کادر سازی تشکیلاتی
امام سجاد (ع) دست به یک کار مهم استراتژیک زدند، یعنی کادرسازی تشکیلاتی. در کتاب شریف تحف العقول، چند فقره کلام طویل از امام سجاد (ع) نقل شده است. لحن این احادیث و نحوه ی آنها نشان دهنده ی کاری است که امام سجاد(ع) می کرد. یکی از آن سه حدیث معلوم است که خطاب به عامه ی مردم است ؛ یا ایها الناس شروع می شود. در این خطاب تذکربه معارف اسلامی است.
در این جاکلمات امام سجاد (ع)، که در کتاب تحف العقول نقل شده است، مورد بررسی قرار می دهیم. در فرمایشات امام سجاد (ع) چند نوع مطلب مشاهده می کنیم. یک نوع، بیاناتی است که خطاب به عامه ی مردم است، که به یک نمونه اشاره می کنیم.
«موعظته لسائر اصحابه وشیعته و تذکیره ایاهم کل یوم جمعهًْ؛ ایها الناس اتقوا الله و اعمواانکم الیه راجعون، فتجد کل نفس ما عملت من خیر محضراً و ما عملت من سوء تود لو ان بینها و بینه املاً بعیداً و یحذرکم الله نفسه، و یحک یا بن آدم الغافل و لیس مغفولاً عنه، ان اجلک اسرع شیء الیک قد اقبل نحوک حثیثاً یطلبک و یوشک ان یدر کک فکان قد اوفیت اجلک و قد قبض الملک روحک و صیرت الی قبرک وحیداً، فرد الیک روحک و اقتحم علیک ملکاک منکر و نکیر لمسأئلتک و شدید امتحانک، الا و ان اول ما یسأنلوک عن ریک الذی کنت تعبده و عن نبیک الذی الذی ارسل الیک، و عن دینک الذی کنت تدین به، و عن کتابک الذی منت تتلوه، وعن امامک الذی منت تتلولاه، و عن عمرک فیما افنیت و عن مالک من این الکسبته و فیما انفقته، فخذ خذرک و انظر لنفسک و اعد الجواب قبل الامتحان والمسألهًْ و الاختیار، فان تک مؤمناً عارفاً بدینک متبعاً للصادقین موالیا لاولیاءالله لقاک الله حجتک و انطق لسانک بالصواب فاحسنت الجواب و لبشرت بالحیته و الرضوان من الله، و استقبلک الملائکته بالروح و الریحان، و ان لم تکن کذلک تلجلج لسانک و دحضت حجتک و عییت عن الجواب و بشرت النار و استقبلت املائکهًْ العذاب فیزل من حمیم و تصلیهًْ جحیم» ابن شعبه الحرانی، 1363، 249)؛
این موعظه، در جمعی ادا شده که اصحاب حضرت (ع) و خویشان و شیعیان حضرت (ع) در روز جمعه در محفلی گرد می آمده اند، که معلوم است دایره ی مخاطبین دایره ی وسیعی است که این نکته از قرائن موجود در روایت دانسته می شود. خطاب در آغاز با یا ایها المؤمنون، یا ایها الاخوهًْ نیست، بلکه خطاب، یا الناس است که خطابی عام است.
البته در این روایت چیزی که دستگاه را به صورت صریح ، مورد مؤاخذه و عتاب قرار دهد وجود ندارد، صرفاً بیان عقاید، بیان آن چه که انسان باید بداند و یادآوری اعتقادات و معارف اسلامی است و زبان هم، زبان موعظه است.
می فرماید: ای مردم، تقوای الهی پیشه کنید و بدانید که به او باز میگردید. پس هر عملی را که انجام داده، به تمام و کمال خواهد دید،از خیرات و بدی ها، که از بدی ها اگر باشد، دوست می دارد بین او و عملش فاصله ای طولانی باشد. خداوند شما را از خویش برحذر می دارد. وای برتو ای فرزند آدم که خود غافلی ولی از توهرگز غفلتی نیست (در مشاهده اعمالت) اجل تو سریع ترین امر به تو است.اجلت به سوی تو می آید و به زودی تو رادرمی یابد، ناگاه مدتت به پایان رسیده و ملک الموت، روحت را قبض نموده و به روی قبرت به تنهایی خواهی رفت. روحت به سوی تو باز خواهد گشت و ملک های دوگانه، نکیر و منکر بر تو برای سؤال کردن وارد می شوند و برای امتحان شدیدت.آگاه باش، اولین چیزی که از تو سؤال می شود از خدایی است که او را عبادت می کنی.
در این فقره از شناخت خدا و فهمیدن توحید و درک حضور خدا پرسش می شود که بنیادی ترین مسأله در گرایش توحید ی است.
در مرحله ی بعدی از دینت می پرسند، که بدان اعتقاد داری. سؤال نکیر ومنکر ازحوزه ی دیانت، بعد از توحید، بزرگ ترین پرسش است که: «چگونه تدین سپرده ای و چگونه دین را در اندیشه داری و چگونه آن را در عمل ظاهر می کنی؟»؛ اعم از اخلاقیات و عقاید و سیاسات و روابط حقوقی و سیاسی و...
در مرحله ی بعدی، از پیامبرت پرسش می کنند، که چگونه او را شناخته ای و چگونه در راه و روش و سیره ی رفتاری او قرار گرفته ای.
واز کتاب که خداوند بر تو فرستاده می پرسند که چگونه تلاوتش کرده و باید می کرده ای.
پرسش از امامت
آن گاه می فرماید: «وعن امامک الذی کنت قتولاه»
ازامام تومی پرسند که رشته ی ولایتش را برگردنت نهاده ای.
مسأله ی امامت را در این جا مطرح می فرما ید.در زبان ائمه (ع)، مسأله ی امامت، یعنی حکومت. فرقی بین مسأله ی امامت و مسأله ی ولایت در زبان ائمه نیست. اگرچه ولی و امام ممکن است معناهای متفاوتی داشته باشند ،اما مراد از این دو مسأله (مسأله ی امامت و ولایت) در زبان ائمه (ع) یکی است. امامی که در این جاذکر می کند، یعنی آن کسی که هم متکفل ارشاد و هدایت تو است، از نظر دینی و هم متکفل اداره ی امور زندگی تو است،از نظر دنیا؛ یعنی جانشین پیغمبر (ص)، و بالاخره امام، یعنی رهبری جامعه، که هم اداره ی دینی مردم و هم اداره ی دنیایی وشؤون حکومتی واجتماعی و سیاسی آنها به دست اواست»(خامنهای، 1361 ، 36).
« امام صادق (ع) وقتی که می آمدند در منی یا عرفات، فریاد می کشیدند: یا ایها الناس ان رسول الله و هو الامام؛ پیغمبر امام بود. امام یعنی آن کسی که هم امور دینی مردم در دست او است و هم امور دنیایی مردم... وقتی که امام سجاد (ع) می فرمایند از امامت در قبر از تو سؤال می کنند، یعنی به تو می گویند که «آیا تو امام درستی انتخاب کرده بودی؟» و آن کسی که برتو حکومت می کرد، آن کسی که رهبری جامعه ات به دست او بود، آیا او به راستی امام بود؛ به راستی او همان کسی بود که خدا به امامت او راضی بود. با این مطلب، مردم را نسبت به مسأله حساس می کند، بیدار می کند. به این وسیله امامت را که آن روز دستگاه بنی امیه مایل نبود به کلی راجع به آن صحبتی بشود، امام در روال موعظه، در ضمن یک گفتار خطابی به عامه ی مردم، در ذهن مردم بیداری ایجادمی کند و آنها را زنده می کند، این یکی از روش های خیلی آرام امام سجاد(ع) است» (خامنه ای، 1361، 38).
