چکیده:
در این مقاله تعریف صحابه، سبب پیدایش بحث عدالت صحابه از دیدگاه فریقین، دیدگاههای سه گانه اهل سنت و دیدگاه بیشتر آنان در تعریف صحابه و تفاوتهای تشیع با عامه در این خصوص، مورد بحث قرار خواهد گرفت. آن گاه, به دیدگاه فریقین در باره عدالت صحابه و استدلال اهل سنت در خصوص عدالت آنها از آیات قرآن و نقدهای شیعه بر استدلالهای آنان را مورد بررسی قرار خواهیم داد. در ادامه بحث عدالت، صحت و ضعف احادیث مرفوع و موقوف را از منظر اهل سنت و شیعه مورد بررسی قرار میدهیم و موارد اتفاق و اختلاف آن را مشخص خواهیم نموده و در پایان، دیدگاه دو گروه در باره حجیت قول صحابه مشخص خواهد شد.
کلیدواژهها: صحابه، عدالت، حجیت، اهل سنّت، شیعه.
درآمد
حجت گفتار صحابه در حدیث، فقه و تفسیر و… به علت این که حجم زیادی از احادیث و روایات از طریق صحابه به ما رسیده، دارای اهمت بسیار زیادی است؛ چرا که عدالت، به عنوان یکی از شرایط راوی، مورد اتفاق دانشمندان مذاهب اسلامی است.
جمعی از اهل سنت از احترام و اهمیتی که قرآن برای «مهاجرین اولین» در آیه 100 سوره توبه قایل شده، چنین استفاده میکنند که آنها تا پایان عمر مرتکب هیچ گونه خلافی نشده و باید بدون چون و چرا همه آنها را عادل بشماریم. سپس این موضوع را به همه صحابه به خاطر تمجیدی که قرآن از آنها در ماجرای بیعت رضوان و جاهای دیگر کرده، تعمیم دادهاند و در عمل، صحابه را بدون در نظر گرفتن اعمالشان، انسانهایی استثنایی شمرده و اجازه هرگونه نقد و بررسی در کارهایشان را از اندیشمندان سلب نمودند. قایل شدن به اجتهاد جمیع صحابه و توجیه عملکردها و خطاهای آنان از طریق «خطای در اجتهاد» چشم بستن بر واقعیتهای تاریخی و نادیده گرفتن آنهاست. با این دیدگاه، قول همه صحابه، بدون جرح و تعدیل مورد قبول واقع میشود.
این مقاله مصونیت غیر منطقی اصحاب را بررسی کرده و با کمک آیات و روایات این نکته را اثبات میکند که با توجه به احترام نسبت به صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله باور داشتن عصمت و عدالت همه صحابه درست نبوده، بلکه صحابه مانند سایر مسلمانان هستند؛ اگر به تکالیف شرعی خود عمل نمودند، برای آنان اجر و ثواب است و اگر از مسیر شریعت پا را فراتر گذاشتند، مورد مؤاخذه و حتی عقاب قرار خواهند گرفت؛ زیرا قوانین شرعی و احکام الهی برای همه یکسان است و کسی از این قوانین استثنا نشده است.
سبب پیدایش بحث
شایسته است که انگیزه و سبب پیدایش بحث قول صحابه و دلایل اعتقاد به عدالت همه صحابه به مثابه موضوعی که از یک جانب بر آن پافشاری شده و از سوی دیگر، محل نقد جدی قرار گرفته است، اشاره شود و نیز طبیعی به نظر میرسد که به انگیزه خلق این نظریه و سپس به دلیل یا ادلهای که بر آن اقامه کردهاند، پرداخته شود.
