«31» وَإِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا قَالُواْ قَدْ سَمِعْنَا لَوْ نَشَآءُ لَقُلْنَا مِثْلَ هَذَآ إِنْ هَذَآ إِلَّآ أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ
و هرگاه آیات ما بر آنان تلاوت شود، گویند: به خوبى شنیدیم (چیز مهمى نیست)، اگر بخواهیم قطعاً مانند این قرآن را بیان مىکنیم، این جز افسانههاى پیشینیان نیست.
نکتهها:
در آیهى قبل، سخن از مکرهاى پى در پى کفّار و توطئه براى طرد و کشتن پیامبرصلى الله علیه وآله بود، این آیه نمونهاى از مکرهاى فرهنگى آنان را که براى تحقیر مکتب و قرآن طرح شده است، بیان مىکند.
«اَساطیر» جمع «اسطوره»، به معناى افسانههاى خرافى و خیالى است که یا دربارهى انسانهاى اوّلیه و یا ساخته و پرداخته آنان است.
نضربن حارث در سفر به ایران، داستان رستم واسفندیار را فراگرفت و در حجاز براى مردم بازگو مىکرد و مدّعى بود که من هم مىتوانم مثل محمّدصلى الله علیه وآله حرف بزنم و قصه بگویم.(117)
پیامها:
1- از حربههاى دشمن، عوامفریبى، سبک شمردن و مسخره کردن حقّ است. «قالوا قد سمعنا لو نشاء لقلنا مثل هذا» امّا دشمنان طبل توخالىاند و تنها ادّعا دارند و در عمل، از آوردن نظیر قرآن عاجزند.
2- دشمنان نیز به برترى و فوق تصوّر بودن قرآن، اعتراف داشتند. «ان هذا الاّ أساطیر الاوّلین»
3- تهمت تحجّر، سنّتگرایى وکهنهپرستى، از قدیمىترین تهمتها به مؤمنان است. «أساطیر الاوّلین»
«32» وَإِذْ قَالُواْ اللَّهُمَّ إِن کَانَ هَذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِندِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنَا حِجَارَةً مِّنَ السَّمَآءِ أَوِ ائْتِنَا بِعَذَابٍ أَلِیمٍ
و (به یاد آور) زمانى که مخالفان (دست به دعا برداشته) گفتند: خدایا! اگر این (اسلام و قرآن) همان حقِّ از جانب تو است، پس بر ما از آسمان سنگهایى بباران یا عذابى دردناک براى ما بیاور.
نکتهها:
اینگونه نفرینها، یا از شدّت تعصّب و لجاجت است و یا براى عوامفریبى. بر خود نفرین مىکنند تا مردم سادهدل احساس کنند که آنان حقّ هستند و اسلام، باطل است.
پس از تعیین حضرت علىعلیه السلام به امامت از سوى پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله که به فرمان خداوند در غدیر خم انجام شد و حضرت فرمودند: «مَن کنت مولاه فهذا علىّ مولاه»، نعمانبن حارث که از منافقان بود، نزد پیامبر آمده، گفت: ما را به توحید، نبوّت، جهاد، حج، روزه، نماز و زکات، دستور دادى پذیرفتیم، حالا هم این جوان را امام ما قرار دادهاى؟! پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود: «به فرمان خدا بود».
او از شدّت ناراحتى به خود نفرین کرد و در نفرین، همین آیه را خواند.(118) امّا هنوز چند قدمى برنداشته بود که سنگى از آسمان بر سر او فرود آمد و او را به هلاکت رساند و آیات اوّل سورهى معارج نازل گردید.(119) «سئل سائل بعذاب واقع»
پیامها:
1- گاهى تقدّسنمایى و سوگند یادکردن، از حربههاى دشمن براى فریب مؤمنان است. «الّلهم...»
2- عناد و لجاجت، انسان را تا مرز رضایت به نابودى خویش پیش مىبرد. «فامطر علینا حجارة...»
3- برخى از مخالفان پیامبر، به خدا و تأثیر او در هستى و اثر داشتن دعا معتقد بودند. «الّلهم ان کان... امطر علینا... او ائتنا...»
«33» وَ مَا کَانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنتَ فِیهِمْ وَ مَا کَانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ
و(لى) تا تو در میان مردمى، خداوند بر آن نیست که آنان را عذاب کند، و تا آنان استغفار مىکنند، خداوند عذاب کنندهى آنان نیست.
نکتهها:
با توجّه به اینکه در آیهى بعد، کفّار مکّه به عذاب تهدید شدهاند، معلوم مىشود که منظور از نفى عذاب در این آیه، برداشته شدن عذاب عمومى از مسلمانان به برکت وجود شخص پیامبرصلى الله علیه وآله است، مثل عذابهاى اقوام پیشین، وگرنه اشخاصى در موارد خاصّى گرفتار عذاب الهى شدهاند. مانند: نعمانبن حارث در آیهى قبل.
در احادیث آمده است که خداوند به خاطر وجود برخى افراد پاک و علماى ربّانى، سختى و عذاب را از دیگران برمىدارد. چنانکه در ماجراى قلع و قمع قوم لوط، حضرت ابراهیم به فرشتگان مأمور عذاب گفت: «انّ فیها لوطاً» یعنى آیا با وجود یک مرد خدایى در منطقه، آنجا را نابود مىسازید؟! فرشتگان گفتند: ما مىدانیم که لوط در آنجاست و به او دستور دادیم تا از آنجا خارج شود.(120)
یا حضرت علىعلیه السلام پس از رحلت پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود: «یکى از دو امان از میان ما رفت، أمان دیگر را که استغفار است حفظ کنید».(121)
و یا در روایت مىخوانیم امام رضاعلیه السلام به زکریا ابن آدم فرمود: «در شهر قم بمان! که خداوند همان گونه که به واسطهى امام کاظمعلیه السلام بلا و عذاب را از اهل بغداد برداشت، به واسطهى وجود تو نیز بلا را از آن شهر دور مىکند».(122)
پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله فرمودند: «مرگ و زندگى من براى شما خیر است؛ در زمان حیاتم خداوند عذاب را از شما بر مىدارد و پس از مرگم نیز با عرضهى اعمالتان به من، با استغفار و طلب بخشش من، مشمول خیر مىشوید. «امّا فى مماتى فتعرض علىّ اعمالکم فاستغفر لکم»(123)
نافرمانى و انجام بعضى گناهان، از اسباب نزول بلا و عذاب الهى است و راه جبران آن توبه و استغفار است. «وما کان اللّه معذّبهم و هم یستغفرون» چنانکه در دعاى کمیل مىخوانیم: «اللّهم اغفر لى الذنوب الّتى تنزل البلاء» وهمان گونه که خداوند در آیهاى دیگر مىفرماید: «و ما کان ربّک لیهلک القرى بظلم و أهلها مصلحون»(124) تا وقتى که مردم اهل صلاح و اصلاح باشند، خداوند آنان را هلاک نمىکند.
پیامها:
1- وجود پیامبر صلى الله علیه وآله و مردان خدا، مایهى امان براى اهل زمین است. «و ما کان اللّه لیعذّبهم و أنت فیهم»
2- استغفار، مانع بلاست. «و ما کان اللّه معذّبهم و هم یستغفرون» (برگشت از کفر و الحاد نیز نوعى استغفار است.)
3- توبه و استغفار، اهمیّت ویژهاى نزد خدا دارد، چنانکه سرنوشت امّتى را نیز تغییر مىدهد. «و ما کان اللّه معذّبهم و هم یستغفرون»
«34» وَمَا لَهُمْ أَلَّا یُعَذِّبَهُمُ اللَّهُ وَهُمْ یَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَمَا کَانُواْ أَوْلِیَآءَهُ إِنْ أَوْلِیَآؤُهُ إِلَّا الْمُتَّقُونَ وَلَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لَا یَعْلَمُونَ
و چرا خداوند آنها را عذاب نکند؟ با اینکه آنان (مردم را) از مسجدالحرام باز مىدارند، در حالى که سرپرست آنجا نیستند. جز افراد پرهیزگار دیگران حقّ تولیت و سرپرستى آن را ندارند، ولى بیشترشان نمىدانند.
نکتهها:
در آیهى قبل، خداوند به خاطر وجود پیامبرصلى الله علیه وآله در میان مردم و همچنین برگشت وتوبه و استغفارشان، عذابى همچون عذاب آسمانى قوم عاد و ثمود را از آنان برداشت، امّا در این آیه سخن از عذاب آنان است که مىتوان گفت: آنها استحقاق عذاب را دارند، هر چند خداوند به خاطر وجود پیامبرصلى الله علیه وآله عذابشان نمىکند.
البتّه ممکن است مراد از عذاب در این آیه، بلاها و سختىهاى جنگ و اسارت باشد.
حضرت علىعلیه السلام مىفرماید: «اللّه اللّه فى بیت ربّکم لا تخلوه ما بقیتم فانّه ان تُرک لمتناظروا»(125)، از خدا پروا کنید، از خدا پروا کنید، دربارهى خانهى خدایتان که اگر آن را رها کنید و تعطیل شود، عذاب الهى، بىدرنگ شما را فراخواهد گرفت.
پیامها:
1- آنان که مانع ورود مؤمنان به مسجد الحرام مىشوند، افراد بىتقوایى هستند و باید منتظر عذاب الهى باشند. «و ما لهم ألاّ یعذّبهم...»
2- کفّار، خود را به ناحقّ متولّى مسجدالحرام مىپنداشتند. «و ماکانوا اولیاؤه»
3- تولیتِ خانهاى که به دست ابراهیم خلیلعلیه السلام و بر اساس تقوا ساخته شده، نباید به دست افراد بىتقوا باشد. «انْ أولیاؤه الاّ المتّقون»
4- تعیین سرپرست براى رسیدگى به امور مسجدالحرام ضرورى است. «انْ أولیاؤه الاّ المتّقون» (از این که آیه شرایط متولّى را بیان مىکند نه اصل آن را، پس تعیین تولیت لازم است)
«35» وَمَا کَانَ صَلَاتُهُمْ عِندَ الْبَیْتِ إِلَّا مُکَآءً وَتَصْدِیَةً فَذُوقُواْ الْعَذَابَ بِمَا کُنتُمْ تَکْفُرُونَ
(دعا و) نمازشان نزد بیت اللّه (کعبه)، جز سوت و دست زدن نبود. پس به خاطر آنکه کفر مىورزیدید، عذاب (الهى را) بچشید.
نکتهها:
«مُکاء»، به معناى سوت زدن و «تَصدیة»، به معناى دست زدن است.
سوت کشیدن آنان شاید به خاطر اعلام حضورشان نسبت به بتهایى بوده که در کعبه قرار داشته است.
مفسّران از مصادیق روشن عذاب در جملهى «فذوقوا العذاب» را شکست مشرکان در جنگ بدر مىدانند.(126)
پیامها:
1- بىاحترامى و انجام امور لغو و بیهوده، همچون دست و سوت زدن در مکان مقدّس، نشاندهندهى لیاقت نداشتن براى تولیت آن مکان است. «انْ اولیائه الاّ المتّقون... و ما کان صلاتهم عند البیت الاّ مُکاء وتصدیة»
2- در طول تاریخ، مراسم مذهبى دستخوش تحریف و یا آمیخته به امورى لغو شده است. «صلاتهم... مُکاءً و تصدیة»
3- گاهى مقدّسترین مراکز، صحنهى بالاترین خرافات مىشود. «عند البیت الا مکاءً و تصدیة»
4- کفر و بىاحترامى به مقدّسات، عذاب الهى را بدنبال دارد. «مکاء و تصدیة فذوقوا العذاب بما کنتم تکفرون»
5 - لجاجت و استمرار در کفر و انحراف، عامل نزول عذاب است. «فذوقوا العذاب بما کنتم تکفرون»
پی نوشت ها :
117) تفاسیر مجمعالبیان، روحالمعانى و فىظلالالقرآن.
118) الغدیر، ج 1، ص 239 - 266، به نقل از 30 نفر از علماى اهلسنّت.
119) تفسیر مجمعالبیان.
120) عنکبوت، 31 - 32.
121) نهجالبلاغه، حکمت 88.
122) بحار، ج57، ص217.
123) تفسیر نورالثقلین.
124) هود، 117.
125) نهجالبلاغه، نامه 47.
126) تفاسیر مجمعالبیان، المیزان و فىظلالالقرآن.
منبع:مرکز فرهنگى درسهایى از قرآن
/ع