فسق و فجور در اسلام

فسق، در احادیث اسلامی، در مورد نافرمانی خداوند به کار رفته است. آیاتی که به دلیل فسق، افرادی را مستحقّ توبیخ و عذاب و بلا و مصیبت می دانند، به روشنی دلالت دارند که فسق، در قرآن کریم در معنای لغوی آن، یعنی ناشایسته های عقلی، به کار رفته است.

فسق، در احادیث اسلامی، در مورد نافرمانی خداوند به کار رفته است. آیاتی که به دلیل فسق، افرادی را مستحقّ توبیخ و عذاب و بلا و مصیبت می دانند، به روشنی دلالت دارند که فسق، در قرآن کریم در معنای لغوی آن، یعنی ناشایسته های عقلی، به کار رفته است.

فسق در لغت

ابن اثیر که از لغت شناسان معروف است، در معنای کلمه فسق می نویسد: أصلُ الفُسوقِ الخروجُ عن الاستقامة.[1]

ریشه کلمه فسوق، خارج شدن از استقامت و درستی است. در قاموس اللغة، در معنای کلمه فسق آمده است:

والخروجُ عن طریقِ الحقِّ.. . «و إنَّهُ لَفِسْقٌ» خروجٌ عن الحقّ.[2] یکی از معانی فسق خارج شدن از راه حق است.. . و این عبارت قرآن «وَ إنَّهُ لَفِسْقٌ»[3]به معنای خروج از حق است. المنجد نیز که یکی از کتب معروف لغت است، واژه فسق را این طور معنا کرده  است: فَسَقَ، یعنی خَرَجَ عن طریقِ الحقّ والصَّواب.[4] فاسق شد، یعنی از راه حق و درست خارج گردید. بنابر این، فسق، در لغت، عبارت است از خارج شدن از راهی که عقل آن را صحیح و درست می داند، و فاسق کسی است که از این راه منحرف شده است و مرتکب کارهای نادرست و ناشایسته می شود.

فسق در قرآن

با توجّه به آنچه در معنای لغوی کلمه فسق مطرح شد و با دقّت در آیاتی که این واژه در آنها به کار رفته است، می توان به این نتیجه رسید: این که گفته شده است که فسق از الفاظی است که قرآن کریم آن را در معنای معروف خود (گناه) به کار برده است و این از مبدِعات این کتاب آسمانی است، صحیح نیست.

بررسی دقیق آیاتی که کلمه فسق در آنها به کار رفته است، اثبات می کند که قرآن کریم نیز این کلمه را در معنای لغوی آن، یعنی خروج از مسیر حق، به کار برده است. چیزی که هست، قرآن، نافرمانی خداوند را از مصادیق خروج از مسیر حق می شمارد، و بر این اساس، فسق را نکوهیده می داند و فاسق را توبیخ می کند و او را سزاوار کیفر می بیند. در کتاب مفردات القرآن در مورد ریشه کلمه فسق آمده است: فَسَقَ فلانٌ: خَرَجَ عن حَجر الشرع، و ذلک مِن قولهِم فسقَ الرُّطبُ إذا خرج عن قِشره.[5] «فاسق شد فلانی» یعنی از منع شرع خارج گردید. و این معنا از این گفتار عرب ها ریشه می گیرد که وقتی خرمای تازه از پوستش خارج می شود می گویند: «رُطب فاسق شد» یعنی از پوستش خارج گردید.

اگر این ریشه یابی صحیح باشد، جمع بندی آنچه از کتب لغت در مورد معنای فسق و ریشه آن مطرح شد، این است که کلمه فسق، ابتدا در خروج مادّی به کار می رفته است، و هر شی ء مادّی که از جایگاه طبیعی خود خارج می شده (مثل خروج خرمای تازه از پوست خود) در زبان عربی به آن فاسق می گفتند. بعداً و به تدریج به هر کاری که از مسیر طبیعی و صحیح خود خارج می شده است فسق و نیز به کسی که کاری را خارج از مجرای طبیعی آن انجام می داده، فاسق اطلاق شده است. بر این اساس، هر عملی که عقل، آن را نادرست و ناشایست بداند، فسق، و فاعل و عامل آن فاسق است.