دونکته ی کلیدی در این خطابه
«در این خطاب امام به عامه ی مردم، دو نکته ی کلیدی قرار گرفته است. اول این که این بیانات امام (ع)، که خطاب به عامه ی مردم است، امام آموزش نیست، از نوع تذکر و یاد آوری است. یعنی در این بیان، امام نمی نشیند، مسأله ی توحید را برای مردم باز کند و بشکافد یا مسأله ی نبوت را برای مردم تفسیر کند، بلکه تذکر می دهند، یاد آوری می کنند.از مسأله ی نبوت چرا؟ به خاطر این که در جامعه ی آن روز که امام سجاد(ع) در آن زندگی می کردند، هنوز فاصله تا زمان پیغمبر (ص) آن قدر نشده بود که عقاید اسلامی به کلی انحراف پیدا کند و تحریف بشود. در آن روز بسیار کسانی بودند که پیغمبر(ص) را دیده بودند و دوران خلفای راشدین بر آنها گذشته بود و ائمه ی بزرگ خودمان، امیرالمؤمنین(ع)، امام حسن(ع) و امام حسین (ع)را دیده بودند و از لحاظ نظام اجتماعی، آن چنان وضعی پیش نیامده بود که مردم نسبت به مسأله ی توحید و نبوت یا نسبت به ومسأله ی معاد و قرآن دچار اشتباه و تحریف بنیانی و اصولی باشند. بله، یادشان رفته بود، زندگی مادی موجب شده بود که مردم، فکر اسلام و فکر اعتقاد به اسلام و گرایش به آن را به کلی فراموش کنند. فکر این که درزندگی انسان، برای مسابقه در معنویات و خیرات میدانی وجود دارد، از ذهن مردم خارج شده بود و کسی به فکر فراگفتن این نبود. اگر هم فرامی گرفتند، ظواهر و امور سطحی را فرامی گرفت. برداشتی را که مردم در دوران رسول اکرم (ص) و همچنین در دوران متصل به زمان پیغمبر اکرم (ص) از توحید داشتند، آن احساس و آن حساسیت را و آن درک را این مردم نداشتند؛احتیاج به تذکر داشت که این درک را فراموش نکنند. چیزی نبود که تحریف شده باشد، تا بخواهند آن را تصحیح کنند» (همان، 39).
«خلاصه ی مطلب این که در دوران امام سجاد (ع)، چیزی که حاکی از برگشت از تفکرات اسلامی، حتی به وسیله ی حکام باشد، وجود ندارد. البته در یک مورد به نظر من می رسد و آن شعر یزید است، که یزد در مجلسی که اسرای اهل بیت (ع) را وارد می کنند، شعری را از روی سرمستی خواند و گفت:
لعبت هاشم بالمک فلا
خبرجاء و لا وحی نزل
یعنی بنی هاشم با حکومت بازی می کردند و مسأله ی دین و وحی و خبرآسمانی مطرح نبوده... در این مورد هم می توان گفت، که اگر غلطی کرده بود، مست بوده و در حالت مستی این سخن را گفته است والا خود عبدالملک یا حجاج، کسانی نبودند که آشکارا با اندیشه ی توحید یا اندیشه ی نبوت مخالفت کنند. عبدالملک مروان کسی بودکه آن قدر قرآن تلاوت می کرد که یکی از قراء قرآن شناخته شده بود، منتهی وقتی که به او خبر دادند تو خلیفه شده ای و به حکومت رسیدی قرآن را بوسید و کنار گذاشت و گفت: هذا فراق بینی و بینک؛ یعنی دیدار من و تو به قیامت افتاد» (همان، 41).
«نکته ی دوم، همانی است که قبلاً اشاره کردم که امام، در این بیان عمومی هم ناگهان بر روی مسأله ی امامت تکیه می کند، یعنی در خلال مسائل اسلامی که می گوید، مثل این است که مثلاً در دوران رژیم شاه کسی با شما حرف بزند، آقایان به فکر خدا باشید، به فکر مسأله ی توحید باشید، به فکر مسأله ی نبوت باشید، به فکر مسأله ی حکومت باشید. همین مسأله ی حکومت... وقتی به زبان موعظه، در زبان یک آدم زاهد و عابد بیانمی شود، برای دستگاه قابلیت قبول پیدا می کند، یعنی توجه دادن به مقوله ی امامت در رهبری صالح است» (همان، 41).
در این موعظه ی کلی، امامت در ردیف بزرگ ترین مسائل اسلامی مطرح می شود و به نوعی هشدار دهنده است که در فکر انسان این مسأله را ایجاد میکندکه امام (ع،در اندیشه ی کادر سازی تشکیلاتی بوده اند.
ادامه ی موعظه ی امام سجاد(ع)
«وعن مالک من این الکتسبته و فیما انفقته...
و از مالت می پرسند که از کجا به دست آوردی اش و درچه موردی مصرفش نمودی، پس برحذر باش و به خودت و اعمالت بنگر و جوابت را برای نکیر ومنکر آماده ساز، قبل از این که به بوته ی پرسش و آزمون درآیی.
پس اگر مؤمن باشی و شناسای دینت باشی و پیرو صادقین باشی و دوستدار اولیای خدا باشی، خداوند دلیل روشن را به تو القاء می کند و زبانت را به بیان حقیقت گویا می سازد. پس اگر نیکو جواب دادی، به رضوان وبهشت الهی بشار داده خواهی شد و ملائکه با شادمانی از تو استقبال می نمایند و اگر این گونه نباشی، زبانت بند می آید و به پراکنده گویی و لغزش گرفتار می شود و دلیل های روشن از پیشت غایب می گردند و از جواب ناتوان خواهی شد و ملائکه ی عذاب به استقبال تو در خواهند آمد و تو را به آب های سوزان جهنم و آتش آن گرفتار می سازند» (همان، 42).
خطابی پرشور و حماسی
خطاب دیگری را امام سجاد(ع) به عموم مردم دارد که حقیقتاً جنبه ی حماسی دارد. این کلام هم جنبه ی موعظه ای و نصیحت دارد، اما در واقع پراز نکات کلیدی و حماسی است.
«کفانا الله و ایاکم کید الظالمین و بغی الحاسدین و بطش الجبارین، ایها المؤمنون لا یفتننکم الطواغیت و اتباعهم من اهل الرغیهًْ فی الدنیا، المائلون الیها، المفتونون بها، المقبولون علیها، و علی حطامها الهامد و هشیمها البائد غداً و احذورا ما حذرکم الله منها و ازهدوافیما زهدکم الله فیه منها، و لا ترکنوا الی ما فی هذه الدنیا رکون من اعدها داراً وقداراً، و بالله ان لکم مما فیها علیها دلیلاً من زینتها و تصریف ایامها و تغییر انقلابها و مثلاتها و تلاعبها باهلها، و انها لترفع الخمیل و تصنع الشریف و توردالنار اقواماً عذاً، خفی هذا معتبر و مختبر و زاجر المنتبه.
وان الامور الواردهًْ علیکم فی کل یوم ولیلهًْ من مظلمات الفتن و حوادث البدع وسنن الجور وبوائق الزمان و هیبهًْ السلطان و وسوسهًْ الشیطان، لتثبط القلوب عن نیتها، و تذهلها عن موجود الهدی و معرفهًْ اهل الحق الا قلیلاً ممن عصم الله عزوجل فلیس یعرف تصرف ایامها و تقلب حالاتها و عاقبهًْ ضررفتنها الا من عصم الله ونهج سبیل ارشد و سلک طریق القصد، ثم استعان علی ذلک بالزهد، فکدر الفکر و اتعظ بالعبر وازدجر، فزهد فی عاجل بهجهًْ الدنیا و تجافی عن لذتها و راغب فی داثم نعیم الاخرهًْ... و شنأ الحیاهًْ مع الظالمین... فعند ذلک نظر الی ما فی الدنیا بعین نیرهًْ حدیدهًْ النظر، و ابصر حوادث الفتن و ضلال البدع و جور الملوک الظلمهًْ... فاستعینوا بالله و ارجعوالی طاعهًْ وطاعهًْ من هو اول بالطاعهًْ ...» (ابن شعبه الحرانی، 1363، 253).
خداوند ما و شما را از مکر ظالمان و گردن فرازی حسودان و غلبه ی جباران برحذر دارد. ای مؤمنان، طواغیت شما را فریب ندهند، و پیروان آنها که رغبت به دنیا دارند سبب گمراهی تان نشوند؛ همان هایی که میل به دنیا کرده اند و به وسیله ی دنیا فریب خورده اند و رو به متاع پست دنیا آورده اند و بر متاع تیره و خشکیده ی هلاک شده از متاع دنیا. بر حذرباشید از آن چه که خداوند شما را از آن بر حذر داشته و میل مکنید به این دنیا، میل و گرایش کسی که آن را دار قرار و امن پنداشته. دلیل روشنی وجود دارد که دنیا در حال گذر است و با زندان خود بازی می کند. انسان پست را بلند مرتبه کرده و انسان شریف را خوار می گرداند و اقوامی را در آینده به جهنم وارد می سازد. در این مطلب، عبرتی و آزمونی و بازدارنده ای برای اهل بصیرت و خرد است.
همانا اموری که در هر روزی بر شما وارد می شود از لغزش های فتنه ها و حوادث نو و بدعت گونه و سنت های جور و ظلم و ترس سلطان و وسوسه ی شیطان، این امور قلب ها را از قصد دنیا باید بازبدارد، چنان که اهل حق چنین بوده اند. همانا این تغییرات عبرت گونه را درک نمی کند مگرکسی که خدا او را از لغزش ها در امان داشته و برراه رشد و هدایت قرار دارد. پس با زهد این گرایش را تقویت کرده و به عبرت ها موعظه و پند می گیرد.پس در زندگی زودگذر دنیا زهد می ورزد و از لذت هایش دوری می کند و در نعمت های ابدی آخرت رغبت می کند و زندگی با ستمگران را پست می شمارد. در این صورت است که به دنیا نظری عمیق و نورانی کرده و از حادثه های فتنه گونه و گمراهی های بدعت ها و جور ظالمین در امان می ماند.
پس از خدا یاری بجویید و باز گردید با طاعت خدا و اطاعت کسانی که سزاوار به اطاعت می باشند.
«شما درست امام سجاد(ع) را دراین چهره ترسیم کنید و ببینید از امام سجاد(ع)، چگونه شخصیتی در ذهنتان تصور می کنید؟ آیا باز هم همان امام مظلوم کم حرف بیماری که هیچ به کار زندگی کاری ندارد در ذهن می نشیند؟
امام سجاد(ع)، یک عده از مؤمنین و دوستان و طرفداران و هوادارانخودش را جمع کرده و دارد با این کیفیت آنها را از نزدیک شدن به دستگاه های ستمگر زمان و از فراموش کردن مبارزه منع و نهی می کند، نمی گذارد که آنها از طریق مبارزه منحرف بشوند. امام (ع) دارد آنها را شاداب و باطراوت و سرزنده نگه می دارد، برای روزی که بتواند از وجودشان در راه ایجاد حکومت اسلامی استفاده کند» (خامنه ای، 1361، 47).
فلسفه ی امامت و رهبری
«در این کلمات نورانی، همچنین امام (ع)، به فلسفه ی امامت و رهبری پرداخته اند.
به مردم می گوید: شما یادتان است که در گذشته چقدر فشار از سوی حکام جائر بر شما وارد آمد؟ منظور، فشارهایی است که بر پیروان اهل بیت (ع) در دوران معاویه، یزید و مروان پیدا شد. اشاره ی امام به واقعه ی حره، واقعه ی عاشورا، شهادت حجربن عدی و رشید هجری و ده ها حادثه ی مهم و معروف دیگر است که پیروان اهل بیت (ع) در طول زمان گذشته، آنها را تجربه کرده بودند و در ذهنشا بود. امام (ع) می خواهد از تجربه های گذشته و از یادآوری این خاطرات تلخ، مردم را در مبارزه شان ثابت قدم تر کند.
«فلعمری استدبرتم من الامور الماضیهًْ فی الایام الخالیهًْ، من الفتن المتراکمهًْ و الافهماک فیها ما تستدلون به علی تجنب الغواهًْ...»؛ به جان خودم قسم، شما از جریان های گذشته در دوران های پیشین که پشت سر گذاشته اید، از فتنه های انباشته و متراکم و غرق شدن در این فتنه ها، حوادث و تجربه هایی را می توانید از آن آزمایش استفاده کنید و به آنها استدلال بر اجتناب و دوری از گمراهان واهل بدعت و مفسدین در زمین بنمایید.
یعنی شما تجربه در دستتان هست و می دانید که اهل بغی و فساد، یعنی همین حکام جور هنگامی که مسلط شوند با شما چگونه عمل خواهند کرد. با استناد به آزمون گذشته، هم اکنون می دانید که باید از این ها جدا شوید و از این ها فاصله بگیرید و در مقابل این ها صف آرایی بکنید.امام (ع)درخلال این بیان، مسأله ی امامت را به طور صریح مطرح می کند، یعنی همان مسأله ی خلافت و ولایت برمسلمین و حکومت بر مردم و اداره ی نظام اسلامی.امام (ع)به صراحت مسأله ی امامت رامطرح می کند.
«فقد موا امرالله و طاعته و طاعه من اوجب الله طاعته»؛ فرمان خدا و اطاعت او را مقدم بدارید و همچنین اطاعت کسی را که خدا اطاعتش را واجب فرموده است.
امام (ع)، در این جا فلسفه و مبنای امامت را از نظر شیعه معین می کند. چه کسی باید بعد از خدا مورد اطاعت قرار گیرد؟ کسی که خدا اطاعت او را واجب کرده است. اگر مردم می خواستند روی این مسأله فکر کنند، خیلی آشکارا به این نتیجه می رسیدند که اطاعت عبدالملک واجب نیست، چون ممکن نیست خدا اطاعت عبدالمک را واجب کرده باشد.عبدالملک با آن همه ظلم و جور و فساد و بغی، پیداست که شایسته ی اطاعت نیست. امام (ع)، این جامسأله ی امامت را ذکر می کند، سپس برای این که تنها شبهه ای هم که در ذهن مستمعانشا وجود دارد از بین برود، می فرماید:«ولاتقدموالامور الواردهًْ علیکم من طاعهًْ الطواغیت و فتنهًْ زهرهًْ الدنیا بین یدی امرالله و طاعته اولی الامر منکم»؛ آن چه که بر شما پیش می آید از طاغوت ها، یعنی عبدالملک ها، آن را در قبال طاعت خدا و مقدم بر اطاعت خدا و اطاعت رسول خدا واطاعت اولی الامر واقعی قرار ندهید، که خودبه نوعی روشنگری نسبت به مسأله ی امامت و گزینش
امام مفترض الطاعهة از جانب خداوند است، نه پیشوای ستمگری همچون عبدالملک مروان» (همان، 49).
منبع: دانشگاه علوم اسلامی رضوی ع ،دو ماهنامه اندیشه حوزه(81/82) ،1389