هاشم صباغیان عنوان کرد: بعضی روحانیون در ابتدای دولت موقت تصمیم گرفتند که هیچ مسئولیتی را نپذیرند. شاید برخی می خواستند تا دیگران بیایند، به قول معروف جاده را صاف کنند و بعد آنها بر سر کار بیایند! حتی زمانی که من وزیر کشور بودم، آقای هاشمی رفسنجانی و آقای مدنی معاونین من شدند، دو معاون من در دوران وزارت کشور این آقایان بودند. بعد خودشان در جایی گفته بودند که فلانی خیلی آدم قوی است و ما آنجا رفتیم مقداری کار یاد گرفتیم. بعد از دولت موقت که مشکلات برطرف شد، در اکثر مسئولیت ها حضور پیدا کردند.
اهم گفتگوی او را در ادامه بخوانید:
*شاه اکثر دستورات خود را از آمریکایی ها می گرفت، مقداری پول به دستش رسید (از کجا آمد نمی دانم) و حقوق کارمندان و کارگران دولتی را اضافه کرد، قیمت نفت هم مقداری بالا رفته بود لذا تقریباً مردم مشکل اقتصادی نداشتند، ولی آنچه وجود نداشت «آزادی» بود. آزادی از هر نوعی که فکر کنید، آزادی بیان، آزادی قلم، آزادی اجتماعات.
*من ابتدای کابینه، معاون مهندس بازرگان در امور انتقال بودم، این معاونت بسیار مشکل بود چرا که کار اصلی ما این بود که سازمان ها و دستگاه های اداری دوره شاه که نمی خواستیم را منحل کنیم و پس از آن کارمندانشان را به وزارت خانه های دیگر بفرستیم. مثلاً از جمله این سازمان ها وزارت دربار، بازرسی ویژه نخست وزیری شاهنشاهی و حزب رستاخیز بود که باید آنها را منحل می کردیم.
*در کاخ گلستان صندوق های امانتی وجود داشت که قفل بود، اینها را با جوش باز کردیم وقتی باز کردیم در آن حلقه نگین وجود داشت، مشخص بود که نگین ها را بردند و حلقه را گذاشتند چون نگین ها حجمی نداشت ولی قیمت بالایی داشت. خانواده شاه وقتی می خواستند از ایران بروند، این نگین ها را با خودشان بُردند. علاوه بر کاخ گلستان، کاخ اشرف و کاخ شمس هم جستجو کردیم، مثلا کاخ اشرف از همه تشریفاتی تر بود، حمام خاصی داشت و در عیاشی خیلی معروف بود.
*یک بار که خدمت امام رفتیم و گزارش دادیم گفتند که گزارش این کارها را برای مردم هم بگویید که مطلع شوند. آن زمان آقای قطب زاده رییس صدا و سیما بود، او چون خودش را رقیب مهندس بازرگان برای ریاست جمهوری می دانست، نمی خواست کارهای دولت را در صدا و سیما بگوید ولی چون قبل از انقلاب من و قطب زاده در فعالیت هایی بودیم و حتی با اسم کوچک همدیگر را صدا می کردیم، او این فعالیت ها و اقداماتی که انجام دادیم را در صدا و سیما نشان داد. همسر من تعریف می کرد که وقتی در تلویزیون شما را نشان دادند حدود بیش از یک ماه بود که من خانه نرفته بودم و دخترم تلویزیون را می بوسیده و می گفته بابا.
*دولت موقت 3 بار استعفا داد که بار سوم استعفای آن پذیرفته شد. یکی از عوامل استعفا تعدد مراکز تصمیم گیری بود، در حالی که باید همه تصمیم گیری های کشور در دولت انجام شود، در آن زمان، دولت یک تصمیم می گرفت، کمیته ها که مرحوم آیت الله مدنی رییس آن بود، یک تصمیمی می گرفت و شورای انقلاب تصمیم دیگری می گرفت که گاهی ضد تصمیم دولت بود. مهندس بازرگان در شورای انقلاب می گفت که اگر نظری دارید همین جا به من بگویید تا آن را بررسی و اختلاف نظرها را حل کنیم نه اینکه در روزنامه جمهوری بگویید و دولت را تضعیف کنید، تضعیف دولت خواست استعمار است و استعمار هم می خواهد که دولت با شکست مواجه و تضعیف شود.
*برداشت من این است که روحانیون تصمیم گرفته بودند که اول انقلاب هیچ مسئولیتی را نپذیرند، برای اینکه اول انقلاب مشکلات فراوان بود.
*روحانیت اگر می خواستند کاری کنند با صحبت ها و مطرح کردن مسایل مختلف زمینه را فراهم می کردند و طبیعتا خواسته خود را به امام خمینی هم منتقل می کردند و می خواستند، مشابه این مساله را داشتیم. وزیر کشاورزی دولت موقت آقای ایزدی بود، ایشان آقای دکتر شیبانی را معاون خود کرد، دکتر شیبانی در معاونت خود تابع تندروها بود، کارهای عجیبی کرد و داشت صدماتی به کشاورزی می خورد، مهندس بازرگان و چند تن دیگر به قم رفتند و به امام گفتند که اینگونه است و شما بگویید که شیبانی را از این سمت بردارند تا اینکه بتوانیم کارها را جلو ببریم، دکتر ایزدی متخصص است و مسلمان است و توانسته تاکنون موفق باشد. امام گفت فکر می کنم. آقای بهشتی هم نزد امام رفتند، ما برگشتیم ولی آقای بهشتی خدمت امام ماندند، تا نزدیکی های صبح انقدر استدلال برای امام خمینی کردند که شیبانی در سمت خود بماند تا اینکه امام گفت کج دار و مریز با او رفتار کنید. به طور کلی خیلی جاها روحانیت اگر می خواستند کاری کنند با نیروهای مختلفی که داشتند تا حد زیادی می توانستند.
*من معتقدم که خداوند بسیار به مساله پیروزی انقلاب اسلامی ایران کمک کرد وگرنه آن زمان که هواپیما به ایران آمد اگر از پایین یک ضد هوایی می زدند همه چیز تمام شده بود، ما دل در دلمان نبود، خصوصا زمانی که آقا چند ساعتی گم شدند. وقتی هوایپما نشست ما با آقای مطهری رفتیم طبقه بالای هواپیما و خواستیم خیرمقدم بدهیم، ما دلواپس و آقا با خیال راحت روی صندلی نشسته بود و آسمان را تماشا می کرد. مرحوم مطهری احوالپرسی کرد و من را به آقا معرفی کرد و گفت که ایشان مسئولیت تشریفات استقبال شما را برعهده دارد و بسیار هم زحمت کشیده است و آقا هم یک دعا برای ما کرد و گفت: انشاالله خدا خیرشان دهد. ما هم واقعاً پس از آن همه جا خیر داشتیم، هر مشکلی که داشتیم همه را به خیر تعبیر کردیم.
*یکی از مسایلی را که بعد از انقلاب از دست دادیم، اخلاق است. اخلاق هم که در یک جامعه ای نباشد، بسیار از مشکلات پیش می آید. پیامبر می فرماید: «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ؛ براستى که من براى به کمال رساندن مکارم اخلاق مبعوث شده ام» اگر قرار شود که در هر جریانی اخلاق را خط بزنید، همه کاری می توانید انجام دهید. آنچه که مانع هر فرد است و جلوی او را می گیرد، اخلاق و اعتقاد به اخلاق است که نمی گذارد خطا کند. مساله اخلاق اینطور نیست که کلاسی داشته باشید و اخلاق را یاد بگیرید، پارامترهای مختلفی دارد، اول اینکه به تربیت خانوادگی فرد بستگی دارد.
27215