قرآن کریم نیز فسق را دقیقاً در همین معنا به کار برده است، یعنی کاری که از دیدگاه عقل، نادرست و ناشایست است. و اگر نافرمانی آفریدگار جهان در قرآن و احادیث اسلامی- چنان که خواهد آمد- فسق نامیده شده است، از آن روست که عقل، مخالفت آفریده با آفریدگار را ناپسند و نادرست می داند؛ و این نکته دقیقی است که باید مورد توجّه قرار گیرد.

همه آیاتی که به دلیل فسق، افرادی را مستحقّ توبیخ و عذاب و بلا و مصیبت می دانند، به روشنی دلالت دارند که فسق، در قرآن کریم در معنای لغوی آن، یعنی ناشایسته های عقلی، به کار رفته است. برای نمونه، به دو آیه در این جا اشاره می شود: «وَ الَّذِینَ کذَّبُوا بِآیاتِنا یمَسُّهُمُ الْعَذابُ بِما کانُوا یفْسُقُونَ.[6]

و آنان که دلایل روشن و قاطع ما را تکذیب کردند، به دلیل آن که فاسق گردیدند، دچار عذاب خواهند شد». «فَالْیوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما کنْتُمْ تَسْتَکبِرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیرِ الْحَقِّ وَ بِما کنْتُمْ تَفْسُقُونَ.[7] پس در این روز، با عذابی خوار کننده پاداش داده می شوید؛ چرا که به ناحق در زمین کبر می ورزیدید و به سبب این که فاسق بودید». ملاحظه می شود که در آیه اوّل، تکذیب دلایل روشن الهی که از دیدگاه عقل قطعاً نکوهیده و ناپسند است، فسق نامیده شده است و در آیه دوم، فاسق به کسانی اطلاق شده است که مستکبرند و حاضر نیستند در برابر حق فروتنی کنند و از این جهت مورد نکوهش عقل اند. سایر آیاتی که واژه فسق در آنها به کار رفته است نیز به گونه ای در ارتباط با کسانی است که مرتکب امور ناشایسته از نظر عقل شده اند.

فسق در حدیث

کلمه فسق، در احادیث اسلامی، در مورد نافرمانی خداوند به کار رفته است. امام صادق علیه السلام، در حدیثی در معنای فسق می فرمایند: فَکلُّ مَعصِیةٍ مِنَ المَعاصِی الکبارِ فَعَلَها فاعِلُها أو دَخَلَ فیها داخِلٌ بِجَهَةِ اللَّذَّةِ والشَّهوَةِ والشَّوقِ الغَالِبِ، فَهُوَ فِسقٌ وفاعِلُهُ فاسِقٌ خارِجٌ مِنَ الإیمانِ بِجَهَةِ الفِسقِ.[8] فسق عبارت است از هر نوع نافرمانی خدا و معصیتی که از معاصی بزرگ باشد و فاعل آن یا کسی که داخل آن معصیت شده، به جهت لذّت و شهوت و غلبه تمایلات به این عمل مبادرت کرده است. این فعل، فسق و فاعل آن فاسق است که به جهت فسق از ایمان خارج است.

ولی همان طور که قبلًا اشاره شد، استعمال کلمه فسق در متون اسلامی در مورد نافرمانی خدا، نه تنها منافات با معنای لغوی آن ندارد، بلکه این معنا یکی از مصادیق مفهوم لغوی این کلمه است؛ چون مفهوم لغوی فسق، خروج از راه حق با انجام کارهایی است که از دیدگاه عقل ناشایسته است، و نافرمانی خداوند یکی از مصادیق ناشایسته های عقلی است. اصولًا آنچه عقلًا نیک و خیر است، خداوند به آن امر کرده است، و آنچه عقلًا زشت و شر است، خداوند از آن نهی کرده است: «إِنَّ اللَّهَ یأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبی وَ ینْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکرِ وَ الْبَغْی.[9] همانا خداوند به عدل و احسان و بخشش به نزدیکان امر می کند و از فحشا و زشتی و تجاوز نهی می نماید».

نشانه های فسق

در حدیثی از رسول اکرم صلی الله علیه و آله در مورد نشانه های فسق و علائم مردم فاسق نقل شده است که:

... أمّا عَلامَةُ الفاسِقِ فَأربَعَةٌ: اللَّهوُ وَاللَّغوُ والعُدوانُ والبُهتانُ.[10] نشانه فاسق چهار چیز است: لهو، لغو، عدوان و بهتان. طبق این حدیث مردم «فاسق» با چهار ویژگی شناخته می شوند. نخستین ویژگی و نشانه مردم فاسق این است که اهل «لهو» هستند. مفردات القرآن در معنای لهو می نویسد: اللّهوُ ما یشغلُ الإنسانَ عمّا یعنیه ویهِمُّه.[11] لهو عبارت از اعمالی است که انسان را از کارهای مفید و مهم باز می دارد. به عبارت دیگر، لهو عبارت از بازی های نامشروع است. بازی اگر مقدّمه کسب نشاط انسان برای انجام وظیفه باشد، با شرایطی که در متون اسلامی آمده است، برای بدن مفید و لازم و از دیدگاه اسلام مشروع، بلکه راجح و مستحبّ است و در حقیقت بازی نیست؛ ولی اگر بازی به صورت هدف در آید، نشانه فسق است، نشانه آن است که بازیگر، فلسفه وجود و هدف حیات خود را فراموش کرده، از راهی که عقل برای رسیدن به این هدف ترسیم نموده، منحرف شده است.

دومین ویژگی مردم فاسق آن است که اهل «لغو»[12]هستند، سخن بیهوده بسیار می گویند و کارهای بیهوده فراوان انجام می دهند. سومین ویژگی فاسقان این است که اهل «عدوان» یعنی ظلم و تعدّی و تجاوزند. و چهارمین ویژگی آنان این است که اهل «بهتان» و دروغ و افترا هستند.

فسق، حجاب عقل است

تا این جا به این نتیجه رسیدیم که فسق، در لغت و قرآن و حدیث، به یک معناست: خروج از راهِ حق با انجام کارهایی که عقلًا ناشایست است. و نشانه های مردم فاسق را نیز توضیح دادیم. اکنون می خواهیم اثبات کنیم که فسق، حجاب عقل و یکی از موانع شناخت های عقلی و قلبی است.

فسق، به دلیل این که تجسّم هوس است (و گفتیم که هوس مانع شناخت های عقلی است)، حجاب عقل و قلب است.

کسی که از راه راست منحرف می شود و از راهی که عقلش آن را درست تشخیص می دهد، با پیروی از هوس، خارج می گردد و با سوء انتخاب خود در عقیده و عمل و در گفتار و کردار فاسق می شود، این انتخاب، دیده عقل او را به تدریج ضعیف می کند و آینه ذهن او رفته رفته زنگار می گیرد تا آن جا که از شناخت حقایق عقلی به کلّی محروم می گردد.

وحی و دین را هم فرضاً کنار بگذاریم، هر کس به هر دین و آیین و مرام و مسلکی معتقد باشد، به روشنی تشخیص می دهد که یک سلسله کارها خوب است و یک سلسله کارها بد. مثلًا هر کس می داند که ظلم و تعدّی و زورگویی بد است. هر عاقلی می داند دروغگویی زشت است، غِشّ در معامله قبیح است، احتکار بد است و... متقابلًا هر عاقلی تشخیص می دهد که عدالت زیباست، نیکی به دیگران نیکوست، ایثار خوب است.

