ماهان شبکه ایرانیان

مروری بر کارنامه علمی و عملی شهید آیت الله قاضی طباطبائی (۱)

گفتگو با حجت الاسلام و المسلمین سید هادی خسروشاهی *درآمد   آنچه در پی می آید روایتی مستند از برخی زوایای حیات علمی و عملی شهید آیت الله سید محمد علی قاضی طباطبائی است که از ربع قرن آشنائی و مراوده حجت الاسلام و المسلمین سید هادی خسروشاهی با آن شهید گران قدر مایه می گیرد

مروری بر کارنامه علمی و عملی شهید آیت الله قاضی طباطبائی (1)
گفتگو با حجت الاسلام و المسلمین سید هادی خسروشاهی

*درآمد
 

آنچه در پی می آید روایتی مستند از برخی زوایای حیات علمی و عملی شهید آیت الله سید محمد علی قاضی طباطبائی است که از ربع قرن آشنائی و مراوده حجت الاسلام و المسلمین سید هادی خسروشاهی با آن شهید گران قدر مایه می گیرد . نزدیک شدن به پاره ای از نکات مهم و پرداختن به پاره ای از سرفصل های مغفول حیات سیاسی قاضی ، این گفت و شنود را برای محققان حیات آن بزرگوار در مکانتی ارجمند قرار می دهد . با سپاس از استاد خسروشاهی که علاوه بر پذیرش گفت و گو و تصحیح دقیق آن ، اسناد و تصاویر تاریخی خویش را در اختیار شاهد یاران قرار داد اند .

نخست چگونگی آشنایی خودتان با آیت الله شهید قاضی طباطبائی را بیان بفرمائید .
 

آیت الله سید محمد علی قاضی طباطبائی در سال 1293 هـ.ش در خاندانی معروف به علم و روحانیت و منسوب به سادات آل عبدالوهاب طباطبا، در تبریز به دنیا آمد . (1)... پس از فراگیری مقدمات ، برای ادامه تحصیل به حوزه علمیه قم رفت و سالیانی متمادی در آنجا به تحصیل علوم اسلامی اشتغال یافت؛ سپس برای تکمیل مراحل علمی به حوزه نجف مشرف شد و از محضر علماء و مراجع عظام آن حوزه مشرفه نیز بهره مند گردید و سرانجام در سال 1331 شمسی به تبریز مراجعت نمود و به تألیف و تدریس و تبلیغ و اقامه نماز در مسجد مقبره و مسجد شعبان، واقع در خیابان تربیت پرداخت.
این ایام ،دوران نوجوانی من بود و من نخستین بار ایشان را که به دیدار پدرم - آیت الله سید مرتضی خسروشاهی - آمده بود ، در بیرونی منزلمان دیدم . اتاق بزرگ بیرونی که محل برگزاری مجالس و تدریس و عزاداری حسینی بود - در تبریز این قبیل اتاق ها را «طنبی»! یا چهار دری می نامند -آن روز مملو از مجتهدین تبریز بود. در آن روزگار تعداد مجتهدان این شهر بالغ بر چهل نفر می شد. آیت الله قاضی که تازه از نجف برگشته بود و از علمای جوان محسوب می شد، چون کمی دیر به جلسه اجتماع علماء رسیده بود ، متواضعانه در همان دم در نشست که من یا اخوی آقا سید جعفر برای ایشان چائی بردیم . این نخستین دیدار من با ایشان بود، اما در دیدار نخستین یا بازدید پدرم از ایشان، متأسفانه، برخلاف معمول حضور نداشتم . منزل ما در وسط شهر، خیابان تربیت - کوچه کرباسی - قرار داشت . مسجد پدر من هم برای اقامه نماز مغرب و عشاء در اواسط همان خیابان واقع شده بود که «مسجد ملا کربلائی علی » نام داشت و محل حضور بازاریان و اهل محل برای اقامه نماز محسوب می شد . من هم اغلب همراه پدر در نماز جماعت شرکت می نمودم . قبل از ابوی ، آقای اخوی ، آیت الله آقا سید احمد خسروشاهی در آنجا اقامه نماز می کرد و پس از انتقال ایشان به محله « تاج احمدی ها » یکی دیگر از علماء در آن مسجد اقامه نماز می کرد، ولی من برای شرکت در نماز جماعت، اغلب شب ها به مسجد شعبان می رفتم؛ البته این مسجد هم در نزدیکی منزل ما -اول خیابان تربیت - قرار داشت .

آشنائی و روابط شما به همان اقامه نماز در مسجد ایشان خلاصه می شود ؟
 

نخیر! این آغاز کار بود ...چون آیت الله قاضی اهل قلم و نویسندگی بود و در مجلاتی مانند «العرفان » چاپ صیدا - لبنان _ مقاله می نوشت و یا مقالات اساتید و شخصیت های معروف علمی مانند آیت الله شیخ محمد حسین کاشف الغطاء را جمع آوری می کرد و من هم علی رغم صغر سن ، علاقمند به آشنائی به این نوع کارها و مقالات بودم ، به طور طبیعی خدمت ایشان می رسیدم.
مجموعه نخست آن مقالات تحت عنوان ـ الفردوس الاعلی » یک بار در نجف چاپ شده بود و به صورت کامل تر هم برای بار دوم در تبریز به چاپ رسید . یک مجموعه دیگر هم از آثار آیت الله کاشف الغطاء با مقدمه و توضیحات ایشان، تحت عنوان : «جنة المأوی » باز در تبریز چاپ شد که شامل مقالات و بحث های علمی و تاریخی متنوعی بود .

این رابطه در واقع علمی - فرهنگی، آیا همچنان ادامه یافت ؟
 

نه متأسفانه! چون من پس از سال 1332 و رحلت والد معظم، خیلی در تبریز نماندم و راهی حوزه علمیه قم شدم ، ولی تابستان ها که به تبریز برمی گشتم ، باز خدمت ایشان می رسیدم .

گویا در جریان انجمن های ایالتی و ولایتی ، شما از طرف امام خمینی و آیت الله شریعتمداری به سراغ ایشان رفته و پیام آقایان را ابلاغ کرده اید و ایشان ابتدا عکس العمل مثبتی نداشته اند ؟
 

بلی! خوب این در آغاز حرکت امام و مراجع قم بود ... در آن ایام، امام خمینی بنده را خواستند و نسخه ای از متن تلگراف خودشان را در مخالفت با جریان انجمن های ایالتی و ولایتی و شرکت زنان در انتخابات و ... به من دادند و فرمودند که به تبریز بروم و با آیت الله آقا میرزا مجتهدی و آیت الله سید احمد خسروشاهی که از همدوره های امام در دوران حاج شیخ عبدالکریم حائری در حوزه علمیه قم بودند، ملاقات کنم و سپس دیگر علمای آذربایجان را در جریان امور قرار دهم تا آنها هم اعلامیه مشابهی بدهند و اقدام کنند ... من البته قبل از سفر به تبریز، به سراغ آیت الله شریعتمداری هم رفتم و ایشان نظریه «حاج آقا »-امام خمینی - را تأیید و تأکید کردند که علمای آذربایجان باید حرکتی داشته باشند و با قم هماهنگ شوند .
من با مسوده تلگراف به شاه و یک اعلامیه به نام علمای تبریز ، به سراغ اخوین و آیت الله مجتهدی و چند نفر دیگر از آقایان رفتم و آنها آن تلگراف و اعلامیه تهیه شده را امضاء کردند ... البته برای جمع آوری امضا نیاز به «همکار» داشتم که به سراغ مرحوم آقای شیخ محمد حسن بکائی و مرحوم آقا شیخ محمود وحدت - هر دو از وعاظ معروف تبریز-رفتم و همراه آنها به دیدار بقیه علما رفتیم که اغلب آنها آماده امضا کردن بیانیه بودند ...
روزی صبح زود همراه آقای بکائی به منزل آیت الله قاضی که در محله مقصودیه - باز نزدیک منزل ما - قرار داشت ، رفتیم ... ایشان مشغول تدریس به چند نفر از طلاب بودند ... من تلگراف را وسط درس - چون عجله داشتیم - به ایشان دادم تا امضا کنند . متأسفانه ایشان با شک و تردید به آن نگاه کردند و امضا نکردند که در این مورد، مرحوم آقای بکائی قضیه را چنین می نویسد: «در مورد تصویب نامه انجمن های ایالتی و ولایتی، جناب حجت الاسلام و المسلمین آقای سید هادی خسروشاهی مسوده تلگرافی را از جانب حضرت امام به تبریز آورد که بنا بود پاک نویس این تلگراف در شهرهای کشور امضا شده و به محل مورد نظر مخابره گردد. آقای خسروشاهی با معیت من به خانه آقای قاضی طباطبائی جهت امضاء بردیم که ایشان با امتناع از امضا کردن گفتند : امام جمعه و آقای سید عبدالحجه ایروانی امضاء کنند بعداً من امضا می کنم و ما خائباً مأیوساً از خانه ایشان برگشتیم و ناگفته نگذارم به همراه آقای خسروشاهی با ماشین جیپ یکی از دوستانم به نام آقای محمد حسین علی زاده که یک نفر جوان با ایمانی بوده است ، به خوی و ارومیه رفتم و صورت تلگراف پاکنویس شده وسیله علماء آن دو شهر امضاء و به محل مورد نظر مخابره گردید.» ( انقلاب نامه ، محمد حسن بکائی ، چاپ تهران 1383 ، صفحه 98 و 99 )- البته غیر از آن دو شهر، به «مرند » و « عجب شیر » هم رفتیم و اغلب علماء آن بلاد تلگرافاتی به مرکز مخابره کردند .

آیت الله قاضی برای عدم امضا تلگراف به شاه چه دلیلی داشتند ؟
 

همان طور که آقای بکائی اشاره کرده ، ایشان گفتند: اول آقای ایروانی و امام جمعه تبریز امضا کنند، بعد من امضا می کنم!... ما البته به سراغ امام جمعه تبریز که منصوب بود ، نرفتیم؛ اما آیت الله سید عبدالحجت ایروانی - پدر مرحوم آیت الله سید عبدالمجید ایروانی - گفتند من وارد «منازعات»! نمی شوم . بهتر است « مذاکره » شود نه منازعه! البته آیت الله قاضی اعلامیه را پس از امضای گروهی از علما امضا کردند که متن آن چنین است :

اعلامیه علماء و روحانیون تبریز
 

بسمه تعالی شانه العزیز
در تعقیب تلگرافات عدیده حضرات مراجع و آیات عظام قم و نجف دامت برکاتهم درباره تصویب نامه اخیر دولت که بر خلاف آئین مقدس اسلام و قانون اساسی شرط اسلام و مرد بودن انتخاب کننده و شونده را حذف نموده و قسم به قرآن مجید را مبدل به کتاب آسمانی نموده اند . بدین وسیله جامعه روحانیت آذربایجان تا حصول نتیجه قطعی و اعلام صریح الغاء مواد سه گانه پشتیبانی کامل خود را از مراجع بزرگ و پیشوایان دینی اظهار نموده و در دفاع از حریم مقدس اسلام و قرآن از انجام هیچ گونه وظیفه دینی خودداری نخواهند نمود .
الاحقر احمد اهری -العبد ابوالقاسم گرگری -الاحقر سید محمد بادکوبی-الاحقرحسن الحسینی انگجی -الاحقرکاظم دینوری- الاحقرالحاج سید مرتضی مستنبط - الاحقر سید احمد خسروشاهی -الاحقرعبداله مجتهدی - الاحقر سید ابوالفضل خسروشاهی -الاحقرجواد سلطان قرائی -الاحقرعبدالله سرابی -الاحقرمحمد توتونچی - الاحقرعلی الموسوی مولانا -الاحقر جعفر الاشراقی -الاحقرمحمد علی قاضی طباطبائی -الاحقر سید یوسف الهاشمی -الاحقر سید مهدی دروازه ای -الاحقر سید محمد علی انگجی -الاحقر سید محمد فقیه -الاحقر عبدالحسین غروی -الاحقر محمود الموسوی خلخالی -الاحقر محسن آیت الله شربیانی -الاحقرسید کاظم الموسوی اهرابی -الاحقرحسین هشترودی -الاحقر سید مرتضی خلخالی -الاحقر مصطفی الموسوی مولانا- الاحقر زین العابدین نوبخت - الاحقر سید محمد علی خلخالی .
علاوه بر این اعلامیه ، تلگرافی هم مانند مراجع قم و علمای دیگر بلاد به شاه مخابره شد که امضای میرزا جعفر شیخ الائمه امام جمعه تبریز و چند نفر دیگر که اعلامیه را امضا نکردند ، پای آن دیده می شود ...

پس آیت الله قاضی مخالف انقلاب نبود ؟
 

نخیر! اصولاً در اوائل امر صحبت از «انقلاب» نبود ، بلکه «نصیحت و ارشاد » بود و اینکه مثلاً «زنان در انتخابات » شرکت نکنند! «سوگند به قرآن » هدف نشود ، ولی آیت الله آقای قاضی بعدها که حرکت اوج گرفت، به میدان آمد و بیش و پیش تر از دیگران به مبارزه پرداخت و در این رابطه بارها دستگیر و تبعید و زندانی شد ...و پس از پیروزی انقلاب هم که می دانیم به مبارزه علیه توطئه ها و عوامل استکبار ادامه داد و تا مرز شهادت پیش رفت که این توفیق نصیب همگان نگردید .

پس از اوج گرفتن مبارزات ، مرحوم آیت الله قاضی و اخوی شما آیت الله خسروشاهی دستگیر و به تهران تبعید شدند ؟
 

بلی ، در یک اقدام نابخردانه، طبق درخواست سرتیپ مهرداد ، رئیس ساواک آذربایجان شرقی ، هر دو بزرگوار را همراه چند نفر دیگر از علما و وعاظ تبریز دستگیر و به تهران اعزام و در قزل قلعه تهران زندانی شدند ... مرحوم حجت الاسلام و المسلمین جناب حاج شیخ علی دوانی ، مورخ منصف معاصر درباره این دستگیری و تبعید چنین می نویسد:«...علمای اعلام تبریز ترتیب کار را طوری داده بودند که هر شب در مسجد یکی از آقایان ، همگی اجتماع کنند و ضمن بیان مسائل اسلامی ، مردم را در جریان روز و آنچه برای مراجع عالیقدر و شخص آیت الله خمینی روی داده بود قرار دهند. این کار عملی شد و مردم نیز استقبال پرشوری از آن به عمل آوردند .
عمال رژیم ضد مردمی نیز در تاریخ 12 آذر 1342 سه تن از علماء و ائمه جماعت: مرحوم حاج سید احمد خسروشاهی ، حاج سید محمد علی قاضی طباطبائی و حاج سید مهدی دروازه ای و دو تن از وعاظ به نام آقایان حاج میرزا حسن ناصرزاده و حاج میرزا محمد حسین انزابی را دستگیر و به تهران آوردند و مستقیماً به زندان قزل قلعه برده و زندانی نمودند .
به دنبال دستگیری روحانیون تبریز ، اهالی غیرتمند این شهر دست به اعتصاب زدند و بازار و مغازه های خیابان ها بسته شد . این اعتصاب تا چهار روز ادامه داشت . رژیم شاه به منظور سرکوبی اعتصاب کنندگان، حکومت نظامی اعلام کرد و عده ای از مردم را بازداشت نمود ... آقایان علما و وعاظ تبریز 15 روز در زندان سلطنت آباد و 45 روز در زندان قزل قلعه و سپس در منازل تحت مراقبت شدید مأمورین قرار داشتند که از زندان هم بدتر بر آنها گذشت ...» (نهضت روحانیون ایران، تألیف: علی دوانی ، ج 4 ص 240)
یکی از کارهای جالب مردم تبریز این بود که پس از دستگیری آقایان ، عکس های آنان را در کنار عکس های مراجع قم و نجف و مشهد به شکل پوستر چاپ و در سطح وسیعی پخش کردند و ساواک هم به علت اینکه پوستر حاوی عکس های مراجع بود ، نتوانست آنها را جمع آوری کند .

پی نوشت ها :
 

1.مرحوم استاد علامه طبابائی تاریخ خاندان آل امیر عبدالوهاب را در نجف نوشته اند که من نسخه آن را اخیراً از فرزندشان،آقای مهندس عبدالباقی طباطبائی گرفتم و به عنوان جلد 21 مجموعه آثار علامه طباطبائی نقل کرده ام.
 

منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 51
ادامه دارد...
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان