مفهوم شناسی «ختم» و «طبع» بر قلب از منظر قرآن(۴)

د) حجاب نفاق   آیه (ذلک بأنهم آمنوا ثم کفروا فطبع علی قلوبهم فهم لا یفقهون) (منافقون/۳)؛ «این بدان سبب است که آنان ایمان آورده و سپس به انکار پرداخته اند و در نتیجه بر دل هایشان مهر زده شده و [دیگر] نمی فهمند

مفهوم شناسی «ختم» و «طبع» بر قلب از منظر قرآن(4)

د) حجاب نفاق
 

آیه (ذلک بأنهم آمنوا ثم کفروا فطبع علی قلوبهم فهم لا یفقهون) (منافقون/3)؛ «این بدان سبب است که آنان ایمان آورده و سپس به انکار پرداخته اند و در نتیجه بر دل هایشان مهر زده شده و [دیگر] نمی فهمند.»، ناظر به حال منافقان است. منافق برای بهره مندی ازآثار دنیوی دین، دینداری خود را در گفتار و کردار نشان می دهد، در حالی که در دل دیندار نیست.
بزرگ ترین گناهان قلبی و سخت ترین بیماری های روانی که صاحبش را از انسانیت به کلی ساقط می سازد و او را جزء شیاطین، بلکه در پست ترین درکات دوزخ قرار می دهد، نفاق می باشد و قرآن مجید، جای چنین افرادی را در قعر جهنم و در پایین ترین درکات آتش معین فرموده است؛
(ان المنافقین فی الدرک الأسفل من النار) (نساء/145)
«منافقان در فروترین درجات دوزخ اند.»
منافقین در دل خدا و آخرت را باور ندارند، ولی در ظاهر خود را نزد مسلمانان صاحب ایمان وانمود می کنند تا از احکام اسلام که به نفعشان تمام می شود برخوردار شوند. خداوند در سوره بقره در مورد چنین افرادی می فرماید:
(و اذا لقوا الذین آمنوا قالوا آمنا و اذا خلوا الی شیاطینهم قالوا انا معکم انما نحن مستهزئون) (بقره/14)
«و چون با کسانی که ایمان آورده اند برخورد کنند، می گویند ایمان آوردیم و چون با شیطان های خود خلوت کنند، می گویند در حقیقت ما با شماییم، ما فقط [آنان را] ریشخند می کنیم.»
منافقین از جمله کسانی هستند که بر دل هایشان مهر نهاده شده و حقیقت را درک نمی کنند. نخستین نشانه نفاق، دوگانگی ظاهر و باطن است که با زبان مؤکداً اظهار ایمان می کنند، ولی در دل آنها مطلقاً خبری از ایمان نیست. این دوگانگی درون و بیرون، محور اصلی نفاق را تشکیل می دهد. این گروه، نخست ایمان آوردند و سپس کافر شدند؛ (ذلک بأنهم آمنوا ثم کفروا فطبع علی قلوبهم فهم لا یفقهون) (منافقون/3). این گروه به خاطر انکار توحید خداوند، انکار نبوت و پیامبری که آنها را به حق دعوت می کند، تفقه نمی کنند. ظاهر آیه نشان می دهد که آنها مؤمن بودند و بعد که طعم ایمان را چشیدند و نشانه های حقانیت آیین خدا را مشاهده کردند، با وجود ایمان و تشخیص حق، به آن پشت پا زدند و راه کفر را در پیش گرفتند. اما کفری که همراه با نفاق است، آشکار و صریح، آن گونه که کافران ابراز می داشتند نیست.
بعید نیست در بین منافقین کسانی بوده باشند که ایمان اولشان حقیقی و جدی بوده، ولی بعدا از دین برگشته باشند. ظاهر چنین می رساند که منظور از جمله «آمنوا ثم کفروا» اظهار شهادتین باشد، اعم از اینکه از صمیم قلب و ایمان درونی باشد و یا از نوک زبان بدون ایمان درونی و کافرشدن آنها به آن جهت بوده که اعمالی نظیر استهزای به دین خدا و یا رد بعضی از احکام آن را مرتکب شده باشند و نتیجه اش خروج ایمان از دل هایشان است. «طبع علی قلوبهم فهم لا یفقهون» نشان از عدم تفقه منافقین است. این به سبب مهری است که بر دل هایشان خورده و دلالت بر آن دارد که مهر بر دل باعث می شود که دل آدمی حق را نپذیرد و چنین دلی برای همیشه مأیوس از ایمان و محروم از حق است. (همان، 563/19)
اینکه نفاق سبب می گردد تا انسان حق را نپذیرد، بدان جهت است که روح نفاق سبب می شود تا انسان با هر دسته و گروهی هم صدا شود و در هرمحیطی به رنگ آن محیط درآید و با هر جریانی حرکت کند و در نتیجه، اصالت و استقلال عقل و روح خود را از دست می دهد. روشن است که چنین انسانی همیشه مطابق با گروهی که با آنها هم صداست، دائماً درحال تغییر روش است. تعجبی نیست که
چنین انسانی با این اوصاف، قدرت بر قضاوت صحیح و استفاده از نیروی عقل را ندارد. (مکارم شیرازی، پیام قرآن، 334/1)

هـ) حجاب جهل مرکب
 

در قرآن برای هدایت و بیداری مردم از غفلت، هر گونه مثالی آورده شده است. حقایق در لباس های مختلف همچون آیات آفاقی و انفسی، وعد و وعیدها، بشارت و انذار، امر و نهی و زمانی هم از طریق فطری و عاطفی و گاه از راه های استدلال برای مردم بیان شده است، ولی گروهی آن چنان جاهل و غافل هستند که اگر هر آیه و نشانه ای آورده شود، می گویند شما اهل باطل هستید؛
(و لقد ضربنا للناس فی هذا القرآن من کل مثل و لئن جئتهم بأیة لیقولن الذین کفروا ان انتم الا مبطلون*کذلک یطبع الله علی قلوب الذین لا یعلمون) (روم/58-59)
«و به راستی در این قرآن برای مردم از هر گونه مثلی آوردیم، و چون برای ایشان آیه ای بیاوری، آنان که کفر ورزیده اند، حتماً خواهند گفت: «شما جز بر باطل نیستید.» این گونه خدا بر دل های کسانی که نمی دانند مهر می زند.»
جمله «کذلک یطبع الله علی قلوب الذین لا یعلمون» اشاره به یکی از بدترین انواع جهل است که آن را «جهل مرکب» می نامند، یعنی در عین اینکه جاهل هستند، خود را عالم می پندارد و اگر کسی بخواهد او را از جهلش بیدار کند، گوش شنوایی ندارد و به همین دلیل چنین شخصی در جهل مرکبش ابدالدهرمی ماند. اما اگر طرف خطاب «جاهل بسیط» باشد، کسی که می داند نمی داند و در عین حال حاضر به پذیرش حق باشد، هدایت او بسیار آسان است. هنگامی که جهل به صورت مرکب با روح عدم تسلیم آمیخته گردد، پرده بر دل می افتد و مهر بر قلب نهاده می شود. (همان، /327) در واقع چنین فردی با سوء اراده و اختیار خود در این مسیر غلط گام برداشته و قدم در راه شر و بدی نهاده است. روایت است از پیامبر صلی الله علیه و آله که فرمودند: «هر گاه کسی شر و بدی را اراده کند، بر قلبش مهر می خورد؛ نه می شنود و نه تعقل می کند و این همان «اولئک الذین طبع الله علی قلوبهم و سمعهم و ابصارهم و اولئک هم الغافلون» است. (عروسی حویزی، 90/3)
در شر و بدی قلب به فساد کشیده می شود. به دنبال اصرار بر گناه است که در قلب حالتی پدیدارمی گردد که خیری مانند هدایت و ایمان را نمی پذیرد. خاصیت هر عمل ناشایست، جحد و انکار حق، چنین است که بر قلب اثر می گذارد. تکرار این اعمال، اثر مزبور را تشدید می کند، تا جایی که طبیعت نخستین آن را تغییر می دهد و قلب، حالت و طبیعت خاصی پیدا می کند که آن حالت مانع از شناخت می گردد.

و) حجاب راحت طلبی
 

گاه طبع بر قلب ناشی از علاقه ای است که انسان به راحت طلبی و تن پروری و زندگی مرفه آمیخته با عیش و نوش دارد، در حالی که همه اینها مانند حجابی هستند که بر عقل انسان پرده می اندازند، تا جایی که انسان نمی فهمد که سعادتش تنها در خوردن و خوابیدن نیست و گاهی سعادت او در این است که در میدان جهاد گام بردارد. رفاه طلبان هرگز حاضر نیستند در بحران ها ایثارگری کنند. حاضرند در صف کودکان و بیماران درآیند، ولی از جهاد معاف شوند؛
(و اذا أنزلت سورة آمنوا بالله و جاهدوا مع رسوله استأذنک اولو الطول منهم و قالوا ذرنا نکن مع القاعدین*رضوا بأن یکونوا مع الخوالف و طبع علی قلوبهم فهم لا یفقهون) (توبه/86-87)
«و چون سوره ای نازل شود که به خدا ایمان آورید و همراه پیامبرش جهاد کنید، ثروتمندان از تو عذر و اجازه خواهند گرفت و گویند: «بگذار ما با خانه نشینان باشیم.» راضی شدند که با خانه نشینان باشند، بر دل های آنان مهر نهاده شده، در نتیجه قدرت درک ندارند.»
اینان دچار جفایی شده اند که بر اثر اعراض آنها از ذکر خداوند و اصرار بر گمراهی و نفاق، بر نفسشان عارض شده است و این نظیر (کلا بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون) (مطففین/14) است. (معرفت، 259/3)

ز) حجاب اعتداء
 

علاوه بر یهود پیمان شکن، منافقین، کافران و راحت طلبان، معتدین نیز از دسته افرادی هستند که مطبوع القلب اند. هنگامی که دلایل روشن معجزات و دلایل منطقی و آیینی که محتوایش بر حقانیت فرستاده خدا شهادت می داد برای آنان آمد،
آنها سرتسلیم فرود نیاورند و همچنان بر تکذیبی که از قبل داشتند، پافشاری کرده و از حدود الهی تجاوز نمودند. این اعتداء، سبب مهر بر قلب هایشان شد؛ (ثم بعثنا من بعده رسلاً الی قومهم فجاءوهم بالبینات فما کانوا لیؤمنوا بما کذبوا به من قبل کذلک نطبع علی قلوب المعتدین) (یونس/74)
«آن گاه پس از وی رسولانی را به سوی قومشان برانگیختیم و آنان دلایل آشکار برایشان آوردند، ولی ایشان بر آن نبودند که به چیزی که قبلاً آن را دروغ شمرده بودند ایمان بیاورند. این گونه بر دل های تجاوزکاران مهر می نهیم.»
تجاوز و اعتداء، حجابی بر دل می نهد و مهری بر قلب می زند که انسان هر قدر آیات الهی را ببیند، حق را از باطل تشخیص نمی دهد. این مهر الهی که بر دل های این گروه تجاوزگر می خورد، ممکن است هم جنبه مجازات الهی داشته باشد، هم اثری از آثار ادامه تجاوز باشد. منظور از تجاوز دراین آیه، تجاوز در برابر حق، ادامه عصیان و گناه و دشمنی با رسولان الهی است. (مکارم شیرازی، پیام قرآن، 374/1)

4- موانع طبع قلب
 

نکته قابل توجه در موانع طبع آن است که با دوری کردن تمام آنچه که در علل و عوامل طبع بر قلب یاد شده، زمینه جلوگیری از طبع قلب به وجود می آید. دراین جا تنها به دوری گزیدن از کبر، استجابت دعوت خداوند و پیامبر، به خصوص در امر جهاد، و شناخت صحیح از زندگی دنیا اشاره می شود:

الف) دوری از تکبر
 

همان گونه که کبرموجب طبع بر قلب می شود، دوری از این صفت ناپسند نفسانی و روی آوردن به تواضع باعث می گردد تا از مطبوع شدن قلب جلوگیری شود. امام موسی کاظم (ع) خطاب به هشام بن حکم فرمودند: «یا هشام! ایاک و الکبر، فانه لا یدخل الجنة من کان فی قلبه مثقال حبة من کبر« (ابن شعبه حرانی، /291)؛ «ای هشام! از کبر دوری کن، زیرا هر کس به اندازه حبه ای از صفت کبر در قلب او باشد، وارد بهشت نمی شود.»
خداوند نیز در آیات قرآن به این مطلب که صفت کبر انسان را وارد جهنم می کند اشاره کرده است؛
(فادخلوا أبواب جهنم خالدین فیها فلبئس مثوی المتکبرین) (نحل/29)
«پس از درهای دوزخ وارد شوید و در آن همیشه بمانید و حقا که چه بد است جایگاه متکبران.»

ب) استجابت دعوت خدا و پیامبر
 

آیه شریفه (یا أیها الذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم) (انفال/24)؛ «ای کسانی که ایمان آورده اید! چون خدا و پیامبر شما را به چیزی فراخواندند که به شما حیات می بخشد، آنان را اجابت کنید.» از جامع ترین آیات قرآنی است. آیه فوق با صراحت می گوید که پاسخگویی به دعوت پیامبر اسلام، حرکت به سوی حیات معنوی، مادی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی به معنای واقعی کلمه است.
تنها کسانی که دعوت پیامبر را در همه امور، به خصوص امر جهاد پاسخ دهند، رستگار هستند؛
(لکن الرسول و الذین آمنوا معه جاهدوا بأموالهم و أنفسهم و أولئک لهم الخیرات و أولئک هم المفلحون*أعدالله لهم جناب تجری من تحتها الأنهار خالدین فیها ذلک الفوز العظیم) (توبه/88-89)؛
«ولی پیامبر و کسانی که با او ایمان آورده اند با مال و جانشان به جهاد برخاسته اند و اینانند که همه خوبی ها برای آنان است اینان همان رستگارانند. خداوند برای آنها باغ هایی از بهشت فراهم ساخته که نهرها از زیر درختانش جاری است؛ جاودانه در آن خواهند بود؛ و این است رستگاری (و پیروزی) بزرگ!»

ج) شناخت درست از زندگی دنیا
 

آنانی که به زندگی دنیا مطمئن هستند و به آن دل بستند؛ (ان الذین لا یرجون لقاءنا و رضوا بالحیاة الدنیا و اطمأنوا بها و الذین هم عن آیاتنا غافلون) (یونس/7)، قلب های خود را با حب به دنیا مطبوع کردند، در حالی که زندگی دنیا جز سرگرمی و بازیچه چیز دیگری نیست؛ ( ما هذه الحیاة الدنیا الا لهو و لعب و ان الدار الآخرة لهی الحیوان لو کانوا یعلمون)(عنکبوت/64).
قرآن در معرفی دنیا می گوید:
(اعلموا أنما الحیاة لعب و لهو و زینة و تفاخر بینکم و تکاثر فی الاموال و الاولاد کمثل غیث أعجب الکفار نباته ثم یهیج فتراه مصفراً ثم یکون حطاماً... و ما الحیاة الدنیا الا متاع الغرور) (حدید/20)
«بدانید که زندگی دنیا در حقیقت بازی و سرگرمی و آرایش و فخرفروشی شما به یکدیگر و فزون جویی در اموال و فرزندان است، [مثل آنها] چون مثل بارانی است که کشاورزان را رستنی آن [باران] به شگفتی اندازد، سپس [آن کشت] خشک شود و آن را زرد بینی، آن گاه خاشاک شود... و زندگانی دنیا جزکالای فریبنده نیست.»
دنیا چیزی است که گاهی با بازی و یا سرگرمی و زمانی با زینت و گاهی با تفاخر و تکاثر، انسان را از هدف نهایی اش که لقای خداوند است، باز می دارد. البته زندگی دنیا ذاتاً فریبکار نیست و از این رو نشئه کنونی برای اهل تقوا فریبنده نیست و اهل دنیا نیز با آرزوهای خود فریب می خورند. انسان در دنیا مانند مسافری است که ایام زندگی دنیا، مدت مسافرت او را تشکیل می دهد. مسیر مسافرت دنیا به دلیل آمیخته بودن با انواع گناهان و خطرات تهدید کننده، به دریای عمیقی شبیه است. او باید کشتی وجود خود را به ساحل امن برساند.
در سخن امام موسی کاظم (ع) به هشام بن حکم، به زیبایی رابطه انسان با دنیا بیان شده است؛ «یا هشام! ان لقمان قال لابنه: یا بنی ان الدنیا بحر عمیق، قد غرق فیها عالم کثیر فلتکن سفینتک فیها تقوی الله، و حشوها الایمان و شراعها التوکل، و قیمها العقل و دلیلها العلم، و سکانها الصبر.» (ابن شعبه حرانی، /283) در این موعظه، دنیا به دریای متلاطمی که موجب غرق و هلاکت بسیاری از انسان ها شده، تشبیه شده است. مردم تنها با کشتی تقواست که می توانند از این دریای پر خطر عبور کنند و بر ساحل نجات و سعادت اخروی پا بگذارند. لقمان تصریح می کند که محموله و زاد و توشه کشتی نجات تقوا، ایمان است. کشتی تقوا با محموله ایمان، اگر توکل به خدا بادبان آن، گوهرالهی عقل ناخدا و مدبر آن، علم و آگاهی راهدارش، و صبر سکان آن باشد، سالم به مقصد می رسد.

پی نوشت ها :
 

* دانشجوی کارشناسی ارشد الهیات (علوم قرآن و حدیث)

منبع:نشریه پژوهش های قرآنی ،شماره60-59.
ادامه دارد...

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان