اهداف امام سجاد(ع)
«از مجموع بیانات وموضع گیری های سیاسی،اجتماعی و تاریخی امام سجاد(ع) به دست می آید که امام سجاد(ع) چند هدف مهم را در دوران امامت خودشان مورد توجه و مد نظر قرار داده بودند.
1) ایجاد حکومت اسلامی ؛ که از موضع گیری ها، کارسازی ها ، معارضات و ادعیه ی آن حضرت، این نکته ی مهم به خوبی دانسته می شود.
2) تبیین درست اندیشه ی اسلامی؛ ائمه (ع) حاملان واقعی اندیشه ی اسلامی اند و امام سجاد(ع)، اندیشه های بلندی را منتقل می کند که مبنای کار امامان و فرزندان ایشان (ع) ، در دوره ها بعد قرار می گیرد.
«بزرک ترین نقش امام سجاد(ع)این است که تفکر اصیل اسلامی، یعنی توحید و نبوت، مقام معنوی انسان و ارتباط انسان با خدا و بقیه ی چیزها را تدوین کرده است و مهم ترین نقش صحیفه ی سجادیه همین بود. شما صحیفه ی سجادیه را در نظر بگیرید، سپس اوضاع فکری اسلامی مردم آن دوران را در نظر بگیرید، خواهید دید این ها چقدر با هم فاصله دارد. در همان وقتی که همه ی مردم دنیای اسلام، در جهت مادی گری و به سوی حرکات انگیزه های مادی سیرمی کردند و از شخص خلیفه، که عبدالملک مروان است، تا علمای اطراف او (از جمله محمد بن شهاب زهری که از علمای درباری بود)، همه فکر خود خواهی و دنیاخواهی را تعقیب می کنند. امام سجاد(ع) به مردم خطاب می کند و چنین می فرماید: «الاحریدع هذه اللماظهًْ لاهلها»؛ آیا آزاد مردی نیست که این پس مانده ی دهان سک را برای اهلش بگذارد؟
تفکر اسلامی در این جمله عبارت است از هدف گیری معنویات و حرکت در راه رسیدن به آرمان های معنوی و اسلامی و انسان را در رابطه با تکالیف قرار دادن.و این، درست نقطه مقابل آن چیزی است که حرکت مادی آن روز مردم ایجاب می کرد» (خامنه ای، 1361، 29).
3) آشناساختن مردم نسبت به حقانیت اهل بیت (ع)؛ نسبت به حکومت و حاکمیت و رهبری، که نقطه ی برجسته ای در زندگی آن حضرت (ع) است.
4) ایجاد تشکیلاتی منسجم در مسیر مبارزه ی عقیدتی، مرامی و سیاسی، «امام سجاد (ع)، باید تشکیلاتی به وجود می آورد، که آن تشکیلات بتواند محور اصلی حرکت های سیاسی آینده باشد. در جامعه ای که مردم براثر اختناق و فقر و فشارهای مالی و معنوی به تنهایی و جدایی و دوری و از هم گستگی عادت کرده اند، حتی شیعه تحت آن چنان فشار و ارعایی قرار گرفته اند که تشکیلاتشان متلاشی شده است، امام سجاد (ع)چگونه می توانست دست تنها یا بایک عده افراد غیر منظم و غیر متشکل کار خود را آغاز کند؟» (همان، 31).
5) دست و پنجه نرم کردن با دستگاه حکومت منحرف؛
«یکی دیگر از اهداف، دست و پنجه نرم کردن های خفیفی با دستگاه های حکومتی یاوابستگان به آنهاست. مثل قضایایی که بین امام سجاد (ع) و عبدالملک بارها اتفاق افتاده است» (همان، 32).
6) تبیین حقیقت مسأله ی امامت؛
«این هم در سلسله اهداف آن حضرت (ع) قرار داشت که انحراف اذهان نسبت به مقوله ی امامت را از ذهن ها پاک نماید.
7) تبیین وظیفه ی مردم نسبت به مبارزه با دستگاه جور و ستم؛ که به نوعی در بخش های پیشین، مورد بررسی دقیق قرار گرفت.
8) لزوم اصلاح گری تدریجی؛
«بعضی فکر می کنند که اگر امام سجاد(ع)، می خواست در مقابل دستگاه بنی امیه مقاومت کند، بایستی اوهم علم مخالفت را برمی داشت، یا این که مثلاً به مختار یا عبدالله بن حنظله ملحق می شد ویا این که رهبری آنها را به دست می گرفت و آشکارا مقاومت مسلحانه می کرد. با در نظر گرفتن وضعیت زمان حضرت سجاد (ع) می فهمیم که این تفکر با توجه به اهداف ائمه (ع) ناسازگار بود. اگر ائمه (ع) از جمله امام سجاد(ع) در آن شرایط می خواستند به چنین حرکات آشکار و قهرآمیزی دست بزنند، یقیناً ریشه شیعه کنده می شد و هیچ زمینه ای برای رشد مکتب اهل بیت (ع) و دستگاه ولایت و امامت در دوران بعد باقی نمی ماند، بلکه همه از بین می رفت و نابود می شد. لذا می بینیم امام سجاد (ع) در قضیه ی مختار اعلام هماهنگی نمی کند، گرچه در بعضی از روایات آمده است که ارتباطی پنهانی با مختار داشتند، ولی هیچ شکی نیست که آشکارا با او هیچ روابطی نداشته اند و حتی در بعضی از روایات گفته می شود که امام سجاد (ع) نسبت به مختار بدگویی می کنند و این هم خیلی طبیعی به نظر می رسد که این عمل تقیه آمیزی باشد که رابطه ای بین آنها احساس نشود. در روایت آمده است که وقتی مسلم بن عقبه در ماجرای حره به مدینه می آمد، کسی شک نکرد که اولین شخصیتی که مورد نقمت او قرار می گیرد، علی بن الحسین (ع) است، لکن امام سجاد (ع) با تدبیر و روش حکیمانه طوری رفتار کرده اند که این بلا از سر ایشان دفع شد و آن حضرت (ع) باقی ماندند و طبعاً محور اصلی باقی ماند» (همان، 13).
این ها همه، نشان دهنده ی این است که شیوه ی امام سجاد (ع)، شیوه ی اصلاح گری تدریجی و مبارزه ی حساب شده ی مبتنی بر تقیه و روشنگری نظری ومعرفتی بوده است.
خط سیرکلی حیات سیاسی امام سجاد(ع)
«امام سجاد(ع)، در عاشورای سال 61هجری به امامت رسیدند و درسال 95 هجری مسموم و شهید شدند. در تمام این مدت، آن بزرگوار، همان اهداف را دنبال کردند. اکنون با در نظرداشت آن اهداف بلند، جزئیات کار امام (ع)را پی می گیریم، که ایشان چه مراحلی را طی کردند و چه تا کتیک هایی را به کار بردند و چه موفقیت هایی رات به دست آوردند. تمام جملاتی که آن حضرت (ع) بیان کردند و حرکاتی که داشتند و دعاهایی که خواندند و مناجات ها و راز و نیاز هایی که به صورت صحیفه ی سجادیه در آمده است، تمام این ها را با توجه به آن اهداف و خط کلی باید تفسیر کرد. همچنین موضع گیری هایی که ذیلاً از آنها یاد می شود که همین موضع گیری ها، به طور کلی خط سیر حرکت سیاسی امام سجاد (ع) را هم نشان می دهند.
1) موضع گیری در برابرعبیدالله زیاد و یزید که بسیار شجاعانه و فداکارانه بود.
در این خصوص، امام (ع)، خطبه های فراوانی خواندند که همه روشن گر بودوبر اهداف بلند حماسه ی عاشورا و حراست از آن و نیت های پلید دستگاه اموی تکیه داشت، مانند خطبه های کوفه، بین راه و به خصوص شام.
«این جا امام سجاد(ع) جز این که امام است و باید زمینه ی کار آینده را برای حکومت الهی و اسلامی فراهم کند، زبان گویایی برای خون های ریخته شده ی عاشوراست. امام سجاد(ع) در این جا در حقیقت خودش نیست، بلکه زبان خاموش حسین (ع) باید در سیمای این جوان انقلابی در شام و در کوفه تجلی کند. اگر آن جا امام سجاد (ع) این چنین تند و برنده و تیز و صریح مسائل را بیان نکند، در حقیقت، زمینه ای برای کار آینده ی او باقی نمی ماند، چون این زمینه ی کار آینده ی او خون جوشان حسین بن علی (ع) بود، چنان که زمینه ی همه ی کارهای تشیع در طول تاریخ، خون جوشان حسین بن علی (ع) است.
نقش امام سجاد (ع) در این سفر، نقش حضرت(ع)بود،یعنی پیام آورانقلاب حسین بن علی (ع)، اگر مردم بدانند که حسین کشته شد و چرا کشته شد و چگونه کشته شد، آینده ی اسلام و آینده ی دعوت اهل بیت (ع)، به نوعی خواهد بود و اگر ندانند نوع دیگری. بنابراین برای آگاهی و گسترش این شناخت در سطح جامعه باید همه ی سرمایه ها را به کار گرفت و تا جایی که ممکن است، این کار را انجام داد. لذا امام سجاد (ع) مانند سکینه، مانند فاطمه ی صغری، مانند خود زینب (س) و مانند تک تک اسیران، یک پیام آور است. در کوفه، عسقلان ومنازل دیگر و شام و بعد مدینه، انقلابی برپاکرد» (خامنه ای ، 1361، 17).
2) موضع گیری در برابر مسلم بن عقبه، کسی که در سال سوم حکومت یزید و به امر او مدینه را ویرانکرد واموال مردم را غارت نمود. دراین جا موضعگیری امام (ع)، بسیارنرم و ملایم بود.
«در روایت آمده است که وقتی مسلم بن عقبه در ماجرای مدینه و حره، به مدینه آمد، کسی شک نکرد که اولین شخصیتی که مورد نقمت او قرار می گیرد، علی بن الحسین (ع) است، لکن امام سجاد (ع)، با تدبیر و روش حکمیمانه، طوری رفتار کردند که این بلا از سر ایشان دفع شد و آن حضرت (ع) باقی ماندند و طبعاً محور اصلی شیعه باقی ماند. ...لذا است که امام سجاد (ع) می ماند و همان طور که در روایت امام صادق (ع) است، مردم کم کم ملحق شدند و زیاد شدند. کار امام سجاد (ع) در حقیقت در چنین زمینه ی سخت و نامساعد و غیر قابل ادامه ای شروع می شود» (همان، 27).
3) حرکت امام دررویارویی با عبدالملک مروان
این حرکت هم بسیار مهم بوده است؛ موضع گیری و رودررویی با قوی ترین و تقریباً هوشمندترین خلفای بنی امیه، که گاهی تند و گاهی هم خیلی ملایم بود.
امام سجاد(ع) در برابرعبدالملک تعرضات مهم و هوشیارانه ای داشته اند که به دو نمونه ی آن اشاره می کنیم.
1)«یک وقت عبدالمک نامه ای نوشت به امام سجاد (ع) و حضرت (ع) بر ازدواج با کنیز آزاد شده ی خودش ملامت کرد. حضرت (ع) کنیزی داشتند و آن کنیز را آزاد کردند، سپس با او ازدواج کردند. عبدالملک نامه ای نوشت و امام (ع) را مورد شماتت قرار داد. البته کار امام (ع) یک کار بسیار انسانی و اسلامی بود. برای این که یک کنیزی را از قید عبودیت و رقت آزاد کرده بود و این کار بسیار انسانی و جالبی است، ولی انگیزه ی عبدالملک از نامه این بود که در ضمن این که تعرضی به امام سجاد (ع) کرده باشد، می خواست به آن بزرگوار بفهماند که از وسائل داخلی ایشان هم مطلع است و بدین وسیله یک تهدید ضمنی بود. امام سجاد (ع) در پاسخ نامه نوشتند و در مقدمه فرمودند: این کار هیچ اشکالی ندارد و بزرگان هم چنین کرده اند، پیغمبر خدا (ص) هم چنین عملی انجام داده است، از این رو هیچ ملامتی بر من نیست.
«فلا لؤم علی امریء مسلم انما اللؤم لوم الجاهلیهًْ»؛ یعنی هیچ پستی و خواری برای مرد مسلمان وجود ندارد، بلکه پستی و خواری، همان پستی و خواری جاهلیت است که به صورت طنز و خیلی لطیف، او را به سوابق جاهلیت پدرانش توجه دادند. یعنی شما هستید که از خانواده ی مردمی جاهل و مشرک و دشمن خدا هستید و آن رویه در شما وجود دارد و اگر بناست سرافکندگی وجود داشته باشد، سرافکندگی در شما باید باشد. هنگامی که نامه به عبدالملک رسید، پسردوم عبدالملک نزد پدرش بود و هنگامی که نامه خوانده شد، او هم شنید و طنز و سرزنش امام (ع) را، او هم مانند پدرش در نامه احساس کرد و رو به پدرش کرد و گفت: ای امیرامؤمنین!، ببین، علی بن الحسین (ع) چه تفاخری برتو کرده است؟» (همان، 72).
2) نمونه ی دیگر «نامه ی دیگری است که بین امام سجاد (ع) و عبدالملک رد و بدل شد و چنین است:
عبدالملک اطلاع پیداکرده بودکه شمشیر پیغمبر (ص) در اختیار حضرت سجاد (ع) است و این چیز جالبی بود، زیرا یادگار پیغمبر(ص) بودو مایه ی تفاخر، وانگهی بودن آن شمشیر نزد امام سجاد (ع)، خطری برای عبدالملک بود، زیرا مردم را به سوی خود جلب می کرد. لذا در نامه ای به امام سجاد (ع) نوشت و در خواست کرد شمشیر را برای او بفرستد. در ذیل نامه هم نوشته بود که اگر کاری داشته باشید من حاضرم کار شما را انجام دهم، یعنی پاداش آن را هم در ضمن نامه معین کرده بود.
امام (ع)، جواب رد دادند. مجدداً به حضرت (ع) نامه ای تهدید آمیز نوشت که اگر شمشیر را نفرستی، من سهمیه ی تو را از بیت المال قطع خواهم کرد.
امام (ع) در پاسخ نوشتند: اما بعد، خداوند عهده دار شده است که بندگان متقی را از آن چه ناخوشایندشان است نجات بخشد، از آن جا که گمان ندارند، روزی دهد و در قرآن مجید فرموده است:«ان الله لا یحب کل خوان کفور»؛ همانا خدا دوست ندارد هیچ خیانت گر ناسپاسی را.
اکنون بنگر که کدام از ما دو نفر با این آیه منطبق تریم. این سخن بسیار تندی در مقابل خلیفه بود، زیرا این نامه به دست هر کس می افتاد، می فهمید که امام سجاد (ع)، اولاًخودش را خیانت کار و ناسپاس
152
نمی داند، ثانیاً هیچ کس درباره ی آن بزرگوار چنین تصوری را ندارد، زیرا او انسان بزرگوار و مرد شایسته و برگزیده ای از خاندان پیغمبر (ص) بود و هرگز منطبق با آیه نبود» (همان، 73).
امام سجاد (ع) درشعرفرزدق
یاران حضرت (ع)، درباره اش اشعاری گفته اند، که از باب نمونه به شعر فرزدق و بخش کوتاهی از آن اشاره می کنیم.
«هشام، پسر عبدالملک، در دوران قبل از خلافت به مکه رفت. مشغول طواف بود، خواست حجرالاسود را استلام کند، چون جمعیت نزدیک حجرالاسود خیلی زیاد بود، هرچه کرد نتوانست خود را به حجر برساند و این، در صورتی بود که او شاهزاده و پسر خلیفه و دارای موافقین و محافظین واطرافیان هم بود، ولی مردم با بی اعتنایی او را پس زدند و این آدمی که با ناز و نعمت پرورش یافته بود، آدمی نبود که بتواند در بین مردم رفته همانند آنها حجر را ببوسد. خلاصه از استلام حجر مأیوس شد، به طرف یک بلندی مشرف بر مسجد الحرام آمد و همان جا نشست و بنا کرد مردم را تماشا کردن، اطراف او هم عده ای نشسته بودند. در این بین یک مرد بسیار موقر و متین، دارای سیمای زاهدانه و ملکوتی در میان طواف کنندگان آشکار شد و طرف حجرالاسود رفت. مردم به طور طبیعی راه را برای امام (ع) باز کردند و بدون این که هیچ گونه زحمتی برای او به وجود بیاید، با خیال راحت، حجر الاسود را استلام کرد و بوسید و سپس برگشت و مجدداً مشغول طواف شد.
خیلی بر هشام گران آمد که ببیند او پسر خلیفه است و کسی برای او ارجی قائل نیست، بلکه با مشت و لگد او را طرد می کنند و راهش نمی دهند که حجر را استلام کند. از آن طرف یک مرد دیگری پیدا می شود که با کمال راحتی حجرالاسود را استلام می کند. با عصبانیت پرسید، این مرد کیست؟
اطرافی ها شناختند که او علی بن الحسین (ع) است، لکن برای این که مبادا هشام از آنها نگران شود، نگفتند، زیرا معلوم بود میان خانواده ی هشام و خانواده ی امام سجاد(ع) اختلاف هست و همیشه بنی امیه و بنی هاشم اختلاف داشته اند. خواستند بگویند او بزرگ خانواده ی دشمن توست که این طور مردم به او علاقمندند، چون این را نوعی اهانت به هشام به حساب می آوردند. فرزدق شاعر که از مخلصین و دوستان اهل بیت (ع) بود، در آنجا حاضر بود تا دید این ها تجاهل کردند و وانمود کردند که علی بن الحسین (ع) را نمی شناسند، جلو رفت وگفت: ای امیر، اگر اجازه می دهی، من او را معرفی می کنم.
گفت: معرفی کن.
فرزدق یک قصیده ای در آن جا گفت که از معروف ترین قصاید شعرای اهل بیت (ع) است و سرتا پا مداح غرای امام علی بن الحسین (ع) است» همان، 74).
با این بیت شروع می شود:
هذا الذی تعرف البطحاء و طاته والبیت یعرفه و الحل والحرم( 4)
تعرض دستگاه اموی به امام سجاد(ع)
«علی رغم این که امام سجاد(ع) در دوران امامت پربار خود، که 34 سال طول کشیده است، تعرض آشکاری با دستگاه خلافت نداشتند، ولی چیدن همان بساط پربار امامت و تعلیم و تربیت تعداد زیادی از عناصر مؤمن و مخلص و گشودن دعوت اهل بیت (ع) کار خود را کرد و دستگاه خلافت بنی امیه را نسبت به آن حضرت بدبین و اندیشناک کرد، به طوری که به آن بزرگوار تعرض هایی هم نمودند ولااقل یک بار آن حضرت (ع) را با غل و زنجیر از مدینه به شام بردند. این غل و زنجیری که نیست غل و زنجیر که نسبت به امام سجاد (ع) معروف است در حادثه ی کربلا، به طور یقین معلوم نیست غل وزنجیر در ماجرای کربلا گردن حضرت بسته باشند، اما در آن ماجرا یقینی است، یعنی حضرت (ع) را از مدینه سوار شتر کردند و با غل وزنجیر به شام بردند و در موارد متعدد دیگری هم مورد شکنجه و آزار قرار گرفتند و سرانجام در سال 95 هجری، در زمان خلافت ولیدبن عبدالملک، به وسیله ی عمال دستگاه خلافت ولید بن عبدالملک، به شهادت رسید» (همان، 77)
منبع: دانشگاه علوم اسلامی رضوی ع ،دو ماهنامه اندیشه حوزه(81/82) ،1389