خبرگزاری مهر- میلاد سعیدی*: دیر زمانی است که مخاطبان جامعه انسانی پی در پی مورد خطاب قرار میگیرند تا توشه علم و ادب برداشته و به
سمت رستگاری حرکت کرده و بنیان شهر ی مملو از فرهنگی غنی و ریشه دار را بگذارند اما عملا حرکت خسته دلان عرصه فرهنگ و خلق زحمتکش در حماسی ترین حالتش به شهری هفت رنگ رسیده که به همه چیز می ماند جز آنچه باید و گاه از سر لطف خرده پیرنگی از فرهنگ نی در بطنش جلوه گر است. اما چرا کاروان جامعه فرهنگی ما آهسته و پیوسته حرکت نکرده و گاه این قدر نفس زنان از رمق افتاده و نیازمند احیا میشود و بیم آن است که نکند این پیر ایستاده در طوفان حوادث به احتضار رود که آنگاه واقعا نیازمند کرام الکاتبین است.
شاید همین علت جویی ها و همین تک نقش های نامتقارن با درک الکن آمده از مرد زمان پیرسربلند فرهنگ را خسته تر از پیش می کند. شاید عدم شناخت کافی از پیر عرصه آفرینش الهی یعنی فرهنگ و یها درک غله از آن است که ما را دچار سوء تفاهمی تاریخی کرده است. در پایان این حماسه و یا روضه کوتاه و یادآورانه باید گفت: جسم و روان ظریف جامعه فرهنگی قبل از هر چیزی نیازمند به شناخت خود فرهنگ و بی توهم آن است گاه توهمات و هزیان های ماست که فرهنگ را ناباورانه بیماری رنجور میسازد چه رسد به ساخت جامعه ای که امیدامید فرهنگی باشد ولیکن در این بازی شیرین و خونین آنچه گل سرسبد بوستان فرهنگ است امید است، امید. پس امیدوار باشیم که امید تنها تیر چمدان کهنه فرهنگ است.
* کارشناس ارشد مشاوره خانواده دانشگاه علامه طباطبایی.