شرائط تفسیر و مفسر علمی قرآن کریم

تفسیر علمی قرآن کریم گر چه از پیشینه و سوابق ممتدی برخوردار می باشد اما در طول تاریخ دارای موافقان و مخالفانی بوده و هست که ما در این مختصر درصدد بیان نظرات موافقان و مخالفان و دلایل هر گروه از آنان نیستیم و آنچه که فعلا مد نظر ماست بیان شرائط تفسیر و مفسر علمی قرآن کریم است

شرائط تفسیر و مفسر علمی قرآن کریم
تفسیر علمی قرآن کریم گر چه از پیشینه و سوابق ممتدی برخوردار می باشد اما در طول تاریخ دارای موافقان و مخالفانی بوده و هست که ما در این مختصر درصدد بیان نظرات موافقان و مخالفان و دلایل هر گروه از آنان نیستیم و آنچه که فعلا مد نظر ماست بیان شرائط تفسیر و مفسر علمی قرآن کریم است. اما قبل از هر چیز ذکر دو نکته را لازم می بینم و این دو نکته باید برای هر مفسری از جمله معتقدان به تفسیر علمی اساس و زیربنای کار باشند .

نکته اول:جامع بودن قرآن کریم
 

قرآن کریم کتاب جامعی است اما این جامعیت بدان معنی نیست که در جایگاه بیان علوم بشری و تجربی باشد که خاستگاه آن عقل و اندیشه بشر است و دستیابی به این علوم را در حیطه امکان او قرار داده و بشر در طول تاریخ بنا به تلاش و میزان استفاده از تجارب قبلی و استفاده از قوه تفکر و اندیشه خود به این علوم دست یافته و هنوز مجهولات زیادی در این خصوص فرا فروی خود دارد .

نکته دوم: قرآن کتاب هدایت است
 

قرآن کریم در آیات متعددی خود را کتاب هدایت و موظعه و ارشاد و تربیت دانسته و برای نیل به این هدف از راههای متنوع استفاده کرده است گاه در قالب داستان، گاه دیگر در قالب حوادث و رخدادهای مختلف اقوام گذشته و گاه با ذکر پاره ای از مسائل طبیعی و هستی شناسانه و در هنگام طرح مسائل تجربی و علمی، هدف بیان قوانین جاری طبیعت نیست بلکه هدف بیان عظمت، رحمت و حکمت خداوندی است که ما را به سوی او و تسلیم شدن در برابرش فراخوانده است. و اگر می خواست وارد عصه بیان قوانین و ریزه کاریهای طبیعت شود قطعا هم از هدف اصلی خود «هدایت»دور می شد و هم با شرح و تفصیل بیشتری این مسائل را مطرح می کرد .
اینک با ذکر این مقدمه گوئیم :
پاره ای اصول و مبانی هست که رعایت آنها می تواند در جهت بخشیدن به تفسیر علمی مفید و مؤثر واقع شده بطوریکه اگر مفسر در تفسیر خود به این اصول و مبانی پایبند باشد تفسیر او از مصادیق«تفسیر به رأی»نخواهد بود. اما قبل از ورود به بحث گوئیم :
بدیهی است که هر مفسر قرآن از یافته ها و اندوخته ها و فرهنگ قبلی خود و علومی که قبلا آموخته متأثر می شود. بطوریکه تفسیر یک نفر صوفی با تفسیر یک فیلسوف و تفسیر این دو با تفسیر یک لغوی یکسان نیست. نه تنها در تفسیر بلکه حتی در قرائت قرآن کریم نیز این اصل مسلم جاری و ساری است. بطوریکه درک و تأثر از ایات در هنگام قرائت یکی نیست. یک تابلو نقاشی را چندین نفر می بینند. یک نفر شاعر، یک پزشک و ..و بالاخره یک نقاش. یکی اصلا به آن توجهی نمی کند. دیگری نظری گذرا به ان می اندازد و سومی عمیقا مجذوب ظرافتهای آن می شود. این قانون کلی حیات است و مقاومت در برابر آن بی فایده است. بنابراین طبیعی است که مرد بلاغت: نکته های بیانی و اسرار تعبیر را در قرآن درک می کند .
فقیه : نکته های تشریعی را می بیند .
صوفی:جذب ذوق های روحی و سلوکی می شود .
جامعه شناس: به سنن اجماعی می نگرد .
و بالاخره دانشمند طبیعی به آیات و ظواهر کونی می نگرد و در آن دقیق می شود. مالک بن انس که یک فقیه بود از آیه «وَ قَالُوا اتَّخَذَ الرَّحمَنُ وَلَداً سُبحَانَهُ بَل عِبَادٌ مُّکرَمُونَ»[انبیاء:26]نتیجه می گیرد که رق(برده گی)با بنوت(فرزندی)جمع نمی شوند. بنابراین» لایکون ابن الانسان عبداله» از یکی از صوفیه سؤال شد: هل تجد فی القرآن ان الحبیت لا یعذب حبیبه؟ فقال :نعم، قال الله تعالی: وَ قَالَتِ الیَهودُ وَ النَّصَارَی نَحنُ أَبناء اللهِ وَ أَحبَّاؤُهُ قُل فَلِمَ یُعَذِّبُکُم بِذُنوبِکُم بَل أَنتُم بَشَرٌ مِّمَّن خَلَقَ یَغفِرُ لِمَن یَشَاء وَ یُعَذِّبُ مَن یَشَاء وَ لِله مُلکُ السَّماوَاتِ والأَرضِ وَ مَا بَینَهُمَا وَ إلیهِ المَصِیرُ؟[مائده:18]این نکته دقیق برای عارف و سالک روحی شایان توجه و تأمل بود. بنابراین چه اشکالی دارد بپذیریم که عالم به کون و طبیعت، وقتی به آیه ای که در آن اشاراتی علمی هست دقت بیشتری همراه با استنباط دقیق تری داشته باشد که این استنباط و دقت را عالم لغوی و فقیه صرف نخواهند داشت. قطعا متخصص در علم زمین شناسی درک عمیق تری از آیه «والجبال اوتادا»[نبأ:7]خواهد داشت. کما اینکه متخصص علوم دریایی هم درک وسیع تری از آیه «مَرَجَ البَحرَینِ یَلتَقیِانِ*بَینَهُمَا بَرزَخٌ لَّا یَبغِیَانِ[رحمن:19-20]خواهد داشت .
یادآوری این نکته هم ضروری است که در مسائل علمی ثبات نسبی هم ما را کفایت می کند. زیرا توان و وسع ما همین است. چو بشر هستیم و در تعریف تفسیر هم گفته شده :«هو بیان المراد من کلام الله بقدر الطاقه البشریه»و اما اصول و قواعدی که یک مفسر باید در تفسیر علمی قرآن کریم مد نظر داشته و آنها را مراعات کند :

1-عدم تکلف در فهم متن :
 

مفسر قرآن نباید در فهم آیه خود را به تکلف وا دارد. بارزترین مصداق این تکلف در عدم مراعات لغت است. بدین معنی که الفاظ قرآنی را بر معانی مستحدثه در عصر حاضر که یقینا مورد نظر نص قرآن نبوده اند حمل نکند. همچون حمل کلمه ی(ذره)بر معنی اصطلاحی در علم فیزیک و غیر آن به عنوان اتم .

2ـ عدم اتهام امت اسلامی به جهل
 

مفسر علمی قرآن کریم نباید به امت اسلامی در طول تاریخ آن، اتهام جهل و نادانی را بزند . امتی که صحابه و تابعین و اتباع را در خود جای داده شایسته این اتهام نمی باشد و ایانکه بگوئیم اینها مگی چیزی نمی فهمیدند تا اینکه این نوع از تفسیر(تفسیر علمی)آمد و کتاب خدا را به اینها آموزش داد. چون معنای این سخن این است که خدا کتابی را برمردم نازل کرده که مخاطبان آن را نمی فهمیدند و مراد نازل کننده را از آن درک نمی کردند و این با توصیف قرآنی که خود را «کتاب مبین»و اینکه «نور»و«هدی للناس»است منافات دارد .
به تعبیر دیگر باید گفت که شایسته است از این نوع تفسیر(تفسیر علمی)آنچه را که اضافه برمعلومات قبلی است قبول کنیم نه آنچه را که در رد تمام معلومات قبلی است . زیرا هیچ مانعی نیست از اینکه از آیات فهم جدیدی برآنچه که بود اضافه شود . و این همان ذو وجوه بودن قرآن است که دارای عجائب و اسرار فراوان بوده و در هر زمان بخشی از این عجائت و وجوه برای بشر روشن می شود .

3ـ ضرورت داشتن شناخت کلی از علوم :
 

کسی که بخواهد در عصر حاضر به تفسیر علمی بپردازد باید از اصول علوم طبیعی و کونی اطلاع داشته باشد تا بتواند در بیان معانی و توضیح مقاصد و دلالات قرآنی آنها را بکار گیرد. در غیر این صورت تفسیر او از زمان و مردم عصر عاجز و قدرت پیوستن به آنها را نخواهد داشت. خداوند می فرماید :«وَ مَا أَرسَلنَا مِن رَّسُولٍ إِلّا بِلِسانِ قَومِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُم فَیُضِلُّ اللهُ مَن یَشَاء وَ یَهدِی مَن یَشَاء وَ هُوَ العَزیزُ الحَکیِمُ»[ابراهیم :4]بنابراین کسی که در قرن 15هجری زندگی می کند باید با مردم با زبان همین قرن صحبت کند نه با زبان قرنهای گذشته و همانگونه که فتوا حسب زمان و مکان ممکن است متفاوت باشد، تفسیر قرآن و اسلوب دعوت قرآنی با گذشت زمان باید مورد بازبینی و نگرش های جدید قرار گیرد .
وقتی که مرحوم سید قطب در تفسیر خود(فی ظلال القرآن)اقدام به طرح بعضی از موضوعات درباره ی منظومه ی شمسی و کهکشانها نمود بعضی ازمشایخ به علت جهل به همین حقایق هستی براو خرده گرفتند و از قدیم الایام گفته شده :«من جهل شیئا عاداه»(هر کس نسبت به چیزی جاهل باشد با آن دشمنی می ورزد)و قرآن کریم می فرماید :«وَ مَا یَتَّبِعُ أَکثَرُهُم إِلّا ظَنّاً إِنَّ الظَّنَّ لَا یُغنِی مِنَ الحقِّ شَیئاً إِنَّ الله عَلِیمٌ بِمَا یَفعَلُونَ»[یونس:36].

4ـ قرآن محوری :
 

مفسر قرآن باید بداند که قرآن معجزه ی جاویدان پیامبر اکرم (ص)و آئین نامه ی الهی و مهم ترین و رساترین منبع فرهنگ اسلام است. این کتاب عزیز در جایگاه بلند هدایت انسان، همچون مشعلی فروزان برمعبر تاریخ، انسان را از ظلمت به نور هدایت و ایمان، راهنمایی و سپیدی می بخشد .
قرآن به تعبیر خودش «تبیانا لکل شیء»،«هدی للناس و بینات من الهدی و الفرقان»است، حقایق قرآنی، حقایق نهایی، قطعی و مطلق است و گذشت زمان و پیشرفت علوم و تکنولوژی، حقایق آن را نسخ نمی کند .
پیغمبر خدا(ص)می فرماید :«هنگامیکه فتنه ها،»انند پاره های شب ظلمانی از هر طرف شما را احاطه کند دست به دامن قرآن بزنید. زیرا قرآن شفاعت کننده ای است که شفاعتش پذیرفته می شود .
و شکایت کننده ای است که شکایتش قبول می شود، کسیکه آنرا راهنمای خود قرار دهد او را به بهشت می کشاند و کسیکه آنرا پشت سراندازد، او را به دوزخ می راند، قرآن بسوی بهترین راهها، راهنمایی می کند، کتابی است که دارای تفصیل و بیان و نتیجه است...ظاهر و باطنی دارد: ظاهرش دانایی و باطنش علم است، بیرونش زیبا و درونش عمیق است ...اسرار شگفت آن از شماره بیرون است و هیچ گاه گرد فرسودگی برصفحه آثار دلپذیرش نمی نشیند....».2
لذا مفسر قرآن به هر روش و مسلکی که بخواهد دست به تفسیر بیازد، باید جانب قرآن را در هر حال و تحت هر شرائطی، عزیز تر و اصل مسلم و قطعی بگیرد؛ و هر جا که تعارضی بین قرآن و غیر آن بنظر برسد، باید قرآن را مقدم داشت؛ چه رسد به فرضیه ها و تئوریها و نظریاتی که در طول تاریخ دستخوش تغییر و تحول بوده و خواهند بود .
2ـ قرآن بیانگر هرچیزی است که بیانش در شأن قرآن باشد
قبلاً در ضمن یادآوری دلایل مخالفان تفسیر علمی، بیان داشتیم که اهتمام قرآن، دینی و اعتقادی است و نه علمی. در قرآن کریم آیاتی وجود دارد که بیانگر جامعیت این کتاب الهی است. آیام عنای این آیات این است که همه ی مباحث اجتماعی، سیاسی، اقتصادی علمی و ..بطور تفصیل و مبسوط با ذکر جزئیات در قرآن مورد عنایت قرار گرفته است، آنطور که بعضی می پندارند؟
نیز باید مشخص شود که هدف از این اشارات چیست؟ آیا هدف صرف بیان این مطالب مختلف است بدون آنکه با هدف کلی قرآن و رسالت ان ارتباطی داشته باشد؟ ویا اینکه اگر اشاراتی هست در جهت همان هدف کلی(هدایت و ارشاد)است ؟
در اینجا باید گفت که نیازهای انسان به دو بخش عمده تقسیم می شوند :
الف: نیازهایی که درجهت تحصیل سعادت و کمال معنوی و هدایت و تربیت اوست .
ب:نیازهائی که به زندگی مادی و رفاهی و آرمانهای مادی مربوط می شود .
بدون شک قرآن کریم به تمامی نیازهای بشر برای تأمین سعادت دنیوی و اخروی وی، گاه به تفصیل و گاه به اجمال پاسخ داده است .
در آیه ی شریفه «تبیانا لکل شیء»باید دانست که این بیان گاهی ظاهری است با این قید که قرآن بیانگر هر چیزی است که بیان آن در شأن قرآن است ؛ بیان فرمول بمب اتم و جزئیات علوم فیزیک و شیمی، شأن و رسالت قرآن نیست .
این قید در آیات دیگری نیز مشاهده می شود: قرآن درباره بلقیس می فرماید :
إِنِّی وَجَدتُّ امرَأَةً تَملِکُهُم وَ أُوتِیتَ مِن کُلِّ شَیءٍ وَلَهاَ عَرشٌ عَظیمٌ»(نمل:23)،یعنی سلطنت بلقیس هیچ نقصی نداشت و همه چیز به او داده شده بود. بدیهی است که منظور از کل شی در آیه ی شریفه «هرچیزی که شأن سلطنت او و متناسب با حکومت او بوده در اختیارش گذاشته بود .ولی آیا هواپیما و موشک و تانک هم داشت ؟»3
قرآن کریم کتاب هدایت است و برای نیل به این مهم به تمام ابعاد زندگی بشر نظر داشته و از همه ی راههای سالم و مفید بهره جسته است و در طرح مباحث عقیدتی و اخلاقی گاهی به یک سلسله مسائل طبیعی نیز اشاره کرده است .این اشارات نه به قصد بیان و طرح مسائل علمی و تجربی است بلکه زمینه ای است برای گرایش دادن انسان به درک عظمت و رحمت و حکمت الهی و یادآوری نعمتهای او و نهایتا شکرگزاری بندگان و اطاعت و تسلیم آنان در برابر خداوند تبارک و تعالی است .
مطالعه و دقت در این آیات و نیل به هدایت لازم از رهگذر این آیات، هم در گذشته و هم در حال(عصر پیشرفت علوم و تکنولوژی)میسر و ممکن است .
3ـ استناد به قوانین مسلم و قطعی در صورت لزوم
دخیل کردن مسائل علمی در تفسیر آیات اگر با رعایت حد اعتدال -نه افراط و نه تفریط-همراه باشد و از محیط فرضیه ها و تئوریها قدم بیرون نهاده وارد محیط قوانین علمی که با دلایل قطعی یا مشاهدات مسلم ثابت شده است و دلالت آیات قرآن نیز در این امور صریح و روشن باشد. بلا اشکال بنظر می رسد؛ بلکه در نظر جمعی از اندیشوران علوم قرآنی و تفسیر، بیان تطابق و همخوانی این دو(علم قطعی و قرآن)،در واقع بیان عظمت این کتاب الهی است .
اصولاً چه مانعی دارد معتقد باشیم که قرآن در بحثهای توحیدی و خداشناسی و امثال اینها، پرده از روی یک سلسله حقایق علمی بردارد پیروان خود را در جریان ان بگذارد و علاوه بر نتایج توحیدی و اخلاقی-که هدف اصلی آیات است-نشانه ای برحقانیت قرآن، و هم راهگشای علوم و دانشها است؟
اما باید مواظب بود که :
اولا: به آن دسته از مسائل طبیعی استناد شود که صد در صد ثابت و مسلم شده باشند، مانند قانون جاذبه، زوجیت گیاهان، حرکت زمین و منظومه شمسی و امثال اینها که حتی با دلالت حسی هم ثابت شده اند.4
ثانیاً:دلالت آیات براین قبیل مباحث آنچنان روشن و آشکار باشد که نیازی به تأویل، تکلف و تطبیق نداشته باشد. اگر باب توجیهات ساختگی در اینجا باز باشد، مصداق تفسیر به رأی خواهد بود .
مرحوم علامه طباطبایی (ره)،علم و علوم طبیعی را چراغی می دانند روشن که بخشی از مجهولات را از تاریکی در آورده و برای انسان معلوم می سازد.5
4ـ عدم مخالفت با مضامین مسلم شرعی
شرع مقدس اسلام یک سریح قایق مسلم و قطعی دارد که به هیچ وجه با گذشت زمان، رنگ تغییر و تحول و جامه ی تبدیل و دگرگونی برتن نمی کنند. علاوه بر اصول دین اکثریت قریب به اتفاق احکام شرعی و عبادات و نیز بسیاری از اخلاقیات دینی ما، از این ویژگی (ثبوت و عدم تغییر)برخوردارند .
علم بشر به هر کجا که برسد و تکنولوژی به هر درجه ای نائل شود، شرب خمر حلال نمی شود، دروغ و غیبت پسندیده نخواهد بود ارزشها ضد ارزش نمی شود. آری!بحث ما در اینجا از اصول مسلم شرعی است نه از مسائلی که شرع مقدس در مورد آنها نظر قطعی و صریح خود را اعلام نکرده بلکه درک و شناخت دقیق آنها را به فکر و عقل و علم و تلاش خود آدمی واگذار نموده است. نظری، داروین در مورد لقت انسان، خلاف نص صریح قرآنی است؛6مفسری که دارای گرایش علمی است باید مواظب باشد که مبادا با قطعی گرفتن پاره ای نظریات و فرضیات این چنین، علیرغم میل باطنی خود برای آشتی بین قرآن و علم، دست به تأویل ناروا بزند؛ و صراحت آیات را فدای گرایش علمی خود نماید .
5ـ شناخت صحیح قلمرو و حیطه و زبان معرفت دینی و علمی و وجوه اشتراک و افتراق آنها
اگر مفسر بخواهد پای در وادی تفسیر علمی گذارد باید اول دیدگاه روشنی نسبت به دین وعلم و حوزه های معرفتی این دو داشته باشد. اگر ما حوزه های معرفتی علم و دین را در مقابل هم و آشتی ناپذیر بدانیم، چگونه خواهیم توانست از داده های این دو، استفاده هماهنگ ببریم. بسیاری از لغزشها و نارسائیهایی که در نوشتارهای مذهبیون علم گرا وجود دارد، متأثر از همین مطلب است که نتوانسته اند ارتباط علم و دین و نوع انتظاری که از این دو حوزه باید داشت را درست دریابند. اما تبیین موضوع :

الف-حق بودن گزاره های دینی
 

قضایا و گزاره های دینی اعم از اعتباری و حقیقی-حق اند. غرض از «حق بودن»در قضایای حقیقی دین،«مطابقت با واقع»است یعنی گزاره های دینی در توصیف و گزارش از حقایق خارجی صادق است و خداوند هر آنچه را در باب جهان خارج گفته است با واقعیت آن مطابقت دارد .
مراد از حقانیت در احکام و قضایای اعتباری«موصل به هدف بودن»که مقابل آن «لغو بودن»است یعنی اوامر و نواهی، احکام و تشریعات دین چنان است که غرض خداوند را تأمین می کند و بعلاوه با مواردی چون حسن عدل و قبح ظلم که اخلاقا مورد اتفاق و اجماع عقلی است موافقت دارد .

ب-توانمند و کارآمد بودن گزاره های دینی
 

قرآن گرچه در نظر ابتدائی شامل اجزائی پراکنده و به ظاهر موضوعات آن عاری از سیاق و نظم بشری می نماید لکن این اجزاء متفرق در حکم پاره های یک کل واحدند و گر چه خداوند به بهانه های مختلف به طرح سخن در آن موضوع پرداخته است، اما نظر براین بوده است که سخن در آن زمینه اشباع شود یعنی خداوند انچه را که بشر برای هدایت به سوی حق بدانها نیازمند است در حد کافی و وافی از طریق نبی اکرم(ص)برای بشر فرو فرستاده است .

ج-گزاره های علمی و دینی از حیث نوع ربطشان با واقعیت یکسانند .
 

همانطور که گفته شد دین حاوی احکام معرفت بخش و گزاره های واقع نماست یعنی خداوند در باب جهان خارج و واقعیت سخن صادقی گفته است. از دیگر سو، دانشمندان در کار علمی خویش معمولا قائل به رئالیسم اند. اخترشناسان، زمین شناسان، زیست شناسان، شیمیدانان، نظریه ها را نمایانگر رویدادهای جهان خارج تلقی می کنند. در دیدگاه مفسران، متکلمین اسلامی و عالمان علوم تجربی، علم راهی به سوی درک و شناخت است نه اینکه فقط ابزاری برای تصرف و پیش بینی و مهار باشد. همان طور که در گزاره های دینی از مفاهیمی چون «خداوند»،«آخرت»،«شیطان»،«بهشت»،«جهنم»و...بحث می شود که حکایت از وجودی در خارج از ذهن و حظی از واقعیت دارند، گزاره های علمی نیز «رئالیسم»و«واقع نما»می باشند .
علم و دین علی رغم تفاوتهایی که در زبان دارند رد «بدهکاری به حقیقت»و «اشتیاق به شناخت»مشترکند. پرسشهائی که در هر یک از این دو حوزه طرح می شود، از بن و ریشه متفاوت است ولی هر دو دعاوی معرفتی دارند و هر دو در قصد و برخورد خویش اصالت واقع اند.7
هم سخنی بین گزاره های دینی و علمی در صورتی علمی خواهد شد که بین متعلق احکام و گزاره های دینی و علم دست کم یک نقطه تماس وجود داشته باشد. با بیان فوق معلوم می شود که زبان علم و زبان دین از نظر مرجع و محتوا واقع نگرند. هر دو گروه، یعنی هم گزاره ها و گزارشهای علم و هم دین باید در به دست دادن تعبیری منسجم از کل تجارب بشری سهیم باشند نه این که هر یک زی خود زبانی باشند بی ارتباط با دیگری.8
اهل علم به طبیعت به عنوان یک ماهیت و قالب و قواره ی قانومند، می نگرد و اهل کلام به طبیعت ازآنروی تعلق خاطر دارد که آنرا مربوط به خداوند و جهت یابی زندگی انسان می داند، این دو، علی رغم تعلقات مختلفشان به یک جهان طبیعت واحد می نگرند. لذا پرس و جوها و کند و کاوهایشان نمی تواند به کلی مستقل از هم باشد اگر اهل کلام از فعل و فعالیت خداوند در طبیعت سخن می گوید، نمی تواند در این سخن، یافته های اهل علم را درباره ی سرشت نظام طبیعت ندیده بگیرد. همچنین، اهل کلام سؤالهای مشخصی راجع به ماهیت هستی انسان دارد، ولی دقیقا به همان مخلوقی اشاره دارد که رابطه اش با طبیعت مورد امعان نظر اهل علم است.9
ایان باربور گوید: نگرش و دید دین بر رویدادها از موضع و مقام فرد «عامل»است در حالیکه علم و فلسفه از موضع «ناظر »و تماشاگر بره مان رویدادها نظر می افکند و بدین طریق ما در مقام مقایسه زبانهای دین و علم با یک سلسله مقولا ت و مفاهیم و زوجهای متقابل روبرو می شویم:جبر و اختیار ، هدفمندی، مشیت الهی، نوامیس طبیعی و ...یک سوی این زوجها را بعنوان مقولات و مفاهیم دینی تشکیل می دهند و دیگر سوی این زوجها مقولات و مفاهیم علمی است و نظر صائب آن است که این زوجها را زبانهای بدیل یا جانشین شونده ی یکدیگر برشمریم که هر کدام برای رویدادهای واحدی که یک بار از درون و موضع«عامل»و یک بار از برون و موضع«ناظر»ابراز می گردد.10
همچنین دین و علم(به معنای اعم)در حیطه ی علوم انسانی اشتراک فراوان دارند. اسلام برخلاف دیگر ادیان توحیدی، حاوی شریعت و متضمن احکام عملی است و در زمینه فرد و جامعه، تربیت، اداره و رهبری اجتماع و ..سخن فراوان دارد و این همان مباحثی است که در حیطه ی علومی از قبیل جامعه شناسی، اقتصاد، مردم شناسی، سیاست ، روانشناسی اجتماعی و ...مطرح است.11
البته مفسر قرآن کریم باید بداند که حیطه ی معارف دینی با حیطه ی معارف بشری کاملا انطباق ندارد و در مواردی، خصوص در زمینه های علوم طبیعی و یافته های آن قرآن کریم سخنی ندارد، چون شأن و مقام قرآن در مقام بیان مطالب علمی نیست. غرض اصلی آن «هدایت آدمی به ساحت ربوبی»است و در جهت تأمین این غرض قرآن شیوه ی «گزیده گوئی»را مد نظر قرار داده است. قرآن عنداللزوم پاره ای از حقایق مربوط به هستی یا انسان را طرح می کند و همواره رشته کلام را به طرف همان غرض اصلی سوق می دهد و لذا آشکارا بسیاری حقایق علمی و فنی وجود دارد که محل اعتنای قرآن نیست، و از آنها نیز تا آنجا که ظاهر قرآن و تفاسیر موجود، نشان می دهد، سخنی به میان نیامده است .
برای تقریب به ذهن، می توان گفت که قرآن همچون متن یک سخنرانی است که گوینده در آن کوشیده است مطلب معینی را تبیین کند؛ اما به تناسب مقام، سخن خود را با ذکر برخی شواهد از حقایق هستی، امور تاریخی و نظیر آن همراه کرده است، و همواره در پی آن بوده است که «سخن»اصلی خویش را به پیش براند. از این رو، هر گاه سخن به بیان حقیقی نجومی، زیست شناختی یا تاریخی و نظیر آن می رسد، تنها به قدر حاجت و اقتضای مقام، اشارتی صورت می پذیرد و به دلیل همین گزیده گویی است که کسانی قرآن را می خوانند اما به غرضی بجز غرض قرآن دل سپرده و از آن کام برنمیگیرند. فی المثل کسی که به رمان نویسی دل سپرده و برآن است که راز و رمز این امر را هر چه باریک بینانه تر به دست آورد، هنگامی که به داستانهای قرآن روی می آورد و تصمیم می گیرد که با مراجعه به موارد متعدد بیان این داستانها، به غرض خویش راه بجوید، بزودی خود را ناکام می یابد، چه می بیند که داستان در میانه رها می شود، و سخن به وادی دیگری می رود. و ای بس از تقطیعهای مکرری که در بحث مورد نظر در آیات مربوطه ملاحظه کند، آزرده خاطر شود، اما با کمی دقت در خواهد یافت که این مطالب که برحسب غرض او«تقطیع»محسوب می شود، با نظر به غرض قرآن سخن کاملا پیوسته و منسجم است. و اگر جز این بود و قرآن یکی از این مباحث را به طور کامل تا انتها پی شمی برد،در آن صورت در غرض قرآن کژی حاصل می شد. این کژی و راستی در حیطه ی اغراض مختلف، معنا خواهد یافت.(ابروی تو گر راست بدی کج بودی)
گزیده گوئی ایجاب می کند که گوینده از سویی در خصوص غرض اصلی خویش فروگذار نباشد و عمده ی توجه خوش را مصروف برآوردن آن کند و از سوی دیگر، مسائل دور از این غرض را به اجمال برگزار کند .
این خصیصه گزینه گویی، ما را در پاسخ به این سئوال یاری می دهد، که آیا قرآن نیازهای آدمی را در مقیاس حداقل پاسخ می گوید، یا در مقیاس حداکثر. آن دسته از نیازهای آدمی که موضوع غرض اصلی قرآن هستند، طبیعتا در مقیاس حداکثر پاسخ داده خواهند شد و دست ای که در حیطه ی غرض اصلی نباشد، به اختصار و در مقیاس حداقل مورد توجه قرار خواهد گرفت. هر چند میان این دو دسته نیاز آدمی، ارتباط و تأثیر و تأثر برقرار است مثلا آدمی برای تأمین سوخت خود نیازمند شناخت توسعه صنعت نفت است، امام قرآن به منظور «نفت شناسی»نازل شده است و اگر به توصیه هایی مختصر و کلی در خصوص نحوه بهره گیری از طبیعت اکتفا کرده است،12جای شکوه نخواهد بود .
از سوی دیگر، جای شگفتی نیز نخواهد بود اگر قرآن، فی المثل در خصوص سبک سری انسان در اهتمام به بازیابی غایت هستی، سخن را به تفصیل بکشاند و این سبک سری را در جلوه های متعدد آن، و با نظر به انگیزه های مختلف آن و با تبیین پایانه های کور و بن بست آن، به تصویر بکشد، چه این هم درست در کانون غرض اصلی این کتاب است. مثلا قرآن در جهت بحث اصلی خویش، یعنی هدایت آدمی به ساحت الهی، انسان را فرا می خواند تا از موضعی فراتر، نگاهی به ففراز و نشیب زندگی خود در دنیا داشته باشد، و به این حقیقت دست یابد که ممکن است در هر فراز و نشیبی از زندگی دنیا، به نحوی به غفلت گرفتار شود، و آن گاه با برخوردار شدن از این بصیرت، آمادگی شتافتن و چنگ زدن به رشته ی رحمت خدا را بیابد .
اعلَمُوا أَنَّمَا الحَیَاةُ الدُّنیَا لَعِبٌ وَ لَهوُ وَ زینَةٌ وَ تَفَاخُرٌ بَینَکم وَ تَکَاثُرٌ فِی الأَموَالِ وَ الأَولادِ کَمَثَلِ غَیثٍ أَعجَبَ الکُفّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ یَهیجُ فَتَراهٌ مُصفرّاً ثُمَّ یَکُونُ حُطاَماً وَ فِی الآخرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَ مَغفِرَةٌ مِّنَ اللهِ وَ رِضوَانٌ وَ مَا الحَیَاةُ الدُّنیَا إلّا مَتَاعُ الغُرورِ. سَابقوُا إِلی مَغفِرَةٍ مِّن رَّبِّکُم وَ جَنَّةٍ عَرضُهَا کَعَرضِ السَّماَء وَ الأَرضِ أُعِدَّت لِلَّذِینَ آمَنوُا بِاللهِ وَ رُسُلِهِ ذَلِکَ فَضلُ الله یُؤتیهِ مَن یَشَاء وَ اللهُ ذوُ الفَضلِ العَظیمِ13
«بدانید که زندگی دنیا عبارت است از : بازی و سرگرمی و زیب و زیورجویی و فخر فروشی به یکدیگر و فزون طلبی در جمع مال و منال و اولاد، درست مانند بارانی نرم که بر زمین ببارد و چنان گیاهانی ببار آورد که کافران را به شگفتی در اندازد، سپس خشک شود، پس آنگاه ببینی که زرد شود، سپس به صورت هیزمی در آید...شما به سوی مغفرتی از پروردگارتان سبقت بجویید...».
در خصوص این آیه، شیخ بهایی گفته است که ویژگیهای پنجگانه ای که این آیه ذکر می کند، به موازات افزایش سن و مراحل زندگی مورد توجه قرار گرفته اند، یعنی بازی با دوره ی کودکی، سرگرمی با دوره ی بلوغ؛ زیب و زیورجویی در لباس و مرکب و منزل با دوره ی اوج بلوغ، فخرفروشی به حسب و نسب با پا گذاشتن به سن و سرانجام، فزون طلبی در جمع مال و منال و اولاد با دوره ی پیری ملازم است .14
این برداشت از آیه می تواند دلالتهایی درباب برخی ویژگیهای روان شناختی آدمی در مراحل مختلف زندگی و نحوه ترتیب و تربیت آنها داشته باشد. هر چند این آیه در مقام ذکر لغزشهایی است که در هر مرحله از زندگی در کمین آدمی است، اما با طرح سئوال زیر می توان به دلالتهای مزبور راه جست :«چه خصایص روان شناختی در هر یک از این مراحل زندگی آدمی وجود دارد، که می توان در آنها از چنین لغزشهایی سخن گفت ؟ با این حال، آیه به طور کامل به این سئوالها پاسخ نمی دهد که مراحل تحول ذهنی و روانی آدمی چگونه از هم متمایزند و چه ویژگیهای ذهنی و روان شناختی در هر مرحله به ظهور می رسند؟در واقع بحث آیه درباره مراحل زندگی آدمی در این دنیا ست اما در چهارچوب غرض اصلی قرآن که همان امکان هدایت یا غفلت در مراحل مختلف زندگی باشد و به همه خصایص روان شناختی موجود در هر مرحله ی آن گونه که یک روانشناس، مشتاق دانستن آن است، اشاره نمی شود.15
خلاصه کلام آنکه تفسیر علمی صحیح در صورتی امکان پذیر خواهد بود که مفسر نسبت به قلمرو و حیطه و زبان معرفت دینی و علمی تصوری روشن و صحیح داشته باشد و قادر باشد وجوه اشتراک و افتراق و غرض و مقصد هر کدام را بخوبی بشناسد.

پی نوشت:
 

1عضو هیأت علمی دانشگاه شهید چمران اهواز
دانشکده الهیات و معارف اسلامی
2محمد حسین طباطبائی، پیشین،ج1،ص12مقدمه
3محمد تقی، مصباح ، کیهان اندیشه ، پیشین،ص54
4ناصر مکارم شیرازی، پیشین،ج8،ص145-144
5محمد حسین طباطبایی، پیشین،ص88
6آیات زیادی در قرآن کریم دلالت برخلقت آدم از گل دارد. از آن جمله :
سوره ی انعام، آیه 2
سوره ی اعراف،آیه 12
سوره ی مؤمنون، آیه 12
سوره ی سجده، آیه 7
سوره ی صافات،آیه 11
7باربور ، ایان، علم و دین، ترجمه خرمشاهی، بهاء الدین، ص287
8همان،ص4
9همان
10همان
11ر.ک:جلیلی سید هدایت، روش شناسی تفاسیر موضوعی قرآن، انتشارات کویر، چاپ اول، 1372،صفحات209تا228
12آیات ذیل بدین مطلب اشاره دارد: الذی جعل لکم من الشجر الاخضر نارا (یس-80)آن خدائی که از درخت سبز برای انتفاع شما آتش قرار داده است .
هو الذی جعل لکم الارض ذلولا فامشوا فی مناکبها و کلوا من رزقه (ملک-15)
او آن خدائی است که زمین را برای شما نرم و هموار گردانید پس شما در پست و بلندی های آن حرکت کنید و روزی او خورید .
و هو الذی سخرالبحر لتأکلوا منه لحما طریا و تستخرجوا منه حلیه تلبسونها(نحل-14)
و هم او خدائی است که دریا را برای شما مسخر کرد تا از گوشت ماهیان حلال آن تغذیه کنید و از زبورهای آن استخراج کرده و تن را بیارائید .
13سوره حدید، آیات20و21
14محمد حسین طباطبائی، پیشین،ج9،ذیل آیه
15ر.ک:باقری-خسرو، هویت علم دینی ، مقاله فصلنامه حوزه و دانشگاه شماره سوم، تابستان 74
 

منبع:تبریز، دانشگاه علوم پزشکی ، قرآن و روانشناسی علوم تربیتی ، موسسه انتشاراتی بنیاد پژوهشهای قرآنی حوزه و دانشگاه،1385
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان