ماهان شبکه ایرانیان

اسلام و مدرنیته در اندیشه سید جمال الدین اسد آبادی(۲)

تعامل محورهای فکری سید جمال الدین   سید جمال الدین اسد آبادی معتقد بود که تشکیلات هیچ دولت و حکومتی نمی تواند با فراغت استقرار پیدا کند مگر با اتکاء به دو قدرت،یکی قدرت ملی که عموم مردم را به اتحاد،فتح و غلبه بر دشمن دعوت می کند و احساسات و غرور ملی را بر می انگیزد و دیگری نیروی ایمان که در ادای دین به جای قدرت ملی اتحاد کلمه را به وجود می ...

اسلام و مدرنیته در اندیشه سید جمال الدین اسد آبادی(2)

تعامل محورهای فکری سید جمال الدین
 

سید جمال الدین اسد آبادی معتقد بود که تشکیلات هیچ دولت و حکومتی نمی تواند با فراغت استقرار پیدا کند مگر با اتکاء به دو قدرت،یکی قدرت ملی که عموم مردم را به اتحاد،فتح و غلبه بر دشمن دعوت می کند و احساسات و غرور ملی را بر می انگیزد و دیگری نیروی ایمان که در ادای دین به جای قدرت ملی اتحاد کلمه را به وجود می آورد و یگانگی و تفوق خود را بر مخالفان و دشمنان تحمیل می کند(مدرسی چهاردهی، 248:1347).سید جمال الدین اسد آبادی استعمار و استبداد را در پیوند با هم می دید؛«کشورگشایان و سلطه جویان بیش از بسیج سپاه و سران لشکر،دل های امرا و صاحبان حاکمیت را در ملتی که می خواهند بران پیروز گردند،تسخیر می نمایند و آنان را با ترس و تهدید رام می سازند و یا با حیله و آرایش آرزوها مالک آن می گردند و به هدف خود می رسند و سرزمین ملت هارا اشغال می نمایند(اسد آبادی، 231:1355).ریشه یابی ارتباط استعمار و ضعف اخلاق و در نتیجه از بین رفتن همبستگی و وحدت اجتماعی را در این عبارت سید جمال الدین می توان ملاحظه نمود:«هر ملتی که اخلاق و رفتار و تمدن ملت های دیگر را بدون توجه به خصوصیات قومی خود تقلید کند،طبعاً در میان وحدت آن ملت روزنه ی کوچکی و راهی برای دخول دشمنان باز می شود(همان:19)سید جمال الدین بر این اعتقاد بود که تفرقه زمینه ی تسلط بیگانگان بر جامعه را فراهم می آورد که پیامد این امر اضمحلال ملت است(همان:81)وی فضیلت را حیات ملت ها می دانست که تا ابد آنان را از نفوذ عناصر بیگانه بر کنار نگه می دارد و آن را از انحلالی که باعث زوال است،حفظ می کند(همان :80).به نظر او دولت دانا و عادل چون پدری مهربان است که ملت را از هر ظلم داخلی و خارجی نگه می دارد
(اسد آباد‍ی ،250:1350).بنابراین، سید جمال الدین به منظور مقابله با استعمار ابتدا به اصلاح ساختار دولت توجه می کند.چنین است که در نظر او دولت به عدل استوار و ملت به علم زنده است(همان:250).بدین مناسبت است که وجوه استبداد ستیزی،استعمار ستیزی و مسئله رفع تفرقه ، در اندیشه سید جمال الدین را می بایست در تعامل و پیوند با هم نگریست.

اسلام و مدرنیته
 

در واقع مسلمانان،غرب متمدن را با هجوم استعماری و جهانگشایی اش یک جا شناختند.از این رو در آغاز غرب، تمدن،علم و فرهنگ جدید درنظر آنان یک هویت و ماهیت بیشتر نداشت(یوسفی اشکوری،52:1376).
قرن نوزدهم را می بایست دوران اوج رویارویی اسلام و مدرنیته دانست.در این سده جهان به دو اردوگاه تقسیم گردیده بود:یکی جناح پیشرفته که تمدنی دو رویه داشت:هم دارنده ی دانش و کارشناسی‌و هم استعمارگر بود،دوم جناح واپس مانده که به دانش و کارشناسی جناح پیشرفته نیاز داشت و استعمار و استثمار شدن به سودش نبود.در آن مقطع تاریخی سرزمین های پهناور اسلامی یکسره در حوزه ی واپس ماندگان قرارداشت و بیش از پیش یورش های استعمارگران و نابسامانی های درون مرزی و برون مرزی،ناهمسان گری های اسلامی، نارسایی های علمی،سیاسی،اقتصادی،اجتماعی و نظامی رنج می برد.جهان اسلام مانند بقیه جهان غیر اروپایی ناچاربود،دربرابرتمدن دو رویه ی غرب راهی برای ادامه زندگی برگزیند(حائری ، 120:1378).بنابراین، اقشار گوناگون جامعه ی اسلامی،اعم ازسیاستمداران،روشنفکران،علما و متفکران به عرضه پاسخ ها و راه حل هایی مبادرت نمودند (موثقی، 287:1370).

پاسخ های مسلمانان به مدرنیته
 

پاسخ های مسلمانان به مدرنیته را در سه دسته تقسیم بندی نموده اند :
1سنت گرایی محافظه کار
2نوگرایی مترقی
3اصلاح طلبی اسلامی(شرابی،12:1369).
سنت گرایی،نشان دهنده موضعی ایستا و اساساً انفعالی است که به دشواری می تواند نسبت به انگیزه بیرونی واکنش نشان دهد.سمت گیری عمده سنت گرایی،تاریخی گرا بود،یعنی از سنتی الهام و توان می گرفت که از لحاظ تاریخی استنتاج شده بود و در ایستار فکری خود پیوسته حالت واپس نگرداشت.از نظر یک سنت گرا،گذشته، پیش از آینده، جایگاه عصر طلایی بود.گذشته برگشت پذیربود و روزی باید برگردانده می شد (همان:13).
از سویی دیگر،نوگرایی، پیش نگربود.نوگرایی ایستاری مثبت نسبت به نوآوری های و دگرگونی دارد.بنابراین،نوگرایی نشان دهنده دیدگاهی پویا، اساساً عمل گرا و انطباق پذیر است.اساساً نوگرایر خصلتی یوتوپیایی داشت:عصر طلایی نه در گذشته، بلکه در آینده است(همان :13).
میان سنت گرایی محافظه کار و نوگرایی پیشرو،عرصه ای میانی وجود داشت که شایسته است آن را موضع اصلاح طلبی نامید.اصلاح طلبی تنها در مفهومی خاص و با درجه ی محدودی نوگرا بود.اصلاح طلبی در اصل به سنت مقید بود؛ هدف نخستین آن حفظ اسلام و ساختارهای نهادی تقویت کننده ی آن بود.اصلاح طلبی به عنوان یک جنبش احیاگر در واقع هان محافظه کاری روشنفکری بود که از موقعیت و نیازهایش آگاهی معقول تری داشت.اصلاح طلبی،جنبش علمای جوان لیبرال بود که می دانستند اسلام،برای آنکه به درستی مورد دفاع قرار گیرد،باید بر ضعف خود غلبه یابد و قدرت و زندگی جدیدی پیدا کند(همان:14).

جنبش اصلاح طلبی دینی
 

برخی بر این عقیده اند که جنبش تجدید حیات دینی به پیشگامی سید جمال الدین و محمد عبده،تردیدی درباره آیین پدید نیاورد.از آنجا که مبارزه جویی ای که غرب بر جامعه اسلامی تحمیل می کرد،سرچشمه انگیزه ی اصلی جنبش اصلاح طلبی بود،این جنبش می خواست ازراه پاسخ دادن به مبارزه جویی غرب،به طریق «مثبت»از جامعه ی اسلامی دفاع کند.اصلاح طلبی بر آن بود که حقیقت اسلامی را دوباره برقرار و تقویت کند، اما آن را در معرض انتقاد آزاد قرار ندهد(همان:32).به هر حال سابقه ی جنبش اصلاح طلبی دینی به پیش از سید جمال الدین باز می گردد،اما آن جنبش ها معطوف به جنبه های درونی تفکر اسلامی بوده و کاملاً رویکری سنتی داشتند.نظرات عبدالوهاب را می توان نمونه ای از جنبش اصلاح طلبی درونی دانست.در این معنی رفورم یا اصلاح عبارت از به کار بستن تجدد و مدرنیته نیست بلکه عبارت از رجوع به گفتار و کردار پیامبر است که خود به خود منتج به تجدد خواهد شد(روه، 48:1995)
نخستین گام اصلاح طلبی سده نوزدهم میلادی گذر از تبعیت کورکورانه از تفسیر سنتی به رهیافتی نو و آزاد تر بود.حاصل فرجامین این گذار برقراری تحلیل عقلی(تمحیص )به مثابه ی شرط اولیه تفسیر بود.چنین است که جمال الدین اسد آبادی و محمد عبده را پرنفوذ ترین چهره های جنبش اصلاح طلبی اسلامی می دانند(شرابی،31:1369).
ما در این نوشتار بر آن هستیم که گامی پیش تر نهاده، تأثیر بنیادین سید جمال الدین از انگاره های گفتمان مدرن و رویه ی مدرن اندیشه های وی متنها در زمینه (2)غیر غربی آن را آشکار نماییم.بدین معنا وی شخصیت محور مدرنیسم اسلامی است(احمد، 74:1380).باید گفت که رویکرد سید جمال الدین،در مواجهه و رویارویی با مدرنیته شکل گرفته،از آن متأثر گردید .در گفتمان سید جمال الدین فضیلت،شالوده و بنیان دین است و انگاره های مدرن باید در درون آن بازسازی شوند.چه در غیر این صورت همبستگی اجتماعی ملت های اسلام دستخوش زوال می‌ گردد (اسد ابادی، 76:1355)

مدرنیته
 

مدرنیته را در بهترین و عام ترین شکل آن می توان به مثابه ساختار آگاهی زمان حال تاریخ، تلقی و درک نمود(آزبورن،65:1379).به تعبیری دیگرمدرنیته دوره ای از تاریخ است که انسان با تخریب نظم پیشین برآن است تا جهان را از نو بسازد و برآن مسلط شود، آنچه بدین ترتیب رخ داده یکتا و بی مانند است(Connolly,1988:1)
شاخص ها و مقولات اساسی مدرنیته را به تعبیر آنتونی گیدنز می توان چنین برشمرد؛انتقلابات علمی،رنسانس،روشنگری،ظهور دولت مدرن ،اقتدار عالی خرد در امور انسانی،اقتدار علوم طبیعی،تأکید بر حقوق طبیعی همه ی افراد و بالاتر از همه حق آزادی،تأکید بر فردگرایی،تسلط اقتصاد بازارآزاد،شهر نشینی ،اومانیسم و فضیلت های انسان چون تساهل،همدلی و دور اندیشی،عقیده به پیشرفت،گرایش به عینیت،مبارزه با خرافه پرستی ومعتقدات منافی با مبانی عقلی،حاکمیت قوانین انسانی و نگاه امیدوارانه به آینده (Giddens,1991:3).
از نظر سید جمال الدین حاکمیت گفتمان مدرنیته ضرورتی اجتناب ناپذیر است .چنان که خطاب به هم مسلک های ایرانی خود چنین می نویسد:«سیل تجدد به سرعت به طرف مشرق جاری است،بنیاد حکومت مطلقه ازبین رفتنی است شماها تا می توانید در خرابی اساس حکومت مطلقه بکوشید»در واقع سید جمال بدان واسطه که پاره ای از این منطق مدرن را می پذیرد و پاره ای از آن را رد می کند،حائز اهمیت است.

پی نوشت ها :
 

1.دانشجوی دکتری علوم سیاسی، دانشگاه تربیت مدرس.
2.context.
 

منبع:نشریه پایگاه نور، شماره 24.
ادامه دارد...
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان