مبانی نظری دیدگاه یوسف حداد
دیدگاه یوسف حداد پیرامون قرآن و دین اسلام، برخاسته از مبانی نظری ناصوابی است که او را همانند بسیاری از دیگر مستشرقان به دیدگاه های ویژه ای سوق داده است.
لازم به ذکر است که تفکیک افکار یوسف حداد به اندیشه های اصلی و مبانی نظری، نه در آثار خود وی آمده و نه در آثار دیگران. مبنای این تفکیک و تقسیم برای نگارنده براساس تقدّم علّی و تأثیرگذاری برخی از افکار وی بر برخی دیگر از افکار وی بوده است که اندیشه های متقدم و تأثیرگذار وی به عنوان «مبانی نظری» و اندیشه های برآمده از آنها به عنوان «اندیشه های اصلی» وی معرفی شده است. در ذیل، به برخی از مهم ترین مبانی نظری نظریه یوسف حداد اشاره می شود:
1.قرآن ترجمه و نسخه عربی «الکتاب»
قرآن برخلاف انجیل، وحی مستقیم الاهی و جامع ترین کتاب نیست.(1) به همین دلیل، یک مسلمان واقعی نمی تواند با تمسک به قرآن و پیامبر اسلام از انجیل و مسیح بی نیاز گردد؛ زیرا قرآن محور دعوتش را ایمان به خدا و مسیح قرار داده و پیامبر اسلام در این میان واسطه ای بیش نیست. بنابراین، افزون بر قرآن، انجیل نیز کتاب مسلمانان می باشد.(2) قرآن کتابی زمینی است و نه آسمانی، و نشانه زمینی بودن آن تحدی با زمینیان است؛ چرا که اگر قرآن کتابی آسمانی و بیرون از دسترس آنها بود برای زمینیان قابل فهم نبود تا بتوان آنها را در آوردن همانند آن به مبارزه طلبید.(3) قرآن دربردارنده هیچ دعوت جدید و مستقلی نیست.(4) در قرآن نه وحی جدیدی وجود دارد و نه خود معجزه است.(5) بیشتر آیات آن از متشابهات است و راجع به اموری مانند مبدأ، معاد و به ویژه روح، دارای علم اندکی است.(6) مصدر این دانش اندک نیز «الکتاب الامام»(تورات) و به صورت خاص «الکتاب المنیر»(انجیل) است.(7) قرآن دین موسی و عیسی را به عنوان دین واحد به عربی تشریع کرده است و هدف آن نیز آموزش تورات و انجیل به عرب هاست.(8) قرآن با اینکه هیچ مطلب اضافه ای نسبت به دو کتاب یاد شده ندارد، اما در زمان تدوین و جمع آوری، موارد متعددی به آن افزوده شده است که وارد شدن واژه «نصاری» در هفت آیه مدنی و افزوده شدن آیات 30ــ 35 سوره «برائت» از این نمونه است.(9)
2.انکار رسالت پیامبر اکرم(ص)
پیامبر اکرم نابغه ای است که در خانواده ای نصرانی رشد نمود و در فاصله زمانی 25 تا 40 سالگی(از زمان ازدواج با خدیجه تا زمان برانگیخته شدن به پیامبری) تورات و انجیل را از استاد نصرانی اش ورقة بن نوفل فرا گرفت و خود به دین نصرانی درآمد. در این مدت 15 ساله، در ماه های رمضان به همراه استادش ورقه در غار حرا به عبادت و مناجات با خدا مشغول بود و پس از مرگ ورقه به مقام ریاست نصارا مکه و حجاز، و پس از فوت بحیرا به ریاست نصارا کل جزیرة العرب نایل گردید.(10)
پیامبر اکرم پیش از بعثت نصرانی بود و در مدت 20 سال به عنوان تاجری برجسته و بین المللی میان شام و یمن به کار تجارت مشغول بود و بدین ترتیب، با زبان حمیری و آرامی که زبان مردم یمن و شام بود، آشنا گردید.(11) آن حضرت پس از بعثت نیز هنگام شک در قرآن، مأمور به مراجعه به اهل کتاب و اساتید نصرانی اش بود و این خود بهترین دلیل است بر اینکه خداوند قرآن را معجزه و دلیل بر نبوت پیامبر قرار نداده است؛ زیرا شک و تردید حالتی روانی و درونی است که با ایمان پیامبر به نبوت خویش و معجزه بودن قرآن سازگاری ندارد.(12)
نکته شایان توجه در اینجا آن است که یوسف حداد با اینکه صراحتاً نبوت پیامبراکرم را انکار نکرده، ولی از مجموع سخنان وی به دست می آید که وی همانند بسیاری از دیگر مستشرقان پیامبراکرم(ص) را انسانی همانند سایر انسان ها می داند که اساساً رسول برگزیده خدا نیست، تا چه رسد به اینکه خاتم الانبیا باشد.(13)
3.دین اسلام فاقد دعوت جدید و مستقل
دین اسلام دربردارنده هیچ پیام نو و دعوت جدیدی نیست؛ زیرا رسالت پیامبر اسلام در راستای هدایت عرب ها به سوی ایمان به کتاب مقدس و به دیگر سخن، دعوت به دین موسی و عیسی و عمل بر اساس دستورات تورات و انجیل بود و این همان کاری بود که نصارا بنی اسرائیل پیش از عصر پیامبر اسلام انجام می دادند.(14)
بنابراین، با توجه به اینکه معجزه کامل و مطلق نزد مسیح و در انجیل است و قرآن نیز به دین نصرانیت و ایمان به مسیح دعوت می کند، دین نصرانیت خاتم الادیان و مسیح خاتم الانبیا و انجیل کامل ترین و جامع ترین کتاب آسمانی است. از این رو، براساس نظریه یوسف حداد، نه دین اسلام دین مستقل و نسخ کننده ادیان پیشین است و نه پیامبر اسلام خاتم الانبیاست و نه قرآن کامل ترین کتاب آسمانی است.(15)
ادلّه دیدگاه یوسف حداد
یوسف حداد با اینکه پیرامون قرآن سخنان متفاوتی را مطرح نموده است؛ اما ادعای اصلی او در همه آثارش که به شدت و با تمسک به آیات قرآن آن را پیگیری می کند این است که قرآن چیزی جز دعوت به نصرانیت نیست. به همین دلیل، او با وجود آثار متعدد دیگری که در این زمینه نگاشته است، یک جلد کتاب بزرگ و حجیم را با نام القرآن دعوة نصرانیة به همین موضوع اختصاص داده است.
یوسف دره حداد در القرآن و الکتاب: بیئة القرآن الکتابیة که مشتمل بر دوازده فصل است، در فصل یازدهم آن برای اثبات نظریه اقتباس و نشان دادن مصادر قرآن، به دوازده دسته از آیات قرآنی تمسک کرده است که به گمان وی همه آنها بیانگر اقتباس قرآن از «الکتاب المقدس» است.(16)
خلاصه و چکیده آیات دوازده گانه مورد ادعای وی چنین است: مجموعه معارفی را که خداوند بر همه پیامبران فرستاده، تنها یک «الکتاب» بوده که هر پیامبری بخشی از آن را فراگرفته است.(17) به همین دلیل، دین اسلام و ادیان پیشین به هم پیوسته اند(18) و ایمان به قرآن به تنهایی کافی نیست و در کنار ایمان به قرآن، ایمان به همه انبیای الاهی گذشته و کتاب های آسمانی آنها نیز لازم است.(19) مطالب قرآن در کتاب های پیشینیان وجود داشته است(20) و الکتاب پیش از تدوین قرآن، نزد اهل کتاب بوده و مشرکان نسخه آن را نداشتند.(21) مراد از واژه «الکتاب» در قرآن، تورات است که خداوند همه آن را به بنی اسرائیل داده(22) و بخشی از آن را به پیامبراسلام.(23) از آن رو که علمای اهل کتاب معلم پیامبر بودند، پیامبر را همانند فرزندانشان می شناختند(24) و قرآن تصدیق کننده و تفصیل دهنده آموزه ها و معارف تورات و انجیل،(25) و آن دو کتاب پیشوا و الگوی اصلی قرآن است(26) و طبق دستور قرآن، پیامبر موظف است به رهنمودهای علمای اهل کتاب اقتدا کرده(27) و آنها را بر صحت قرآن گواه گیرد، به گونه ای که گواهی آنها حتی برای رفع شک و تردید خود پیامبر لازم بود.(28) از این رو، می بایست پیامبر به تورات و انجیل ایمان آورد.(29) بنابراین، تعالیم قرآن نسخه عربی تورات و انجیل،(30) و دین اسلام ادامه ادیان پیشین است، اما با توجه به اینکه پیامبر در فضای فکری و فرهنگی سرزمین حجاز قرن هفتم میلادی زندگی می کرده و معارف قرآن را در قالب زبان، ادبیات و فرهنگ عربی آن زمین و زمان بیان نموده است، کتاب او به صورت معجونی از «توحید و شریعت توراتی، معاد انجیلی، عقاید دین در حنیف، رسوبات عقاید مشرکان و قومیت گرایی عربی» درآمده است.(31) نتیجه آنکه یوسف حداد از یک سو، «استقلال قرآن» را به عنوان یک متن وحیانی نازل شده ی مستقیم از جانب خداوند، رد می کند و از سوی دیگر«استقلال دین اسلام» را به عنوان یک دین کامل الاهی که تکمیل کننده ادیان گذشته و اصلاح کننده تحریفات آنهاست، به زیر سؤال می برد.
نقد دیدگاه یوسف حداد
دیدگاه یوسف حداد دارای ایرادهای گوناگونی است که در اینجا به برخی از مهم ترین آنها اشاره می گردد:
1.ناسازگاری با آیات قرآن
اگر بخواهیم براساس آیات قرآن به داوری راجع به منشأ قرآن بپردازیم ــ همان گونه که یوسف حداد نیز از همین راه وارد شده است ــ باید گفت: افزون بر اینکه آیات ادعا شده از سوی وی هیچ دلالت روشنی بر نظریه اقتباس ندارند، بسیاری از آیات قرآن ــ و حتی صدر و ذیل برخی از آیات مورد استناد وی(32)ــ به صراحت خداوند را منشأ و نازل کننده قرآن، و این کتاب را وحی الاهی بر پیامبر می دانند و مصدریت غیرخدا ــ اعم از تورات و کتاب های آسمانی پیشین و یا غیر آن ــ را نفی می کنند.(33) بنابراین، دیدگاه اقتباس به طور عام و نظریه یوسف حداد به صورت خاص، فاقد مستند قرآنی است.
2.اشتراک ادیان الاهی در اصول و منشأ واحد و الاهی داشتن
اشتراک ادیان الاهی و کتاب های آسمانی در کلیاتی نظیر توحید، نبوت، معاد، عبادت، عدالت، عقلانیت و اخلاق از یک سو، نشانه پایه، مبنا و نسخ ناپذیر بودن آن معارف است(34) و از سوی دیگر، نشانه آن است که همه ادیان الاهی و کتاب های آسمانی دارای منشأ واحد و خاستگاه الاهی اند، نه اینکه دلیل بر اقتباس آنها از یکدیگر باشد. خاورشناسان در تشابه برخی از معارف و قصص قرآنی با برخی از معارف و قصص عهدین و دیگر کتب آسمانی به جای آنکه منشأ الاهی را ببینند، نشان نقل و اقتباس و تأثیرپذیری قرآن از دیگر کتب آسمانی را می جویند؛ دیدگاهی که یکی از کم ترین لوازم آن این است که به غیر از نخستین پیامبر الاهی، همه انبیای الاهی دیگر ــ از جمله حضرت موسی و حضرت عیسی ــ که در اصول معارف وحیانی شبیه به نخستین پیامبرند، پیغمبران دروغین و کتاب های آسمانی آنها متونی بشری تلقّی شود و این نکته ای است که هرگز مستشرقان پیرو ادیان آسمانی به آن تن نخواهند داد.
به نظر می رسد نکته ای که از نگاه یوسف حداد مورد غفلت[و یا تغافل] قرار گرفته و دقیقاً استفاده به عکس از آن شده است، به هم پیوستگی دین اسلام و ادیان آسمانی پیشین(35) و در نتیجه، لزوم ایمان به قرآن و همه کتب آسمانی پیشین و فرق نگذاشتن میان انبیای الاهی(36) است. آیا چنین چیزی غیر از منشأ الاهی و واحد داشتن ادیان توحیدی و کتب آسمانی، از چیز دیگری خبر می دهد؟! وجود برخی از مطالب مربوط به کتب آسمانی انبیای گذشته در قرآن(37) و آگاهی عالمان آنها از برخی از تعالیم قرآن(38) و گواه گرفتن قرآن از اهل کتاب بر صحت خودش(39) و تصدیق و تأیید تورات توسط قرآن(40) نیز همگی دقیقاً در همین راستا قابل تفسیر است؛ زیرا هم علمای اهل کتاب بهتر از مشرکان و ملحدان الاهی بودن معارف قرآن را تشخیص می دادند و هم به سبب بشارت بعثت پیامبراکرم و ثبت مشخصات دقیق آن حضرت در کتاب های آسمانی آنان، او را همانند فرزند خویش می شناختند.
پی نوشت:
1.یوسف دره الحداد، مدخل الی الحوار الاسلامی المسیحی، ص 72/همو، القرآن دعوة نصرانیة، ص 715.
2.همو، القرآن دعوة نصرانیة، ص 729.
3.یوسف دره الحداد، نظم القرآن و الکتاب: معجزة القرآن، ص 60.
4.احمد عمران، القرآن و المسیحیة، ص 88 ــ 89، 98.
5.یوسف دره الحداد، نظم القرآن و الکتاب: معجزة القرآن، ص 65.
6.احمد عمران، القرآن و المسیحیة، ص 215ــ 216.
7.یوسف دره الحداد، القرآن دعوة نصرانیة، ص 730، 732.
8.همان، ص 723، 725، 730/همو، القرآن و المسیحیة، ص 104ــ 105، 108ــ 109.
9.برای توضیح بیشتر راجع به موارد یاد شده و موارد دیگری که از منظر یوسف حداد در زمان تدوین قرآن به قرآن افزوده شده است. ر.ک: یوسف دره الحداد، مدخل الی الحوار الاسلامی المسیحی، ص 69ــ74/همو، القرآن و المسیحیة، ص 47ــ62،
118، 131، 16ــ161، 229،227.
لازم به یادآوری است که احمد عمران در کتاب القرآن و المسیحیة فی المیزان که در نقد کتاب القرآن و المسیحیة یوسف حداد نگاشته است، به طور مفصل این قسمت از ادعای او را نقد نموده است. برای توضیح بیشتر ر.ک: احمد عمران، القرآن و المسیحیة فی المیزان، ص 59 ــ 159.
10.یوسف دره الحداد، القرآن دعوة نصرانیة، ص 97ــ 99، 295ــ300، 315ــ 318، 684،369، 722/همو، نظم القرآن و الکتاب: معجزة القرآن، ص 83 ــ 84.
11.همو، نظم القرآن و الکتاب: معجزة القرآن، ص 70.
12.همو، القرآن و الکتاب : بیئة القرآن الکتابیة، ص 178ــ 179/همو، نظم القرآن و الکتاب: معجزة القرآن، ص 61.
13.برخی از قراین و شواهدی که درستی این انتساب را تأیید می کند، به قرار زیر است:
الف.یوسف حداد واژه اسلام و مسلمان را به معنای عام می گیرد به گونه ای که بر ادیان آسمانی پیشین و پیروان آنها نیز قابل اطلاق باشد. نکته مهم در این جا آن است که او در بسیاری از موارد از مسلمانان به معنای خاصش، با عناوینی نظیر «اتباع محمد» و «جماعت محمد» یاد می کند. این تعبیر بسیار شبیه به تعبیر "Muhammadism" است که مستشرقانی نظیر گیپ از اسلام می کنند و با این کار در صددند که اسلام را دینی بشری و غیرالاهی و پیامبراسلام را به عنوان انسانی همانند سایر انسان ها مؤسس آن بدانند.
ب.یوسف حداد قرآن را نسخه عربی تورات و انجیل می داند که پیامبر اسلام به عنوان یک انسان نابغه ی جهان دیده و زبان دان تحصیل کرده، معارف آن را نزد علمای نصرانی فراگرفته و سپس در طی دوره های پنج گانه براساس تجربه های شخصی خود به انتقال آنها به جامعه عرب زبان آن روز اقدام نموده است. چنین سخنانی همان گونه که دست کم به انکار اعجاز بیانی قرآن در فصاحت و بلاغت می انجامد، به شدت نبوت و رسالت پیامبر اکرم را نیز مخدوش نموده و او را بشری همانند سایر انسان ها قلمداد می کند که رسول برگزیده الاهی نیست.
ج.به اعتقاد یوسف حداد علم موجود در قرآن علم اندک است و بیشتر آیات و تعالیم قرآن از متشابهات است و واژه ها و آیات متعددی در زمان تدوین و جمع آوری قرآن به قرآن افزوده شده که در واقع جزء قرآن نبوده است. افزون بر این معتقد است که برخی از آیات قرآن با هم متناقضند. اکنون با توجه به چنین وضعیتی، سؤال این است که آیا می توان چنین کتابی را به خداوند نسبت داد و گیرنده چنین کتاب و پیامی را پیغمبری از پیامبران الاهی دانست؟ کتابی با علم اندک و آیات متناقض و با انبوهی از آموزه ها و تعالیم متشابه و دوپهلو؟!
14.یوسف دره الحداد، نظم القرآن و الکتاب: معجزة القرآن، ص 67،59.
15.همو، القرآن دعوة نصرانیة، ص 727/همو، نظم القرآن و الکتاب: معجزة القرآن، ص 888 ــ 893.
16.همو، القرآن و الکتاب: بیئة القرآن الکتابیة، ص 173ــ 185.
17.بقره: 213/فاطر: 31.
18.شوری: 13.
19.بقره: 136.
20.اعلی: 14ــ 19/شعراء: 192ــ196.
21.قلم: 35ــ 38.
22.غافر: 53/جاثیه: 16.
23.فاطر: 31.
24.انعام:20.
25.یونس:37.
26.احقاف: 12.
27.انعام: 89 ــ 90.
28.یونس:94.
29.شوری:15.
30.فصلت:44.
31.یوسف دره الحداد، القرآن و الکتاب: بیئة القرآن الکتابیة، ص 25، 91ــ 95، 140/همو، القرآن و الکتاب: اطوارالدعوة القرآنیة، ص 1060ــ1061.
32.یونس: 37، 94.
33.یوسف: 2ــ3/نساء: 82/فرقان: 4ــ6.
34.آل عمران:64/نحل: 36/برخی از دیگر آیات قرآنی موجود در این زمینه به قرار زیر است: یوسف: 37/قصص:77 /حدید: 25/انبیاء: 25/مؤمنون: 23/هود: 61، 84/عنکبوت: 16.
35.شوری: 13.
36.بقره: 136.
37.اعلی: 18ــ 19/شعراء: 192ــ196.
38.اسراء: 197/انبیاء: 7.
39.یونس: 94.
40.بقره: 41ــ42.
منبع: نشریه معرفت کلامی شماره 1