ماهان شبکه ایرانیان

دیدگاه اقتباس قرآن از منظر یوسف درّه حداد(۳)

۳.مقصود از واژه ی «الکتاب» در قرآن   یوسف حداد در تبیین و اثبات نظریه ی خود و همچنین در آثار گوناگونش بر واژه ی «الکتاب» تأکید ویژه ای دارد، به گونه ای که بخش عظیمی از دیدگاهش بر تفسیر ویژه وی از همین واژه مبتنی است

دیدگاه اقتباس قرآن از منظر یوسف درّه حداد(3)

3.مقصود از واژه ی «الکتاب» در قرآن
 

یوسف حداد در تبیین و اثبات نظریه ی خود و همچنین در آثار گوناگونش بر واژه ی «الکتاب» تأکید ویژه ای دارد، به گونه ای که بخش عظیمی از دیدگاهش بر تفسیر ویژه وی از همین واژه مبتنی است. توضیح آنکه به اعتقاد وی، قرآن نسخه عربی «الکتاب» است و «الکتاب» همان چیزی است که نزد «اهل الکتاب» موجود است. به همین دلیل، مقصود از واژه ی «الکتاب» را در آیات قرآن، تورات و انجیل می داند و در نتیجه، قرآن را برگرفته از آن دو و تصدیق کننده و تفصیل دهنده آن دو می شمارد که پیشوای قرآن و پیش از قرآن نازل شده اند و پیامبراکرم آنها را به عربی برگردانده است.(1) در پاسخ به سخن یوسف حداد توجه به نکات زیر ضروری است:
الف.دانشمندان علوم قرآنی و برخی از مفسّران قرآن در آغاز تفاسیر خویش با بهره گیری از آیات قرآن نام های گوناگونی را با عنوان «اسامی قرآن»، برای این کتاب بزرگ آسمانی شمرده اند. برخی از آنها نام های فراوانی ذکر کرده(2) و گروهی دیگر به تعداد اندکی بسنده نموده اند.(3) یکی از این نام ها عنوان «کتاب» است که با مشتقاتش 319 بار و به تنهایی 255 بار در قرآن آمده است. این واژه در آیات قرآن به صورت مشخص و صریح 69 بار به صورت معرفه و نکره، مفرد و جمع، موصوف و مضاف و مضاف الیه بر قرآن اطلاق شده است.(4) 31 بار به صورت مضاف الیه واژه «اهل» در قالب «اهل الکتاب» آمده است و در موارد متعددی نیز بر تورات و انجیل اطلاق شده است.
ب.واژه ی «کتاب» مصدر است و معنای اصلی آن گرد آوردن و ثبت کردن است که در زبان رایج به معنای نوشته(معنای اسم مفعولی) می باشد.(5) در علت نام گذاری قرآن به این نام، میان مفسّران اختلاف نظر وجود دارد.(6) به نظر می رسد علت این نام گذاری انسجام درونی و عدم اختلاف واقعی میان آیات قرآن(7) و وحدت در هدف در راستای هدایت بخشی مردم(8) است که از قرآن کتاب واحدی ساخته که شأنیت آن را دارد که نوشته شود(ما من شأنه أن یکتب)؛ همانند «إله» که به معنای موجودی است که شأنیت آن را دارد که پرستیده شود(ما من شأنه أن یعبد).(9)
ج.واژه ی «کتاب» در آیات قرآن در معانی مختلفی به کار رفته است که برخی از آنها به قرار زیر است:
1.کتب آسمانی نازل شده بر انبیای الاهی: در بسیاری از موارد به طور خاص بر کتاب نازل شده بر یکی از انبیای الاهی که مشتمل بر شریعت آن پیامبر بوده، اطلاق گردیده است، مانند قرآن،(10) تورات،(11) انجیل(12) و کتاب حضرت یحیی(13) و در برخی موارد نیز بر جنس کتاب اطلاق شده که همه کتاب های آسمانی را در برمی گیرد.(14)
2.کتب ثبت حوادث و جزئیات نظام هستی: این کتاب ها نیز بر دو قسمند: یکی، کتاب هایی که مطالب ثبت شده در آنها به هیچ وجه تغییر نمی کند(15) و دیگر، کتاب هایی که مطالب آنها قابل تغییرند و قلم محو و اثبات به آنها راه دارد.(16)
3.نامه اعمال بندگان: این بخش از آیات نیز خود به چند دسته تقسیم می شوند: برخی از آیات برای هر فردی(17) و برخی آیات دیگر برای هر امتی(18) نامه عمل ویژه ای مطرح می کند.
4.فرض و واجب و لازم؛(19)
5.حجت و برهان؛(20)
6.اجل و مدت؛(21)
7.مکاتبه مولا با عبدش در راستای آزاد شدن عبد.(22)
د.مقصود برخی از آیات قرآن(23) مبنی بر اینکه قرآن تصدیق کننده کتاب های آسمانی انبیای گذشته ــ از جمله تورات و انجیل ــ می باشد، این است که تمام بشارت ها و نشانه های حقانیتی که در کتب آسمانی پیشین آمده بر قرآن و آورنده آن کاملاً منطبق است(24) و این بیانگر حقانیت این کتاب است، به گونه ای که ثابت می کند این کتاب کاملاً الاهی و آسمانی بوده و پیامبرــ به غیر از نقش پیام آوری ــ هیچ نقشی در الفاظ و محتوای آن نداشته است. از این رو، قرآن به هیچ وجه ــ حتی به صورت اقتباس از کتب انبیای گذشته ــ ساخته و پرداخته پیامبر اکرم(ص) و محصول فکر و اندیشه او و یا شخص و گروه دیگری نیست. بنابراین، برخلاف نظریه یوسف حداد، این گونه آیات قرآن را هرگز نمی توان دلیل بر عدم تحریف تورات و انجیل دانست؛ زیرا اولاً، قرآن مندرجات این کتب را که در عصر نزول قرآن وجود داشتند، تصدیق نمی کند، بلکه نشانه هایی که از پیامبراکرم و قرآن در این کتب بوده، مورد تأیید قرار می دهد.(25) ثانیاً، اگر قرآن بر گردان عربی تورات و انجیل است، چرا به جای پیامبراکرم، این کار را ورقة بن نوفل که به ادعای یوسف حداد، هم استاد پیامبراکرم و هم عالم به آن دو کتاب و هم مسلط به زبان عربی بود، انجام نداد؟ ثالثاً، اگر دیدگاه اقتباس به حق بود و قرآن برگرفته از تورات و انجیل و زاییده اندیشه و تجربه های پیامبر بود، چرا دشمنان کینه توزی مانند مشرکان مکه و آن دسته از اهل کتاب که به پیامبر ایمان نیاورده بودند و از هیچ توطئه ای علیه آن حضرت دریغ نمی کردند، به جای آن همه هزینه های سنگین، هرگز به صورت جدی(26) چنین ایراد پیش پا افتاده و ویرانگری را بر قرآن وارد نکردند؟
نکته جالب توجهی که جنبه ی دیگری از معنای واژه ی «تصدیق» را آشکار می سازد، از آیه 48 سوره مائده «و أنزلنا إلیک الکتاب بالحقِّ مصدِّقاً لما بین یدیه من الکتاب و مهیمناً علیه» به دست می آید که برای قرآن علاوه بر نقش تصدیق، نقش مهیمن بودن نسبت به کتاب های آسمانی پیشین نیز ذکر می کند. مهیمن بودن یک چیز نسبت به چیز دیگر بدین معناست که شیء نخست در حفظ و مراقبت و انواع تصرف، بر شیء دوم هیمنه و تسلط دارد. قرآن نیز نسبت به سایر کتب آسمانی چنین حالتی دارد؛ چرا که در اصول اساسی هماهنگ با آنهاست و از آن اصول مراقبت و محافظت می کند و در ارتباط با مسائل فرعی موجود در ادیان الاهی گذشته، برخی از آنها را نسخ و برخی را تکمیل نموده است. بنابراین، آمدن جمله ی «و مهیمناً علیه» به دنبال آیه 48 سوره مائده در واقع، متممی است که آن را توضیح می دهد.
اگر این متمم نبود ممکن بود فردی همچون یوسف حداد برداشت کند که مقصود از تصدیق تورات و انجیل توسط قرآن آن است که قرآن احکام و شرایع آن دو را بدون هیچ تغییر و نسخی باقی گذاشته است و هم اینک نیز همانند عصر حضرت موسی و حضرت عیسی به صورت کامل مورد تأیید قرآن و حجت می باشند. اما همین که خداوند فرمود: قرآن افزون بر تصدیق تورات و انجیل، مهیمن بر آن دو نیز می باشد، به دست می آید که برخلاف نظریه ی اقتباس و دیدگاه یوسف حداد، مقصود از تصدیق تنها اثبات الاهی و آسمانی بودن احکام و معارف آن دو کتاب اصیل و واقعی(و نه تورات و انجیل تحریف شده) است،(27) به گونه ای که خداوند می تواند براساس حکمت حکیمانه خویش هرگونه تصرفی در آنها بنماید؛ برخی را نسخ و برخی را تکمیل نماید. همان گونه که تصدیق تورات توسط انجیل نیز تنها به معنای اثبات الاهی و آسمانی بودن تعالیم تورات بود، به گونه ای که حضرت عیسی با اذن الاهی برخی از محرمات موجود در تورات را نسخ و بر بنی اسرائیل حلال نمود. خداوند این مسئله را از زبان حضرت عیسی اینچنین حکایت می کند: و مصدِّقاً لما بین یدیّ من التَّوراه و لأحلَّ لکم بعض الَّذی حرِّم علیکم(آل عمران:50).(28)
بنابراین، هنگامی که گفته می شود قرآن تصدیق کننده تورات و انجیل می باشد بدین معناست که اولاً، تمام بشارت ها و نشانه های حقانیتی که در آن دو کتاب آمده بر قرآن و آورنده آن کاملاً منطبق است و این بیانگر حقانیت، الاهی و غیربشری بودن قرآن است و از این رو، حجت را بر پیروان آن دو کتاب ــ و همه پیروان ادیان آسمانی پیشین ــ تمام می کند. ثانیاً، تصدیق تورات و انجیل توسط قرآن، تنها حقانیت و الاهی بودن احکام و معارف آن دو کتاب اصیل و واقعی(و نه تورات و انجیل تحریف شده موجود) را اثبات می کند و از این رو، با توجه به هیمنه و تسلط قرآن بر آن دو کتاب ــ و همه کتب آسمانی گذشته ــ هیچ منافاتی با نسخ برخی از احکام آن دو کتاب و یا تکمیل برخی دیگر توسط قرآن ندارد. از همین رو، تصدیق تورات و انجیل توسط قرآن برخلاف دیدگاه یوسف حداد، بدین معنا نیست که تعالیم دو کتاب یاد شده همچنان بدون تغییر باقی مانده و حجّیت داشته باشند.(29) به دیگر سخن، تصدیق قرآن نسبت به تورات و انجیل نازل شده بر حضرت موسی و مسیح، نه به معنای دعوت به گردن نهادن به احکام موجود در آنها بوده است ــ چرا که اسلام ناسخ شرایع پیشین است ــ که به معنای اقرار به اصالت داشتن آن دو و انتساب حقیقی آنها به حضرت موسی و مسیح است. به همین دلیل، هر مسلمانی لازم است به آن دو کتاب آسمانی همانند سایر کتب آسمانی دیگر ایمان داشته باشد، ولی به لحاظ علمی مطابق دستورات دین اسلام و قرآن عمل نماید.
نتیجه آنکه اگر قرآن تصدیق کننده تورات و انجیل است، تورات و انجیل نازل شده بر حضرت موسی و مسیح را تصدیق می کند نه عهد عتیق و اسفار پنج گانه آن و عهد جدید و اناجیل چهارگانه اش را؛ چرا که بنا به تصریح و اعتراف بسیاری از متفکران یهودی، کتاب های عهد عتیق موجود و از جمله اسفار پنج گانه آن، نه از سوی خداوند بر حضرت موسی نازل گشته است و نه خود آن حضرت بر راویان و مؤلفان کتاب های عهد عتیق املا کرده است و نه حتی آن حضرت آنها را سفارش به نوشتن چنین کتاب هایی نموده است؛ زیرا این کتاب ها در گذر گستره تاریخ و در طول قرون متمادی(قریب نه قرن) پس از رحلت حضرت موسی و از سوی نویسندگان گوناگون که تاریخ نام بسیاری از آنها را فراموش کرده، نوشته شده است. انتساب اسفار پنج گانه به حضرت موسی و انتساب دیگر کتب عهد عتیق به صاحبان سنتی و مشهور آنان، به صورت جدی مورد شک و تردید قرار گرفته است. دادن نسبت های ناروا به برخی از انبیای الاهی،(30) ناسازگاری قطعی برخی از آموزه های آن با برخی از یافته های مسلم دانش روز، اختلاف در تعداد کتاب های عهد عتیق، تناقضات موجود در کتب عهد عتیق و روح نژادپرستی و سفاکی حاکم بر تعالیم آن، آشکارا از بشری و جعلی بودن و ورود دست تحریف در آنها حکایت می کند.(31)
همین سخنانی که درباره عهد عتیق گفته شد، دقیقاً راجع به عهد جدید نیز مطرح است. بنا به تصریح و اعتراف بسیاری از اندیشمندان مسیحی، کتاب های عهد جدید و از جمله اناجیل چهارگانه آن، نه از سوی خداوند بر حضرت عیسی نازل گشته است و نه خود آن حضرت بر راویان و مؤلفان کتاب های عهد جدید املا کرده است و نه حتی آن حضرت آنها را سفارش به نوشتن چنین کتاب هایی نموده است؛ چرا که انجیلی که از سوی خداوند بر حضرت عیسی نازل شده بود و مورد تأیید و تأکید قرآن است یک انجیل بوده ــ نه چندین انجیل ــ و در زمان حیات آن حضرت و حواریین وجود داشته است، در حالی که اناجیل چهارگانه کنونی که سنت کلیسای مسیحی به طور خاص بر آنها استوار است، افزون بر اختلاف هایی که با هم دارند، اولاً، به اعتراف خود مسیحیان، زمان نگارش آنها به ده ها سال پس از عروج مسیح برمی گردد که در قرن دوم میلادی ــ در فاصله سال های 150ــ 200 میلادی ــ از میان اناجیل گوناگونی که از سوی افراد مختلف نوشته شده بود، این چهار انجیل انتخاب گردید و رسمیت یافت و بقیه را تحریم و از درجه اعتبار ساقط نمودند. ثانیاً، نام نویسندگان بشری آنها نیز دقیقاً مشخص نیست.(32)
اکنون سؤال این است: که کتابی با چنین سابقه ای و با داشتن نویسندگانی آنچنانی، چگونه می تواند منبع معتبر و قابل اعتمادی حتی برای بازگو کردن تاریخ زندگی عیسی و تعالیم وی باشد تا چه رسد به اینکه بخواهد پیشوای قرآن و در میان کتب آسمانی به عنوان خاتم الکتب و جامع ترین کتاب آسمانی برای عالم و آدم باشد؟! چنین کتابی حتی اگر کتابی صرفاً تاریخی بود، سابقه ی آن، صحت و اعتبار آن را زیر سؤال می برد تا چه رسد به اینکه ــ بنا به ادعای مسیحیت و از جمله یوسف حداد ــ می خواهد هدایتگر بشریت تا ابدیت باشد!
ه.یکی از ویژگی هایی که در برخی از آیات قرآن(33) برای قرآن ذکر شده، این است که قرآن را به عنوان تفصیل دهنده «الکتاب» معرفی نموده است. یوسف حداد بدون استناد به هیچ دلیل علمی معتبری ادعا می کند که واژه های «فُصِّلت»، «مُفصَّلاً» و «تَفصیل» که به ترتیب در آیات 44 «فصلت:114» ، «انعام» و 37 «یونس» آمده است، به معنای «مُعرِّبت»، «مُعرَّباً» و «تَعریب» می باشد و بدین سان، قرآن را نسخه عربی «الکتاب» دانسته است که پیامبر اسلام نخست تعالیم آن را از علمای نصارا فراگرفته و سپس همان تعالیم را با زبان عربی به عرب ها آموخته است.(34) در پاسخ به یوسف حداد، یادآوری دو نکته در اینجا ضروری می باشد:
اولاً، این دسته از آیات قرآن بر خلاف نظر یوسف حداد، بیانگر این است که همه کتب آسمانی و ادیان الاهی در اصل اصول و مسائل کلی با هم مشترکند و دین واحدی را تشکیل می دهند(35) و اختلاف آنها در مسائل فرعی و جزئی است که به تناسب تکامل بشر و زندگی او، هر دین الاهی جدید کامل تر از ادیان گذشته می باشد و به همین سبب، دین اسلام به عنوان دین خاتم کامل ترین و جامع ترین برنامه را برای سعادت فردی و اجتماعی، و دنیوی و اخروی انسان به ارمغان آورده است. بنابراین، هماهنگی قرآن با برنامه انبیای گذشته و کتب آسمانی آنها در مسائل اصلی ــ اعم از عقاید دینی و ارزش های اخلاقی و مانند آن ــ برخلاف نظر یوسف حداد، نه دلیل بر اقتباس، بلکه دلیل بر این است که این وحی آسمانی، اصیل و بدون تردید، از سوی پروردگار جهانیان است: و تفصیل الکتاب لا ریب فیه من رب العالمین.(36)
ثانیاً، آیات یاد شده بیانگر این است که هر آنچه از مسائل اصلی و اصول کلی که در کتب آسمانی پیشین به صورت اجمال آمده بود، در قرآن به عنوان آخرین کتاب آسمانی ــ که هیمنه و تسلط بر دیگر کتب آسمانی دارد(37) ــ با تفصیل و به صورت کامل تر بیان شده است.(38)
نتیجه آنکه، همان گونه که تصدیق قرآن نسبت به کتب اصیل و واقعی پیامبران گذشته اصالت و الاهی بودن قرآن را ثابت می کند و هرگز به معنای اقتباس قرآن از مطالب آنها ــ تا چه رسد به اقتباس از کتاب های تورات و انجیل تحریف شده کنونی ــ نیست، تفصیل دهنده بودن قرآن نسبت به کتب یاد شده نیز نه تنها هیچ دلالتی بر نظریه اقتباس و دیدگاه یوسف حداد نمی کند، بلکه بعکس، افزون بر هماهنگی میان کتب آسمانی در مسائل اساسی و اصلی، بر جامعیت قرآن و دین اسلام و کامل تر بودن آن نسبت به کتب آسمانی پیشین و ادیان الاهی گذشته دلالت می کند.

پی نوشت:
 

1.یوسف دره حداد، القرآن و الکتاب: بیئة القرآن الکتابیة، ص 179ــ 188.
2.زرکشی گفته که ابوالمعالی عُزیزی 55 نام و حرالیّ بیش از 90 نام برای قرآن ذکر کرده است. سیوطی نیز سخن حرانیّ را آورده است. فخر رازی 32 نام را آورده است: بدرالدین زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج1، ص 343ــ346/جلال الدین سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج 1، ص 159ــ 165.
3.برخی از مفسرین چهار نام به عنوان نام های مشهور برای قرآن ذکر کرده اند که عبارتند از: قرآن، فرقان، کتاب و ذکر سه نام اخیر بر برخی کتاب های آسمانی دیگر نیز اطلاق شده است:«و إذ آتینا موسی الکتاب و الفرقان لعلَّکم تهتدون» بقره:53/«و لقد آتینا موسی و هارون الفرقان و ضیاءً و ذکراً للمتّقین» انبیاء:48. البته در دو مورد واژه «قرآن» بر نماز اطلاق شده که آن هم به گفته طبرسی در مجمع البیان بدین جهت است که مشتمل بر قرائت است:«أقم الصَّلاة لدلوک الشَّمس إلی غسق اللَّیل و قرآن الفجر إنَّ قرآن الفجر کان مشهوداً» إسراء: 78. بنابراین در آیات قرآن واژه «قرآن» به غیر از معجزه جاوید پیامبراکرم بر هیچ کتاب آسمانی دیگری اطلاق نشده است.(ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، التبیان فی التفسیر القرآن، ج 1، ص 17ــ 19/ابوعلی فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 82.)
4.انعام: 155/بینه: 3/مائده: 15/کهف:27 /رعد: 1.
5.فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج 1، ص 82 و 116/صدرالمتألهین شیرازی، تفسیر القرآن الکریم، ج 2، ص 58 ــ60.
6.فخر الدین رازی، مفاتیح الغیب، ج 2، ص 260/محمود زمخشری، الکشاف، ج 1، ص 33.
7.اشاره است به : نساء: 82.
8.اشاره است به بقره: 185.
9.محمد باقر حکیم، علوم القرآن، ص 17ــ 19/محمدتقی مصباح، قرآن شناسی، تحقیق و نگارش محمود رجبی، ص 22ــ23.
10.حجر: 1.
11.بقره: 53.
12.بقره: 113.
13.مریم: 12.
14.بقره:213 .
15.یونس: 61/ق: 4.
16.رعد: 39.
17.اسراء: 13.
18.جاثیه: 28.
19.نساء: 103.
20.صافات: 157.
21.حجر: 4.
22.نور: 33.
23.بقره: 89/أنعام: 92/آل عمران: 3/مائده: 48/فاطر: 31.
24.فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج 5، ص 167/ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج 8، ص 287.
25.همو، تفسیر نمونه، ج 8، ص 288.
26.اشاره به این نکته است که هرچند در صدر اسلام از سوی مشرکین و مخالفین این ادعا مطرح بود که پیامبر اکرم قرآن را از فردی بشری آموخته است «و لقد نعلم أنَّهم یقولون إنَّما یعلِّمه بشرٌ لسان الَّذی یلحدون إلیه أعجمیٌٌّ و هذا لسانٌ عربیٌّ مبینٌ» نحل/103، ولی این ادعا همانند ادعای شعر و کهانت و جنون و دروغ بود که کفار از سر درماندگی و جهت جلوگیری از ترویج دین اسلام، به آن حضرت نسبت می دادند و از آنجا که خود به خوبی بر نادرستی آن واقف بودند لذا این گونه ادعاهای بی اساس را به صورت جدی دنبال نمی کردند.
27.فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج 5، ص 167.
28.سید محمد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 347ــ 349.
29.لازم به یادآوری است که دو جنبه ذکر شده برای «تصدیق» مستلزم دور منطقی نیست؛ زیرا جنبه نخست مربوط به این است که با قطع نظر از معجزات پیامبراکرم و با قطع نظر از معجزه بودن قرآن، اهل کتاب به مجرد مشاهده انطباق بشارت ها و نشانه های موجود در تورات و انجیل بر قرآن و آورنده آن، حجت بر آنها تمام شده و چاره ای جز تسلیم در برابر قرآن و دستورات پیامبر اکرم ندارند. اما جنبه دوم مربوط به این است که پس از اثبات نبوت پیامبر خاتم به وسیله معجزات، تصدیق تورات و انجیل توسط قرآن تنها الاهی بودن آن دو کتاب را اثبات می کند، اما هیچ منافاتی با نسخ و یا تکمیل برخی از احکام آنها توسط قرآن ندارد.
30.به عنوان نمونه ر.به: تکوین 9: 21ــ 25، 12: 10ــ 19، 19: 30ــ 38/اعداد 31: 1ــ 19/سموئیل دوم باب 11/یوشع 8: 19ــ 29.
31.ر.ک: موریس بوکای، دراسة الکتب المقدسة، ص 39ــ62/موریس بوکای، التوراة و الانجیل و القرآن و العلم، ص 33ــ 58/یوسف دره الحداد، القرآن و المسیحیة فی المیزان، ص 360ــ366.
32.ر.ک: میشل توماس، کلام مسیحی، ترجمه حسین توفیقی، ص 42/آرچیبالد رابرتسون، عیسی اسطوره یا تاریخ، ص 19ــ20.
33.یونس: 37.
34.یوسف دره الحداد، نظم القرآن و الکتاب: معجزة القرآن، ص 65ــ66، 185ــ186/همو، القرآن و الکتاب: بیئة القرآن الکتابیة، ص 179ــ180.
35.آل عمران: 19.
36.یونس: 37.
37.مائده: 48.
38.سید محمد حسین طباطبائی، المیزان، ج 10، ص 64.
 

منبع: نشریه معرفت کلامی شماره 1
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان