بی شک مجازات های الهی چه در این جهان و چه در قیامت جنبه انتقامی ندارد، بلکه همه آنها در حقیقت ضامن اجرا برای اطاعت از قوانین و در نتیجه پیشرفت و تکامل انسان هاست. بنابراین هر چیزی که این ضامن اجرا را تضعیف کند باید از آن دوری کرد تا جرأت و جسارت بر گناه در مردم پیدا نشود. از سوی دیگر، نباید راه بازگشت و اصلاح را به کلّی بر روی گناهکاران بست، بلکه باید به آنها امکان داد خود را اصلاح کنند و به سوی خدا و پاکی تقوا بازگردند.
«شفاعت» در معنای صحیحش برای حفظ همین تعادل و وسیله ای است برای بازگشت گناهکاران و آلودگان، و در معنای نادرستش موجب تشویق و جرأت بر گناه است.
کسانی که جنبه های مختلف شفاعت و مفاهیم صحیح آن را از هم تفکیک نکرده اند گاه به کلّی منکر مسأله شفاعت شده، آن را با توصیه و پارتی بازی در برابر سلاطین و حاکمان ظالم برابر می دانند.
و گاه مانند وهّابیان، آیه «لَا یقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ؛ در قیامت از کسی شفاعت پذیرفته نمی شود»[1] را بدون توجّه به آیات دیگر دستاویز قرار داده و به کلّی منکر شفاعت شده اند.
به هر حال ایرادهای مخالفان شفاعت را در چند مطلب می توان خلاصه کرد:
الف) اعتقاد به شفاعت، روح سعی و تلاش را تضعیف می کند.
ب) اعتقاد به شفاعت، انعکاسی از جوامع عقب مانده و ارباب و رعیتی است.
ج) اعتقاد به شفاعت موجب تشویق به گناه و رها کردن مسؤولیت هاست.
د) اعتقاد به شفاعت نوعی شرک و چندگانه پرستی و مخالف قرآن است.
ه) اعتقاد به شفاعت مفهومش دگرگون شدن احکام خداوند و تغییر اراده فرمان اوست.
ولی چنانکه خواهیم گفت همه این ایرادها از آنجا ناشی شده که شفاعت را از نظر مفهوم قرآنی با شفاعت های انحرافی رایج در میان عوام اشتباه کرده اند. از آنجا که این مسأله هم در جهت اثبات و هم در جهت نفی دارای اهمّیت ویژه ای است باید مشروحاً از مفهوم شفاعت، فلسفه شفاعت، شفاعت در قرآن و حدیث بحث کنیم تا هرگونه ابهامی در زمینه آیات مربوط به شفاعت برطرف شود.[2]
مفهوم واقعی شفاعت
واژه «شفاعت» از مادّه «شَفع» به معنای جفت و «ضَمُّ الشَّی ءِ الی مِثلِهِ» گرفته شده، نقطه مقابل آن «وتر» به معنای تک و تنهاست، آن گاه بر ضمیمه شدن فرد برتر و قوی تر برای کمک به فرد ضعیف تر اطلاق گردیده. این لفظ در عرف و شرع به دو معنی بیان شده است:
1- شفاعت در عرف:
هنگامی که «شفیع» از موقعیت و شخصیت و نفوذ خود بهره ببَرد و نظر صاحب قدرتی را در مورد مجازات زیردستان خود عوض کند که گاه این امور با استفاده از نفوذ شخص یا وحشتی که از نفوذ او دارند و زمانی با پیش کشیدن مسائل عاطفی و تحت تأثیر قرار دادن عواطف و زمانی با تغییر دادن مبانی فکری او درباره گناه مجرم و استحقاق او و مانند اینها صورت می گیرد.
شفاعت طبق این معنی هیچ دگرگونی در روحیات و فکر مجرم یا متّهم ایجاد نمی کند. تمام تأثیرها و دگرگونی ها مربوط به کسی است که نزد او شفاعت می شود- دقّت کنید.
این نوع شفاعت در بحث های مذهبی مطلقاً معنا ندارد، زیرا نه خداوند اشتباه می کند که بتوان نظر او را تغییر داد، نه عواطف به این معنی که در انسان است دارد تا بتوان آن را برانگیخت، نه از نفوذ کسی وحشت دارد و نه پاداش و کیفرش بر محوری غیر از عدالت دور می زند.
2- شفاعت در شرع:
این نوع «شفاعت» بر محور دگرگونی و تغییر موضع شفاعت شونده دور می زند. یعنی شفاعت شونده موجباتی فراهم می سازد که از یک وضع نامطلوب و در خور کیفر بیرون آمده و به وسیله ارتباط با شفیع، خود را در وضع مطلوبی قرار می دهد که شایسته و مستحقّ بخشودگی شود. چنانکه خواهیم دید ایمان به این نوع شفاعت، در واقع، مکتب عالی تربیت و وسیله اصلاح افراد گناهکار و آلوده و بیداری و آگاهی است. شفاعت در منطق اسلام از این نوع است و خواهیم دید که تمام ایرادها و خرده گیری ها متوجّه تفسیر اوّل شفاعت می شود، نه مفهوم دوم که معنایی منطقی و معقول و سازنده دارد.
شفاعت در عالم تکوین
آنچه در مورد شفاعت به تفسیر صحیح و منطقی آن گفتیم در جهان تکوین و آفرینش نیز (علاوه بر عالم تشریع) فراوان دیده می شود. نیروهای قوی تر این جهان به نیروهای ضعیف تر ضمیمه شده و آنها را در مسیر هدف های سازنده پیش می برند: آفتاب می تابد، باران می بارد و بذرها را در دل زمین آماده می سازد تا استعدادهای درونی خود را به کار گیرند و نخستین جوانه حیات را بیرون بفرستند، پوست دانه ها را بشکافند و از ظلمتکده خاک سر برآورده به سوی آسمان- که از آن نیرو دریافت داشته اند- پیش بروند.
مدارک شفاعت
اکنون به مدارک اصلی و دست اوّل در مورد شفاعت می پردازیم که در قرآن مجید به مسأله «شفاعت» (با همین عنوان) در حدود سی مورد اشاره شده است. البتّه بحث ها و اشارات دیگری به این مسأله بدون ذکر این عنوان دیده می شود.
این آیات به چند گروه تقسیم می شود:
گروه اوّل آیاتی است که به طور مطلق شفاعت را نفی می کند، مانند: «أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاکمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یأتِی یوْمٌ لَابَیعٌ فِیهِ وَ لَاخُلَّةٌ وَ لَاشَفَاعَةٌ؛ از آنچه به شما روزی دادیم انفاق کنید پیش از آنکه روزی فرا رسد که در آن نه خرید و فروشی است (تا بتوانید نجات خود را خریداری کنید) و نه دوستی سودی دارد و نه شفاعتی شامل حالتان می شود».[3] در آیه ای دیگر می فرماید: «وَلَا یقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ؛ شفاعتی از کسی پذیرفته نمی شود».[4] در این آیات راه های متصوّر برای نجات مجرمان غیر از ایمان و عمل صالح، چه از طریق پرداختن عوض مادّی یا پیوند و سابقه دوستی و یا مسأله شفاعت نفی شده است.
در مورد برخی مجرمان می خوانیم: «فَمَا تَنْفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِینَ؛ ازاین رو شفاعت شفاعت کنندگان به حال آنان سودی نمی بخشد».[5] گروه دوم آیاتی است که «شفیع» را فقط خدا معرّفی می کند. مانند: « «مَا لَکمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ ولی وَ لَاشَفِیعٍ»؛ هیچ سرپرست و شفاعت کننده ای برای شما جز خداوند نیست».[6] «قُلْ لِلَّهِ الشَّفَاعَةُ جَمِیعًا؛ بگو: تمام شفاعت تنها از آنِ خداست».[7] گروه سوم آیاتی است که شفاعت را به اذن و فرمان خدا مشروط می کند مانند:
«مَنْ ذَاالَّذِی یشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ؛ چه کسی می تواند نزد خدا جز به اذن خدا شفاعت کند».[8] «وَلَا تَنْفَعُ الشَّفَاعَةُ عِنْدَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ؛ شفاعت نزد خدا جز برای کسی که (خداوند) برای او اذن شفاعت داده سودی ندارد».[9] گروه چهارم آیاتی است که شرایطی برای شفاعت شونده بیان کرده است که گاه این شرط را خشنودی خدا معرّفی می کند، مانند «وَلَا یشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَی؛ و آنها جز برای کسی که خدا راضی (به شفاعت برای او) است، شفاعت نمی کنند».[10] طبق این آیه، شفاعت شفیعان تنها شامل حال کسانی است که به مقام «ارتضاء» یعنی پذیرفته شدن در پیشگاه خداوند رسیده اند.
گاه شرط آن را گرفتن عهد و پیمان نزد خدا معرّفی می کند می گوید: «لَا یمْلِکونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْدًا؛ آنان هرگز مالک شفاعت نیستند، مگر کسی که نزد خداوند رحمان پیمانی گرفته است».[11] گاهی صلاحیت شفاعت شدن را از برخی مجرمان سلب می کندمی فرماید:
«مَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ و لَاشَفِیعٍ یطَاعُ؛ برای ستمکاران نه دوستی وجود دارد و نه شفاعت کننده ای که شفاعتش پذیرفته شود».[12] به این ترتیب، داشتن پیمان الهی، یعنی ایمان و رسیدن به مقام خشنودی پروردگار و پرهیز از گناهانی چون ظلم، جزءِ شرایط حتمی شفاعت است.
شرایط گوناگون شفاعت
آیات شفاعت به خوبی نشان می دهد که مسأله شفاعت از نظر منطق اسلام موضوع بی قید و شرطی نیست، بلکه شرایطی دارد. یعنی هم به جرمی که درباره آن شفاعت صورت می گیرد توجّه می شود، شخص شفاعت شونده و هم به شخص شفاعت کننده. و این جوانب است که چهره اصلی شفاعت و فلسفه آن را روشن می سازد. مثلًا گناهانی مانند ستم به کلّی از دایره شفاعت بیرون شمرده شده و قرآن می گوید: ظالمان شفیع مُطاعی ندارند. واگر ظلم را به معنای وسیع کلمه- چنانکه در برخی احادیث خواهد آمد- تفسیر کنیم، شفاعت منحصر به مجرمانی خواهد بود که از کار خود پشیمان و در مسیر جبران و اصلاحند. در این صورت شفاعت پشتوانه ای خواهد بود برای توبه و ندامت از گناه.
و اینکه برخی تصوّر می کنند با وجود ندامت و توبه نیازی به شفاعت نیست اشتباهی است که پاسخ آن را به زودی خواهیم داد.
از طرف دیگر، طبق آیه 28 سوره انبیاء، تنها کسانی مشمول بخشودگی از طریق شفاعت می شوند که به مقام «ارتضاء» رسیده و، طبق آیه 87 سوره مریم، دارای عهد الهی اند.
این دو عنوان، چنانکه از مفهوم لغوی آنها و از روایاتی که در تفسیر این آیات وارد شده استفاده می شود، به معنای ایمان به خدا و حساب و میزان و پاداش و کیفر و اعتراف به حسنات و سیئات (نیکی اعمال و بدی اعمال) و گواهی به درستی تمام مقرّراتی است که از سوی خدا نازل شده، ایمانی که در فکر و سپس در زندگی آدمی انعکاس یابد و نشانه چنین بازتاب و انعکاسی این است که خود را از صفت ظالمان طغیانگر که هیچ اصل مقدّسی را به رسمیت نمی شناسند بیرون آورَد و به تجدیدنظر در برنامه های خود بپردازد.
قرآن درباره آمرزش گناهان در سایه شفاعت فرموده است: «وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوک فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِیمًا؛ اگر از این مخالفان آن گاه که به خود ستم می کردند (و فرمان های خدا را زیر پا می گذاردند)، به نزد تو می آمدند و از خدا طلب آمرزش می کردند و پیامبر هم برای آنها استغفار می کرد، خدا را بسیار توبه پذیر و مهربان می یافتند».[13] در این آیه توبه و استغفار مجرمان مقدّمه ای برای شفاعت پیامبر صلی الله علیه و آله شمرده شده است.
یا در جای دیگر آمده است: «قَالُوا یا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنْا ذُنُوبَنَا إِنَّا کنَّا خَاطِئِینَ* قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکمْ رَبّی إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ؛ گفتند: ای پدر، از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه که ما خطاکار بودیم،- گفت: به زودی برای شما از پروردگارم آمرزش می طلبم که او آمرزنده و مهربان است».[14] در این آیات نیز آثار ندامت و پشیمانی از گناه در تقاضای برادران یوسف از پدر، به خوبی دیده می شود.
در مورد شفاعت فرشتگان در قرآن می خوانیم که استفغار و شفاعت آنان تنها برای افراد باایمان و تابعان سبیل الهی و پیروان حق است: «وَیسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا وَسِعْتَ کلَّ شَی ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْمًا فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِیلَک وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ؛ و (فرشتگان) برای مؤمنان آمرزش می طلبند (و می گویند:) پروردگارا، رحمت و دانش تو همه چیز را فرا گرفته است؛ پس کسانی را که توبه کرده و راه تو را پیروی می کنند بیامرز و آنان را از عذاب دوزخ نگاه دار».[15] قرآن در مورد شفاعت کنندگان نیز این شرط را ذکر کرده که باید گواه بر حق باشند: « «إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقّ»؛ مگر آنان که شهادت به حق داده اند».[16] به این ترتیب، شفاعت شونده باید نوعی ارتباط و پیوند با شفاعت کننده برقرار سازد، پیوندی از طریق توجّه به حق و گواهی قولی و فعلی به آن، که این خود نیز عامل دیگری برای سازندگی و بسیج نیروها در مسیر حق است.
احادیث اسلامی و شفاعت
در روایات اسلامی تعبیرات فراوانی می بینیم که مکمّل مفاد آیات مربوط به شفاعت است و گاهی صریح تر از آن، از جمله:
در تفسیر برهان از امام کاظم علیه السلام از علی علیه السلام نقل شده است که فرمود: از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدم «شَفاعَتی لِأهلِ الکبائِرِ مِن امَّتِی؛ شفاعت من برای مرتکبان گناهان کبیره است».[17] ابن ابی عمیر راوی حدیث می گوید: از امام کاظم علیه السلام پرسیدم چگونه برای مرتکبان گناهان کبیره شفاعت ممکن است در حالی که خداوند می فرماید: «وَلَا یشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَی» و مسلّماً کسی که مرتکب کبائر شود مورد رضا و خشنودی خداوند نیست؟ امام فرمود: هر فرد باایمانی که مرتکب گناهی می شود طبعاً پشیمان خواهد شد و پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «پشیمانی از گناه، توبه است» و کسی که پشیمان نشود مؤمن واقعی نیست و شفاعت برای او نخواهد بود و عمل او «ظلم» است و خداوند در قرآن می فرماید: «ظالمان دوست و شفاعت کننده ای ندارند».[18] مضمون صدر حدیث این است که شفاعت شامل مرتکبان گناهان کبیره می شود، ولی ذیل حدیث روشن می کند که شرط اصلی پذیرش شفاعت، واجد بودن ایمانی است که مجرم را به مرحله ندامت و خودسازی و جبران برساند و از ظلم و طغیان و قانون شکنی برهانَد- دقّت کنید.
در کتاب کافی از امام صادق علیه السلام در نامه ای که به صورت متّحدالمآل برای اصحابش نوشت چنین نقل شده است: «مَن سَرَّهُ أن ینفَعَهُ شَفاعَةُ الشّافِعِینَ عِندَ اللّهِ فَلیطلُب الَی اللّهِ أن یرضی عَنهُ؛ هر که دوست دارد مشمول شفاعت شود باید خشنودی خدا را جلب کند».[19] لحن این روایت نشان می دهد که برای اصلاح اشتباهاتی که در زمینه شفاعت برای برخی یاران امام خصوصاً و جمعی از مسلمانان به طور عام رخ داده است صادر شده و باصراحت، شفاعت هایی که به ارتکاب گناه تشویق می کند نفی شده است.
باز در حدیث پرمعنای دیگری از امام صادق علیه السلام می خوانیم: «اذا کانَ یومَ القیامَةِ بَعَثَ اللّهُ العالِمَ وَالعابِدَ فَاذا وَقفاً بَینَ یدَی اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ قیلَ لِلعابِدِ انطَلِق الَی الجَنَّةِ وَقیلَ لِلعالِمِ قِف تَشفَعُ لِلنّاسِ بِحُسنِ تأدیبِک لَهُم؛ در روز رستاخیز، خداوند عالم و عابد را برمی انگیزد. به عابد می گوید تنها به سوی بهشت رو، امّا به عالم می گوید بایست و برای مردمی که تربیت کردی شفاعت کن».[20] در این حدیث پیوندی میان «تأدیب عالم» و شفاعت او در مورد شاگردانش که مکتب او را درک کرده اند دیده می شود که می تواند پرتویی به روی بسیاری از موارد تاریک این بحث بیفکنَد. به علاوه اختصاص شفاعت به عالم و نفی آن از عابد، نشانه دیگری است از اینکه شفاعت در منطق اسلام مطلبی قراردادی یا پارتی بازی نیست، بلکه مکتبی تربیتی و تجسّمی است از تربیت در این جهان.
فلسفه شفاعت
مفهوم شفاعت و مدارک آن را که روشنگر مفهوم آن بود دانستیم، ازاین رو درک فلسفه های اجتماعی و روانی آن چندان مشکل نیست. به طور کلّی توجّه به اصل شفاعت می تواند چند اثر زیر را در معتقدان داشته باشد:
الف) مبارزه با روح یأس و ناامیدی:
کسانی که مرتکب جرایم سنگین می شوند از یک سو گرفتار ناراحتی وجدان و از سوی دیگر گرفتار یأس از بخشودگی در پیشگاه خدا می شوند و چون راه بازگشت را به روی خود مسدود می یابند عملًا حاضر به هیچ گونه تجدیدنظر نیستند و با توجّه به تیرگی افق آینده در نظرشان، ممکن است دست به طغیان و سرکشی بیشتر بزنند و نوعی آزادی عمل برای خود تحت این عنوان که رعایت مقرّرات برای آنها سودی ندارد قائل شوند.
درست همانند بیماری که از بهبودی مأیوس شده و سدّ پرهیز را به کلّی شکسته است، زیرا آن را بی دلیل و فاقد تأثیر می داند.
ب) ناراحتی وجدان:
که ناشی از این گونه جرایم است موجب اختلالات روانی یا تحریک حسّ انتقامجویی از جامعه ای که او را چنین آلوده کرده است می شود و به این ترتیب، گناهکار به عنصری خطرناک و کانون ناراحتی برای جامعه مبدّل می شود و لذا ایمان به شفاعت روزنه ای به سوی روشنایی بر روی او می گشاید و امید به آمرزش، او را به کنترل خویش و تجدیدنظر و حتّی جبران گذشته تشویق می کند، حسّ انتقامجویی در او تحریک نمی شود و آرامش روانی به او امکان تبدیل شدن به عنصری سالم و صالح را می دهد.
بنابراین اگر بگوییم توجّه به شفاعت به معنای صحیح، عاملی سازنده و بازدارنده است که می تواند از فردی مجرم و گناهکار، فرد صالحی بسازد گزاف نگفته ایم. ازاین رو می بینیم که حتّی برای زندانیان ابد، روزنه شفاعت و بخشودگی در قوانین مختلف دنیا باز گذارده شده که مبادا یأس و نومیدی آنان را به کانون خطری در درون خود زندان ها مبدّل گردانَد یا آنان را گرفتار اختلال روانی سازد.
پی نوشت ها
[1] سوره بقره، آیه 48.
[2] رجوع شود به: تفسیر نمونه، ذیل آیه 48 سوره بقره.
[3] سوره بقره، آیه 254.
[4] سوره بقره، آیه 48.
[5] سوره مدّثّر، آیه 48.
[6] سوره سجده، آیه 4.
[7] سوره زمر، آیه 44.
[8] سوره بقره، آیه 255.
[9] سوره سبأ، آیه 23.
[10] سوره انبیاء، آیه 28.
[11] سوره مریم، آیه 87.
[12] سوره غافر، آیه 18.
[13] سوره نساء، آیه 64.
[14] سوره یوسف، آیات 97 و 98.
[15] سوره غافر، آیه 7.
[16] سوره زخرف، آیه 86.
[17] بحارالانوار، ج 8، ص 30.
[18] همان، ص 352.
[19] همان، ص 53.
[20] بحارالانوار، ج 2، ص 16.