خبرگزاری مهر – گروه فرهنگ: شعرش به تعبیر رهبر حکیم انقلاب، خوش لفظ و از دل برآمده بود؛ وقتی که معظم له در پیام تسلیتشان به مناسبت رحلتش چنین فرمودند:
"درگذشت شاعر قرآن و عترت جناب آقای حبیب الله چایچیان (حِسان) را به جامعه ادبی کشور و شعرای ولائی و آئینی و بخصوص به خانواده و بازماندگان گرامی ایشان تسلیت عرض می کنم و حشر با اولیاء الهی را از خداوند برای ایشان مسألت می نمایم.
شعر خوش لفظ و از دل برآمده این شاعر عزیز در شمار یادگارهای ارزنده شعر دینی و آئینی روزگار ما است و در خاطره ها و زبان ها خواهد ماند إن شاء الله.
خداوند درجات وی را عالی فرماید"
و اکنون و در این روزها، چهلمین روز درگذشت او گرامی داشته می شود و این در حالیست که بر اساس وصیت نامه اش، هزینه مراسم چهلم، صرف امور خیریه خواهد شد؛ همو که خود از اهل خیر بود و خیرِ توبه و بازگشت به دامان الهی را برای همه گنهکاران می خواست:
خیز ای بنده ی محروم و گنهکار بیا
یک شب ای خفته ی غفلت زده، بیدار بیا
بس شب و روز که در زیرِ لَحَد خواهی خُفت
دم غنیمت بشمار امشب و بیدار بیا
شب فیض است و درِ توبه و رحمت باز است
خیز ای عبدِ پشیمان و خطاکار بیا
پرده ی شب که بُوَد آیتِ ستّاریِ من
دور از دیده ی مردم به شب تار بیا
این تویی؛ بنده ی آلوده و شرمنده ی من
این منم؛ خالقِ بخشنده ی ستّار بیا
مگشا دست نیازت به عطایِ دگران
دل به من بسته و بگسسته ز اغیار بیا
فرصت از دست مده؛ می گذرد این لحظات
منشین غافل و بی حاصل و بیکار؛ بیا
او از 15 سالگی می سرود و این سرودن را به تشویق مادر خود ادامه داد؛ اما از جایی عهد کرد که از مدح و مرثیه اهل بیت و حضرات معصومین (ع) خارج نشود و جُز آن نسراید.
و اما یکی از مشهورترین اشعار آن شاعر آئینی، درباره حلقه عُشّاق در شب عاشوراست:
امشب شهادت نامه ی عُشّاق امضا می شود
فردا ز خون عاشقان، این دشت دریا می شود
امشب کنار یکدگر، بنشسته آل مصطفی
فردا پریشان جمعشان، چون قلب زهرا می شود
امشب بود برپا اگر، این خیمه ی خون خدا
فردا به دست دشمنان، بر کنده از جا میشود
امشب صدای خواندن قرآن به گوش آید ولی
فردا صدای "اَلأمان"، زین دشت بر پا می شود
امشب کنار مادرش، لب تشنه اصغر خفته است
فردا خدایا بسترش، آغوش صحرا می شود
امشب که جمع کودکان، در خواب ناز آسوده اند
فردا به زیر خارها، گمگشته پیدا می شود
امشب رقیه حلقه زرین اگر دارد به گوش
فردا دریغ این گوشوار از گوش او وا می شود
امشب به خیل تشنگان، عباس باشد پاسبان
فردا کنار علقمه، بی دست، سقّا می شود
امشب که قاسم زینت گلزار آل مصطفاست
فردا ز مرکب سرنگون، این سرو رعنا می شود
امشب بُوَد جای علی، آغوش گرم مادرش
فردا چو گل ها پیکرش، پامالِ اعدا می شود
امشب گرفته در میان، اصحاب، ثار الله را
فردا عزیز فاطمه، بی یار و تنها می شود
امشب به دست شاه دین، باشد سلیمانی نگین
فردا به دست ساربان، این حلقه یغما می شود
امشب سَرِ سِرّ خدا، بر دامن زینب بُوَد
فردا انیس خولی و دیر نصارا می شود
ترسم زمین و آسمان، زیر و زبر گردد حسان
فردا اسارت نامه ی زینب چو اجرا می شود
و این هم، یکی دیگر از معروف ترین اشعار آن مرحوم که ابیاتی از آن با نوای آسمانی استاد محمدعلی کریمخانی و با آهنگسازی و تنظیم آریا عظیمی نژاد، دل و جان زائران آستان قدس رضوی را جلا می دهد:
آمدم ای شاه پناهم بده
خطّ امانی ز گناهم بده
ای حرم ات مَلجأ درماندگان
دور مران از در و راهم بده
ای گل بی خارِ گلستانِ عشق
قُرب مکانی چو گیاهم بده
لایق وصل تو که من نیستم
اذن به یک لحظه نگاهم بده
ای که حریم ات مَثَلِ کهرباست
شوق و سبک خیزی کاهم بده
تا که ز عشق تو گدازم چو شمع
گرمی جانسوز به آهم بده
لشکر شیطان به کمین من اند
بی کسم ای شاه؛ پناهم بده
از صف مژگان نگهی کُن به من
با نظری یار و سپاهم بده
در شب اول که به قبرم نهند
نور بِدان شامِ سیاهم بده
ای که عطابخش همه عالَمی
جمله حاجات مرا هم بده
آن چه صلاح است برای "حِسان"
از تو اگر هم که نخواهم بده
باید گفت بخش مهمی از اشعار به جای مانده از آن شاعر پیشکسوت آئینی، اشعار عاشورایی است که بخشهایی از آنها در یکی از دیوانهای به یادگار مانده از او یعنی "ای اشک ها بریزید" در دسترس است:
باز این چه نواست؛ وز کجا می آید
کاین نغمه به گوش آشنا می آید
یا رب چه غبار دلنشینی ست که باز
بر لوح دل از خاطره ها می آید
این کیست؛ که از قِصّه پُر غُصّه ی او
غمهای دگر، به انتها می آید
این کیست؛ که بر پرده ی دل چنگ زند
کز شور غمش، دل به نوا می آید
این کیست؛ که از شتاب چرخ عمرش
گرد غم و طوفان عزا می آید
این کیست؛ که از شعار آزادی او
بر گوش مجاهدان، ندا می آید
این کیست؛ که هر کس شنود نامش را
با چشم تر و نوحه سرا می آید
این کیست؛ که هر جا گذرد همچو بهار
بوی گل سرخ از فضا می آید
این کیست؛ که حج خویش ناکرده تمام
لبیک به لب به نینوا می آید
خون در دل عاشقان حق می جوشد
یک لاله عذار حق نما می آید
از شهر نبی، مسافری سرگردان
با قافله اش به کربلا می آید
این عاشق سرگشته، حسین است، حسین
کاینجا به مَشیّت خدا می آید
این ذبح عظیم است که از بیت خدا
با جمله عزیزان به منا می آید
اکبر به شتاب، از پیِ ثار الله
با قلب حسین، پا به پا می آید
قاسم که درین سفر به جایِ حَسَن است
آید به نظر که مجتبی می آید
عباس به پاس محمل خواهر خویش
چون سایه ی زینب ز قفا می آید
گر جنگ و ستیز است، خدایا، در پیش
پس دختر زهرا به کجا می آید
کس نیست "حسانا" که بپرسد ز رُباب
با اصغر شش ماهه چرا می آید؟
و این هم شعر عاشورایی دیگری از آن شاعر خوش لفظ که یاد کربلا و اربعین را در دلها زنده می کند:
بار بگشایید؛ اینجا کربلاست
آب و خاکش با دل و جان آشناست
بر مشام جان رسد بوی بهشت
به به از این تربت مینوسرشت
کربلا، ای آفرینش را هدف
قبله گاه عاشقان از هر طرف
طور عشق است و مطاف انبیا
نور حق اینجاست؛ ای موسی بیا
جسم را إحیا اگر عیسی کند
جان و تن را کربلا إحیا کند
گر سلامت رفت؛ از آتش خلیل
نور ثارالله شد او را دلیل
کربلا، قربانگه ذبح عظیم
عرش رحمان را صراط مستقیم
گر خدا خواهی؛ برو این راه را
کُن زیارت کوی ثارالله را
شد ز عاشورای او یک اربعین
قتلگاهش را به چشم دل ببین
ماه، اینجا، واله و سرگشته است
وان شهاب ثاقب از خود رفته است
گَرد غم، افشانده بر سر، کهکشان
اشک خون ریزد هنوز از آسمان
اختران، سوزند چون شمع مزار
مرغ شب می نالد اینجا زار، زار
گاه در صحرا خروش و گه، سکوت
خفته در اینجا شهیدی لا یموت
حضرت سجّاد بر خاکش نوشت
تشنه لب شد کشته سالار بهشت
اربعین است؛ اربعین کربلاست
هر طرف غوغایی از غمها به پاست
گویی از آن خیمه های نیمسوز
خود صدای "اَلعَطش" آید هنوز
هر کجا نقشی، ز داغ ماتم است
هرچه ریزد اشک؛ در اینجا، کم است
باشد از حسرت در اینجا یادها
هان به گوش دل شنو؛ فریادها
در دل هر ذره، صدها مطلب است
ناله ی سجّاد و اشک زینب است
باید اینجا داشت گوشِ معنوی
تا مگر این گفتگوها بشنوی
عمه جان، اینجا حسین از پا فتاد
چهره بر این تربت خونین نهاد
عمه جان، این قتلگاه اکبر است
جای پای حیدر و پیغمبر است
عمه جان، قاسم، در اینجا شد شهید
تیر بر قلب حسین اینجا رسید
عمه جان، عباس اینجا داد دست
وز غمش پشت حسین اینجا شکست
اصغر لب تشنه، اینجا، عمه جان
شد ز تیر حرمله خونین دهان
از برای غارتِ یک گوشوار
شد در اینجا، کودکی نیلی عذار
تا قیامت، کربلا ماتمسراست
حضرت مهدی، "حسان"، صاحب عزاست
حِسان در ایام زندگی خود، بارها از شاعران جوان می خواست تا به مدح و رثای اهل بیت (ع) و البته مفهوم کلیدی و حیاتبخش "امر به معروف و نهی از منکر" توجه ویژه ای داشته باشند و این اشعار را با اِخلاص بسرایند که إن شاء الله همین اشعار، نجات دهنده آنها باشد.
روحش شاد و یادش گرامی باد.