفتر ایران، هیچ نام و نشانی از ایرانی بودن نداشت، نه تابلویی، نه پرچمی و نه عکسی از امام و رهبری. در قدم اول، یک تابلوی کوچک سفارش دادم و گفتم که با زمینه پرچمِ سه رنگ و زیبای ایران اسلامی، جمله « sala do Irã» یعنی «دفتر ایران» را آماده کنند.

بعد که آماده شد، به دیوار بیرونی دفتر نصب کردم. بسیار چشم نواز و مورد توجه افراد بود. تازه خیلی ها متوجه شدند که پرچم ایران، چه شکلی است.گام بعدی، تهیه تصویر حضرت امام و مقام معظم رهبری بود. به سرعت از طریق اینترنت، به دنبال تصویری از رهبر عزیز انقلاب گشتم که هم با کیفیت باشد و هم در کنار ایشان، تصویر حضرت امام(ره)، گل و پرچم ایران باشد.

یک عکس بسیار زیبا دانلود کردم و روی فلش انتقال دادم. بعد، در شهر گشتم و سراغ مغازه لوازم التحریر را گرفتم. از دور، تابلوی یک مغازه را دیدم، نوشته بود: «Papelaria»(لوازم التحریر).

وارد مغازه شدم. پیرمرد خوش اخلاقی از من استقبال کرد. بعد از سلام و احوالپرسی، گفتم پرینت رنگی می‎خواهم، وقتی فلش را دادم و فایل تصویر حضرت آقا را باز کرد، ناخداگاه، با همان لهجه برزیلی خودش گفت: آیت الله؟

گفتم بله، بعد سؤال کردم: شما ایشان رو می شناسید؟ گفت بله رهبر ایران هست. برای خودم خیلی جالب بود که هزاران کیلومتر دورتر از ایران، در یکی از شهرهای کوچک برزیل به نام «گوارانتا» (Guarantã Do Norte) یک برزیلی مسیحی، تصویر رهبر انقلاب را می شناسد.

پوستر را پرینت گرفتم و قابی هم برای آن انتخاب کرده و خریدم و از مغازه بیرون آمدم.از آن به بعد، قاب عکسی که تصویر زیبای حضرت امام(ره) و مقام معظم رهبری در آن بود، به اضافه تابلوی اسم اتاق ایران، آنجا را واقعاً ایران کرده بود.

●سفر تبلیغی به برزیل و برگزاری جشن میلاد امام علی(ع)

با دوستان در خیابان های شهر گوارانتای برزیل (Guarantã do norte)، به دنبال خرید لوازم مورد نیاز برای جشن میلاد امیرالمؤمنین، علی(ع) بودم. خیلی دوست داشتم مثل داخل ایران، همه وسایل مورد نیاز جشن را به راحتی بتوانم تهیه کنم؛ ولی آنجا برزیل بود و شرایط خاص خودش را داشت.

مثلاً برای تزئینات جشن، نیاز به یک یا چند ریسه لامپ رنگی بود که چنین چیزی اصلاً آنجا استفاده نمی شد؛ نهایتاً برای جشن کریسمس، ریسه لامپ های کوچکی داشتند که از همان هم نگذشتیم و خریدیم.

تعداد زیادی بادکنک های رنگی، پارچه های رنگی، شکلات های متنوع و نهایتاً پاکت های پلاستیکی کوچک خریداری شد تا در جشن مولا امیرالمؤمنین(ع) استفاده شود.اما یک چیز کم بود و آن هم، احادیثی که باید زینت بخش بسته های شکلات می بود.

برای این کار، با مرکز اسلامی سائوپائولوی برزیل، با دوستم، ناصر خزرجی تماس گرفتم تا از محصولات آماده مرکز استفاده کنم. اتفاقاً با روی باز، از این پیشنهاد استقبال کرد و طرح ها را که شامل عکس نوشته های زیبا از جملات امام علی(ع) بود، برای بنده ارسال کرد.

فایل عکس نوشته ها را به لوازم التحریری بردم و در ابعاد کوچکی که داخل بسته های شکلات جا شود، پرینت رنگی گرفتم. در شب میلاد امیرالمؤمنین، علی(ع) که در آن سال، همزمان شده بود با تحویل سال 1398، شور و اشتیاق خاصّی داشتم.

ابتدا بنا داشتم که برای پهن کردن سفره هفت سین هم اقدام کنم؛ اما وقتی دیدم دسترسی به لوازم و امکاناتی مثل سنجد و سمنو و …، ممکن نیست، صرف نظر کردم.

در سالن غذاخوری هتل flor da mata، با یکی دو نفر از دوستان مشغول بسته بندی شکلات ها شدم. صدای ماندگار آخرین اجرای مرحوم محمد رضا آغاسی را که نوای زیبای «یا علی مدد حق حق، یا علی مدد هو هو» در بین دانشجویان دانشگاه کاشان سر می داد و از موبایلم پخش می شد، حال و هوای خاصی به ما داده بود.

آن شب تا نیمه شب، مشغول آماده کردن بیش از 400 بسته شکلات بودم و مشتاقانه به رختخواب رفتم تا فردا به یاد مولا، برنامه ای در دیار غربت بگیرم.