اگر انسان به این تشخیص ها و قضاوت ها و به این فریادهایی که از درون جان و عمق وجدان بر می خیزد، پاسخ مثبت دهد و در راهی که عقل می گوید برو، برود و بالعکس، چراغ عقل او به تدریج روشن می شود؛ ولی اگر به فریادهای عقل و وجدان پاسخ مثبت ندهد، فریاد وجدان او به تدریج آهسته و ضعیف می شود و چراغ عقلش کم نور می گردد تا آن جا که دیگر صدای عقل او شنیده نمی شود و چراغ فکرش خاموش می گردد. بنا بر این، فسق (یعنی خارج شدن از مسیری که عقل آن را درست می داند) همچون ظلم و کفر و اسراف، مانع شناخت های عقلی است و هر چه انسان از این مسیر دورتر شود، از شناخت های عقلی محروم تر می گردد.

و بر همین اساس، قرآن کریم، فسق را همانند ظلم و کفر و اسراف، مانع تشخیص درست، و حجاب شناخت حقایق عقلی و موجب ضلالت و گمراهی انسان می داند و می فرماید: «وَ ما یضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِینَ.[13] خداوند به آن [مَثَل ] جز افراد فاسق را گمراه نمی کند». یعنی اضلال خداوند، تنها شامل مردم فاسق و کسانی است که از راه حق و حقیقت، عالماً و عامداً خارج می شوند و برخلاف حق عمل می کنند.

وقتی انسان دریافت که راهی حق است ولی به آن نرفت، یا فهمید که حق نیست ولی به آن رفت، به محض این که پا را از دایره ای که عقل می گوید بیرون نهاد، آینه عقل اندکی غبار می گیرد و اگر عمل فسق تکرار شد، غبار این آینه بیشتر و بیشتر می شود، تا آن جا که فسق، ملکه انسان و انسان، فاسق می گردد.

این جاست که چراغ فروزان عقل به کلی خاموش می شود و انسان، زان پس فریادهای وجدان را نمی شنود.

پیش از این که «فسق» به صورت عادت و ملکه کسی در آید، وقتی کار زشتی انجام می داد، ندای عقل را هر چند به طور ضعیف، می شنید که: «مکن»، ولی اکنون دیگر این فریادها در وجودش خاموش شده است؛ و این است معنای احادیثی که مضمونشان چنین است:

علم عمل را صدا می زند. اگر پاسخ مثبت داد می ماند و گرنه کوچ می کند.[14] در این مرحله انسان از مدار هدایت الهی خارج می شود و در مدار ضلالت قرار می گیرد. خداوند، همان طور که ظالمان را گمراه می کند، همان طور که کافران و مسرفان را گمراه می سازد، افراد فاسق را نیز گمراه می نماید؛ یعنی فسق هم، مانند ظلم و کفر و اسراف، مانع شناخت های عقلی است.

وقتی دیده عقل را حجاب گرفت، طبیعی است که انسان راه را از چاه تشخیص ندهد، و وقتی راه را تشخیص نداد، گمراه می شود. پس در حقیقت، فاسق، خود موجب گمراهی خویش است. بنا بر این، منظور از این که خداوند، افراد فاسق را گمراه می کند این نیست که خداوند با آنان دشمنی دارد، بلکه مقصود این است که در نظام آفرینش، فسق و انحراف از جادّه حق، مانع روشنگری عقل است و با آمدن این مانع، انسان راه رشد و تکامل خود را گم می کند و به طور طبیعی گمراه می شود. و انتساب اضلال و گمراه کردن به خداوند از آن جهت است که همه پدیده ها، بالاخره منتسب به اوست؛ ولی نکته این است که اضلال الهی، تنها شامل افراد فاسق است؛ یعنی فسق، مانع شناخت و موجب گمراهی است.

ظلم، کفر، اسراف

از دیدگاه قرآن و احادیث اسلامی، نیروی ادراک انسان، به حسب طبیعت اولیه خود، همچون آینه ای بیرنگ و شفاف است که واقع را آن چنان که هست، نشان می دهد. از دیدگاه قرآن و احادیث اسلامی، کارهای ناشایسته انسان موجب زنگارها و حجاب هایی می شود که چهره طبیعی آینه ادراک آدمی را تغییر می دهد و واقع نمایی را از آن سلب می کند. کارهای ناشایسته ای که موجب تیرگی آینه عقل و قلب می گردد، تحت عناوین ظلم، کفر، اسراف و فسق خلاصه می شود: ظلم عبارت از رعایت نکردن جایگاه واقعی امور است، در برابر عدل که به معنای رعایت کردن جایگاه واقعی امور است. و به عبارت دیگر، عدل عبارت است از رعایت قانون نظام هستی، و ظلم عبارت است از نقض این قانون. عدل بر سه قسم است و ظلم نیز بر سه قسم: عقیدتی، فردی و اجتماعی. ظلم عقیدتی عبارت است از رعایت نکردن جایگاه واقعی امور در عقیده و باور، در برابر عدل عقیدتی که ملازم رعایت جایگاه امور در عقاید است. بنابر این، توحید عدل عقیدتی است، و شرک ظلم عقیدتی. ظلم فردی عبارت از رعایت نکردن جایگاه واقعی امور در مورد حقوق خود است. علت این که در قرآن و احادیث اسلامی از نافرمانی خداوند تعبیر به ظلم به نفس شده است، این است که انسان برای استیفای حقوق طبیعی خود راهی جز اجرای فرامین الهی ندارد، و نافرمانی خداوند موجب می شود که انسان جایگاه واقعی امور را در مورد حقوق خود رعایت نکند. ظلم اجتماعی عبارت است از رعایت نکردن جایگاه واقعی حقوق مردم و تخلف از قوانینی که نیازهای واقعی جامعه را تأمین می کند. ظلم، به دلیل این که تجسم هوس است، ظلمت آفرین و حجاب عقل و مانع شناخت های عقلی و قلبی است. از دیدگاه قرآن کریم، ظلم، یکی از موانع شناخت و موجب گمراهی انسان است. و این که خداوند ظالمان را گمراه می کند، به این معنی است که ظلم موجب تیرگی آینه عقل می شود، و با تیره شدن این آینه، انسان به طور طبیعی گمراه می گردد. از دیدگاه اسلام، مطلق ظلم عملی، مانع شناخت و موجب ظلم عقیدتی است، و مانعیت ظلم اجتماعی بیشتر از ظلم فردی است. کفر، در لغت، به معنای پنهان کردن، یا پنهان کردن کامل است. و به کسی که چیزی را پنهان می کند، یا به چیزی که چیز دیگری را پنهان می کند، کافر اطلاق می شود.

پنهان کردن بر دو گونه است: عینی و اعتباری. پنهان کردن عینی مانند پنهان کردن دانه در زیر خاک، و پنهان کردن اعتباری مانند پنهان کردن حق به وسیله باطل است. کلمه کفر در قرآن، با عنایت به ریشه لغوی آن، در سه معنا به کار رفته است: کفری که نه ممدوح است و نه مذموم، کفر ممدوح و کفر مذموم: الف. کفری که نه ممدوح است و نه مذموم، عبارت است از نهان کردن چیزی که عقل، نهان کردن آن را نه زشت می داند و نه زیبا؛ مانند نهان کردن دانه در زیر خاک «کمَثَلِ غَیثٍ أَعْجَبَ الْکفَّارَ نَباتُهُ». ب. کفر ممدوح عبارت است از نهان کردن چیزی که عقل، نهان کردن آن را نیک و آشکار شدنش را بد می داند مانند نهان کردن باطل به وسیله حق «فَمَنْ یکفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَک بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی». ج. کفر مذموم عبارت است از نهان کردن چیزی که عقل، نهان کردن آن را زشت و آشکار شدنش را زیبا می داند. کفر مذموم بر چهار قسم است: کفر جهلی، کفر علمی، کفر نعمت و کفر معصیت:

1.کفر جهلی عبارت از پنهان کردن جهل است با ادعای علم نسبت به مجهول. به عبارت دیگر: کفر جهلی عبارت از اظهار نظر بدون تحقیق است، مانند کفر دهریه که در آیه بیست و چهارم سوره جاثیه مطرح شده است.

2.کفر علمی عبارت از پنهان کردن علم است با ادعای جهل، یا ادعای علم به وسیله کسی برخلاف آنچه او می داند. به سخن دیگر، کفر علمی عبارت است از اظهار نظر برخلاف تحقیق، مانند کفر فرعون و هواداران او که در آیه چهاردهم سوره نمل آمده است.

3.کفر نعمت عبارت از پنهان کردن احسان دیگری است با گفتار یا با کردار. به عبارت دیگر، کفر نعمت عبارت از نافرمانی عقل است در پاسخ به نیکی دیگران «لِیبْلُوَنِی أَ أَشْکرُ أَمْ أَکفُرُ».

4.کفر معصیت عبارت از پنهان کردن و نادیده گرفتن فرمان فرمانده است. کفر معصیت، در صورتی که فرمانده از دیدگاه عقل، شایستگی فرماندهی داشته باشد، مذموم است «أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکتابِ وَ تَکفُرُونَ بِبَعْضٍ».

تمام اقسام کفر مذموم، به دلیل این که تجسم هوس می باشند، موجب تیرگی آینه عقل و مانع شناخت های عقلی و قلبی هستند. قرآن کریم، کفر را مانند ظلم، مانع شناخت های عقلی و موجب گمراهی انسان می داند.

اسراف، در لغت، اخص از ظلم و به معنای تجاوز از مرز اعتدال در هر کار است. در قرآن و حدیث کلمه اسراف در معنای لغوی آن به کار رفته است. اسراف مراتبی دارد که کمترین آن در متون اسلامی دور ریختن چیزهای قابل مصرف، و بالاترین مرتبه اسراف، برتری جویی و تجاوز به حقوق مردم است. چون اسراف تجسم هوس، و هوس مانع شناخت است، اسراف نیز مانع شناخت های عقلی و قلبی است. قرآن کریم اسراف را مانند ظلم و کفر، مانع شناخت و موجب گمراهی انسان می داند، و این که می گوید خداوند اسرافکاران را گمراه می کند، از همین روست. مانعیت اسراف از شناخت، به حسب مراتب آن است؛ مانعیت اسراف های کوچک تر کمتر و مانعیت اسراف های بزرگ تر بیشتر است. فسق، در لغت، عبارت است از خارج شدن از راهی که عقل، آن را صحیح و حق و درست می داند، وفاسق کسی است که از این راه منحرف شده است. فسق، در قرآن کریم و احادیث اسلامی نیز در معنای لغوی آن به کار رفته است؛ منتها قرآن و حدیث، نافرمانی خداوند را از مصادیق خروج از مسیر حق می دانند. همه آیاتی که به دلیل فسق، افرادی را توبیخ می کنند، گواه آن اند که فسق، در قرآن در معنای لغوی آن، یعنی ناشایسته های عقلی به کار رفته است. فسق، به دلیل این که تجسم و تبلور هوس است و هوس مانع شناخت، حجاب عقل و قلب است. قرآن کریم، فسق را همانند ظلم و کفر و اسراف، مانع شناخت و موجب گمراهی انسان می داند و منظور از گمراه شدن افراد فاسق به وسیله خداوند همین است.

پی نوشت ها

[1] النهایة: ج 3 ص 446.

[2] قاموس اللّغة: ج 3 ص 285.

[3] قسمتی از آیه 121 سوره انعام.

[4] المنجد: ذیل «فسق».

[5] مفردات ألفاظ القرآن: ص 380.

[6] انعام: آیه 49.

[7] احقاف: آیه 20.

[8] تحف العقول: ص 331.

[9] نحل: آیه 90.

[10] تحف العقول: ص 22.

[11] مفردات ألفاظ القرآن: ص 455.

[12] لَغَا یلغو لغواً بکذا: تَکلّم به. اللّغوُ: ما لا یعتدّ به مِن کلامٍ وغیره (المنجد).

[13] بقره: آیه 26.

[14] ر. ک: میزان الحکمة: باب 2842 (دور العمل فی العلم).

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر