تأثیر جهان سوم
مهم ترین عاملی که سبب شده است برگر در « نظریه ی عرفی شدن» تجدید نظر کند، عبارت است از مطالعات او از جهان سوم. برگر خود در این زمینه می گوید:
شایعه فرشتگان در سال 1969 چاپ شد. ضرورت بدعت آمیز نیز در سال 1979. این دوره ی ده ساله دست کم تا آنجا که به اندیشه ی من درباره موضوعات دینی مربوط می شود، وصف الحال من است. در این فاصله ده ساله، بیشتر کار من به عنوان جامعه شناس، مستقیماً نه به دین، بلکه به نوسازی و توسعه ی جهان سوم و نیز به مسئله ی چگونگی انتقال دیدگاه های جامعه شناختی به راهبردهای سیاسی انسان دوستانه- مسئله ای که نخست مرا به جهان سوم مشغول داشت- مربوط می شد. با این حال، این گریزهای جامعه شناختی، تأثیر مستقیمی بر نوع نگاه من درباره ی دین گذاشت. اگر از من پرسیده شود که مهم ترین تجربه ای که مرا از کتاب اول( شایعه فرشتگان) به کتاب دوم( ضرورت بدعت آمیز) رهنمون شد، چه بود، خواهم گفت که آن تجربه، تجربه ی جهان سوم بوده است. در سال های دهه 1960 ذهن من مشغول مسائل مربوط به عرفی شدن بود و کتاب شایعه ای درباره فرشتگان کوششی بود برای غلبه درونی بر عرفی شدن. جهان سوم به من آموخت که این دل مشغولی تا چه حد نژادپرستانه بود؛ درست است که عرفی شدن امروزه پدیده ای جهان گستر است، اما پدیده ای است که در امریکای شمالی و اروپا بسیار بیشتر از هرجای دیگر ظهور کرده و قوام یافته است. در حالی که نگاه به مقیاس جهانی به ناچار دیدگاهی متعادل تر درباره روند عرفی شدن به دست می دهد. نیروی اجتماعی سترگ دین در جهان سوم ما را حیرت زده می کند. همین حیرت زدگی شدید، مرا به این نتیجه رساند که گفت و گوی جدید با ادیان جهانی باید در اولویت دستور کار الهیات مسیحی قرار گیرد.(1)
فکر می کنم دیدگاه هایم طی این دوره تغییر اساسی نکرد. مسائلی که ذهن مرا مشغول کرده، به نحو قابل ملاحظه ای عوض شده است؛ اما موضع دینی و سیاسی اصلی من کم و بیش یکسان باقی مانده است. واقع مطلب این است که من در عرصه ی الهیات، تغییری متمایل به « چپ» و در عرصه ی سیاست، تغییری متمایل به « راست» داشته ام. این تحول برخی از دوستانم را آشفته ساخته و حتی رنجانده است( گرچه گفتن ندارد که برخی نیز از آنچه دیگران را رنجانده، خرسند شده اند). به هر حال، جهان سوم برای این دو جریان فکری سرنوشت ساز بوده است. در عین حال، برای من مورد و مصداقی تجربی و عینی بود تا به تنوع و اقتدار گسترده ی مقوله دین بیشتر پی ببرم. از این رو، ( یکبار و برای همیشه) دریافتم که دیگر غیرممکن است که از روی تعصبات نژادپرستانه، فقط در سنت یهودی- مسیحی متوقف بمانم.(2)
در سال 1979 من در رم بودم؛ درست در بحبوحه ی انقلاب ایران. به دلیل اینکه قرار بود از طریق تهران به هند پرواز کنم، با نگرانی رویدادهای ایران را از تلویزیون ایتالیا دنبال می کردم. توده ی عظیمی از پیروان آیت الله خمینی با پوسترها و پلاکاردهایشان که به نظر می رسید تا انتهای افق گسترده شده اند، مدام شعار « الله اکبر» سر می دادند. به یاد اظهارنظری که یک دهه ی پیش درباره سکولاریزاسیون شنیده بودم افتادم و فهمیدم که اصلاً هم خنده دار نبوده است. در واقع، مقابله شورمند و هیجانی با عرفی شدن، دقیقاً چیزی بود که آیت الله خمینی در ذهن داشت و پیامد انقلاب ایران هرچه باشد، باید پذیرفت که فعلاً تا حدودی در این کار موفق بوده است.(3)
برگر بعدها انقلاب اسلامی ایران را یکی از نمونه هایی می شمارد برای این که مدرنیته الزاماً به کاهش دین نمی انجامد.(4) یقیناً در جهان اسلام، از اقیانوس اطلس تا دریای چین، هیچ چیز دیگری غیر از دین نیست که چالشی جدی را با اشکال سکولاریته( از جمله سکولاریته مارکسیستی ) ترتیب داده است.(5)
من کاملاً معتقد شدم که عرفی شدن، کاملاً مساوی نوسازی نیست. یا به عبارتی، نوسازی آنچنان که انتظار می رفت، کامل نیست. جهان سوم اکنون مملو از دینی است. برخی از این فوران ها، اهمیت سیاسی بسیار زیادی دارند. شواهدی که امروزه در اتحاد جماهیر شوروی پس از نیم قرن تلاش حکومت در جهت سرکوبی دین ظهور می کند، بهت انگیز است. در این کشورها، نه تنها مقاومت دینی بلکه بیداری دینی وجود دارد. حتی در جهان غرب در سالهای اخیر نشانه هایی وجود داشته است که گزارش های مربوط به مرگ خدا اغراق آمیز بوده است.(6)
در سال 1979، برای اولین بار به هند سفر کرده است. دیداری که تأثیرش بر وی کامل تر از هر دیدار دیگری از یک فرهنگ دینی غیرغربی بوده است. برگر در این باره می گوید:
در حالی که هندوئیسم به دلایل عدیده، پویایی اسلام معاصر را به نمایش نمی گذارد، اما عملکرد آن نیز بی گمان مطابق ایده من از سکولاریزاسیون نیست که در دهه ی 1960 داشتم و پیش بینی می کردم. البته جهان سوم تنها دلیل تعدیل دیدگاه قبلی ام درباره سکولاریزاسیون نیست. شواهد تأثیرگذاری از احیای دینی در آمریکای شمالی وجود داشته است. همچنین احیای دینی مهمی دست کم در برخی از بخش های شوروی سابق شکل گرفت.(7)
افزون بر این، در جهان سوم برای وی روشن شد که نوسازی، فرآیندی تک خطی یا اجتناب ناپذیر نیست. برعکس، از ابتدا فرایندی در تعامل مداوم با نیروهای متعارضی بوده است که این نیروها خود در ذیل نوسازی گنجانده می شوند. به نظر وی، خوب است که عرفی شدن را از همین منظر بنگریم؛ یعنی آن را در تعامل مداوم با نیروهای ضدمدرن بدانیم.« همین قدر کافی است بگویم که مقاومت در برابر نوسازی و عرفی سازی را نه تنها در جهان سوم، بلکه در جوامع پیشرفته صنعتی- هم در جوامع سرمایه داری و هم در جوامع سوسیالیستی در اشکال متنوع آن- می توان مشاهده کرد.»(8)
3. بیداری دینی در آمریکای شمالی
برگر پس از تأکید بر تأثیر جهان سوم در اندیشه هایش می گوید:
جهان سوم، تنها دلیل تعدیل دیدگاه قبلی ام درباره ی سکولاریزاسیون نیست. شواهد تأثیرگذاری از احیای دینی در امریکای شمالی وجود داشته است. همچنین احیای دینی مهمی نیز دست کم در برخی از بخش های شوروی سابق شکل گرفت. اهمیت این مسئله آن گاه بیشتر می شود که توجه داشته باشیم این بخش ها برای دست کم نیم قرن تحت سرکوب برنامه ریزی شده و پیچیده ای قرار داشتند. البته چنان که برخی صاحب نظران اشاره کرده اند، این بدان معنا نیست که نظریه ی سکولاریزاسیون اشتباه بوده است، اما به نظر من اکنون می توان گفت که هم گستره و هم سرسختی سکولاریزاسیون را بزرگنمایی کرده ایم؛ حتی در اروپا، امریکای شمالی و بیشتر نقاط جهان. این نظر من به خودی خود، فقط در حکم تجدید نظر در نظریه ای جامعه شناختی به واسطه ی فشار شواهد تجربی است.
اما دلایلی که برگر در لابلای مباحث اش مبنی بر تغییر موضع خویش آورده است، منتقدان جدی دارد. از جمله کسانی که به طور جدی برگر را در این زمینه نقد می کند، استیو بروس می باشد. استیو بروس معتقد است نظر اول برگر همچنان معتبر است و دلایل وی برای تغییر عقیده، متقاعد کننده نیستند.
از نظر بروس، چیزی که بیشتر موجب می شود پیتر برگر در اجتناب ناپذیری عرفی شدن تردید کند، این است که « بخش اعظمی از جهان امروزه همانند گذشته دینی است و در برخی از مناطق حتی دینی تر از گذشته است.»(9)
استیو بروس می گوید من نمی فهمم چرا برگر فکر می کند نیروی حیاتی دین در جهان سوم بر نظر او درباره ی عرفی شدن تأثیرگذاشته است. باید به این نکته توجه داشت که نظریه ی عرفی شدن بدین معنا نیست که گذشت زمان دین را فرو می کاهد؛ بلکه به معنی تعدادی از مدعیات مرتبط درباره ی تأثیر تغییرهای اجتماعی خاص در شرایط خاص است. به طور آشکار، این ادعا که کثرت گرایی مستلزم این است که دولت به طور فزاینده ای در مورد موضوعات مربوط به عقیده بی طرف باشد، تنها به جوامع دموکراتیک و طیف محدودی از اتوکراسی هایی که دلیل خوبی دارند تا از ستیزهای دینی و قومی به دور باشند، اشاره دارد. در غیر این صورت، افراد واکنش بسیار معمولی به تنوع نشان می دهند. برای مثال، افراد کجرو باید معدوم و یا تبعید شوند.(10) جفری هادن(11) همنوا با بسیاری از ناقدان، اهمیت دین در کشورهایی مانند ایران را دلیل مجاب کننده ای بر رد پارادایم سکولاریزاسیون می داند.(12) اما بروس(1983) همین نقد را بر هادن نیز وارد می داند: ایراد هادن هنگامی وارد است که پارادایم سکولاریزاسیون را مدلی جهان شمول بیانگاریم. هرکس که آثار وبر، ترولتش، نیوهر، برگر و مارتین را خوانده باشد( که هادن به هیچ کدام ارجاع نمی دهد) در می یابد که هیچ یک از آنان خود را کاشف قوانینی جهان شمول نمی یابند که با یافته های علوم طبیعی قابل قیاس باشند. روایت سکولاریزاسیون نیز به مانند تز وبر در مورد اخلاق پروتستان صرفاً تلاشی جهت توضیح یک دسته تغییرها در یک حیطه ی تاریخی و جغرافیایی مشخص است. این پارادایم رویکردی است به آنچه که از زمان اصلاحات پروتستانی در اروپای غربی( و امتدادهای آن در امریکای شمالی و استرالیا) بر دین گذشته است. اینکه آیا بخش هایی از این تبیین در مورد جوامع دیگر نیز صادق است یا خیر، موضوعی تجربی است که باید بسته به میزان تحقق متغیرهای علّی پارادایم در دیگر نقاط عالم بررسی شود. ما مدعی برگشت ناپذیری پارادایم هستیم، و نه اجتناب ناپذیری آن. به عبارت دیگر، می توان از عرفی شدن اجتناب کرد، اما اگر جامعه ای مبتلا شد، به محض واقع شدن، بسیار دشوار بتوان گفت که چگونه می توان، در شرایط مشابه محتمل، جامعه را به دوره ی پیش از آن تحولات بازگرداند. برای مثال، امروزه برابری خواهی چنان در غرب ریشه دوانده که گیریم، من دیگر نمی توانم تصور کنم که باز روزی حق رأی ایالات متحده محدود به سفیدپوستان شود یا اینکه زنان متأهل از اشتغال درآمد زا منع شوند.
پارادایم مستلزم آن نیست که تمام مؤلفه های نشاط مذهبی با سرعت یکسان و یکنواخت افول کنند و چنین وضعی را هم پیش بینی نمی کند. چون جهان پیچیده است؛ فرآیند سکولاریزاسیون نیز متلاطم است. در دهه ی 1970، انتظار افول نشاط دینی در بخش هایی از بیرمنگام به چالش گرفته شد؛ زیرا در آنجا مسلمانان پاکستانی جایگزین انگلیسی های سکولار شدند. مهاجرت بافت مذهبی را تغییر می دهد. هنگامی می شد گفت که این نشانه ی شکست پارادایم سکولاریزاسیون است که انگلیسی های سکولار هم به همان میزان همسایه های پاکستانی شان متشرع می شدند؛ اما برخلاف این امر رخ داد و همین که پاکستانی ها از دیگر جهات انگلیسی شدند، نسل سوم مسلمانان به همان سطح بی تفاوتی انگلیسی در قبال دین داری میل کرد. تبیین جامعه شناختی مستلزم آن است که شرایط از جمیع جهات یکسان باشند. چنین وضعی بسیار نادر است.
پینوشتها:
1. Peter.L Berger,A Rumor of Angels:Modern Society and the Rediscovery of the Supernatural,p.133-135.
2.Ibid.
3. Ibid,p133.
4. Berger Peter.L.(1994(,"The Gross National Product and the Gods". The McKinsey Quarterly.Issue:1. P:97+.
5.Peter.L Berger,A Rumor of Angels: Modern Society and the Rediscovery of the Supernatural,p.133
6. Berger Peter .L," Some Second Thoughts on Substantive versus Functional Definitions of Religion". Journal for the Scientific Study of Religion,Vol.13,No.2.(Jun),pp.125-133.
7. برگر، 1384، روزنامه همشهری، 16 مهر.
8. همان .
9. Berger Peter.L," Protestantism and the Quest for Certainty". The Christian Century Volum:115.Issue:23.August 26,+P:782.
10.Woodhead.Linda.& Heelas.Pual,David Martin and,(ed), Peter Berger and the Study of Religion,p.92.
11. Jeffery Hadden
12. Hadden,J.K," Toward desacralizing secularizition theory". Social Forces,65,p.587-611.
منبع:فصل نامه علمی تخصصی معرفت فرهنگی اجتماعی ش 1
ادامه دارد...