آزمایش بدیهیات
اگر به دهه 1950 برگردیم خواهیم دید که جامعه شناسان بر این عقیده بودند که فرقه ها گروه هایى زوال پذیر هستند که تنها یک نسل دوام مى آورند. امروزه این عقیده را همه ما به کنار نهاده ایم، چون با شمارى از ادیان جدید مواجه هستیم که موجودیت آنها به نسل سوم و حتى بیشتر رسیده است. از میان شمار زیاد ادیان جدید برخى مى آیند و مى روند، اما آنهایى که مى میرند، مرگشان هیچ ارتباطى با سپرى شدن یک نسل از موجودیت آنها ندارد. اکثر نهضت هاى نوین دینى که نوعى موفقیت را در تجربه خویش دارند، به خاطر آینده قابل رؤیتى که دارند، از چنین وضعیتى برخوردار هستند.
این عقیده که ادیان جدید میرا و زوال پذیر هستند، به طور کلى بر این باور استوار است که این ادیان در پیرامون یک رهبر فرهمند بنیان شده اند و با مردن این رهبر قلب تپنده گروه از آن گرفته مى شود. مرگ رهبر به مثابه یک حادثه تلخ و ویرانگر به تصویر کشیده مى شود. ما اینک مى دانیم که قضیه اینگونه نیست. بنیان گذارانِ ادیان جدید به ویژه در نسل جدید، مهم هستند، اما بسیارى از آنان به سرعت به مسأله تأسیس سازمانى که بتواند گروه را به آینده دراز بعد از مرگ رهبرى کنند، توجه نشان مى دهند. هر دینى که بتواند در زمان حیات رهبر تداوم یابد، فراتر از میزان حیات بنیان گذار دوام خواهد یافت. اگرچه مرگ رهبر حادثه اى ناگوار است، اما ویرانگر نیست. در طى دهه گذشته ما شاهد گروه هایى بودیم که حادثه مرگ رهبر را پشت سر گذاشتند، بدون این که وقفه اى در تپش قلب حیات آنها رخ داده باشد.
ادیان جدید توسط یک نفر (و گاهى توسط جمعى کوچک) ایجاد مى شوند. با رشد و نمو این ادیان نسل اولیه به سرعت متحول مى شود; یک ایدئولوژى منسجم شکل مى گیرد و دسترسى بلاواسطه به بنیان گذار دیگر امکان پذیر نخواهد بود. این دورانِ تحول سریع تا حدودى دوره آزمایش است که طى آن، بنیان گذار به بررسى و آزمایش عقاید جدید مى پردازد و باقیمانده این دوره صرف آموزش آهسته تعالیم کاملا جدید دینى به کسانى مى شود که در دینى دیگر یا بدون اعتقاد به هیچ دینى پرورش یافته اند. در نسل دوم روند این تحول به طور قابل توجهى کند مى شود، اما هیچگاه متوقف نمى شود. (البته مؤلفه تحولْ مطالعات موردىِ ما را به سرعت قدیمى و کهنه و در قبال حیات گروه، نارسا خواهد ساخت.)
ادیان جدید با تنوع زیادى رواج مى یابند. آنها نگاه اصلى خود را از یکى از ادیان متنوع موجود گزینش مى کنند; تلفیقى آگاهانه از دو یا چند سنت یا خیلى به ندرت، اسطوره دینى بدیعى را پیشنهاد مى نمایند. ادیان جدید، تلفیقى از الگوهاى سازمانىِ گوناگون، از دیکتاتورى تا دمکراسى بى چفت و بند را مى پذیرند و همگى در میانه این دو سایه گزیده اند. آنها اغلب در طى نسل اول متحول مى شوند و چون گروه رشد کند و الهیات آنها کامل شود، دوران گذار از نسل اول به نسل دوم آغاز مى گردد.
ادیان جدید به لحاظ رویکردى که نسبت به جذب هوادار دارند، گوناگونند. برخى از آنها تبشیرى هستند و براى جلب هوادار از فنون تبلیغىِ پرفشارى استفاده مى کنند. برخى دیگر رویکردى بسیار پایین را در جذب هوادار اتخاذ مى کنند و از هوادارِ بالقوه مى خواهند که برخى نوشته هاى گروه را به دست آورده و بخواند و از این طریق، گام نخست را در برقرارى ارتباط با گروه بردارد.
درباره مطالعات ادیان جدید
ما به عنوان کسانى که در حوزه ادیان جدید مطالعه مى کنیم، عموماً در پى نوعى نگرش «عینى» نسبت به چیزى هستیم که روى آن کار مى کنیم. ما هم چنین مى دانیم که عینیتِ محض اسطوره گذشته «پوزیتیویستىِ» ماست. اکنون کاملا واقف شده ایم که در تُنگ ماهى فعالیت مى کنیم و هر کلمه اى که مى نویسیم و هر سخنى که مى گوییم چه بسا در مباحث عمومىِ روبه رشد درباره جنبش هاى نوین دینى بر ضد ما استفاده شود. اما باید از موضوعى که درباره آن پژوهش مى کنیم فاصله بگیریم. این فاصله ما را وامى دارد تا احساساتمان را نسبت به گروه ها کنار نهیم. احساسات منفى در قبال گروه ها ممکن است از اعتقادات مذهبى یا جوامع دینى و یا نگاه ما به اقلیت هاى دینى به عنوان برهم زنندگان نظم فرهنگى و یا آثار نامطلوبِ مواجه شدن با برخى از اعضاى این گروه ها، ناشى شده باشد. احساسات مثبتِ ما از تعهدات ما نسبت به آزادى دین هاى اقلیت، آثار مطلوب پیشینى که از اعضاى این ادیان داریم، یا از دیدگاه مطلوبى که نسبت به همه ادیان به طور کلى داریم، ناشى مى شود. هیچ کدام از این احساسات نباید موانعى بر سر راه پژوهش هاى ما ایجاد کند، در عین حال که باید نسبت به احساسات فردىِ خودمان آگاه بوده و در تحقیقاتمان براى آنها حسابى را باز کنیم.
این احساس رضایتى که نسبت به خودمان در این پژوهش ها احساس مى کنیم، در دهه 1980 با مطرح شدن مسأله شستوشوى مغزى به چالش کشیده شد. طى دهه 1960 مطالعه و تحقیق در ادیان جدید را به عنوان یک مطالعه جالب و جذاب و داراى دستاوردهاى فرهنگىِ کاملا بى خطر تعقیب مى کردیم، اما در دهه 1970 این دیدگاه به چالش کشیده شد و صداهایى بلند شد که ادعا مى کردند، ادیان جدید فقط متفاوت نیستند، بلکه مخرب نیز هستند و نیز مطالعه در باره رهبران فرهمند مذهبى دیگر خریدارى ندارد. این بنیان گذاران فقط نوآوران دینى نبودند; اینان افرادى شیطانى تشنه قدرت نیز بودند. و آخر این که اینان موجب شده اند، تا واژه «فرقه» که به خاطر بار منفى اش کنار نهاده شده است، به عنوان مناسبترین نام، براى این گروه ها برگزیده شود.
در پایان دهه 1970 مخالفت ها ادیان جدید با نظریه شستوشوى مغزى همگام شدند; فرضیه اى که اعلام مى داشت که ادیان جدید اصولا براى جذب هوادار، مردم را اغوا مى کنند و آنها را به طورى درگیر فرایندِ کنترل ذهن مى نمایند که اختیار ملحق شدن، مشارکت با ترک گروه را از آنها سلب مى نمایند. طى اوایل و میانه دهه 1980 نظریه شستوشوى مغزى از همه طرف; از فلسفه حقوق گرفته تا مطالعات دین پژوهى، از روانشناسى تا مطالعات جامعه شناختى مورد توجه قرار گرفت. در ابتدا این نظریه به خاطر این که در ظاهر توضیحى قابل قبول در توجیه شور و هیجان و دلدادگى که ما در برخى ادیان جدید با آن ها مواجه هستیم! ارائه مى کرد; جذاب بود. اما براى هر پدیده اى که این نظریه ظاهراً توضیحى ارائه مى کرد دلیل قانع کننده اى نداشت.
براى نمونه، الگوى شستوشوى مغزى تصویرى که از ادیان جدید ارائه مى کند اغلب به شکل محیط زندان است که افراد را در چنگ خود اسیر ساخته و اجازه رهایى و فرار به آنها نمى دهد. اما وقتى این گروه ها حتى آنهایى که بحث انگیز بوده اند را به طور وسیع در نظر مى گیریم درمى یابیم که حد و مرزهایى که ترسیم کرده اند کاملا نفوذپذیرند. تنها تعداد اندکى از تمامى کسانى که با گروه در تماسند در مراسم گروه حاضر مى شوند و تعداد ملحق شوندگان حتى از این تعداد نیز کمتر است. نیمى از کسانى به این گروه ها مى پیوندند بدون هر گونه مداخله بیرونى آنها را ترک مى کنند. بر فرض این که فعالیت گروه توسط یک نهاد هدایت شود باز به تصور من با وضعیتى مواجه خواهیم بود که بیست و پنج درصد در طول سال از عضویت گروه خارج مى شوند.
پیش فرض هاى نظریه شستوشوى مغزى بیش از انکار ناجورى که نسبت به تحقیق در زمینه ادیان جدید روا داشته اند پایان مرگبارى را براى آن رقم زدند. این پیش فرض درکى تام از ادیان جدید ارائه مى دهد که نه بر تحقیقات تجربى بنا شده است و نه نسبت به تحقیقات بیشتر جهت دهى مى کند. یعنى در ظاهر به یک پیش فرض «علمى» شبیه است اما در عمل فاقد کارایى یک نظریه علمى است. همان گونه که بیست سال قبل زمانى که نظریه شستوشوى مغزى رد شد، کار درستى بود اینک نیز بخش هاى باقیمانده این نظریه از ارائه هر گونه اطلاعات تجربى و آزمایش پذیر براى وقوع شستوشوى مغزى ناتوان است، اگر چه این جا جاى طرح مجدد نزاع شستوشوى مغزى نیست اما باید متذکر شویم که اواسط دهه 1980 ما نظریه شستوشوى مغزى را رد کردیم; مستندات این واقعیت در بسیارى از اسنادى که از سوى مجامع آکادمیک که بیشتر دلمشغول این بحث بوده اند، وجود دارد متعاقب آن دادگاه ها نیز این نظریه را رد کردند. ره آورد آن انکار اولیه آن بود که در طى 15 سال گذشته مطالعات ادیان جدید از آن بحث گذشت و بدون این که اشاره اى به نظریه هاى شستوشوى مغزى داشته باشد، کارش را تعقیب کرد. دوم این که از نظر قانونى نیز دادگاه بر ضد اعمال فن بازپرورى حکم صادر کرده اند و برخى سازمان هاى بزرگ نظیر شبکه مراقبت از فرقه نیز از آن حمایت نموده است.
با ازدیاد شمار بسیار زیاد ادیان جدید نهادهایى مانند شبکه مراقبت از فرقه مى توانند خدمات درخور توجهى ارائه نمایند و ساختارى که به مثابه سگ نگهبان در میان تندروى هاى سازمان هاى دینى گوناگون انجام وظیفه مى کند براى همه ما مفید خواهد بود. از میان ما از جمله خودم که با شبکه مراقبت از فرقه مخالفت کردیم دو دلیل داشتیم: اولا ما با فرضیه شستوشوى مغزى انگونه که مارگرت سینگر به روشنى بیان کردند; و استفاده از آن در دادگاه براى به چنگ آوردن چندین میلیون دولار از ادیان اقلیت، مخالفت کردیم. ما با دیگر اشکال تئورى هاى اجتماعى مؤثر که بر فشار زیادى که برخى از ادیان جدید بر اعضاى خود به عنوان بخشى از برنامه مقدماتى وارد مى سازند و یا زندگى پر دامنه اى که ویژگى برخى از ادیان جدید است، عکس العمل نشان مى دهند، هیچ گونه نزاعى نداریم. ثانیاً: ما مخالف بازپرورى غیر داوطلبانه هستیم; مراقبتى که از خود مریضى بدتر است در حالى که هدف این مراقبت کاهش درد است. ما با آنچه عموماً «مشاوره خروج» نامیده مى شود یا با دیگر اشکال مداخله غیراجبارى توسط افرادى که با عضویت فرد در دین جدید به مبارزه برمى خیزند، مخالفتى نداریم. امید که در آینده فرصتى به دست آید تا درباره شستوشوى مغزى که عموماً چیزى مربوط به گذشته است و فرضیه سینگر که کنار نهاده شد، شاید و نیز درباره موضوعات بزرگ ترى مانند سوء استفاده هایى که در گروه هاى دینى پرنفوذ، چه جدید و چه قدیمى اتفاق مى افتد و چگونگى بحث از موضوعاتى که این مسایل پدید مى آورند، باب گفتوگویى بگشائیم.
آینده تحقیق در زمینه ادیان جدید:
اما اگر مباحث مربوط به «فرقه» را به کنار نهیم این دوره نمادین که در حال وارد شدن به آن هستیم ترغیبمان مى کند که به جهت گیرى هاى آینده مطالعات ادیان جدید نیز نظر افکنیم. با این تحقیقات به کجا مى رویم؟ اجازه دهید به طرح چند پیشنهاد مبادرت کنم. مهم تر از همه ما باید به یک نگاه رادیکال تر در زمینه بین المللى کردن تن دهیم. اول: ویژگى این دهه گفتگو میان دانشمندان اروپا و آمریکاى شمالى و درک اوضاع یگانه اى است که زیرساخت هاى رشد ادیان جدید در اروپا، مى باشد. ویژگى دهه بعد را باید جمع شدن اطلاعات درباره جنبش هاى نوپدید دینى دانست. که در حال گسترش در تمامى نقاط به ویژه افریقا و امریکاى جنوبى هستند. نوشته هاى بسیارى تحت اشراف «کلیساى مستقل افریقایى» درباره ادیان جدید در افریقا منتشر شده است. اضافه بر این افریقا اکنون منزل تمامى ادیان جدیدى است که ما در اروپا و امریکاى شمالى از یوگاى ساهایا محیطى مساعد را براى رشد و شکوفایى ادیان جدید فراهم آورده است. طى دو سال آینده مجموعه اى از کتاب ها در دسترس ما خواهد بود که حاوى اطلاعات بنیادین درباره ظهور و بروز جنبش هاى نوین دینى بر مبناى کشورها هستند.
دوم: ما باید توجه نوینى را به نهضت هاى مسیحى جدید مبذول داریم. گسترش سریع نهضت کاریزمایى موجب بروز پدیده اى شده است که هنوز بررسى نشده است. این پدیده در یک طرف از تنوع الهیاتى جالب توجه و در سوى دیگر از ظهور نبى ـ رسولان آخر الزمانى که پنجاهه گرایى را در میان اعمال مذهبى تعقیب مى کنند، تشکیل شده است. باید به خاطر داشت که این پدیده ناشى از همان تلاشى است که در زمینه بازپرورى فردِ معتقد به پنجاهه یعنى عضو کلیساى متحد پنجاهه گرا که به افول شبکه مراقبت از فرقه انجامید، صورت گرفت.
سوم: ما نسبت به ادیان جدید در میان جامعه سیاه پوستان غفلت کرده ایم. به استثناء امت اسلام ما تقریباً از ارائه توضیح درباره مشارکت افریقایى ـ امریکایى در ادیان قدیمى جدید غفلت کردیم; از رشد دین هاى افرو ـ کوبایى در اروپا و امریکاى شمالى غافل شدیم و نسبت به شناخت ورود کلیساهاى مستقل افریقایى به انگلستان قصور کردیم. نوشته هاى ما در امریکا به مطالعات پوچ درباره ادیان جدید غیرسنتى که در میان جوامع سیاه پوست فعالند، پرداختند.
و آخر این که طى سى سال آینده آنچه که ما «ادیان جدید» مى نامیم عادى خواهد شد. آنها دیگر در سرزمین ادیان خانه دائمى ساخته اند و دیگر براى رسانه هاى خبرى فاقد جذابیت خواهند بود. آنها دیگر از میان تعمید آتش گذشتند و به عنوان یک اقلیت اما شناخته شده در میان اعضاى جوامع بزرگ دینى نگریسته مى شوند. این واقعیت باید ما را نسبت به دو پدیده آگاه سازد. ما باید شاهد ادیان جدید بیشترى باشیم که همچنان ظهور مى کنند (روندى که نشانه اى از کندى در آن دیده نمى شود). و دیگر این که ادیان جدید قدیمى که نسل دوم و سوم خود را پشت سر مى گذارند زمینه بسیار متفاوتى براى ما فراهم مى سازند تا به درک واقعیت هاى ظهور ساختارهاى جدید دینى در آینده نایل آییم.
برخى از همکاران من در مطالعات دینى از احساس خستگى و ملالت شکایت داشتند. آنان به من گفته اند که چیز جدیدى در حوزه مطالعات خاص آنها در سال هاى اخیر یا دهه هاى اخیر گفته نشده است. اما ما در مطالعات ادیان جدید با چنین مشکلى مواجه نیستیم. ما سرزمینى غول پیکر با مرتعى نچرانیده و زمینى جدید که پیش روى ما در حال ظاهر شدن است، مواجه هستیم که آماده کشت و بارور شدن است. ما باید به این نکته واقف باشیم که براى تمام مدت زندگى مان چیزى براى تحقیق و مطالعه خواهیم داشت.
یادداشت ها:
1. نوشته ها درباره ادیان جدید بسیار زیاد است، اما گزیده اى از آنها که داراى رویکردى علمى در بررسى موضوع هستند عبارت اند از:
1. Eileen Barker, New Religious Movements: A practical Introduction (London: Her Majesty's Stationary office, 1989).
2. John A. Saliba, Understanding New Religious Movements (Grand Rapids, Mi: William B.Eerdmens, 1995).
3. Timothy Miller, ed., America's Alternative Religions (Albany, NY: State University of New York Press, 1995).
4. James R. lewis, Cults in America: A Reference Handbook (Santa Barbara, CA: ABC-Clio, 1998).
5. Lorne L. Dawson, Comprehending Cults: The Sociology of New Religious Movements (Toronto: Oxford University Press, 1998).
6. Massimo Introvigne, Le nuove Religioni (Milano: Sugarco, 1989).
برخى از عناوین دیگرى را که بعضى از آنها در ادامه نام برده مى شود مى توان به این لیست اضافه یا جایگزین کرد.
2. دو جلد کتاب که اساساً به پلورالیزم جدید و ظهور بسیارى از ادیان غیرمسیحى در امریکا پرداخته اند، عبارت اند از:
1. J. Gordon Melton, Enyclopedia of American Religions (Detroit, MI: Gale Research, 6th edition, 1998).
2. James R.lewis, The Encyclopedia of Cults, Sects and New Religions (Amherst, NY: Prometheus Press, 1998).
آمارى که در متن ذکر شده است از کتاب اولى نقل شده است.
3. مهمترین متن ضد فرقه اى که بارها تجدید چاپ شد، کتابى است تحت عنوان:
1. Jank. Van Baalen, The Chaos of Cults (Grand Rapids, MI: William B.Eerdmans, 1938, 27th Printing, 1975).
J. Milton Yinger, Religion, Society and the Individual (New York: 4.
Macmillan Coompany, 1957) : 154-55.
5. در زمینه تعریف آنچه که به صورت متنوع تحت عنوان سنت رمزگشایى غربى یا خانواده مذهبى حکمت باستانى از آن نام برده مى شود، این کتاب ها مفیدند:
1. Antoine Favre, Access to Western Esotericism (Albany,NY, State University of New York Press, 1994).
2. Antoine Faivre and Jacob Needleman, eds, Modern Esoteric Spirituality (New York: Crossroad, 1992).
3. Wouter J. Hanegraaff, New Age Religion and western Culture: Esotericism in the Mirror of Secular thought, (Ieiden: Brill, 1996).
4. J. Gordon Melton, James Lewis & Aidan Kelley, New Age Encyclopedia (Detroit: Gale Rescarch, 1990).
6. جامعه رازورى جدید بسیار متفاوت است از آنچه در تبلیغات بازرگانىِ رسانه ها درباره کتاب ها و علایق نسبت به قدرت شفابخشى یا دیگر چیزها صورت مى گیرد; البته اگر آن را از نگاه نویسندگانى چون: John Reuchlin, Paracelsus, Jacob Boehme,Rene Guenon, Rudolf Steiner and Fritjof
و یا حتى نویسندگان معاصر نظیر: David Spangler, Willis Harman and Wiccan Priestess Starhawkببینیم.
7. در میان گروه هایى که در فهرست فرقه قرار گرفته اند، چندین گروه جدید مسیحى مانند کلیساى محلى (Iocal Church) که در خارج از مرزها شکل گرفته است و توسط مهاجران به امریکا آورده شد و همچنان به کارهاى تبشیرى اش ادامه داد. در حال حاضر شمارى از کلیساهاى مستقل و جدید افریقایى در حال نهادینه کردن خودشان در میان جامعه افریقایى امریکایى هستند.
8. بحث مهم درباره آسیب شناسى (پاتولوژى) در ادیان جدید در این کتاب به اختصار آمده است:
1. James R.lewis and David G.Bromley, The Cult Withdrawal Syndrome: A Case of Misattribution of cause, Journal for Scientific study of Religion, 26,4 (1987): 508 -22.
9. نگاه کنید به:
Timothy Miller, ed, When Prophets Die: the Post charismatic Fate of New Religious Move ments (Albany, NY: State Univer sity of New York Press, 1991).
ما موارد بسیار اندکى را سراغ داریم که مرگ رهبر تأثیر مخرب و منفى بر حیات گروه داشته باشد.
10. مدافعان اولیه نظریه شستشوى مغزى عبارتند از:
1. Paul A. Verdier, Brain washing and the cults (No. Hollywood, CA: Wilshire Book company, 1977).
2. Margaret thaler Singer, Coming out of the Cults", Psychology Today (2January 1979), 80
11. در باره موضوعات قانونى نگاه کنید:
1. James T. Richardson, "legal Status of Minority Religions in the United States", Social Compass, 42,2 (1995), 249-64.
نگاهى روان شناختى و مفید نیز در کتاب زیر ارائه شده است:
2. Marc Galanter, Cults faith, Healing and coercion (New York: offord University Press, 1989).
بیانات جامعه شناختى اولیه را مى توان در این کتاب، که برنده جایزه برترین کتاب هم شده است، یافت:
1. Eileen Baraer, the Making of amoonie: choice or Brain Washing (Oxford: Blackwell (1989).
و نیز در
2. James T. Richardson, "A social Psychological Critique of Brainwashing Claimes about Recruitment to New Religions.
3. David G. Bromley and Jeffrey K. Hadden, eds, Religion and the social Order: the Handbook on Cults and Sects in America (Greenwich, ct: JaI Press, 1993).
12. براى کسانى که علاقمندند درباره این نزاع بدانند، کتاب زیر نقطه شروع خوبى است:
1. Bavid G.Bromley and James T.Richardson, eds, The Brainwashing / Deprogramming Controversy (New York: Edwin Mellen Press, 1983).
13. از جمله مفیدترین نوشته هاى مختصرى که درباره شستشوى مغزى انتشار یافته اند، نوشته هاى زیر است:
1. Dick Anthony, "Religions Movements and Brainwashing" Litigation: Evaluating Key testimony".
2. Thomas Robbins and Dick Anthony, eds, In God Wetrust: New Patterns of Religious Pluralism in America (New Brunswick NJ: Trasaction Press, 1989).
14. در پرونده ایالات متحده علیه فیشمان (Fishman) به مدافعان اولیه نظریه شستوشوى مغزى مارگارت سینگر و ریچارد افشه اجازه داده نشد که درباره این موضوع صحبت کنند و دادگاه علیه مدافعان و توجیه کنندگان علمى این نظریه رأى داد. در نتیجه به هنگام نزاع و چالش دادگاه ها به طور قانونى این گونه شهادات را رد خواهند کرد.
15. International Diretory of the world Religions. Vols 1 - (Atlanta, GA: Scholars Press, Forth Coming 1999).
* خانم پروفسور الین بارکر (Eileen Barker)، استاد جامعه شناسى با گرایش ویژه به مطالعه ادیان در مدرسه علم اقتصاد لندن (London school of Economics) اشتغال داشته، بنیانگذار و رئیس مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان جدید در انگلستان مى باشد. برخى از دلمشغولى هاى پژوهشى او عبارتند از ادیان جدید، تحولاتِ در ادیان، در دوره بعد از کمونیسم و پلورالیسم در اروپا است. بیش از 160 اثر از او به چاپ رسیده است که از جمله آن ها کتابى است تحت عنوان The Making of a Moonieکه برنده جایزه کتاب برتر انگلستان شد و نیز کتابى با عنوان New ReligiousMovements که به زبان هاى مختلف در سراسر دنیا برگردانده شده است.
منبع : پایگاه دانشگاه ادیان و مذاهب