مورخان، او را چنین توصیف کرده اند: مردی بلندبالا و درشت هیکل، دارای قوای جسمانی فوق العاده و مهارت در تیراندازی، که «در قریش، مردانه تر از وی نبود». در عین حال، او گوشه گیر و تنها بود و بیشتر وقتش را خارج از شهر و در صحرا می گذراند. می گفتند به شکار شیر برود. همین زندگی خاص و غیرمتعارف، در کنار موقعیت خانوادگی و خصوصیات جسمانی اش، او را در چشم اهل مکه مردی محترم و با ابهت کرده بود.
پیامبر، این عمویش را خیلی دوست داشت و مثلاً برای خواستگاری خدیجه، او را با خود برد. حمزه هم به برادرزاده امینش خیلی علاقه داشت و هر کاری می کرد که او را خوشحال کند. اسلام آوردنش هم برای همین بود. او رفته بود سراغ ابوجهل که سرپیامبر را شکسته بود، او را جلوی دیگران، حسابی خوار و خفیف کرده بود. اما پیامبر گفته بود از این کار خوشحال نشده و تنها اسلام آوردن حمزه است که او را خوشحال می کند. حمزه هم همان جا شهادتین گفته بود. با اسلام آوردن حمزه، همه مسلمان ها خوشحال شدند. قبل آن، مسلمانی جرات نداشت عقیده اش را در میان مردم اعلام و تبلیغ کند، اما بعد از آن، وضعیت فرق کرد. آزار و اذیت مشرکان تمام نشد، اما کم شد.
حمزه که خواسته بود پیامبر را شاد کند، با او به شعب ابی طالب رفت، به مدینه هجرت کرد، در جنگ بدر فرمانده سپاه اسلام شد، در احد جنگید، ... و هر کار دیگری که توانست، کرد تا پیامبر را خوشحال کند.
در احد، مأموری را اجیر کرده بودند که او را بکشد تا کمر اسلام را بشکند. همین طور هم شد. با شهادت حمزه، لشگر از هم گسست و مسلمانان، شکست سختی خوردند. از آن به بعد، به حمزه می گفتند «سیدالشهداء». پیامبر دستور داد جسد مثله شده عموی دلاورش را همان جا دفن کنند؛ در دامنه کوه احد. کوهی که به آن، احد می گفتند، چون تک بود.
شهادت حمزه عموی پیامبر در احد 27 آبان، 15 شوال 3ق
منبع: هفته نامه همشهری جوان شماره 45