در بخش اول یادداشت سردار رشید آمده است: با توجه به اینکه فتح خرمشهر نقطه عطفی در تاریخ هشت ساله جنگ است از ابعاد مختلفی میتوان به آن توجه کرد، از جمله از این زاویه که آیا بعد از فتح خرمشهر میشد جنگ را پایان داد یا نه؟ حال از این زاویه نگاهی مختصر به نقش آقای هاشمیرفسنجانی داشته باشیم. بعد از جنگ، در دهه 70 خبری از مرحوم بازرگان در روزنامه ابرار منتشر شد که آقای هاشمی هم انکار نکرد. نکته این بود که مرحوم بازرگان گفته بود، بعد از فتح خرمشهر با آقای هاشمی درباره ادامه جنگ صحبت کردیم و ایشان مژده پایان جنگ را میداد. البته این نقل به مضمون است و میتوانید به منابع رجوع کنید.
چطور میشود ما از این طرف میبینیم که بازرگان میگوید آقای هاشمی گفته ما جنگ را تمام میکنیم و آقای هاشمی هم این خبر را انکار نمیکند و از طرف دیگر خبر موثق داریم که بعد از فتح خرمشهر سران سه قوه بالاتفاق به جز حاج احمدآقا که در جلسات سران سه قوه شرکت میکرد و نظرش با دیگران متفاوت بود، متفقا نظراتشان این بود که جنگ را با هدف مشخص ادامه بدهیم.
هدف مشخص این بود که بتوانیم حقوق خودمان را مطالبه کنیم. موضوع این بود که هیچ کس حاضر نبود حقوق ایران را بپردازد یا به آن اذعان کند. مطالبی گفته میشود که عربستان صندوق گذاشته بود و مانند این، خبرهای مربوط به قبل از فتح خرمشهر است یعنی قبل از اینکه ما به مرزها برسیم؛ وعده گذاشتن صندوق مشترکی را داده بودند که هم به ایران و هم به عراق کمک مالی کنند ولی بحثی از تعیین متجاوز مطرح نبود. اما وقتی به فتح خرمشهر و مرز رسیدیم دیگر خبری از آن وعدهها هم نشد و به عبارت دیگر یک توطئه بود که ما از جنگ دست بکشیم و دشمن را ناچار به بازگشت به پشت مرزها نکنیم. وقتی خرمشهر فتح شد و حقوق ما را کسی به رسمیت نشناخت و حاضر نشدند به ما غرامت بدهند. از آن طرف هم 9 ماه نبرد موفق یکی پس از دیگری، بالای 30 هزار اسیر در این مدت از دشمن گرفتن و حس پیروزی در ملت و از طرف دیگر دشمن نابکاری که حاضر نیست حق و حقوق ما را بدهد، طبیعی است که برای مطالبه حقوقمان تا رسیدن به هدف وضعیت را ادامه بدهیم.
اگر از این زاویه آن را کنکاش کنیم میبینیم انگار آن اطلاعاتی که مرحوم بازرگان منتشر میکند با این خبر موثقی که ما داریم و قطعی هم هست، همپوشانی دارد و هیچ تناقضی با هم ندارد یعنی آقای هاشمی قول پایان جنگ را به مرحوم بازرگان داده اما این پایان جنگ باید طوری باشد که ملت هم بپذیرد و مقداری عقلانی باشد و نمیتوانستیم در شرایط پیروزی از غرامت و متجاوز بودن دشمن صرف نظر کنیم. حالا اگر از متجاوز بودن دشمن را هم قابل صرف نظر کردن بدانیم از غرامت نمیتوانستیم صرف نظر کنیم. پس این دوره از این زاویه شروع میشود که اگرچه دستاندرکاران کشوری همچنان در اداره امور کشور سرگرم سامان دادن وضعیت آشفته کشور بعد از انقلاب و حوادث پیش آمده مخصوصا در قصه حذف جریان مشهور به جریان لیبرال بودند، در عین حال چون نقطه عطفی پیش آمد تا کشورداران و لشکریان با هم نشست مشترکی داشته باشند و در آن نشست مشترکا به این نتیجه رسیدند که برای گرفتن غرامت باید وضعیت را ادامه بدهیم. البته نظامیان تاکیدشان غرامت نبود و تاکیدشان بر تقویت تامین مرزها بود. همچنان که وقتی مسوولان سیاسی تاکید بر غرامت داشتند، نتوانستند نظر امام را برای ادامه جنگ جلب کنند اما وقتی نظامیان آمدند بحث کردند که عدم تداوم جنگ مرزها را عنقریب به خطر میاندازد با این استدلال موافقت امام را جلب کردند.
در این دوره آقای هاشمی آنچه بر خودش وظیفه میدانست دنبال کردن پایان مفتخرانه و مقبولانه جنگ بود. اما لازمه گزینه ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر، نیازمند تغییر استراتژی بود؛ ورود به فاز جدید، عبور از مرزها و ورود به خاک عراق به گزینش یک استراتژگی جدید نیاز داشت. این استراتژی جدید ابزار و روشهای جدیدی را ایجاب میکرد، اما متاسفانه این مساله مورد توجه نبود. در حالی که درست نقطه مقابل ما، عراقیها استراتژی جدیدی انتخاب کردند و ابزار و روشهای جدیدی را برای دفاع اتخاذ کردند؛ بنابراین نتوانستیم در این دوره خواستهای سران سه قوه و آقای هاشمی را به عنوان شخصیت شاخص آن مجموعه محقق کنیم.
در این پروسه رییسجمهوری وقت براساس حقوق قطعی خویش خواهان تغییر نخستوزیر بود. از سوی دیگر نیروهای رزمنده مخصوصا سپاهی و فرماندهی سپاه معتقد بودند که اگر آقای میرحسین از ریاست دولت کنار برود، پشتیبانی دولت در جنگ ضعیف میشود و به همین خاطر از امام خواستند که از میرحسین حمایت کند و در واقع برای تثبیت آقای میرحسین به عنوان نقش دولت در پشتیبانی جنگ، آقای هاشمی نقش موثری داشت و گویی که از موضع دوم شخصیت کشور، عامل هماهنگکننده بین دولت و قوای کشوری و لشکری و هماهنگکننده بین رییسجمهوری و نخستوزیر بود و عموما سپاه برای پیش ببرد برنامههایش هاشمی را برای مفاهمه انتخاب کرده بود.
روایت سختیهای فرزند هاشمی بودن به روایت دخترش فاطمه
همچنین ایسنا نوشت:
فاطمه هاشمی با اشاره به حاشیهسازیهای مخالفان آیتالله هاشمی برای او و خانواده اش گقت: این حاشیهها حتی قبل از ریاستجمهوری پدر و زمانی که رییس مجلس هم بود وجود داشت. مثلا من و خواهرم آن زمان روسری رنگین سر کرده و جوراب سفید پا میکردیم به همین دلیل به ما میگفتند بدحجاب اما هر روز که میگذشت حاشیهسازیها هم بیشتر میشد چون تندروهای اصلاحطلب و اصولگرا با مشی اعتدالی پدر مخالف بودند. اوایل با خود وی مخالفت میکردند اما دیدند چون به نتیجه نمیرسند، سراغ خانواده رفتند. به قول محمدرضا بهشتی، آنها خانواده هاشمی را گروگان گرفتند. پدر هم در مقابل این فشارها به ما میگفت به خاطر خدا و نظام اسلامی صبوری کنید.
او گفت: با اشاره به اینکه «پدر اعتقاد داشت که در دعواها هرچه کمتر جواب بدهیم، بهتر است چون عدهای هستند که کارشان ایجاد دعواست»، اظهار کرد: تندروهای اصلاحطلب و اصولگرا چون با مشی اعتدالی پدر مخالف بودند، اوایل با خود وی مخالفت میکردند، اما دیدند چون به نتیجه نمیرسند، سراغ خانواده رفتند.
فاطمه هاشمی در پاسخ به این سوال که آیا رویکرد سکوت ایشان در برابر هجمهها جواب داد؟ گفت: بالاخره ایشان اعتقاد داشت که در دعواها هر چه کمتر جواب بدهیم بهتر است چون عدهای هستند که کارشان ایجاد دعواست. در خاطرات ایشان هم اشاره شده است که اوایل بین دولت، مجلس و سپاه همیشه دعوا بوده است و به جای انجام وظایف باید این دعواها را حل میکردیم.
29215