ماهان شبکه ایرانیان

شخصیت‌های محبوب داستانی، از «شازده کوچولو» تا «ژان وال ژان»

«شازده کوچولو» یکی از مهم ترین آثار اگزوپری به شمار می رود و در قرن اخیر سومین کتاب پرخواننده جهان بوده است. جالب اینجاست بدانید ماجرا از حادثه ای واقعی گرفته شده که در دل شن های صحرای موریتانی برای او روی داد.

روزنامه هفت صبح:
 
شازده کوچولو/ شازده کوچولو/ آنتوان دوسنت اگزوپری
 
«شازده کوچولو» یکی از مهم ترین آثار اگزوپری به شمار می رود و در قرن اخیر سومین کتاب پرخواننده جهان بوده است. جالب اینجاست بدانید ماجرا از حادثه ای واقعی گرفته شده که در دل شن های صحرای موریتانی برای او روی داد. خرابی دستگاه هواپیما خلبان را به فرود اجباری در دل آفریقا وا می دارد و از میان هزاران ساکن منطقه؛ پسربچه ای با رفتار عجیب و غیرعادی خود جلب توجه می کند. پسربچه ای که اصلا به مردم اطراف خود شباهت ندارد و پرسش هایی را مطرح می کند که خود موضوع داستان قرار می گیرد.
 
«شازده کوچولو» از کتاب های کم نظیر برای کودکان و شاهکاری جاویدان است که در آن تصویرهای ذهنی با عمق فلسفی آمیخته است. او این کتاب را در سال 1940 در نیویورک نوشت. فلسفه دوست داشتن و عواطف انسانی در خلال سطرهای این اثر خیال انگیز و شگرف به ساده ترین و در عین حال ژرفترین شکل، تجزیه و تحلیل شده است.
 
 هفتِ پاک
 
نویسنده در سرتاسر کتاب کسانی را که با غوطه ور شدن و دل بستن به مادیات و پایبند بودن به تعصب ها، خودخواهی ها و اندیشه های خرافی بی جا از راستی، پاکی و خوی انسانی به دور افتاده اند، تحت عنوان «آدم بزرگ ها» به سخره گرفته است. همین ها موجب شده او یکی از معصوم ترین شخصیت های داستانی جهان باشد.
 
اولین ترجمه از «شازده کوچولو» در سال 1333 توسط زنده یاد محمد قاضی انجام شد. به زعم بسیاری از منتقدان و خوانندگان هنوز هم این ترجمه بهترین است. با این حال کارشناسان ترجمه های احمد شاملو، ابوالحسن نجفی و اصغر رستگار را هم مفید می دانند.

گرگ هفلی/ دفترچه خاطرات یک بچه چلمن/ جف کینی
 
اگر سری به کتاب فروشی ها زده باشید قطعا این عناوین را زیاد دیده اید: «دفترچه خاطرات یک بچه چلمن»، «بچه لاغرو»، «خاطرات بچه ریقو»، «خاطرات پسر لاغرو»، «خاطرات بچه لاغرمردنی»، «دست و پا چلفتی»، «خاطرات یک بچه بی عرضه» و... تمام این ها انواع و اقسام ترجمه هایی است که از کتاب مصور جف کینی انجام شده.
 
البته به نظر می رسد اولین ترجمه متعلق باشد به کهزاد باصری با عنوان «دفترچه خاطرات یک بی عرضه» که نشر کوچک آن را در سال 1388 منتشر کرد. استقبال مردم از این کتاب در ایران آنقدر زیاد بود که بلافاصله مترجمان دیگر سراغ آن رفتند و ترجمه های مختلف از آن به بازار آمد. اما خاطرات گرگ هفلی، این بچه چلمن دوست داشتنی، از کجا آمده است؟
 
 هفتِ پاک
 
جف کینی نویسنده این کتاب مصور، بخشی از این خاطرات را متعلق به دوران کودکی خود می داند و بخشی دیگر را حاصل تخیل. گرگ پسری است باهوش و خلاق و به شدت شوخ طبع و دوست داشتنی. اینقدر که گاهی با ورق زدن کتاب و تماشای تصاویر آن، ناخودآگاه می خندید.
 
گرگ هفلی، فکر می کند یک روز بزرگ خواهدشد و به شخصیتی محبوب تبدیل خواهدشد؛ آنقدر که حتی وقت امضا دادن به طرفدارانش را ندارد! این فانتزی ها و برخی رفتارهای گرگ در مواجهه با دوستان و خانواده و جامعه، او را به یکی از محبوب ترین شخصیت های داستانی در دهه اخیر تبدیل کرده.
 
این وضعیت تنها به ایران محدود نمی شود. «خاطرات بچه چلمن» به بیش از 30 زبان دنیا ترجمه شده و تنها در آمریکا فروشی قریب به 35 میلیون نسخه داشته است.
 
تریون لنیستر/ نغمه یخ و آتش/ جورج آر. آر. مارتین
 
شاید اگر مجموعه رمان های «نغمه یخ و آتش» تبدیل به سریال «بازی تاج و تخت» نمی شد، تریون لنیستر هم به شهرت کنونی خود نمی رسید. البته بازی درخشان پیتر هایدن دینکلیج در نقش این کاراکتر را هم نباید نادیده گرفت.
 
درواقع شخصیتی که مارتین در کتاب خود ساخت با دیالوگ هایی فوق العاده همراه شد و در نهایت در بازی دینکلیج به کمال رسید. آنقدر که شاید بتوان گفت او در حال حاضر محبوب ترین کوتوله در تاریخ ادبیات و سینمای جهان است.
 
تریون، زرق و برق منسوب به خاندان خود را به هیچ می گیرد و در اکثر موارد حتی آن را مسخره می کند. تلاش دارد زندگی را به شادی و سرخوشی بگذراند اما در عین حال هوشی فوق العاده هم دارد که در تنگناها به کمکش می آید. صفات نیک ویژه ای هم دارد که ارج و قرب او را در نگاه مخاطب بالا می برد؛ از جمله ازدواج او با سانسا استارک و ممانعت از آنچه پادشاه مجبورش کرده.
 
 هفتِ پاک
 
گاهی هم جسارت هایی به خرج می دهد که از عهده هیچ کس بر نمی آید. از جمله برخورد او با پادشاه جفری یا دیالوگ هایی که زمان دستگیری به زبان می راند. تمام این ها در مجموع از او کاراکتری ساخته است که با وجود قتل بزرگی که مرتکب می شود، همچنان محبوب و دوست داشتنی است.
 
به خصوص جمله های نغز فراوانی دارد که برخی از آن ها را آورده ایم:
«وقتی تاج پادشاهی رو سر سگ بگذاری، خیلی سخته که دوباره بهش قلاده ببندی!»
«مردم اغلب تشنه حقیقت هستند ولی به ندرت طعمش رو دوست دارن.»
«بعضی وقت ها هیچ کاری نکردن، سخت ترین کاره!»

هولدن کالفیلد/ ناتور دشت/ جی. دی. سلینجر
 
تنها رمان سلینجر، «ناتور دشت»، با فروش قریب به 70 میلیون نسخه از تاریخ انتشار، یکی از تاثیرگذارترین رمان های مدرن آمریکایی است. در پی  موفقیت این رمان، سلینجر چند مجموعه داستان کوتاه دیگر نیز به چاپ سپرد اما از سال 1965 دیگر چیزی منتشر نکرد.
 
او پس از آن از انظار عمومی کناره گرفت و به نویسنده ای منزوی و گوشه گیر مشهور شد که جز دوستان نزدیکش، کسی از او خبر نداشت. البته آنها می دانستند که سلینجر همچنان می نویسد. او در نیو همپشایر زندگی می کرد و تا زمان مرگش در 91 سالگی، یعنی سال 2010، به شدت از حریم خصوصی خود دفاع کرد.
 
در سال 1982 او برای جلوگیری از انتشار مصاحبه ای دروغین از خودش در نشریه ای معتبر به دادگاه شکایت کرد و در سال 2009، پرونده ای را به دادگاه کشاند تا مانع انتشار رمانی از نویسنده ای سوئدی در ایالات متحده شود، چرا که نویسنده سوئدی می خواست از شخصیت اول رمان «ناتور دشت»، در رمان خودش استفاده کند.
 
 هفتِ پاک
 
سلینجر در آخرین مصاحبه اش در سال 1980 گفت: «چاپ نکردنِ آثار، آرامش غریبی دارد. وقتی کارت را چاپ می کنی، دنیا خیال می کند تو چیزی بدهکاری. ولی وقتی چاپ نکنی، نمی دانند تو چه کار می کنی و می توانی برای خودت نگه شان داری.»
 
اما تمام آنچه علاقه مندان را به سرک کشیدن در زندگی او وا می داشت، احتمال خلق شخصیتی دیگر شبیه هولدن کالفیلد بود. هولدن متاثر از هلکبری فین، یکی از محبوب ترین نوجوان های ادبیات داستانی جهانی است. بی حوصله است، کارهای اطرافیان در نظرش بیهوده می آیند و در مرتبه ای بالاتر، اصلا نمی داند چرا باید درس بخواند! نگاه او به دنیا با نوعی تمسخر همراه است و همین امر هم از او چهره ای محبوب بین علاقه مندان ادبیات داستانی ساخته.
 
جان کافی/ مسیر سبز/ استیفن کینگ
 
رمان «مسیر سبز» از جمله آثار معروف استیفن کینگ، نویسنده آمریکایی است؛ آثاری مثل «درخشش» یا «رهایی از شائوشنگ». بعد از اقتباس های سینمایی این آثار، شهرت کینگ چندین برابر شد. به خصوص «مسیر سبز» به کارگردانی فرانک دارابونت توانست کاراکتر اصلی این رمان را به خوبی به تصویر بکشد.
 
ماجرا از این قرار است که پل اجکامپ، در روزگار سالخوردگی به سر می برد و تصمیم گرفته خاطرات خود را بنویسد. او زمانی مسئول بند زندانیان محکوم به اعدام بوده. هر کدام از محکومین باید مدتی را در این بند سپری کنند تا روی صندلی الکتریکی بنشینند.
 
ماجرای صندلی الکتریکی هم در این رمان، اشاره ای دارد به اولین سال های استفاده از این روش اعدام در آمریکا. واقعیت تاریخی این است که در سال 1890، اولین اعدام صندلی الکتریکی انجام شد. مردی که همسرش را به قتل رسانده بود، روی این صندلی نشست و چون آزمایش ها درست جواب نداده بود، هشت دقیقه طول کشید تا بمیرد. درواقع قاتل در یک روندفرسایشی و عذاب آور قصاص نشد بلکه پخته شد! طوری که نیویورک هرالد در توصیف این اعدام نوشت: «مردان قوی غش کردند و روی زمین افتادند.»
 
 هفتِ پاک
 
همین جریان را استیفن کینگ در رمانش می آورد و یکی از منفورترین شخصیت های منفی یعنی یکی از مسئولان بند را به تصویر می کشد. با این حال روایت به یادماندنی کینگ به خاطر ماجرای این اعدام نیست بلکه به خاطر حضور مردی به نام جان کافی در زندان است؛ سیاه پوستی تنومند و قوی هیکل که نگاهی معصوم و کودکانه دارد.
 
او را به جرم تعرض و قتل دو کودک به زندان آورده اند اما در جریان فیلم مشخص می شود که این مرد، قاتل نبوده است. او هم چنین به نیرویی خارق العاده مجهز است که می تواند بیماران را درمان کند. با وجود تمام این حرف ها، جان کافی در نهایت اعدام می شود و هم زمان تبدیل به یکی از محبوب ترین شخصیت های این رمان.

دن کاملیو/ ماجراهای دن کاملیو/ جوانی گوراسکی
 
دن کاملیو، کشیشی ست شوخ طبع که گاهی شرارت هایی هم دارد. طنز او گاهی بی نظیر است و هر مخاطبی را به خنده وا می دارد. کشیشی که درواقع چندان متعصب نیست اما گاهی برای ارشاد دیگران از زور بازو استفاده می کند! البته باید در نظر داشت این روش ناپسند دن کاملیو همه کجا کاربرد ندارد اما در بسیاری مواقع موثر و کارگر است و مردم هم به خاطر سادگی اش دوستش دارند.
 
دن کاملیو، دشمنان یا بهتر بگوییم دشمنی ندارد الا شهردار؛ شهرداری به نام پپونه که چپ است و مواعظ کشیش را اصلا دوست ندارد. دن کاملیو از این امر آگاه است و گاهی سر به سر شهردار می گذارد و اذیتش می کند. شهردار هم البته آدم بی دست و پایی نیست. او هم گاهی سراغ کشیش می رود، پرونده سازی می کند و سعی دارد هر طور شده مردم را نسبت به کشیش بدبین کند.
 
 هفتِ پاک
 
جنگ دائمی این دو و طنز شیرینی که جوانی گوارسکی در خود به کار برده، مخاطب را به سرعت به خود جذب می کند. گوارسکی سال ها سردبیر انواع و اقسام مجلات فکاهی بوده و داستان های دن کاملیو  یکی از ستون های ثابت این نشریات است.
 
کتاب «دن کاملیو و پسر ناخلف» اولین مجموع از داستان های این نویسنده نیست که در ایران به چاپ رسیده. پیش از این دو کتاب از این نویسنده در ایران ترجمه و منتشر شده بود و پس از آن نیز دو کتاب دیگر این نویسنده را (به نام های «دن کاملیو سر دوراهی» و «دن کاملیو و شیطان») نشر مرکز روانه بازار کرد.

ژان وال ژان/ بی نوایان/ ویکتور هوگو
 
ژان به جرم دزدیدن قرصی نان به سه سال زندان محکوم شد، چند بار اقدام به فرار کرد و هر بار پس از دستگیری به دوره محکومیتش اضافه شد. سرانجام پس از پانزده سال از زندان آزاد شد. او در پاریس نتوانست هیچ کاری برای خود دست و پا کند. هیچ کس حاضر نبود به یک سابقه دار کار بدهد. او عازم شهر کوچکتری در جنوب شرقی فرانسه شد. در اینجا نیز تمام درها را به روی خود بسته دید.
 
در ورقه شناسایی او ثبت کرده بودند که انسانی بسیار خطرناک و اصلاح ناپذیر است. نه تنها کسی به او کار نداد بلکه حتی جایی نیافت تا شب را در آن به سر ببرد. سرانجام آخرین فردی که در خانه اش را بر روی او می بست به خانه محقری در آن سوی میدان شهر اشاره کرد و گفت شاید او حاضر باشد شب جایی به تو بدهد تا از سرما نلرزی.
 
ژان هم به ناچار آنجا رفت و در زد. پیرمردی در را به آرامی باز کرد. قبل از آنکه بپرسد که هستی یا چه می خواهی گفت: «خوش آمدی پسرم.» سپس راه را باز کرد تا ژان وارد خانه شود. ژان که سال های طولانی زندان از او موجودی خشن و عصبی ساخته بود، با عصبانیت ورقه شناسایی خودش را نشان داد و گفت: «من آدم خطرناک و اصلاح ناپذیری هستم، هیچ کجا به من پناه نمی دهند، گرسنه نیز هستم، به من آدرس این خانه را داده اند.»
 
پیرمرد با آرامش گفت: «در این خانه همیشه بر روی همه بندگان خدا باز است.» سپس رو به پیرزن مستخدمش کرد و گفت: «خانم لطفا یک بشقاب دیگر نیز به سرویس روی میز اضافه شود.» ژان با ناباوری گفت: « چی؟ شما به من غذا می دهید؟ آن هم به همراه خودتان در سر سفره؟» پیرمرد به جای پاسخ دادن سوال ژان گفت: «لطفا بفرمایید از این طرف.»
 
سر سفره پیرمرد رو به خدمتکار کرد: «نور اتاق برای مهمان ما کافی نیست، لطفا یک شمعدان دیگر بیاورید.» سپس متوجه کمبود چیزی شد و با اندکی جدیت باز به خانم خدمتکار که در حال خروج از اتاق بود گفت: «به نظر می رسد چیزی را فراموش کرده اید، چیزی روی سفره کم است.» خدمتکار با دودلی به سراغ گنجه رفت و آن قاشق و چنگال های نقره ای که فقط برای مهمان استفاده می شد را با خود آورد. او به همراه خود یک شمعدان دیگر نیز آورده بود. آن را روشن کرد. توجه مهمان به نقره های گران قیمت جلب شده بود.
 
 هفتِ پاک
 
کشیش قبل از غذا دعا کرد. ژان با ولع تمام غذا می خورد، پس از پایان غذا کشیش رو به خدمتکار کرد: «لطفا روی تخت شمد سفید پهن کنید»، ژان پرسید: «شما مرا اینجا نگه می دارید؟ آن هم تمام شب؟ آیا از من نمی ترسید؟»
 
کشیش شمعدان را برداشت: «من شما را به اتاقتان راهنمایی می کنم.» اما حوالی صبح فردا وقتی در خانه کشیش کوبیده شد، چهار ژاندارم فردی را در بند کرده بودند و آن فرد کسی جز ژان نبود. سرکرده آنها با احترام گفت: «جناب اسقف، ما این مرد را صبح خیلی زود در بیرون شهر دستگیر کردیم، او قاشق و چنگال های نقره ای به همراه داشت که در بازجویی اعتراف کرد، از خانه شما به سرقت برده است.»
 
ژان با تعجب گفت: «گفتید اسقف؟ من خیال می کردم شما یک کشیش ساده هستید.» اسقف، کشیش، پیرمرد یا هر عنوانِ دیگر که خیلی برایش فرق نمی کرد به سرعت جواب داد: «آه... این مرد دزد نیست، شما نباید او را دستگیر می کردید، من خودم سرویس های نقره را به او داده بودم.»
 
سپس به سوی طاقچه ای که در گوشه اتاق قرار داشت رفت، شمعدان های نقره را با خود آورد: «پسرم، شمعدان ها را فراموش کرده بودی.» ژاندارم ها رفتند. اسقف به ژان گفت: «امیدوارم با پولی که از فروش نقره ها به دست خواهی آورد، شرافتمندانه زندگی کنی، در این خانه همواره بر روی تو باز است.» و این آغاز تحول ژان وال ژان در رمان ماندگار «بی نوایان» اثر ویکتور هوگو است؛ رمانی که تاکنون اقتباس های فراوان سینمایی و تلویزیونی براساس آن انجام گرفته است.
 
ژان وال ژان با تغییر و تحولات درونی، مسیری را در زندگی پیش می گیرد که از او انسانی بزرگ می سازد. او یکی از قهرمان های بزرگ ادبیات داستانی جهان است.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان