وقتی با استاد دانشگاه علامه طباطبایی به گفتوگو نشستیم و بحث به ساماندهی پدیده بیخانمانی در ایران کشید، وی گفت که استفاده از واژهٔ ساماندهی فقط مخصوص کشور ماست و با اینکه حتی یک پشتوانه نظری هم در علم برای آن پیدا نمیشود، اما در ایران همیشه در برنامهریزیها به کار برده میشود.
دکتر سامآرام، اگرچه اسکان بیخانمانها را در سرپناهها و در زمستان کار خوبی میداند، تأکید میکند که تجمع افراد با مشکل مشترک، عوارضی در پی خواهد داشت. وی همچنین هشدار میدهد که از امروز باید به فکر سالمندان بیخانمان فردا باشیم.
«بیخانمان» از آن دسته مفاهیمی است که ظاهر کلمه، گویای معنای آن است؛ اما آیا در واقع بیخانمان یعنی کسی که خانه ندارد و یا تعاریف دیگری هم برای آن وجود دارد؟
این موضوع دو بُعد دارد؛ یکی همان است که شما گفتید و بعد فیزیکی مسئله را در بر میگیرد، یعنی کسی که خانه و مسکن ندارد. جنبهٔ دیگر این کلمه، بعد اجتماعی آن است که ما بیشتر با آن سروکار داریم و مسئلهٔ بیخانمانی خانوادگی است؛ مثل کسانی که تمام خانوادهشان را به دلایلی از دست میدهند، کودکان سرراهی و… . در بعد فیزیکی بیشتر با کسانی روبرو هستیم که با مهاجرت از روستاها به شهرها یا حاشیهٔ شهرها پناه میآورند و مدتها در آلونکها، زیرپلهها و… زندگی میکنند؛ البته در ایران در طول بیست سال گذشته، این نوع بیخانمانی به حداقل خود رسیده است. به طور طبیعی این نوع افراد از هر دو جهت بیخانمان هستند. در گذشته این دسته از افراد در مناطقی از تهران مثل دروازه غار زندگی میکردند؛ حتی در مقطعی، آنها را در جنوب شهر و در محلی به نام سیزده آبان اسکان دادند. بعد از این تجربه، مشخص شد که جمعکردن و اسکان این افراد در یک جا، عوارض مشترک و فزایندهای را در پی دارد و در نهایت جلوی این گونه جابهجاییها گرفته شد. امروزه ثابت شده است، اگر این گروه خاص اجتماعی را یک جا ساکن کرده و برای آنان خانهسازی کنند، میزان آسیب بالا میرود؛ در حالی که اگر آنها را در میان سایر فضای زیستی جامعه جای دهند، نه تنها مضر نیست، بلکه مثبت هم هست و طبق نتیجهٔ تحقیقات، حتی میتواند در روند اجتماعیشدن آنان نیز مؤثر باشد.
امروزه این نوع از اسکان، حتی درباره معتادان و یا جذامیها هم صادق است. آنها چنان چه دور از سایر مردم نگهداری شوند، به علت آنکه فرایند اجتماعیشدنشان تقریباً متوقف میشود، دچار عقبماندگی اجتماعی میشوند؛ به همین دلیل حتی ممکن است به وسیلهٔ بومیهای منطقه خود هم جذب نشوند. اینها، بررسیهای نظری دربارهٔ مقوله بیخانمانی است. در کشور ما، با وجود ضرورتی که احساس میشود، مطالعاتی در این رابطه انجام نشده و این یک ضرورت است.
اساساً چه عواملی باعث میشود تا افراد مختلف، بیخانمان شوند و جامعه با این پدیده مواجه شود؟
به طور معمول وقتی میخواهیم بیخانمانی را مثل هر مسئله اجتماعی دیگر تحلیل کنیم کمتر به علل زمینهساز آن میپردازیم و بیشتر، عوارض و پیامدهای منفی آن را بررسی میکنیم. از آنجایی که فرهنگ ما متفاوت است، بیخانمانی، هم در تعریف و هم در شکل ظاهریاش با آمریکا یا هند فرق دارد. در هند دیده میشود که کنار خیابان، لولههای بتونیای هست که تا پنج ردیف روی هم سوار شده و در هر کدام یک خانواده زندگی میکنند که نسل در نسل آنجا هستند. البته طبیعی است که کشوری با آن همه جمعیت، در جامعهاش این گونه نمونهها هم پیدا شود و در واقع پذیرش فقر هم داشته باشند؛ اما ما این پذیرش فقر را در جامعه نداریم. در ایران این تلاش صورت میگیرد که فقر کنار گذاشته شود. بیخانمانیای که با فقر همراه شود، ضایعات زیادی ایجاد میکند. گاهی این فقر بیخانمانی از فقر نسبی به وجود میآید. از این رو میبینیم که افراد بیخانمانی که به تهران مهاجرت میکنند ابتدا به حاشیه شهر که از امنیت کمتری برخوردار بوده و عموماً جرمخیز است، میروند. با آنکه در حال حاضر این نوع مناطق کمتر شدهاند، اما گاهی اوقات تبدیل به مرکز جرم خاصی میشوند. از سوی دیگر بزههایی که در گذشته، مخصوص فقرا بوده، امروزه دامنگیر ثروتمندان نیز شده است.
بسیاری از معضلات اجتماعی مثل مهاجرت، اعتیاد و… یک تهدید برای جامعه محسوب میشوند. آیا میتوان گفت که بیخانمانی نیز، تهدیدی برای جامعه ما به شمار میآید؟
بیخانمانی در کشور ما یک چالش است و من هنوز نمیتوانم بگویم که به تهدید تبدیل شده است. اگر راجع به اعتیاد این سؤال پرسیده شود میگویم بله؛ در حال حاضر اعتیاد یک تهدید برای ماست. باید بگویم که من نگران پدیده بیخانمانی نیستم؛ چون با درایتی که دولتها تا نیمه اول دهه ۸۰ نشان دادند، بحران جمعیت جوان که حاصل زادوولد سالهای ۱۳۵۸ تا ۱۳۶۵ بود، پشت سر گذاشته و کنترل شد. با این حال امروز میگویم که این موضوع یک تهدید است. ما از سال ۶۹ به بعد، با تهدید باروریهای کنترلنشده مواجه شدیم؛ اما آن بحران را با توجه به مشکلات جنگ پشت سر گذاشتیم. پس از آن چالش مسکن به وجود آمد؛ چالش ازدواج به وجود آمد. اینها همه مربوط به آن میشد که ظرفیتهای مختلف جامعه جواب این نسل را نمیداد؛ البته ما در آینده چالش سالمندان را خواهیم داشت. وقتی نسل جوان امروز پیر شود آن وقت همه، خواهر و برادرهای پیری هستند که فرزندی ندارند تا از آنها مراقبت کند. این نسل باید مراقب سالمندی خود باشد؛ چرا که بیخانمانی را در پیری این نسل جوان نیز خواهیم داشت. اگر مسئولان میخواهند چارهای بیندیشند باید به آن روز فکر کنند. در مجموع، من خطر یا بحرانی در مسئلهٔ بیخانمانی نمیبینم؛ البته نمیگویم در زمینه مسکن مشکل نداریم. در این باره هم مشکل داریم؛ چرا که در الگوی مسکن خانواده تغییر به وجود آمده است. خود من زمان ازدواج، با اینکه عضو هیئت علمی دانشگاه بودم به همراه همسرم در یک اتاق منزل پدری زندگی میکردیم؛ ولی حالا فرزندانم آپارتمان جدا میخواهند. پس این الگوها و تغییرشان است که چالش ایجاد میکند. من درباره یک قشر از بیخانمانها هشدار میدهم و آن افرادی هستند که همراه بیخانمانی یک آسیب را نیز حمل میکنند.
فقر و تبعیض اجتماعی چقدر در این مسئله مؤثر است؟
برای این گروه نمیتوان فقر را چندان دخیل دانست. ببینید! همیشه پدیده را به صورت علت و معلولی تحلیل میکنیم. اگر فقر قبل از اعتیاد به وجود آمده باشد، بله این امر درست است؛ اما خود اعتیاد نیز فقر میآورد. دومین مسئله طلاق است. زنی که خواسته یا ناخواسته طلاق میگیرد و در جامعه رها میشود، برای آن احتمال خطر و بحران وجود دارد که البته فقط فردی هم نیست. افرادی که زیر پل میخوابند یا در گرمخانهها شب را به صبح میرسانند، آسیب بیشتر متوجه خودشان و در نهایت دایره کوچک اطرافشان میشود؛ بنابراین تا وقتی که آنها زیر پل هستند، ما نگران خودشان هستیم. از نظر اثرات در جامعه وقتی نگران میشویم که از زیر پل بیرون میآیند و جذب جامعه میشوند و تجربههایی را با خود میآورند.
چه راهکاری را میتوان برای حل این مشکل پیشنهاد کرد؟
دو موضوع مطرح میشود. اول آنکه درصد افراد بیخانمان نسبت به کل جمعیت تهران بسیار ناچیز است. جالب است که بعضی از آنها در داخل شهر دارای مسکن و خانواده هستند، اما به طور عمومی ترجیح میدهند به زیر پلها بروند؛ زیرا آنجا فضای مناسبی برای انجام رفتارهای بزهکارانه است. باید تحقیقات وسیعی انجام شود تا افرادی که در واقع بیخانمان هستند در مکانهای کنترلشدهای اسکان یابند. هرچند که به لحاظ علمی جمعکردن افرادی که مشکل و آسیب مشترک دارند در یک مکان، کار درستی نیست و عوارض اجتماعی دارد؛ مگر آنکه مدیریت ویژهای اعمال شود تا بتوان بین بد و بدتر، گزینه اول را انتخاب کرد.
حرف آخرتان درباره بیخانمانها چیست؟
به گروهی از بیخانمانها باید بیشتر توجه شود و آن معلولان بیخانمان است؛ به خصوص معلولان روحی و روانی. بعد از آن، سالمندان سرراهی و بیخانمان مهم هستند. متأسفانه طی سالهای اخیر با سالمند بیخانمان روبروییم؛ به خصوص زنان سالمند. آنها عمر بیشتر و در نتیجه مدت زمان بیوگی بیشتری نسبت به مردان دارند. فکر میکنم وظیفه دولت در حال حاضر چارهاندیشی برای این معضل است که با توجه به بافت جامعه ایران فراگیرتر نیز میشود.