فنا و نیروانه (۳)

پدیدارشناسى نیروانه[۳۱]   همانطور که در عرفان اسلامى فنا اصلى ترین مفهوم محسوب مى شود که تمام نظام عرفانى و مراتب سلوک براى نیل به آن طراحى شده است، نیروانه در آیین بودا نیز همین نقش را ایفا مى کند

فنا و نیروانه (3)

پدیدارشناسى نیروانه[31]
 

همانطور که در عرفان اسلامى فنا اصلى ترین مفهوم محسوب مى شود که تمام نظام عرفانى و مراتب سلوک براى نیل به آن طراحى شده است، نیروانه در آیین بودا نیز همین نقش را ایفا مى کند. یک سالک بودایى با نیل به نیروانه به سعادت حقیقى و نجات از چرخه مرگ نائل مى شود و به فراسوى عالم تغییرات هجرت مى کند و دنیاى فریب و معرفت غیرصحیح را پشت سر مى گذارد و به معرفت واقعى دست مى یابد. واژه نیروانه در متون هندویى نیز در معنایى شبیه آیین بودا کاربرد داشته است که با توجه به این که آیین بودا از بستر دین و فرهنگ هندویى برخاسته، بى شک این واژه را نیز از آنجا وام گرفته است.

نیروانه واژه سنسکریتى که در زبان پالى، نیبانه[34]
 

معناى لغوى نیروانه، اشتقاق اول را بپذیریم یا اشتقاق دوم را، حاکى از آن است که انسان در وصول به این مرحله چیزى را از دست مى دهد و از این رو داراى معناى سلبى است. در معناى اول که بیشتر مورد توجه است، گویا آتشى در وجود انسان شعلهور است و با نیل به نیروانه این آتش خاموش مى شود. تأکید بعضى از فرقه هاى بودایى بر اینکه این خاموشى در وجود انسان، به طور مطلق است، آنها را به سوى پوچ انگارى کشانده، به صورتى که در نظر آنان وصول به نیروانه مساوى با نابودى مطلق وجود انسان و زوال همه چیز است. امّا برداشت عمومى از این خاموشى همان از بین رفتن تشنگى در وجود انسان است که بنابر آیین بودا منشأ تولد دوباره است. معناى دوم نیز بر روگرداندن دلالت دارد که از لحاظ ارزشى منفى تلقى مى گردد. از این رو، هم معناى اول سلبى است، زیرا انسان در وجود خویش چیزى را از دست مى دهد و هم معناى دوم، چون روى گرداندن و پشت کردن را دربردارد. بدین ترتیب هر دو معنى متضمن از بین رفتن و نابودى چیز خاصى در وجود انسان است که دلبستگى او را به دنیا و امور دنیوى از بین مى برد.[35] از این جهت نیروانه داراى معناى سلبى و زائل شدن و از بین رفتن چیزى در وجود انسان است که از ارزش منفى برخوردار است و انسان سالک باید با تلاش و کوشش آن را از بین ببرد.

حقیقت نیروانه
 

مفهوم نیروانه هر چند که نزد هندیان قبل از بودا نیز شناخته شده بود و تقریباً مشابه آیین بودا، به معناى رهایى از چرخه تولد و مرگ را دربرداشت، در آیین بودا اهمیت ویژه اى یافت. این اهمیت شاید از این جهت بود که بودا اصولا کارش را با نیل به نیروانه آغاز کرد و تمام وجهه همت خویش را صرف آن کرد. از طرف دیگر نگرش خاص بودایى به عالم، برهمن و «خود» و تفسیر خاصى که از این واژه داشت، آیین بودا را در معرض اتهام به نوعى پوچ گرایى[36] مى کرد در آیین بودا اصطلاح دیگرى وجود نداشت که بتواند به عنوان غایت سلوک انسان مطرح گردد. این نکته به این واژه مخصوصاً در آیین بوداى اولیه اهمیت ویژه اى بخشید، به صورتى که اصولا جزو واژه هاى کلیدى این دین گردید و بدون قرینه، نشانگر یکى از ابعاد آیین بودا گشت.
آیین بوداى اولیه را باید در سایه متون مقدس اولیه شناخت، زیرا در آن مرحله هنوز مکتب ها و نظریه پردازى هاى بودایى شکل نگرفته بود.[48]
برخلاف آنچه از عبارت بالا ظاهر مى شود و نیز بعضى محققان این تصریح[49] که مسئله نیروانه در متون اولیه بودایى، یعنى کانون پالى به دو شکل مطرح شده است و در بعضى کتاب ها به جنبه مثبت پرداخته اند که بیشتر شاعرانه است و در کتاب هایى که بحث فلسفى مى کنند به جنبه هاى مثبت پرداخته اند، با مراجعه اجمالى به کتاب هاى کانون پالى درمى یابیم که این دوجنبه، یعنى مثبت ومنفى به هم آمیخته اند. به عبارت دیگر نیروانه از دو جنبه برخوردار است; یکى منفى و دیگرى مثبت. سالک با تحقق جنبه منفى، یعنى با ترک و نابودى تشنگى و خاموشى شهوات در وجودش به یک جنبه مثبت دست مى یابد که همان آرامش و بهجت است. از این رو هیچ تناقض ظاهرى اى بین جنبه مثبت و منفىِ نیروانه وجود ندارد که بخواهیم همانند این محققان به توجیه آن بپردازیم.
ذمه پده که یکى از کتاب هاى حوزه پالى است، به هر دو جنبه نیروانه پرداخته است. این کتاب گاهى آن را از سنخ فروپاشى مى داند و انسانِ به نیروانه رسیده را همچون زنگى پوسیده تفسیر مى کند که هیچ صدایى از آن درنمى آید و قابلیت هیچ کارى را ندارد;[59] از مصادیق این علم معرفى شده است.
در سوتره نیپایه نیز وضعیت همین گونه است و گاهى از نیروانه به انزوا،[71] نیز در این کتاب مطرح است.
از این رو به نظر مى رسد که هر نوع تفکیک بین جنبه هاى مثبت و منفى نیروانه راه به جایى نمى برد و در تمام کتاب هاى حوزه پالى این دو امر با همدیگر مطرح هستند. حال با یادآورى به این سؤال که آیا نیروانه در ذات خود امرى منفى است یا مثبت، مى توان پاسخ داد که نیروانه در ذات خود امرى مثبت تلقى مى شود، امّا رسیدن به این امر مثبت نیازمند پشت سر گذاشتن و نابودى موانع آن است. با مرور بر همین مقدار از تعبیرات در پیرامون نیروانه که نقل گردید، روشن مى شود که هر جا از جنبه منفى به نیروانه پرداخته اند، مقصودشان بیان راه رسیدن به نیروانه است. اگر مى گویند نیروانه زوال است، یعنى تا انسان از خودى ها و عطش ها و امیال خویش نگذرد به نیروانه نمى رسد و این امرى است که در موارد دیگر به آن تصریح شده است، مثلا در سوتره نیپایه تصریح شده است که اگر کاملا از هوا و هوس خالى شوى نیروانه را درک مى کنى.[72] یا اگر ذمه پده انسان را در مقام نیروانه به زنگِ پوسیده تشبیه مى کند، مى خواهد این حقیقت را گوشزد کند که تا مکانیزم بدن و ساختار این جهانىِ انسان دگرگون نشود و عمل کرمه سازِ انسان متوقف نگردد، انسان به نیروانه نمى رسد، زیرا آنگونه که در جنبه هاى مثبت نیروانه گفته شده است، نیروانه قلمروى دیگر و متغایر با وضعیت مادى انسان است.
از اینجا مشخص مى شود که حقیقت نیروانه همین جنبه هاى مثبت است و جنبه هاى منفى نشانگر شرایط گذر است. حال جاى این سؤال وجود دارد که اگر موارد منفى شروط نیل به نیروانه است، چرا به عنوان حقیقت نیروانه عرضه گردیده است؟ پاسخ به این سؤال را باید در بحث قبل جستوجو کرد که هر چند جنبه هاى منفى نیروانه شروط گذر هستند، این نفى ها نیل انسان به نیروانه را دربردارد، یعنى زوال و نابودى کاملِ عطش و دلبستگى در وجود انسان ملازم با آرامش و سکون و بهجت است. از این رو، این دو را مى توانیم به عنوان دو روى یک سکه تلقى کنیم و نیروانه را به جنبه مثبت یا جنبه منفى آن تفسیر کنیم. البته این مربوط به آخرین مرحله قطع و نابودى عطش و دلبستگى است. امّا چون این زوال در طى یک دوره مراقبه صورت مى پذیرد، نابودىِ دلبستگى جزء شروط و مقدمات رسیدن به نیروانه نیز هست.
در پایان این بحث تذکر این نکته لازم است که در متون اولیه بودایى، نه تنها نظریه پردازى پیرامون نیروانه وجود ندارد، بلکه درگیر شدن در هرگونه بحث فلسفى و از جمله در مورد نیروانه، را مخالف راه نیروانه دانسته اند.[76] همانطور که از اوصاف نیروانه مشاهده کردیم، در آیین بوداى اولیه تمام این خصوصیات وجود دارد، جز آنکه چون آیین بودا به انکار برهمن مى پردازد، نائل شدن به نیروانه با اتحاد با برهمن حاصل نمى شود. امّا به نظر مى رسد که همانگونه که در تلقى هندویى، نیروانه قلمروى دیگر غیر از این جهان است، تلقى آیین بوداى اولیه نیز همین گونه بوده است، زیرا همانطور که تذکر دادیم تفاوت این دو صرفاً به آن چیزى برمى گردد که آنها انکار کرده اند و در آیین بوداى اولیه، نه تنها این امر انکار نشده است، بلکه شواهدى بر اینکه نیروانه قلمروى دیگر است وجود دارد، مثل اینکه نیروانه را ساحلى دیگر معرفى کرده اند.
آیین بودا در حدود یک قرن بعد از به نیروانه رسیدن بودا، دچار تفرقه شد. به نظر مى رسد یکى از مسائل کلیدى که در این زمان پیروان این آیین را به دو دسته تراودن ها و مهاسنگِکَه ها تقسیم کرد[80]
این بیان، تفاوت ارهت و بودى ستوه را از جهت نیل به نیروانه در این مى داند که ارهت خود به نیروانه مى رسد، امّا بودى ستوه دست دیگران را نیز مى گیرد تا آنها را به نیروانه برساند. از این اختلاف نباید اینگونه توهم نمود که تفاوت ارهت و بودى ستوه در کمک به دیگران است، بلکه تفاوت در مفهوم میانجى است. هم ارهت و هم بودى ستوه به دیگران کمک مى کنند تا دیگران نیز به نیروانه برسند. امّا مفهوم بودى ستوه در مهایانه به چیز دیگرى مى اندیشد. مفهوم بودى ستوه رستگارى به واسطه میانجى را مطرح مى کند،[82]

تحول رهرو در نیل به نیروانه
 

تا اینجا تا حدودى با مفهوم نیروانه نزد هینه یانه آشنا شدیم. امّا آنچه مهم است شناخت حقیقت نیروانه است; به این معنا که جایگاه نیروانه در عالم چیست؟ این امر با شناخت مشروط و غیرمشروط در نزد هینه یانه قابل فهم است.
مى دانیم که تغییر و علیت در آیین بودا از اهمیت فوق العاده اى برخوردار است. هر آنچه نپاینده و در حال تغییر است هم رنج زا و هم داراى علت خاصى است، یعنى وجودش مشروط به وجود چیزهاى دیگر است. وجود مشروط عبارت است از: پنج بخش دلبستگى،[89] معروف شده اند، با کالبد که شکل نامیده مى شود، بدین گونه وصف شده است:
احساس ها تأثرات حسى اند، یعنى تماس هاى عضوهاى حسى با موضوعات جهان بیرون از حس. وقتى مغز این تأثرات را بگیرد و در سرِ حس کننده منعکس کند، آنها را ادراک مى خوانند. این ادراکات واکنش هایى در انسان ایجاد مى کنند که بودا آنها را روى هم حالات جان یا نمودهاى روانى خوانده است، یعنى اندیشه ها، آرمان ها، تمایلات، حالات و مانند اینها و صفات مشترکشان این است که مى خواهند واقعیت یابند و به سوى این هدف در شتابند. پس در واژه حالات جان معناى نیت نیز هست، یعنى نیت واقعیت بخشیدن به این اشتیاق ها و تصورات. سرانجام دانستگى یا بخش پنجم، عنصرى گردآورنده است که حالات جان، یعنى نمودهاى روانى، را گرد مى آورد و زیر تأثیر آنها قرار مى گیرد و حتى ساخته آنها است.[90]

ورود به قلمرو غیرمشروط
 

آنچه در این میان براى شناخت حقیقت نیروانه مهم است، توجه به این حقیقت است که تا در انسان دلبستگى وجود داشته باشد، یعنى تا عطش و تشنگى به امور مادى و دنیوى در او زنده باشد، او در زنجیره اى از تولد و مرگ قرار مى گیرد که به سنساره معروف است. انسان آلوده یعنى انسانى که حقیقت خویش و جهان را به درستى نشناخته و آز و کینه و فریب در او زنده، و همواره در این چرخه گرفتار است، زیرا اینها در او کرمه هایى[91] مى سازد که این کرمه ها او را دوباره دچار پنج بخش دلبستگى مى کنند و چون این پنج بخش همواره در حال تغییر و تبدیل اند، پیرى و مرگ را در پى دارند و این چرخه رنج زا به طور مستمر تکرار مى شود.
نیروانه در حقیقت خلاصى از این زنجیره است، که هر بخش از آن مقید به بخش دیگرى است و به عبارت دیگر وجود هر حلقه از زنجیر لاجرم حلقه بعدى را در پى دارد. از این رو نیروانه امرى مطلق تصویر شده است که هیچ تقید و وابستگى به چیزى ندارد، و نه معلول است و نه علت، بلکه حاصل روند رهاسازى است. از اختلافات فرقه هاى هینه یانه اى مشخص مى شود که مقصود آنها از علت و معلول نبودنِ نیروانه، علیت و معلولیتى است که در بین درمه هاى مشروط وجود دارد، نه اینکه هیچ نوع از آن در کار نباشد.[92]
با توجه به پنج بخش دلبستگى مى توان حقیقت نیروانه را نزد هینه یانه فهمید. همانطور که مشخص شد، دانستگى آخرین بخش و ماحصل آنها است، که حتى از آن به جان و منش نیز تعبیر کرده اند.[93] این دانستگى هر چند نوعى آگاهى است، امّا آگاهى اى برخاسته از کرمه ها است. از این رو با نوعى نادانى، یعنى جهل به حقیقت همراه است که همین امر به نوبه خویش کرمه ساز است. امّا نیروانه آگاهى اى است که هیچ نوع جهل به حقیقت در آن راه ندارد و انسان در این مرحله، حقیقت وجود خویش و عالم و به تعبیر بودایى، دمه را مى شناسد و همین علم و آگاهى است که او را نجات مى دهد. از این رو شکى نیست که در نظرِ هینه یانه نیروانه از سنخ آگاهى است و جاى جاى سخنان بودا و تعلیمات بوداییان بر این امر دلالت دارد.
امّا در اینجا سه مسئله مطرح است: 1. اگر نیروانه از سنخ آگاهى است، چرا نیروانه به خاموشى، تشنگى و دلبستگى معرفى گردیده است؟ پاسخ این سؤال به نظر واضح مى رسد: بدون علم و آگاهى یا به تعبیر دقیق تر روشن شدگى که در نیروانه حاصل مى شود، این خاموشى امکان ندارد و بدون از بین رفتن این تشنگى نیل به نیروانه ممکن نیست. به عبارت دیگر پاسخ این سؤال همان مطلبى است که در بحث هاى گذشته مطرح گردید که نیروانه یک جنبه مثبت و یک جنبه منفى دارد. این دو ملازم همدیگرند و به خاطر این تلازم مى توان نیروانه را به هر دو اطلاق کرد. لیکن در اینجا باید دانست که حقیقت نیروانه همان جنبه وجودى، یعنى علم است و اصولا شناخت حقیقىِ اینکه تشنگى و آز و مشروط ها بیمارى و رنج است، انسان را به نیروانه مى رساند.[94]
2. اگر نیروانه علم است و علم متعلّق مى خواهد، متعلَّق نیروانه چیست؟ به این سؤال بدین گونه پاسخ داده اند که ارهت کسى است که دو شناخت را یافته باشد; شناخت خاموشى و شناخت نزادن یا نه ـ تولید.[101]
3. از اینجا پاسخ یک سؤال دیگر نیز روشن مى شود: آیا نیروانه در همین قلمرو مادى حاصل مى شود یا این که سالک باید به قلمرو دیگرى وارد گردد. بر طبق بینش هینه یانه، نیروانه امر مطلقى فراسوى این دنیاى مادى است و هر آنچه به سنساره تعلق دارد به نیروانه مربوط نیست. از این جهت رسیدن به علم مطلق و شهود آن نیازمندِ تعالى و رفتن به فراسوى این جهان مادى است. از اینجا این حقیقت نیز آشکار مى شود که نزد آنها یک قلمرو مطلق که عین آگاهى و دانستگى است، وجود دارد و سالک با تعالى از این عالم با آن متحد مى شود. بر این مطلب شواهد بسیارى را نیز مى توان اقامه کرد که از جمله هم تراز شدن آکاشه [102] با نیروانه است، یعنى هر دو را از جمله دمه هاى غیرمشروط شمرده اند.
آکاشه در آیین بودا برخلاف آیین هندو که آن را اِتِر مى دانند، به معناى فضا است و فضا به دو قسم محدود و نامحدود تقسیم مى شود که اولى مربوط به مادیات و دومى یکى از شش عنصر (دهاتو)[104]
این تعبیرات آکاشه را همانند نیروانه وصف کرده است، به صورتى که مى توان از آن استفاده کرد که اصولا نیروانه و آکاشه یکى هستند و بعضى تعبیرات که نیروانه را به معناى آسمان و نیکان را به مرغان تشبیه مى کند که همانگونه که مرغان در آسمان پرواز مى کنند، نیکان نیز در نیروانه به این سو و آن سو مى روند،[106]
با این همه حتى نزد کسانى که آکاشه را دمه مشروط دانسته اند، این امر مسلم است که مادیت آکاشه مانند اجسام دیگر نیست، زیرا اجسام در آن روان هستند و مانعى بر سر راه آنها محسوب نمى شود. از این رو، مى توان این تصویر را از دیدگاه جهان بینى هینه یانه ارائه کرد که عالم را داراى مراتب مختلف مى داند که هرچه به نیروانه نزدیک تر شویم از اطلاق بیشترى برخوردار است و نیروانه مطلق ترین مرتبه عالم است و بدین ترتیب نیروانه ساحتى از عالم، ولى مجرد و غیرمادى است که محل دل بریدگان از عالم مادى و کسانى است که از چرخه سنساره رها گشته اند.
باید توجه داشت که نزد هینه یانه رسیدن به نیروانه امرى مکانیکى است که با حصول شرایط آن خودبه خود حاصل مى شود و شخص هیچ اختیارى در نرفتن و بازماندن از آن ندارد و شاید این نیز تأییدى بر همین نظریه است که آنها نیروانه را ساحتى از عالم مى پندارند، امّا ساحتى متعالى و مجرد که با رسیدن به آن، رابطه انسان با عالم مادى قطع مى شود و دیگر هیچ ارتباطى بین او و اشیاى مادى این عالم برقرار نیست.
ادامه دارد...

پی نوشت ها :
 

[31]. Nirva¦na
[32]. Nibba¦na
[33]. Nirvana in Merriam - Webster's Encyclopedia of World Religion.
[34]. ع. پاشایى، بودا، تهران، ص570.
[35]. Enc. of Religion and Religions, P.277.
[36]. nihilism
[37]. Thomas, P. Kosulis, Enc. of Religion, edi. Mircea Eliade, V.10, P.453.
[38]. cessation (nirodho)
[39]. absence of craving (trsna¦ksaya)
[40]. the unconditional (asamskrta)
[41]. detachment
[42]. the absence of delution
[43]. Nikaya
[44]. happiness (sukha)
[45]. peace
[46]. bliss
[47]. the farther shore
[48]. Ibid, P.448.
[49]. هانس ولفگانگ شومان، آیین بودا; طرح تعلیمات و مکتب هاى بودایى، ص85.
[50]. Dhammapada, A Colection of Verses, Tr. by F. Man Mijller, V.10, Ch.x.v.134.
[51]. Ibid, Ch.ix, v.126.
[52]. Ibid, Ch.xvi, v.218.
[53]. Ibid, Ch.xvii, v.225 (unchangable Place).
[54]. Ibid, Ch.ii, v.21 (immortality).
[55]. Ibid, Ch.xxv, v.368 (quiet place).
[56]. Ibid, Ch.ii, v.23 (highest happiness).
[57]. Ibid, Ch.xx, v.289.
[58]. Ibid, Ch.x, v.135.
[59]. Ibid, Ch, xxv, v.374.
[60]. Ibid, P.76 (seclusion).
[61]. Ibid, P.170 (extinction).
[62]. Ibid, P.77 (destruction of attachment).
[63]. Ibid, P.191 (freedom from upadhi).
[64]. Ibid, P.142.
[65]. Ibid, P.4, P.34 (destruction of desire).
[66]. Ibid, P.34.
[67]. Ibid, P.125 (exceelingly pure).
[68]. Ibid, P.192 (impersiable).
[69]. Ibid, P.150 (security).
[70]. Ibid, P.24 (trangil state).
[71]. Ibid, P.32.
[72]. Ibid, P.142.
[73]. Ibid, P.148.
[74]. liberation
[75]. illumination
[76]. Nirvana in The Rider Encyclopedia of Eostern Philosophy and Religion.
[77]. تیرواده a)¦(Thera - Vad یعنى پیروان تعلیم پیروان، و مهاسنگیکه ها (Maha - sanghica)یعنى انجمن بزرگ.
[78]. Bodhisahva
[79]. همان، ص90.
[80]. بودیسم; راهى براى زندگى و اندیشه، نانسى ویلسون راس، ترجمه منوچهر شادان، ص71.
[81]. همان، ص77.
[82]. آیین بودا، هانس ولفگانگ شومان، ص126.
[83]. skhanda - kkhandha
[84]. ru¦pa - k.
[85]. vedana¦ - k.
[86]. san¦n¦a - k.
[87]. sahkha¦ra¦ - k.
[88]. vin¦n¦a¦na - k.
[89]. na¦ma
[90]. پیشین، ص42.
[91]. karmaپالىkamma
[92]. هینه یانه، ص316.
[93]. آیین بودا، ص42.
[94]. رک: ع. پاشایى، بینش مقام حقیقت در آیین بودا و عرفان اسلامى، ارائه شده در مجله هفت آسمان، سال دوم، شماره هشتم، 1379.
[95]. هینه یانه، ص324.
[96]. همان، ص325.
[97]. yatha¦bhu¦tam
[98]. jn¦ya¦na
[99]. diya¦na
[100]. رک: هفت آسمان، پیشین.
[101]. Buddhis Sects in India, Nalinaksha Putt, Motilal Banarsidas, Delhi, 1998, P.176.
[102]. A¦ka¦sha
[103]. dha¦tu
[104]. The Rider Enc. ibid, P.6.
[105]. هینه یانه، ص320.
[106]. همان، ص319.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر