ب) عدم امکان تداوم و عرفی شدن
مورخان درست می گویند که ابعاد چند گانه تجربه ی دینی دارای ثبات انسان است که بارها ظهور خواهد کرد؛ هرچند جهان بینی رسمی جامعه حضور آن را انکار کند. برگر می گوید:
کسانی از ما که به تفسیر دینی واقعیت علاقه مندند، چنین دیدگاهی را ترجیح خواهند داد. من جزو این افراد هستم، اما نمی گویم که بررسی علمی دین باید به این نوع تصدیق فلسفی استوار باشد؛ بلکه به شدت معتقدم که این کار باید به لحاظ معرفت شناختی بی طرفانه انجام شود.(1)
انسان شناسی برگر به او کمک می کند تا به این نتیجه برسد که نظریه های عرفی، در نهایت رو به افول خواهند رفت. چون انسان از نظر زیستی در پی گستراندن سایبان مقدس بر عرصه ی گیتی است تا آن را معنادار سازد و این ویژگی از انسان تفکیک ناپذیر است؛ زیرا در سرشت او ریشه دارد. نظام های عرفی که ویژگی بارز آنها شک و عدم قطعیت است، چه بسا برای مدتی بر جوامع و آگاهی بشری سیطره پیدا کنند، اما دوام نخواهند آورد.
نوگرایی سعی دارد در قطعیاتی که مردم در طول تاریخ با آن زیسته و خو گرفته اند، شبهه ای ایجاد کند. شک و شبهه در مورد قطعیات، وضعیتی ناراحت کننده ایجاد می کند که بسیاری آن را غیرقابل تحمل می دانند و لذا، حرکت های دینی که ادعای ارایه قطعیات به مردم را دارند، مقبولیت عام می یابند. ساختار روانی نوع انسن به گونه ای است که شک و عدم قطعیت او را می آزارد و بسیاری از مردم، به خصوص آنان که میراث دار سنت های دینی هستند، به دشواری با آن کنار می آیند. به همین دلیل، در مواجهه با سرگردانی عقل مدرن، مردمانی بر سنت های دینی یقین آور پای می فشارند. این امر باعث شده که جهان مدرن در عین حال شاهد جنبش های ضدعرفی هم باشد و تعامل و چالش های مداومی بین سنت، که عمدتاً جلوه های دینی دارد، و مدرنیته، فرایند عرفی شدن جلوه ای از آن است، جریان داشته باشد.(2)
اما برگر معتقد است قطعیت گذشته دیگر حاصل نخواهد شد:
افرادی که از عدم قطعیت رنج می برند، مستعد پذیرش هرگونه قطعیت ارائه شده می گردند و احتمال گرویدن به مکاتبی که ادعای حقیقت مطلق را دارند، بیشتر می شود و مکاتبی که چنین ادعایی دارند، ممکن است مذهبی و ممکن است عرفی باشند و افرادی که به این مکاتب جذب می شوند متعصب می شوند؛ به تعبیر دیگر، همان نهیلیست های دیروز نسبت به آموزه های جدید در مورد حقیقت متعصب می گردند و این روند پس از مدتی معکوس می شود؛ یعنی افراد مجدداً در وضعیت پلورالیستی قرار می گیرند و بسوی نسبیت کشیده می شوند و همین طور یک حالت دیالکتیک میان نهیلیست و تعصب وجود دارد که همواره در جریان است. افراد همیشه در حسرت قطعیت گذشته باقی می مانند.(3)
برگر در همین زمینه می گوید:
چنانچه نظرات من درست باشد، باید واژگونه شدن هرچه بیشتر عرفی شدن را در آینده شاهد باشیم؛ هرچند کارشناسان « رسمی» تعریف واقعیت سعی خواهند کرد گوش هایشان را به روی صداهای غرنده و زیرین این روند بربندند و حتی الامکان نخواهند گذاشت این صدا به گوش دیگران برسد؛ اما خدایان بسیار کهن و بسیار قدرتمندند.(4)
