زندگی پر برکت اهلبیت علیهم السلام
یکی از چیزهایی که خیلی به انسان آرامش می دهد و خیر و برکت در زندگی ما بسیار زیاد می کند، این است که خودمان را نسبت به خدا و اهل بیت و همه بدهکار بدانیم، طلبکار ندانیم. اگر ما خودمان را طلبکار دانستیم، مرتب ناامنی و ناآرامشی و توقع و گلایه و شکایت و درگیری داریم و روح و جسم ما اذیت و آزار می شود.
من کلام بزرگی را تکرار می کنم که فرمود: انسان های فرهیخته و برجسته و بزرگ کسانی هستند که از خودشان توقع دارند. افراد پست و لئیم و کوچک از دیگران توقع دارند. آرامش در دوری از مشکلات نیست، بلکه آرامش در کنار آمدن با مشکلات و شکر و صبر کردن با مشکلات است. این حالت طلبکاری را اگر ما از خودمان دور کنیم، یعنی جداً به آرامش عجیبی می رسیم. این را با خود تمرین کنیم و مرتب بگوییم: ما بدهکار هستیم. به دیگران بدهکار هستیم. به خدا بدهکار هستیم. این روحیه تقویت شود. حالت طلب نباشد که بخواهیم مرتب بگیریم. به یک معنی ساده تر بعضی ها مظهر «یا قابض» هستند و بعضی ها مظهر «یا باسط» هستند. «باسط» یعنی بسط و دهندگی، مرتب می خواهد به دیگران خیر برساند. مثل مادری که مرتب می خواهد به فرزندانش، به همسرش خیر برساند. بعضی ها مظهر «یا قابض» هستند. یعنی حالت گدایی دارند، یعنی فقط می خواهد بگیرد. این حالتی که فقط فکر گرفتن است، خیلی حالت بدی است. بیاییم صفت خدایی پیدا کنیم، و حالت دهندگی داشته باشیم و خدای مهربان روی سر ما می ریزد. یعنی هرچقدر ما دهندگی مان زیاد شود، و خدای مهربان روی سر ما می ریزد. یعنی هرچقدر ما دهندگی مان زیاد شود، حتی ما در روایت داریم یکی از چیزهایی که خیر و برکت و رزق را زیاد می کند، انفاق و سخاوت است. یکی از چیزهایی که خیر و برکت را زیاد می کند، انفاق و سخاوت است.
امیرالمؤمنین(ع) در نهج البلاغه می فرماید: «إِذَا أَمْلَقْتُمْ فَتَاجِرُوا اللَّهَ بِالصَّدَقَة» (شرح نهج البلاغه/ج19/ص101) هروقت بی پول شدید، کم پول شدید و دچار فقر شدید، بیایید با صدقه دادن با خدا معامله کنید. به خدا بگو: من که ندارم، دارم می دهم. رحمت خدا و لطف خدا بر شما سرازیر می شود. اهلبیت هم همینطور بودند، در عین نداشتن باز انفاق می کردند.
رمز موفقیت پیغمبرها، امامان و اولیای خدا در همین یک کلمه است. که همیشه خودشان را بدهکار می بینند. طلبکار نمی بینند. این رمز موفقیت آنها بوده است. حضرت امیر، حضرت زهرا، حسنین، فضه (س)، سه شب افطار خودشان را به مسکین و یتیم و اسیر دادند. در سوره ی مبارکه ی «هل اتی» هم آمده است. چه چیزی باعث شد که این همه سوره ی مفصل و با نعمت های فوق العاده ای که در هیچ کجای قرآن نداریم، «شراب طهور، زنجبیل، سلسبیل»، «یطُوفُ عَلَیهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ» (واقعه/17)، این تعبیرها هیچ کجای دیگر قرآن نیست. چه شد که خدا این همه نعمت روی سر آنها ریخت؟ اینها که آن زمان ثروتمند نبودند. خودشان هم نان جو را قرض کردند. مبلغش هم پنج نان جو بوده است، این چیز زیادی نبوده است. ولی چطور شده که خدای روی سر اینها اینقدر نعمت ریخته است. با همه ی این فداکاری ها خودشان را باز بدهکار می دیدند. «إِنَّما نُطْعِمُکمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُریدُ مِنْکمْ جَزاءً وَ لا شُکوراً» (انسان/9) یعنی رمزی که خدا بر اینها قرار داده و الطاف ویژه ای که در این سوره ها آمده مفسران را واقعاً مبهوت کرده است، می گویند: خدا بر اینها چقدر نعمت محیا کرده است؟ می گویند: ما اینها را به خاطر خدا داریم، نه هیچ طلبی نداریم. نه از خدا عذر می خواهیم و نه از مردم، نه از خدا شکر می خواهیم و نه از مردم شکر می خواهیم. اینکه خدا فرموده «إِنَّما نُطْعِمُکمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُریدُ مِنْکمْ جَزاءً وَ لا شُکوراً» اینها بر زبان نیاورده بودند. خدا از قلب اینها خبر دارد. ما معمولاً خدمت می کنیم، دنبال این هستیم که برگردد. پول و قرضی در کار ما متأسفانه خیلی زیاد است. دعوت می کنیم، ما را دعوت کنند. کادو می بریم، کادو می برند. چرا کادو نمی بریم؟ می گوید: نیاورده من هم نمی برم. این حرف غلطی است، نباید معامله کرد. خوب اینکه معامله می شود. ما نباید روابطمان با خدا یا اهلبیت و مردم تجارتی باشد. نخواهیم در جیب همدیگر نگاه کنیم. برای خودمان کار کنیم. خدا از دلشان خبر دارد. به زبان هم نیاوردند. «إِنَّما نُطْعِمُکمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُریدُ مِنْکمْ جَزاءً وَ لا شُکوراً» نه تشکر می خواهیم، نه مزد می خواهیم. خدا بسیاری از نعمت های بزرگ را در این سوره بیان می کند، بعد می فرماید: «إِنَّ هذا کانَ لَکمْ جَزاءً وَ کانَ سَعْیکمْ مَشْکوراً» (انسان/22) حالا که اینقدر شما خالص، بی غرض، بی طمع کار کردید، من این همه چیز در اختیار شما می گذارم، این جزای شماست، حالت طلبکارانه از خدا نداشته باشیم. انبیاء هم که همه هستی شان را دادند، طلب نداشتند. ما کاری نکردیم که طلب داشته باشیم. آنها که همه هستی شان را فدا کردند، باز خودشان را بدهکار می دیدند. می گفتند: خدایا این قربانی قلیل را قبول کن. ما کاری نکردیم.
نکته ی این چیست، چون نعمت ها و لطف خدا را می دیدند، این اتفاق می افتاد، وگرنه به همین سادگی نیست که باز در مقابل این همه اتفاق که می افتد، باز خودمان را طلبکار نبینیم؟
اینها معرفت و محبت است. یعنی معرفت و محبت دارند که مالکشان خداست. نعمت برای خداست. خدا را می بینند و خودشان را نمی بینند. همین شعری که الآن خواندید، «لطفی کن و این مَن، مَن را کنار بگذار» تعبیری خیلی قشنگی است. اینکه من را کنار بگذاریم. خدا را می دیدند و خودش را نمی دیدند. یعنی ممنون خدا بودند که توفیق این ایثار را به ما دادی. ممنون خدا بودند که توفیق این ایثار را به ما دادی. ممنون خدا بودند که این سخاوت را به ما دادی. ممنون خدا بودند که این نعمت را به ما دادی. یعنی این لطف ها و نعمت ها را خوب می دیدند. خوب می دیدند از خدا می دیدند. خودمان را مالک و صاحب اختیار می بینیم، مرتب از دیگران توقع و انتظار داریم. چرا تلفن نزد؟ چرا پیامک نزد؟
ما خانواده های زیادی داریم که بینشان دعوا هست به خاطر اینکه می گویند: به تلفن یا پیامک من جواب نداده است. خوب شاید پیام شما به طرف نرسیده باشد. طرف دستشویی بوده، مشغول نماز بوده است، مشغول سخنرانی بوده است. نمی توانسته جواب بدهد. زن و شوهرهای فراوانی با هم درگیری دارند، خانم به آقا زنگ زده، آقا سر کار بوده، ارباب رجوع دورش بوده، نتوانسته جواب حاج خانم را همان موقع بوده است. یا زنگ نخورده است. با حالت طلبکار، دعوا، حتی با حالت طلاق می گوید: من سه بار زنگ زدم شما تلفن مرا جواب ندادی. یا خانم ها تلفن شان در کیف است، کیفشان هم از خودشان فاصله دارد. مثل ما نیست که در جیبمان باشد. بسیار دعوا دیدم که تو چرا تلفن مرا همان موقع جواب ندادی؟ این چه حالتی است؟ واقعاً کسی بتواند این حالت منیت را بشکند، به همه ی رفاه ها و خوشی ها و آسایش ها رسیده است. حالت طلبکاری را از خودمان دور کنیم.
خیر و تمام خوبی ها
یک روایت زیبایی از امام سجاد(ع) هست که کلمات کوتاه و پر از معنا است. می فرماید: «رَأَیتُ الْخَیرَ کلَّهُ قَدِ اجْتَمَعَ فِی قَطْعِ الطَّمَعِ عَمَّا فِی أَیدِی النَّاس» (کافی/ج2/ص148)، «رَأَیتُ الْخَیرَ» ما دنبال خیر و برکت هستیم، یک معنای برکت خیر است. چه کنیم خیر و برکت در زندگی ما زیاد شود؟ مثل چشمه ای که همینطور می جوشد و آب بیرون می ریزد. کلمه ی خیر به صورت «الخیر» آمده است، یعنی مطلق خوبی ها و همه ی خوبی ها، باز حضرت فرمودند: «کلَّهُ» یعنی تمام خوبی ها، باز این را کنار «بیدک الخیر» بگذارید که هفته ی گذشته گفتیم. یعنی همه ی خوبی ها نزد اهلبیت است. می خواهی به اهلبیت برسی، به خدا برسی، می خواهی به سرچشمه و منبع همه ی خوبی ها برسی. امام سجاد این راهکار را نشان داده است. «رَأَیتُ الْخَیرَ کلَّهُ قَدِ اجْتَمَعَ فِی قَطْعِ الطَّمَعِ عَمَّا فِی أَیدِی النَّاس » امام سجاد که کاشف حقایق و علوم حقایق هست، می فرماید: من تمام خوبِ ها را دیدم که در این یک کلمه جمع شده است. «فِی قَطْعِ الطَّمَعِ عَمَّا فِی أَیدِی النَّاس» دندان طلب، دندان طمع از مردم را بکنیم. یعنی به دیگران چشم داشت نداشته باشند. پدر من برای من کار کند. دوست من برای من کار کند. دولت برای من کار کند. من خودم برای خودم کار کنم. بزرگان از خودشان توقع دارند، پست ها وکوچکترها از دیگران توقع دارند. من چه کردم؟ من یک کاری کنم؟ اگر امید من به دیگران باشد، زمین می خورم. تمام خوبی ها در این است که انسان طمعش را از خلق و مخلوق ببرد! به خدا امید داشته باشد و طلبکار نباشد.
یک سؤال خوبی در پیامک ها بود که شما می گویی: ما از خدا طلبکار نباشیم، پس چرا گفتند: دعا کنید؟ دعا طلبکاری نیست، دعا التماس و تضرع است. درخواست است، این خیلی خوب است. حالت طلب نباشد، که اگر ندهد، با خدا دعوا کنم. خیلی پیام داشتیم که من چند سال است از خدا همسر می خواهم، پول می خواهم، خانه می خواهم، ماشین می خواهم، دعا کردم به من نداده است. پس من دیگر نماز نمی خوانم. با خدا قهر هستم. من دیگر دعا نمی کنم. دعا با ادب، با التماس باشد و با حالت طلبکارانه نباشد. هیچ کس از خدا طلب ندارد. «وَ یا ذَا الْمَنِّ وَ لَا یمَنُّ عَلَیک» خدا به همه ما منت دارد، هیچ کس بر خدا منت ندارد. ما منت پذیر خدا باشیم. نه اینکه از خدا طلبکار باشیم. به قول حافظ که می گوید:
حافظ وظیفه ی تو دعا کردن است و بس *** در فکر آن مباش که نشنید یا شنید
یعنی تو وظیفه ات عرض ادب و التماس و تضرع است. خدا این را دوست دارد و تو را نزدیک می کند. اصلاً خود دعا عبادت است. ولو اینکه حاجت هم نخواهیم و به ما ندهد. «رَأَیتُ الْخَیرَ کلَّهُ قَدِ اجْتَمَعَ فِی قَطْعِ الطَّمَعِ عَمَّا فِی أَیدِی النَّاس» کسی که از مردم قطع امید کرد، به خدا وصل می شود. اعتماد به نفسش بالا می رود و روی پای خودش می ایستد و حرکت می کند. شعر زیبایی حافظ دارد که می گوید:
منم که شهره ی شهرم به عشق ورزیدن *** منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن
بعد می فرماید:
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم *** که در طریقت ما کافری است رنجیدن
علت رنجش چیست؟ چون خودمان را طلبکار می بینیم. خانم از آقا طلب دارد، آقا از خانم طلب دارد، از همسایه طلب دارد، از پدر و مادر طلب دارد، پدر و مادر از اولاد طلب دارند، بچه ی من اینطور کرد، من او را بزرگ کردم، رنجش ها و گلایه ها شروع می شود. می گوید: ما وفا می کنیم، ملامت هم می کشیم، ولی خوش هستیم. چون من خودخواهی را کشتیم و از بین بردیم. باید این بت بزرگ را شکست! می گوید: در طریقت ما کافری است، رنجیدن. یعنی آنهایی که از خدا یا خلق خدا می رنجند، من پرست هستند. بت پرست و کافر پرست هستند. خلاصه ی اخلاق در دو کلمه است، «مَرنج و مَرنجان»! رنجش پیدا نکردن خیلی بالاتر است. ممکن است آدم مواظب باشد و کسی را آزار ندهد، ولی اینکه از آزار دیگران رنجش نکردن یک دل بزرگ و وسیع می خواهد.
حضرت یونس(ع) کمی رنجش پیدا کرد. قوم او در شهر نینوا بودند. تقریباً 110 هزار جمعیت داشته است. هرچه تلاش کرد و زحمت کشید اینها در راه نیامدند. ناراحت شد، رنجش پیدا کرد و نفرین کرد. بعد گذاشت و رفت و به او وعده دادند که سه روز دیگر بلا و عذاب می آید و همه را از بین می برد. رنجش پیدا کرد. آیه ای است که هر شب در نماز غفیله می خوانیم. این خیلی به ما توجه می دهد. «وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیهِ» (انبیاء/87) ذا النون، به معنی ماهی است. «ذالنون» صاحب ماهی است. «وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً» رفت در حالی که غضب و رنجش پیدا کرده بود. فکر کرد خدا به او گیر نمی دهد. به خاطر رنجش و نفرینی که به او کرده بود، گیر نمی دهد. ولی خدا به خاطر این رنجشی که پیدا کرد، این ترک اولی برای پیغمبر بوده است. به او گیر داد و او را در شکم ماهی حبس کرد. که چرا رنجش پیدا کردی و نفرین کردی؟ در بعضی از روایات داریم، اگر نفرین کردی، چرا چاره اندیشی برای آنها نکردی؟ باز یک کاری می کردی و یک راه حلی پیدا می کردی، بلا و عذاب برگردد. حضرت یونس یک ترک اولی و یک رنجش کرد، خدا او را در شکم ماهی حبس کرد. زندان و حبس خدا خیلی عجیب است. «فَنادی فِی الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَک إِنِّی کنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ» (انبیاء/87) آیت الله بهجت(ره) فرمودند: این ذکر یونسیه، چه ذکر قوی است که یونس را از ته دریا به اوج عزت می رساند. «لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَک إِنِّی کنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ» من از این ذکر یونسیه خیلی خوشم می آید. اگر این ذکر را با توجه بگویید، عرفا گفتند: چهارصد بار، من می گویم: یکبار هم کافی است. کسی با حقیقت بگوید و من را کنار بگذارد، حضرت یونس هم چهارصد بار نگفته است. خدا می فرماید: وقتی یونس این را گفت، «وَ نجَّینَاهُ مِنَ الْغَم وَ کذَالِک نُجِی الْمُؤْمِنِین» (انبیاء/88) از تمام غم و غصه ها او را نجات دادیم و همچنین مؤمنین هم اگر در این گردونه ی ذکر یونسیه بیایند، و همینطور خدا را بخوانند، خدا وعده داده است که «وَ کذَالِک نُجِی الْمُؤْمِنِین».
«وَ نجَّینَاهُ مِنَ الْغَم» از بحران و غم و غصه و فشار روحی و رنجش نجاتش دادیم. «لَّا إِلَاهَ إِلَّا أَنتَ» جز تو خدایی نیست. «سُبْحَانَک» یک خط کش بگذاریم و بگوییم: خدایا همه ی خوبی ها برای توست. خیال ما راحت می شود. «ما أَصابَک مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَک مِنْ سَیئَةٍ فَمِنْ نَفْسِک» (نساء/79) خدایا من همه ی خوبی ها را به تو نسبت می دهم. از هر عیبی، از هر نقص و کمبودی تو پاک هستی. هیچ طلبی از تو ندارم. «سُبْحانَک إِنِّی کنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ» این را یونس پیغمبر می گوید. یک رنجشی پیدا کرد و نفرین کرد. پدر و مادرهایی که زود نفرین می کنند، افرادی که به آنها ستم شده، فامیل، دوست، آشنا زود نفرین می کنند. حالا به دشمنان اهلبیت نفرین می کنیم، «رُحَماءُ بَینَهُم» (فتح/29) بین خودمان یک روایت دیدم که به یک نفر ظلم شد، شروع به نفرین کرد. خدا گفت: اینجا تو مظلوم هستی. چند جای دیگر هم تو ظالم بودی، آنها هم بر تو نفرین کردند. چه کار کنم؟ گفت: خدایا من دخیل تو هستم، نه برای من را مستجاب کن، نه برای دیگران را مستجاب کن.
یک روایت خیلی زیبایی دیدم، این بشاره است. پیغمبر خدا(ص) فرمودند: خدایا من از تو می خواهم که نفرین دوست بر دوست را مستجاب نکنی. گاهی پدر و مادرها روزی صد بار به بچه نفرین می کنند. گاهی بچه عصبانی می شود، به پدر و مادر نفرین می کند. این حرف پیغمبر خودش خیلی از بلاها را دور می کند و الا اگر اینها واقعاً جدی نفرینشان بگیرد، سنگ روی سنگ بند نمی شود. پیغمبر جلوی همه ی اینها را گرفته است. «إِنِّی کنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ»، «اِنَّ» اسمیه و تأکید است. «کنتُ» یعنی مرتب، یکوقت یک آدم ستمکاری، می گوید: من ستمکار هستم. یکوقت پیغمبر می گوید. آیه ی قرآن است. ذکر یونسیه، ذکر بلندی است. چون ما اقرار می کنیم، «إِنِّی کنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ» من به خودم ستم کردم. من بدهکار هستم. من بد هستم. من مقصر هستم. من نباید رنجش می کردم. «إِنِّی کنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ» در این جمله تأکید زیادی هست.
خداوند در سوره ی مبارکه ی صافات می فرماید: «فَلَوْ لَا أَنَّهُ کاَنَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ، لَلَبِثَ فی بَطْنِهِ إِلی یوْمِ یبْعَثُونَ» (صافات/143 و144) اگر حضرت یونس(ع) این ذکر را در قعر دریا و شکم ماهی نمی گفتند، من تا روز قیامت او را حبس می کردم. تا در این گردونه نیایی، که دست بالا نکنی، اقرار نکنی، خودت را زمین نزنی، لازم نیست حتماً آدم در شکم ماهی برود. گاهی ممکن در است در اتاق، در باغ، در زندگی مرفه باشد اما از غصه بپوکد. «فَلَوْ لَا أَنَّهُ کاَنَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ، لَلَبِثَ فی بَطْنِهِ إِلی یوْمِ یبْعَثُونَ» اگر تسبیح و ذکر یونسیه نمی گفت، تا روز قیامت در شکم ماهی حبسش می کردیم. ولی زود دست بالا کرد و عذرخواهی کرد.
این آیه هم در سوره ی مبارکه ی قلم است، بسیار زیباست. خدای مهربان می فرماید: «فَاصْبِرْ لِحُکمِ رَبِّک وَ لا تَکنْ کصاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نادی وَ هُوَ مَکظُومٌ، لَّوْ لَا أَن تَدَارَکهُ نِعْمَةٌ مِّن رَّبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَرَاءِ وَ هُوَ مَذْمُومٌ» (قلم/48 و49) پیغمبرم من هرچه بلا به تو می دهم، امت تو را اذیت می کنند، «فَاصْبِرْ لِحُکمِ رَبِّک» حکم هم احکام خداست و هم قضا و قدر خداست. خدا به پیغمبر می گوید: بیا از حضرت یونس درس بگیر. بر بلاها صبر کن. «رَبِّک» آقای دولابی به این «ربّ» خیلی تأکید می کردند. این مربی و مالک تو دارد تو را فشار می دهد، امتحان می کند، بالاو پایین می کند، مثل کسی که جنس زیبایی دارد، مرتب این طرف و آن طرف می کند، ببیند این صبر می کند، شکر می کند، چه کار می کند. حدیث داریم، قلب مؤمن بین دست خدای رحمان است. او را می چرخاند، گاهی قبض می کند، گاهی بسط می کند، گاهی فقر می دهد، غنا می دهد، سلامتی می دهد، مریضی می دهد، می گوید: «فَاصْبِرْ لِحُکمِ رَبِّک وَ لا تَکنْ کصاحِبِ الْحُوتِ» مثل ماهی نباشی، «حوت» به معنی ماهی است. مثل حضرت یونس نباشی که زود از کوره در بروی و نفرین کنی. من در شکم ماهی او را حبس کردم. «إِذْ نادی وَ هُوَ مَکظُومٌ» ندا داد در حالی که به رنج و به زحمت افتاد بود. «فنادی» هم نه اینکه نجوا کرد، یعنی فریادش درآمد. در شکم ماهی فریاد زده که خدایا به داد من برس.
اگر ما می خواهیم واقعاً به آرامش برسیم، از عذاب خدا تضمینی هست که خدا بگوید: من شما را عذاب نمی دهم. خداوند در آیه ی 146 سوره ی مبارکه ی نساء می فرماید: «ما یفْعَلُ اللَّهُ بِعَذابِکمْ إِنْ شَکرْتُمْ وَ آمَنْتُمْ» (نساء/147) خدا چه کار دارد شما را عذاب کند. اگر شما شکرگزار باشید و ایمان بیاورید. یعنی اینجا عجیب است که شکر بر ایمان مقدم شده است. یعنی «شَکرْتُمْ» بر «آمَنْتُمْ» مقدم شده است. یعنی انسان های شکور مؤمن می شوند. اگر شکرگزار بود، ایمان هم می آید و همه چیز می آید. بیاییم تمرین کنیم. «ما یفْعَلُ اللَّهُ بِعَذابِکمْ إِنْ شَکرْتُمْ وَ آمَنْتُمْ» خدا هیچوقت شما را عذاب نمی کند. اگر شما شکور و قدردان نعمت ها باشید. همین دو کلمه را می گوید. «ما یفْعَلُ اللَّهُ بِعَذابِکمْ» یعنی شکرگزاری انسان را از عذاب روحی و عذاب جسمی و عذاب آخرتی و دنیایی نجات می دهد و انسان آرامش پیدا می کند. «ما یفْعَلُ اللَّهُ بِعَذابِکمْ إِنْ شَکرْتُمْ وَ آمَنْتُمْ»
هفته ی گذشته آیه ی «وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّک فَحَدِّثْ» (ضحی/11) مدارس شکرگزاری را تمرین کنیم. چه با خودمان، چه در جمع خانواده مان، چه در جمع فامیل، جلسات شکرگزاری باب شود. خیلی چیز خوبی است. آرامش به همه می دهد. هفته ی گذشته یک پیامک خیلی زیبایی از این برنامه به دستم رسید، یک خانم معلمی پیام داده بودند که من معلم کودکان نابینا هستم. این نامه خیلی جالب بود. ما چشم داریم، این کارها را نمی کنیم. این خانم می گوید: من معلم نابینایان هستم، هر روز صبح سر کلاس که می روم به این بچه های نابینا که خدا همه را شفا بدهد، خدا همه را صصبر و اجر بدهد، می گوید: بچه های عزیز، بیاییم اول صبح نعمت های خدا را شکر کنیم. خدا به ما دست داده است. اگر دست نداشتیم، چه می شد؟ یک نفر، یک نفر می گویند اگر دست نداشتیم، چه می شد. بعد همه با هم خدا را شکر می کنند. خدا به ما پا داده است، اگر پا نداشتیم، چه می شد؟ نابیناها الحمدلله برنامه ی سمت خدا را می شنوند. افرادی که لال و کر هستند، چه می کنند. یک خانمی معلم کر و لال ها بود، به من التماس می کرد، می گفت: من گوش دارم، می شنوم. اینقدر کر و لال زیر دست من هستند، حسرت می خورند و اشک می ریزند و سمت خدا را فقط نگاه می کنند. اگر گوش نداشتیم، چه می شد؟ اگر چشم نداریم، الحمدلله خیلی چیزهای دیگر داریم.
یک خاطره ی خوبی که ایام عسد توفیق داشتم، خدمت یک بزرگواری رسیدم، که خیلی به او ارادت دارم. حدود 90 سال دارد. ایشان می فرمودند: من از همه خودم را پایین تر می دانم. می گویم: یهودی ها و مسیحی ها بهتر از من هستند. ارمنی ها از من بهتر هستند. فاسق ها بهتر از من هستند. ایشان روحانی است و شخص خیلی بزرگی است. من از این حالتش خیلی خوشم آمد. این آقا یک عمری سرباز امام زمان بوده است، استاد بوده، معلم بوده است، امام جماعت بوده است، ولی چه روحیه ی خوبی دارد، این من را از بین برده است. می گوید: شاید این یهودی صفات خوبی داشته باشد، که من نداشته باشم. شاید این عاقبت بخیر می شود و من نمی دانم عاقبت بخیر می شوم یا نه! این است که من خودم را خیلی پایین تر می دانم. ایشان یک لطفی به ما کردند، فرمودند: شما چون بحث شکر داشتی، بروم یک نمونه از شکر عملی را برای شما نشان بدهم.
در خدمت ایشان به دیدن یکی از دوستان رفتیم، ایشان هم در استان گلستان روحانی بود. خیلی برای من جالب بود. من همینجا عرض کنم که رفتن به بیمارستان و آسایشگاه ها و دیدن عزیزانی که مشکل روحی و جسمی دارند، آدم را خیلی قدردان نعمت و شاکر می کند. ما دیدن دوست ایشان رفتیم که هم درس و هم حوزه هم بودند. روحانی بود که حدود 75 سال سن دارد. ایشان در مسجد جامع محل خودشان بودند. سقف مسجد ریزش پیدا می کند. چند نفر بر اثرریزش سقف از بین می روند و می میرند. ایشان یک آجر به پشت گردنش می خورد، قطع نخاع می شود. این روحانی که 12 بچه دارد و آن زمان 50 سال سن داشته و الآن 75 سال سن دارد. 25 سال است از گردن به پایین قطع نخاع است. بیمارستان های متعدد هم بردند و معالجه نشده است. اگر به ما بگویند: شما یک هفته در این استودیو باشید و بیرون هم نروید. شاید من از غصه تاب نیاورم. این واقعاً سخت است. 25 سال روی تخت است و نمی تواند یک گوشی تلفن بگیرد. نمی تواند چیزی را بردارد. آرزو دارد کنار پنجره برود و یک نگاهی بیاندازد. نمی تواند یک لقمه در دهان خودش بگذارد. لباسش را جابجا کند. دستشویی برود. 25 سال است روی تخت است. این برای من خیلی عجیب بود که مرتب الحمدلله می گفت، الهی شکر می گفت. برای ما شعر می خواند، لطیفه می گفت، حدیث می خواند و خاطره می گفت. یک سر سوزن من از ایشان اظهار درد و ناراحتی و نارضایتی ندیدم. ایشان مستأجر است، 12 اولاد دارد، زندگی آنچنانی ندارد، ولی این شکرگزاری او مرا به شگفت آورد. آخر آدمی که 25 سال است روی تخت است، و چند نفر از بچه هایش جانباز هستند، مرتب الحمدلله می گوید.
رواتی می خواندم که حضرت موسی(ع) به خدا گفت: یکی از اولیائت را به من نشان بده. فکر می کرد یک عالمی، پیغمبر و عابدی است. خدا گفت: نزد فلان کس برو. رفت و دید یک آدم فلج و زمین گیری است. نابینا هم هست. حضرت موسی گفت: این نه عبادتی دارد، نه علمی دارد. حضرت موسی گفت: تو چشم نداری، فلج هستی، گفت: الحمدلله! در این منطقه من فقط به خدا ایمان دارم. من خدا را دوست دارم. چه کم دارم. الحمدلله همه چیز دارم. من فکر می کردم اینها افسانه است. ولی آدم وقتی جانبازها و این معلول ها را می بیند، درس می گیرد.
یک معلول دیگری از بستگانشان پیامک داده بود، من زنگ زدم. در خوراسکان اصفهان بود. ایشان گفت: من راننده بودم، مسافر به مشهد می بردم. در یک حادثه ی تصادف، قطع نخاع شدم، پنج سال است روی تخت هستم. ولی اینقدر خدا را شکر می کنم، خانم من از من مراقبت می کند، غذا دهانم می گذارد، الحمدلله چشم دارم، الحمدلله گوش دارم، دهان دارم، می بینم، می فهمم. خوب ما که همه ی وجودمان سالم است، چرا خدا را شکر نمی کنیم. چرا اینقدر ناشکری می کنیم؟ این خیلی بد است.
در حالات بزرگی می خواندم که این هم حدیث قشنگی است. «الْإِیمَانُ شَطْرَانِ شَطْرٌ صَبْرٌ وَ شَطْرٌ شُکرٌ» (مستدرک/ج11/ص287) آن جاهایی که طاقت نداریم، صبر می کنیم. آن جاهایی که قشنگی می بینیم شکر می کنیم. یعنی صبر هم خیلی مهم است. من همین جا یک بشارتی بدهم برای عزیزانی که مبتلا به مشکل روحی و جسمی هستند، خدا اینقدر به اینها لطف و نظر می کند، تمام کارهای خیری که در سلامتی می توانستند انجام بدهند، همه ی آنها را برایشان می نویسد. مثل برگ خزان خدا گناهان آنها را می ریزد. در قیامت آنقدر درجه و بهشت می دهد که دیگران به اهل صبر غبطه می خورند.
حدیث داریم امام باقر(ع) فرمود: «ان اهل الصبر یدخلون الجنة بغیر حساب» اهل صبر بدون حساب و کتاب وارد بهشت می شوند. ما واقعاً شاکر باشیم. «ما یفْعَلُ اللَّهُ بِعَذابِکمْ إِنْ شَکرْتُمْ وَ آمَنْتُمْ» عذاب برداشته می شود.فشار روحی برداشته می شود. بیاییم خودمان را بدهکار بدانیم. طلبکار ندانیم. رنجش پیدا نکنیم. دیگران را ببینیم که با چه حالی خدا را شکر می کنند. ما که سر تا پا غرق نعمت هستیم، نباید شکر کنیم.
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم *** که در طریقت ما کافری است رنجیدن.
خدا را قسم می دهیم به حق محمد و آل محمد همه ی گرفتارها، آنهایی که روحاً، جسماً مخصوصاً آنهایی که گرفتار رنجش هستند، به حق محمد و آل محمد سعه ی صدر، ایمان، شکرگزاری کامل عنایت بفرما و قلب بلند و قوی و مملؤ از معرفت و عشق خدا و شکرگزاری به آنها مرحمت بفرما.
از امام هشتم(ع) کلام نورانی است که می فرماید: «أَفْضَلُ الدُّعَاءِ الصَّلَاةُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ» برترین دعاها صلوات بر محمد و آل محمد است. این دعا هم مستجاب است. بعد فرمودند: بعد از صلوات که افضل دعاها است، «ثُمَّ الدُّعَاءُ لِلْإِخْوَانِ ثُمَّ الدُّعَاءُ لِنَفْسِک» (بحارالانوار/ج90/ص296) یعنی بعد از صلوات برای دیگران دعا کن، بعد برای خودت دعا کن که انشاءالله آن دعا مستجاب شود. اول صلوات بفرستیم، بعد دعا برای دیگران کنیم و بعد دعا برای خودمان کنیم که دعا مستجاب می شود.
آخرین آیه ی این صفحه خدای متعال می فرماید: «أَ فَغَیرْ دِینِ اللَّهِ یبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَن فی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعًا وَ کرْهًا وَ إِلَیهِ یرْجَعُونَ» یعنی خدایی که هستی را آفریده است، دینی که او انتخاب کرده است، بهترین دین هاست. آیا غیر دین خدا، دین دیگری را مردم طلب می کنند. معلوم می شود در وجود همه طلب یک قوانین و دین و روش هست. منتهی خدا می فرماید: آن دینی که ما انتخاب کردیم، بهترین است. آیات بعدی هم دارد که هرکسی غیر از اسلام دینی را انتخاب کند، به درد نمی خورد. خدا از او قبول نمی کند. «أَ فَغَیرَْ دِینِ اللَّهِ یبْغُونَ» از غیر خدا طلب می کنند که بروند قانون برای خودشان درست کنند. در حالی که آنچه در آسمان ها و زمین است، برای خدا تسلیم شده است. ذرات عالم یا با اختیار، یا بی اختیار طوعاً و کرهاً تسلیم خدا هستند، و بازگشت تمام موجودات به خدای متعال است. پس خدایی که اختیاردار عالم است، دین او بهترین دین هاست و ما هم تسلیم خدای متعال باشیم که بازگشت ما به سوی او خواهد بود.
آقای شریعتی: خیلی ممنون و متشکرم. من این نکته را متذکر شوم که بعد از تجربه ی موفقی که ما درسالروز شهادت حضرت فاطمه ی زهرا(س) داشتیم، این بود که بیننده های خوبمان می توانستند فایل های متنی برنامه سمت خدا را در قالب نسخه ی اندروید در گوشی های همراه و تبلت هایی که سازگار با این سیستم عامل بودند، دریافت کنند. الحمدلله خیلی مورد استقبال قرار گرفت. من این بشارت را بدهم که باز هم به برکت نام حضرت صدیقه ی طاهره(س) در روز ولادت ایشان، انشاءالله کتابخانه ی مجازی سمت خدا رونمایی خواهد شد. حاج آقا جمع بندی مباحث امروز را بفرمایید. من می ترسم این نکته یادم برود. یکشنبه ی آینده تولد سرتاسر خیر و نور و برکت حضرت زهرا(س) است. به همین مناسبت روز مادر و همسر و خانم ها نامگذاری شده است. از الآن همه ی بیننده ها خودشان را آماده کنند، برای مادرها، همسرانشان، با هر نوع هدیه ای که در توانشان هست، قدردانی کنند. یک کاسبی حرف عجیبی زد برای من زیبا بود. گفت: من در سالهای قبل در ایام عید نوروز اینقدر فروش نداشتم که در روز مادر اینقدر فروش داشتم.
این بحثی که عرض کردم و دو هفتهد هم روی آن صحبت کردیم، واقعاً کلیدی و کاربردی است. یعنی رمز بالا رفتن و پریدن از آتش ها و جهنم ها و رستن از خود است که انسان همیشه نسبت های بد را به خودش بدهد و نسبت های خوب را به دیگران بدهد. این کلام نورانی که لقمان که خدا به او حکمت داده است و یک سوره ی قرآن هم به نام این بزرگوار است، چهار جمله دارد، جمله هایش خیلی جالب و زیبا است. می فرماید: فرزندم دو چیز را همیشه یادت باشد و دو چیز را همیشه فراموش کن. آن چیزی که همیشه به خاطر داشته باش، یاد خدا و یاد مرگ و آخرت است. همیشه خودت را در محضر خدا ببین و انسان آرامش عجیبی از یاد و ذکر خدا پیدا می کند. بدانیم که اینجا مسافر هستیم و رفتنی هستیم.
باز یک جمله ای از ملا عبدالله بگویم. به یکی از شاگردهایش می گوید: ای ولی من! هرچه تو را پیش آید، اگر ملایم شماست، شکر کن. و اگر ناملایم باشد، صبر کن و به هیچ حال خشم آلود نشو. با خودت کلنجار نرو، و صفای مهر خود را به کدورت بدل نکن. حیف است آدم این درونش متلاطم باشد و به هم بریزد. اگر وب است، شکر کن. اگر بد است، صبر کن. «صبر کن و به هیچ حال خشم آلود نشو. و صفای مهر خود را به کدورت بدل نکن. که بازگشت همه به سوی خدای مهربان است و عوارض جهان همه زودگذر و گذران است.» عوارض و پیشامدهای جهان همه از بین رفتنی است.
اگر انسان واقعاً به این نکته توجه داشته باشد، این چهار کلمه از لقمان حکیم که خداوند می فرماید: ما به لقمان حکیم حکمت دادیم. دو چیز را هیچوقت فراموش نکن، یکی خدا و سفر آخرت. و دو چیز را که به بحث ما برمی گردد. همیشه سعی کن پاک کنی. آن دو چیزی که همیشه فراموش می کنی، چیست؟ یکی خوبی که به دیگران می کنی، یادت برود. چون اگر یادت نرود، توقع و طلبکاری و اینها شروع می شود. اهلبیت سه شب افطارشان را دادند، ولی فراموش کردند. انگار نه انگار کاری کردند. همیشه خوبی که به دیگران می کنیم فراموش کنیم. چون منت نمی گذاریم، طلبکار نمی شویم. باطل نمی کنیم، ریا دست نمی دهد. خوبی که به دیگران می کنیم، فراموش کنیم.
دوم اینکه بدی که دیگران به ما می کنند، فراموش کنیم. اگر اینطور باشد واقعاً بهشت است. من هزار قسم می خورم، اگر کسی این صفت را داشته باشد، از تمام آتش ها و جهنم رد شده و قطعاً اهل بهشت است.
یکی از آقایان که خیلی معتبر است نقل می کردند یکی از فرزندان حضرت امام(ره) گاهی که حضرت امام در خانه بیکار بودند، با ایشان صحبت هایی رد و بدل می کردند. یک موقع به امام می گویند: آقا مردم ایران شما را به عنوان رهبر پسندیدند و قبول کردند. کار است، یک موقع ورق برگشت و اوضاع و احوال بهم ریخت، مردم ایران گفتند: ما شما را نمی خواهیم. شما چه می کنید؟ ایشان فرمودند: اگر اینطور شود من به قم در منزلم برمی گردم و با خودم محسابه می کنم که من چه کردم که مردم از من ناراحت شدند و رنجیدند. این خیلی عجیب است. مردم یک خرده کم محلی می کنند، می گویند: چنین و چنان شده، از ما روی گردان شدند، به مردم بد و بی راه می گوییم. به خودمان ایراد نمی گیریم. عجیب است ایشان می فرماید: اگر چنین پیش آمدی شود من می روم خودم را محکوم می کنم که من کم گذاشتم. من کوتاهی کردم. این خیلی مهم است. بزرگان همیشه از خودشان توقع دارند، آدم های کوچک همیشه از دیگران توقع دارند.