چرا...؟! و چرا...؟! و چرا...؟! اگر پاسخ سه پرسش را جستی به همای رحمت دست یافتی و اگر آن را به تاق نسیان سپردی، در قعر عذاب ماندی و در ولولهگاه دلت لولیدی و از سعادت دو سرا بازایستادی. به راستی؛ از کجا آمدهام آمدنم بهر چه بود به کجا میروم آخر ننمایی وطنم «رحم الله امرء علم من این و فی این و الی این؛ رحمت خدا بر انسانی باد که بداند از کجا آمده و در کجا مسکن گزیده است و به کجا ره میسپارد.»
دل شیفته و قلب پوینده را سه پرسش مشغول کرده است:
الف) چه بودهایم و از کجا آمدهایم؟ این پرسش اساسی خود دامنی از پرسش دارد؛ مانند:
1.حقیقت روح و نفس انسان چیست؟
2. چه رابطهای میان روح و فرشتگان وجود داردو قران چه میفرماید؟
ب) چه گشتهایم و در کجا مسکن گزیدهایم؟ این پرسش اساسی نیز در دل خود پرسشهای دیگری دارد؛ مانند:
1. آیا در تنزل روح به دنیا همه چیزمان را از کف نهادهایم؟
2. آیا این تنزل با مراتب ذات نفس ارتباط دارد؟
3. تعریف و تعداد و جایگاه حجابهای ظلمانی و نورانی در این تنزل چیست؟
ج) چه میتوانیم باشیم و یا کدامین راه را باید بپیماییم؟ این پرسش نیز سؤالات دیگری در پی دارد؛ مانند:
1. نخستین حجابی که باید از آن خارج شد، کدام است و قرآن چه میفرماید؟
2. آیا با ریاضتهای سلیقهای میشود از حجابهای ظلمانی خارج شد؟
3. آیا مشاهدات و مکاشفات نشان دهنده حقانیت راه و رهرو است؟
تبیین مبانی نظری تزکیه عهدهدار، پاسخ به پرسشهای یاد شده است، حقیقت انسان همان روح او است که اکنون در قفس ماده زندانی شده است. روح، پیش از تعلقش به این بدن مادی، حقیقتی لطیفتر داشت و در عالمی فراتر از مکان و زمان به سر میبرد. نوعی تلازم و اتحاد، آن هم به صورت اصل و فرع و باطن و ظاهر و متجلی و جلوه بین روح و ملائکه وجود دارد و نزول و عروج ملائکه وارسال آنها بدون نزول و عروج و ارسال روح تحقق نمییابد. «تنزل الملائکة و الروح فیها بأذن ربهم من کل امر؛ ملائکه و روح به اذن پروردگار خود در شب قدر برای هر امری که حامل آن هستند، فرود میآیند.»1 این آیه همراهی روح و ملائکه را در تنزل در «لیلة القدر» بیان میکند. در آیه چهارم سوره معارج میخوانیم: «و الروح الیه؛ در قیامت، ملائکه و روح به سوی خدا عروج میکنند.» در این جا همراهی روح و ملائکه در عروج روز قیامت بیان گردیده است. در آیه دوم سوره نحل آمده است: «ینزل الملائکه بالروح من امره علی من یشاء من عباده؛ خدای متعال ملائکه را با روح به سوی بندگان مخصوص خودمی فرستد.» نکته دقیق در این آیه شریف آن است که تنزیل و ارسال خدای متعال در اصل متوجه روح است و سپس متوجه ملائکه؛ و ملائکه جناحها و جلوات آن روح شمرده میشوند. حرف «باء» درکلمه«بالروح »نشان دهنده نوعی سببیت میان تنزیل ملائکه و تنزیل «روح» است و رابطه علی و معلولی این دو تنزیل یا روح و ملائکه را مینماید. این روح که بر ملائکه احاطه و اشراف دارد، همان، حقیقت انسان است که در مرتبه عالی و تنزل نایافته، مسجود ملائکه بوده و هست و خواهد بود.
هنگامی که این روح تنزل یافت و به بدن انسان تعلق گرفت، به گونهای در حجابهای متعلق به ماده محدود و محجوب گشت که گویا با صورت اصلی و مرتبه عالیاش بیگانه بیگانه است. تنزل، در اصطلاح قرآن و فلسفه و عرفان، به معنای از کف نهادن صورت اصلی و پذیرش صورت نازل نیست؛ تنزل یک موجودیا یک حقیقت یعنی تجلی آن در مرتبه یا مراتب نازل بی آن که مرتبه اصلیاش را از دست دهد. در حقیقت صورت تنزل، جلوهای از همان صورت اصلی است. صورت اصلی در مقام تنزل و تجلی، محجوب به حجاب یا حجابها میگردد و از آن سعه و شدت و قوت وجودی قبلی برخوردار نیست. در واپسین تنزل روح و حقیقت انسان که همان منزل بدن است، از چهره اصلیاش چندان خبری نیست. البته روح مؤمن پیوستگی با صورت اولیهاش را، با کنار زدن حجابها، حفظ کرده است و یا بعد از مدتی دوباره باز مییابد. امام صادق ـ علیه السلام ـ میفرماید: «و ان روح المؤمن اشد اتصالاً بروح الله من اتصال شعاع الشمس بها؛ و حقیقت این است که اتصال و ارتباط روح مؤمن به روح خدا از اتصال شعاع خورشید به خورشید بیشتر و شدیدتر است.»
پیوستگی روح مؤمن با روح خدا یعنی نداشتن حجابهای هجران و گسستگی و در نتیجه محجوب نبودن مؤمن واقعی از حقیقت و فطرت خود. تنزل روح و حقیقت انسان همان حرکت «خود» عالی انسان به سمت «خود»نازل وتاریک است. آن آسمانی این زمینی شده است. از این رو، نجات یافتن از «خود» نازل شرط رسیدن به «خود» بالاتر است؛ به تعبیر دیگر، «خود» نازل حجاب «خود» بالاتر است. تنزل روح و حقیقت انسان به لحاظ طولی از حجابهای نورانی شروع و به حجابهای ظلمانی ختم میگردد.
حجابهای نورانی حجاب هایی هستند که قبل از منزل اخیر روح یعنی بدن مادی، در منازل و مراتب پیشین، روی چهره اصلی انسان میآیند.
حجابهای ظلمانی یعنی حجاب هایی که به مقتضای منزل اخیر روح بر چهره اصلی انسان فرو میافتد. حجاب تعلق به بدن مادی، حجاب کفر، حجاب شرک، حجاب عناد با حق و آیات حق، حجاب عقاید و افکار باطل، حجاب اخلاق و اوصاف پست، حجاب عادات، حجاب اوهام و تخیلات و حجاب محبت و بغض غیر الاهی در شمار حجابهای ظلمانیاند.
وقتی از این سو به آن سو بنگریم، حجابهای ظلمانی قبل از حجابهای نورانی است؛ یعنی یک سالک و مهذب نفس، در سفر الی الحق، اول با حجابهای ظلمانی رو به رو میشود و سپس، با کنار زدن آنها، به حجابهای نورانی میرسد. در سلوک الی الله سختترین گردنه حجابهای ظلمانی، به ویژه حجاب بدن، است که بعد از خروج از همه حجابهای ظلمانی دیگر تحقق مییابد. اگر تهذیب کننده نفس از واپسین و مشکلترین حجاب ظلمانی یعنی بدن بگذرد، شاهد وجه الله میگردد؛ ولی این مشهود در مجالی ومظاهر نوری است که همانند آینههای صاف به اندازه قابلیت و ظرفیت خود، وجه حق را نشان میدهند. در حقیقت مجالی و مظاهر نوری درعین این که جلوهگاه وجه اللهاند، خود حجاب شهود بی پرده وجه الله شمرده میشوند. اگر روح از التفات به این مجالی و مظاهر نوری گرفته شود و این حجب نوری را نیز خرق کند، شهود وجه الله به نحو اکمل واتم و بیپرده حاصل میگردد. در این مرتبه است که نیل به عز قدس حق و لحوق به نور عز او و فنا در وجه الله تحقق مییابد و سالک به منزل و موطن اصلی خود میرسد. البته:
این وطن مصر و عراق و شام نیست این وطن جایی است که آن را نام نیست
حدیث قدسی معروف، به همین مرتبه اشاره دارد: «لم یسعنی سمائی و لا ارضی و وسعنی قلب عبدی المؤمن؛ آسمان من و زمین من هیچ کدام گنجایش تجلی وجه مرا ندارند؛ ولی قلب بنده مؤمن من از این گنجایش بهرهمند است.»
قرآن کریم هم به سختترین گردنه راه دست گذاشته و به ظلمات و نجات از آن اهمیت خاص داده است؛ زیرا آنچه مهم و خطرناک مینماید و خسران و هلاکت و عذاب الیم در بر دارد، همان حجب ظلمانی است. «یخرجهم من الظلمات الی النور؛ خداوند تعالی مؤمنان رااز ظلمات خارج و به سمت عالم نور سوق میدهد.»
اگر کسی به فوز عظیم خروج از حجب ظلمانی رسید، حرکت به سوی مشهود بالاتر و سیر در عوالم نور برایش چندان دشوار نیست. شاید بتوان از قرآن کریم چنین استفاده کرد که خروج از ظلمات و ورود به عالم نور، وصول به مقام عزت و مقام محمود است. در نخستین آیه سوره ابراهیم چنین میخوانیم: «الر، کتاب انزلنا الیک لتخرج الناس من الظلمات الی النور بأذن ربهم الی صراط العزیز الحمید؛ الر، این قرآن کتابی است که به طرف تو فرستادیم تا به اذن پروردگار مردم را از ظلمات به سوی نور خارج کنی؛ به سوی صراطی که صراط پروردگار عزیز حمید است.»
جمله «الی صراط العزیز الحمید» بعد از عبارت «الی النور»، آن هم بدون حرف عطف، برای تبیین این حقیقت است که مراد از نور در جمله «لتخرج الناس من الظلمات الی النور» همان صراط خدای عزیز و حمید است و انسان با نجات از ظلمات و ورود به «نور» در حقیقت به صراطی قدم مینهد که به خدای عزیز و حمید میرسد. این قدم گذاشتن در عالم نور، همان خرق حجب نوری و پیش رفتن در آنها تا پیوستن به نور عز یا عز قدس الاهی است.
دو اسمی که در ذیل آیه شریفه آمده، قابل توجه است. اسم عزیز میتواند اشاره به آن باشد که سالک با خروج از ظلمات و ورود به عالم نور کمکم مصداق همان خواستهای میشود که در مناجات شعبانیه وارد شده است:«الهی و الحقنی بنور عزک الابهج فاکون لک عارفا و عن سواک منحرفا؛ پروردگارا، و مرا به نور عز خود ملحق فرما تا فقط تو را بشناسم و از غیر تو منصرف باشم.» فقط خدا را شناختن یعنی استغراق در شهود؛ استغراقی که فرد از توجه به خود منصرف و حتی به انصرافش نیز توجه نداشته باشد. این مقام بلند وقتی تحقق مییابد که با قدم شوق و عشق به لقای کامل، همه حجب نوری را پاره کند.
اسم حمید هم میتواند اشاره به آ ن باشد که سالک با خروج از ظلمات و ورود به عالم نور کمکم به مقام محمود میرسد و مصداق آیه هفتاد و نهم سوره اسراء میگردد: «و من اللیل فتهجد لک عسی ان یبعثک ربک مقاما محمودا؛ و پاسی از شب را [از خواب برخیز و]قرآن[و نماز] بخوان. این یک وظیفه اضافی برای تو است. امید است پروردگارت تو را به مقام محمود برانگیزد.»
سالک با خرق حجب ظلمانی به صراطی واصل میگردد که حامدش خداوند تبارک و تعالی است. اگر او حامد شد، خود صراط و کسی که در آن صراط قرار گرفته است، محمود میشود؛ و اگر محمود گشت، میتواند هشتاد و یکمین آیه سوره اسراء را زمزمه کند: «جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا؛حق آمد و باطل نابود شد؛ یقینا باطل نابود شدنی است.»
این در صورتی است که حمید به معنای حامد باشد؛ ولی اگر به معنای محمود باشد، نیز میتوان همان مقام محمود را استفاده کرد.
تحصیل انقطاع الی الله، در بازگشت به موطن اصلی و سیر صعودی بسیار مهم مینماید و رهایی از حجاب بدن در گرو آن است. روح با انصراف از بدن و توجه به ملکوت اعلا از حجاب بدن رها میشود. البته بعد از انصراف دوباره به این سمت توجه میکند و به تدبیر بدن میپردازد؛ اما این روح با روح محجوبی که از بدن منصرف نشده است، تفاوت دارد. این روح اسیر بدن نیست؛ روحی است که اگر اجل و مشیت الاهی نباشد، یک لحظه نیز حاضر نیست در توجه به بدن بماند: «و لولا الاجل الذی کتب الله علیهم لم تستقر ارواحهم فی اجسادهم طرفة عین شوقا الی الثواب و خوفا من العقاب؛ اگر نبود اجل و مدت تعیین شدهای که خدای متعالی برای آنها در دنیا نوشته است، از شوق ثواب و لقا و از ترس عقاب و دوری، به اندازه یک چشم بر هم زدن، جانشان در بدنشان قرار نمیگرفت.»2
انقطاع الی الله با توجه تام به حضرت حق حاصل میشود. از این رو، قرآن کریم تعلق و اسارت به غیر حق را حجاب بین انسان و حضرت حق میداند و به تطهیر قلب از آنچه غیر او است دعوت میکند: «أَ رَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ أَ فَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلاً؛3 [ای رسول خدا،] آیا میبینی کسی را که هوای خود را معبود خود ساخته است...» در این آیه تعلق به غیر و هوای غیر را بسیار خطرناک میداند و آن را معبود و مطلوب خود شمردن میخواند. چنین کسی راه به جایی نمیبرد؛ در بین معبودهای خیالی دست و پا میزند و سرانجام:
او بمانده دور از مطلوب خویش سعی ضایع رنج باطل پای ریش
در آیه بیست و چهارم سوره توبه آمده است: «ای پیامبر، بگو: ای مردم اگر پدران و پسران و برادران و زنان و خویشاوندان شما و اموالی که به دست آوردهاید و تجارتی که دارید و از کساد آن میترسید و مسکن هایی که بدانها دلخوش هستید، نزد شما از خدا و رسول خدا و جهاد در راه خدا محبوبتر باشد، پس منتظر باشید تا امر خدای متعال تحقق یابد؛ و خدا قوم فاسق را هدایت نمیکند؟»
این آیه تعلق به اغیار را انحراف در مسیر عبودیت معرفی میکند و وابستگان به غیر را مشمول مؤاخذه و محروم از هدایت خاص الاهی میشمارد. چنین محبتهایی، وقتی در عرض محبت و توجه به خدا قرار میگیرند، با رسیدن به انقطاع الی الله ناسازگارند.
تنها راه رهایی از حجب، ایمان و عمل به هدایتهای قرآنی است در آیه یکصد و بیستم سوره بقره آمده است: «قل ان هدی الله هو الهدی؛ بگو به حقیقت که هدایت الاهی فقط هدایت است.» این آیه بر تعبد در برابر خداوند تعالی تأکید میورزد. باید به هوش بود که هر مجاهدتی نتیجه مطلوب نمیدهد؛ گرچه سختترین ریاضتها باشد. البته هر ریاضتی آثار خاص تکوینی دارد؛ ولی پیمودن راه خدا با هر ریاضتی ممکن نیست. اگر کسی جز مجاهدات تعیین شده در نظام تکوین و اعلام شده در شریعت راهی برگزیند، چون از صراط مستقیم تکوینی (طریق سلوک الی الله) منحرف شده است، در سفر الی الحق و خروج از حجب ظلمانی و ورود به عالم نور موفق نمیشود واگر به مشاهدات و مکاشفاتی نیز دست یابد، به سوی لقاء الله پیش نمیرود؛ زیرا بعضی از مشاهدات و مکاشفات آثار ریاضتهای ویژه است و به راه تکوینی مشخص شده از سوی خالق تکوین ارتباط ندارد. آگاهی لازم و کافی و مجاهدت کامل از ضروریات راه است؛ و گرنه خروج از حجب ظلمانی ناممکن خواهد بود. امام صادق ـ علیه السلام ـ میفرماید: «العامل علی غیر بصیرة کالسائر علی غیر الطریق لا یزیده سرعة السیر الابعدا؛ کسی که بدون بصیرت عمل کند، مانند کسی است که در غیر طریق افتاده و بیراهه میرود و سرعت سیرش جز بر دور شدنش [از هدف]نمی افزاید.»4
در سلوک الی الله پیروی از قرآن و رسول اکرم و ائمه اطهار ـ علیهم السلام ـ ضرورت دارد؛ زیرا پیروی از طریق تعیین شده در نظام تکوین است و انحراف از آن انحراف از تکوین نور حق؛ به عبارتی، حضرت حق با اسم «نور» در قلوب صاحبان «ولایت مطلقه»، یعنی حضرات معصومان ـ صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین ـ به طور کامل متجلی است. دلهای شریف آنان مجالی و مظاهر نور حق و به عبارتی، مجالی و مظاهر اسم «نور» است. نور حق از طریق آنان به قلوب بندگان صالح حق به تناسب ظرفیت و استعدادی که دارند، میتابد. بنابراین، سالک بدون این واسطههای صعودی تکوینی نمیتواند به لقاء الله راه برد.5
پینوشت ها :
1. قدر(97):4.
2.نهج البلاغه، خطبه همام .
3.فرقان(25):43.
4.اصول کافی، کلینی، ج 1.
5. این نوشتار با عنایت به کتاب «مقامات» اثر استاد محمد شجاعی نگاشته شده است.
ارسال توسط کاربر : sm1372
/ن