چکیده:
یکی از دغدغه های اندیشه سیاسی، مسئله مصلحت می باشد. در هر فرهنگ و اندیشه ای، مصلحت به گونه ای تعبیر شده و بر طبق آن، انواع و اقسام ظلمها از طرف حاکمان وقت بر ملت خویش و یا بر ملتهای دیگر، وارد گشته است.تنها در پرتو تعلیمات اسلام ناب است که می توان مصالح واقعی را تشخیص داد و تنها در سایة عمل به احکام این دین مبین است که می توان آن مصلحتها را پیاده نموده و به منصه ظهور گذاشت.هیچ حکمی از احکام اسلامی – چه ایجابی باشد و چه تحریمی – از مصلحت و یا مفسده خالی نیست و از طرف دیگر تمام احکام فردی و اجتماعی مورد احتیاج بشریت از طریق وحی، فرو فرستاده شده است.در نتیجه، تمام مصالح و مفاسد جامعه بشری، بیان گردیده است.احکام حکومتی اسلام نیز از قاعدة فوق بی بهره نبوده و اساساً مشروعیت حکومت و ارزش تلاش در جهت آن، در سایة مصالح است که محقق می گردد ؛ وگرنه نفس حکومت داری در نزد اولیای دین، ذره ای ارزش نخواهد داشت و البته مصلحتی که مورد تأیید دین مبین اسلام باشد و نه هر مصلحت خود ساخته ای که بهانه ای در جهت انجام اعمال خلاف شرع توسط حاکمان است.مصلحت به معنای سود و منفعت است و در برابر مفسده قرار می گیرد و به آنچنان چیزی گویند که صلاح و سود شخص یا گروهی در آن باشد و مصلحت اندیشی، در نظر گرفتن خیر و صلاح است و تعلق در نیک و بد کارها و از نظر مفهومی با واژة عاقبت اندیشی قرابت دارد.مصلحت را از جهات مختلف به دسته های گوناگونی تقسیم می نمایند. از جهتی به مصالح فردیه و نوعیه تقسیم می شود، از لحاظ دیگری به مصالح دائمی (پایدار) و موقت (ناپایدار) منقسم می گردد.از جهت دیگر به مصالح معتبره و ملغاه و مرسله تقسیم شده و از لحاظ دیگر به مصالح واقعی، حکومتی و به معنای منفعت، تقسیم بندی شده است.در حکومت داری بایستی تکلیف محور بود؛ چرا که مصلحت اندیشی، خود، وسیله ای برای حفظ دین است و نبایستی به بهانة مصلحت حکومت، تکالیف الهی را تعطیل نمائیم؛ زیرا که نقض غرض شده و حکومت، اعتبار شرعی خود را از دست می دهد و اولیای دین، هیچگاه تکلیف شرعی خود را فدای مصلحت نمی کردند. بلکه قاطعانه بر مواضع اصولی خویش پایبند بودند.نبی مکرم اسلام (صلوات الله علیه و آله) به شیوه های مختلف در جهت اصلاح امور امت و حکومت اسلامی تا آخر عمر شریف خویش قدم برداشته و از هیچ کوششی فروگذار ننمود.آن حضرت با دوراندیشی خود با قاطعیت بر عدالت اصرار می ورزید، در جایگاه مناسب از حربة صلح با دشمن استفاده نموده و مشورت را در تصمیمات اجتماعی مورد نظر می گرفت.ایشان به موقع و در جای خویش، آنانکه لیاقت قدردانی داشتند را تشویق می نمود و خاطی را تنبیه می کرد.در مواجهه با منافقین که از بزرگترین خطرات جامعه اسلامی به شمار می رفت، از شیوه های مختلفی استفاده نمود تا آنکه ریشة نفاق در سال نهم هجرت به کل خشکیده شد، بدون آنکه از اعمال خشونت و نبرد مستقیم با منافقان بهره گیرد؛ به اصطلاح با پنبه سر نفاق را بریدند. برای حفظ حکومت اسلامی انواع و اقسام پیمانها را با گروههای مختلف منعقد نمودند. در رفتار مدیریتی خویش از اصل رحمت و نرمخوئی، به شدت بهره می برد. در مواجهه با دشمنان مشرک، اصل اقتدار و بازدارندگی را اعمال می فرمود و در میان امت اسلامی، از ایجاد اخوت و برادری، در جهت منافع امت اسلامی، سود می جست.ایشان مسجد را به عنوان پایگاه معنوی – سیاسی قرار داد و از این طریق مرکزیت حکومت را از همان ابتدا، بوجود آورد.در برخورد با دشمنان در جائی که دیگر جز خشونت راهی نبود، اعمال زور و قدرت می نمود و آنان را بر سر جایشان می نشاند .و آخر آنکه با تعیین جانشین در جهت تثبیت و یکپارچگی امت اسلامی، تکلیف امت اسلامی را تا آخر مشخص نمود و یکپارچگی آن را تضمین نمود، جز آنکه امت اسلامی، با نهایت تأسف، این مهم را پشت گوش انداخته و دچار اضمحلال و گمراهی و عقب ماندگی شد.
کلید واژه ها:
مصلحت، مصلحت اندیشی، جلوه های مصلحت، تکلیف محوری، حکومت نبوی
مقدمه:
یکی از مباحث مهم اندیشه سیاسی و جزء لاینفک هر حکومتی، مسئله مصلحت و منفعت می باشد. مصلحت، اساس و پایة فکری بسیاری از حکومتها را تشکیل می دهد برنامه ریزیهای حکومتی عمدتاً بر این محور چرخش داشته و قوانین سیاسی عموماً بر این محور قرار گرفته است.
اما افسوس که به بهانة مصالح ملی، چه تجاوزهایی که به ملتهای دیگر صورت نگرفته، چه خونهایی که به ناحق ریخته نشده و چه کودکانی که بی هیچ توجیه منطقی، یتیم نگشته اند.به نام منافع عمومی، چه ملتهایی که تسلیم زورگویان نشده اند و چه دولتمردانی که کشور و ملت خویش را ذلیل مستکبران ننموده اند.تنها اسلام ناب است که توانسته اندیشة سیاسی مبتنی بر مصالح واقعی دولت و ملت را پایه ریزی نموده و از بدو تشکیل حکومت اسلامی، در عمل، این تفکر را به منصه ظهور برساند.مصلحتی که در اسلام ناب معرفی می شود، نه خونی را به ناحق می ریزد، نه حق مظلومی را پایمال می کند، نه عزیزی، ذلیل می گردد، نه عدالت از میان می رود و نه خشونت نهادینه می گردد. هر اندازه که دولتمردان حکومت اسلامی به این مهم، همت گمارده و تصمیمات منطبق بر مصالح مورد نظر اسلام را اتخاذ نموده وبه اجرا گذارده اند، جامعه اسلامی رو به پیشرفت و ثبات نهاده و هر اندازه، از این مهم فاصله گرفته اند، ملت خویش را دچار خسران نموده و آن را متضرر کرده اند.و اکنون جای بسی تأسف است که عمدتاً، حاکمان زبون و بی لیاقت، با در دست گرفتن زمام امور مسلمین روز به روز در جهت منافع قدرتهای استکباری و در جهت ضرر امت اسلامی، قدم برمی دارند، چرا که مصالح چند روزه و فانی خویش را بر مصالح دراز مدت جهان اسلام مقدم داشتند و خیانت به مصالح مسلمین را بر خود روا دانستند.
جایگاه مصلحت در اسلام:
به عقیدة عالمان شیعی، هیچ حکم ایجابی در اسلام از مصلحت تهی نیست و هیچ حکم تحریمی فعلش از مفسده، خالی نمی باشد و تمامی احکام بر پایة مصالح و مفاسد واقعی بنا شده است.(1) از سوی دیگر ، تمام احکام مورد نیاز انسان و جامعه بشری که در جهت سعادت و رشد و تعالی بشریت لازم می باشد، توسط شارع مقدس بیان گردیده و هیچ چیز فروگذار نشده است. امام خمینی (رحمه الله علیه) در این رابطه بیان داشت:«احکام شرع، حاوی قوانین و مقررات متنوعی است که یک نظام کلی اجتماعی را می سازد. در این نظام حقوقی، هرچه بشر نیاز دارد فراهم آمده است: از طرز معاشرت با همسایه و اولاد و عشیره و قوم و خویش و همشهری و امور خصوصی و زندگی زناشویی گرفته، تا حقوق تجارت و صنعت و کشاورزی ... قرآن مجید و سنت شامل همة دستورات و احکامی است که بشر برای سعادت و کمال خود احتیاج دارد.»(2)امام صادق (علیه السلام) سوگند یاد می کند که تمام آنچه بندگان خدا به آن احتیاج دارند را باری تعالی نازل فرموده است:«انّ الله تبارک و تعالی اَنزلَ فی القرآن تبیان کل شیءٍ حتی و اللهِ ما ترک الله شیئاً یحتاج الیه العباد حتی لایستطیع عبد یقول لوکان هذا انزل فی القرآن الا و قد انزله الله فیه.»(3) همانا خدای تبارک و تعالی بیان همه چیز را در قرآن فرو فرستاده، تا آنجا که به خدا سوگند چیزی از احتیاجات بندگان را فروگذار نکرده تا بنده نتواند بگوید کاش این در قرآن نازل شده بود، در حالی که همان را خدا در قرآن نازل فرموده است.باری تعالی، خود به این مسأله اشاره فرموده است:« ... و نزلنا علیک الکتاب تبیاناً لکل شیء ...»(4) و ما این کتاب را بر تو نازل کردیم که بیانگر همه چیز است در نتیجه، تمام مصالح و مفاسد فردی و اجتماعی بشر، در سایة نزول احکام دین مبین اسلام مورد توجه قرار گرفته است و امت اسلامی، تنها در پرتو عمل به این احکام به توفیق الهی مشمول خیر و مصلحت مادی و معنوی گشته و از منافع فردی و اجتماعی آن بهره مند می گردد.در اندیشة سیاسی اسلام نیز مصلحت، جایگاهی بس عظیم دارد و اصولاً فلسفة حکومت در اسلام، اصلاح امور امت است، وگرنه نفس حکومت جایگاهی نزد اولیای دین نخواهد داشت.
امام خمینی (رحمه الله علیه) در این رابطه می فرماید:«ائمه و فقهای عادل موظف اند که از نظام و تشکیلات حکومتی برای اجرای احکام الهی و برقراری نظام عادلانه اسلام و خدمت به مردم استفاده کنند. صرف حکومت برای آنان جز رنج و زحمت چیزی ندارد.»(5) امیرالمؤمنین –علی علیه السلام- در سخنانی که باری تعالی را خطاب قرار داده می فرماید:
«اللهم انک تعلم انه لم یکن الذی کان منا منافسه فی سلطان و لا التماس شیء من فضول الحطام»(6)
خدایا، همانا تو می دانی که آنچه از ما سر زده و انجام شده، رغبت و رقابت برای به دست گرفتن قدرت سیاسی، یا به طلب چیزی از اموال ناچیز دنیا نبوده است.تا اینجا سخن از بی رغبتی به حکومت و قدرت سیاسی است. ولی بلافاصله در ادامه ، تلاش و کوششی را که خود و یارانش در جهت حکومت، انجام می دادند را اینگونه دلیل می آورد.
«ولکن لنرد المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فی بلادک فیأمن المظلومون من عبادک و تقام المعطله من حدودک»(7)
بلکه برای این بود که اصول روشن دینت را بازگردانیم (و به تحقق رسانیم) و اصلاح را در بلاد و شهرهایت پدید آوریم تا در نتیجة آن، بندگان ستمدیده ات ایمنی یابند و حدود و قوانین جزاء ( و یا قوانین) تعطیل شده و بی اجرا مانده ات به اجرا در آید.به عبارت ساده تر و به صورت کلی:«در فقه شیعه هرجا سخن از ولایت است در آنجا پای مصلحت به میان آمده است. به تعبیر امام خمینی (ره) اصل اولی در هر ولایتی این است که مقید به مصلحت باشد.»(8) خلاصه این که از نظر اسلام مصلحت، در حکومت از اساسی ترین و مهمترین جایگاه برخوردار است و بدون آن، اساساً مشروعیت حکومت و ولایت و سرپرستی امت، زیر سؤال خواهد رفت.
مفهوم مصلحت اندیشی:
در تعریف واژة مصلحت چنین آمده است:«آنچه که باعث خیر و صلاح و نفع و آسایش انسان باشد.»(9)و در فرهنگ معین، این گونه تعریف شده است:«1- آنچه که صلاح و سود شخص یا گروهی در آن باشد.2- خیراندیشی3- آنچه که صلاح شخصی باشد، در حالی که بضرر اشخاص دیگر و جامعه تمام شود»(10)مصلحت، در لغت، مقابل مفسده قرار داده شده و از آنجا که مفسده همان ضرر است، مصلحت نیز همان سود، جلب منفعت و دفع ضرر است. کاری که برای انسان، سود آور باشد را می گویند مصلحت دارد و در صورت زیان آور بودن می گویند، مفسده دارد، چه این سود و زیان، دنیوی باشد و چه مربوط به عالم آخرت و خواه سود و زیان شخصی باشد و یا جمعی، مادی باشد و یا اینکه معنوی؛ در اسلام نیز این واژه به همین معنا بکار رفته است.(11)در مورد معنای اصطلاحی مصلحت گفته شده است:«جلب منفعت و دفع ضرر، در حدودی که مقاصد شرع حفظ شود.»(12)
در مورد مفهوم مصلحت اندیشی بیان شده:«خیر و صلاح خود را در نظر گرفتن»(13)«اندیشیدن درباره صلاح کار، خیر و صلاح خویشتن در نظر گرفتن»(14)دهخدا، در مورد مصلحت بینی، اینگونه بیان داشته:«تعقل و تأمل در نیک و بد کارها، دیدن و اندیشیدن صلاح کار و مقتضای حال، در مصلحت و اقتضای کار نگریستن و اندیشه کردن»(15)در نتیجه، مصلحت اندیش «آن است که خیر و صلاح خود را در نظر گیرد»(16)مصلحت اندیشی، مفهومی نزدیک به عاقبت اندیشی و دوراندیشی داشته و آنکسی که در عاقبت کاری تفکر می کند، در حقیقت، در پی آن است که بیابد، عاقبت کارش، به منفعت و سود اوست و یا بر زیان و ضرر او.قرابت مفهومی این دو واژه را از کلام گهربار نبی اکرم (صلوات الله علیه و آله) می توان استخراج نمود، آنجا که می فرماید:
«اذا هممت بأمر فتدبر عاقبته فان یک خیراً او رشداً اتبعته و ان یک شراً اوغیا ترکته»(17)
هر زمان که تصمیم به انجام دادن کاری گرفتی، در عاقبت آن بیندیش پس اگر خیر یا صلاح و هدایت بود، آن را دنبال کن و اگر شر یا گمراهی بود از آن اجتناب کن.
اقسام مصلحت (18)
مصلحت را از جهات مختلف، تقسیم نموده اند.از حیث دامنه و گسترة تأثیر، مصلحت را به مصالح فردیه و نوعیه تقسیم نموده اند.از جهت زمانی، آن را به مصالح دائمی (پایدار) و مصالح موقت و متغیر (ناپایدار) تقسیم نموده اند. مراد از مصلحت پایدار، مصلحتی همیشگی است که در همة زمانها ارزش آن محفوظ مانده و بدان عمل می شود. اگر مصلحت، پایدار باشد، حکمش نیز پایدار است، این گونه احکام و مصالح، به زمان و مکان و موقعیت خاصی وابسته نیستند.اینها همان احکام اولیه ای هستند که پیامبر گرامی اسلام (صلوات الله علیه و آله)، به عنوان وحی، برای مردم تبیین نموده و مصلحتی همیشگی دارند، مگر آنکه با حکم مهمتری تزاحم نمایند.در همین رابطه امام صادق علیه السلام می فرماید:
«حلال محمد حلال ابداً الی یوم القیامه و حرامه حرام ابداً الی یوم القیامه»(19)
حلال محمد صلی الله علیه و آله همیشه حلال است و حرام او همیشه حرام است تا روز قیامت
این نوع از احکام، اگر با حکم مهمتری تزاحم ننمایند، حلالش، تا ابد مصلحت دارد و حرامش تا ابد مفسد، دارد؛ همانگونه که امام رضا (علیه السلام) می فرماید:«انا وجدنا کلما احل الله تبارک و تعالی ففیه صلاح العباد و بقاء هم و لهم الیه الحاجه التی لا
یستغنون عنها و وجدنا المحرم من الاشیاء لاحاجه بالعباد الیه و وجدناه مفسداً داعیاً الی الفناء و الهلاک»(20)همانا ما یافتیم هرآنچه را که خداوند تبارک و تعالی، حلال نموده است، پس در آن صلاح بندگان است و بقاء آنان و به آن احتیاج داشته بگونه ای که از آن بی نیاز نمی گردند و یافتیم آنچه که از اشیاء حرام شده است، بندگان هیچ احتیاجی به آن نداشته و آنرا مفسد و دعوت کننده به فناء و نابودی و هلاکت یافتیم.در این احکام، مصلحت و مفسده، متعلق به خود حکم است و دانش آن نزد باری تعالی است و عقل بشری نمی تواند به تمامی مصالح و مفاسد آن پی ببرد. همانگونه که امام سجاد (علیه السلام) می فرماید:«ان دین الله لایصاب بالعقول الناقصه و الآراء الباطله و المقائیس الفاسده و لایصاب الا بالتسلیم فمن سلم لنا سلم و من اهتدی بنا هدی ...»(21)همانا دین خداوند، با عقلهای ناقص و نظرات باطل و قیاسهای فاسد، ادراک نمی گردد و جز به تسلیم شدن ادراک نمی شود. پس هر کس که تسلیم ما شد، سالم می ماند و هر کس به واسطة ما، راهنمائی و هدایت گردد، به راه راست هدایت شده است ...و اما مصلحت متغیر و موقت آن است که در صورت تعارض حکم سابق و اخیر، به حکم اخیر، عمل می گردد. احکام حکومتی دارای مصالح متغیر بوده و تشخیص آن با حاکم اسلامی است؛ و اساساً همة احکام حکومتی بلکه همة احکام ولایی، بر پایة مصلحت می چرخد و همانگونه که اشاره شد، اصل اولی در هر ولایتی این است که مقید به مصلحت باشد.از نظر اعتبار شارع، مصلحت، به سه بخش تقسیم می گردد.
1- مصالح معتبره که دلیل اعتبار آن توسط شارع مقدس ذکر گردیده است. مثل قصاص که برای حفظ نفس قرار داده شده است.
2- مصالح ملغاه که شارع مقدس، تصریح به الغای آن دارد؛ مثل ربا
3- مصالح مسکوت عنها (مرسله) که از طرف شارع مقدس نه بر اعتبار آن تصریح شده و نه بر الغای آن.
به عقیدة شیعه، مصالح مرسله موجب کنار زدن نصوص دینی شده و عامل به آن ، بر طبق آرای شخصی عمل می کند و احیاناً فتوای خلاف می دهد.در این دیدگاه، حکم ناشی از مصالح مرسله، به شارع مقدس منتسب نمی گردد و صرفاً حکم می باشد و نه فتوای کاشف از حکم شرعی – اگرچه مانند حکم شرعی، لازم الاتباع است – و از اختیارات ولی امر مسلمین محسوب گشته و یک حکم ولائی و غیردائمی می باشد.اصولاً مراد از حکم حکومتی، حکمی است که فقیه یا حکومت اسلامی گاهی مصلحت تامة ملزمه یا مفسدة تامه ملزمه ای را تشخیص داده و بر اساس آن حکم صادر نماید.در دیگر تقسیمی که برای مصلحت بیان شده است، مصلحت دارای 3 نوع است. 1- مصالح واقعی که در بطن کلیة احکام شریعت نهفته و از آن به مصالح نفس الامری تعبیر می شود و بیشتر در مسائل فردی و عبادی وجود دارد.2- مصالح حکومتی که تابع ضرورت است و کاشف آن عقل می باشد.در حکومت اسلامی، این مصلحت و تشخیص ضرورت آن ، می بایست هماهنگ با روح شریعت باشد. در نتیجه، احکامی که بر این اساس صادر می گردد باید توسط عقل آشنا با مبانی شریعت صورت گیرد. از طرف دیگر، مصلحت حکومت را یک عقل تزاحم شناس می تواند تشخیص دهد. چه بسا در مسئله ای چندین مصلحت وجود دارد که باید بهترین را انتخاب نمود؛ از این رو، مجتهد باید آگاه به زمان باشد.
خلاصه آنکه مصالح حکومتی را تنها عقل شریعت آشنا و تزاحم شناس که با مذاق شارع و انگیزة او از جعل احکام اجتماعی اسلام آشناست، می تواند تشخیص دهد.3- مصالح به معنای منفعت: در اینجا بحث ضرورت نیست، بلکه بحث بود و نبود است به گونه ای که یک عملیات کارشناسانة محض است که تعیین می کند، چه چیزی به سود جامعه بشری است و چه چیزی به سود آن نمی باشد.این مبحث، صرفاً برای آشنائی اجمالی مخاطب به انواع مصلحت بوده و از آنجا که این بحث، دامنه دار بوده و دارای اقوال و نظرات مختلفی از جانب، اندیشمندان است و از سوی دیگر، هدف این مقاله نمی باشد، به همین مقدار اکتفا می گردد.
مصلحت اندیشی و تکلیف محوری(22)
به طور کلی از این جهت که تکلیف محوری اعم از مصلحت اندیشی است، بایستی تکلیف محور بود و مصلحت اندیشیها لازم است در راستای روح کلی تکلیف و در جهت حفظ اساس دین باشد. تکلیف در اصطلاح عبارت است:« از عمل به یک سلسله دستورها و قوانین که از طرف شارع مقدس وضع شده وبوسیلة پیامبران به ما ابلاغ شده که درنتیجة عمل به آن می توان سعادت دنیا و آخرت رسید.»(23) پس آنچه مهم است، عمل به دستورات دین و کسب رضایت پروردگار عالم است ، نه کسب قدرت و در رأس زمامداری قرار گرفتن. دیگر اینکه در مقام تزاحم احکام، بویژه در مسائل اجتماعی، ترجیح یک مصلحت، اغلب دشوار است؛ لذا یک عقل تزاحم شناس و آگاه به مبانی و اصول فقهی می تواند بهترین گزینه را انتخاب نموده و تصمیم اتخاذ کند.در واقع مصلحت اندیشی وسیله ای برای حفظ و بقای دین است که در زمانها و شرائط گوناگون نوعی انعطاف پذیری به دین و احکام اسلامی می بخشد تا اصل آن محفوظ بماند.پس نباید مصلحت به وسیله ای برای حفظ قدرت تبدیل شود و به بهانة حفظ آن، احکام دین به تعطیلی کشانده شود.در اسلام، حکومت تا زمانی مشروعیت دارد که عامل و ابزاری برای اجرای احکام باشد؛ ولی اگر قرار شود که خود آن، عامل تعطیلی دین گردد، نقض غرض خواهد شد و اعتبار شرعی خود را از دست خواهد داد.به عنوان نمونه، می توان حکومت امیرالمؤمنین را برشمرد که یک حکومت تکلیف محور بود و علی علیه السلام حاضر نبود به هر قیمتی حتی به قیمت زیر پا نهادن تقوای الهی در حفظ آن، قدم بردارد و به هر وسیله در جهت بقای آن متمسک شود.ایشان به اندازه ای، در امر حکومتداری، تقوا را رعایت می نمود که برخی از مردم نادان گمان کرده بودند، معاویه از علی علیه السلام سیاستمدار تر است. حضرت در پاسخ این گونه اشخاص فرمود:«والله ما معاویه بأدهی منی ولکنه یغدر و یفجر و لولا کراهیه الغدر لکنت من ادهی الناس و لکن کل غدره فجره و کل فجره کفره سوگند به خدا، معاویه از من سیاستمدار تر نیست، اما معاویه حیله گر و جنایتکار است، اگر نیرنگ، ناپسند نبود، من زیرک ترین افراد بودم؛ ولی هر نیرنگی گناه و هر گناهی نوعی کفر و انکار است.»(24)
جلوه های مصلحت اندیشی در حکومت نبوی:
نبی اکرم (صلوات الله علیه و آله) از طریق کلام و گفتار یا فعل و کردار و یا تقریر و تأیید قولی و فعلی، که هر سه به اتفاق علمای شیعه و سنی، از مدارک احکام شرعی می باشد و حجت شرعی است،(25) در جهت مصلحت امت اسلامی، قدم برمی داشت و تا آخرین لحظات عمر شریف خویش از آن غافل نبوده و آنرا مدنظر قرار می داد.
1 :عدالت
یکی از مهمترین عوامل بقاء و ثبات حکومت، عدالت ورزی حکمرانان است.امیرالمؤمنین می فرماید:«ماحصن الدول بمثل العدل»(26)
هیچ چیز چون عدل، دولتها را نگه نداشته است.و باز از آن حضرت نقل شده که فرمود:
«فی العدل الاقتداء بسنه الله و ثبات الدول»(27)
اجرای عدالت، اقتداء به سنت خدا و سبب ثبات دولتهاست.عدالت، مایة آبادانی شهرها می گردد و مردم را قوام می بخشد، همچنانکه امیرالمؤمنین– علی علیه السلام – می فرماید:«ما عمرت البلدان بمثل العدل»(28)هیچ چیز مانند عدالت، شهرها و سرزمین ها را آباد نکرده است.«العدل قوام الرعیه»(29)عدل، نگهدارندة مردم است.نبی اکرم (صلوات الله علیه و آله)، حکومت خویش را با عدالت آغاز نمود و تا آخر بر آن ثابت قدم ماند، چه آن موقعی که حکومت اسلامی، نونهالی بود که تازه ریشه برآورده و چه آن زمانی که در اوج قدرت و مکنت بود.امام باقر (علیه السلام) در مورد آن بزرگوار می فرماید:«ابطل ماکان فی الجاهلیه و استقبل الناس بالعدل»(30)پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آنچه (از آداب و رسوم) جاهلیت را باطل کرد و در برخورد با مردم از عدالت آغاز کرد.پیامبر اکرم (صلوات الله علیه و آله) آنچنان عدالت را پاس می داشت که حتی در نگاه به اصحاب خود مساوات را رعایت می نمود. امام صادق علیه السلام در این رابطه می فرماید:«کان رسول الله – صلی الله علیه و آله – یقسم لحظاته بین اصحابه فینظر الی ذا و ینظر الی ذا بالسویه»(31)«رسول خدا، نگاههای خود را میان اصحابش تقسیم می کرد پس به این و آن به طور مساوی نگاه می کرد .امیرمؤمنان دلیل تساوی در نگاه و اشارة چشم و ...را بیان نمود:«آس بینهم فی اللحظه و النظره و الاشاره و التحیه حتی لایطمع العظماء فی حیفک و لاییأس الضعفاء من عدلک در نگاه و اشارة چشم، در سلام کردن و اشاره کردن با همگان یکسان باش، تا زورمندان در ستم تو طمع نکنند و ناتوانان از عدالت تو مأیوس نگردند.»(32) یأس از انصاف و عدالت حاکم، موجب اختلاف گشته و دیگر حاکم نمی تواند، بر قلب و جان مردم حکومت نماید و محبت بین آنان زائل می گردد، همانگونه که امیرالمؤمنین به آن اشاره نمود:«الانصاف یرفع الخلاف و یوجب الائتلاف(33)انصاف مخالفت مردم را زایل می کند و باعث الفت و پیوند ( ایشان به صاحب آن ) می شود.»(34) «لاتدوم علی عدم الانصاف، الموده»(35)«با نبود انصاف، محبت پایدار نمی ماند.»عدل آنچنان کارائی دارد بگونه ای که اگر عموماً به اجرا گذاشته شود جامعه از دلیری و شجاعت بی نیاز می گردد. همچنانکه علی علیه السلام می فرماید: «العدل افضل من الشجاعه لأن الناس لواستعملوا العدل عموماً فی جمیعهم لاستغنوا عن الشجاعه»(36)«عدل و داد برتر از شجاعت است، زیرا اگر عموم مردم عدل را در همة کارها بکار می گرفتند ، از شجاعت بی نیاز می گشتند .»رسول اکرم (صلوات الله علیه و آله) در سخنرانی، قضاوت، تقسیم بیت المال، بذل و بخشش و در همة شئون مدیریتی خویش، به این مهم توجه داشته و آن را مورد عمل قرار می داد. ایشان بعد از فتح مکه، در سخنرانی خود که در مسجد ایراد فرمودند، بیان داشتند:«ان الناس من عهد آدم الی یومنا هذا مثل اسنان المشط لا فضل للعربی علی العجمی و لاللاحمر علی الاسود الا بالتقوی»(37)«همه مردم از روزگار حضرت آدم ( علیه السلام ) تا حال مانند دانه های شانه مساوی و برابرند و عرب بر عجم و سرخ بر سیاه برتری ندارد. مگر به تقوا و پرهیزگاری است.»در تقسیم غنائمی که در جنگ با مشرکان قریش، بدست ارتش اسلام افتاد بود، نبی اکرم (صلوات الله علیه و آله) منصفانه، همه ارتش را در آن سهیم نمود؛ چرا که همه در جنگ نقش داشته و هیچ قسمتی از سپاه، بدون کمک واحدهای دیگر، نمی توانست پیروزی را کسب نماید. از این جهت، ایشان، غنائم را به طور مساوی میان سپاه تقسیم نمود و برای کسانی که به درجه رفیع شهادت رسیده بودند، سهمی جدا نمود و به بازماندگان آنها پرداخت نمود. ولی مساوات در تقسیم غنائم، خشم سعد و قاص را برانگیخت و گفت:«آیا مرا که از اشراف بنی زهره ام با این آبکشها و باغبانهای یثرب، یکسان می ببینید؟»(38)پیامبر اکرم (صلوات الله علیه و آله) از شنیدن این سخن که سراسر، تبعیض و بی عدالتی بود، سخت آزرده شد و فرمود:«هدف من از این جنگ، حمایت از بیچارگان در برابر زورمندان است. من برای این برانگیخته شده ام که تمام تبعیضها و امتیازهای موهوم را ریشه کن سازم و تساوی در حقوق را در میان مردم جایگزین آن کنم.»(39) آن بزرگوار در قضاوت نیز منصفانه عمل نموده و امتیازی برای اشراف قائل نبود. حکایت زیر، نمونه ای است از قضاوتهای عادلانة آن حضرت:«نقل کرده اند پس از فتح مکه، زنی از قبیله بنی مخزوم دزدی کرد قریش در صدد برآمدند که نزد پیامبر شفاعت کنند. گفتند: چه کسی در این باره با رسول خدا سخن می گوید؟ چون پیامبر را می شناختند، گفتند: چه کسی جز اسامه که مورد علاقه رسول خدا است جرأت این کار را دارد؟ پس اسامه را شفیع قرار دادند و او دربارة آن زن با پیامبر صحبت کرد. پیامبر سخت خشمناک شد تا جایی که رنگ چهره اش برافروخته گردید. به اسامه فرمود: آیا دربارة حدی از حدود الهی شفاعت می کنی؟اسامه پشیمان شد و تقاضای بخشش کرد. چون شب شد پیامبر برخاست و خطبه ای خواند و پس از حمد و ثنای الهی فرمود:أمّا بعد فانما هلک الذین من قبلکم أنهم کانوا اذا سرق فیهم الشریف ترکوه و ان سرق فیهم الضعیف اقاموا علیه الحد ؛ و الذی نفسی بیده لو ان فاطمه بنت محمد سرقت لقطعت یدها.همانا پیشینیان شما هلاک شدند، زیرا اگر فردی بزرگ (از نظر منزلت اجتماعی ) از ایشان دزدی می کرد، رهایش می کردند و اگر فردی ضعیف دزدی می کرد، بر وی حد جاری می کردند. سوگند به آن که جانم به دست اوست، اگر فاطمه، دختر محمد نیز دزدی کرده بود، دست او را می بریدم.آنگاه قانون را دربارة آن زن بنی مخزوم اجرا کرد.»(40) و حضرت با این گونه رفتار عادلانه خویش، ثبات حکومت اسلامی را تضمین می نمود و امید مستضعفان و محرومان درد کشیده از ظلم مستکبران را دوچندان می کرد.
2:مرکزیت حکومت (41)
ایشان پیش از هر اقدامی، یک مرکز عمومی به نام (مسجد) را پایه ریزی نمود تا کارهای آموزشی و پرورشی، سیاسی و قضائی در آن صورت بگیرد.آن حضرت، مسجد را به عنوان مرکز حکومت خویش و تجمع مردم قرار داد، چرا که یکتاپرستی، سرلوحة برنامة وی بوده و لازم بود تا محل عبادتی برای مسلمانان ساخته شود تا آنان در مواقع نماز، به ذکر خدا و یاد حق بپردازند.به علاوه لازم بود، مرکزی به وجود آید تا عموم اعضای حزب اسلام در هر هفته، روز معینی گرد هم آیند و در مصالح اسلام و مسلمانان به مشورت بپردازند.مسجد نه تنها مرکز پرستش که همه گونه تعلیمات دینی و علمی در آن صورت می گرفت و از این طریق، سطح علمی مسلمانان را که در گسترش و ثبات اسلام و حکومت اسلامی، مؤثر بود، بالا می برد.گاهی مسجد، به صورت مرکز ادبی درمی آمد و سخن سرایان عرب که سروده هایشان موافق با روح اخلاقی و روش تربیتی اسلام بود، اشعار خود را حتی در حضور پیامبر گرامی اسلام (صلوات الله علیه و آله) می سرودند، چنانکه کعب بن زهیر، قصیدة معروفی در مدح نبی اسلام و در حضور ایشان خواند و ردائی از آن حضرت دریافت نمود.(42) جلسات آموزشی در زمان آن حضرت و در مسجد مدینه به قدری جالب و جذاب بود که نمایندگان قبیله ثقیف از دیدن این منظره سخت تکان خورده و تعجب نمودند.مسجد در آن روز، حکم دادگستری را داشت که امور قضائی و فصل خصومتها و محکوم نمودن بذهکاران در آن صورت می گرفت.بعلاوه، خطابه های آتشین حضرت و تحریک و تهییج مسلمانان برای اعزام به جهاد و مبارز با کفر و شرک در مسجد صورت می گرفت.با این کار، آن حضرت معنویت و سیاست را درهم آمیخت و مسائل دنیوی و اخروی را بااین حرکت در هم ادغام نمود و مرکز اجتماعی برای مسلمانان در جهت پیشرفت و اعتلای اسلام و قدرت سیاسی اسلام، بوجود آورد.
3:اخوت و برادری
مهاجران و انصار، که یاوران پیامبر اکرم (صلوات الله علیه و آله) را تشکیل می دادند و در مدینه گردهم آمده بودند، در دو محیط پرورش یافته و از جهات تفکر و معاشرت، فاصلة زیادی با هم داشتند، ضمن این که اوسیان و خزرجیان که جمعیت انصار را شکل داده بودند، 120 سال با هم در نبرد بودند و با وجود این گونه اختلافات، ادامه حیات دینی و سیاسی اسلام به هیچ وجه امکان نداشت.(43)
لذا پیامبر گرامی اسلام (صلوات الله علیه و آله) از جانب پروردگار عالم، مأمور شد تا مهاجران و انصار را با هم برادر کند. ایشان در یک فرصت مناسب و در یک جلسه عمومی، یاران خویش را مورد خطاب قرار داده و فرمود:
«تأخوا فی الله أخوین أخوین»(44)
دوتا دوتا در راه خدا با یکدیگر برادر شویداو، با این طرح، وحدت سیاسی و معنوی مسلمانان را حفظ نمود.نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله) پس از فتح مکه در قسمتی از سخنان خود که در مسجدالحرام در درگاه کعبه ایراد فرمودند ، راجع به اتحاد و اتفاق مسلمانان و حقوقی که مسلمانان بر گردن برادر مسلمان خود دارد، بیاناتی دارد که با این بیانات، افراد خارج از اسلام با دیدن چنین رشتة الفت و وحدتی، از صمیم قلب به اسلام متمایل می شدند، آنجا که فرمود:
«المسلم أخو المسلم و المسلمون اخوه ، ید واحده علی من سواهم تتکافا دماؤهم یسعی بذمتهم ادناهم.» (45)مسلمان برادر مسلمان است و مسلمانان برادر یکدیگرند و در برابر بیگانگان حکم یک دست دارند. خون هر یک با دیگری برابر است. کوچکترین(از نظر منزلت اجتماعی از طرف دیگران ) می تواند تعهد کند و ذمّة آنان را بر عهده گیرد .
4:اصل اقتدار
اصلی داریم به نام اصل قدرت و اقتدار؛ یعنی اصل توانا بودن برای این که دشمن طمع نورزد و از تهاجم نمودن بترسد، نه توانا بودن برای اینکه بر سر دشمن بریزند و با او پیکار کنند. تصریح قرآن کریم است که:«واعدوا لهم ما استطعتم من قوه و من رباط الخیل ترهبون به عدو الله و عدو کم ...هر نیرویی در قدرت دارید، برای مقابله با آنها [=دشمنان] آماده سازید و (همچنین) اسبهای ورزیده (برای میدان نبرد) تا به وسیله آن، دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید! ...»(46)
شهید مطهری (ره) می فرماید:«همه مفسرین گفته اند، مقصود از «ترهبون» این است که دشمن به خودش اجازة تهاجم ندهد.»(47)این اصل اختصاص به زمان خاصی ندارد ؛ بلکه در همة زمانها معتبر بوده و مادامی که دشمن وجود دارد، اصل قدرت و اقتدار نیز معتبر بوده و مسلمانان باید به این اصل تمسک نمایند و البته این اصل، غیر از اصل اعمال قدرت است.اصل اعمال قدرت، زمانی اعتبار دارد که هیچ راه دیگری باقی نمانده باشد. در این صورت است که پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه و آله) اعمال زور را اجازه می فرمود.(48) آن حضرت در همان اوائل تشکیل حکومت برای بازدارندگی از تهاجم دشمن از این اصل استفاده نمود.ایشان، دسته های مختلفی از مسلمانان را به مسیر عبور کاروان تجاری مکیان اعزام می کرد و حتی در بعضی از هیئتهای اعزامی، شخصاً شرکت می نمود و نیز در این اعزامها، با قبائلی که در مسیر تجارت اهل مکه زندگی می کردند، پیمان نظامی منعقد می نمود و از این طریق، قدرت نظامی و نیرومندی مسلمانان را به مشرکان قریش اعلام می فرمود.او می خواست به حکومت مکه بفهماند که کلیه خطوط بازرگانی قریش در اختیار مسلمانان است و آنان هر موقع بخواهند، می توانند جلو بازرگانی قریش را بگیرند؛ تا با این اعمال قدرت، مشرکان قریش که تجارت برای آنها، امری حیاتی بود و اساس اقتصاد و زندگی آنان را تشکیل می داد، بدانند که اگر در لجاجت خود باقی بمانند و از نشر و تبلیغ آئین اسلام جلوگیری کنند و مسلمانان محیط مکه را اذیت نمایند، شریانهای حیاتی آنها قطع خواهد شد.(49)
5:برخورد با نفاق (50)
جریان نفاق در حکومت اسلامی، یک بحران داخلی پرمخاطره بود که امکان داشت سرنوشت حکومت اسلامی را بگونه ای دیگر رقم بزند؛ اما دوراندیشی و درایت پیامبر اسلام (صلوات الله علیه و آله) موجب شد، این پدیده، دچار انقباض و انزوای مستمر گردد و خود به خود از میان برود، بدون آنکه نیازی به زور و خشونت باشد.موضع ایشان، در قبال این جریان، موضع طبیبی بود که محیط رشد میکروب را از هر جهت محدود نموده و سپس منافذ ادامه حیات آن را مسدود می نماید تا امکان هرگونه فعالیت و تحرک را از او بگیرد.این سیاست بر پایه های مستحکم زیر استوار بود.1- رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) در آغاز پیدایش این پدیده، با آن به عنوان یک پدیده اجتماعی و روانی برخورد نمود و از جنبه سیاسی به آن ننگریست. در نتیجه برای رفع آن، از امکانات روانی، اجتماعی بهره گرفت. نمونه این اقدام، رفتار حضرت با (عبدالله بن ابی)، رئیس منافقان بود. ایشان در ابتدای کار علی رغم مشکلاتی که عبدالله برای نظام نوپای اسلام بوجود آورد، مسلمانان را از هرگونه تعرض و آزار و اذیت او نهی نمود.2- حضرت، به هر مرحله ای از پدیده نفاق به عنوان یک موضوع مستقل می نگریست، مگر زمانی که پدیده نفاق، جنبه سیاسی، به خود گرفت. بطور مثال، در جنگ با رومیان، گروهی از منافقان، به مسلمانان القاء می نمودند که جنگ با رومیان مانند جنگ با مشرکان نیست و رومیان بر آنان پیروز خواهند شد. پیامبر گرامی اسلام(صلوات الله علیه و آله) به محض آگاهی از موضوع، عمار را برای تحقیق پیش آنان فرستاد. با پرس و جوی عمار، آنان دریافتند که موضوع به اطلاع حضرت رسیده است، از این رو به نزد حضرت رفتند و به خاطر گفته هایشان عذرخواهی نمودند. پیامبر رحمت نیز آنان را مورد عفو قرار داد.3- حضرت، جامعه اسلامی را در برابر تاثیرات و نتایج این جریان، با شیوه های زیر مصونیت می بخشید. ایشان هویت منافقان را افشا می نمود و وسائل و راهکارهای آنان و روشهای مبارزه آنان با امت اسلامی را نشان می داد، همچنین منافقان را به اسم مورد لعن قرار می داد.4- نبی مکرم اسلام (صلوات الله علیه و آله) با منزوی کردن منافقان، پلهای ارتباطی میان آنان و جامعه را فرو ریخت بطوری که دیگر توان تاثیر مستقیم بر مسلمانان را نداشته و نیز نمی توانستند، کمکهای مالی خود را که به برخی سرمایه داران، می رساندند، در اختیار آنان قرار دهند. در این باره می توان به جریان بازماندن سه تن از مسلمانان در جنگ تبوک بخاطر متاثر شدن از تبلیغات منافقان، اشاره نمود.(51) 5- پیامبر اکرم(صلوات الله علیه و آله) مستقیما با توده های های مردم در ارتباط بود و تاثیرات منفی تبلیغات منافقان را با قدرت، از میان می برد. آن بزرگوار، با سرعت نسبت به حرکات تبلیغی آنان، عکس العمل نشان داده و راههای نفوذ تبلیغات مسموم بر مسلمانان را از میان بر می داشت. به طور مثال، در بازگشت از غزوه بنی مصطلق، در اثر فتنه انگیزی (عبدالله بن ابی)، سرکردة منافقان مدینه و طرح خبر شبهه ناکی، نزدیک بود، میان مسلمانان شرکت کننده در غزوه، آشوبی بوجود آید. وقتی حضرت، از جریان اطلاع یافت، دستور حرکت به سمت مدینه را صادر نمود و طبق دستور، مسلمانان بایستی تمام طول شب را بی وقفه حرکت می کردند و در روز جز اندکی توقف نمی نمودند. واکنش سریع حضرت، مانع از انتشار خبر فتنة انگیزانة منافقان شد. این داستان که موسوم به «افک» است با روشنگری سریع پیامبر مواجه شد.آن حضرت شخصاً از طریق ایراد خطبه(52) و نیز از طریق یاران خویش، سعی نمود تا هرگونه شبهه را از میان مسلمانان برطرف نماید.6- اما زمانی که جریان نفاق از یک پدیده اجتماعی به پدیده سیاسی تبدیل شد، پیامبر اکرم(صلوات الله علیه و آله) راهی جز بکار بردن خشونت به منظور خنثی نمودن تحرکات آنان، در پیش روی خود ندید. هرچند دراین شرایط نیز، از شیوة قتل و کشتار استفاده ننمود و اقدامات او صرفا در حد بازدارندگی بود. به عنوان مثال، ( در جریان غزوه تبوک، منافقان در خانه یکی از یهودیان مدینه جمع شدند تا روحیه مردم را تضعیف نموده و از جنگ با رومیان بترسانند. وقتی خبر این دسیسه چینی به رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) رسید، آن حضرت، طلحه بن عبیدالله را با چند نفر از اصحاب به منزل آن یهودی فرستاد و آنان ، خانه را به آتش کشیدند و توطئه گران را پراکنده نمودند.)(53) همچنین وقتی منافقان تصمیم گرفتند، با همکاری رومیها، مسجد ضرار را به محل توطئه بر ضد مسلمانان مبدل نمایند، پیامبر گرامی اسلام بدون هیچ تردیدی، از قوه قهریه استفاده نمود و گروهی را برای تخریب مسجد و آتش زدن آن فرستاد.(54) اما شیوه خشونت آمیز او در این حد متوقف شد، زیرا هدف حضرت این بود که نگذارد حرکت نفاق با تشکیل لانه های تیمی رنگ سیاسی به خود بگیرد و موثر واقع شود.آن حضرت با این شیوه های حکیمانه، حرکت نفاق را به طور کل از صحنه روزگار مضمحل ساخت. اگر در ابتدای کار به زور و خشونت متوسل می شد، چه بسا، دامنه این حرکت توسعه و گسترش می یافت. آن حضرت، ترتیبی اتخاذ نمود تا این حرکت از درون، دچار ضعف و شکست و نابودی شود. بدین ترتیب حرکت نفاق به سرنوشت آشکاری منجر شد؛ چرا که با مرگ عبدالله ابن ابی، سرکرده منافقان، جمع آنان پراکنده شد و عده ای توبه نموده و به آغوش اسلام بازگشتند. سایر منافقان هم، پس از مرگ سرکرده خود فعالیتشان رامتوقف نمودند و نهایتا پس از سال نهم هجری، دیگر نامی از آنان شنیده نشد.
6:مشورت
در راه آبادانی کشور و اصلاح امور مردم، یکی از امور مهمی که برای حاکم اسلامی می بایست از جایگاه بالائی برخوردار بوده و بر آن همت گمارد، مشورت کردن می باشد.از نبی اکرم (صلوات الله علیه و آله) منقول است که:«ما تشاور قوم الا هدوا الی رشدهم»(55)هیچ قومی مشورت نکردند، جز آنکه به رشدو هدایت راهنمائی گشتند.از امیرالمؤمنین – علی علیه السلام – نقل شده که:«المستشیر متحصن من السقط»(56)مشورت کننده، از خطا ایمن و محفوظ است.چه بسا حاکمی که در موقع تصمیم گیری از برخی جهات غافل است و با مشورت، به آنان پی برده و در تصمیم او تاثیر می گذارد. به تعبیر زیباتر گفته اند که: «همه چیز را همگان می دانند.» از امیر المرمنین علی علیه السلام نقل شده که فرمود:
«لا مظاهره اوثق من المشاوره»(57)
هیچ پشتیبانی، قابل اعتمادتر از مشورت نیست.و از امیرالمومنین منقول است که:
«من شاور ذوی الالباب دل علی الصواب»(58)
هر کس با خردمندان مشورت کند، به آنچه درست است رهنمون شود.
در این باب، احادیث، فراوان است و ما به همین روایات حکیمانه بسنده می نمائیم.اما جایگاه مشورت در حکومت نبوی را امام رضا(علیه السلام) اینگونه بیان نموده است:ان رسول الله - (صلوات الله علیه و آله) – کان یستشیر اصحابه ثم یعزم علی ما یرید. (59)رسول خدا با اصحاب خود مشورت می کرد، سپس بر آنچه می خواست تصمیم می گرفت.از این روایت استفاده می شود که مشورت جزو سیرة پیامبر بوده است، ضمن اینکه در تاریخ دوران مدیریت حضرت، موارد متعددی وجود دارد که پیامبر عظیم الشان اسلام برای تصمیم گیری شورا تشکیل داده و با اصحاب خود به مشورت نشسته است. این در حالی بود که آن حضرت نیازی به مشورت نداشت، چنانچه خود آن حضرت به این حقیقت اشاره داشتند ، آن جا که فرمودند : اما ان الله و رسوله لغنیان عنها و لکن جعلها الله رحمه لامتی فمن استشار منهم لم یعدم رشدا و من ترکها لم یعدم غیاً (60)همانا خدا و رسولش از مشورت بی نیازند ؛ ولی خداوند آن را رحمتی برای امت من قرار داده است ؛ پس هر کس از امت من مشورت نماید، رشد و هدایتش از بین نرود و هر کس آن را ترک نماید گمراهی و خطایش از میان نرود .چرا که او کسی است که قول و فعلش، تماما مطابق وحی الهی بوده و مورد تائید و رضایت باری تعالی قرار داشت. با این وجود خداوند متعال، به او امر می نماید که مشورت را به کناری نگذاشته و در امور، مشورت نماید:« و شاورهم فی الامر»(61)
و در کارها با آنان مشورت کن . آن حضرت برای این که این اصل را پایه گذاری نکنند که بعدها، هرکس حکومت را بدست گرفت، گمان کند مافوق دیگران است و او فقط باید دستور دهد و دیگران فقط باید اطاعت نمایند لذا مشورت می نمود. برای این که اولا به دیگران این امر را آموزش دهد و این سنت را برای بعد از خود پایه گذاری نماید و ثانیا به پیروان و همراهان خویش، شخصیت داده و آنها خود را در حکم ابزار بی روحی که فقط باید عامل دستورات مافوق باشند، تصور ننمایند.(62) البته این نکته را نباید فراموش نمود که حضرت رسول، تنها در امور اجتماعی و در محدودة مصالح جامعه بشری با مردم مشورت می نمود، اما در احکام تعبدی و موضوعات عبادی، هیچ مشورتی با مردم نمی نمود.(63) نمونه های زیر، از جمله مواردی است که نبی اکرم(صلوات الله علیه و آله)، آنها را به مشورت گذاشت و دیگران را در تصمیم خویش، شریک گردانید.رسول خدا در غزوه بدر، درباره اصل جنگ، نظر مهاجرین و انصار را مبنی بر نبرد با مشرکان و یا رجوع به مدینه جویا شد، بعد از آنکه مطلع شد،مشرکان قریش ارتش تشکیل داده و برای حفاظت از کاروان تجاری خود، از مکه بیرون آمده اند. (64)پس از اعلام نظر گروهی از مهاجران و نیز انصار مدینه، تصمیم گرفتند، تا با مشرکان نبرد نماید. بعد از پایان یافتن جنگ نیز، برای مشخص شدن وضعیت اسیران جنگ، با اصحاب خود مشورت نمود.(65) در غزوه احد، بعد از آنکه پیامبر اسلام، یاران خود را از نقشه دشمن مبنی بر حمله آنان به مسلمانان مطلع نمود، با دستور الهی مبنی بر مشورت، شورای نظامی تشکیل داده و در خصوص شیوه دفاع از حریم آئین توحید، نظرات آنان را جویا شد. گروهی قلعه داری و ماندن در مدینه را پیشنهاد دادند و اکثریت، ماندن در شهر را عیب و ننگ دانسته وخروج از شهر را بر قلعه داری ترجیح دادند و پیامبر گرامی اسلام، نظر اکثریت را قاطع دانسته و تصمیم به خروج از شهر را اتخاذ نمود، با اینکه نظر شخص نبی اکرم صلی الله علیه و آله مبنی بر ماندن در مدینه بود .(66) در جنگ احزاب (خندق) برای مقابله با سپاه مشرکان، پیامبر اکرم (صلوات الله علیه و آله) بر اساس مشورت تصمیم گرفت و طبق نظر سلمان رحمت الله علیه مسلمانان را به کندن خندق ترغیب نموده و خود نیز در این امر شرکت نمودند .(67) در پیکارهای بنی قریظه و بنی نضیر در مواجهه با یهود مدینه، مشورت نمود.(68) در ماجرای حدیبیه، پس از آنکه مشرکان، مانع از ادامه حرکت کاروان زیارتی مسلمانان به سوی مکه شدند، از مشورت با اصحاب خود کمک گرفت.(69) درهنگام فتح مکه، زمانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله شنید که ابوسفیان به اردوگاه می آید، مشورت کرد.(70) در غزوه طائف، پس از محاصرة دشمن ،دربارة ماندن و ادامه محاصره ، مشورت صورت گرفت(71).در غزوه تبوک نیز، آن حضرت با اصحاب خود ، مشورت کرد.(72) در ماجرای تهمت به عایشه (داستان افک) نقل شده که با امیرالمومنین و اسامه بن زید، به مشورت نشست.(73) در اعزام برای ادارة امور منطقه ای و یا فرمانداری و حکومت بخشی از مناطق حکومت اسلامی، مشورت می نمود.چنانچه از آن حضرت نقل شدهکه فرمودند :
لو کنت مستخلفا احداً من غیر مشوره لاستخلف ابن عم عبد(74)
اگر قرار بود احدی را بدون مشورت جانشین خویش سازم ، ( ابن ام عبد ) را جانشین می ساختم .اینها نمونه هایی بود که پیامبر عظیم الشان به تنهائی تصمیم نگرفته و با دیگران، مشورت نمود.
7:ایجاد نظم و آرامش :
هرج و مرج یکی از بدترین آفات حکومت است که در سایة آن، امنیت اجتماعی، اقتصادی را از میان می برد و به فرصت طلبان اجازه می دهد در پناه آن به اهداف شوم خود در جهت تضعیف حکومت، دست یابند.پیامبر گرامی اسلام، بعد از فتح مکه و در سخنرانی با شکوه خود در مسجد الحرام، برای آنکه ملت عرب به بهانه های مختلف و وقت و بی وقت، آتش جنگ را شعله ور ننماید و ملتی را که بر اثر جنگهای داخلی و خون ریزیهای متوالی، به صورت ملت پرکینه ای در آمده بود، آرام نماید و متعاقب آن، آرامش درمنطقه اسلام، ایجاد نماید، از تمام مردم خواست تا از خونهایی که در دوران جاهلیت ریخته شده بود، صرف نظر کنند و تمام پرونده ها را مختومه نمایند تا اندیشه حمله و غارت و قتل و کشتار را که ممکن بود به عنوان قصاص و به صورت مقابله به مثل انجام گیرد، از مغز آنها بیرون کند. ایشان خطاب به مردم بیان نمود:
« الا کل دم و مال و ماثره فی الجاهلیه فإنّه موضوعٌ تحت قدمی هاتین الّا سدانه الکعبه و سقایه الحاج فإنّهما مردودتان الی اهلیهما»(75)
من تمام دعواهای مربوط به جان و مال و همه افتخارهای موهوم دوران گذشته را زیر دو پای خود نهاده ( و تمام آنها را بی اساس اعلام می کنم)مگر پرده داری کعبه و سقایت زائران خانة خدا ؛ چرا که این دو به اهلشان باز گردانده می شوند .
8:تشویق و تنبیه:
از جمله مواردی که جامعه بشری را رشد می دهد و از رکود و خمودی نجات می بخشد، تشویق مردم به کارهای موثر، مفید و ارزنده و تنبیه خطاکاران و تعدی کنندگان به حقوق مردم است.رفتار انسانی می تواند، بر حقوق انسان تاثیر مثبت و یا منفی داشته باشد و این مسئله عین عدالت است. هیچ مکتب حقوقی وجود ندارد که حقوق طبیعی انسان را به طور مطلق و خارج از اعمال و رفتار انسانها، مورد ارزیابی قرار دهد و نیکوکار و بدکار را در تمام حقوق طبیعی، مساوی قراردهد.(76) وضع مجازاتها نمونة آشکاری است از تنبیه کسانی که از مرز طبیعی خود خارج شده اند و تشویق بهترینها در هر صنفی، نمونه بارزی است از تشویق کسانی که بهتر از دیگران به جامعه بشری خدمت نموده اند.امیرالمومنین علی علیه السلام درنامه معروف خویش خطاب به مالک می فرماید:و لا یکونن المحسن و المسیء عندک بمنزله سواء فان فی ذلک تزهیدا لاهل الاحسان فی الاحسان و تدریباً لاهل الاساءه علی الاساءه و الزم کلاً منهم ما الزم نفسه.هرگز نیکوکار و بدکار در نظرت یکسان نباشند، زیرا نیکوکاران در نیکوکاری بی رغبت و بدکاران در بدکاری تشویق می گردند، پس هر کدام از آنان را بر اساس کردارشان پاداش ده.(77) تشویق و قدردانی در روح آدمی تاثیر مثبت به جای گذارده، او را به عمل نیک ترغیب نموده، به او نیرو و قدرت بخشیده تا بیشتر تلاش نماید و سبب ایجاد حس اعتماد و توانمندی افراد می گردد.(78) خداوند متعال در سوره توبه خطاب به پیامبر عزیز اسلام می فرماید:
خذمن اموالهم صدقه تطهر هم و تزکیهم بها و صل علیهم ان صلوتک سکن لهم.(79)
از اموال آنها صدقه ای (بعنوان زکات) بگیر تا بوسیلة آن، آنها را پاک سازی و پرورش دهی و (به هنگام گرفتن زکات) به آنها دعا کن که دعای تو مایه آرامش آنهاست.رسول خدا نیز همین گونه رفتار نموده و برای فردی که زکات می داد، می فرمود:(اللهم صل علیه)(80) و اگر زکات قبیله ای پرداخت می شد، آنان را دعا می نمود و می فرمودند: (اللهم صل علیهم).(81) خداوند این دعا و درود را مایه آرامش خاطر آنان معرفی نموده که اگر ظاهراً چیزی از دست داده اند، بهتر از آن را به دست آورده اند.(82) پس از واقعه ی غدیرو معرفی علی علیه السلام به پیشوائی مردم، حسان بن ثابت، با اجازة پیامبر اسلام اشعاری دربارة غدیر خم و نصب امیرالمومنین به امامت و خلافت، سرود پیامبر گرامی اسلام، او را مورد تشویق کلامی خویش قرار داده و فرمود:
«لا تزال یا حسان مؤیداً بروح القدس ما نصرتنا بلسانک»(83)
ای حسان، تا آن زمان که ما را با زبان خود یاری می کنی، از تأییدات روح القدس بهره مند گردی.
کعب بن زهیر، قصیدة معروف خود «بانت سعاد» را که در مدح نبی اسلام سروده بود، در مسجد، حضور پیامبر اسلام خواند و جایزه و خلعت ( ردائی) از وی دریافت نمود.(84) مالک بن عوف نصری – جوان سی ساله ای که بی پروا و دارای روح سلحشوری بود و آتش افروز نبرد حنین به حساب می آمد(85) – با وعدة پیامبر اسلام (صلوات الله علیه و آله) مبنی بر اینکه در صورت اسلام آوردن، کسان او آزاد ساخته، مالش به او برگردانده شده و یکصد شتر به او بخشیده می شود، اسلام اختیار نمود و پیامبر گرامی اسلام به وعدة خود وفا نمود (86)و علاوه بر آن، سرپرستی مسلمانان قومش را به او واگذار نمود.(87) نبی مکرم اسلام (صلوات الله علیه و آله) در قبال عمل منصفانه و عادلانة امیرالمؤمنین –علی علیه السلام- که به جبران جنایت خالد – در کشتن بعضی از افراد قبیله (بنی جذیمه ) و ترساندن افراد قبیله –صورت داد، حضرت علی علیه السلام را مورد تشویق کلامی قرار داده و فرمودند:
«أصبت و أحسنت»(88)
درست و نیکو عمل کردی . و نیز خطاب به أمیر المومنین، علی علیه السلام بیان داشتند:
« لما فعلت أحب الی من حمر النعم. فداک أبوای»(89)
«علی!این کار تو در نزد من از شترانی سرخ مو دوست داشتنی تر است.پدر و مادرم به فدای تو باد.»
در تنبیه، پیامبر گرامی اسلام، دوگونه عمل می نمود. آنجا که مسئله شخصی بود –مثلاً کسی به شخص پیامبر اسلام توهین می نمود – با نرمی و ملایمت عمل می نمود،به عنوان مثال، یک فقیر یهودی در کوچه، جلوی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را می گیرد و ادعا می کند که از حضرت طلبکار است و می گوید: طلب مرا الآن باید بدهی.پیامبر اسلام (صلوات الله علیه و آله) به او می فرماید: اولا تو از من طلبکار نیستی و بی جهت ادعا می کنی و ثانیا الآن پول به همراه ندارم. اجازه بده بروم.ولی آن شخص می گوید: نمی گذارم یک قدم برداری، همین جا باید پول مرا بدهی و دین مرا بپردازی.با وجود نرمش پیامبر اکرم(صلوات الله علیه و آله) او بیشتر خشونت می ورزد تا آنجا که با حضرت گلاویز شده و ردای او را دور گردن حضرت می پیچد و می کشد تا حدی که اثر قرمزیش دور گردن حضرت، ظاهر می شود.مسلمانان که منتظر قدوم مبارک حضرت بودند به دنبال حضرت به راه می افتند که ماجرا را مشاهده می کنند. می خواهند که خشونت به خرج دهند که پیامبر اسلام (صلوات الله علیه و آله) می فرماید: کاری نداشته باشید، من خودم می دانم با رفیقم، چه کنم.ایشان، آنقدر نرمش نشان می دهد که یهودی همانجا مسلمان شده و شهادتین را بر زبان جاری می سازد.(90) ولی آنجا که فردی قانون اسلام را زیر پا می گذاشت و می بایست، حد الهی بر او جاری می شد،و ای با نادیده گرفتن حقوق دیگران ظلم و اجحافی در حق کسی می شد ، با صلابت عمل می نمود و انعطاف ناپذیر بود.خداوند متعال در قرآن کریم، برای تنبیه منافقان و این که بدانند تا چه اندازه مطرود باری تعالی هستند، می فرماید:
«ولاتصل علی احد منهم مات ابداً و لا تقم علی قبره ...
هرگز بر مردة هیچ یک از آنان، نماز نخوان! و بر کنار قبرش (برای دعا و طلب آمرزش) نایست! ...»(91)
پیامبر گرامی اسلام نیز در برخورد با منافقان با روشهای گوناگون – همانگونه که قبلاً اشاره شد – در قبال بعضی حرکات موزیانه و تبلیغات مسموم آنان، حرکات تنبیهی متناسب با آن را اعمال می فرمود.نمونة دیگری از حرکات تنبیهی آن حضرت، تنبیه سمره بن جندب بود که به نقل از امام باقر علیه السلام، صاحب درخت خرمائی بود که راه رسیدن به آن درخت، از میان خانة مردی از انصار بود، سمره هرگاه( برای سرکشی یا بهره برداری از درخت به سراغ درخت ) می رفت بدون اطلاع قبلی اهل آن خانه، وارد خانة مرد انصاری می شد با وجود تذکر مرد انصاری او بر راه اشتباه خویش، محکم ایستاده بود و حاضر نبود برای ورود به خانة آن مرد، اجازه بگیرد. مرد انصاری هم نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) رفته و از دست سمره شکایت نمود. پیامبر اکرم با احضار سمره، ابتدا از او خواست که اجازه بگیرد، ولی او قبول نکرد، آن حضرت که دید حاضر به اجازه گرفتن نیست، از در معامله وارد شد و خواست آن درخت را با درخت خرمای دیگر در مکان دیگری معاوضه نماید. ولی او نپذیرفت. پیامبر اکرم حاضر شد درخت خرمای او را با ده درخت خرما در جای دیگر معاوضه نماید ولی باز نپذیرفت آن حضرت، به جای آن درخت، یک درخت خرما در بهشت برای سمره، تضمین نمود، ولی باز هم او نپذیرفت. کار که به اینجا رسید، نبی مکرم اسلام دستور داد، آن درخت را از ریشه کندند و نزد سمره انداختند و این گونه این مرد لجوج و سختگیر را تنبیه نمود.(92)
9:صلح
امیرمؤمنان –علی علیه السلام – در نامة معروف خود به مالک اشتر، ثمرة صلح را برای جامعه اسلامی مثبت ارزیابی نموده و او را به این امر ترغیب می نماید، آنجا که می فرماید:«ولا تدفعن صلحا دعاک الیه عدوک ولله فیه رضی، فان فی الصلح دعه لجنودک و راحه من همومک وامنا لبلادک.هرگز پیشنهاد صلح از طرف دشمن را که خشنودی خدا در آن است رد مکن که آسایش رزمندگان و آرامش فکری تو و امنیت کشور در صلح تأمین می گردد.»(93) حکایت زیر به وضوح صلح طلب بودن نبی مکرم اسلام را به نمایش می گذارد و نشان می دهد که آن حضرت، در راه مصالح عالیه اسلام و مسلمین، تا آنجا که به اصول اساسی اسلام لطمه وارد نگردد و صرفاً نام و عنوان در میان باشد، چطور حاضر می شود، در برابر دشمن مشرک کوتاه آمده تا مصلحت جامعه اسلامی، تأمین گردد. در ماجرای صلح حدیبیه، آنگاه که قرار بود صلحنامه ای بین نبی مکرم اسلام و مشرکان قریش منعقد گردد، اینگونه نقل شده است:
«رسول الله صلی الله علیه و آله، علی بن ابی طالب علیه السلام را فراخواند وآن حضرت پوست قرمزی را برداشت و بر روی زانوی خود گذاشت. پیامبر صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمود: بنویس: بسم الله الرحمن الرحیم
سهیل گفت: من چه می دانم که رحمان کیست؟ ... الا این که من گمان می کنم او همان کسی است که در یمامه است، بلکه همان طوری که ما بنویسیم بنویس: با سمک اللهم [و آن حضرت نوشت: باسمک اللهم] پیامبر فرمود: بنویس: این مصالحه ای است که رسول الله صلی الله علیه و آله با سهیل بن عمر منعقد کرده است.سهیل گفت: مگر بر سر چه چیزی با تو می جنگیم، ای محمد؟! آن حضرت صلی الله علیه و آله فرمود: من رسول الله صلی الله علیه و آله و من محمد بن عبدالله هستم.سهیل گفت: من قبول نمی کنم که در معاهدة کلمه رسول الله صلی الله علیه و آله باشد و اگر می دانستم که تو رسول خدا هستی، با تو نمی جنگیدم؛ زیرا اگر تو رسول خدا بودی و من مانع از طواف تو می شدم، ظلم بزرگی مرتکب شده بودم، بلکه بنویس: محمد بن عبدالله تا با هم به توافق برسیم.علی علیه السلام می فرماید: من نارحت شدم و گفتم: به خدا قسم که او فرستادة خداست اگرچه آن را قبول نکنی.رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود: ای علی! هر آینه من رسول خدا هستم و هم چنین محمد بن عبدالله هستم و نوشتن کلمه محمد بن عبدالله، رسالت الهی مرا نفی نمی کند، پس بنویس، به حقیقت که برای تو نیز چنین کاری مقدر است. و چنین خواهی نمود در حالی که تو مجبور و مظلوم خواهی بود.»(94) اینگونه، در جایی که مصلحت مسلمین، اقتضاء می کرد که با دشمن صلح نماید، جوانمردانه گذشت می نمود.
10:پیمان(95)
نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله در طول دوران حکومت خویش، پیمانهای متعددی با دیگران منعقد می نمود.پیمان حدیبیه که همان صلح نامه حضرت با مشرکان قریش بود از این قبیل است. همچنین پیمانهای نظامی که با بعضی قبائل منعقد می نمودند را می توان اشاره نمود که قبلاً ذکر آن گذشت. یکی از پیمانهای مهم که در همان سال اول هجرت، صورت داد، پیمان با یهودیان بود؛ چرا که یکی از مشکلات فرا روی دولت نوپای اسلامی نبوی، یهودیان مدینه بود که در داخل و خارج شهر می زیستند و اقتصاد آن سامان را در قبضة خود درآورده بودند.آن حضرت می دانست که تا اوضاع داخلی سر و سامان نگیرد و یهودیان را با خود متحد نسازد و سرانجام وحدت سیاسی در مقر حکومت خود، ایجاد نکند، هرگز نهال اسلام در محیط مدینه پرورش نیافته و نیز هرگز نخواهد توانست به مشکل بت پرستان شبه جزیره عربستان، بپردازد.در آغاز ورود پیامبر اسلام، روی جهاتی، بین مسلمانان و یهود تفاهم وجود داشت، هم تفاهم بر خداپرستی و هم قرابت فامیلی یهود با انصار و هم احتیاج جامعه یهود به امنیت از حملات مسیحیان روم در سایة تقویت کلمة اسلام.به همین دلائل، پیامبر عزیز اسلام، قراردادی را مبنی بر وحدت مهاجران و انصار نوشت و یهودیان مدینه نیز آن را امضاء نمودند و پیامبر آئین و ثروت آنها را با شرائطی محترم شمرد .در این پیمان آمده است:«بسم الله الرحمان الرحیم هذا کتاب من محمد النبی (صلی الله علیه و آله ) بین المومنین و المسلمین من قریش و یثرب و من تبعهم فلحق بهم و جاهد معهم1: أنهم أمه واحده...»(96) به نام خداوند مهربان و بخشایشگر . این کتابی ( پیمانی) است بین مومنین و مسلمین از قریش و یثرب و هر کس از آنها تبعیت نموده، پس به آنان ملحق شده و با آنان جهاد نموده است (از دیگر ادیان همچون یهود) همانا همگی آنان یک أمت هستند...در نتیجه این پیمان، یک جبهة متحدی در برابر حملات خارج پدید آورد و بر استحکام جبهة داخلی افزود.
11:رحمت و نرمخوئی:
یکی از عوامل مهم در مدیریت بر دلهای مردم، رحمت و مهربانی نسبت به بندگان خداست. عطوفت و مهربانی، خود باعث ایجاد محبت و عطوفت قلبی شده و رابطة بین والی و مردم را مستحکم می نماید. اینجاست که دیگر، با طیب نفس و از روی علاقه و میل باطنی اطاعت والی می کنند.
از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که فرمود:
«قلوب الرجال وحشیه فمن تألفها اقبلت الیه»(97)
دل مردان وحشی است پس هر کس بدان الفت ورزد، بدو روی کند
ایشان در نامة معروف خود به مالک اشتر فرمود:
«واشعر قلبک الرحمه للرعیه و المحبه لهم و اللطف بهم
مهربانی با مردم را پوشش دل خویش قرار ده و با همه دوست و مهربان باش.»(98)
خداوند متعال، نرمخو بودن حضرت را عامل مؤثری در جهت اجتماع مردم به گرد نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) معرفی نموده و می فرماید:
«فبما رحمه من الله لنت لهم و لوکنت فظاً غلیظ القلب لانفضوا من حولک ...به (برکت) رحمت الهی، در برابر آنان [= مردم ] نرم (و مهربان) شدی! و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو، پراکنده می شدند.»(99) امیرالمؤمنین در این رابطه پیامبر عظیم الشأن اسلام را اینگونه توصیف می نماید:
«... الینهم عریکه... »(100)
[پیامبر] نرمخوترین مردمان بوداز انس بن مالک در مورد آن حضرت نقل شده که:
«کان رسول الله صلی الله علیه (و آله )و سلّم من أشد الناس لطفاً بالناس»(101)
رسول خدا بیشترین لطف [و رحمت ] را به مردم داشت.در ماجرای غزوه حنین که پس از شکست مشرکان از ارتش اسلام غنائم چشمگیری، نصیب مسلمانان گردید در میان غنائم، شش هزار اسیر قرار داشت که گروهی از زنان و کودکان قبیلة (بنی سعد) از تیرة هوازن به چشم می خورد.(102)
نبی مکرم اسلام دوران کودکی خویش را در دامان حلیمه سعدیه و در این قبیله سپری نموده بود. بعلاوه، آن حضرت ، کانون عواطف سرشار و جوانمردی و حق شناسی بود. از این رو، جمعی از سران قبیله محضر حضرت شرفیاب شده وبا تحریک عواطف حضرت، تقاضای آزادی اسیران را مطرح نمودند. پیامبر گرامی اسلام، از حق خود و فرزندان عبدالمطلب گذشت نمود و برای این که مهاجر و انصار نیز با رضایت از حق خود گذشت نمایند راهی به سران قبیله تعلیم نمود تا مابقی اسیران قبیله نیز آزاد گشته، بدون اینکه حقی از کسی ضایع گردد.از مجموع اقداماتی که صورت گرفت، تمام اسیران آن قبیله بجز یک پیرزن آزاد گردیدند. با آزادی اسیران، علاقة آنها به اسلام دوچندان شده و همگی از صمیم دل اسلام آوردند. ایشان با رفتار خویش، باعث گردید که جامعه اسلامی، گسترش یابد و تک تک و دسته دسته به اسلام متمایل شوند و بر قدرت و نفوذ اسلام و حکومت اسلامی روز به روز اضافه گردد.در ماجرای فتح مکه نبی مکرم اسلام به اهل مکه فرمود:
«ای اهل مکه مرا رنجانیده و تکذیب من کردید و از شهر خودم بیرون کردید . آیا امروز گمان شما به من چیست و ظن شما آن است که با شما چه خواهم کرد.»(103) و آنها در جواب، اعلام نمودند که انتظار رحمت و بزرگواری دارند، لذا آن حضرت به آیات شریفة سوره یوسف در نحوة برخورد حضرت یوسف علیه السلام با برادران خطا کارش استشهاد نمود و رفتار خویش را بر اساس رحمت و مغفرت اعلام فرمود قرآن کریم سخنان برادران حضرت یوسف علیه السلام و جواب آن حضرت را اینگونه بیان نموده:
«قالوا تالله لقد آثرک الله علینا و ان کنا لخاطئین قال لاتثریب علیکم الیوم یغفر الله لکم و هو ارحم الراحمین.
گفتند: به خدا سوگند، خداوند تورا بر ما برتری بخشیده و ما خطاکار بودیم! (یوسف) گفت: امروز ملامت و توبیخی بر شما نیست! خداوند شما را می بخشد و او مهربانترین مهربانان است.»(104) نبی اسلام (صلوات الله علیه و آله) با وجود آزار و اذیت فراوان اهالی مکه در خطبه ای به آنان چنین فرمود:
«اذهبوا فانتم الطلقاء»(105)
بروید که شما آزاد شدگانید
این گونه، دلها، آکنده از محبت او بود و او را تا سرحد عشق دوست می داشتند و پروانه وار، بر گرد او حلقه زده بودند.
12:جانشینی
بررسی و ارزیابی سیاست داخلی و خارجی اسلام در عصر رسالت، ایجاب می نمود که از خداوند متعال، جانشین پیامبر اسلام را توسط شخص پیامبر اسلام تعیین نماید، چرا که جامعة اسلامی پیوسته از داخل، توسط منافقان و از بیرون بواسطة روم و ایران به جنگ و فساد و ایجاد اختلاف تهدید می شد. مصلحت جامعة اسلامی اقتضا می کرد که با تعیین رهبر سیاسی بعد ازآن حضرت امت اسلامی یکپارچه در برابر دشمن خارجی، در صف واحدی قرار گیرد و زمینة شکست و اضمحلال حکومت اسلامی را از میان بردارد.(106) پیامبر اکرم (صلوات الله علیه و آله) در نخستین سالهای دعوت و قبل از دعوت عمومی و در حالی که هنوز حکومت اسلامی شکل نگرفته بود ، به این مهم، همت گماشته و جانشین خویش را معرفی نمود.بعد از نزول آیه شریفه:
«وانذر عشیرتک الاقربین»(107)
و خویشاوندان نزدیکت را انذار کن
حضرت مأموریت یافت تا خویشاوندان خویش را به آئین خود فراخواند. آن حضرت با کمک علی علیه السلام جلسه ای ترتیب داد و راز نهفتة خویش را آشکار نمود. پس از آن در همان جلسه، علی علیه السلام را به عنوان جانشین معرفی نموده و فرمود:
«ان هذا اخی و وصیی و وزیری و خلیفتی فیکم فاسمعوا له و اطیعوا»(108)
این ( جوان ) ، برادر و وصی و جانشین من است میان شما به سخنان او گوش دهید و از او پیروی کنید.
اینگونه در آغاز رسالت خویش، در حالی که جز صدنفر یار نداشت و حکومت اسلامی هنوز شکل نگرفته بود، وصی و جانشین خود را به مردم معرفی نمود.پیامبر گرامی اسلام، در دوران رسالت خویش، به طور مکرر وصی و جانشین خود را تعیین نموده و و موضوع امامت امت را از قلمرو «انتخاب» و مراجعه به آراء و نظرات مردم بیرون می نمود. ایشان به مناسبتهای مختلف در سفر و حضر به جانشینی علی علیه السلام تصریح نموده و امت اسلامی را مکرراً به ایشان متوجه می نمود، تا بعد از نبی مکرم اسلام تکلیف مردم روشن شود و به آنکه شایستة ردای خلافت است مراجعه نمایند.به طور مثال نقل شده که:هنگامی که دوال نعل رسول الله (صلی الله علیه و آله) پاره شد آن را به علی علیه السلام داد تا تعمیر کند. سپس در حالی که یک لنگه کفش به پا داشت به اندازة یک تیر انداختن یا در حدود آن، راه رفت؛ آنگاه رو به اصحابش کرد و فرمود: کی از شما بر تأویل قرآن می جنگد، چنانکه به همراه من برای تنزیل قرآن جنگید ... او همان کسی است که به کفش پینه می زند و به علی علیه السلام اشاره کرد – و فرمود: او به هنگامی که سنت من کنار گذاشته می شود و کتاب خدا سوزانده می شود و افرادی که شایستگی ندارند، دربارة دین سخن می گویند برای احیای دین خدای عزوجل با آنها پیکار می کند.(109) البته از میان کلمات گهربار حضرت، در رابطه با تعیین جانشین و نصب خلافت و ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام، هیچ کدام، از نظر عظمت، صراحت، قاطعیت و عمومیت به پایة حدیث غدیر نمی رسد.(110) حضرت ختمی مرتبت، در برابر دیدگان صدهزار نفر، در محلی به نام «غدیر خم» و بعد از آنکه آیة شریفة زیر نازل شد و خداوند آن حضرت را مورد خطاب قرار داد که:«یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته ...ای پیامبر ! آنچه از طرف پروردگار بر تو نازل شده است، کاملاً (به مردم) برسان و اگر نکنی رسالت او را انجام نداده ای! ...»(111) به فرمان الهی، علی علیه السلام را به مقام خلافت و وصایت و جانشینی منصوب نمود و در ضمن خطبة موسوم به خطبة غدیر این عبارت معروف را بیان داشت:
« من کنت مولاه فهذا علیٌ مولاه »(112)
هر که من مولای اویم، این علی مولای اوست
و این گونه، یکی از مهمترین اساس و پایة حفظ حکومت و جامعة اسلامی را به انجام رسانید.
آن حضرت در اواخر عمر شریف خویش نیز از این موضوع مهم غفلت ننموده و برای پیشگیری از انحراف مسئله خلافت از محور اصلی خود و برای جلوگیری از بروز اختلاف میان اصحاب، تصمیم گرفت که موقعیت خلافت امیرالمؤمنین – علی علیه السلام – و اهل بیت خویش را به طور کتبی تحکیم نماید و سندی از خویش در این رابطه به یادگار گذارد؛ از این رو وقتی بعضی از صحابه که از میان آنان عمر بن خطاب بود ، به عیادت ایشان آمدند، آن حضرت بعد از کمی تأمل رو به اصحاب نموده و فرمود:
«ایتونی بدواه و صحیفه اکتب لکم کتاباً لاتضلون بعدی»(113)
دوات و کاغذی برای من بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که پس از من گمراه نشوید.»
در این لحظه، خلیفه دوم با شکستن سکوت مجلس و با کلامی جسارت آمیز به ساحت قدس نبی اکرم صلوات الله علیه و آله، گفت: کتاب آسمانی ما را کافی است.این صحبتها اصحاب را دچار اختلاف نمود، گروهی نظر به اجرای دستور حضرت داشتند و گروهی جانب «عمر» را گرفتند.پیامبر گرامی اسلام که از اختلاف و سخنان جسارت آمیز آنان، ناراحت و غضبناک شده بود ، گفت:«قوموا انّه لا ینبغی لنبی ان یختلف عنده هکذا »(114)برخیزید( و خانه را ترک کنید.) همانا شایسته نیست برای پیامبری که در نزد او اینچنین اختلاف شود.ابن عباس، پس از نقل این واقعه می گوید:ان الرزیه کل الرزیه ما حال بیننا و بین کتاب رسول الله ( صلی الله علیه و آله ) (115)
همانا مصیبت به تمامه آن چیزی بود (یعنی اختلاف و مجادله گروهی از صحابه) که بین ما و نوشتة رسول خدا صلی الله علیه و آله مانع و حجاب ایجاد کرد .در هر صورت وجود نازنین نبی مکرم اسلام (صلوا الله علیه و آله) تا آخر عمر شریف خویش، در پی اصلاح امور امت بود و به شیوه های مختلف، از کیان مسلمین و حکومت اسلامی دفاع نمود تا اینکه به ملاقات پروردگار شتافت و مردم را از فیض وجود خویش محروم و مغموم ساخت.
نتیجه :
اندیشیدن در مصلحت امت اسلام و عمل بر طبق مصلحت از لوازم لاینفک مدیریت در حکومت است که در صورت اهمال در این مهم ، جامعه ای که تحت اینچنین مدیریت قرار گرفته، به اضمحلال کشیده می شود .از آنجا که جامعة بشری دارای ابعاد مختلف بوده و افراد گوناگون در سلیقه ها و اندیشه ها و و روحیات در بر گرفته ؛ لازمة یک چنین جامعه ای تدبیر در ابعاد مختلف حکومت و بکارگیری آن تدابیر است.اینکه چگونه بیندیشیم و از چه راهی به بهترین نتیجه دست یابیم و چطور و در چه موقعیتی آن را بکار گیریم ، همه از شرائط لازم برای یک مدیریت برتر است.
اکنون که جامعة اسلامی ما با انواع و اقسام ترفندها و حیله ها مورد هجمة دشمنان خارجی و منافقان داخلی قرار گرفته است ، مصلحت اندیشی بیش از هر زمان دیگر بایستی مورد توجه زمامداران قرار گیرد .در این میان بهترین راه ، تمسک به سیرة حکومتی نبی اکرم صلی الله علیه و آله وائمة طاهرین علیهم السلام است، تا از این طریق به محکمترین راه و روش در حکومتداری و اصلاح امور جامعه دست یابیم ؛ چرا که اموری در این میان وجود دارد که جز با تمسک به روش آن بزرگواران نمی توان عمل نمود ؛ زیرا آنان متصل به عالم غیب بوده و اسراری را می دانستند که فهم آن از توان قوة عاقلة انسانی خارج است. درود و سلام بی انتهای پروردگار عالم بر روح پرفتوح و متعالی آن حضرت باد.والسلام علی من اتبع الهدی.
پی نوشت ها :
1 - نشریه حضور، شماره 26 ص 125
2 - ولایت فقیه ص 21
3 - الکافی، ج 1 ، ص 59
4- سوره نحل، آیه 89، ترجمه: (مکارم شیرازی)
5 - ولایت فقیه، ص 44
6 - بحار الانوار ، ج 34 ، ص 110
7 - همان
8 - نشریه حضور صص 126 و 125
9 - فرهنگ عمید ، به نقل از نشریه کیهان (1/11/84) عنوان: مصلحت اندیشی و حدود آن
10 - فرهنگ معین، ج 3، ص 4176
11 - ر.ک: نشریه حضور ص 124
12 - اندیشه صادق، (شماره 1) ص 4
13- فرهنگ معین، ج 3، ص 4176
14 - لوح فشردة لغت نامه دهخدا
15 - لوح فشردة لغت نامه دهخدا
16- فرهنگ معین، ج 3، ص 4176
17 - من لایحضره الفقیه ج 4 صص 411 و 410
18 - ر.ک: نشریه حضور، شماره 26، مقاله: حکومت دینی و مصلحت اندیشی در نظام امامت و خلافت ونشریه اندیشه صادق شماره 1، مقاله، مصلحت اندیشی و تکلیف محوری در اندیشه و سیره امام علی (ع)
19 - کافی ج 1 ص 58
20 - علل الشرائع ص 592
21- بحارالانوار ج 2 ص 303
22 - ر.ک: نشریه اندیشه صادق شماره 1، ص 9
23 - فرهنگ جدید عربی – فارسی ( ترجمه المنجد الطلاب) به نقل از نشریه اندیشه صادق شماره 1 ص4
24- نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، صص 423 و 422
25 - ر.ک: نظریه عدالت صص 153 و 152
26 - غرر الحکم ص 340
27 - مستدرک الوسائل ، ج 11، ص 320
28 - غرر الحکم ص 340
29 - غررالحکم ص 339
30 - تهذیب الاحکام ، ج 6 ص 155
31 - کافی ، ج 2 ص 671- وسائل الشیعه ج12ص143.
32 - نهج البلاغه ترجمه دشتی ص 559 و 558
33 - غررالحکم ص 394
34 - سیره نبوی (دفتر سوم) ص 177
35 - غررالحکم ص430
36 - شرح نهج البلاغه ج20ص333.
37 - الغارات ج2ص823 - الایضاح ص282- مستدرک الوسائل ج12ص89- الاختصاص ص341
38 - فروغ ابدیت ص 499
39 - فروغ ابدیت ص 499
40 - المحلّی ج 11 ص359
41 - ر.ک: فروغ ابدیت ، صص 440 و 439
42 -ر.ک : تاریخ ابن خلّدون ق2ج2ص45- سیرة النبی (ابن هشام ) ج4ص943
43- ر.ک : فروغ ابدیت ص446
44 -البدایه و النهایه ج3 ص277- سیره النبی ( ابن هشام) ج2 ص351- سیره النبی ج2 ص324
45 - شرح نهج البلاغه ج17 ص280
46 - سوره انفال، آیه 60، ترجمه آیه الله مکارم شیرازی
47- سیری در سیره نبوی ص 87
48- ر.ک: همان
49 - ر . ک : فروغ ابدیت ص 464
50 - ر.ک: دوله الرسول ، ترجمه : آزاد ، مهرداد ، به نقل از نشریه کیهان (28/2/82) مقاله: پیامبر رحمت و منافقان
51 - ر.ک: تفسیر نور الثقلین ج2 صص278-279- البرهان فی تفسیر القرآن ج2ص861
52- رک : تفسیر من وحی القرآن ج 16 ص 250
53- رک البدایه و النهایه ج5ص7 – السیره النبویه ج4 صص5و6 – سیره النبی ( ابن هشام ) ج4 ص944 – سبل الهدی ج5 ص437
54- رک بحارالانوار ج21ص254
55 - تحف العقول ص233
56 - غرر الحکم ص442
57 - میزان الحکمه، ج 6، ص 2900- کافی ج8 ص20- الاختصاص ص 247 ( از قول امام صادق علیه السلام )
58 - الارشاد ج1 ص300- کشف الیقین ص182 – کنز الفوائد ج1 ص367
59 - وسائل الشیعه ج12 ص44 – المحاسن ج2 ص 601
60 - الدر المنثور ج 2 ص 90
61 - سوره آل عمران ، آیه 159، ترجمه. (مکارم شیرازی)
62 - سیری در سیره نبوی ص 213 و 212
63 - ر. ک: نشریه اندیشه صادق، شماره 1 ص 5
64 - ر. ک: الطبقات الکبری ج 2 ص 14.و تفسیر ابن کثیر ج2 ص40-41 و السنن الکبری ج10 ص109
65 - مسند احمد ج3 ص243 – تفسیر ابن کثیر ج2 ص 338
66 - الطبقات الکبری ج2 صص37و 38
67 - تاریخ طبرری ج 2 ص 234
68- الدرالمنثور ج2 ص90
69 - فتح الباری ج 5ص 242
70- سیرة نبوی ( دفتر سوم ) ص386.
71- همان
72 - همان
73 - تفسیر من وحی القرآن ج16 ص250
74 - سبل الهدی ج9 ص398- کنز العمال ج11 ص711
75- تاریخ یعقوبی ج2 ص60
76- ر . ک : حکومت علوی (10)، ص 72
77 - نهج البلاغه ، ترجمه دشتی، ص 571 و 570
78 - سیره نبوی (دفتر سوم) ص 592
79 - سوره توبه ، آیه 103، ترجمه (مکارم شیرازی)
80 - صحیح بخاری ج7 ص157
81 - همان ج5 ص65
82 - ر . ک: سیره نبوی (دفتر سوم) ص 594 و 593
83 - اعلام الوری باعلام الهدی ج1 ص263
84 - ر.ک: سیره النبی ( ابن هشام) ج4 ص943 و تاریخ ابن خلدون ق2 ج2 ص45
85 - ر.ک: فروغ ابدیت صص 828 تا 842
86 - البدایه و النهایه ج4 ص 414
87- همان ج5 ص35
88 - الغدیر ج7 ص168
89- تاریخ یعقوبی ج2 ص61
90 - ر.ک: سیری در سیره نبوی207
91 - سورة توبه، آیه 84، ترجمه (مکارم شیرازی)
92 - ر.ک: کافی ج5 ص294
93 - نهج البلاغه، ترجمه دشتی، صص 587 و 586
94 - تاریخ تحقیقی اسلام، ج 3، صص 335 و 334- رک : السنن الکبری ج 8 ص 179 و الاحتجاج ج1 ص277و تاریخ مدینة دمشق ج42 ص464
95 - ر.ک: فروغ ابدیت ص 449
96-البدایه و النهایه ج3 ص273
97 - عیون الحکم و المواعظ ص372- بحار الانوار ج71 ص178ظ
98 - نهج البلاغه ترجمه دشتی صص 567 و 566
99 - سورة آل عمران، آیه 159، ترجمه (مکارم شیرازی)
100 - الامالی للطوسی ص340- الغارات ج1ص98
101 - مسند ابی حنیفه ص51 – بغیه الباحث ص287
102 - ر.ک: تاریخ ابن خلدون ق2 ج2 ص48
103 - تفسیر منهج الصادقین ج5 ص75
104 - سوره یوسف، آیات 92 و 91 ترجمه: مکارم شیرازی
105 - تهذیب الاحکام ج4ص119 – وسائل الشیعه ج15 ص 158
106 - ر.ک: فروغ ابدیت ص 934
107 - سوره شعراء آیه 214، ترجمه(مکارم شیرازی)
108 - الامالی للطوسی ص581 ، بحار الانوار ج18 ص191
109 - تاریخ تحقیقی اسلام ج 3 ص 330
110 - ر.ک: فروغ ابدیت ص 937
111 - سورة مائده، آیه 67 ،ترجمه: مکارم شیرازی
112 -من لا یحضره الفقیه ج1ص229
113 - شرح نهج البلاغه ج6ص51
114 - همان
115- همان
فهرست منابع :
1.قرآن کریم، ترجمه: آیه الله مکارم شیرازی
2.نهج البلاغه، ترجمه: دشتی، محمد (1379) قم : مشرقین
3.کلینی، محمدبن یعقوب (1365) الکافی، ج 1، تهران: دارالکتب الاسلامیه
4.علامه مجلسی، محمدباقر (1404 هجری قمری) بحار الانوار، ج 34، بیروت: موسسه الوفاء
5.شیخ صدوق (1413 هجری قمری) من لا یحضره الفقیه، ج 4، قم: انتشارات جامعه مدرسین
6.شیخ صدوق، علل الشرائع، بی تا، قم: مکتبه الداوری
7.آمدی، عبدالواحد بن محمد تمیمی (1366)، غررالحکم، قم: دفتر تبلیغات
8.محدث نوری (1408 هجری قمری) مستدرک الوسائل، ج 11، قم: مؤسسه آل البیت
9.کاشانى ملا فتح الله، منهج الصادقین، تفسیر، کتابفروشى محمد حسن علمى - تهران، 1336 ش.
10.شیخ طوسی (1365) تهذیب الاحکام، ج 6، تهران: دارالکتب الاسلامیه.
11. ابن خلدون ، تاریخ ابن خلدون ، بی تا ، بیروت : موسسه الأعلمی .
12.ابن ابى الحدید معتزلى، شرح نهج البلاغة، 20 جلد در 10 مجلد، انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشى قم، 1404 ق
13.الطبرسی ، الفضل بن الحسن ( 1417ق) اعلام الوری باعلام الهدی ، قم : موسسه آل البیت علیهم السلام
14.شیخ طوسى، الأمالی، یک جلد، انتشارات دارالثقافة قم، 1414 هجرى قمرى
15.علی بن محمد اللیثی الواسطی ( 1376) عیون الحکم و المواعظ ، دارالحدیث .
16.احمد بن عبد الله بن احمد الاصبهانی ( 1415ق) مسند الامام ابی حنیفه ، ریاض : مکتبه الکوثر
17.نورالدین علی بن ابی بکر الهیثمی ، بغیه الباحث عن زوائد مسند الحارث ، بی تا .
18.البخاری ، محمد بن اسماعیل (1401ق) صحیح البخاری ، بیروت : دارالفکر .
19.محمد بن اسحاق بن یسار المطلبی (1383ق) سیره النبی (ابن هشام ) ، مکتبه محمد علی صبیح و اولاده .
20.الصالحی الشامی ، محمد بن یوسف (1414ق) سبل الهدی فی سیره خیر العباد ، بیروت : دارالکتب العلمیه .
21.ابن کثیر (1396ق)السیره النبویه ، بیروت : دارالمعرفه .
22.ابن کثیر (1408 هـ .ق) البدایه و النهایه ، ج 4، بیروت: دار احیاء التراث العربی
23.ابن حزم الاندلسی ، المحلّی ، بی تا ، بیروت : دارالفکر .
24.شیخ حر عاملی (1414ق) وسائل الشیعه ، 30جلدی ، قم : موسسه آل البیت علیهم السلام
25.ابراهیم بن محمد الثقفی الکوفی ، الغارات ، بی تا ، چاپ بهمن .
26.فضل بن شاذان الازدی النیشابوری ، الإیضاح ، بی تا ، تحقیق : الحسینی الارموی المحدث ، سید جلال الدین
27.شیخ مفید ، الاختصاص ، تحقیق : الغفاری ، علی اکبر ، نشر جماعه المدرسین فی الحوزه العلمیه
28.احمد بن ابی یعقوب بن جعفر بن وهب ابن واضح ، تاریخ یعقوبی ، بی تا ، قم : فرهنگ اهل بیت علیهم السلام .
29.بحرانی ، سیدهاشم ( 1415ق) البرهان فی تفسیر القرآن ، تهران : موسسه بعثت .
30.عروسی هویزی عبد علی بن جمعه (1415ق) تفسیر نورالثقلین ، قم : موسسه اسماعیلیان.
31.فضل الله،سید محمد حسین (1419ق)تفسیر من وحی القرآن ، بیروت : دارالملاک .
32.محمد بن سعد ،الطبقات الکبری ، بی تا ، بیروت : دار صادر
33.احمد بن حنبل ، مسند احمد ، بی تا بیروت : دار صادر
34.ابن جریر طبری ، تاریخ الامم و الملوک ، بی تا ، بیروت : موسسه الاعلمی .
35.جلال الدین سیوطی (1365)الدرالمنثور ، نشر دارالمعرفه
36.ابن کثیر (1412ق) تفسیر القرآن العظیم ( ابن کثیر ) ، بیروت : دارالمعرفه
37.بیهقی ، احمد بن حسین بن علی ، السنن الکبری ، بی تا ، بیروت : دارالفکر
38.احمد بن علی الطبرسی ، الاحتجاج ، بی تا ، دارالنعمان
39.ابن عساکر (1415ق) تاریخ مدینه دمشق ، 70 جلدی ، نشر دارالفکر
40.ابن حجر عسقلانی ، فتح الباری شرح صحیح البخاری ، بی تا ، بیروت : دارالمعرفه
41.مکارم شیرازی، ناصر (1376) تفسیر نمونه ج 7، تهران: دارالکتب الاسلامیه
42.مطهری، مرتضی (1385) سیری در سیرة نبوی ، تهران : صدرا
43.سبحانی، جعفر (1383) فروغ ابدیت، قم: بوستان کتاب قم
44.دلشاد تهرانی، مصطفی (1373) سیرة نبوی (منطق علمی) دفتر سوم تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
45.سلیمی، موسی، مصلحت اندیشی و تکلیف محوری در اندیشه و سیرة امام علی (علیه السلام) مجله اندیشه صادق شمارة 1 (زمستان 1379)
46.عاشوری لنگرودی، حسن ، عنوان: حکومت دینی و مصلحت اندیشی در نظام امامت و خلافت، نشریه حضور، شماره 26
47.امام خمینی (ره) (1375) ولایت فقیه، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)
48.هدایتی، احمدرضا، عنوان: مصلحت اندیشی و حدود آن، نشریه کیهان (1/11/1384)
49.معین، محمد (1375) فرهنگ معین، ج 3، تهران: امیرکبیرر
50.مؤسسه لغت نامه دهخدا، لوح فشردة لغت نامه دهخدا، تهران: مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران
51.علامه مجلسی، محمدباقر (1362) بحارالنوار، ج 2، تهران دارالکتب الاسلامیه
52.جمشیدی، محمد حسین (1380) نظریه عدالت از دیدگاه ابونصر فارابی، امام خمینی و شهید صدر، تهران: پژوهشکده امام خمینی /0ره) و انقلاب اسلامی
53.محمدی ری شهری، محمد (1381) میزان الحکمه، ترجمه: شیخی حمیدرضا قم: دارالحدیث
54.دهقان، اکبر (1382) یکصد و پنجاه موضوع از قرآن کرین و احادیث اهلبیت، تهران: مرکز فرهنگی درسیهایی از قران
55.یوسفی، غروی، محمد هادی (1382) تاریخ تحقیقی اسلام، ج 3، ترجمه: عربی، حسین علی، قم: موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی
56.آزاد، مهرداد (مترجم) عنوان : پیامبر رحمت و منافقان، نشریه کیهان (28/2/1382)
57.مطهری، مرتضی (1385) سیری در سیرة نبوی، تهران : صدرا
58.گروهی از نویسندگان (1381) حکومت علوی (10) قم: دبیرخانه مجلس خبرگان رهبری
59.عبدالواحد بن محمد تمیمى آمدى، غرر الحکم و درر الکلم، یک جلد، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى قم، 1366 هجرى شمسى
60.حسن بن شعبه حرانى، تحف العقول، یک جلد، انتشارات جامعه مدرسین قم، 1404 هجرى قمرى
61.شیخ مفید، الإرشاد، 2 جلد در یک مجلد، انتشارات کنگره جهانى شیخ مفید قم، 1413 هجرى قمرى
62.علامه حلى حسن بن یوسف، کشف الیقین، یک جلد، مؤسسه چاپ و انتشارات وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد، 1411 هجرى قمرى
63.ابوالفتح کراجکى، کنز الفوائد، 2 جلد، انتشارات دار الذخائر قم، 1410 هجرى قمرىابوالفتح کراجکى، کنز الفوائد، 2 جلد، انتشارات دار الذخائر قم، 1410 هجرى قمرى
64.احمد بن محمد بن خالد برقى، المحاسن، یک جلد، دار الکتب الإسلامیة قم، 1371 هجرى قمرى
65.ابن ابى الحدید معتزلى، شرح نهج البلاغة، 20 جلد در 10 مجلد، انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشى قم، 1404 ق
66.کاشانى ملا فتح الله، منهج الصادقین، تفسیر، کتابفروشى محمد حسن علمى - تهران، 1336 ش.
67.شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، 4 جلد، انتشارات جامعه مدرسین قم، 1413 هجرى قمرى
68.شیخ طوسى، الأمالی، یک جلد، انتشارات دارالثقافة قم، 1414 هجرى قمرى
69 . امینی ، شیخ عبد الحسین(1387ق) الغدیر، بیروت : دار الکتب العربی
70. مطهری ، مرتضی (1385) سیری در سیرة نبوی ، تهران : صدرا
/ج