در این نظر که روند عرفی شدن نمی تواند برای همیشه ادامه داشته باشد، دانشمندان زیادی با برگر هم عقیده اند. البته برگر به طور مستقل چنین تعبیری ندارد؛ بلکه در آنجا که از ناتوانی مشروعیت بخشی های عرفی در پاسخ به پرسش های اساسی و معنای زندگی سخن می گوید، به همین امر تأکید می کند. برگر در محکوم کردن منابع جایگزین معنا به همان نکته اشاره می کند: « من تحت تأثیر ناتوانی درونی جهان بینی های عرفی شده برای پاسخ به پرسش های وضعیت بشری، پرسش های مربوط به از کجا، چه و چرا قرار گرفتم. این سؤال های بنیادی به هیچ وجه از بین نمی روند و تنها با پیش پا افتاده ترین شیوه ها از سوی ادیان تقلبی عرف گرایی پاسخ داده می شوند.(5) به رغم شواهد قوی درباره ی کاهش علاقه به دین، دوام عرفی شدن غیرممکن است؛ زیرا در حیات انسانی شرایطی وجود دارد که پرسش از مسائل ماورائی را گریزناپذیر می کند. ما برای یافتن معنای زندگی ناچار از روی آوردن به چنین پرسش هایی هستیم.
این امر را شاید بتوان با مراجعه به دیدگاه های استارک(6) و بن بریج(7) بیشتر توضیح داد. نظریه ی استارک و بن بریج با این قضیه آغاز می شود که مردم به دنبال پاداش هستند و برای آن هزینه می دهند. بعضی از پاداش ها کمیاب و غیرقابل دست رس اند. زمانی که پاداش های بسیار مطلوب به طور مستقیم دور از دسترس باشند، مردم به جای آن به جبران کننده ها روی می آورند. استارک در جایی می گوید: جبران کننده ها شکلی از « من به تو بدهکارم» هستند. آنها وعده می دهند که به جای ارزشی که در حال حاضر حاکم است، پاداش موردنظر آنها سرانجام به دست خواهد آمد. به نظر این نویسندگان، جبران کننده ها مجموعه ای از باورها و دستورالعمل هایند که جایگزین دستاوردهای سهل الوصول پاداش ها می شوند. جبران کننده ها دسترسی به پاداش اصلی را به آینده ی دور محول می کنند؛ اما جبران کننده ها متفاوت اند؛ در مواردی مانند درمان زگیل یا معنای کلی حیات مشخص هستند، اما برخی از پاداش ها چنان عظیم و کمیاب اند که تنها با فرض جهان ماورائی دسترسی به آنها ممکن می شود و نظام عرفی از عهده چنین کاری برنمی آید.
از این گفته دو چیز به دست می آید: اولاً، فاصله گرفتن سازمان های دینی از فلسفه ماورای طبیعت مایه ی ضعف آنها می شود؛ زیرا در این صورت نمی توانند جبران کننده های قوی را فراهم آورند. از نظر استارک و بن بریج دلیل کاهش پروتستانتیسم لیبرال نیز در همین امر نهفته است. کسانی که از کلیساها فرار می کنند به دامن انسان گرایی سکولار پناهنده نمی شوند؛ بلکه در نهایت به طرف باورهای سنتی گرایش پیدا می کنند و این یک نکته ی بسیار با اهمیت است که برگر نیز بدان توجه کرده است؛ چنانچه خود آنان نیز چنین نباشند، نسل آنان این کار را خواهند کرد. پس، عرفی شدن یک فرایند خودمحور سازنده است و هرجا مذاهب عمده سر فرود آورند، باورهای جدیدی از نوع ماورایی پدید آمده، جبران کننده های معتبری را ارائه خواهند کرد؛ ثانیاً سازمان هایی که خود وعده بزرگ ترین و پایدارترین پاداش ها را می دهند، به مبانی ماورائی روی خواهند آورد.(8) چه بسا این اتفاق در شکل جنبش های جدید دینی باشد که سیطره نظام سکولار را برنمی تابند. خیزش های دینی در انتقاد از نظام سکولاریسم، با یکدیگر تفاوت هایی دارند؛ ولی آنچه آنان درباره ی آن اتفاق نظر دارند، بی محتوا بودن فرهنگی است که تلاش دارد بدون هیچ گونه پایگاه متعالی، همه گیر و فراگستر شود. فصل مشترک تمام خیزش های مختلف دینی در انتقاد از سکولاریسم این است که هستی انسان بدون بهره مندی از تعالی دینی، چیزی جز یک هستی فقیر و حتی سست بنیاد نیست.(9)
اما نقایص دیگری در نظریه ی عرفی شدن وجود دارد که برگر بدان توجه نکرده است. از نظر کریستین اسمیت،(10) نظریه ی عرفی شدن نقص های اساسی دارد:
اولاً، بیش از حد انتزاعی (11) است. ثانیاً، فاقد عامل انسانی است؛ یعنی فرایندی است که بدون توجه به عامل انسانی در حرکت سیر می کند و عرفی شدن را بدون عرفی کنندگان نمایش می دهد. ثالثاً، به جبرگرایی افراطی دچار است. « به حاشیه رفتن ادیان از زندگی سیاسی به عنوان یک فرایند طبیعی و غیرقابل اجتناب همچون میتوز،(12) سلول یا بلوغ جنسی به تصویر کشیده شده است.» نظریه ی عرفی شدن در سنت آگوست کنت و اسپنسر، بازتاب یک نگاه خطی به تکامل اجتماعی است. امیل دورکیم می نویسد: اگر یک حقیقت وجود داشته باشد که تاریخ به ما می آموزد، عبارت از این است که دین به تدریج بخش کوچک تر و کوچک تری از حیات اجتماعی را در بر می گیرد؛ رابعاً، ایدئالیستی است؛ خامساً، خیالی است؛ سادساً، بر خودویرانگری دین بیشتر تأکید شده است؛ سابعاً، اینکه نگرش مکانیکی وجود دارد. برایان ویلسون تأکید می کند که دین و مدرنیته ناسازگارند.
اسمیت به همه ی پاسخ می دهد:
اما جامعه شناسان و مورخین توضیح ندادند که دقیقاً چگونه و چرا این تغییرات اجتماعی اثرات به اصطلاح زیان بخش بر روی دین دارد. دقیقاً چرا باید شهری شدن یا پیشرفت های تکنولوژیکی اقتدار دین را تضعیف کنند؟ دقیقاً صنعتی شدن و مهاجرت منجر به خصوصی سازی دینی می شود؟ چرا ما باید با اینها به عنوان « عوامل مهم تاریخ» برخورد کنیم که با سنگی دلی جاده ی خود را به سوی خصوصی سازی دینی صاف می کند؟(13)
پینوشتها:
1. Peter.L Berger, Some Second Thoughts on Substantive versus Functional Definitions of Religion". Journal for the Scientific Study of Religion,N.13,No.2.pp.125-133.
2. پیتر ال برگر و توماس لاکمن؛ افول سکولاریسم، ص 27.
3.Berger Peter.L," Protestantism and the Quest for Certainty". The Christian Century. Volum:115.Issue:23.August 26,P:782+.
4. Ibid.
5.Berger Peter.L,Religion in a Revolutionary Society, Washington DC:American Enterprise Institute for Public Policy Research,p.15.
6. Rodney Stark.
7. William Sins Baninbridge.
8. Steve Bruce, Choice and Religion: A Critique of Rational Choice Theory; p.30-44.
9. پیتر ال برگر و توماس لاکمن؛ افول سکولاریسم؛ ص 29.
10. CristianSmith.
11. Over-abstraction.
12. تقسیم هسته سلول بدوقسمت بدون کم شدن کرموزم ها(cell mitosis)
13. نوهاس، 2:2005.
منبع:فصل نامه علمی تخصصی معرفت فرهنگی اجتماعی ش 1
ادامه دارد...