ماهان شبکه ایرانیان

به بهانه اسکار اصغر؛

برنامه دانشگاه آمریکایی برای جذب هنرمندان و کارگردانان ایرانی +عکس و فیلم

دانشگاه استنفورد آمریکا سه روز پیش از آن‌که اصغر فرهادی دومین جایزه اسکار خود را ببرد، گزارشی منتشر کرد که نشان می‌دهد هدف آمریکایی‌ها از توجه ویژه به آثار هنری ایران چیست.

سرویس فرهنگ و هنر مشرق - روز دوشنبه 9 اسفند 95 و در جریان مراسم اسکار 2017، فیلم «فروشنده» به کارگردانی «اصغر فرهادی» جایزه بهترین فیلم غیرانگلیسی‌زبان را کسب کرد. بحث‌ها درباره افتخار یا شرم‌ساری از رسیدن این جایزه به فروشنده از اولین دقایق اعلام خبر آن شروع شد و طی روزهای آینده هم ادامه پیدا خواهد کرد.
 
چرا آمریکایی‌ها برای فرهنگ ایران دایه مهربان‌تر از مادر شده‌اند
اصغر فرهادی و اولین جایزه اسکارش برای فیلم «جدایی نادر از سیمین»

گزارش پیش رو به همین بهانه درباره برنامه ایران‌شناسی‌ای توضیح خواهد داد که در دانشکده استنفورد آمریکا جریان دارد و آخرین اخبار درباره آن، روز جمعه یعنی سه روز پیش از دادن جایزه اسکار به فرهادی، در پایگاه خبری این دانشگاه منتشر شد. البته پیش از پرداختن به موضوع اصلی گزارش، جوایز اسکار فرهادی به عنوان نمونه‌ای از «ارج نهادن به فرهنگ و هنر ایران‌زمین» قابل‌بررسی هستند.

گزارش استنفورد درباره نمایش «طرب‌نامه» بیضایی که در آمریکا اجرا شده است؛ موضوع اصلی این گزارش، انتقاد از «سانسور هنری» در ایران است

چگونه فرهادی جزو 100 شخصیت برتر دنیا شد

این جایزه که دومین اسکار فرهادی بعد از جایزه‌ای مشابه برای فیلم «جدایی نادر از سیمین» در سال 2012 بود، مانند بسیاری از جایزه‌های این کارگردان ایرانی در جشنواره‌های خارجی (و به خصوص اسکار قبلی او) با واکنش‌های متفاوت و حتی متضادی مواجه شد. فرهادی طی سال‌های گذشته به شخصیتی جنجالی در سینمای ایران تبدیل شده است و البته رسانه‌های شناخته‌شده بین‌المللی هم اختلاف‌نظرها درباره او را موضوع خوبی برای گزارش‌های متعدد خود دیده‌اند.

شاید انعکاس بین‌المللی اسکار جدید فرهادی تازه شروع شده باشد، اما وی سال 2012 نه تنها تبدیل به اولین کارگردان ایرانی شد که اسکار می‌گرفت، بلکه مجله‌های تایم[1] و فارن‌پالسی آمریکا او را جزو 100 شخصیت سال خود قرار دادند[2]. در این میان، مجله فارن‌پالسی نام فرهادی را در کنار افرادی گذاشت که مطمئناً با این کارگردان ایرانی در یک‌جا قابل‌جمع نیستند.

بیل و هیلاری کلینتون به خاطر «هم‌چنان فکر کردن به فردا» در جایگاه سوم، باراک اوباما به خاطر «بازترسیم جای پای آمریکا در دنیا» در جایگاه هفتم، ایهود باراک و بنیامین نتانیاهو مشترکاً به خاطر «وادار کردن دنیا به مقابله با برنامه هسته‌ای ایران» در جایگاه سیزدهم، و البته سلمان رشدی به خاطر «دفاع از آزادی بیان به گونه‌ای که انگار زندگی او و دیگران وابسته به آزادی بیان است» در جایگاه سی و سوم فهرست «100 متفکر جهانی فارن‌پالسی[3]» قرار داشتند؛ فهرستی که نام فرهادی به خاطر «استدلال شیوایش درباره هم‌زیستی» (به زعم فارن‌پالسی «هم‌زیستی ایران و رژیم صهیونیستی») در جایگاه هفتاد و پنجم آن آمده بود.

چرا آمریکایی‌ها برای فرهنگ ایران دایه مهربان‌تر از مادر شده‌اند
فرهادی بعد از دریافت اولین جایزه اسکار، به سرعت وارد فهرست 100 شخصیت برتر دنیا در مجله‌های آمریکایی شد

جایزه‌ای به خاطر یک مشت دروغ

البته بعید است که قرار گرفتن در این دو فهرست، مورد تأیید یا استقبال فرهادی قرار داشته باشد، اما این مسئله احتمال برداشت‌های مغرضانه از نقش پررنگ فرهادی به عنوان نماینده ایران پس از دریافت اسکار را کم‌رنگ نمی‌کند. یکی از بدترین برداشت‌ها را خود فارن‌پالسی هم‌زمان با معرفی فرهادی در فهرستش ارائه می‌دهد و سخنرانی مشهور کارگردان ایرانی درباره هم‌زیستی بین‌المللی در مقابل «زبان جنگ، تهدید و تهاجم میان سیاستمداران» را به گونه‌ای تفسیر می‌کند که گویی نوک پیکان انتقاد فرهادی به سوی «حکومت ایران» (به بیان مجله آمریکایی) است و سیاستمداران غربی یا صهیونیستی هدف وی نیستند.

برداشت‌های دیگری هم مغرضانه از سخنرانی فرهادی در سال 2012 شده است؛ مثلاً روزنامه نیویورک‌تایمز می‌نویسد که کارگردان «جدایی نادر از سیمین» جایزه خود را «به مردم ایران و نه دولت این کشور» تقدیم کرد[4]. با این حال، سوءبرداشت نسبت به ایران در مراسم اسکار، تنها به سخنرانی سال 2012 فرهادی محدود نمی‌شود.

معرفی فیلم‌های اجتماعی فرهادی در مراسمی در حد و اندازه اسکار موجب می‌شود تا میلیون‌ها نفر در سراسر دنیا این فیلم‌ها را ببینند و از آن‌جایی که این افراد کم‌تر اطلاعی از درون جامعه ایران دارند، کار به جایی می‌رسد که این فیلم‌ها معادل «زندگی ایرانی‌ها[5]» و مصداقی از جامعه و فرهنگ «ایران» تلقی می‌شوند.

اگرچه فیلم‌های فرهادی به معضلات اجتماعی می‌پردازد، اما بعید است قصد تعمیم این معضلات به تمام جامعه را داشته باشد. به این ترتیب به نظر می‌رسد اعطای جایزه اسکار به فیلم‌های فرهادی، هدفی فراتر از گرامی‌داشت یک کارگردان ایرانی یا تعالی هنر سینما در فیلم‌های او داشته باشد؛ هدفی مانند طرح یک مشت دروغ از طریق برداشت مغرضانه از آثار و صحبت‌های اصغر فرهادی.

چرا آمریکایی‌ها برای فرهنگ ایران دایه مهربان‌تر از مادر شده‌اند
فرهادی در سخنرانی سال 2012 خود بعد از دریافت اسکار، از جنگ و صلح صحبت کرد و رسانه‌های مختلف برداشت‌های کاملاً متناقض با یک‌دیگر از این سخنرانی کردند

چرا آمریکایی‌ها به تمدن ایران علاقه نشان می‌دهند

شواهد زیادی وجود دارد که نشان می‌دهد نظام حاکم بر آمریکا اهمیتی به فرهنگ و هنر ایران یا تاریخ باستانی و چندین هزار ساله کشورمان نمی‌دهد. البته اظهار علاقه و احترام به این فرهنگ دیرینه گاه‌گاهی دست‌مایه سیاستمداران این کشور شده[6] و می‌شود، اما این ژست‌های دیپلماتیک و انسان‌دوستانه که در قالب عبارت‌هایی مانند «مردم ایران، وارثان تمدن بزرگ» همیشه ابزاری برای اثبات «خیرخواهی» خود آمریکایی‌ها بوده است و نه صرفاً اعتراف به عظمت و شکوه فرهنگی ایران.

سخنرانی و «چاپلوسی فرهنگی» باراک اوباما رئیس‌جمهور سابق آمریکا خطاب به مردم ایران به مناسبت نوروز 94

در همین راستا، اصغر فرهادی اولین کارگردان شناخته‌شده ایرانی نیست که آمریکایی‌ها به فکر بهره‌برداری از آثار او می‌افتند. دانشگاه استنفورد آمریکا از چندین سال پیش یک «برنامه مطالعات ایران» را راه‌اندازی کرده است که «تمرکز آن روی آوردن هنرمندان مهم ایرانی به استنفورد و آگاه‌سازی [دانش‌جویان و مردم] درباره فرهنگ و تاریخ هنری ایران از طریق کلاس‌ها و برنامه‌های جدید است[7]

خود این دانشگاه درباره یکی از اقداماتی که در قالب این برنامه انجام داده است، این‌گونه توضیح می‌دهد: «بهرام بیضایی، فیلم‌ساز و نمایش‌نامه‌نویس تحسین‌شده ایرانی، ده‌ها سال در وطن خودش سانسور می‌شد و نمی‌توانست بسیاری از آثار هنری خود را به نمایش بگذارد یا منتشر کند. بیضایی که اکنون استاد دانشگاه استنفورد است بهار سال گذشته یک نمایش 9 ساعته و دوقسمتی را در قالب طرح «جشنواره هنرهای ایرانی[8]» که توسط «برنامه مطالعات ایران حمید و کریستینا مقدم[9]» برگزار شد، کارگردانی کرد و روی صحنه برد.»

تجلی فرهنگ ایران در تئاترهای زیرزمینی و پارتی‌های شبانه

آن‌چه از ابتدا تا انتهای گزارش دانشگاه استنفورد به خوبی مشخص است، بی‌اهمیتی فرهنگ و هنر ایرانی به خودی خود برای مدیران برنامه مطالعات ایران و از سوی دیگر، اهمیت اهداف دیگری است که در پس پرداختن به تمدن ایران در دانشگاه استنفورد نهفته است. در همان ابتدای گزارش، می‌خوانیم که بیضایی با ترک ایران و رفتن به آمریکا «آزادی‌ای را حس کرد که زمانی معتقد بود دست‌یافتنی نیست.»

چرا آمریکایی‌ها برای فرهنگ ایران دایه مهربان‌تر از مادر شده‌اند
دانشگاه استنفورد آمریکا، بهرام بیضایی را نماینده «فرهنگ ایرانی» و نمایش «طرب‌نامه» معرفی می‌کند

این عبارت که به صراحت، فرهیختگان ایرانی را به مهاجرت به آمریکا تشویق می‌کند، سپس با نقل‌قولی از خود بیضایی مورد توجیه و تأکید قرار می‌گیرد: «سخت بود که کشورم را ترک کنم. من عاشق کشورم هستم، اما این کار [اجرای نمایش] برایم در ایران غیرقابل‌باور بود.» کاری که بیضایی به آن اشاره می‌کند، اجرای نمایشی با رقص و ساز و آواز زنان و مردان است که نماینده فرهنگ و تاریخ ایران معرفی می‌شود.

گزارش مذکور البته ابایی ندارد که جزئیات بیش‌تری را درباره برنامه مطالعات ایران بیش‌تر توضیح دهد و اهداف پشت پرده آن را بیش‌تر عیان کند: «از 10 سال پیش که برنامه مطالعات ایران آغاز شد، «عباس میلانی» مدیر آن [و هم‌چنین مدیر «پروژه دموکراسی ایران» در اندیشکده محافظه‌کار «مؤسسه هوور[10]» وابسته به خود دانشگاه استنفورد] تلاش کرده تا هنرمندانی مانند بیضایی را به استنفورد بیاورد تا شکل‌های مختلف هنر در ایران را به نمایش بگذارد و بحث درباره فرهنگ ایرانی و ایرانی-آمریکایی را ترویج کند.»

دانشگاه استنفورد در گزارش خود اصرار دارد اولاً فرهنگ مردم ایران را از محافل زیرزمینی یا حتی میان ایرانی‌های مهاجرت کرده به آمریکا جست‌وجو کند و دوماً میان دولت و مردم ایران تمایز قائل شود. میلانی در این‌باره می‌گوید: «یکی از گویاترین جنبه‌های هر فرهنگی، هنر است و شما نمی‌توانید ایران امروز را درک کنید، مگر این‌که درک کنید در خیابان، تئاترهای زیرزمینی، [محافل] شعرخوانی زیرزمینی، شوهای مد زیرزمینی و پارتی‌های زیرزمینی چه اتفاقاتی می‌افتد. همه این‌ها بخشی از ایران است.»

جایزه‌های آمریکاییِ بیضایی

استنفورد در بخشی از گزارش خود تحت عنوان «سانسور هنر در ایران» هدف اصلی از نوشتن گزارش را به واضح‌ترین شکل ممکن افشا می‌کند: «تاریخ غنی فرهنگ و هنر ایران ممکن است تحت‌الشعاع اقدامات دولت این کشور، به ویژه سانسور هدفمند علیه هنر و فیلم بعد از انقلاب اسلامی سال 1979، مورد غفلت قرار بگیرد.»

چرا آمریکایی‌ها برای فرهنگ ایران دایه مهربان‌تر از مادر شده‌اند
نمایش «طرب‌نامه» سال گذشته به کارگردانی بیضایی در آمریکا روی صحنه رفت

گزارش ادامه می‌دهد: «بیضایی 78 ساله که فیلم‌هایش بر تاریخ و فرهنگی هویت ایران متمرکز هستند، سال‌های زیادی را تحت سانسور دولت در حالی زندگی می‌کرد که به عنوان مدیر دپارتمان هنرهای نمایشی در دانشگاه تهران مشغول بود. او می‌گوید به‌رغم [داشتن شغل در دانشگاه] زندگی برای او و خانواده‌اش سخت بوده است.»

بیضایی سال 1389 به دعوت دانشگاه استنفورد برای تدریس سینما به آمریکا سفر کرد. در ابتدا قرار بود وی تنها یک دوره در آمریکا تدریس کند، اما قرارداد خود را تا شهریورماه 93 تمدید کرد و تا امروز هم در این کشور مانده است. البته احتمالاً علاوه بر «آزادی»ای که بیضایی روی صحنه‌های تئاتر در آمریکا آن را پیدا کرد، جایزه میراث فرهنگ دانشگاه استنفورد در سال 91 و جایزه «سینا»ی دانشگاه هاروارد در سال 92 نیز در ماندگار شدن وی در این کشور بی‌تأثیر نبوده‌اند.

«طرب‌نامه» بیضایی و «یک ایران دیگر»

گزارش استنفورد توضیح می‌دهد: «برنامه مطالعات ایران علاوه بر جذب هنرمندان و محققان ایرانی، چند طرح از جمله اخیراً «هنر، فضای اجتماعی و گفتمان عمومی در ایران[11]» [به مدیریت «علا ابتکار[12]» استاد دپارتمان هنر و تاریخ هنر در دانشگاه استنفورد] را ایجاد کرده است تا نمایشگاه‌های هنری، اکران‌های فیلم و موزیک‌های ایران را به استنفورد و مناطق اطراف آن بیاورد.»

چنان‌که در ادامه گزارش می‌خوانیم، یکی از اهداف برنامه مطالعات ایران دانشگاه استنفورد دور هم جمع کردن مهاجران ایرانی در آمریکاست و یکی از تجلی‌های این گردهمایی، همان نمایش 9 ساعته‌ای است که در ابتدای این گزارش به آن اشاره شد. این مراسم رقص و آواز گروهی که در نهایت تعجب، میلانی آن را «لحظه‌ای تاریخی برای تئاتر ایران» توصیف می‌کند، نمایشی تحت عنوان «طرب‌نامه» به کارگردانی بیضایی بود که سال گذشته توسط 40 نفر اجرا شد. اکثر این افراد بازیگران غیرحرفه‌ای و مهاجران ایرانی ساکن آمریکا یا اروپا بودند و چند نفر هم مستقیماً از ایران برای شرکت در نمایش بیضایی به آمریکا سفر کرده بودند.

چرا آمریکایی‌ها برای فرهنگ ایران دایه مهربان‌تر از مادر شده‌اند
صفحه اصلی وب‌سایت «برنامه مطالعات ایران حمید و کریستینا مقدم»

میلانی طرب‌نامه را به فضای داخلی جامعه درون ایران مرتبط و در تلاش برای تمایز قائل شدن میان مردم و دولت ایران، ادعا می‌کند: «زیرِ پوسته رادیکال حکومت کنونیِ ایران، یک ایران دیگر وجود دارد. ارزیابی پیچیدگی‌های کامل ایران نیازمند درک این کشور به طور کامل است و هنر و تاریخ فرهنگی نیز در این‌باره نقش مهمی دارند.»

از سینای بهرام تا اُسکار

«آکادمی علوم و هنرهای تصاویر متحرک» آمریکا سابقه اعطای جایزه اسکار به فیلم‌های ضدایرانی از جمله فیلم «آرگو» در سال 2013 (یک سال بعد از اعطای اولین جایزه به اصغر فرهادی) را دارد. از سوی دیگر، گزارش دانشگاه استنفورد نشان می‌دهد آن‌چه آمریکایی‌ها حاضرند به عنوان فرهنگ و تمدن ایران دست‌کم در حوزه هنر و سینما به رسمیت بشناسند، با تمدن ایرانی-اسلامی فاصله دارد. بنابراین این سؤال مطرح است که چرا این اصرار به اعطای جایزه‌های شناخته‌شده آمریکایی به ایرانی‌ها وجود دارد.

چنان‌که پیش‌تر نیز اشاره شد، مسلماً این جایزه‌ها برای ادای احترام به فرهنگ و تمدن ایرانی نیست، چراکه احترام گذاشتن به ایران نیازمند پذیرفتن هویت اسلامی این کشور است، کاری که آمریکایی‌ها نشان داده‌اند علاقه‌ای به انجام آن ندارند. به نظر می‌رسد اولین هدف از حمایت‌های دانشگاه استنفورد از بهرام بیضایی، انتقاد از جمهوری اسلامی به بهانه مقابله با رقاصی و آوازه‌خوانی زنان و مردان روی صحنه تئاتر است.

دومین هدف، چنان‌که در گزارش این دانشگاه آمریکایی نیز اعتراف شده است، تشویق نخبگان ایرانی به مهاجرت به «سرزمین فرصت‌ها»ست. این هدف با پایین آوردن فرهنگ ایرانی تا حد رقاصی و آوازه‌خوانی و یکی کردن رقاصی با آزادی دنبال می‌شود و بیضایی به‌رغم آن‌که دیگر در ایران فعالیت هنری نمی‌کند نماینده فرهنگ این کشور معرفی می‌گردد.

این فیلمی است که برای معرفی ایران در صفحه اصلی وب‌سایت طرح «هنر، فضای اجتماعی و گفتمان عمومی در ایران» به مخاطبان ارائه می‌شود

اما ظاهراً در مورد اصغر فرهادی موضوع کمی متفاوت است. فرهادی اخیراً گفت: «برای من فیلم ساختن در این‌جا با دلم و فیلم ساختن در غرب با عقلم است و کجا بهتر از این‌که در کشورم فیلم بسازم[13].» این جمله نشان می‌دهد که فرهادی هم‌چنان عِرق ملی دارد و به‌رغم تمامی مشکلاتی که می‌گوید وجود دارد، علاقه‌مند است که در ایران و برای ایران فیلم بسازد.

در این شرایط، اعطای جایزه اسکار می‌تواند دو هدف داشته باشد: اولاً تأکید بر جنبه انتقادی مواضع فرهادی و طرح برداشت‌های دل‌خواه از آثار و اظهارات او؛ و دوماً ایجاد انگیزه برای مهاجرت این کارگردان ایرانی به عنوان یکی از نخبگان کشور به آمریکا با توجه به مشکلاتی که در ایران با آن‌ها مواجه است.




[1] Asghar Farhadi Link

[2] The World's 100 Most Influential People: 2012 Link

[3] The FP Top 100 Global Thinkers Link

[4] Iran Claims an Oscar Win, Warily Link

[5] A Separation, an Oscar-winning glimpse into Iranian life, is one of the best films of the decade Link

[6] Remarks by President Obama on Nowruz Link

[7] Stanford’s Iranian Studies Program highlights Iran’s art, culture via new initiatives Link

[8] Stanford Festival of Iranian Arts Link

[9] Hamid and Christina Moghadam Program in Iranian Studies Link

[10] Hoover Institution Link

[11] Art, Social Space and Public Discourse in Iran Link

[12] Ala Ebtekar Link

[13] فیلمسازی در ایران برایم کار دل و در غرب کار عقل است/ اعلام یک خبر لینک



قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان