چکیده
موسیقی پدیده ای است که در تاریخ زندگی بشر نقش انکارناپذیری دارد. برای پی بردن به این امر، کافی است پیشینه حضور آن را در جوامع گوناگون بشری مورد مطالعه قرار دهیم.
مطالعه موسیقی، از نظرگاههای تاریخی، علمی، هنری، روان شناسی و فقهی امکان پذیر است و هر یک از جهات نامبرده نیازند تحقیقات گسترده و خاصی است، ولی آنچه در این گفتار در پی آنیم، تحلیل جوانب فقهی مسئله است. این بحث را فقهای شیعه و مذاهب اهل سنت مورد توجه قرار داده و لااقل در دو موضع، یعنی کتب متاجر بخش مکاسب محرمه و شهادات، از آن بحث کرده اند.
واژگان کلیدی: فقه، موسیقی، غنا، آلات موسیقی، حرمت، حلیت.
مقدمه
موسیقی پدیده ای است که در تاریخ زندگی بشر نقش انکارناپذیری دارد. برای پی بردن به این امر، کافی است پیشینه حضور آن را درجوامع گوناگون بشری مورد مطالعه قرار دهیم. شاید به روشنی معلوم نباشد که سرآغاز آشنایی با این پدیده چه زمان بوده است، ولی قراین و آثار زیادی در دست است که حکایت از رواج آن در دوره های کهن تاریخی، میان اقوام و ملل دارد. شاید پدیده موسیقی، فرآیند کشش و تمایل فطری انسان به زیباییها باشد. استعداد آن در بین تمامی طبقات بشری موجود، ولی اَشکال و صور به کارگیری آن، گوناگون بوده است. این واقعیت هم گفتنی است که این پدیده به سان خیلی از بهره مندیهای انسان در بیشتر ادوار، نقش تخریبی و بازدارنده از اهداف و مقاصد تکاملی داشته است و به همین جهت، ادیان آسمانی و شریعت اسلام در برابر آن واکنش منفی و اعتراضی داشته اند؛ لذا باید با دقت تمام در پی این مطلب بود که آیا این پدیده را باید کاملاً کنار نهاد و انتظار هیچ نقش مثبتی از آن نداشت یا آنکه می توان ساحت آن را از آلایشها زدود و نقشها و کاربردهای صحیح، مشروع و عقلایی را از آن طلب نمود.
درباره موسیقی، از نظرگاههای تاریخی، علمی، هنری، روان شناسی و فقهی می توان بحث نمود و هر یک از جهات نامبرده نیازمند تحقیقات گسترده و خاصی است، ولی آنچه در این گفتار در پی آنیم، تحلیل جوانب فقهی مسئله است. این بحث را فقهای شیعه و مذاهب اهل سنت مورد توجه قرار داده و لااقل در دو موضع، یعنی کتب متاجر بخش مکاسب محرّمه و شهادات، از آن بحث کرده اند.
در این گفتار، پیش از ورود به اصل بحث، دو نکته را یادآوری می کنیم:
الف) موضوع غنا و موسیقی از موضوعات مجمل فقهی است که درباره آن تعریف واحدی ارائه نشده است. این اجمال در موضوع، قطعاً به اجمال در حکم هم سرایت می کند؛ بنابراین، کوشش نخستین ما باید شناخت درست موضوع و ارائه تعریف اقرب به صواب باشد.
ب) فقهای شیعه اجمالاً حکم به حرمت موسیقی کرده اند و شاید در کمتر مسئله ای شهرت عظیمی در این حدّ حاصل شده باشد، ولی به یقین، فتاوای ایشان
متأثر از شرایط متعارفِ روزگارشان و نقش سوء و مخرّب موسیقی بوده و امروزه با تحولات زمان و مکان، به ویژه عصر استقرار حکومت دینی که درصدد است ابزارهای هنری را در راستای مقاصد تکاملی استخدام کند، باید نگاه ما به این قضیه، ژرف، اجتهادی، حق گرایانه و مصون از جمودِ ظاهرگرایی به نصوص باشد. چنین نگاهی به استنباط روشن و درست فقهی خواهد انجامید.
این گفتار، کوشش ناچیزی در این جهت است؛ امید که لطف حق دستگیر نگارنده باشد.
1ـ ماهیت غنا (توضیح واژگان)
«غنا» از جمله موضوعات مجمل فقهی است که در تفسیر آن اتفاق نظری میان لغویان و فقیهان وجود ندارد. در این بحث، خلاصه ای از تعاریف خبرگان لغت و فقیهان را یاد می کنیم. اینان «غنا» را به «الصوت» (فراهیدی، 1410: 4 /450)، «السماع» (ابن عبدالقادر، 1994: 251)، «الصوت المشتمل علی الترجیع المطرب» (طریحی، 1367: 3 /335)، «رفع الصوت و موالاته» (زبیدی، 1414: 20 /30)، «تحسین الصوت و ترقیقه» (همان)، و «کیفیّه خاصّه من الصوت موکوله إلی العرف» (نجفی، 1368: 22/46) و موارد دیگر تعریف کرده اند. به قول محقق نراقی در مستند الشیعه، دلیل قاطعی بر تعیین یکی از این معانی نیست، ولی قدر متیقّن از موارد مذکور این است که غنا را این گونه تعریف کنیم: «مدّ الصوت المشتمل علی الترجیع المطرب» (نراقی، 1419: 18 /182). این همان تعریفی است که شیخ انصاری در المکاسب المحرّمه بدان متمایل شده است (1415: 1 /291).
«ترجیع»: از ماده «رجع» به معنای رفت و برگشت و تردد صدا در گلو و زیر و بم دادن به صدا و آواز است.
«تطریب»: از ماده «طرب» بوده و به معنای «ترجیع»، «مدّ الصوت و تحسینه و تزئینه» (فراهیدی، 1410: 2؛ زبیدی، 1414: 3 /269) آمده است. همچنین «طرب» را «الشوق، ذهاب الحزنِ و حلول الفرح» (فراهیدی، 1410: 7 /420) و «خفّه تصیب الإنسان لشدّه حزنٍ أو سرورٍ» (ابن عبدالقادر، 1994: 206) تعریف کرده اند. حاصل آنکه «طرب» از
الفاظ اضداد است و به دو معنای فرح و حزن و یا احساسِ سبکی که در اثر شدت اندوه و شادمانی به انسان دست می دهد، به کار رفته است.
به نظر می رسد در اثر استماع صداهای زیبا و زیر و بم دار، یک احساس لطیف روانی و سبکبالی به انسان دست می دهد؛ زیرا انسان فطرتاً طالب زیبایی و دلبرده آن است و شاید برخی مراتب «اطراب» به سبکسری و ذهاب عقل منجر شود و خرد آدمی را سرکوب کند و این همان انواعِ صداهای مُطرب لهوی است که در تعابیر فقیهان مورد ذمّ و انکار واقع شده است.
شیخ اعظم، صوت مطرب را صدایی می داند که در انسان احساسِ طرب و خفّت و سبکی مذکور را برانگیزد. ایشان مدعی می شود که قید مطرب، صدا را در مصادیق لهو جای می دهد؛ بنابراین، به نظر ایشان صوت مطرب، همان صوت لهوی است (انصاری، 1415: 1 /291)، ولی به نظر ما این ادعا پذیرفتنی نیست؛ زیرا صوت مطرب در تمامی مراتب آن، به سبکسری مورد نظر نمی انجامد، بلکه گونه های مبتذل و لهوی آن این چنین است و مرجع در تمیز لهو، عرف می باشد.
1ـ1ـ تعاریف دیگرازغنا
الف) برخی غنا را «الصوت المناسب لبعض آلات اللهو و الرقص»، «لحن أهل المعاصی و الکبائر» و «الصوت المُثیر لشهوه النکاح» (سبحانی، 1410: 470) تعریف کرده اند. لکن این سه، مبیّن مفهوم غنا نیست و نمی تواند به حمل اولی ذاتی و یا به حمل شایع صناعی حمل شود، بلکه ناظر به افراد و مصادیق خاصی از غناست که واجد آثار و خصوصیات مذکور است.
ب) شیخ محمدرضا آل الشیخ محمدتقی اصفهانی، «غنا» را این گونه تعریف می کند:
غنا صوت انسانی است که شأنیّت ایجاد طرب را به سبب موزون بودن آن برای متعارف مردم داشته باشد و طرب، آن خفتی است که به ذهاب عقل منجر شده و اعمال مستانه از انسان سر زند.
به نظر وی غنا آن صوت موزونی است که صلاحیت ایجاد خفت به این حد را
داشته باشد و کمتر از آن را غنا نگویند؛ هر چند که آوازه خوان، از صدای نازک برخوردار بوده و آن را نیکو ادا کند و شنونده را به غایت، خوش آید (ر.ک: امام خمینی، 1368: 1 /198ـ199).
ج) به نظر امام خمینی (رحمه الله) غنا صرفاً تحسین صوت نیست، بلکه مدّ و ترجیع صدا به کیفیتی است که مناسب مجالسِ لهو و محافل طرب و آلات لهو باشد (امام خمینی، 1390: 1 /497).
چنان که ملاحظه می شود، هر یک از تعاریف اخیر، قیود خاصی را همراه دارد که دایره موضوع را تضییق می کند، ولی به نظر ما افزودن این قیود، تنها معرف غنایی است که در شرع حرام شمرده شده و مورد توبیخ واقع شده است، در حالی که مفهوم لغوی «غنا» وسیع تر و اعمّ می باشد. به نظر ما تعریفی را که ابوحامد غزالی در احیاء علوم الدین برگزیده است، مقبول تر و با جوانب فنی آن سازگارتر است. وی غنا را «الصوت الموزون المفهم المحرّک للقلب» (غزالی، 1402: 2 /268) معنا می کند؛ بنابراین، دارای وزن و آهنگ بودن، تناسب نغمه ها، حاملِ مفهوم بودن و لرزاندن قلب، قیودی است که می توان گفت در تمامی اَشکال غنا حاصل است؛ اعمّ ازآنکه آثار مثبت یا منفی داشته باشد؛ لهوی، مبتذل و فاسد باشد و یا روان را آرامش بخشد و دل را متّعظ به مواعظ و پذیرای حِکَم کند و یا روح حماسه را برانگیزاند.
د) سید ماجد بحرانی از معدود فقیهان و اصولیان شیعه است که در فنّ موسیقی و نغمات آن مهارت و آشنایی داشته است. وی در مسئله مستقلی در این باره کوشیده است جوانب فنی و فقهی موضوع را همراه با هم مورد بررسی قرار دهد.
به نظرایشان، صداهای مستقیم و یکنواخت را نمی توان زشت و یا زیبا نامید، بلکه زیبایی صدا به زیر و بم و ترجیع دار بودن آن است. به نظر ایشان، معنای لغویِ «غنا» همان تطریب صوت است و «طرب» عبارت است از فرح و حزن و یا سبب آن دو، و صوت مطرب همان صوت زیبا و حسن است و حُسن نیز از ترجیع جدا نیست؛ بنابراین، سه مقوله حسن، تطریب و ترجیع، پیوسته ملازم هم می باشند. وی معتقد است که به هر صوت مطرب و مرجّعی، از نظر لغوی، «غنا» گفته می شود؛ خواه لهوی باشد یا غیرلهوی (معرفت، 1414: 5 /200ـ203).
نکته دیگری که باید بدان اشاره نمود، آن است که دو لفظ «غنا» و «موسیقی»، مترادف می باشند. در رسائل اخوان الصفا آمده است:
موسیقی همان غنا و موسیقار، همان مغنّی و موسیقات، ابزار غناست و غنا عبارت است از لحنهای ترکیبی و لحن نیز همان نغمه های پیاپی را گویند و صداهای آهنگ دار را نغمه گویند (اخوان الصفا، 1405: 1 /188).
نکته افزودنی دیگر آنکه «غنا» صرفاً کیفیتی صوتی است که در تحقق آن، ماده و محتوای کلام دخیل نیست، هر چند برخی پنداشته اند که ماده و محتوا نیز در صدق غنا دخیل است. در مصباح الفقاهه آمده است:
دو ضابطه کلی در موضوع موسیقی به صورت مانعه الخلوّ وجود دارد:
1ـ صداهای غنایی با کلامی مقترن گردد که نزد عقلا صرفاً باطل شمرده می شود و مشتمل بر معانی صحیحه نیست.
2ـ صدا به خودی خود مصداق غنا و قول زور و لهو حرام و از قبیل لحن اهل فسق و گناه باشد که صلاحیت رقص و طرب را داراست؛ خواه با کلمات باطل ادا شود و یا مشتمل برمعانی بلند باشد (خویی، بی تا: 1 /487).
محقق خویی در جای دیگر گوید:
در غنا دو چیز معتبر است: نخست آنکه ماده، باطل و لهوی باشد و دیگر آنکه هیئت صدا مشتمل بر مدّ و ترجیع باشد و با منتفی بودن یکی از این دو، غنا صدق نمی کند (معرفت، 1414: 5 /193ـ194).
به نظر می رسد نخستین کسی که دخیل بودن ماده در صدق غنا را پنداشت، شیخ صدوق (رحمه الله) در من لایحضره الفقیه بود. وی روایتی را آورده که شخصی از علی بن حسین (ع) درباره خریدن کنیزک خوش آوازی پرسید. حضرت به او پاسخ داد: «تو را چیزی نیست اگر آن را بخری تا تو را به یاد بهشت اندازد» و شیخ صدوق در تعقیب آن گوید:
منظور آن است که با قرائت قرآن و مضامین زاهدانه و فضایل که غنا محسوب نمی شود، بهشت را به یادت آورد، وگرنه غنا ممنوع می باشد (شیخ صدوق، 1404: 4 /60).
حق این است که در تحقق غنا، ماده و محتوا ابداً دخیل نیست؛ زیرا غنا نظام صوتی ای است که به تارهای صوتی متقوّم است. دراین باره امام خمینی (رحمه الله) در المکاسب المحرّمه می گوید:
در غنا، ماده و محتوای کلام دخیل نیست و در حصول آن فرقی نیست که کلام حق باشد و یا باطل و یا حکمت و یا رثای مظلوم و این، امر واضحی است. همچنان که موضوع غنا تعبّدی نبوده و هیچ اصطلاح خاصی درکار نیست که براساس آن دخالت ماده در مفهوم غنا فرض شود (امام خمینی، 1368: 1 /203).
2ـ ادله حُرمت غنا
2ـ1ـ آیات
1ـ (و من الناس من یشتری لهو الحدیث لیضلّ عن سبیل الله بغیر علمٍ...) (لقمان/6).
2ـ (... و اجتنبوا قول الزور) (حج/30).
3ـ (و الّذین لایَشهدون الزور...) (فرقان/72).
4ـ (و الذین هم عن اللغو مُعرضون) (مؤمنون/3).
در این آیات، «لهو الحدیث»، «شهادت زور»، «قول زور» و «لغو» مورد ذمّ واقع شده است و تمام این موارد از مقوله کلام می باشد، در حالی که غنا از مقوله صوت است؛ بنابراین، دلالت این آلات بر تحریم غنا جای تأمل دارد و این آلات به دلالت مطابقی، در مقام نکوهش سخنان باطلی است که انسان را ازیاد خدا بازدارد، مگر آنکه گفته شود در این آیات، اشعاری است بر حرمت غنا؛ زیرا «تعلیق الحکم بالوصف مشعرٌ بالعلّیه». به سخنی دیگر، حرمت حدیث لهو از حیث لهوی بودن آن است نه به جهت حدیث بودن آن؛ بنابراین، اقسامی از غنا که لهوی باشد، مذموم و حرام است و همین سخن درباره سایر آیات هم جاری است.
نتیجه کلی آنکه هیچ یک از این آیات، به دلالت مفهومی و مطابقی، حرمت غنا را نمی رساند، مگرآنکه اتحاد مصداقی بعضی از افراد و مصادیق غنا را با عناوین موجود در آیات بپذیریم؛ مثلاً بگوییم: «الغنا لهوٌ» و «قول الزور» و «شهاده الزور» و امثال آن؛ چنان که روایات رسیده در ذیل این آیات هم بیانگر همین حقیقت است.
2ـ2ـ روایات
روایات بی شماری در ذمّ غنا رسیده است و برخی همچون فخرالمحققین در ایضاح و صاحب جواهر مدعی تواتر آن شده اند. این روایات را در چند دسته می توان بررسی کرد.
دسته نخست
روایاتی که در تفسیر آیات فوق رسیده و غنا را «حدیث لهو»، «قول زور»، «شهادت زور» و امثال آن نامیده است؛ همچون روایت حسن بن هارون از امام صادق (ع):
الغناءُ مجلسٌ لاینظر الله إلی أهله و هو ممّا قال الله عزّ و جلّ: (و من الناس من یشتری لهو الحدیث...)الآیه (حرّ عاملی، 1414: 17 /307، ح16).
و روایت زید الشحّام از امام صادق (ع):
سألتُ أباعبدالله عن قوله عزّ و جلّ: (اجتنبوا قول الزور)؟ قال: الزورالغناء (همان: 303، ح2).
و روایت محمدبن مسلم از آن حضرت:
سألت أباعبدالله عن قول الله عزّ و جلّ: (لایشهدون الزور). قال: الغناء (همان: 304، ح3).
و نیز روایات محمدبن مسلم از امام باقر (ع) (همان: ح6) و عبدالاعلی از امام صادق (ع) (همان: 308، ح20) و مهران بن محمد از همان حضرت (کلینی، 1367: 6 /431، ح5) و ابوبصیر از همان حضرت (حرّ عاملی، 1414: 6 /225، ح2) که شامل مضامین مشابهی است.
این روایات دالّ بر حرمت غنایی است که بر آن، عناوین لهو، لغو و قول و شهادت زور، صدق کند؛ به بیان دیگر، تغنّی آنگاه که به اصوات و آهنگهای اهل فسق و گناه و در ضمن محتوای فاسد و باطل انجام شود و باعث انحراف اخلاقی و استمرار معصیت باشد، قطعاً حرام است؛ در غیر این صورت، اگر ابزاری باشد برای نشر مواعظ و فضایل و رساندن هنرمندانه حقایق به گوش طالبان آن و برانگیختن احساس آرامش و سرور و اندوه طبیعی غیرمفرط و یا احساسِ حماسه در سامعان،
دیگربه این عناوین متّصف نخواهد بود و دم زدن از تحریم آن، تکلف آشکار می باشد.
دسته دوم
روایاتی که دلالت بر حرمت غنا ـ بما هو الغناء ـ دارد:
1ـ عن عبدالأعلی قال:
سألتُ أباعبدالله (ع) عن الغناء و قلتُ: إنّهم یزعمون أنّ رسول الله رخّص فی أن یُقال «جئناکم جئناکم حیّونا نحیّکُم». فقال: کذبُوا، إنّ الله عزّ و جلّ یقُول (و ما خلقنا السموات و الأرض و ما بینهما لاعبین)، (لو أردنا أن نتّخذ لهواً لاتّخذناه من لدنّا إن کنّا فاعلین بل نقذف بالحقّ علی الباطلِ فیدمغه فإذا هو زاهقٌ و لکم الویل ممّا تصفون) ثمّ قال: ویل لفلان ممّا یصف رجلٌ لم یحضر المجلس (همان: 307، ح15).
2ـ عن یونس قال:
سألتُ الخراسانیّ (ع) عن الغناء و قلتُ: إنّ العبّاسیّ ذکر عنک أنّک ترخِّص فی الغناء فقال: کذب الزندیق ما هکذا. قلت له سألنی عن الغناءِ فقلتُ إنّ رجلاً أتی أبا جعفر فسألهُ عن الغناء فقال: إذا میّزالله بین الحقّ و الباطل، فأین یکون الغناء؟ قال: مع الباطل، فقال: قد حکمتَ (همان، 306، ح13).
3ـ عن حسن بن هارون قال:
کنتُ أطیل القعود فی المخرج لأسمع غناء بعض الجیران. قالَ: فدخلت علی أبی عبدالله (ع) فقال لی یا حسن! (إنّ السمع و البصروالفؤاد کلّ أولئک کان عنه مسؤولاً) السمع و ما وعی و البصر و ما رأی و الفؤاد و ما عقد علیه (همان: 311، ح29).
مضمون حدیث نخست حاکی از این است که پیامبر (ص) تغنّی به «جئناکم جئناکم حیّونا نحیّکُم» را رخصت نداده اند و استشهاد امام (ع) به آیه شریفه سوره انبیاء هم مشعر آن است که ممنوعیت تغنّی به جهت لهو و لعب بودن آن است؛ بنابراین، باز هم حکم به ممنوعیت غنا اختصاص به جایی می یابد که وصف لهویت و لعبیت حاصل باشد.
در خصوص روایت دوم و سوم می توان مدعی شد که منظور امام (ع) غنای
معهود و رایج درآن زمان بوده است؛ چنان که در حدیث دوم، امام باقر (ع) خودِ مخاطب را داور قرار می دهند و مسئله به قدری واضح بوده که او بی درنگ حکم به باطل بودن غنا می کند. شکی نیست که آهنگهای برانگیزاننده غفلت و احساس شهوت و میل گناه در نزد فطرت و خرد سلیم انسان از بارزترین مصادیق باطل شمرده می شود، ولی آیا همین حرف درباره آهنگهای سالم و دارای مضامین نیکو و یا حتی موارد مشتبه هم به همین راحتی جاری است؟
در حدیث سوم، قضیه باز هم واضح تر است؛ زیرا راوی، جلوس در بیت الخلاء را طولانی می کرده است تا صدای کنیزکان خواننده را بیشتر بشنود؛ شنیدنی که بی تردید برانگیزاننده احساس شهوانی است و هیچ غرض حکیمانه ای برای آن متصور نمی باشد؛ به همین جهت، امام (ع) وی را توبیخ و مسئولیت اخروی را گوشزد می کنند.
دسته سوم
روایاتی که دلالت بر حرمت کسب مغنیه و ثمن آن دارد و در آنها عبارات شدیداللحنی همچون «و ما ثمنهنّ إلا ثمنُ الکَلبِ و ثمن الکلبِ سحتٌ و السُحت فی النار» (کلینی، 1367: 5 /120، ح3) و «شراؤهنّ و بیعهنّ حرامٌ و تعلیمهنّ کفرٌ و استماعهنّ نفاقٌ» (همان: ح5) و «المغنّیه ملعونه و من أکل کسبها» (همان: ح6) و «التی یدخل علیها الرجال حرامٌ» (همان: ح3) به چشم می خورد.
این گونه روایات، اجمالاً بر حرمت غنا دلالت دارد؛ زیرا اگر غنا حرام نبود، بیع و شرای مغنّیه، حرام و ثمن آن نیز سحت نبود، و ممکن است حرمت بیع مغنیه و ثمن آن بدین سبب بوده که ازآن استفاده های نامشروع می شده است؛ مثلاً در مجالس لهو و بزم و محافل مختلط مردان و زنان به کار می رفته است. به ویژه آنکه در برخی روایات، حرمت کسب آن به مجالسی که مردان بیگانه درآن وارد شوند، اختصاص یافته است. بنابراین نمی توان گفت که تمامی اشکال تغنّی و آوازه خوانی علی الاطلاق مورد نظراین روایات است.
دسته چهارم
روایاتی که برای مجالس غنا، آثار و صفات سوئی را ذکر می کند؛ همچون روایت
زید الشحّام از امام صادق (ع): «بیت الغناء لاتؤمن فیه الفجیعه و لاتجابُ فیه و لایدخله الملک» (حرّعاملی، 1414: 6 /303، ح1) و روایت حسن بن هارون از آن حضرت: «الغناء یورثُ النفاق و یعقّب الفقر» (همان: 309، ح23) و روایت ابراهیم بن محمد مدنی از همان حضرت: «سئل عن الغناء و أنا حاضرٌ لاتدخُلوا بیوتاً الله معرضٌ عن أهلها» (همان: 306، ح12).
البته دلالت برخی از این روایات را بر حرمت غنا نمی توان پذیرفت؛ زیرا بسیاری از امور مکروهه ـ اعمّ از آنکه کراهت آن به حدّ حُرمت برسد یا نه ـ موجد آثار و عواقب زیانباری است.
درباره مجموع این روایات می توان مدعی انصراف آنها به مجالس بزم و لهو و لعبی که در آن زمان مرسوم بوده است، گردید؛ مجالسی که درآنجا کنیزکان به عشوه گری و آوازه خوانی برای مردان مشغول بودند و فاسقان را به خود سرگرم می کرده اند. با وجود قرینه انصراف، دیگر نمی توان از اطلاق ادله حرمت سخن گفت. خوب است در این زمینه، تاریخچه موسیقی در دوران جاهلیت پیش ازاسلام و سپس دوران خلافتهای متظاهر به اسلامِ اموی و عباسی را مطالعه کنیم.
در آن دوره ها، خوانندگی و نوازندگی صرفاً ابزاری بود برای جذب فاسقان و فراهم کردن اسباب ترفّه و عیش و نوش اشرافی. این امر در زمان خلفای فاسد اموی و عباسی اوج گرفت و هر یک از خلفا را کنیزکان خاصی بود و مجالس طرب و آواز، و ازاین طریق عطایای هنگفتی بین خوانندگان توزیع می شد. در آن مجالس بزم، شراب خواری، عریانی گری، رقاصی و خوانندگی و نوازندگی با هم درآمیخته بود (معرفت، 1414: 5 /204ـ205؛ ابراهیم حسن، بی تا: 326ـ332). بدین گونه، اطلاق غنا بر نغمات لهوی و مبتذل، به حقیقت عرفیه ای تبدیل شده بود و به همین جهت، در احادیث و روایات از آن به شدت نکوهش شده و مصداق حدیث لهو و قول زور شمرده شده است. باری، تمام اشارات موجود در روایات به همان غنای معهود و عرفی آن روزگاراست و بنابراین، اگر در بستر تحولات زمان، هنر خوانندگی و نوازندگی دگرگون شود و استعمالات گونه گون یابد، گزافه گویی است اگر حکم واحدی را برای تمام اشکال و صور آن صادر کنیم.
2ـ3ـ اجماع
بسیاری از فقیهان شیعه، از قبیل شیخ طوسی، صاحب جواهر، شیخ انصاری و دیگران مدعی اجماع بر حرمت غنا شده اند، ولی اشکال اساسی آن است که این اجماع مدرکی است و مدرک آن، همان روایات کثیره این باب می باشد و چنین اجماعی به عنوان یک دلیل مستقل، اعتمادآور نیست، بلکه مرجع همان مدارک است.
به هرحال، انصاف آن است که حرمت غنا در حد بالایی از شهرت قرار دارد، ولی آنچه بر اثر تتبّع در فتاوا به دست می آید، حرمت فی الجمله غناست، بلکه شاید بتوان به یقین گفت که همان جنبه های لهوی و فسق آلودِ غنا مورد نظر بوده است.
3ـ ادله حلّیت غنا
به چند دسته از روایات بر حلیت غنا استناد شده است:
3ـ1ـ روایات وارد شده در باب صوت زیبا و نیکو
از قبیل «إنّ من أجمل الجمال الشعر الحسن و نغمه الصوت الحسن» (کلینی، 1367: 2 /615، ح8) و «ما بعث الله عزّ و جلّ نبیّاً إلا حسن الصوت» (همان: 616، ح10) و امثال آن.
یادآوری می شود، همچنان که گفتیم، کارشناسان معتقدند زیبایی صدا بدون ترجیع، تطریب و تناسب نغمه ها، بی معناست.
3ـ2ـ روایات وارد شده در باب استحباب تغنّی و تلاوت نیکوی قرآن
1ـ قال رسول الله (ص):
إنّ القرآن نزل بالحزن، فإذا قرأتموه فابکوا و إن لم تبکوا فتباکوا و تغنّوا به فمن لم یتغنّ بالقرآن فلیس منّا (طبرسی، 1415: 1 /16).
دراین حدیث، امر به تغنی به قرآن شده است. برخی از محدّثان به اشتباه آن را مرادف معنای «استغن» گرفته اند، ولی بدون شک، قراین موجود در صدر حدیث معنای تغنی را متعین می سازد. تغنی به آهنگهایی گویند که موجد بکاء، خشوع و
حزن می شود، نه نغمات لهوی و فسق آلودی که مایه غفلت و روی گردانی از خداوند است.
2ـ قال النبی (ص): «لکلّ شیءٍ حلیه و حلیه القرآن الصوت الحسن» (مجلسی، 1403: 89 /190، ح2).
3ـ عن الرضا عن آبائه، قال رسول الله (ص):
حسّنوا القرآن بأصواتکم فإنّ الصوت الحسن یزید القرآن حُسناً و قرأ: (یزید فی الخلق ما یشاء) (همان: 76 /255، ح4).
4ـ عن أبی بصیر قال أبوجعفر (ع): «... رجِّع بالقرآن صوتک فإنّ الله عزّ و جلّ یحبّ الصوت یرجِّع به ترجیعاً» (کلینی، 1367: 2 /616، ح13).
در این احادیث، امر به تحسین صوت و ترجیع آن شده است و این، همان معنای لغوی وسیع غناست.
5ـ عن عبدالله بن سنان عن أبی عبدالله (ع):
قال رسول الله (ص): «اقرؤوا القرآن بألحان العرب و أصواتها و إیّاکم و لحون أهل الفسوق و أهل الکبائر. فإنّه سیجیء من بعدی أقوامٌ یرجّعون القرآن ترجیعَ النوحِ و الرهبانیّه لایجوز تراقیهم قلوبهم مقلوبه و قلوب من یعجبهم شأنهم» (همان: 614، ح3).
نکاتی که از این حدیث استفاده می شود:
الف) امرتلاوت قرآن به الحان و نغمات عرب و لحن به نقل نهایه و قاموس و غیره، عبارت است از ترجیع و تطریب صوت و نیکو آواز خواندن.
ب) نهی از آهنگها و نغمات مبتذل و فاسدی که خاصّ فاسقان و گنهکاران است.
ج) ترجیع را انواع حق و باطل است. ترجیع نوحه خوانان و رهبانان در آن زمان از گونه های باطل آن است. این گونه ترجیع منهی و مذموم بوده، ولی به نغمات اصیل و سنتی عرب سفارش شده است.
6ـ عن أبی عبدالله (ع) قال:
کان علیّ بن الحسین (ع) أحسن الناس صوتاً بالقرآن و کان السقّاؤون یمرّون
فیقفون ببابه یستمعون قراءته و کان أبوجعفر أحسن الناس صوتاً» (همان: ح11).
7ـ عن النوفلیّ عن أبی الحسن (ع) قال:
ذکرتُ الصوت فقال: إنّ علیّ بن الحسین کان یقرأ القرآن فربّما مرّ به المارّ فصعق من حُسن صوته و إنّ الإمام لو أظهر من ذلک شیئاً لما احتمله الناس من حُسنه» (همان: 615، ح4).
این مضامین حاکی ازآن است که ائمه بزرگوار شیعه از بالاترین مظاهر صوت زیبا و دلربا برخوردار بوده اند؛ آن چنان که هر مستمعی بدان جلب شده و چه بسا افرادی که با شنیدن آن، مدهوش و از خود بی خود می شده اند. بدون شک طبیعت آواهای مترنم متوازن، مرجع و مطرب واجد این آثار می باشد؛ بنابراین، هرگونه از خود بی خود شدنی در اثر استماع نغمه های موسیقی، این گونه نیست که مذموم و غیرشرعی باشد؛ زیرا همان طور که استماع آهنگهای لهوی و فاسد، خرد را از انسان ربوده و مستی شهوت را بر او غالب می کند، شنیدن آوای زیبا، موزون و نغمه گونه همراه با مضامین بلند، از قبیل آیات الهی و سخنان حکیمانه و غزلیات عارفانه نیز فطرتِ زیباجوی آدمی را بیدار و آثار روحی عمیقی را به بار می آورد.
3ـ3ـ روایات جواز غنا در برخی از حالات
1ـ علیّ بن جعفر عن أخیه قال: «سألته عن الغناء هل یصلُح فی الفطر الأضحی و الفرح؟ قال: لا بأس به ما لم یعص به و فی روایه ما لم یزمّر به» (حرّعاملی، 1414: 6 /85، ح5).
2ـ «إخبار النبیّ بدار علیّ بن هبّاز، فسمع صوت دفّ، فقال: ما هذا؟ قالوا: علیّ بن هبّاز عرس بأهله. فقال: حسنٌ هذا النکاح لا السَفاح، ثمّ قال: أسند و النکاح و أعلنوه بینکم و اضربوا علیه بالدَفِّ فجرت السنّه فی النکاح بذلک» (مجلسی، 1403: 76 /261، ح6).
3ـ عن أبی بصیر قال أبوعبدالله (ع): «أجر المغنّیه التی تزفّ العرائس لیس به یأس و لیست بالتی یدخل علیها الرجال» (کلینی، 1367: 5 /120، ح3).
4ـ عن أبی بصیر قال سألت أباجعفر (ع) عن کسب المغنّیات، فقال: «التی یدخل
علیها الرجال حرام و التی تُدعی إلی الأعراس لیس به بأس» (همان: 119، ح1).
5ـ سأل رجل علیَّ بن الحسین (ع) عن شراء جاریه لها صوت فقال: «ما علیک لو اشتریتها فذکرتک الجنّه» (شیخ صدوق، 1404: 4 /60، ح5097).
از مجموع این احادیث می توان استنباط کرد که عمل غنا ذاتاً حلال می باشد؛ زیرا در اعیاد، مجالس شادی، زفاف عروسان و امثال آن جایز شمرده شده است، ولی آنگاه که این کار با مقارنات و ملابسات حرام، همچون معصیت و اختلاط مردان و زنان بیگانه همراه شود، منهی می باشد و در مرسله فقیه، امام (ع) خریدن کنیزکان خوش صدا را تجویز نموده و یادآور می شوند که وی با آوازه خوانی خود، صاحبش را به یاد بهشت می اندازد. این بدان معناست که موسیقی و خوش آوازی می تواند در راستای مقاصد مشروع و کمالیه به کار آید.
6ـ «قلت لأبی الحسن (ع): ... جعلتُ فداک! أشتری المغنّیه أو الجاریه تحسن أن تغنّی أرید بها الرزق لا سوی ذلک، قال: اشتر و بع» (حرّعاملی، 1414: 6 /86، ح1).
اطلاق این روایت نیز دلیل بر حلّیت مطلق غناست؛ زیرا اگرغنا مطلقاً حرام بود، خرید و فروش مغنّیه هم در همه حال حرام بود. اگر این روایت را در کنار روایات کثیره ای که خرید و فروش و عمل کنیزکان مغنیه را حرام و سُجت می شمرد، قرار دهیم، یک راه آن است که این روایت مرسله را حمل بر تقیّه کنیم، ولی درست آن است که بین این روایت و آن دسته روایات مقابل، جمع کنیم و بگوییم آنچه از غنا حرام و منهی می باشد، مقارنات و ضمائم حرام آن و یا روشهای لهوی و فسق آلود آن می باشد، وگرنه غنا به خودی خود مباح می باشد.
از همین دسته روایات است، آنچه در باب جواز «حداء»، یعنی آوازِ راندن شتران و نیز نوحه خوانی و مرثیه سرایی رسیده است.
7ـ حدیثی دیگر از پیامبر (ص) در باب غنا نقل نشده است که: «من تغنّی بغناء حرام یبعث فیه علی المعاصی، فقد تعلّق بغصن من أغصان شجره الزقّوم» (مجلسی، 1403: 76 /262، ح8). در این حدیث نسبت به غنای حرام بیم داده شده است و این، دلیل بر آن است که غنا را اقسام حلال و حرام می باشد، ولی پنهان نماند که چنین حرفی مبتنی بر ثبوت مفهوم وصف است که در آن مناقشه شده است. به هر حال، دلالت
آن را در حدّ اِشعار می پذیریم.
8ـ در روایتی دیگرآمده است که امام باقر (ع) در جواب سائلی که از حکم غنا پرسیده بود، خود او را مسئول عنه قرار داده و فرمودند: «إذا میّزالله الحقّ و الباطل، فأین یکون الغناء؟». وی گفت: «مع الباطل» و حضرت فرمودند: «قد حکمتَ» (حرّ عاملی، 1414: 6 /227، ح8). این واقعه شاهدی است بر اینکه در این قبیل موارد، عرفِ عقلا می تواند ممیّز و حاکم باشد و این عرف همچنان که در باطل شمردن اصوات لهوی هرگز درنگ نمی کند، در تجویز قطعه های آواز و موسیقی متین و دارای مضامین بالا هم تردید نمی کند.
4ـ نظریه مختار
بار دیگر چکیده ای از مباحث گذشته را در چند بخش، خلاصه وار گرد می آوریم:
1ـ تمامی پدیده های طبیعت جلوه هایی از زیبایی علی الاطلاق ذات حق است. خالق متعال فنّ تصویرگری را به نیکوترین وجه رعایت کرده است: (صوّرکم فأحسن صورکم) (غافر/64؛ تغابن/3)؛ این زیباییها در قالب نظم و ترکیبی معین جلوه گر شده است و زیبایی از نظم و ترکیب، جدا نیست. اصوات موزون و ترکیبی که تشکیل دهنده نغمات موسیقی است، خوشایند انسان است. جلوه هایی از موسیقی موجود در طبیعت را در صدای ترنم جویباران و چهچهه بلبلان می توان حس کرد.
2ـ انسان به فطرت الهی مفطور گشته و ذاتاً به مظاهر حسن و زیبایی گرایش دارد. شرایع آسمانی هم بر نیازهای فطری و تمایلات درونی او منطبق است و خداوند خواسته است که انسان از خوبیها و لذتهای موجود در طبیعت بهره مند شود: (قل من حرّم زینه الله التی أخرج لعباده و الطیّبات من الرزق) (اعراف/32). طبق این آیه، هر آنچه دارای دو وصف «زینت» و «طیّب» باشد، مباح است؛ بنابراین، به حکم اولی شرع، همه چیز و از جمله آوای خوش موسیقی، مباح است.
باید توجه داشت که شریعت اسلام برای بسط و توسعه دامنه ممنوعیتها نیامده است و اساساً با حکمت صانع منافات دارد که نیازمندیهایی را در جان انسان به ودیعت نهد و امکان جواب گویی به آنها را در طبیعت فراهم کند، ولی حصارهای
چند لایه ای را از دستورات غلیظ و ممنوعیتهای شدید پیش روی او گذارد؛ بنابراین، درباره ممنوعیتها باید قائل به موارد منصوصه در شرع شد و نسبت به ماعدای آن با استثنای عمومات حلیّت، حکم به جواز نمود و در موارد مشکوک نیز اصاله الاباحه را جاری کرد.
3ـ هر چند احتیاط در منظر عقل و شرع، امر راجح و مطلوبی است، در تشخیص موارد آن باید دقت و احتیاط پیشه کرد؛ برای مثال، اگر در مقام عمل، شنیدن و یا خواندن آوازهای مشکوک، مقتضای احتیاط ترک آن است، درمقام افتا حکم کردن به حرمت و وجوب احتیاط، خود مخالف احتیاط است؛ زیرا چه بسا که نتیجه چنین حکمی، تحریم ما أحلّ الله باشد.
4ـ اگر به نصوص و ادله تحریم غنا نگاهی اجتهادی و نه ظاهرگرایانه افکنیم و قراین و شواهد موجود در زمان صدور را لحاظ کنیم، درخواهیم یافت که این ادله به اشکال لهوی و باطل غنا انصراف می یابد و مصداق قطعی آنها «قول زور» و «حدیث لهوی» می باشد که در آن زمان متعارف بوده است. واقعیت آن است که موسیقی در آن دوران و در تمامی ادوار تاریخی غالباً در خدمت مقاصد حیوانی و عشرت طلبی و سرگرمیهای باطل بوده و کمتر زمانی بوده است که این هنر ظریف در خدمت اشاعه و ترویج فضایل و ارزشها و در راه مقاصد کمالی به کار آمده باشد. حال، اگر امروزه بتوان آن را از شائبات گناه و فجور پاک نمود و به وسیله آن، پرمعناترین مفاهیم حماسی، عرفانی و حکمت آموز را به مخاطبان منتقل کرد، آیا باز هم حکم به تحریم آن موجه است؟
5ـ پس ازآنکه دانستیم حکم اولی غنا، حلیّت و اباحه می باشد، اکنون علل و اسبابی را که به تحریم آن می انجامد، می توان این گونه برشمرد:
الف) نفس خوانندگی به روش مبتذل و آلوده انجام شود. هرگونه سبک و آهنگی که احساس عقلانی را سرکوب و مایه تهییج شهوانی باشد، حرام و منهی است و کمتر از آن، جزء مصادیق مشکوک خواهد بود.
ب) محتوا و مضامین آواز، سخنان رکیک و مفاهیم مبتذل و آلوده ای باشد که داعی به سوی شهوات است.
ج) عمل خوانندگی و نوازندگی همراه با امور محرّمه و ملابسات باطله از قبیل اختلاط مردان و زنان، رقصهای مختلط آنان و غیره باشد. چنان که در بعضی روایات به این مسائل تصریح شده است؛ بنابراین، در اینجا حکم به تحریم، مستند به مقارنات و ملابسات غنا می باشد.
5ـ بررسی اقوال و آرای فقیهان
در این بخش به نقل آرا و فتاوای فقیهان شیعه در مسئله غنا می پردازیم.
1ـ شیخ ابوجعفر طوسی گوید:
غنا حرام و فاعل آن، فاسق است و شهادتش مردود می باشد. غنا حرام است ـ خواه با صدای خواننده باشد یا با دمیدن در نی و نواختن تار ـ ... ولی کوبیدن دایره در عروسیها و ختنه سوران مکروه است (بی تا: 27 /626).
2ـ زین العابدین عاملی (شهید ثانی) گوید:
غنا عبارت است از مدّ صدا همراه با ترجیع مطرب، و بدون ترجیع و اطراب، حرام نیست. برخی آن را به عرف وانهاده اند؛ یعنی هر چه را عرف غنا بداند، همان است، هر چند مطرب نباشد و این معیار خوبی است. فرقی نیست دراینکه غنا در شعر، قرآن و غیر آن دو باشد، ولی حداء شتران و خوانندگی زنان در مجلس عروسی استثنا شده است. البته مادامی که با گفتار باطل همراه نباشد و با آلات لهو بازی نشود و صدای او را مردان اجنبی نشنوند. گروهی از اصحاب همچون علامه در تذکره مایل به تحریم مطلق غنا شده اند و استناد ایشان به اخبار مطلقی است که در دست است، ولی لازم است بین این اخبار و اخبار دیگری که دلیل بر جواز مصادیق معینی است، جمع کرد تا مبادا حکم مقید طرح شود (1414: 3 /127).
3ـ محقق حلّی گوید:
مد دادنِ صدا همراه با ترجیع مطرب، عملی است که فاعل آن فاسق بوده و شهادتش مردود است. این حکم درباره شنونده آن نیز صادق است، خواه در شعر و یا قرآن باشد، ولی حداء شتران بی اشکال است (1409: 4 /913).
4ـ همچنین ابن ادریس حلّی در سرائر (1410: 2 /120 و 224)، شیخ مفید در مقنعه (1410: 588) و ابوالصلاح حلبی در کافی (بی تا: 281) حکم به تحریم مطلق غنا کرده اند.
5ـ محمدحسن نجفی (صاحب جواهر) گوید:
غنا از جمله مکاسب محرّمه است. این حکم اجماعی و بدون مخالف است و اجماع محصّل و منقول، هر دو در آن حاصل است. نصوص سنت هم درباره آن متواتر است...، بلکه حکم حرمت آن را می توان ضروری مذهب دانست؛ بنابراین، بسی عجیب است که برخی از متأخر المتأخرین به پیروی از غزالی در آنجا که با فعل حرام دیگری مقارن نباشد، حکم به عدم حرمت نموده اند (1368: 22 /44).
6ـ محمدجواد عاملی گوید:
هیچ نظر مخالفی در حرمت غنا و اجرت آن و تعلیم و تعلّم آن وجود ندارد ـ خواه در قرآن باشد و یا دعا، شعر و... ـ تا آنجا که محدّث کاشانی و فاضل خراسانی به پا خاسته و دنباله رو غزالی و امثال او شدند و حرمت غنا را مختص جایی دانستند که با مقارنات حرام دیگر همراه باشد. آنان در این مسئله به دوازده خبر استناد کردند که اگر دلالت آنها را واضح بدانیم، مخالف قرآن و موافق عامه و محمول بر تقیّه است. علاوه براینکه در طرف مقابل هم 25 خبر وجود دارد که برخی صریح و بعضی ظاهر در تحریم مطلق غنا می باشد. همچنان که سه روایت در تحریم استماع آن و پنج روایت در تحریم ثمن مغنّیه وجود دارد. بنابراین اگر غنا حلال و و در امثال قرآن مستحب بود، حکم به تحریم استماع و حرمت ثمن و کفربودن تعلیم آن نمی شد... (عاملی، بی تا: 4 /52).
درباره دو گفتاراخیر، ملاحظاتی چند ذکر شدنی است:
اولاً سند این ادعا که در حرمت مطلق غنا هیچ مخالفتی نیست، واضح نیست؛ زیرا پرواضح است که تنی چند از فقیهان با این نظر مخالف اند.
ثانیاً ترجیح یا تخییر در دو خبر متعارض، آنجاست که امکان جمع دلالی در کار نباشد. در حالی که در اینجا تعارض میان نصوص، بدوی است و از مجموع اخبار استفاده می شود که نصوص حرمت و حلیت، هر دو مقید به قیود خاصه ای می باشد.
ثالثاً در تحریم غنا هیچ اطلاقی در کار نیست؛ زیرا مقدمات حکمت ناتمام است.
رابعاً حتی اگر امکان جمع دلالی هم موجود نباشد، ترجیح به اکثریت عددی به رغم تکثر طرفینی، خلاف ضوابط علم اصول است.
خامساً مخالفت با کتاب هم موضوعیتی ندارد؛ زیرا هیچ حکم صریحی درباره
حرمت غنا ـ بما هو غناء ـ در آن نیامده است.
سادساً موافقت با عامه هم موضوعیتی ندارد؛ زیرا قول معروف مذاهب ایشان هم همان حرمت است.
سابعاً ادعای تواتر نصوصِ حرمت نیز دارای اشکال است؛ زیرا تواتر لفظی که هرگز پذیرفتنی نیست و تواتر معنوی نیز شدیداً محل تردید است و حداکثر می توان گفت: مجموعه ادله و نصوص، مفید حرمت غنای لهوی و فسق آمیز می باشد و نه بیش از آن، و ادعای ضروری بودن حرمت غنا هم پس از وجود اقوال و نظریات مختلف در این مسئله پذیرفتنی نیست.
7ـ میرزای قمی نیز در مسئله غنا گوید:
اظهر در غنا رجوع به عرف است؛ یعنی آنچه را در متعارف، خوانندگی می گویند، حرام است و هر جا یقین حاصل شد که آن را خوانندگی می گویند، خواندن و شنیدن آن حرام است و هر جا یقین است که خوانندگی نمی گویند، حلال است و در صوتی که مشکوک فیه باشد، اظهر، حلیت است و احوط، اجتناب و مجرد لرزیدن صدا غنا نیست و فرقی بین قرآن و مراثی و غیر آن نیست (قمی، 1371: 2 /69-70).
8ـ ملااحمد نراقی نیز گوید:
هیچ نظر مخالفی در حرمت آنچه قطعاً غناست (یعنی صدای کشیده و مشتمل بر ترجیع و اطراب) نمی باشد و چه بسا اجماع به طور مستفیض نقل شده، بلکه اجماع محقق و ضرورت دینی، قطعاً حاصل است. ولی سخن در این است که آیا غنا مطلقاً و بدون هیچ استثنایی حرام است یا آنکه برخی افراد آن حرام بوده و استثنای برخی دیگر به دلیل مخصص و یا تخصصاً می باشد؟ (1419: 18 /159-160).
وی سپس به شرح ادله موجود پرداخته، گوید:
ظهور دلیل اجماع، اثبات حرمت فی الجمله غناست و این دلیل در موارد اختلافی به درد نمی خورد، اما در مورد قرآن برای دو آیه (لا یشهدون الزور) و (الذین هم عن اللغو معرضون) هیچ دلالتی بر حرمت غنا نیست. علاوه برآنکه مستفاد از اخبار معتبر، تفسیر لغو به غیر غنا و یا اعم از آن است. اما مدلول آیه (و من الناس من یشتری لهو الحدیث...) حرمت غنایی است که برای اضلال مردم به کار آید و شکی
در حرمت این گونه غنا نیست. اما مواردی که غنا برای یاد آوردن بهشت و شوق به عالم اعلی و تأثیر قرآن و دعا در قلوب باشد، این آیات را دلالتی بر حرمت آن نیست. استناد به آیه (و اجتنبوا قول الزور) را هم روایت صدوق در معانی الاخبار مخدوش می کند؛ آنجا که راوی از امام صادق (ع) درباره قول زور می پرسد و حضرت پاسخ می دهد: «از مصادیق آن این است که کسی به خواننده گوید: أحسنت». این حدیث دلیل آن است که قول زور، غیر غنا و یا اعم از آن است، بلکه اشعار دارد بر این مطلب که منظور از قول زور همان معنای لغوی و عرفی آن است؛ یعنی باطل، کذب و تهمت و این مفاهیم بر امثال قرآن و ادعیه و مواعظ و مراثی صدق نمی کند؛ هر چند این امور همراه با ترجیع باشد (همان: 196).
وی در پایان نتیجه می گیرد:
قدر متیقن از ادله حرمت غنا به معنای یقینی آن؛ یعنی ترجیع صوت و همراه با اطراب، هیچ دلیلی بر حرمت کلی آن نیست و لازم است به همین قدر متیقن اکتفا شود (همان: 199).
9ـ شیخ مرتضی انصاری گوید:
ظاهر تمامی نصوص و اخبار، حرمت غنا از جهت لهو و باطل بودن است؛ بنابراین، غنا که از مقوله کیفیت صوتی است، اگر برابر با صوت باطل و لهوی باشد ـ چنان که اقوی همان است ـ حرام می باشد و اگر اعم از آن باشد، لازم است حرمت را به جایی که عنوان لهو و باطل صدق کند، مقید کنیم. همچنان که اگر اخص از آن باشد، لازم است حکم حرمت را شامل مطلق صوت لهوی کنیم؛ هر چند غنا نباشد. خلاصه آنچه حرام است، آهنگهای اهل فسق و معاصی است... . به هر حال، حاصل ادله پیشین، حرمت صوت مرجع لهوی است و این لهو همچنان که با نواختن تار حاصل می شود، با دمیدن در نی و یا با آواز تنها نیز محقق می شود... . هیچ دلیلی بر حرمت غنا نیست، مگر از این جهت که عملی باطل، لغو و زور می باشد.
این لهو به دو صورت محقق می شود: با قصد تلهّی باشد ـ هر چند که لهوی در کار نباشد ـ و یا با لهو محسوب شدن در نظر مستمعین ـ هر چند که قصد تلهی در کار نباشد ـ و در مسئله لهو، عرف مرجع و وجدان، داور می باشد، آن گونه که صوتی را مناسب آلات لهو و رقص و محرک لذات و شهوات می یابد؛ زیرا از حنجره کنیزکان و پسران تازه بالغ و امثال آن درمی آید. مراتب این وجدان هم از نظر
وضوح و خفا مختلف می باشد و گاه برخی از مصادیق ترجیع را مقدمه غنا و کمتر از حد آن می داند... پیداست که در استعمال کیفیات لهوی صوت، فرقی نیست که در کلام حق باشد یا در کلام باطل و بی شک اگر تلاوت قرآن و دعا و مراثی با صدای لهوی انجام شود، حرام و عقاب آن مضاعف می باشد (1415: 1 /291-298).
خواننده محترم در این بیان عالمانه و دقیق شیخ اعظم (انصاری) نشانه های نبوغ استثنایی ایشان را مشاهده می کند. حاصل گفتار فوق همان نظریه دلخواه ماست؛ زیرا ایشان به دفعات تصریح می کند که حرمت غنا از جهت لهوی و محرک شهوت بودن و مناسبت با مجالس فسق می باشد. تنها اشکال ما این است که شیخ، غنا را مساوی آواز لهوی می داند، همچنان که برخی عبارات دیگر شیخ نیز مفهم این معناست. از جمله به هنگام سخن از حدیث «اقرؤوا القرآن بألحان العرب» گوید:
مطلق لحن را مادامی که لهوی نباشد، غنا نمی گویند... . منظور از ترجیع، تردد صدا در حلق است و مجرد این کار، مادامی که به طریقه لهوی نباشد، غنا نیست (همان).
ما در بحثهای تمهیدی خود کوشیدیم معنای لغوی و اصطلاحی غنا را توسعه داده، نظریه کارشناسان را مبنا قرار دهیم؛ بنابراین، مناقشه ما با شیخ اعظم، موضوعی است و با گذر از آن، مشکل به طور کلی برطرف می شود، بلکه حتی می توان امکان مصالحه میان قائلان به حرمت مطلق و حرمت فی الجمله و نیز مجوزان را فراهم آورد، بدین گونه که بین معنای لغوی و اصطلاح شرعی غنا تفاوت قائل شویم. حاصل آنکه مقصود از حکم به اباحه و حلیت، همان غنا به مفهوم لغوی آن بوده و حکم حرمت نیز به مصادیق لهوی و آلوده به گناه تعلق یافته است.
10ـ محدث کاشانی در وافی در پی ذکر برخی از اخبار رخصت در غنا، ابتدا عبارتی را از استبصار شیخ طوسی می آورد. شیخ در آنجا گوید:
قول نیکو درباره اخبار جواز کسب مغنیات به شرط عدم اختلاط با مردان، رخصت در مواردی است که سخن باطل در میان نبوده و با آلات لهو بازی نشود. بلکه در زفاف عروسان بوده در آنجا سرود خوانده شده و سخنان زیبا و درست مطرح شود، وگرنه تغنی به سایر لهویات در هیچ حال جایز نیست؛ خواه در محفل عروسی و یا غیر آن (بی تا: 3 /62).
آنگاه فیض کاشانی در تعقیب این کلام گوید:
از سخن شیخ استفاده می شود که تحریم غنا به خاطر اشتمال آن بر افعال محرمه است، وگرنه جایز می باشد. آنگاه وجهی نیست جواز آن را مخصوص زفاف عروسان بدانیم، به ویژه آنکه در موارد دیگر هم رخصت وارد شده است. مگر آنکه گفته شود برخی افعال که هر چند مباح باشد، ولی لایق بزرگان و صاحبان مروت نیست؛ بنابراین، شنیدن تغنی به اشعار متضمن یاد بهشت و دوزخ و تشویق به دارالقرار و توصیف نِعَم خداوندی و ذکر عبادت و ترغیب به امور خیر، بدون اشکال است؛ زیرا این امور مایه ذکر خداوند بوده و چه بسا ابدانی از شنیدن آن لرزیده و آنگاه به یاد حق آرام گیرد. خلاصه آنکه پس از شنیدن این اخبار، برای هیچ عاقلی تمیز حق و باطل غنا دشوار نیست... (1371: 17 /218-222).
شیخ ابوالحسن شعرانی در حاشیه وافی گوید:
آنچه برای ما پس از تتبع در کلام عرب و اهل ادب ظاهر می شود، آن است که غنا اسمی است برای مطلق صداهای همراه با مدّ و ترجیع؛ اعم از آنکه مطرب باشد یا نباشد و ممکن نیست هر صدای تأثیرگذارنده ای و صوت نیکویی به دلیل ترکیب نغمه های آن، که مایه تمایل طبع آدمی است، حرام باشد؛ زیرا در خبرآمده است که قرائت امام سجاد دارای تأثیر فراوانی بود. پیامبر (ص) امر به قرائت قرآن به صوت حسن و تغنی بدان نموده و حداء را تجویز می کرد، با اینکه این کار ترکیبی است از نغمه های مؤثر صوتی و بر تمام این موارد، تغنی و غنا صدق می کند؛ بنابراین، یا باید مذهب شیخ در استبصار را برگزید و اخبار منع را بر ملابسات غنا حمل کرد و یا حرمت را بر نوع خاصی از غنا که مایه فحشا و ارتکاب حرام است، اختصاص داد (معرفت، 1414: 5 /188، نقل از هامش الوافی).
11ـ محقق سبزواری گوید:
غنا در روایات منع، مفرد معرف به «ال» است و این «ال» ذاتاً دلیل شمول و عمومیت نیست؛ زیرا عموم، آنجا ثابت است که قرینه ای بر اراده خاص و یا برخی از انواع عام نباشد...، در اینجا مسئله این گونه نیست؛ زیرا آنچه در زمان صدور روایات شایع بوده، اَشکال لهوی غنا از قبیل آوازه خوانی کنیزکان، مجالس گناه و شرب خمر و غیرآن بوده است؛ بنابراین، حمل لفظ مفرد برافراد شایع در آن زمان بعید نیست. برخی اخبار هم که به لهو و باطل بودن آن اشعار دارد و صدق آن در قرآن و ادعیه و اذکاری که به صداهای زیبا خوانده شده و مذکِّر آخرت و
مهیج شوق به عالم قدس است، جای تأمل می باشد... . اگر درغنای غیرلهوی اجماعی بر حرمت آن ثابت شود، همان متبّع است. درغیراین صورت، حکم آن بر اصاله الاباحه باقی مانده و طریق احتیاط هم واضح است (سبزواری، 1423: 1 /434).
12ـ سید ماجد بحرانی از معدود علمای اصولی است که در فن موسیقی نیز متبحر بوده است. به این جهت دراین باره رساله وزینی را نوشته و در آن تمامی جهات مسئله را مورد کاوش قرار داده و نظریات روشنی را اظهار نموده است. در بخشهایی از رساله ایقاظ النائمین و ایعاظ الجاهلین علامه بحرانی آمده است:
برخی از متفقهه ظاهرگرا که تنها از فروع سر درآورده اند، روایات امر به قرائت قرآن به اصوات نیکو و نهی از صوت غنا را دیده و پنداشته اند که غنای منهی همان مفهوم لغوی آن است؛ یعنی صوت مرجع، ایشان هر صوت مرجّع و مطربی را حرام پنداشته و خیال کرده اند که صوت حسن یعنی صوت ترجیع، در حالی که این، توهم فاسدی است.
به نظر ایشان حسن صوت، بدون ترجیع و تطریب بی معناست. وی در ادامه پس از بیان دسته ای از اخبار منع، چنین برداشت می کند:
این احادیث بالصراحه دلیل آن است که منظور از غنا همان اصوات لهوی است. ما مدعی هستیم که غنا در آن روزگار در صوت لهوی متعارف شده بود و این روایات هم آشکارا بر همین امر دلالت دارد و چه دلالتی صریح تر از اینکه حدیث لهو را بر غنا حمل می کند. بلکه از این احادیث فهمیده می شود که غنای حرام همان تغنی به سخنان و گفته های لهوی است؛ زیرا ـ صوت بما هو صوت ـ حدیث نامیده نمی شود، بلکه حدیث عبارت است از کلام خبری. به این جهت، هر صوت مطربی که مشتمل بر حدیث لهو باشد، همان غنای مذموم است.
بنابراین، به خوبی روشن می شود که مقصود ائمه (ع)، اصوات لهوی فاسقان است که متضمن سخنان لهوی است و از آن به «لهوالحدیث» و «قول زور» تعبیر شده است و به همین احادیث می توان استدلال کرد که غنای مذموم، صوت مطربی است که در ضمن سخنان لهوی باشد (معرفت، 1414: 5 /202-216).
13ـ محمدهادی معرفت در جلد پنجم از موسوعه قرآن خود به مناسبت بحث از تغنی در قرآن استدلال فقهی نیکو و متینی را می آورد:
آنچه از احادیث ذمّ غنا به دست می آید، آن است که حرمت غنا به خاطر صدق عناوین باطله همچون «له» و «لغو مفسد» و «قول زور» می باشد، ولی اگر غنا ابزاری باشد برای تأثیر مواعظ حسنه و کاشتن نهال فضیلت و کرامت در نفوس مستعدّه، به حق نزدیک تراست تا به باطل و به رشد انسب است تا به فساد.
در جای دیگر گوید:
اغلب روایات این باب که دالّ بر منع و حرمت می باشد، بدان جهت است که مجالس غنای معهود در آن زمان، مجالس لهو و فحشا بوده که در آنها انواع محرمات انجام می گرفته است. به این جهت وقتی ابوبصیر از امام صادق (ع) درباره اجرت مغّنیه در مجالس عروسی پرسید، پاسخ شنید که «لیس به بأسٌ» به شرط آنکه مردان در آن وارد نشوند. بنابراین، اگر اخذ اجرت در غنا حلال باشد، خود آن نیز فی حدّ ذاته و صرف نظر از ملابساتش حلال خواهد بود.
و درجای دیگر گوید:
روشن است که وقتی حکم شرعی در لسان شارع به عنوان خاصی معنون شود، به همان مقید خواهد شد و دیگر آن را اطلاقی نیست و «تعلیق الحکم بالوصف مشعرٌ بالعلّیّه». بنابراین، غنا به وصف اولیه خود حرام نیست، مگر آنکه لهوی و منحرف کننده و باعث معاصی از قبیل نفاق، کذب، زنا و فحشا شود (همان: 181-186).
6ـ سیری در آرای مذاهب اهل سنت
بحث را با گذری در نظریه های مذاهب عامه تکمیل می کنیم. قرطبی در تفسیر خود قول به تحریم فعل غنا و استماع آن را به پیشوای حنفیان نسبت می دهد، ولی شیخ طوسی در خلاف، قول به کراهت را به او نسبت می دهد (شیخ طوسی، بی تا: 626-627). قرطبی، ثوری، حماد، ابراهیم، شعبی و عکرمه نیز آن را حرام دانسته اند.
حکایت شده است که مالک بن انس از غنا و استماع آن نهی کرده و گفته است: اگر کسی کنیزی را خرید و بعد او را مغنیه یافت، خیار عیب برای او ثابت است. رأی علمای مدینه هم همین است، ولی شیخ طوسی در خلاف، قول به کراهت را به مالک نسبت می دهد.
به گفته قرطبی، اصحاب شافعی تصریح به تحریم آن کرده اند، ولی بیهقی در سنن از پیشوای شافعیان نقل می کند که غنا از مصادیق لهو مکروه و شبیه باطل بوده و کننده آن سفیه شمرده شده و مروتش ساقط می شود، ولی در آخر می افزاید که حکم حرمت غنا بیّن نیست. شیخ طوسی نیز قول کراهت را به وی نسبت داده است (بیهقی، بی تا: 10 /223؛ شیخ طوسی، بی تا: 626-627).
به گفته قرطبی، قول به تحریم از جمعی از حنابله نقل شده است و عبدالله بن احمدبن حنبل گوید: از پدرم درباره غنا پرسیدم، وی پاسخ داد: «نفاق را در دل می کارد و مرا خوشایند نیست» (قرطبی، 1420: 13 /55).
ابوحامد غزالی در احیاء علوم الدین، سماع را بدان جهت که صوت موزون و طیبی است، از جمله مباحات دانسته است. وی تحریم آن را به دلیل عوارض خارجی می داند. این عوارض به نظر غزالی چند چیز است:
1ـ خواننده، زن اجنبیه باشد و از آوازش بیم فتنه رود؛
2ـ با سازهای حرام همراه باشد؛
3ـ در آن، سخن هجو و فحش و دروغ باشد؛
4ـ برای مستمع شهوت آور باشد؛
5ـ کسی غنا را عادت و پیشه خود ساخته و بیشتر اوقات به آن سرگرم باشد (غزالی، 1402: 2 /270-284).
7ـ استثناناپذیر بودن حکم غنا
طبق دیدگاه مختار، خروج اصواب غیرلهوی از حکم حرمت غنا، خروج موضوعی و تخصصی است، ولی آن دسته از فقیهان که به حرمت غنا به عنوان اوّلی آن حکم کرده اند، دو گروه شده اند: برخی این حکم را مطلق دانسته و برخی دیگر با استناد به روایاتی چند درصدد ذکر استثناهایی چند برآمده اند؛ از قبیل: غنا در مجالس زفاف عروسان و در اعیاد و محافل شادی، حداء شتران (آواز مخصوص راندن شتران)، قرائت قرآن و مراثی ائمه (علیهم السلام) (شهید ثانی، 1414: 1 /129؛ نجفی، 1368: 22 /49؛ امام خمینی، 1368: 1 /233؛ محقق حلی، 1409: 4 /128؛ نراقی، 1419: 6 /343).
فقیهان شیعه درباره این موارد بحثهای مبسوطی طرح نموده و درصدد قبول یا انکار برآمده اند. خلاصه سخن آنکه اثبات استثنا یعنی تخصیص عمومات حرمت غنا. ولی طبق نظریه مختار که حرمت غنا به جهت لهوی بودن و قول زور بودن آن است، دیگر این حکم، تخصیص پذیر نیست؛ زیرا با برهان ثابت شده است که قضایای معلل به تعلیلهای عقلی و فطری، مادامی که علت ساری باشد، استثناپذیر نیست؛ به عبارت دیگر، این قضایا تخصیص نمی خورد؛ چرا که در حقیقت، موضوع حکم، همان عنوانی است که علت حکم می باشد و تخلف معلول از علت، غیرممکن است؛ بنابراین، استثناهایی از قبیل تلاوت قرآن و مراثی، اگر واقعاً با اصوات و کیفیات لهوی انجام شود، بدون تردید حرام و مصداق قول زور است، در غیر این صورت، سخن از استثنا بودن آن بیهوده است؛ زیرا چنان که گفتیم، موضوع غنای حرام اصلاً درباره آنها صدق نمی کند (معرفت، 1414: 5 /186).
8ـ حکم آلات موسیقی
بحثهای پیشین درباره مطلق موسیقی ـ اعم از موسیقی آوازی و سازی ـ بود؛ زیرا در مسئله موسیقی فرقی نیست که با لرزش تارهای صوتی حنجره آدمی تولید شود یا با دمیدن در برخی آلات موسیقی و نواختن در برخی دیگر. ولی برای اکمال بحث، شایسته است کاوش فقهی خود را در بخش آلات موسیقی به طور دقیق تر ادامه دهیم. برای حرمت بکارگیری ادوات موسیقی به روایاتی چند استناد شده است:
1ـ روایت صدوق از فضل بن شاذان از نامه امام رضا (ع) به مأمون که در بخشی از آن آمده است:
الإیمان هو أداء الأمانه و اجتناب جمیع الکبائر و هو... و اجتناب الکبائر و هی... و الاشتغال بالملاهی و الإصرار علی الذنوب... (حرّ عاملی، 1414: 15 /329-330، ح33).
درباره این روایت ملاحظاتی چند است؛ از جمله آنکه درآن، لفظ «اشتغال» به کار رفته است و دلالت بر کثرت و مداومت می کند؛ یعنی بازی با آلات لهو را حرفه خود قرار دادن. دیگر آنکه در این روایت، آلات له مدّنظر می باشد؛ بنابراین اگر این ابزار، کاربرد انحصاری خود را در لهویت از دست بدهد، شامل مدلول
روایت نخواهد شد. ملاحظه دیگر آنکه قرینه حالیه قائم است بر اینکه مقصود حضرت، نوازندگان درباری است که به سرگرمیهای مبتذل طاغوتی مشغول بوده اند.
2ـ امام صادق (ع) عن اللعب بالنرد و الشطرنج و الکوبه و العرطبه و هی الطنبور و العود (همان: 7 /325، ح6).
3ـ مؤثّقه سکونی از رسول خدا (ص):
أنهاکم عن الزفن و المزمار و عن الکوبات و الکبرات (همان: 313، ح6).
سیاق این روایات حاکی است که نهی پیامبر (ص) می تواند نهی ارشادی باشد و ظاهر حال نشان می دهد که کاربرد شایع این آلات در آهنگهای فاسد و مبتذل بوده است.
4ـ روایت تحف العقول از امام صادق (ع) درباره وجوه معایش عباد که در بخشی از آن درباره صناعات محرمه آمده است:
و ذلک أنّما حرّم الله الصناعه التی حرامٌ هی کلّها التی یجیء منها الفساد محضاً نظیر البرابط و المزامیر و الشطرنج و کلّ ملهوّ به و الصلبان و الأصنام... (حرّانی، 1363: 335).
این عبارت، یک ضابطه کلی را در اختیار قرار می دهد و آن اینکه آن دسته از صناعات که در آنها فساد محض است و هیچ کاربرد صحیح و مشروعی ندارد، حرام می باشد و موارد مذکور، مصادیق شایع آن در زمان صدور روایت بوده است. بدیهی است که اگر در گذر زمان، برخی از این آلات، کاربردهای صحیح و عقلایی یافته و دیگر به آن آلات مختصّه اطلاق نشود، نمی توان حکم به حرمت بیع و شراء آنها نمود.
5ـ چند دسته دیگر روایات نیز وجود دارد؛ از قبیل آنچه به عذاب نوازنده تهدید می کند و آنچه خبر از تعزیر مالی نوازنده می دهد.
خلاصه سخن درباره این روایات آنکه بیشتر آنها اشکالات سندی غیرقابل اغماض داشته و روات آن، مجاهیل و غیرثقات اند و درباره روایات صحیحه هم
باید گفت که مقصود آنها همان استعمالات لهوی و فاسد است، نه اینکه آلات و ادوات، ذاتاً حرام باشد.
و اما بررسی دلیل اجماع که تنی چند از فقیهان از جمله محقق اردبیلی در شرح ارشاد، کتاب شهادات و ملااحمد نراقی در المستند و صاحب جواهر و بزرگانی از این دست برحرمت استعمال ادوات موسیقی ادعا کرده اند (اردبیلی، 1414: 12 /340؛ نراقی، 1419: 18 /159؛ نجفی، 1368: 41 /51).
اولاً این اجماع، مدرکی است و مستند آن، نصوص وارده در باب می باشد. ثانیاً اجماع فقیهان برحرمت آلات لهوی است و زمانی بر آلات موسیقی منطبق است که آلت لهو و فساد محض باشد و هیچ غرض صحیح و منفعت محلّله ای برای آن متصور نباشد. چنین ادعایی دست کم در زمان کنونی گزاف است.
خلاصه سخن آنکه قدر متیقن از دلیل اجماع و روایات این باب، استفاده از آلات موسیقی در اجرای آهنگهای لهوی و در راستای مقاصد غیرعقلایی است، ولی اگر در جهت اهداف تربیتی و آموزشی و تهییج احساسات حماسی، مذهبی و عرفانی و حتی برای ایجاد آرامش روانی و رفع خستگی و ملال به کار رود، وجهی برای حرمت آن نیست و استعمال این آلات به حکم اولی شرع، حلال می باشد. مؤید این برداشت، پاسخ یک استفتا از امام خمینی (قدس سره) است که در پایان این گفتار آن را می آوریم:
سؤال: آیا خرید و فروش آلات لهو و لعب که استفاده های مشروع از قبیل نواختن سرودها را دارد، بی اشکال است؟
جواب: خرید و فروش آلات مشترکه به قصد منافع محلّله آن اشکال ندارد.
کتاب شناسی
1ـ ابراهیم حسن، حسن، تاریخ سیاسی اسلام، بی تا.
2ـ ابن ادریس، محمدبن احمد، السرائر، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1410 ق.
3ـ ابن عبدالقادر، المختار من صحاح اللغه، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1994 م.
4ـ اخوان الصفا، رسائل اخوان الصفا، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، 1405 ق.
5ـ اردبیلی، مجمع الفائده و البرهان، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1414 ق.
6ـ امام خمینی، روح الله، المکاسب المحرّمه، چاپ سوم، قم، اسماعیلیان، 1368 ش.
7ـ همو، تحریرالوسیله، نجف، مطیعه الآداب، 1390 ق.
8ـ انصاری، مرتضی، المکاسب المحرّمه، قم، المؤتمر العالمی...، 1415 ق.
9ـ بیهقی، ابوبکر، السنن الکبری، بی جا، دارالفکر، بی تا.
10ـ حرّانی، محمدبن شعبه، تحف العقول، قم، مؤسسه النشرالاسلامی، 1363 ش.
11ـ حرّ عاملی، محمدبن حسن، وسائل الشیعه، چاپ دوم، قم، مؤسسه آل البیت، 1414 ق.
12ـ حلبی، ابوالصلاح، الکافی، تحقیق رضا استادی، اصفهان، مکتبه الامام امیرالمؤمنین، بی تا.
13ـ خویی، ابوالقاسم، مصباح الفقاهه، قم، مکتبه الداوری، بی تا.
14ـ زبیدی، تاج العروس، بیروت، دارالفکر، 1414 ق.
15ـ سبحانی، جعفر، المواهب فی تحریر احکام المکاسب، قم، مؤسسه امام صادق (ع)، 1410 ق.
16ـ سبزواری، کفایه الاحکام، تحقیق مرتضی واعظی اراکی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1423 ق.
17ـ شهید ثانی، مسالک الافهام، قم، مؤسسه المعارف الاسلامیه، 1414 ق.
18ـ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، قم، جامعه مدرسین، 1404 ق.
19ـ شیخ طوسی، محمدبن حسن، الاستبصار، سیدحسن خراسان، تهران، دارالکتب الاسلامیه، بی تا.
20ـ همو، الخلاف، چاپ دوم، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، بی تا.
21ـ شیخ مفید، محمدبن محمد، المقنعه، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1410 ق.
22ـ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، بیروت، مؤسسه الاعلمی، 1415 ق.
23ـ طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1367 ش.
24ـ عاملی، محمدجواد، مفتاح الکرامه، قم، آل البیت، بی تا.
25ـ علامه حلّی، ارشاد الاذهان، تحقیق فارس الحسون، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1410 ق.
26ـ غزالی، ابوحامد محمد، احیاء علوم الدین، بیروت، دارالمعرفه، 1402 ق.
27ـ فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، چاپ سوم، مؤسسه دارالهجره، 1410 ق.
28ـ فیروزآبادی، القاموس المحیط، محمد بقاعی، بیروت، دارالفکر، 1415 ق.
29ـ فیض کاشانی، ملامحسن، کتاب الوافی، اصفهان، مکتبه الامام امیرالمؤمنین، 1371 ش.
30ـ قرطبی، محمدبن احمد، الجامع لاحکام القرآن، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1420 ق.
31ـ قمی، میرزا ابوالقاسم، جامع الشتات، مؤسسه کیهان، 1371 ش.
32ـ کلینی، محمدبن یعقوب، کافی، تصحیح علی اکبرغفاری، چاپ سوم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1367 ش.
33ـ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، چاپ دوم، سیدابراهیم میانجی، محمدباقر بهبودی، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1403 ق.
34ـ محقق حلّی، جعفربن حسن، شرائع الاسلام، تهران، استقلال، 1409 ق.
35ـ معرفت، محمدهادی، التمهید فی علوم القرآن، قم، مؤسسه نشر اسلامی، 1414 ق.
36ـ نجفی، محمدحسن، جواهرالکلام، چاپ نهم، تحقیق علی آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1368 ش.
37ـ نراقی، ملااحمد، مستندالشیعه، مشهد، مؤسسه آل البیت (ع)، 1419 ق.
منبع: نشریه الهیات و حقوق، شماره 27
/ن