مقدمه
رحلت پیامبر اسلام (ص)، نقطه عزیمت رویدادهای سیاسی اجتماعی خاصی در تاریخ سیاسی امت اسلامی است. این رویدادها که با سقیفه بنی ساعده آغاز گردیدند، تحولاتی را در زندگی سیاسی اجتماعی مسلمانان نخستین بوجود آوردند. تاکنون تفاسیر گوناگونی از تحولات مذکور در آثار پژوهشی متعدد در این باره، ارائه گردیده است؛ تفاسیری که به تدریج زمینه تکوین مکاتب مختلف را فراهم نموده اند. بی تردید، آنچه که تفاسیر و مکاتب مذکور را قابل فهم ساخته، دلایل شکل گیری و تحول آنها را نمایان می سازد، مطالعه جدال های کلامی است که پیرامون رویدادهای سیاسی اجتماعی صدر اسلام در دوران مذکور شکل گرفته اند. مطالعه این جدال ها پرتویی آشکار بر علل و عوامل پیدایش رویدادهای مذکور افکنده، چگونگی شکل گیری مکاتب کلامی سیاسی صدر اسلام را آشکار می سازد.
از دیدگاه نوشتار حاضر، دوران زندگی امام محمدباقر (ع)، دوران ظهور جدال های کلامی سیاسی متعددی است که ریشه در مناظره های کلامی دوران خلافت خلفای راشدین داشته است. مناظره های مذکور پیرامون رویدادهای سیاسی اجتماعی نخستین در این دوران شکل گرفته، به تدریج در دوران امویان، زمینه ظهور جدال های کلامی سیاسی مهمّی را فراهم ساخته اند. جدال های مذکور نیز به تدریج زمینه ساز ظهور مکاتب کلامی سیاسی عمده در تاریخ فکر اسلامی گردیده اند. امام باقر (ع) ، در دوران ظهور جدال های مذکور زندگی کرده، تلاش های بسیار مهمی را در تکوین مکتب کلامی شیعی از طریق مشارکت در جدال های مذکور به انجام رسانده است. مقاله حاضر، تلاشی اندک در مطالعه و بررسی وضعیت جدال های کلامی سیاسی عصر اموی، به منظور فهم نقش و جایگاه امام باقر (ع) در جریان جدال های مذکور است.
1- جدال های کلامی سیاسی عصر اموی
جدال های کلامی سیاسی عصر اموی حاصل نخستین مناظره های کلامی پیرامون رویدادهای سیاسی اجتماعی دوران خلفای راشدین هستند. از این منظر، سقیفه بنی ساعده نقطه عزیمت مناظره های مذکور و رویدادهای سیاسی اجتماعی بعدی و بویژه جنگ صفین تثبیت کننده آن مناظره ها به حساب می آیند. رحلت پیامبر (ص) سر آغاز گفتگوها و مناظره هایی است که میان صحابه پیامبر (ص) صورت گرفت. شرکت کنندگان در سقیفه با اذعان به واگذاری امر خلافت به امت از سوی پیامبر (ص)، در فرایند انتخاب خلیفه مشارکت کردند. آنان که در دو دسته عمده انصار و مهاجرین قرار داشتند، تلاش می کردند شایستگی خود را برای خلافت ثابت نمایند. در حالیکه انصار بر ویژگی هایی همچون انصار خدا نامیده شدن در قرآن کریم و قبول کنندگان در خواست هجرت پیامبر (ص)، تقسیم کنندگان مال خود در راه خدا و ... را دلیل شایستگی خود می دانستند، مهاجرین نیز خود را مصداق صادق آن در آیه «8» سوره حشر دانسته و بر سابقه اسلام آوردن خود و دیگر فضایل پای می فشردند.[1] گفتگوهای مذکور سرانجام با استدلال به سخن پیامبر (ص) ختم می گردد. عمربن خطاب در این باره خطاب به انصار می گوید: یا معشر الانصار، شما همه نشنیدید از رسول خدا (ص) که گفت: الائمة من قریش. امامان از قریش باشند و این کار جز در میان ایشان نبود. بشیر بن سعد انصاری گفت: بلی، به خدای که ما این از وی شنیدیم و دانستیم که قوم وی خداوندان امارتند پس از وی. "[2] بدین ترتیب در جریان مناظره، شایستگی خلافت برای قریش ثابت می گردد و انتخاب محدود به آنان می گردد. اما در برابر، ایده ای دیگر از سوی بنی هاشم و طرفداران امام علی (ع) مطرح می شود. آنان با انکار واگذاری خلافت به امّت، بر ضرورت نصب امام و جانشین پیامبر (ص) تأکید می کردند. نخستین بار خود امام علی (ع) به هنگام درخواست بیعت از سوی ابوبکر، بر این ایده اینگونه استدلال می آورد:
ای جماعت، شما اینکار از دست انصار بیرون کردید... و به قرابت [و] خویشاوندی تمسک کردید... پس ایشان از آن سبب شما را منقاد شدند... و من بر شما حجت آوردم بدانچه شما بر انصار حجت آوردید؛ ما به محمد (ع) اولی تریم در حال حیات وی و پس از وفات وی، زیرا که ماییم اهل بیت وی و نزدیک ترین خلفای بر وی و از خدای بترسید و انصاف ما بدهید و حق ما از این کار بشناسید. [3]
افزون بر مناظره نصب و انتخاب، در دوره خلافت خلفای راشدین مناظره های کلامی دیگری نیز میان مسلمانان شکل گرفت که مهمترین آنها پس از جنگ صفین بروز کرد. پس از شکل گیری این جنگ و پایان یافتن آن با این گزاره عمرو بن عاص در جریان حکمیت که " او [ابوموسی اشعری] علی را از خلافت بر کنار کرد ولی من معاویه را به خلافت بر می گزینم، "[4] مناظره هایی با محوریت قضاوت درباره مشروعیت و عدم مشروعیت این جنگ و سرنوشت شرکت کنندگان در آن، صورت گرفت. خوارج به عنوان گروه نخست مناظره کننده با وجود مجبور ساختن امام علی (ع) به پذیرش حکمیت و حکم مورد نظر خود، به مخالفت پرداخته، اساس حکمیت را غیر مشروع دانسته، به گفته نوبختی، "هر دوی داوران را کافر دانسته، گفتند علی نیز در هنگامی که تن به داوری ایشان در داد کافر گشت. پس آیات «وَ مَن لَّمْ یَحْکُم بِمَآ أَنزَلَ اللَّهُ فَأُوْلَئکَ هُمُ الْکَافِرُونَ» (مائده/44 و 47) و «فقَاتِلُواْ الَّتی تَبْغِی حَتَّی تَفِیءَ إِلَی أَمْرِ اللَّهِ» (حجرات / 9 ) دلیل خود آوردند و باز ایستادن علی از جنگ با معاویه را موجب کفر وی دانستند. "[5] بدین ترتیب، خوارج برای نخستین بار مناظره کلامی ایمان و کفر را مطرح ساختند و به همین دلیل، برخی از پژوهشگران سهم آنان را در عرصه کلام و اصول جزمی اعتقادی اسلامی در تعریف کفر و ایمان دانسته اند. [6]
گروه شیعه، به عنوان دومین گروه مناظره کننده پس از صفین، بر خلاف خوارج، از میان خلفای چهارگانه، "تنها علی بن ابیطالب (ع) را امیر المومنین بر حق می دانستند. "[7] و این امر در عرصه سیاست، به مفهوم پذیرش "حق امامان بر ولایت عالیه به مفهوم عدم مشروعیت حکومت کسانی بود که ائمه را از مقام بر حق رهبری امت مسلمان کنار زده و خلافت را غصب کرده بودند. "[8] بر اساس چنین نگرشی آنان اصل مشارکت در جنگ صفین را به دلیل فرماندهی امام بر حق مشروع دانسته، حکمیت را نیز بدلیل پذیرش امام علی (ع) می پذیرفتند و در نتیجه مفهوم ایمان و کفر را نیز بر اساس دیدگاه امام مطرح می کردند.
مرجئه، گروه سوم، در مناظره کفر و ایمان، با پرهیز از داوری، بر این باور بودند که "هر که به وحدانیت خدا ایمان دارد هر گناهی مرتکب شود و هر عقیده ای اظهار کند کافرش نتوان گفت. این قضیه مربوط به خداست که روز رستاخیز درباره آن قضاوت خواهد کرد. "[9] آنان بر اساس چنین اعتقادی، نسبت به شرکت کنندگان در جنگ صفین نیز بر این باور بودند که محاکمه و داوری درباره آنها فقط حق خداوند است و از این رو آن را باید تا روز جزا به تأخیر انداخت.
بدین ترتیب، می توان به این جمع بندی مختصر اشاره کرد که متعاقب حادثه سقیفه بنی ساعده نخستین بار مناظره نصب و انتخاب و پس از جنگ صفین، نخستین بار مناظره کفر و ایمان در میان مسلمانان صورت می گیرد. حاصل مناظره های کلامی مذکور شکل گیری گروه های سه گانه خوارج، شیعه و مرجئه است. تحولات سیاسی اجتماعی بعدی، مناظره های کلامی این گروه ها را به "جدال های کلامی" تبدیل ساخت که در نتیجه آنها انشعابات جدیدی در گروه های مذکور پدید آورده، گروه های جدیدی را به صحنه مناظره ها و جدال های کلامی وارد ساخت. دوران اموی، از این رو، دوران ظهور جدال های کلامی و انشعابات در گروه های کلامی - سیاسی به حساب می آید. در ادامه به منظور بررسی نقش امام باقر (ع) در جدال های کلامی این دوران، اشاره ای کوتاه به وضعیت جدال های مذکور در این دوران لازم به نظر می رسد.
وضعیت خوارج در دوران اموی را می توان از طریق انشعابات جدید آن مطالعه کرد که در نهایت به زوال گرائیده و از تبدیل شدن به یک مکتب کلامی باز می ماند. خوارج در دوران اموی به چند شاخه تقسیم شدند. افراطی ترین شاخه خوارج، ازارقه به رهبری نافع بن ازرق بودند. آنان معتقد بودند که تمامی دشمنانشان را باید به همراه زنان و فرزندان بکشند. آنان تمامی سکوت گرایان را خارج از دین اسلام می شمردند و از طریق "محنه" که نوعی تفتیش عقاید بود، آنان را شناسایی می کردند. [10]و به گفته ابن خلدون، نافع بن ازرق، از دیگر مسلمانان برائت می جست و تکفیرشان می کرد و کشتن همه حتی قتل اطفال را همه جایز می شمرد و تصرف در هر امانتی از آنان راکه نزدشان بود، حلال می دانست زیرا معتقد بود که از آن کفار است. [11]این گروه از خوارج اگر چه، مشکلات متعددی را در برابر مسلمانان ایجاد می کردند و جنگ و کشتارهایی را به راه می انداختند اما همانطوری که افندی به درستی اشاره می کند، آراء سازش ناپذیرشان آنها را به حاشیه راند. [12]
شاخه دوم، اباضیه نام داشتند. این شاخه به رهبری «عبدالله بن اباض» معتدل ترین شاخه خوارج به حساب می آیند. آنان نیز تمامی مسلمانان غیر خارجی را کافر می دانستند اما اعتقاد داشتند که تنها در جنگ می توان آنها را کشت و اموالشان را به یغما برد. [13]ابن خلدون افزون بر این دو فرقه، از دو فرقه دیگر بنام نجدیه و صفریه نیز نام برد. به گفته وی، نجدیه عقاید ازارقه را نمی پذیرفتند و صفریه نیز به اباضیه نزدیک هستند. [14]به هر حال، همان طوری که ملاحظه می شود، محور اصلی عقاید این فرقه ها را می توان مسأله ایمان و کفر دانست هر چند که نسبت به مصداق مؤمنان و کافران و حکم آنان اختلاف اندکی میان آنها وجود داشت. با این وجود همگی نسبت به امر خلافت از موضع واحدی برخوردار بودند. و به گفته طه حسین، ضد هر خلافتی می شوریدند و تا می توانستند با خلفا و سلاطین جنگ می کردند. و وقتی دوره بنی امیه منقرض شد و خلفای بنی العباس قوی و نیرومند گردیدند، خوارج ضعیف شدند و خطرشان کم گردید. [15]
مرجئه دیگر فرقه کلامی در این دوران است که اعضای آن این طرز تفکر را که با رژیم اموی باید به خاطر بی دینی آن مبارزه کرد، رد می کردند و بر عکس معتقد بودند که محاکمه و داوری درباره آنها فقط حق خداوند است و از این رو آن را باید تا روز جزا به تأخیر انداخت. [16]بدین ترتیب در دوران بنی امیه نیز همچنان عقیده اصلی خود مبنی بر ضرورت پرهیز از داوری و قضاوت درباره حوادث سیاسی و اشخاص را حفظ کرده و به اصل رژیم اموی سرایت می دادند. به همین دلیل، آنان در صحنه حوادث سیاسی از دخالت پرهیز کرده هر چند که عملاً با چنین موضع گیری موجبات تقویت بنی امیه را فراهم می ساختند چرا که آنان آشکارا در صدد سازش با رژیم بنی امیه بودند. [17]با این وجود، این فرقه نیز به تدریج یکپارچگی خود را از دست داد. به نظر می رسد که ورود این فرقه کلامی به بحث ایمان و کفر که خوارج مطرح نموده بودند، موجبات انشعاب آن را فراهم ساختند و بدین ترتیب، مرجئه در این دوران به فرقه های متعددی تقسیم گردید.
در منابع مختلف، نامگذاری های متفاوتی از فرقه های مرجئه دیده می شود. برخی از منابع، فرقه های مرجئه را چهار عدد ذکر کرده اند: جهمیه، غیلانیه، ماصریه و حشویه. [18]اما برخی دیگر از منابع، مرجئه را به سه دسته تقسیم نموده اند. دسته ای از آنان، "مانند غیلان و ابی شعر و محمد بن ابی شبیب بصری بر کیش قدریان معتزلی رفته و قائل به قدر و ارجاء و تأخیر در ایمان شدند. . . گروه دیگر بر کیش جبریه رفته و قائل به جبر در اعمال و ارجاء در ایمان شدند. . . و گروه سوم از جبر و قدر هر دو بیرونند و پنج دسته از ایشان پدید آمدند که یونسیه، غانیه، ثوبانیه، تومنیه و مریسیه باشند. [19]بر این اساس می توان گفت که تنها یک گروه به عنوان مرجئه ناب در این دوران شناخته می شوند و دو گروه دیگر از مسیر اصلی مرجئه خارج و به گروه های رقیب یعنی قدریه و جبریه پیوسته اند. مرجئه ناب افزون بر مشارکت در بحث ایمان و کفر نسبت به عقاید و اعمال مسلمانان، به طرح این بحث در خصوص نومسلمانان نیز می پرداختند. آنان در این بحث با دولت اموی دچار چالش شدند چرا که رفتار دولت اموی نسبت به نومسلمانان را بر نمیتابیدند. از نظر آنان، دولت حق ندارد با نومسلمانان مانند کافران رفتار کند و رسماً اعلام کردند که خون بیگناهان را نباید ریخت و هر که مسلمان است از حقوق مسلمانی بهرهور است. [20]به همین دلیل می توان مرجئه را مدافع ایده مساوات اسلامی در خصوص مسلمانان و نومسلمانان دانست. در عکس العمل به مرجئه و بحث ایمان و کفر آنان، گروه موسوم به قدریه از اهمیت زیادی برخوردار هستند.
قدریه که در عکس العمل به جبرگرایان شکل گرفته بودند، برای نخستین بار با طرح مفهوم اختیار بر اصل مسئولیت انسان در برابر رفتارهای خود تأکید نمودند. آنان اعمال انسانها را به قدرت و توان انسانها نسبت داده، بر این باور بودند که انسان در گرو اعمال خویش است و از اراده ای آزاد برخوردار. [21]حسن بصری، معبد جهنی و غیلان الدمشقی از بنیانگذاران و نمایندگان اصلی قدریه شناخته شده اند. به گفته برخی از نویسندگان، اختلاف درباره قدر و استطاعت را معبد جهنی و غیلان دمشقی و جعد بن درهم پدید آوردند. [22]قدریه افزون بر طرح مفهوم اختیار و مسئولیت پذیری انسان، مفهوم عدالت و ضرورت رعایت آن از سوی حاکم را نیز مطرح نمودند. طرح این مفهوم به طور طبیعی آنان را با دولت اموی درگیر میساخت و به همین دلیل، غیلان در دوره ای پس از سال 112 با حاکمان در افتاد و دستگیر شد و در سال 117 و یا مدّتی قبل از آن اعدام شد. [23]
اگر چه طرح دو مفهوم اختیار و عدالت، قدریه را زمینه ساز ظهور مکتب کلامی معتزله ساخت، امّا این مکتب در واقع انشعابی بود که از قدریه بطور رسمی با اعتزال و کناره گیری «واصل بن عطا» از حلقه حسن بصری صورت گرفت. واصل بن عطا در جدال ایمان و کفر بر خلاف موضع استاد خود حسن بصری به آموزه "منزلة بین المنزلتین" اعتقاد داشت و از جایگاه میانی در میان ایمان و کفر به نام «فسق» سخن به میان آورد. به گفته عبد القاهر، "در روزگار حسن بصری داستان واصل بن عطاء الغزال درباره قدر و منزلت میان دو منزلت (ایمان و کفر) پدید آمد. عمروبن عبید باب در آن بدعت نیز به وی پیوست. حسن هر دوی ایشان را از مجلس خویش براند و آن دو به پای ستونی از ستونهای مسجد بصره رفتند و از آن انجمن کناره گرفتند و خود و پیروان آنها معتزله یعنی کناره گیران نامیده شدند، زیرا از گفتار امت اسلام کناره گرفته و می گفتند که مسلمان فاسق نه مؤمن است و نه کافر. "[24] بدین ترتیب، در اواخر دوره بنی امیه، معتزله به عنوان پرچمدار اصل «آزادی اراده» جانشین قدریه شد.[25] آنان اگرچه در طرح مفهوم اختیار و آزادی اراده تحت تأثیر قدریه بودند امّا در جدال کلامی ایمان و کفر، موضع میانه ای را بر گزیدند. به همین دلیل، معتزله نیز در آغاز پیدایش یک فرقه دینی بودند اما همان طوری که حسن ابراهیم حسن بدرستی اشاره می کند، چیزی نگذشت که وارد سیاست شدند و درباره شرایط امامت گفتگو کردند. [26]آنان انتخاب امام را به امت دانسته، شرایطی همچون قریشی بودن و یا شرائط مکنون در نظریه امامت را نمی پذیرفتند. به گفته نوبختی، "معتزله گفتند امامت برازنده هر کس است که کتاب و سنت را بر پای دارد و آن جز به اجماع و اختیار و نظر امت روا نیست". [27] ورود معتزله به جدال های کلامی سیاسی این دوران وضعیت خاصی را بدنبال داشت که حاصل آن غلبه این مکتب کلامی تا ظهور مقدمات و زمینه های پیدایش مکتب اشعری بود. و بدین ترتیب، میتوان صحنهگردان جدال های سیاسی دوران بنی امیه را در نهایت معتزله دانست که تا بخشی از دوران بنی عباس از چنین نقشی برخوردار بودند.
از آنچه گذشت وضعیت جدال های کلامی سیاسی دوران بنی امیه آشکار گردید. خوارج به عنوان یکی از مهمترین گروه هایی که در پیدایش این جدال ها نقش ایفا نمودند، در نهایت در چگونگی طرح مسأله ایمان و کفر و موضع گیری در برابر حاکمان بنی امیه، دچار انشعاب گردیده، میزان تأثیرگذاری آنان در این دوران کاهش یافت. مرجئه نیز به عنوان دومین گروه، با ورود به مسأله مذکور با انشعاب روبرو گردید امّا با این انشعاب، زمینه ظهور قدریه و سپس معتزله را فراهم نمودند. با ظهور این گروه ها، جدال هایی همچون جبر و اختیار، فسق و عدالت و در نهایت امامت و انتخاب امت نیز مطرح گردیدند. امّا آن چه از دیدگاه نوشتار حاضر اهمیت دارد این است که یکی از مهمترین شرکت کنندگان در صحنه جدال های کلامی سیاسی مذکور، شیعیان به حساب می آیند. شیعیان نیز به عنوان یک گروه، تأثیر بسزایی در چگونگی طرح این جدال ها داشته، در این دوران وضعیت خاصی پیدا کردند. در ادامه با اشاره به وضعیت آنان، نقش و جایگاه امام محمد باقر (ص) را در این باره توضیح می دهیم.
2- نقش امام محمدباقر (ع) در عرصه جدال های کلامی سیاسی
نقش امام باقر (ع) در عرصه جدال های کلامی - سیاسی عصر اموی در رابطه با وضعیت شیعیان در این دوران قابل بررسی است. بر این اساس، در ابتدا نگاهی گذرا به وضعیت این گروه لازم به نظر می رسد.
نخستین حضور جمعی شیعیان در عرصه سیاسی پس از شهادت امام علی (ع)، به دوران حکومت معاویه و در جریان صلح امام حسن (ع) مربوط می شود. پس از جریان صلح، عده ای از بزرگان و اشراف مدینه نزد امام حسن (ع) آمدند و درباره جریان صلح با او گفتگو کردند. به اعتقاد طه حسین، "در آن روزی که این عده، [امام] حسن را ملاقات کردند و آن گفت و شنود میانشان ردوبدل شد، همان روزی است که حزب سیاسی منظم شیعه علی و فرزندانش تأسیس شد... . برنامه این حزب این بود که می باید از امامی که از فرزندان علی(ع) است، اطاعت شود و باید در حالت صلح بسر برد تا موقع جنگ فرا رسد"[28] این گروه پس از امام حسن (ع)، در دوران امامت امام حسین (ع) نیز در یک اقدام دسته جمعی کم و بیش از امام حسین (ع) اطاعت کرده، در جریان قیام کربلا با او همکاری نمودند. حادثه کربلا در آغازین ایام حکومت بنی امیه، حادثه ای بسیار مهم در تاریخ شیعه به حساب می آید. رویدادهای سیاسی اجتماعی پس از این حادثه بیانگر این واقعیت مهّم است که نه تنها این حادثه جدال های کلامی سیاسی جدیدی را در عرصه گفتگوهای عمومی مسلمانان وارد ساخت، بلکه وضعیت شیعیان را نیز با انشعاب های خاصی روبرو گردانید.
نخستین انشعاب، بدین ترتیب، با شکل گیری "زیدیه" صورت گرفت. به گفته ابن خلدون: "زید بن علی در کوفه بر هشام خروج کرد. او هشام را به کتاب و سنت فرا می خواند و می گفت: باید که با ستمگران نبرد کند و از ناتوانان دفاع نماید. محرومان را به مال یاری رساند و غنایم را به عدل تقسیم کند و ردّ مظالم نماید و کارهای نیکو کند و اهل بیت را یاری رساند. "[29]حیات زید بن علی مصادف با امامت امام محمد باقر (ع) بود و از این جهت نوع برخورد امام باقر (ع) با وی می توانست جدال های کلامی خاصی را بوجود آورد. اگر چه زید در سال 121 و در دوران امامت امام جعفر صادق (ع) در کوفه موفق به یک قیام عمومی و با حضور شیعیان گردید امّا همان طوری که ابن خلدون می نویسد: "اما وقتی [شیعیان] شنیدند که زید بر ابوبکر و عمر ثنا می گوید جمعی او را ترک کردند. [30]"این گزارش تاریخی به نظر برخی ممکن است حکایت از این داشته باشد که نوعی مغایرت میان عقاید زید و طرفدارانش با عقاید شیعیان امامیه شکل گرفته است. ابن خلدون این مغایرت را به این نکته ارجاع می دهد که زید همچون استاد خود و اصل بن عطا معتزلی با وجود اعتقاد به افضلیت امام علی (خلافت مفضول را جایز می دانست[31] و بر این اساس، خلافت ابوبکر و عمر را به رسمیت می شناخت. در واقع آنها بر این باور بودند که امامت تنها حق شخص افضل است اما شرایط اوضاع و احوال ممکن است وجود او را البته صحّت گزارش تاریخی با مراجعه به دیگر تواریخ معتبر باید اثبات شود؛ علاوه بر این، بر فرض اثبات، احتمال تقیه در کار زید وجود دارد.
مورد غفلت قرار دهد و از این میان مفضول سودمند گردد. [32]از نظر زیدیه آنچه امامت را در کنار وجود شرایطی همچون آگاهی و علم امام به علوم دینی و تقوا و کمالات اخلاقی، معتبر کرده، موجب تعیّن در فردی حاضر می شود، قیام وی بر ضد حاکمان نامشروع است. به همین دلیل آنان با ردّ تقیه بر این امر تأکید می کردند که هر گاه امام، مسلمانان را دعوت به وفاداری و همکاری کند، عَلَم او پاسخ مثبت گفتن به ندای وی را بر تمامی مسلمانان واجب می سازد و این دعوت و خروج در مقابل حکّام نامشروع است که امامت را شرعاً اعتبار می بخشد. [33]بدین ترتیب، اعتقاد به جواز خلافت مفضول و ضرورت قیام به سیف برای امام، راه زیدیه از دیگر شیعیان را جدا ساخته، تا حدودی افکار آنها را به معتزله نزدیک می ساخت. چنین اعتقاداتی موجبات شکل گیری نخستین انشعاب عقیدتی - کلامی از شیعه را فراهم ساخت. اگر چه قبل از زیدیه و پس از قیام کربلا می توان از گروه هایی همچون توابین و کیسانیه نیز نام برد، امّا تفاوت اساسی این گروه ها با «زیدیه» در این است که گروه های مذکور عمدتاً به مثابه گروه های سیاسی و در عکس العمل به حادثه سیاسی اجتماعی کربلا شکل گرفته اند در حالیکه زیدیه از هویت کلامی برخوردار است. این هویت کلامی زیدیه را از شیعیان امامی جدا می ساخت. بر این اساس، اگر چه قیام زید و شکل گیری زیدیه پس از رحلت امام باقر (ع) صورت گرفته است و در نتیجه مناظره ها و جدال های کلامی زیدیه با دیگر شیعیان در دوران امام صادق (ع) بوده، امّا به دلیل هم عصری امام باقر (ع) با زید، زمینه برخی گفتگوها میان آنان فراهم گردیده، توجه به آنها می تواند وضعیت گفتگوها و جدال های کلامی سیاسی این دوران را آشکار نماید. در ادامه افزون بر گزارش مناظره های کلامی امام محمد باقر (ع) با جریان های کلامی سیاسی غیر شیعی، به موضع گیری امام نسبت به زید بن علی نیز به صورت گذرا اشاره می کنیم. هدف از این گزارش، آشکار ساختن نقش امام باقر (ع) در نقد جریان های مذکور است.
امام باقر (ع) و نقد جریان های فکری کلامی
امام باقر (ع) در فرصت های پدیدآمده از طریق مناظره های کلامی به نقد افکار جریان های فکری کلامی دوران خود پرداخته، از این طریق از افکار شیعه دفاع می کند. مهم ترین آنها را به شکل گذرا می توان در موارد زیر خلاصه کرد:
امام (ع) و معتزله
همان طوری که قبلاً اشاره شد، معتزله در دوران امام محمد باقر (ع) به یکی از مکاتب کلامی نسبتاً رایج در میان اهل سنت تبدیل گردیده بود. امام (ع) در مناظره با بزرگان معتزله به نقد افکار آنان می پردازد. به عنوان نمونه به هنگام ملاقات حسن بصری با امام (ع) در مدینه و در پاسخ به این پرسش وی که آمده ام از شما درباره مسائلی از کتاب خداوند سؤال کنم، می فرماید: "آیا شما فقیه اهل بصره هستید؟" حسن بصری پاسخ مثبت می دهد و امام پس از آنکه به جایگاه مهم وی اشاره می کند، ابتکار عمل مناظره را به دست گرفته این گونه به طرح پرسش هایی از حسن بصری می پردازد: می گویند که تو می گویی: خداوند بندگان را آفرید و امور آنان را به آنان واگذار کرد. [34]حسن بصری از پاسخ گفتن در برابر امام عاجز می ماند و امام پس از گفتگوهایی درباره برخی آیات وی را از قول تفویض منع می کند و باطل بودن آن ایده را بیان می کند. در موردی دیگر عمرو بن عبید از بزرگان معتزله با امام محمد (ع) ملاقات کرده و با قصد امتحان امام از وی درباره معنی این آیه سؤال می کند: أَو لَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُواْ أَنَ السَّمَوَتِ وَ الْأَرْضَ کَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَهُمَا (انبیاء/30). امام در پاسخ می فرماید: آسمان بسته بود یعنی بارانی از آن نمی بارید و زمین بسته بود یعنی از آن گیاهان نمی روئید. عمرو بن عبید سخنی نمی گوید و از مجلس خارج می شود امّا دو مرتبه بر می گردد و از امام (ع) در باره معنای آیه ای دیگر سؤال می کند: و مَن یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَوَی ( طه/81 ) مقصود از غضب خداوند چیست؟ امام (می فرماید: غضب خداوند، عقاب اوست و کسی که بگوید: چیزی باعث تغییر در خداوند می شود کافر شده است.[35]بدین ترتیب، امام در جا های مختلف و به مناسبت های متعددی با بزرگان معتزله به مناظره پرداخته، دیدگاه های کلامی آنان را نقد می کند.
امام و خوارج
اگرچه خوارج به عنوان یک گروه همچون گذشته فعال نبودند امّا کم و بیش در فرصت های گوناگون برخی از آنان عقاید خود را تبیین می کردند. امام (ع) نیز در برابر آنها به نقد عقاید آنان پرداخته، در مناظره های آنها شرکت می کرد. به عنوان نمونه، یکی از خوارج از امام (ع) می پرسد: چه چیزی را می پرستی؟ امام درپاسخ می فرماید: الله. آن مرد می پرسد: آیا او را دیدی؟ امام می فرماید: بله. چشم ها او را نمی بینند اما دلها او را با حقایق ایمان می بینند. با قیاس [با رویکرد مقایسه ای] شناخته نمی شود و با حواس درک نمی شود، با نشانه ها توصیف می شود، با دلالت ها شناخته می شود، در حکمش ظلم نمی کند. او همان خدایی است که جز او خدایی نیست"[36] در موردی دیگر، نافع ازرق از شخصیت های معروف خوارج از امام باقر (ع) سؤالاتی را می پرسد و امام پس از پاسخ گویی به این سؤالات، از نافع ازرق می خواهد که به خوارج سخنانش را نقل نماید. امام (ع) از او می خواهد که به خوارج بگوید چرا جدایی از امام علی (ع) را جایز دانستید در حالی که قبلاً در پیروی از او حاضر بودید کشته شوید و او را در راه خدا یاری می کردید؟ آنها به تو خواهند گفت: او [امام علی(ع) ] در دین خدا داوری کرده است؟ پس به آنان بگو: خداوند خود داوری دو نفر را در این آیه جایز دانسته است: فَابْعَثُواْ حَکَمًا مِّنْ أَهْلِۀ وَ حَکَمًا مِّنْ أَهْلِهَآ إِن یرِیدَآ إِصلَحًا یُوَفِّقِ اللَّه بَیْنَهُمَآ (نساء/ 35) و رسول خدا ( نیز سعدبن معاذ را درباره بنی قریظه داور قرار داد و او نیز درباره آنها داوری کرد. آیا نمی دانید که امام علی (ع) به داوران دستور داد که بر اساس قرآن داوری کنند و از آن تخلّف نکنند و شرط کرد که اگر داوری آنان با قرآن مخالف باشد رد گردد. وقتی که حکمیت تمام شد برخی گفتند: کسی که داور معین کردی علیه تو حکم کرد. امام علی (ع) در پاسخ فرمود: من به حکمیت یک فرد تن ندادم بلکه به حکمیت کتاب خدا تن دادم. پس باید به خوارج گفت که در اصل این حکمیت با شرط صریح امام به رد بودن حکم مخالف قرآن کریم، چه انحرافی وجود دارد. «نافع ازرق» با شنیدن این سخنان از امام باقر (ع) جدا می شود امّا اعتراف می کند که هرگز چنین سخنانی را نشنیده است. " [37]در موردی دیگر، یکی از بزرگان خوارج به همراه یارانش برای مناظره نزد امام محمد باقر (ع) می آید. در این جلسه که جمعی از فرزندان مهاجران و انصار نیز حضور داشتند، در باره فضایل امام علی (ع) سخنان متعددی گفته شد. امام باقر (ع) از مرد خارجی پرسید: درباره حدیث خیبر چه می گویی: او گفت: این حدیث حق است و شکّی هم در آن نیست ولی کفر پس از این مرحله پدید آمد. امام باقر (ع) فرمود: آیا آن روز که خداوند علی را دوست می داشت، می دانست که او در آینده اهل نهروان را خواهد کشت یا نمی دانست؟ مرد گفت: اگر بگویم خدا نمی دانست، کافر شده ام، پس ناگزیر باید اقرار کنم که خداوند می دانسته است. امام باقر (ع) فرمود: آیا محبت خدا به علی (ع) از آن جهت بوده که وی در خط اطاعت خدا حرکت می کرده یا به خاطر عصیان و نافرمانی بوده است؟ مرد گفت: بدیهی است که دوستی خداوند نسبت به امیرالمؤمنین (ع) از جهت اطاعت و بندگی وی بوده است نه عصیان و نافرمانی. سخن که به اینجا رسید، امام باقر (ع) رو به آن مرد کرد و فرمود: اکنون تو در میدان مناظره مغلوب شدی، از جای برخیز و مجلس را ترک کن. مرد از جای برخاست و آیه ای از قرآن را که بیانگر آشکار گشتن حق برای او بود زمزمه می کرد و اظهار داشت: " الله اعلم حیثُ یجعَلُ رسالته"[38]نمونه هایی از این قبیل بیانگر این واقعیت است که امام محمد باقر (ع) در مناظره های کلامی خود، خوارج را نیز در نظر داشته و تلاش می کند در این مناظره ها انحرافات فکری آنان را نمایان سازد.
امام ( و مرجئه
مرجئه همان طوری که گذشت، قضاوت و داوری بر مبنای عمل را انکار کرده و آن را حق خداوند متعال در روز قیامت دانسته، به ضرورت ارجاء و تأخیر تا روز قیامت در کنار امیدواری به رحمت وی اعتقاد داشتند. به همین دلیل در بحث ایمان و مناظره کلامی مسلمانان درباره مفهوم آن، تصدیق و پذیرش قلبی را ایمان دانسته، اقرار به گفتار و عمل را لازم نمی دانستند. امام محمد باقر (ع) در نقد باور آنان و تصحیح انحراف پدید آمده در میان آنان در فرصت های مختلف در مناظره هایی با آنان شرکت می کرد. به عنوان نمونه، روزی عمرو بن قیس و برخی از شاگردانش نزد امام محمد باقر (ع) آمده و دیدگاه خود را در باره ایمان اینگونه مطرح نمودند: «ما اهل دعوت و ملت خود را با انجام معصیت و گناه از دایره ایمان خارج نمی سازیم». بر اساس این گزاره، از نظر آنان انجام گناه و معصیت تأثیری بر ایمان نگذاشته، همچنان فرد با ایمان تلقی می شود. امام باقر (ع) در ردّ این دیدگاه خطاب به ابن قیس به سخنی از پیامبر اسلام (ص) استناد می کند که فرمود: لا یَزنِی الزّانی وَ هو مؤمنٌ و لا یسرِقُ السّارقُ و هو مؤمنٌ" [39]امام با استناد به این کلام دیدگاه مرجئه را اینگونه نقد می کند که بر طبق این روایت، ارتکاب معصیت زنا و سرقت بر ایمان فرد تأثیر می گذارد و ایمان را مخدوش می سازد. به دیگر سخن، امام با تفکیک ایمان از اسلام، ایمان را مرحله ای از اسلام معرفی می کند که باعث جلوگیری از ارتکاب گناه می شود. بدین ترتیب برداشت مرجئه از ایمان زیر سؤال رفته، امکان قضاوت و داوری درباره فرد معصیت کار مبنی بر مخدوش شدن ایمان وی فراهم می گردد و ایمان ارتباط وثیقی با عمل پیدا می کند.
امام (ع) و زیدبن علی
موضع گیری امام محمد باقر (ع) درباره زید بن علی چشم انداز روشنی نسبت به ماهیت قیام وی در برابر محققین می گشاید. امام (ع)، برادرش زید را مورد تکریم و احترام قرار می داد. [40]زید بن علی که مردی عالم، پارسا و مخالف ستمکاران و به گفته شیخ مفید، فردی عابد، متقی، فقیه، بخشنده و شجاع بود که برای امر به معروف و نهی از منکر و طلب خون امام حسین (ع) قیام کرد. [41]بر اساس احساس تکلیف نسبت به ستمکاری حاکمان در دوران هشام بن عبدالملک در کوفه دست به قیام می زند اما همان طوری که برخی از نویسندگان و محققین اشاره کرده اند، مردم کوفه، نخست چنان شور و هیجان نشان دادند که گفتند زید مهدی امت است اما سرانجام به بهانه های واهی او را ترک گفتند. در نتیجه زید شهید شد (121 ق) و بدن او را بر دار کردند. [42]قیام زید بن علی که بر پایه اصول دعوت به احیای کتاب و سنت پیامبر، جهاد با ظالمان بنی امیه، دفاع از حقوق مستضعفین و توزیع عادلانه حقوق مالی میان مسلمانان و یاری دعوت کنندگان به حق و اهل بیت[43] شکل گرفته بود، قیامی مشروع از دیدگاه تشیع تلقی می شد امّا این قیام اساساً در دوران حیات امام محمد باقر (ع) صورت نگرفته، از این رو، امام (ع) نسبت به قیام مذکور هیچ گونه موضع گیری نداشته، تنها بر طبق برخی روایات نقل شده، امام (ع) ضمن تکریم زید، اشاره ای به دعوت و قیام وی نموده است. به عنوان نمونه، نقل شده است که هنگامی که زیدبن علی خدمت برادرش امام محمد باقر (ع) رسید، امام (ع) دست خود را بر کتف زید زده، می فرماید: «این سید بنی هاشم است. هنگامی که شما را دعوت کرد اجابت کنید و هنگامی درخواست یاری نمود، او را یاری کنید»[44] صرف نظر از اینکه چنین سخنانی بر مشروعیت قیام زید از نظر امام محمد باقر (ع) دلالت می کند یا خیر - که بحث جداگانه ای می طلبد، آنچه مسلّم می نماید این است که زید بن علی مورد احترام و تکریم امام (ع) قرار داشته است. امّا نکته مهم از دیدگاه نوشتار حاضر، این است که موضع گیری مذکور امام (ع) نسبت به شخصیت زید و قیام آتی وی، تنها از زاویه شخصیت دینی و معنوی زید صورت گرفته، ارتباطی با انشعاب زیدیه از امامیه پیدا نمی کند. از این رو، اگر چه زیدیه بمثابه یک جریان فکری کلامی پس از شهادت زید و در دوران امام جعفر صادق (ع) شکل گرفته است و در نتیجه، اظهار نظر امام محمد باقر (ع) نسبت به انحراف پدید آمده در این جریان وجود ندارد اما از زاویه ای دیگر امام (ع) در سخنان خود آگاهی های لازم در خصوص شناخت صحیح امامت و امام را در اختیار اصحاب خود قرار می دهد تا زمینه های لازم برای باقی ماندن شیعیان در مسیر تشیع امامیه را فراهم سازد. به همین دلیل با در پیش گرفتن روش تقیه در حوادث سیاسی اجتماعی از یک سو، بر شرط قیام به سیف به عنوان شرط امامت- آنگونه که زیدیه اعلام نمودند- خط بطلان می کشد و از سوی دیگر با نصب خاص امام جعفر صادق (ع) به عنوان امام بعدی، بر شرط نص و نصب خاص به عنوان تنها راه تعیین امام تأکید می نماید. به عنوان نمونه ابوصباح کنانی می گوید: امام باقر (ع) به فرزندش امام صادق (ع) که راه می رفت نگاهی کرد و فرمود: آیا می بینید این شخص را؟ این شخص از کسانی است که خداوند درباره آنها فرمود: "وَ نُریدُ اَن نَمُنّ عَلَی الذین استُضعِفُوا فِی الارضِ و نَجعلَهم ائمةً و نجعلَهم الوارثینَ ". [45] از سوی دیگر امام صادق (ع) نیز به هنگام رواج ادعای برخی از شیعیان نسبت به امامت زید بن علی، در مقابله با چنین ادعایی و در نتیجه تأکید بر ایده ضرورت نصّ نسبت به امام، روایت معروف خود از جابربن عبدالله انصاری را نقل می کند که اهتمام امام محمد باقر (ع) را نیز به مسأله نص و نصب را نمایان می سازد. بر طبق این روایت و بنا به نقل امام صادق (ع) از پدرش امام محمد باقر (ع) ، جابر بن عبدالله انصاری خطاب به امام محمد باقر (ع) می گوید: پیامبر اسلام (ص) به شما سلام رساند. امام باقر (ع) از آنچه رخ داده است برای جابر در ملاقات با پیامبر (ص) سؤال می کند. جابر می گوید: روزی با پیامبر (ص) بودم پس به من فرمود: ای جابر تو زنده می مانی و مردی از فرزندان من را ملاقات خواهی کرد که نامش محمد بن علی بن حسین است. خداوند به او نور حکمت عطا کرده است. پس سلام مرا به او برسان. [46]دقت در این روایت اهتمام امام محمد باقر (ع) را در نشان دادن دیدگاه امامیه نسبت به مسأله امامت و ضرورت نص و نصب الهی به شیعیان خود از یک سو و اهتمام امام جعفر صادق (ع) به این مسأله به هنگام شکل گیری زیدیه و ادعای امامت زید بن علی از سوی برخی از شیعیان را از سوی دیگر آشکار می سازد.
فرجام سخن
مناظره های کلامی امام محمد باقر (ع) که در سطور پیشین بیان گردید، نمونه هایی از مهم ترین مناظره های امام (ع) است که در منابع منعکس گردیده است. افزون بر آن ها، گفتگوها و پرسش و پاسخ های متعددی از امام (ع) نقل گردیده است[47] که در نوشتار حاضر تنها به مناظره های کلامی و آن هم در گفتگو با فرقه ها و مکاتب کلامی دوران وی، پرداخته شد. همان طوری که گذشت، مناظره ها و مشارکت در جدال های کلامی مذکور، اساساً با هدف نقد فرقه ها و جریان های کلامی صورت گرفته و از آنجا که فرقه ها و جریان های مذکور در تحولات سیاسی اجتماعی عصر اموی تأثیر گذار بودند، مناظره ها و جدال های مذکور پیامدهای سیاسی خاصی نیز به همراه داشت. به دیگر سخن، نقد فرقه ها و جریان های مذکور به مفهوم نقد موضع گیری های سیاسی اجتماعی طرفداران آنها و نیز از زاویه دیگر نقد دستگاه سیاسی حمایت کننده آنها یعنی بنی امیه نیز به حساب می آید. بدین ترتیب، می توان برای مناظره های امام محمد باقر (ع) دو جنبه اساسی را در نظر گرفت:
1- جنبه کلامی؛ مناظره های امام (ع) از خصلت کلامی برخوردار بود و با نقد مبانی و مفروضات کلامی فرقه ها و جریان های کلامی رایج در عصر اموی، زمینه تأسیس و تدوین مکتب کلامی شیعه امامیه فراهم گردید. به همین دلیل می توان چنین ادعا نمود که امام محمد باقر (ع) زمینه ساز تأسیس مکتب کلامی شیعه بوده، از دوران وی و با توجه به فراهم شدن زمینه های لازم، شیعه امامیه دوران جدیدی را آغاز نموده است. امام محمد باقر (ع) فرصت طرح آموزه های مکتب امامیه را پیدا کرده و با بهره گیری شاگردان وی همچون جابر الجعفی، فضیل بن یسار، ابوبصیر الاسدی، علی بن النعمان و صفوان الجمال و محمد بن مسلم از چنین فرصتی، نخستین تلاشها برای تدوین این آموزه ها فراهم گردید.
2- جنبه سیاسی؛ اگرچه به گفته برخی محققین، ظلم و ستم دولت اموی از یک سو و توجه امام محمد باقر (ع) به آنچه که در گذشته حاکمان ظالم نسبت به اجداد وی روا داشتند از سوی دیگر، موجب دوری امام محمد باقر (ع) از شئون سیاسی و التفات به خدمت به اسلام از طریق دفاع از اصول و مبادی اسلام و نشر تعالیم و احکامش و مناظره با فرقه های منحرف گردید، [48] امّا نمی توان به این نتیجه رسید که فعالیت های علمی و مناظره های کلامی امام( فاقد بعد سیاسی است. بی تردید، فعالیت ها و مناظره های مذکور حداقل از دو زاویه از جنبه های سیاسی بر خوردار بود. نخست، از این جهت که با نقد مواضع فرقه ها و جریان های کلامی هم تأثیر گذاری آنها بر زندگی سیاسی مسلمانان در این دوران را به چالش می کشید و هم نقد کننده دستگاه سیاسی حامی این جریان ها به حساب می آمد. امّا از زاویه ای دیگر نیز می توان التفات امام محمد باقر (ع) به امر سیاسی در دوران خود را مشاهده کرد. بی تردید، اگرچه تا دوران اموی تحولات سیاسی اجتماعی متعددی در تاریخ اسلام و بویژه پس از رحلت پیامبر اسلام( رخ داده، منشأ مناظره هایی گردیده بود، امّا از منظر فکر سیاسی به تدریج افکار سیاسی متمایزی در میان امت اسلامی شکل می گیرد که ارتباط تنگاتنگی با مبانی و مفروضات کلامی مسلمانان داشت. امام باقر (ع) با طرح مبانی و اصول کلامی امامیه افزون بر فراهم ساختن تأسیس مکتب کلامی امامیه را فراهم می سازد، در واقع، مبانی و اصول فکر سیاسی شیعی را نیز تدارک می بیند. بدین ترتیب، در مناظره های کلامی امام محمد باقر (ع) نخستین نشانه های تکوین مکتب سیاسی امامیه را نیز می توان مشاهده کرد که تبیین چگونگی شکل گیری آن مستلزم بررسی نقش امام محمد باقر (ع) در کنار فعالیت های ارزنده امام صادق( است و مجال دیگری می طلبد.
پی نوشت ها
[1] محمدبن جریر طبری، تاریخ طبری، مترجم بلعمی، ج اول (تهران : نشر نو، 1366) ص 335 – 339-
[2] همان، ص 339-
[3] همان، ص 343-
[4] ابن قتیبه، امامت و سیاست، مترجم سید رضا طباطبایی ( تهران: ققنوس، 1384) ص 172-
[5] نوبختی، فرق الشیعه، مترجم محمد جواد مشکور، (تهران: مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، 1361) ص 21-
[6] ویلفرد مادلونگ، جانشینی حضرت محمد (ص)؛ پژوهش پیرامون خلافت نخستین، مترجم احمد نمایی و دیگران (مشهد: بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، 1377) ص 173-
[7] و. و. بار تولد، خلیفه و سلطان، مترجم سیروس ایزدی (تهران: امیر کبیر، 1377) ص 13-
[8] مادلونگ، پیشین، ص 232-
[9] حسن ابراهیم حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ج 2، مترجم ابوالقاسم پاینده (تهران: انتشارات جاویدان، 2537) ص 22
[10] آن. کی اس. لمبتن، دولت و حکومت در دوره میانه اسلام، تـرجمه عـلی مرشدی زاد (تهران: تبیان، 1379) ص 34.
[11] ابن خلدون، العبر، ج 2، مترجم عبد المحمد آیتی (تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1383) ص 270.
[12] عبدالوهاب افندی، "کلام اسلامی"، در: نگرشی بر تاریخ فلسفه اسلامی، گزیده مقالات دایرة المـعارف فـلسفه راتـلج، زیر نظر ادوارد کریگ، ترجمه مـحمود زارعـی بـلشتی (تهران: امیر کبیر، 1385) ص 103.
[13] آن. کی اس، لمبتن، پیشین، ص 35.
[14] ابن خلدون، پیشین.
[15] طه حسین، علی و فرزندانش، مترجم محمد علی شیرازی (تهران: دریا، 1349) ص 109.
[16] اشپولر بـرتـولد، جـهان اسلام (دوران خلافت)، ج 1، مترجم قمر آریان (تهران: انتشارات امـیر کـبیر، 1359) ص 81.
[17] ویلفرد مادلونگ، مکتبها و فرقههای اسلامی در سدههای میانه، مترجم جواد قاسمی (مشهد: آستان قدس رضوی، 1387) ص 171.
[18] سعد بن عبدالله ابی خـلف اشـعری قـمی، تاریخ عقاید و مذاهب شیعه (المقالات و الفرق)، مترجم یوسف فضایی (تـهران: آشیانه کتاب، 1382) ص 60.
[19] ابو منصور عبد القاهر، الفرق بین الفرق، مترجم محمد جواد مشکور (تهران: امیر کبیر، 1344) ص 145.
[20] حسن ابـراهیم حـسن، پیـشین.
[21] آن کی اس. لمبتون، پیشین، ص 45.
[22] ابو منصور عبد القاهر، پیشین، ص 10.
[23] آن. کی. اس. لمبتون، پیـشین، ص 46.
[24] ابـو منصور عبد القاهر، پیشین، ص 11.
[25] آن کی اس. لمبتون، پیشین، ص 47.
[26] حسن ابراهیم حسن، پیشین، ص 416.
[27] نوبختی، پیشین، ص 22
[28] طه حسین، پیـشین، ص 213.
[29] ابـن خـلدون، پیشین، ص 186.
[30] همان، ص 317.
[31] همان.
[32] آن کی اس. لمبتون، پیشین، ص 40.
[33] همان، ص 39.
[34] باقر شریف القرشی، حیاة الامـام مـحمد البـاقر(،، الجزء الثانی (بیروت: دارالبلاغه، 1413 ﻫ – 1993 م) ص 81
[35] همان، ص 83 و محمد بن محمد بن النعمان البغدادی (شیخ مفید) الارشـاد (بـیروت: مـؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1399 ق) ص 265.
[36] ابی منصور احمد بن علی بن ابی طالب الطبرسی، الاحتجاج، ج 1، تعلیقات و مـلاحظات السـید محمد باقر الموسوی الخراسانی (بیروت: مؤسسه الاعمی للمطبوعات، 1403 ق، 1983 م) ص 321 – 322.
[37] همان، ص 324 و محمد بن محمد بـن النـعمان البـغدادی (شیخ مفید) پیشین، ص 265.
[38] حمد ترابی، امام باقر (ع) جلوهی امامت در افق دانش (مشهد: آستان قـدس رضـوی، 1373) ص 83 – 82.
[39] باقر شریف القرشی، پیشین، ص 90.
[40] همان، ج 1، ص 67.
[41] محمد بن محمد بن النعمان البغدادی (شیخ مـفید) پیـشین، ص 268
[42] سـید جعفر شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام (تهران: مرکز نشر دانشگاهی، چاپ سی و هفتم، 1384) ص 219.
[43] باقر شریف القـرشی، پیـشین، ص 76.
[44] همان، ص 67.
[45] همان، ج 2 ص 389.
[46] محمد بن محمد بن النعمان البغدادی (شیخ مفید)، پیشین، ص 262.
[47] بـه عـنوان بـنگرید به: هاشم معروف الحسنی، سیرة الائمة الاثنی عشر، القسم الثانی، بیروت: دارالتعارف للمطبوعات، 1406 ق، 1986 م، صص 202 – 210.
[48] هـمان، ص 188.