ابن عرفه روایت کرده است که بیشتر احادیث و روایاتی که در فضایل صحابه وجود دارد، در روزگار بنیامیه و به منظور نزدیک شدن به آنها ساخته و پرداخته شده است. این روایات به گونهای مرتب گردیده که از هر صحابی یک الگو و پیشوای شایسته برای تمام مردم زمین ارائه نموده است و رگبار لعن و نفرین را برای هر کسی که یکی از صحابه را ناسزا گفته یا نسبت ناروایی به او بدهد، فرو میبارد. (1) مهمترین انگیزهای که برای ایجاد این بحث مطرح شده است، دو منشأ اصلی دارد:
1. انگیزههای عقیدتی : به دنبال جنگ صفین ـ که حکمیت به سود معاویه انجامید ـ خوارج، علی علیه السلام و معاویه و عمروعاص را فاسق شمردند. اهلحدیث و بعدها اشعریها بر این باور شدند که مرتکبان گناه کبیره، بویژه اصحاب، نه کافرند و نه فاسق و اگر در میان اصحاب اموری رخ داده است، ربطی به ما ندارد. از این رو، گفتهاند صحابه همگی عادلاند؛ چه کسانی که مبتلا به فتنه شدند و چه غیر آن. معتزله نیز گفتهاند همه صحابه عادلاند، مگر کسانی که با علی علیه السلام جنگیدند. (2)
2. انگیزه سیاسی : در زمان حیات پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله چنین بحثی مطرح نبود که آیا صحابه، همگی عادلاند یا نه؟ با حضور پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله اهمیت حدیث چندان مشهود نبود، امّا پس از ایشان مردم نیاز بیشتری به احادیث پیامبر جهت تفسیر و توضیح قرآن احساس میکردند؛ چرا که اصحاب با آن حضرت بودند و آنچه را که از وی میشنیدند، عمل میکردند. (3) در عصر امام علی علیه السلام معاویه و عمرو عاص به کمک برخی از عالمان درباری، برای این که حاکمیت خود را شرعی و قانونی جلوه دهند، چاره کار را در این دیدند که در میان مسلمانان این اندیشه را رواج دهند که میان آن صحابهای که از کودکی در دامان پیامبر صلی الله علیه و آله بزرگ شده و در همه صحنههای خطیر بوده، با آن صحابهای که تنها لحظهای آن حضرت را درک کرده، هیچ فرقی نباشد. در این صورت، فضیلت افرادی مانند معاویه ـ که پس از فتح مکه تا رحلت پیامبر در محضر ایشان بودند ـ بیشتر از صحابی است که آن حضرت را فقط دیدهاند. این نقشه آنان نیز مانند سایر مکر و حیلههایشان در قالب قانون جلوهگر شد. (4)
مفهوم صحابه
تعریف لغوی صحابه
صحابه به فتح، جمع صاحب و جمع فاعل بر وزن فَعاله است. (5) صحابه جمع صاحب، صحب، صحبان، صحبه و صحاب است؛ به معنای هر چیزی که ملازم دیگری باشد؛ (6) چه آن ملازم حیوان، انسان، مکان یا زمان باشد و فرقی نمیکند که این مصاحبت و همراهی با جسم و تن باشد، یا با عنایت و توجه. ولی در اصطلاح به کسی گفته میشود که همراهیاش با دیگری بسیار است. (7) بر نزدیکی نیز دلالت میکند و هر چیزی که با دیگری سازگار باشد. (8) صحابه همان اصحاب است. (9)
مفهوم اصطلاحی صحابه
تعاریف دانشمندان اهل سنت از صحابه گوناگون است که میتوان دو شرط دیدن و همراهی را وجه غالب تعاریف دانست:
الف) دیدن
1. دیدن تنها: ابن صلاح میگوید؛ «هر مسلمانی که رسول خدا را ببیند». (10) سمعانی صحابی را توسعه داده و حتی کسی را که یک بار هم پیامبر را دیده، صحابی میشمارد. (11)
2. دیدن در زمان بلوغ؛ محمد ابن عمر واقدی معتقد است هر کس پیامبر خدا را در حال بلوغ دیده و امر دین را بفهمد و بدان راضی باشد، صحابی پیامبر است؛ اگر چه ساعاتی از روز او را درک کرده باشد. (12) این تعریف غیرجامع است؛ بعضی از صحابه در حال بلوغْ پیامبر را درک نکرده، ولی از ایشان روایت کردهاند؛ مانند ابن عباس و امام حسن و امام حسین علیه السلام (13) در ضمن مقیدکردن به بلوغ نادر است. (14) بعضی نیز این شرط را نمیپذیرند. (15)
3. مصاحبت همراه با دیدن؛ گفته شده مسلمانی که با پیامبر مصاحبت داشته یا او را ببیند. (16) احمد بن حنبل نیز در تعریفی مشابه میگوید: هر کس یک سال یا یک ماه یا یک روز یا ساعتی مصاحب پیامبر باشد، صحابی محسوب میشود. (17) همچنین صحابی به کسی گفته میشود که صحبت کند، امّا کمتر از آنچه که بر آن صحبت اطلاق شود؛ چرا که کسی که مجالستش زیاد باشد، فضل است. (18)
میبینیم که این گروه مصاحبت در حد دیدن را به عنوان ملاکی برای صحابه بودن مطرح میکنند و همنشینی طولانی یک برتری بر دیگر صحابه میدانند.
ب) همراهی
1. همراهی در جنگ با پیامبر؛ سعید بن مسیب معتقد است صحابی کسی است یک یا دو سال با رسول خدا بوده و یا در یک یا دو جنگ با حضرت همکاری کرده است. (19)
بدر الدین ابن جماعه بر این کلام ایراد گرفته و این قول را ضعیف دانسته، زیرا بر طبق این تعریف، وائل بن حجر و امثال آنها صحابه نخواهند شد؛ در حالی که در صحابی بودنشان بحثی نیست. (20) عراقی نیز اسناد این قول را به ابن مسیب صحیح ندانسته است. (21)
2. مصاحبت طولانی با پیامبر؛ ابن فورک میگوید: همنشینی او با رسول خدا باید زیاد باشد و به این امر معروف باشد. (22)
3. مصاحبت طولانی همراه با اخذ علم؛ برخی معتقدند صحابی کسی است که با پیامبر صحبت میکند و صحبتش طولانی باشد و از او علم بگیرد. (23)
4. همنشینی طولانی همراه به قصد تبعیت از پیامبر؛ صحابی کسی است که به قصد پیروی از رسول خدا با او هم نشینی طولانی داشته باشد؛ اما کسی که بدون قصد تبعیت با پیامبر همنشینی کند یا مصاحبت طولانی نداشته باشد، مثل مهمانان آن حضرت صحابه محسوب نمیشود. (24) مقصود از صحابی کسی است که ملازم پیامبر بوده و آن گرامی را نصرت داده و از نوری که با او نازل شده است، پیروی کردهاند. (25)
5 . فقط هم عصر بودن؛ این دیدگاه، دیدگاه شاذی است. بنا بر این دیدگاه، صحابی کسی است که
همعصر پیامبر باشد؛ اگر چه او را ندیده باشد. پس این تعریف شامل همه مسلمانان در عهد پیامبر میشود. (26)
اما بهترین تعریفی که اهل تسنن قبول دارند، تعریف ابن حجر است که میگوید صحابی کسی است که با وصف ایمان با پیامبر ملاقات کرده و مسلمان از دنیا رفته باشد؛ حال چه مجالست او با پیامبر طولانی باشد یا نباشد؛ خواه از حضرت روایتی نقل کرده باشد یا نکرده باشد؛ در غزوهای با پیامبر شرکت کرده باشد یا نکرده باشد. (27)
بر این تعریف، احمدحسین یعقوب نقدهایی وارد میکند که قابل تأمل است. او میگوید: اگر تعریف ابن حجر را بپذیریم، پس آنچه برای رسیدن به شرافت صحابی بودن مورد اعتماد است، عبارت است از:
الف) ملاقات با پیامبر صلی الله علیه و آله: چه این ملاقات از راه مجالست باشد، چه از باب گفتگو و یا دیدن محض. پس هر کس پیامبر را دید یا پیامبر او را دیده باشد، صحابی است؛ حتی اگر کودکی شیرخوار بوده باشد؛ چون مشاهده به پیامبر منسوب است.
ب) ایمان به او و نبوت پیامبر: اگر قول ابن حجر را بپذیریم، باید بر حقیقت ایمان تأکید نموده و وجودش را ثابت کنیم و این امری بیرون از قدرت و توان بشر است. پس ابن حجر باید میگفت کسی که ایمان دارد یا تظاهر به ایمان میکند؛ زیرا عبد الله ابن ابی ـ که رهبر گروه منافقان بود ـ به اجماع امت جزو صحابه است. (28)
بنا بر این، با تعاریف موجود از صحابه میتوان گفت که صحابی به کسی گفته میشود که مصاحبت طولانی با پیامبر داشته و در ماجراهای حساس و مهم همراه پیامبر بوده و در اوامر و نواهی مطیع ایشان بوده است و تا موقع مرگش متصف به آن اوصاف بوده باشد. بر همین اساس، صحابه مراتب گوناگونی در شأن و عظمت دارند. همین تعریف مقبول شیعه نیز هست. (29)
مفهوم عدالت
با توجه به این که در بررسی حجیت قول صحابه ناگزیریم به بحث عدالت صحابه نیز بپردازیم، لذا در این قسمت از بحث به مفهوم عدالت از دیدگاه فریقین پرداخته میشود. هر اندازه این موضوع دقیقتر واکاوی شود، نتیجه صحیحتری را میتوانیم در باره حجیت قول صحابه داشته باشیم. عدالت در لغت : عدالت مصدر از ریشه «ع د ل» بوده و مساوی با واژه عدل است؛ (30) به معنای قسط (31) و ضد جور و ستم. (32) و عادل کسی است که قول و فعل او مورد رضایت مردم باشد. (33)
ـ عدالت در دیدگاه اهل تسنن
از منظر اهل سنّت عادل کسی است که به انجام دادن واجبات و همچنین پرهیز کردن از محرمات شناخته شده باشد. عدالت را استقامت در دین، سلامت در مذهب و دوری از اسباب فسق و اموری میدانند که اعضا و جوارح و قلب ازآن نهی شده است.(34) ابن مبارک عادل را کسی میداند که دارای پنج صفت باشد: در نماز جماعت حضور یابد؛ از شرابخواری خودداری کند؛ در دینش لغزش و خرابی نباشد؛ دروغ نگوید؛ کم عقل نباشد. (35) عدهای نیز عدالت را عبارت از ترک محرمات؛ اجتناب از کبایر و بعضی از صغایر و انجام واجبات میدانند. (36) سیوطی عدالت را ملکهای میداند که مانع از انجام کبیره یا صغیره ـ که نشانه خفت نفس است ـ میشود. (37)
مجموعه تعاریف فوق میشود گفت که عدالت همان اجتناب از کبایر و اصرار نکردن بر صغایر است با توجه به حسن ظاهر افراد کاشف و حاکی از عدالت درونی است و هیچ دلالتی بر اصالت عدالت ندارد. مقصود اهل سنّت از «عدالت صحابه» همان عدالت فقهی و اجتناب از کبایر است که با انجام یک گناه، انسان از عدالت به این معنا ساقط میشود. از این روست که بعضی از این گروه، کوچکترین نسبت گناه را به صحابه کفر میدانند.
عدالت در دیدگاه تشیع
عدالت از منظر تشیع، در کلیت آن، نزدیک به دیدگاه اهل سنّت است. در تعریف عدالت بیشتر به همان ملکه یا حالت نفسانی اشاره شده که باعث میشود انسان همیشه تقوایى داشته باشد و مانع از ترک واجبات یا انجام محرمات شرعى است، و براى احراز آن، حسن ظاهر، کافى است. (38) همچنین به عدم اصرار بر صغایر نیز اشاره شده است. (39)
شیخ طوسی میگوید نماز پشت سر فاسق ـ که مرتکب کبایر (از جمله شرب خمر، زنا و...) میشود ـ جایز نیست. (40) شهید ثانی معنای عدالت را سالم بودن فرد از اسباب فسق گناهان کبیره و اصرار بر گناهان صغیره میداند. (41) مامقانی نیز معتقد است عدالت ملکهای است که انسان را بر انجام واجبات و ترک محرمات بر میانگیزد و فاسق کسی است که گناهی را با این اعتقاد که گناه است، انجام دهد؛ چون اگر با اعتقاد به اباحه چیزی آن را انجام دهد، از عدالت خارج نمیشود.(42) علامه طباطبایی در تعریفی مفصلتر میگوید که عدالت فقهی هیأتی نفسانی است که آدمی را از ارتکاب کارهایی که بر نظر عرف متشرع گناه کبیره است، باز میدارد و امّا ملکه عدالت در اصطلاح ملکه، راسخ به حسب واقع است، نه به نظر عرف. این معنایی که ما برای عدالت گفتیم، معنایی است که از مذاق و مذهب امامان علیه السلام، بنا بر روایاتی که از آن حضرات نقل شده، نیز استفاده میشود. (43)با جمعبندی نظریات فوق، میتوان گفت که عدالت ملکهای نفسانی است که در درون فرد قرار دارد و او را از انجام کبیره و اصرار بر صغیره باز میدارد.
پی نوشت ها :
*. کارشناس ارشد علوم قرآن
1. آراء علماء و المسلمین فی التقیه و الصحابه و الصیانه القرآن الکریم، ص85.
2. تدریب الراوی، ج1، ص199.
3. صحابه در قرآن، ص82-277.
4. عدالت صحابه از دیدگاه تشیع و تسنن، ص6-32.
5. لسان العرب، ج7، ص286.
6. العین، ج3، ص124.
7. المفردات فی غریب القرآن، ص275.
8. معجم المقاییس اللغه، ج3، ص335.
9. جمهره اللغه، ج1، ص280.
10. تدریب الراوی، ج2، ص209.
11. الاصابه، ج1، ص7؛ الفیه الحدیث، ص343.
12. الکفایه فی علم الروایه، ص5؛ الفیه الحدیث، ص346.
13. الاصابه، ج1، ص8؛
14. الفیه الحدیث، ص346.
15. تدریب الراوی، ج2، ص211؛ اسد الغابه، ج1، ص10-11.
16. صحیح البخاری، ج4، ص554.
17. اسد الغابه، ج1، ص10.
18. فتح المغیث، ج3، ص79؛ الاصابه، ج1، ص7.
19. الکفایه، ص69؛ اسد الغابه، ج1، ص10؛ تدریب الراوی، ج2، ص211.
20. اسد الغابه، ج1، ص10.
21. الفیه الحدیث، ص346.
22. الاستیعاب، ج1، ص9؛الفیه الحدیث، ج1،ص7؛ فتح المغیث، ج3، ص84.
23. الصحابه فی القرآن و السنه و التاریخ، ص17.
24. الفیه الحدیث، ص345.
25. الاصابه، ج1، ص19؛ تدریب الراوی، ج2، ص675.
26. الصحابه فی القرآن و السنه و التاریخ، ص16.
27. الاصابه، ج1، ص4-8؛ الفیه الحدیث، ص346.
28. نظریه عدالت صحابه و رهبری سیاسی در اسلام، ص6-35.
29. الرعایه فی علم الدرایه، ص339؛ الدرایه فی مصطلح الحدیث، ص120.
30. لسان العرب، ج11، ص431.
31. جمهره اللغه، ص663.
32. العین، ج2، ص39.
33. معجم المقاییس اللغه، ج4، ص246؛ العین، ج2، ص38.
34. الکفایه، ص81-101.
35. همان، ص79.
36. مفاتیح الغیب (التفسیر الکبیر)، ج23، ص110؛ فضائل الصحابه، ص360.
37. تدریب الراوی، ج1، ص199.
38. صراط النجاه (المحشی للشیخ الانصاری)، ص38؛ توضیح المسائل (المحشی للامام الخمینی)، ج1، ص806.
39. سؤال و جواب (للسید الیزدی)، ص366؛ جامع المسائل (للبهجه)، ج1، ص23؛ تحریر الوسیله، ج1، ص499.
40. الخلاف، ص120.
41. الرعایه فی علم الدرایه، ص5-184.
42. تنقیح المقال، ج1، ص211.
43. المیزان، ج6، ص204-205.
منبع: نشریه علوم حدیث شماره 56