فردا بلافاصله بعد از نماز صبح، به کمک یکی دو نفر دیگر، مشغول تزئینات شدیم. چون پرچم ایران نداشتیم، از پارچه های سبز و سفید و قرمز استفاده کردم تا نمادی از ایران اسلامی در تزئیناتمان وجود داشته باشد.

بادکنک های رنگی را در همان به اصطلاح «ایستگاه صلواتی»، که محل رفت و آمد برزیلی ها بود، نصب کردم و از تعدادی گلدان هم استفاده کردم. قاب عکس امام و رهبری را دُرست وسط دکور گذاشتم که زیبایی خاصی به فضا داده بود.

بعد با حروف لاتین در سمت راست نوشتیم:

FELIZ ANIVERSARIO IMAMALI

یعنی: «جشن تولد امام علی مبارک باد» و در سمت چپ نوشتیم:

ANO NOVO IRANIANoS

یعنی «سال نو ایرانی ها».

سینی های پُر از بسته های شکلات را که مزیّن به کلام امیرِ کلام، علی(ع) به زبان عربی و پرتغالی بود روی میز قرار دادم و هر کدام از برزیلی ها که می آمدند، با شکلات هایی که واقعاً دوست داشتند، پذیرایی می شدند.

حال و هوای دکور، پارچه های سبز و سفید و قرمز، عکس امام خمینی(ره) و مقام معظم رهبری و جملاتِ نوشته شده با حروف لاتین، توجه برزیلی ها را جلب می کرد و سؤالاتی می پرسیدند که به آنها، پاسخ می دادم.

برزیلی ها می آمدند و ضمن برداشتن شکلات، عکس یادگاری می گرفتند و می رفتند.

این اقدام ما یعنی ایجاد غرفه شکلات (یا همان ایستگاه صلواتی خودمان) و توزیع بسته های شکلات که درون آن جملات حکیمانه امیرالمؤمنین(ع) بود، به گوش کشیش شهر رسید.

البته این مسئله برای ما ایرانی ها، از کودکی امری عادی بود؛ اما آن کشیش کلیسا، مرا دید و تشویق کرد و گفت: «چه کار جالبی برای تبلیغ دین تان کردید و چه کلمات با ارزشی داخل آن قرار دادید! ما هم از کار شما الگو می گیریم و در کلیسا همین کار را خواهیم کرد.»

●ماه رمضانِ به یادماندنی در برزیل

ماه مبارک رمضان که آغاز شد، اصلا فکر نمی کردم که با تمام مشغله های کاری که دارم بتوانم در هوای بسیار شرجی و البته گرمِ استان «ماتوگروسو»((Matogoroso که نزدیک به جنگل های آمازون بود، روزه بگیرم؛ حتی یک روز هم حدود 22 کیلومتر از شهر خارج شدم که شرعا بتوانم روزه دار نباشم؛ اما بحمدالله فقط همان یک روز بود و باقی روز ها را تا آخر ماه رمضان، روزه گرفتم.

برزیلی ها مسیحی اند؛ البته که خودِ مسیحی ها هم به دسته های مختلفی تقسیم می شوند. آنها هم در دین خودشان تعدادی از روزهای سال را روزه (Jejum) می گیرند، به این صورت که حدود 40 روز، خودشان را مقیّد می کنند که از گوشت قرمز استفاده نکنند و این تمام روزه آنهاست.

با توجه به منطقه تبلیغی که در آنجا حضور داشتم و حتی یک مسلمان در شهر «گارانتا دونورته»(Guaranta do norte) وجود نداشت، بعضی از دوستانِ برزیلی وقتی شنیدند که می خواهم روزه بگیرم، برایشان جالب بود که از چگونگی روزه مسلمانان باخبر شوند.

وقتی می گفتم که ما مسلمان ها وقتی روزه هستیم، از ابتدای صبح تا غروب آفتاب، غذا نمی خوریم؛ معمولا از چهره شان غصّه خوردنشان را می شد فهمید و با ابراز تأسف برای من، می پرسیدند:: آب که می خوری؟ و لحظه ای که پاسخ منفی من را می شنیدند، در کمال ناباوری می گفتند: «تو حتما مریض می شوی، چه دین سخت گیری دارید!»

وقتی به اینجای قصه می رسیدیم، تازه می رفتم روی منبر و از فواید روزه و روزه داری آنقدر می گفتم که قانع می شدند و ذهنیت منفی آنها از بین می رفت.

اصلا روزه دار بودن من، خودش زمینه خوبی برای کار تبلیغی فراهم کرده بود، مثلا در بین روز که با افراد مختلف ارتباط داشتم، از طرف آنها قهوه، چای، آبمیوه و انواع نوشیدنی ها به من تعارف می شد، اما وقتی با تشکر و امتناع بنده مواجه می شدند، فرصت خوبی بود تا با آنان طرح موضوع کنم و با تبیین علت امتناع از لب زدن به نوشیدنی، در خصوص اسلام و احکام شرعی، با آنان گفت وگو کنم.

وقت سحری خوردن هم از آن اوقات پُر اضطراب بود، علّت هم این بود که ابتدای صبح، قبل از همه کارکنان هتل، وارد رستورانِ محل اسکان می شدم و با صدای مناجاتی که از گوشی موبایلم پخش می کردم، مشغول خوردنِ غذایی که از قبل آماده کرده بودم، می شدم. وقتی کارکنان هتل از راه می رسیدند، با نگاه های بسیار متعجبانه می گفتند: چرا انقدر زود صبحانه می خوری!

جمله ای که بسیار آنجا به کار می بردم و دستخوش شوخی های بین دوستانِ آنجا شده بود، جمله você sabe o que o Islã به معنای اینکه «تو میدانی که اسلام چیست؟» بود.

از همه جالب تر، روزهایی بود که منتهی به عید فطر می شد، دوستان برزیلی برای من دلشان می سوخت که در گرما روزه می گیرم و هر روز می پرسیدند؛ یعنی ماه روزه تمام شد؟

به هر صورت ماه رمضانِ به یادماندنی را در سرزمین جنگل های انبوه گذراندم و خدای را شاکرم که این توفیق به من داده شد تا بتوانم قدم هایی هر چند کوچک، در راه تبلیغ دین بردارم

●ردّ پای اسرائیل در مدارس برزیل

در ایام حضور در برزیل، از جمله کارهایی که به جهت تجربه ای که داشتم، مقیّد بودم انجام دهم، حضور در مدارسِ مقطع ابتدایی و ارتباط گیری با دانش آموزان بود؛ اگر چه که هماهنگی با مسئولین جهت ورودِ یک فرد خارجی به مدرسه، بسیار سخت بود؛ اما بحمدالله با توسل به اهل بیت علیهم السلام، کارها خودش دُرُست می شد.

از جمله مدارسی که رفتم، یک مدرسه ی غیر انتفاعی بود که تقریبا دانش آموزانِ متوسط به بالا از جهت مالی، در آن حضور داشتند. برای خودم بسیار جالب بود که دانش آموزانِ این مجتمع آموزشی، از بچه های سه – چهار ساله شروع می شدند و تا پیش دانشگاهی حضور داشتند. از ابتدا گفته بودم که می خواهم زبان فارسی را برای دانش آموزان تدریس کنم؛ با هماهنگی، وارد مدرسه شدم. دُرست مقابل درب ورودی مجتمع، مدیر مدرسه که خانمی میانسال بود، برای استقبال از بنده منتظر ایستاده بود. چون از قبل اطلاع داشت که من خارجی هستم، بلافاصله پس از سلام و احوال پرسی، از من سوال کرد:

شما اهل کجا هستی؟

گفتم ایرانی هستم و بلافاصله از او پرسیدم: شما ایران را می شناسید؟ کشوری در خاورمیانه، حاشیه خلیج فارس و همسایه ی کشورهای عربی، اینجا مدیر مدرسه جوابی داد که واقعا من را در فکر فرو برد. مدیر مدرسه گفت: “ایران” را نه ولی “اسرائیل” را می شناسم و به آنجا هم سفر کرده ام. اینجا بود که تازه فهمیدم اگرچه که ما اسرائیل را از خانه عنکبوت هم سُست تر می دانیم؛ اما همین اسرائیل، چه دستان درازی در استعمار کردنِ اذهان ملّت های جهان را دارد.

اگرچه که آن روز طبق قرار، سر کلاس ها رفتم و با دانش آموزان دیدار داشتم؛ اما تا پایان زمانی که در شهر Guaranta do norte (گوارانتا دو نورته) اقامت داشتم، هر چه تلاش و رایزنی کردم، دیگر اجازه ورود به آن مدرسه را به من ندادند.

همان سال در ایام پایانی ماه مبارک رمضان و در آستانه ی روز قدس، خیلی دوست می داشتم که راهپیمایی روز قدس را برپاکنم؛ اما متاسفانه چنین چیزی اصلا در آن شهر سابقه نداشت و فضای آن شهر، با اینگونه فعالیت های سیاسی، چندان سازگار نبود و وقتی از افکار بنده آگاه شدند، مرا مورد تهدید امنیتی قرار دادند و خلاصه هشدار جدی دادند.

qaderi1.jpg

در همین راستا با یکی از پلیس های جنایی برزیلی به گفتگو نشستم. نظرات این شخصِ بومی برزیل در خصوص اسرائیل، برای من بسیار جالب بود، وقتی از او درباره ی اشغال فلسطین توسط اسرائیلی های غاصب پرسیدم، اسرائیلی ها و فلسطینی ها را مردمان یک سرزمین دانست و بدون هیچ تعصّبی گفت: به نظر من فلسطینی ها نباید مزاحم زندگیِ یهودی ها شوند و باید در کنار هم زندگی کنند!

این ایدئولوژیِ یک برزیلی، نشان از شستشوی فکری مردمِ این کشورِ جهان سومی است که توسط دولتمردان این کشور، به مردم القا شده است.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان
تبلیغات متنی