سرنوشت حرمتشکنان
از حرمتشکنانى که نام آنها برده شد، برخى کشته شدند و برخى امان گرفتند. عبدالله بن سعد بن ابى سرح، که پیامبر صلىاللهعلیهوآله او را مهدور الدّم معرفى کرده بود، فرار کرد و به عثمان، برادر رضاعىاش پناه برد. عثمان از پیامبر صلىاللهعلیهوآله در جمع اصحاب براى او امان خواست. حضرت سکوتى طولانى نمودند و سپس فرمودند: بله. رسول خدا صلىاللهعلیهوآله به اصحابشان فرمودند: «چرا او را نکشتید؟ من سکوت کردم تا یکى از شما گردن او را بزنید.» مردى از انصار گفت: چرا اشاره نکردید؟ فرمودند: «پیامبر با اشاره کسى را نمىکشد.» ابن ابى سرح به بزرگى جرم خود اعتراف داشت و با اینکه امان یافته بود، امّا بر جان خود هراس داشت.(38)
قابل توجه است که پیامبر صلىاللهعلیهوآله در حالى که بر اجراى حکم الهى درباره مرتدّى همچون عبدالله بن سعد پافشارى مىکنند، اما این نکته اخلاقى را نیز رعایت مىکنند که پیامبر صلىاللهعلیهوآله با اشاره کسى را نمىکشد یا شایسته نیست اینگونه بکشد.
عبدالله بن خطل، که به دلیل ارتداد و کشتن مسلمانى بىگناه، توسط پیامبر صلىاللهعلیهوآله خونش مباح گردیده بود، در حالى که خود را به پرده کعبه آویخته بود، به وسیله ابوبرزه اسلمى و سعید بن حریث کشته شد.(39)
مقیس بن حبابه نیز در همان روز فتح مکه، در حال ارتداد به دست نمیلة بن عبداللّه کشته شد. او علاوه بر ارتداد، مسلمانى را هم کشته بود.(40)
دو کنیز عبدالله بن خطل، که با آوازخوانى، پیامبر صلىاللهعلیهوآله را هجو مىکردند و به دستور پیامبر خونشان مباح شده بود، یکى از آنها کشته شد و دیگرى فرار کرد و بعدها از پیامبر صلىاللهعلیهوآله امان خواست و حضرت او را امان دادند.(41)
حویرث بن نقیذ، که از استهزاکنندگان پیامبر صلىاللهعلیهوآله و دشنامدهنده به آن حضرت بود و علاوه بر آن، به دختران پیامبر صلىاللهعلیهوآله در هجرت از مکه به مدینه حمله کرده بود، توسط پیامبر صلىاللهعلیهوآله خونش مباح گردید، و به دست على علیهالسلام کشته شد.(42)
ساره که علاوه بر دشنام به پیامبر صلىاللهعلیهوآله ، براى مشرکان مکّه جاسوسى نموده و در فتح مکه مهدورالدّم شده بود، به روایت مقریزى، در همان روز کشته شد؛ اما به روایت ابن اسحاق، رسول خدا صلىاللهعلیهوآله به او امان دادند تا بعدها زیردست و پاى اسبى کشته شد.(43)
هند دختر عتبه، یکى از چهار زنى که روز فتح مکه دستور کشتن آنها داده شد، با تمام گستاخىها و هرزگىهایى که انجام داده بود، در فتح مکه، در میان زنان قریش، ناشناس نزد رسول خدا صلىاللهعلیهوآله آمد و درخواست عفو و گذشت نمود. پیامبر صلىاللهعلیهوآله از وى درگذشتند و اسلام و بیعت او را پذیرفتند.(44)
هبّار بن اسود، که به زینب، دختر پیامبر صلىاللهعلیهوآله ، حمله کرده و باعث سقط جنین او شد و آن حضرت دستور داده بودند هر کجا او را یافتند، بکشند، فرار کرد و پنهان گردید و پس از فتح مکه و در بازگشت رسول خدا صلىاللهعلیهوآله از «جعرانه» ناگهان بر ایشان درآمد و بر پیامبر سلام داد و شهادتین بر زبان جارى ساخت و گفت: اى پیامبر خدا، من از تو گریختم و خواستم به کشور عجمان روم، اما بزرگوارى و بخشندگى تو را به یاد آوردم و به گذشت تو از کسانى که با تو نادانى کردهاند، امیدوار شدم. اى پیامبر خدا، ما مردمانى مشرک بودیم و خدا ما را به وسیله تو به راه آورد و ما را نجات بخشید. اکنون از نادانى من درگذر و از بدىهاى من چشم بپوش که من به گناه خود اعتراف دارم و به بدکارى خویش اقرار مىکنم. رسول خدا صلىاللهعلیهوآله در پاسخ وى گفتند: تو را بخشیدم. خدا دربارهات نیکى نمود و تو را به اسلام هدایت کرد و اسلام، گذشته را از میان مىبرد.(45)
در اینجا، باید توجه داشت که میان برخورد تسامحى در مسائل اصولى با حرمتشکنان و برخورد کریمانه همراه با عفو و گذشت پس از اظهار ندامت خاطى، فرق است.
علاوه بر افرادى که در فتح مکه به دستور پیامبر صلىاللهعلیهوآله مورد تعقیب قرار گرفتند و برخى کشته شدند و برخى دیگر امان یافتند، کعب بن اشرف و عصماء بنت مروان نیز به فرمان رسول خدا صلىاللهعلیهوآله به قتل رسیدند. همانگونه که گفته شد، عصماء در مجالس اوس و خزرج با سرودن اشعار پیامبر صلىاللهعلیهوآله را دشنام مىداد و مردم را علیه ایشان تحریک مىکرد. در میان قبیله «بنى خطمه» تنها یک نفر به نام عمیر بن عدى مسلمان بود. عمیر با شنیدن دشنام پیامبر صلىاللهعلیهوآله توسط آن زن، او را کشت و خبر کشتن را به پیامبر صلىاللهعلیهوآله رساند. رسول خدا صلىاللهعلیهوآله کار او را یارى خدا و رسولش نامیدند.(46) برخى گفتهاند: عمیر نابینا بود و پیامبر صلىاللهعلیهوآله پس از این واقعه، او را «عمیر بصیر» نامیدند.(47)
ابن سعد مىنویسد که در روز کشته شدن دختر مروان، مردانى از «بنى خطمه» به دین اسلام درآمدند.(48)
کعب بن اشرف، شاعر یهودى، نیز که با سرودن اشعار عشقى و جنسى درباره زنان مسلمانان موجب آزردگى خاطر آنان گردیده بود و علاوه بر آن، مشرکان مکّه را پس از جنگ بدر، علیه مسلمانان تحریک مىکرد، به دستور پیامبر صلىاللهعلیهوآله کشته شد. پیامبر صلىاللهعلیهوآله با شنیدن تحریکات و سرودههاى کعب فرمودند: چه کسى شرّ او را از مسلمانان باز مىدارد؟ محمد بن مسلمه اعلام آمادگى کرد و با تلاش فراوانى که کرد، در نهایت او را کشت. وقتى خبر کشته شدن آن شاعر یهودى به پیامبر صلىاللهعلیهوآله رسید، فرمودند: الحمدللّه رب العالمین که حق تعالى شرّ دشمن خود را از ما کفایت کرد.(49)
محققان سیره ابن هشام به نقل از سهیلى نوشتهاند: به سبب دستور پیامبر صلىاللهعلیهوآله در کشتن کعب بن اشرف است که در فقه، وجوب قتل کسى که پیامبر صلىاللهعلیهوآله را سبّ کند، پیشبینى شده است.(50)
لازم به ذکر است که حکم اوّلیه در مورد چنین حرمتشکنانى این است که کشته شوند و اگر برخى از آنان مورد عفو قرار گرفته و امان یافتهاند، یا به سبب مصالح اسلامى بوده و یا برخورد کریمانه نبوى و رحمت الهى شامل آنان گردیده است.
پیامدهاى حرمتشکنى و هشدار قرآن
حرمتشکنى از طریق ارتداد از دین، توهین به مقدّسات و استهزا و دشنامگویى، به ویژه دشنام به پیامبر صلىاللهعلیهوآله و رهبرى امّت اسلامى، خطرى است که باورهاى دینى یک جامعه را تهدید مىکند. حرمتشکنى از طریق ارتداد و استهزا، شیوهاى است که یهودیان در مبارزه با دین اسلام در عصر نبوى در پیش گرفتند. قرآن کریم نسبت به رفتار خطرناک آنان، که بسیار زیرکانه صورت مىگرفت، هشدار مىدهد؛ آنجا که مىفرماید: «و قالت طائفةُ من اهلِ الکتاب آمنوا بالّذى اُنزل على الّذینَ آمنوا وجه النّهار واکفروا آخره لعلّهم یرجعون» (آل عمران: 72) اینان با اظهار مسلمانى در آغاز روز، و ابزار ندامت در پایان آن، به دنبال ضربه زدن به اسلام و بدبین کردن مردم نسبت به آن و تضعیف باورهاى مسلمانان بودند، به ویژه که یهودیان در چشم مردم مدینه اهل علم و دانش به شمار مىآمدند.(51)
قرآن کریم در آیات دیگر نیز به مسلمانان هشدار مىدهد که دشمنان اسلام به صورت پنهانى به دنبال کشاندن آنان به ارتداد هستند. اینان از ضعف ایمان و دنیاطلبى برخى مسلمانان سوء استفاده کرده، درصدد بودند که آنها را به بازگشت از دین وادار کنند.(52)
استهزا و به ریشخند گرفتن نیز شیوه همیشگى مخالفان انبیا علیهمالسلام بوده است؛ قرآن کریم مىفرماید: «ما یأتیهم من رسولٍ الاّ کانوا به یستهزءون.» (حجر: 11) پیامد این کار آن بود که موجب مقابله به مثل مىگردید و درگیرىهاى مذهبى را در جامعه دامن مىزد. و شاید به همین دلیل قرآن کریم از اینکه مسلمانان به خدایان غیرمسلمانان دشنام دهند، نهى کرده است.(53)
لازم به ذکر است که قرآن ارتداد و استهزاى دشمنان اسلام را آگاهانه معرفى کرده، مىفرماید: «واِذا عَلِمَ من آیاتِنا شیئا اتّخذها هُزُوا.» (جاثیه: 9) به همینروى، راغب اصفهانى در ذیل آیه مزبور، مىنویسد: آنچه دلالت بر خُبث باطنى مستهزئان دارد این است که برخى با علم و آگاهى این کار را انجام مىدهند.(54) درباره مرتدّان نیز مىفرماید: پس از اینکه حجّت بر آنان تمام شد و حق و هدایت را شناختند، باز هم از دین برگشتند.(55)
از دیگر پیامدهاى منفى ارتداد از دین و استهزاى آن، از یک سو، از بین رفتن وحدت دینى در جامعه و دچار شدن آن به هرج و مرج دینى است و از سوى دیگر، جنگ روانى و پراکندگى فکرى و عقیدتى در جامعه به وجود مىآید که دیگر قابل جبران نخواهد بود. شاید فلسفه اینکه آموزههاى دینى ما مىگوید: یک مسلمان باید دین خود را با تحقیق و از روى برهان و استدلال انتخاب کند، به طورى که پس از گزینش، هیچ عاملى نتواند او را دچار تردید و دودلى نماید، همین است که سوء استفادهکنندگان نتوانند باورهاى او را تضعیف نمایند و به سادگى او را از دین خارج کنند.
انگیزههاى ارتداد از دیدگاه قرآن(56)
کسانى که پس از گرایش به اسلام، دوباره از آن بازمىگشتند، انگیزههاى گوناگونى داشتند و دشمن نیز از راههاى گوناگون، براى کشاندن آنان به ارتداد بهره مىجست. انگیزههاى مرتدان را از دیدگاه قرآن مىتوان در موارد ذیل خلاصه نمود:
1. ترس از فشار و غلبه دشمنان: از شیوههاى کفّار براى بازگرداندن پیروان حق از مسیر خود، شکنجه و آزار و تهدید است. قرآن در اینباره به مسلمانان هشدار مىدهد که «کافران پیوسته با شما مسلمانان کارزار کنند تا آنکه اگر بتوانند شما را از دین خود برگردانند.» (بقره: 217) و در جاى دیگر مىفرماید: «برخى چون رنج و آزارى از دشمنـان دین در راه خدا ببینند، عذاب خلق را با عذاب خدا برابر مىشمرند.» (عنکبوت: 10)؛ یعنى ترس از آزار و شکنجه در راه خدا، آنان را از ایمان به کفر مىکشاند. بهترین نمونه ترس از دشمن که در تاریخ اسلام، موجب شد عدهاى از مسلمانان به فکر بازگشت از دین بیفتند، شایعه شهادت پیامبراکرم صلىاللهعلیهوآله در جنگ اُحد است که قرآن شدیدا اینگونه افراد را سرزنش مىکند.(57)
2. دنیاطلبى: از دیگر انگیزههایى که باعث بازگشت از دین مىشود «دنیاخواهى» است. از مصادیق بارز افراد دنیاخواه، عبدالله بن سعد بن ابى سرح است که قرآن از او اینگونه یاد مىکند: «ولکِن من شرَحَ بالکُفر صدرا...» (نحل: 106) و انگیزه کفر و ارتداد او را در آیه بعد، «دنیاطلبى» و ترجیح دنیا بر آخرت مىداند.(58) ارتداد مدعیان دروغین نبوّت همچون اسود عنسى، مسیلمه کذّاب و طلیحه بن خویلد نیز به همین انگیزه بوده است.(59)
3. توطئه و خیانت: یکى از شیوههاى مبارزه با اسلام و کشاندن مسلمانان به ارتداد و ایجاد تردید در ایمان و عقیده آنان، این بود که برخى ابتدا تظاهر به اسلام مىکردند و سپس با آن مخالفت ورزیده، منکر مىشدند. از اصلىترین صحنهگردانان این جریان یهودیان بودند. قرآن مىفرماید: «بسیارى از اهل کتاب آرزو دارند که شما را از ایمان، به کفر برگردانند، به سبب رشک و حسدى که بر ایمان شما مىبرند، پس از آنکه حق بر آنها آشکار گردید. (بقره: 109) همانگونه که در بحث پیامدهاى حرمتشکنى در جامعه گفته شد، عدهاى از دانشمندان یهود با یکدیگر تبانى کرده بودند که صبحگاهان به خدمت پیامبر صلىاللهعلیهوآله برسند و به ظاهر ایمان بیاورند و در آخر روز، از اسلام بازگردند و چنین وانمود کنند که ما صفات محمد صلىاللهعلیهوآله را از نزدیک مشاهده کردیم؛ با آنچه در تورات دیدهایم منطبق نبوده است، تا از این راه مردمان را نسبت به دین اسلام بدبین کنند.(60)
4. دوستى با کفّار: برخى با اینکه راه هدایت را از ضلالت تشخیص مىدهند، اما به دلیل ارتباط دوستانهاى که با کفّار دارند، از دین بازمىگردند. قرآن از منافقانى که آگاهانه و تنها به سبب دوستى با کفّار و مخالفان پیامبر صلىاللهعلیهوآله دچار ارتداد شدهاند، به بدى یاد کرده است.(61)
5. دشمنى با پیامبر صلىاللهعلیهوآله : از دیگر انگیزههاى بازگشت از دین، دشمنى با پیامبر صلىاللهعلیهوآله و متقابلاً دوستى با کفّار است. قرآن کریم کسانى را که به این انگیزه، به مخالفت با رسول خدا صلىاللهعلیهوآله برخاسته، راهى غیر از طریق اهل ایمان پیش مىگیرند، وعده جهنّم و جایگاه بدى داده است. مرحوم شیخ طوسى در تفسیر ارزشمند تبیان مىنویسد: این آیه (نساء: 115) درباره ابوطعمه بن ابیرق است که به سبب دشمنى با پیامبر اسلام صلىاللهعلیهوآله و دوستى با کفّار، راه ارتداد در پیش گرفت و مدینه را به سوى مشرکان مکه رها کرد.(62)
برخى از منافقان پس از استفاده از امکانات مسلمانان، با پیامبر صلىاللهعلیهوآله دشمنى ورزیدند و راه ارتداد در پیش گرفتند. روزى پیامبر صلىاللهعلیهوآله در سخنرانى خود در تبوک، از مخالفان به بدى یاد کردند. جلاس بن سوید گفت: اگر سخن پیامبر راست باشد، ما از خر پستتر باشیم. عامر بن قیس صداى او را شنید و گفت: سخن پیامبر درست است و شما از خر پستترید. وقتى پیامبر به مدینه آمدند، عامر ماجرا را براى آن حضرت گزارش داد. رسول خدا صلىاللهعلیهوآله جلاس را خواستند و او آن مطالب را انکار کرد و با دروغ، سوگند یاد کرد. عامر هم پس از سوگند گفت: «خدایا، با نزول آیهاى مرا تأیید کن.» پیامبر و مؤمنان آمین گفتند. آیه 74 سوره توبه نازل گردید. جلاس پس از رسوایى توبه کرد و پیامبر صلىاللهعلیهوآله توبه او را پذیرفتند.(63)
لازم به ذکر است که خداوند در آیه یادشده، صرف بدگویى منافقان از پیامبر اسلام صلىاللهعلیهوآله را «کفر» نامیده و با تعبیر «و لقد قالوا کلمة الکفر» از آن یاد کرده است.
رفتار رسول خدا صلىاللهعلیهوآله با منافقانى که آنان را مىشناختند و در ارتداد آنان تردید نداشتند، همراه با اغماض و تسامح و مدارا بود؛ زیرا در عمل، در میان مسلمانان همان شهادت لسانى ملاک اسلام به شمار مىآمد.(64) قرآن کریم گروهى از منافقان را، که با یکدیگر تبانى کرده بودند تا پیامبر صلىاللهعلیهوآله را در راه بازگشت از تبوک به قتل برسانند، ولى پیامبر صلىاللهعلیهوآله توسط جبرئیل از جریان آگاهى یافتند و آنان را از مسیر خویش دور ساختند،(65) مرتد محسوب داشته، از آنان با عباراتى مانند «قد کَفرتُم بعد ایمانکُم» (توبه: 66) «لقد قالوُا کلمةَ الکُفر» و «کفروا بعدَ اسلامِهِم» (توبه: 74) یاد کرده است.
پیامبر صلىاللهعلیهوآله از حذیفه الیمان پرسیدند: آیا آنان را شناختى؟ گفت: هیچ یک را نشناختم آن حضرت نام یکایک آنان را بردند. حذیفه گفت: چرا دستور نمىدهید تا آنان را بکشند؟ پیامبر صلىاللهعلیهوآله فرمودند: دوست ندارم عرب بگوید: محمد صلىاللهعلیهوآله وقتى توسط یارانش به پیروزى رسید، به کشتن آنان پرداخت.(66) علّامه طباطبایى ذیل آیه یادشده مىنویسند: عفو و بخشش اینان مصلحتى بوده است، نه اینکه آنان توبه کرده باشند.(67)
پاسخ به یک سؤال
ممکن است سؤال شود که چرا دین اسلام براى مرتدان و دشنامدهندگان پیامبر صلىاللهعلیهوآله (سابّ النبى) و دیگر حرمتشکنان این چنین مجازات (اعدام) سختى را در نظر گرفته است، در حالى که این دین، دین رحمت و رأفت و تسامح و تساهل و پرهیز از خشونت است؟
در پاسخ باید گفت: اولاً: در نظر گرفتن مجازات سخت براى حرمتشکنان و مرتدان و استهزاکنندگان مقدّسات منحصر به دین اسلام نیست، بلکه همه ادیان آسمانى و غیرآسمانى در مقابل مخدوش شدن اصول و شکسته شدن حرمتها موضع داشتهاند.(68)
ثانیا، دین اسلام دقیقا به همین دلیل که دین محبت است، دشنامگوى پیامبر و استهزاکننده ارزشها را محکوم به مجازات مىداند. محبت و تقدّس ملازم یکدیگرند. ستون خیمه دین مقدّسات است. انسان خداوند را سرچشمه همه مقدّسات مىداند. اینکه پیامبر، قرآن، انبیاء علیهمالسلام و ائمه علیهمالسلام براى مؤمنان و مسلمانان و پیروان ادیان الهى مقدّسند، از آنروست که به سرچشمه قدس، که خداوند قدّوس است، مرتبطند. مگر مىشود دیانتى از سویى، در اوج محبت و صفا و رأفت باشد و از سوى دیگر، نسبت به آنان که حریم تقدّس و محبت را مىشکنند سختگیرى نکند؟ آن محبتها و نیز سختگیرىها، همه با توجه به کمال انسان معنا پیدا مىکنند.(69)
پی نوشت ها :
38ـ ابن هشام، همان، ج 4، ص 51 ـ 52 / ابن اثیر، همان، ج 3، ص 155 / ابن حجر عسقلانى، همان، ج 4، ص 94 ـ 95 / واقدى، همان، ج 2، ص 855
39ـ ابن هشام، همان / واقدى، همان، ج 2، ص 875
40ـ یعقوبى، همان، ج 1، ص 267 / واقدى، همان
41ـ امینالاسلام طبرسى، همان، ج 1، ص 223 ـ 224
42ـ ابن هشام، همان، ج 4، ص 53 / واقدى، همان / ابن سعد، همان، ج 2، ص 103
43ـ و44و45ـ محمدابراهیم آیتى، همان، ص 563 ـ 564
46ـ واقدى، همان، ج 1، ص 172 ـ 174 / امینالاسلام طبرسى، همان، ج 1، ص 185
47ـ آیتى، همان، ص 295
48ـ ابن سعد، همان، ج 2، ص 20ـ21
49ـ رفیعالدّین اسحاق بن محمد همدانى، سیرت رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله با تصحیح اصغر مهدوى، چاپ دوم، تهران، انتشارات خوارزمى، ج 2، ص 638 ـ 642
50ـ ابن هشام، همان، ج 3، ص 58
51ـ محمد ابن احمدالانصارى القرطبى، الجامع لأحکام القرآن، بیروت، دارالفکر، 1419 ق، ج 2، ص 85
52ـ در این باره، ر. ک: بقره: 109ـ 217 / آل عمران: 100 و 149 / نساء: 137 و 138
53ـ انعام: 108
54ـ راغب اصفهانى، همان، ص 540
55ـ آل عمران: 86 / محمد: 25
56ـ این قسمت از مقاله بىنام «آزادى بیان (ارتداد)»، مجله حوزه، ش 42 ـ سال 69، ص 49 ـ 63 استفاده شده است.
57ـ آل عمران: 144
58ـ عبد على بن جمعة العروسى الحویزى، تفسیر نورالثقلین، با تصحیح سیّد هاشم رسولى محلّاتى، قم، مطبعة الحکمة، بىتا، ج 3، ص 90
59ـ نگارنده، واقعه ردّه یا شورش نومسلمانان پس از رحلت رسول خدا صلىاللهعلیهوآله ، فصل «مدعیان دروغین پیامبرى»، (پایاننامه کارشناسى ارشد، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى (ره)، بهار 1379
60ـ محمدبن احمد قرطبى، همان
61ـ محمد صلىاللهعلیهوآله : 25ـ26
62ـ محمدبن حسن الطوسى، التبیان فى تفسیر القرآن، تحقیق احمد حبیب قصیر العاملى، بیروت، داراحیاء التراث العربى، د. ت، ج 3، ص 328
63ـ فضل بن الحسن الطبرسى، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، چاپ دوم، تهران، ناصرخسرو، بىتا، ج 5، ص 78 ـ 79
64ـ عبدالحسین زرینکوب، کارنامه اسلام، چاپ چهارم، تهران، امیرکبیر، 1369، ص 24
65ـ سید محمدحسین طباطبایى، المیزان فى تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، 1417 ق، ج 9، ص 353
66و67ـ سید محمدحسین طباطبایى، همان / ص 34
68ـ عطاءاللّه مهاجرانى، نقد توطئه آیات شیطانى، تهران، انتشارات اطلاعات، چاپ هفدهم، 1378، ص 132 ـ 135
69ـ همان، ص 142 ـ 144
منبع:فصلنامه معرفت شماره 52
/م