همشهری شش و هفت: محمود فرشچیان نقاش نام آشنای ایرانی است که کارنامه درخشان و پربارش بر هیچکس پوشیده نیست. او آثار مشهوری را خلق کرده که با نگاهی عمیق میتوان آن را بخشی از هویت مشترک فرهنگی مردم ایران دانست. تابلوهایی چون «عصر عاشورا»، «انتظار»، «ابراهیم در گلستان» و... البته او در این سالها با طراحیهای منحصر به فرد خود برای ضریح امام رضا(ع) و امام حسین(ع) فصل دیگری در زندگی هنریاش گشود.
فرشچیان اکنون در آستانه 88 سالگی تنها یک آرزو دارد «اگر حضرت زینب(س) عنایت کند و شرایطی پیش بیاید که بتوانم کاری کنم، دوست دارم ضریحی برای این ساحت شریف طراحی کنم و بسازم.» او چندی پیش برای رونمایی از کتاب آثارش که توسط انتشارات فرهنگ و هنر گویا منتشر شده بود و همچنین کتاب دیوان حافظ با ترجمه صربی که مزین به نقاشیهای او بود؛ به ایران سفر کرد. از آنجا که او باید به محل سکونتش یعنی نیوجرسی برمیگشت فرصت اندکی دست داد تا با این هنرمند شهیر ایرانی درباره کودکی، فعالیتهای هنری، وضعیت هنر ایران و شرایط زندگیاش در آمریکا گفتوگو کنیم.
آقای فرشچیان امروز که شما در آستانه 90 سالگی هستید میخواهم یکبار دیگر شما را به کودکیتان فرابخوانم.کار را سخت نکنید.(میخندد)
شما قبل از ورود به مدرسه نقاشی کردن را آغاز کردهاید. چه اتفاقی افتاد که در شما کششی نسبت به نقاشی کشیدن بهوجود آمد و آن را یافتید؟ خوشبختانه من در نصف جهان چشم به جهان گشودهام. شهری هزار رنگ و هزار نقش. کودک که بودم زمانی که با پدرم به میدان نقش جهان میرفتیم، از همان دور با دیدن گنبد مسجد شیخ لطفالله و بعد مسجد امام(ره) شگفتزده میشدم. از پدرم میخواستم که آزادم بگذارد تا کمی به تماشای این کاشیها بنشینم. نگاه کردن به این نقش و نگارها انگار که چیزی را درونم بیدار کرد. آن زمان پنج سال بیشتر نداشتم و همان پنج، شش سالگی بود که با اصرار پدرم نقاشی کردن را شروع کردم. البته نقوش قالی هم این تأثیر را برای من داشت و من یادم میآید در همان سنین روی فرش مینشستم و گلها را نقاشی کردم.
آن زمان پیش استاد خاصی به تحصیل مشغول شدید؟من اساتید زیادی نداشتم و رویهم رفته زیرنظر استاد تعلیم ندیدم. در واقع خودم جستوجوگر بودم و خودم طراحی میکردم. پدرم که این علاقه را دید مرا به کارگاه نقاشی حاج میرزا آقا امامی برد و چند سالی را پیش او گذراندم. بعدتر به واسطه یکی از نزدیکان پدرم به استاد بهادری معرفی شدم. ایشان از افرادی بود که من نظیر و نمونهاش را ندیدهام. من طراحیهای خودم را میکردم و پیش استاد میبردم و او نظرمیداد. هیچ وقت خودش در کارهایم دست نبرد. میگفت از روی هرچه کشیدی خودت برو و با آن مقایسه کن. ایراد کار دستت میآید. استاد بهادری معروف بود که جز دو کلمه حرفی دیگر ندارد. یا میگفت خوب است یا میگفت بد است.
وسایلی که بیشتر با آنها کار میکردید در آن زمان چه بود؟مداد و زغال. همیشه هم در عالیقاپو، مسجد امام و مسجد شیخ لطفالله بودم. از صبح تا شب بعد هم کارم را میبردم و استاد نظر میداد و بالاخره کار به یک نقطهای میرسید.
این شیوه برخورد استادتان چه تأثیری روی نگاه شما داشت؟من امروز البته این را میگویم که آموزش زمانی تکمیل میشود که هنرجو خودش برای تصحیح کارش تلاش کند. این کار هنرجو را به سمت پژوهش و کاوش در امور میکشاند. من میگویم هنرجویان باید بروند و تحقیق و پژوهش کنند و هیچگاه قانع نشوند.
شیوه برخورد اساتید با شما در خارج از ایران چگونه بود؟ چون شما از یک مقطعی برای تحصیل هنر به خارج از ایران رفتید.در خارج از ایران برای من اتفاق عجیبی رخ داد و شاید بخشی از نگاه من آنجا تغییر کرد. زمانی که به اتریش رفتم و در وین مشغول درس خواندن شدم، استادم که یک آلمانی-اتریشی بود؛ به من آموخت که دست از تقلید یا بهتر بگویم کپی کردن، بردارم. شاید این به واسطه نگاه متفاوت غربیها به نقاشی بود.
او شباهتی به استاد بهادری داشت و هم یک تفاوت. شباهتش آن بود که دست بهکار من نمیزد اما تفاوتش در آن بود که مرا به سمت اهمیت بخشیدن به تخیلم فرامیخواند. او میگفت آنچه تو میبینی درست است. او گفت باید تمرین کنی و تمرین کنی تا روش صحیح خودت را بهدست بیاوری. این در کار و هویت نقاشیهای من تأثیرگذار بود.
به چه صورت تأثیر گذاشت؟همانطور که گفتم خیلی کار کردم. باید تمرین کرد. هنر حاصل مطالعه، تمرین، ممارست و نوعی ریاضت شیرین عاشقانه است که باید آن را تحمل کرد. راضی نبودن مهم است. میخواهم بگویم من نه از قلم خاصی استفاده میکنم و نه رنگ جادویی دارم. قلممو، رنگ و این چیزها اصلا مسئله نیست. این مسئله را من همیشه میگویم که در واقع همان «آب کم جو تشنگیآور بهدست تا بجوشد آب از بالا و پست»، است.کسی که میخواهد کار کند باید آنقدر آگاهی و دانشش را بالا ببرد و در دستش توانایی ایجاد کند که با هر چیزی بتواند به راحتی کار کند. موسیقی رنگ و رقص خطوط میتوانند تا بینهایت تغییر شکل پیدا کنند.
آقای فرشچیان شما چرا ایران را ترک کردید و در آمریکا سکنی گرفتید؟باور کنید به واسطه یک اتفاق ساده.
چه اتفاقی؟در آمریکا نمایشگاهی از نقاشیهای هنرمندان ایرانی بود که من برای تماشای آن به نیویورک رفته بودم.در راه بازگشت به ایران بودم که فردی در همان سالن نمایشگاه گیرم انداخت و به واقع کار دستم داد. (میخندد)البته پسر من هم آن زمان در آمریکا زندگی میکرد.
مشکلی برایتان بهوجود آورد؟
این فرد گفت ما ساختمانی را در منهتن بنا کردیم. او یک شرکت طراحی ساختمان داشت. با ایران مکاتبات فراوانی را انجام داده بود تا مرا پیدا کند و یکباره اتفاقی در آنجا مرا دید. میخواستند برای طاق و دیوار دو ساختمان بزرگ در منهتن نیویورک نقاشی بکشند. به چند نقاش آمریکایی و ژاپنی نمونه سفارش داده بودند اما هیچکدام نتوانسته بودند این کار را انجام دهند، دقیقا یادم میآید که او گفت «مطمئن هستم شما میتوانید.»
من ناچار شدم و پذیرفتم. بلیتم را عقب انداختم و چند طرح برایشان تهیه کردم و اتفاقا قبول شد. چند کار نقاشی برای دیوار و طاق آنجا انجام دادم که الان هست و همه میروند میبینند. این است که دست خودم نبود و همان اتفاق بود که مرا نگه داشت و وقتی برگشتم، دیدم که آدم دلش میخواهد اینجا کاری انجام دهد، دانشکدههای هنری برقرار شود اما اصلا کسی گوش نمیدهد. من برای خودم نمیخواهم کاری انجام دهم، ولی برای هنر مملکتم میخواهم کاری بکنم.
اوقاتتان در آمریکا به چه کارهایی میگذرد؟ آنجا همچنان مشغول کار هنری هستید؟دوست دارم یک نکتهای را اضافه کنم. من آنجا که هستم بیشتر میتوانم به مملکت و هنرمان خدمت کنم تا اگر در اینجا باشم. وقتی که سن آدم بالا میرود زمان طلا میشود. واقعیت آنجاست که در این وقت اندکی که حس میکنم برایم باقی مانده؛ تنها دوست دارم تجربیات این سالهای خود را به نوعی در یک شکل درست به نسل بعد منتقل کنم.
چون برای نسل جوان نگرانم. نسلی که حاشیهها برایش بدل به اصل شده است اما همچنان اتود میزنم و طرح ضریح حضرت عبدالعظیم(ع) یکی از مهمترین کارهایی است که در دست دارم و امیدوارم به سرانجام برسد. این کتابی هم که اخیرا در تهران رونمایی شد، ترجمه دیوان حافظ به زبان صربی بود که نقاشیهای آن را کار کردم.
وقتی نگاه میکنم احساس میکنم در عالم نقاشی کاری را که باید انجام میدادهام، صورت گرفته است. البته در نیوجرسی کلاسهای هنری دارم هم بهصورت آزاد و هم در برخی از دانشگاههای عالی آنجا، برای همین است که فقط گاهی میتوانم به ایران سفر کنم و سریعا به آمریکا برمیگردم.
شاید این سؤال کلیشه بهنظر برسد اما آرزوی شما در این سن چیست و آیا کاری بوده که دوست داشتید انجام دهید اما موفق به انجام آن نشدهاید؟من اعتقاد دارم که خداوند متعال است که مسیر را برای هر فردی تعیین کرده و انسان به فرمان الهی است که کاری صورت میدهد. اما اگر حضرت زینب(س) عنایت کند و شرایطی پیش بیاید که بتوانم کاری کنم، دوست دارم ضریحی برای این ساحت شریف طراحی کنم و بسازم. واقعیتاش آنجاست که در فرازهای زندگی هنریام، همواره دلم را به خدا و اهلبیت(ع) سپردهام. آنچه از محمود فرشچیان میبینید، زاده دست او نیست، بلکه عنایت خاص حضرت حق است که به این کمترین عرضه شده و امیدوارم که لایق باشم اما به عقیده خودم هر کای را دوست داشتم؛ انجام دادهام.
همه میدانند ساخت ضریح امام حسین(ع) و ضریح امام رضا(ع) بهدست شما صورت گرفته. چه تفاوتی میان این کار شما با نقاشیهایتان وجود داشت؟من آدم احساسی هستم و حسم را در زمان کار رها میکنم. برای همین است که در بسیاری از نقاشیهایم حالات و اشکالی به تصویر درآمده است. هرکدام از آنها حال خاصی برایم دارند و نمیتوانم از میان آنها یکی را بهعنوان بهترین انتخاب کنم. در حقیقت تفاوتی میان آنها وجود ندارد اما با خودم که صادق میشوم طراحی ضریح سیدالشهدا(ع) حال مرا بسیار دگرگون کرد. البته که در زمان طراحی ضریح امام رضا(ع) نیز این حال به من دست داد اما آن اتفاق لطف دیگری در زندگی من داشت.
شما وضعیت هنر بهخصوص نگارگری در ایران را چگونه میبینید؟ باتوجه به اینکه گفتید شرایط جوانها نسبت به دوران شما کمی تغییر کرده. احساس میشود نوعی بیمیلی نسبت به این نوع از هنر وجود دارد.
من بارها در محافل مختلفی تأکید کردم اگر نقاشان ایرانی به اصالت خود بازگردند و بتوانند محتوای عمیقی که در فرهنگ خود ما وجود دارد را در آثار خود منعکس کنند، بدون شک به نتایج مفید و مهمی خواهیم رسید. از سویی برخلاف شما، معتقدم در ایران خوشبختانه نگاهها به نگارگری تغییر کرده و مورد استقبال عموم قرار گرفته است. من شنیدهام که دانشگاههایی هم پیرامون این مسئله بهوجود آمده است لیکن فکر میکنم اتفاقهای خوبی در حال رخ دادن است.
آقای فرشچیان بسیاری معتقدند در نگارگری طی سالهای متمادی پیشرفتی صورت نگرفته است.شاید یکی از دلایلی که موجب شده نسبت به این سبک از نقاشی توجهی نشده این پیشزمینه فکری باشد که نگارگری فضایی برای نوآوری ندارد و آثار امروز با آثار مکتب هرات و دوران صفویه تغییر چندانی نداشته است.
در این مجال اندک؛ زمان برای پاسخ به این سؤال کافی نیست اما برای اینکه موضوع کمی روشن شود من میخواهم مسئله کلیتری را خدمتتان عرض کنم. وقتی در دورههای مختلف دقت کنیم و هنر ایران را با هنر کشورهای دیگر بهخصوص کشورهای آسیایی مثل چین و ژاپن که فرهنگشان به ما نزدیک است، مقایسه کنیم، روشن است که در هنر ایران، سبکها، مکتبها، ایدهها و عقایدی وجود دارد که خود هنرمندان به آن پرداختهاند، درحالیکه در چین، ژاپن و دیگر ممالک، بیشتر تداوم برقرار است.
یک نقاش چینی هر راه و روشی را که دنبال کند چه پیرو نقاشی نو باشد، چه پیرو نقاشی مکتب قدیم، اصالت هنر چینی در کارهای او به خوبی مشهود است اما ما در برشهای مختلفی از تاریخ، حالتهای متفاوتی را در نقاشی خود شاهد بودهایم. حتی بعضی از آثار، نشان نمیدهند که نقاشی ایران است یا اروپایی یا آمریکایی... خوب آن آثار نمیتوانند هویت اصیل نقاشی ما را در خود داشته باشند.
تصور میکنم امروز اغلب جوانها به سراغ خلق آثاری میروند که از هویت ایرانی خالی است و نمیتوانند حرفی در جهان داشته باشند. اما باز تأکید میکنم آینده درخشانی در انتظار هنر ایران بهخصوص نگارگری است.
در گذشته، در سالهایی که در ایران تدریس میکردم، یک شکل موج نو و حالت غربزدگی میان هنرمندان رواج داشت که در هنر ما بهشدت به چشم میخورد اما هماکنون میبینیم که با ایجاد نمایشگاهها و افزایش علاقهمندی جوانهایی که در این راه قدم گذاشتهاند، بهتدریج توجه عموم نسبت به هنرهای اصیل ایرانی بیشتر میشود. این نوع هنر میتواند به واسطه فعالیتهای انجمنهای مختلف راهی برای ورود این نوع از نقاشی به زندگی مردم باز کند و اگر این اتفاق بیفتد؛ بسیار خوب است.
ما در فرهنگ و هنر خودمان از اصالت عظیمی برخورداریم و فکر نمیکنم لازم باشد، دست نیاز به نقاط دیگر دنیا دراز کنیم. آنچه مسلم است، نقاشان و هنرمندان ایرانی که در این راه قدم میگذارند لازم است نسبت به آنچه در دنیا میگذرد، بیاعتنا نباشند و چیزهایی را که در هنر دیگر ممالک جهان است، یاد بگیرند و در هنر خود مستحیل کنند، نه اینکه هنر خود را در هنر دنیا بیرنگ کنند.
محمود فرشچیان در 88سالگی خود را چگونه میبیند؟حقیقت آنجاست که از زندگی هنری خود بسیار راضی هستم. من در تمام عمرم تلاش کردم که چیزی یاد بگیرم.من جستوجو کردم و سعی کردم نگاه اصیل ایرانی را از دل فرهنگم پیدا کنم. به سهم خودم با برگزاری نمایشگاههایی در نقاط مختلف دنیا، سعی کردهام تا حد امکان این هنر و اصالت فرهنگی را به افرادی که علاقهمند به شناخت آن هستند، بشناسانم و مهمتر از هر چیزی تلاش کردم انسان خوبی باشم. بسیار خشنودم که توانستم با درک فرهنگ خودم زبانی جهانی بهدست بیاورم و هنر کشورم را در جهان معرفی کنم. من خداوند را شاکرم.