آیتالله سیدمحمد حسین حسینی تهرانی
اشاره: آنچه در پی میآید، خلاصه بخشی از کتاب ارجمند «روح مجرد» نگاشته مرحوم آیتالله حسینی تهرانی است که ضمن شرحی در باره یکی از عارفان معاصر به نام مرحوم سید هاشم حداد ـ از شاگردان مبرز عارف بزرگوار آیتالله سیدعلی قاضی طباطبایی ـ به بازگویی چند پرسش و پاسخ از مرحوم حداد میپردازد که درباره حضرت امام رضا علیهالسلام بود. مرحوم تهرانی مینویسد: «در اینجا آن سه مسأله مطرح، و جوابهای ایشان با ضمیمه شرح و تفصیلی که در پیرامون آن لازم است، تقدیم میگردد.»
سه پرسش معرفتی
1ـ چرا در میان ائمه، حضرت امام رضا علیهالسلام به عنوان امام غریب مشهور و معروف شدهاند؟
2ـ چرا در میان ائمه علیهمالسلام ایشان به عنوان «غوثالامه و غیاثها» نامیده شدهاند؟
3ـ میان زیارت آن حضرت و زیارت خانه خدا که در ماه رجب استحباب اکید دارد، چه رابطهای است؟ همانطور که عمره در ماه رجب فضیلت اکیده دارد و آن را تالی تلو حج شمردهاند، در زیارت حضرت هـم بـا تعبیرات أکیده، شدت اهتمام و فضیلت آن را در ماه رجب بیان میفرمایند.
شاید چند چیز در اتصاف حضرت به اسم و صفت غریب و غربت تأثیر داشته باشد: اول عنوان ولایت فی حد نفسها که از دسترس بشر دور، و به مقام قرب و حرم خاص خدا نزدیک، و لازمه این حقیقت عدم انس و آشنایی قاطبه مردم با آثار و خواص ولایت و صفات ولی الله است. چون در ظهور ولایت نسبت به مردم، هم بسط و گشایش وجود دارد و هم قبض و گرفتگی، هم رحمت و هم غضب، از این روی مردم درباره آثار ولایت که سبکی و مهر و جمال باشد، آن را میپسندند و دوست دارند، و درباره آثاری که در آن قهر و شدت و جلال باشد، مکروه میدارند و از سر کینه و سختی و مبارزه برمیخیزند. انبیای عظام که فعل آنها فعل خداست، تا در پرده خلوت و مناجات مستورند و از حالات درونی آنها کسی مطلع نمیباشد، کسی در صدد تعرض به آنها برنمیآید؛ ولی همین که از جانب خداوند مأمور به ارشاد و تبلیغ میگردند و میخواهند مردم را در صراط مستقیم سوق دهند، از هر گوشه و کنار دانسته و ندانسته به جنگ آنها قیام میکنند، و از قتل و غارت و شکنجه و تعذیب دریغ نمیدارند، و تا خون آنها را نریزند، از عطش شهوت و غضب و خودکامی و خودمحوری سیراب نمیشوند.
شخص متصف به ولایت، پیوسته در غیبت است؛ چه ظاهراً ظاهر باشد و چه نباشد و معلوم است که عامه چه اندازه از آن عالم جان و حقیقت جان و لطافت انوار ملکوتی دورند. بر این اساس است که انبیا و اولیا پیوسته در این عالم غریباند و به طور غربت و عدم همبستگی با جامعههای جبار و ستمکار گذرانیدهاند.
من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان
قال و مقال عالمی میکشم از برای تو
انبیا و اولیا چون از جام وصال نوشیدهاند، زبان حالشان پیوسته به این ابیات مترنم است:
من از دیار حبیبم نه از بلاد غریب
مهیمنا، به رفیقان خود رسان بازم
اگر ز خون دلم بوی شوق میآید
عجب مدار که همدرد نافه ختنم
یکی از جهات غربت حضرت امام رضا علیهالسلام سیاستهای شیطانی وقت بود و دیگر، جهات خصوصی که در آن حضرت موجب غربت شده است و آن چند چیز است:
اول: ابتلای آن حضرت به سیاست مأمون؛ چون با نقشهای عجیب ایشان را تحت الحفظ از وطن خود حرکت داد و در مرو در حقیقت زندانی و تبعید نمود. در ظاهر آن حضرت را به خلعت حکم و ولایت مخلع، و در باطن آن حضرت را از همه شئون جدا و عزل نموده، اجازه فتوا و خواندن نماز جمعه و عید نمیدهد. و با أنظار خفیه و با نقشههای زیرکانه هر لحظه زهر جانکاه به کام آن حضرت میریزد، در حالی که مردم میپندارند او کمال اخلاص را در بوته صدق و صفا گذارده و تقدیم حضرت میکند و ایشان را مبسوطالید در جمیع امور لشکری و کشوری قرار داده است. در ظاهر خدم و حشم در اطراف میگمارد؛ ولی از آوردن اهل و عیال و فرزند دلبندش منع میکند، به طوری که تنها وغریب در حجره دربسته به زهر جفا شهید میشود. و خود در تشییع جنازه پیرهن چاک میزند و اشکش سرازیر، و برای بزرگداشت حضرت عزای عمومی اعلام میکند؛ و مردم جاهل هم توهم میکنند این کارها براساس اخلاص و مودت است!
جهت دوم از جهات غربت حضرت، انکار برخی وکلای امام کاظم علیهالسلام بر ولایت آن حضرت است. به عوض آنکه پس از شهادت پدرش در زندان بغداد، طرفداران و وکلای پدرش، یکباره اطرافش را بگیرند و امامت او را گردن نهند و تمام شیعیان را به او دعوت کنند و اموالی را که به عنوان وکالت از پدر آن حضرت از مردم گرفتهاند، به ایشان بسپارند، این بیانصافها حاضر نشدند تسلیم شوند و اعتباری را که از برکت پدرش کسب کرده بودند، به مبدأ و محورش برگردانند.
هریک از وکلای مهم برای خود عنوانی و شخصیتی و رفت و آمدی و روایت و تفسیری داشت و با مصرف پول کلان امام موسی علیهالسلام در آرای شخصی و طرفدارانشان، حاضر نشدند سر تسلیم نسبت به امام زمانشان فرود آورند. همه از حضرت رضا علیهالسلام برگشتند و گفتند که: «موسی بن جعفر نمرده و زنده است!» مانند کیسانیه که قائل به حیات محمد حنفیه شدند برای آنکه تسلیم امام سجاد نشوند؛ و مانند او که در رحلت رسول خدا(ص) فریاد میزد: «محمد نمرده، چهل روز دیگر برمیگردد و با منافقین میجنگد.» تا رفیقش که در خارج مدینه بود، برسد و مردم فورا با أمیرالمومنین بیعت نکنند و همین که او رسید و گفت: «رسول خدا مرده»، وی نیز گفت: «او مرده است!»
باری، وکلای امام کاظم(ع) بعد از شهادتش گفتند: «امامت به همین امام ختم شده است و دیگر امامی نیست» و لذا آنها را «واقفیه» گویند که علنا و از روی سرکش امام رضا را انکار کردند. چه غربتی از این بالاتر؟ نه تنها خودشان تسلیم نشدند، بلکه شیعیان را نیز به خود دعوت نمودند و از پیروی حضرت بازداشتند و برای خود حزب و دستهای تشکیل دادند. از یونس بن عبدالرحمن روایت شده: امام کاظم علیهالسلام که رحلت کرد، هیچ کس از وکلای حضرت نبود مگر آنکه در نزدش مال بسیاری بود، و همین امر سبب شد مرگ حضرت را انکار کردند و در پذیرش امام رضا علیهالسلام توقف نمودند. با مطالعه احوال واقفیه و عناد روسای آنان نسبت به امام رضا علیهالسلام، غربت حضرت در آن عصر شدت که عصر هارون و سپس مأمون است، خوب ظاهر میگردد.
جهت سوم از جهات غربت امام رضا علیهالسلام انکار امامت و فرزندی امام جواد(ع) است! و این نه تنها از غریب صورت گرفته، بلکه اقوام نزدیک مانند عموزادگان آن حضرت نیز امامت و وصایت آن نور دیده را انکار کردند. در بحارالانوار روایت مفصلی راجع به رفتن هشتاد نفر از علمای شهرها به قصد حج آمده که نخست به مدینه رفتند تا حضرت جواد علیهالسلام را دیدار کنند. در این مجلس که در خانه حضرت امام صادق علیهالسلام تشکیل شد، عبدالله ـ عموی آن حضرت ـ وارد شد و در صدر نشست و شخصی ندا درداد که: «این است فرزند پیغمبر؛ هر کس سوال دارد بکند.» حضار سوال کردند و جواب عبدالله کافی نبود. تا آنکه حضرت جواد علیهالسلام که طفلی هفت ساله بود، وارد میشود و حضار سوال میکنند و پاسخ کافی میشنوند؛ به طوری که همه خوشحال میشوند و بر آن حضرت درود فرستادند و سپس گفتند: «عمویتان عبدالله چنین و چنان فتوا داده است.» حضرت رو به عموی خود کرده، فرمودند: «لا إله إلا الله. عموجان! حقا بزرگ است در نزد خدا که فردا در پیشگاهش بایستی و به تو بگوید: چرا در میان بندگانم به چیزی که ندانستهای فتوا دادهای، درحالی که در میان امت از تو داناتر وجود داشت!» این روایت را مرحوم مجلسی از کتاب «عیون المعجزات» روایت نموده است.
آیا امامی که برای معرفی فرزند خود به برادران و عموهایش که نزدیکترین افراد به او هستند مجبور به گریه میشود و دلش میشکند و به قول قیافهشناسان که خود بدان راضی نیست، و این عمل را رسول خدا منع فرموده است تن درمیدهد، آیا غریب نیست؟!
یکی دیگر از جهات غربت امام رضا علیهالسلام آن است که: مطالبی بس نفیس و عالی در باب معرفت و توحید ذات مقدس تعالی بیان فرموده است که در «عیون اخبارالرضا» و سائر کتب مسطور است، و روی این روایات باید بحثها و دقتها شود؛ ولی مع الاسف هیچ بحثی نشده و حقائق این معانی در خفا مانده و این غربت از همه مراتب غربت گذشته شدیدتر است.
مسأله دوم: علت اشتهار حضرت به غوث الامه
در «عیون اخبارالرضا» از قول یزید بن سلیط زیدی آمده است: ما درحالی که گروهی بودیم، در راه مکه امام صادق علیهالسلام را ملاقات نمودیم. من به ایشان عرض کردم: «احدی گریزی از مرگ ندارد؛ بنابراین مطلبی را درباره امامت بعدی بیان کنید تا من آن را به آنان که پشت سر دارم، برسانم.» حضرت فرمود: «اینان پسران من هستند، و این است سید و سالار آنها (و اشاره کرد به موسی علیهالسلام) و در اوست حلم و شکیبایی، و فهم و سخاوت و معرفت به آنچه مردم بدان نیازمندند... او دری از درهای خداست و در او چیز دیگری است که از همه اینها پسندیدهتر و محبوبتر است: یخرج الله عزوجل منه غوث هذه الامه و غیاثها و علمها و نورها و فهمها و حکمها: خداوند از او غوث این امت و غیاثش را، و علم و نور و فهم و حکمش را بیرون میآورد. خیر مولود و خیر ناشی...: او بهترین مولودی است که به دنیا قدم میگذارد و بهترین جوانی است که لباس زیبنده رشد و درایت را در بر کرده است. خداوند به واسطه او خونها را حفظ مینماید و در میان افراد با هم دشمن، صلح و صفا برقرار میسازد؛ به واسطه او امور را مجتمع میکند و پراکندگیها را به اتفاق مبدل مینماید؛ برهنگان را میپوشاند و گرسنگان را سیر میکند، و دهشتزدگان را امان میبخشد، و باران رحمت از آسمان فرومیبارد، و بندگان خدا به مشورت گرد میآیند. او بهترین مرد مسن و بهترین جوان آراسته است که خداوند پیش از زمان بلوغش عشیره و طائفهاش را به او بشارت میدهد. قوله حکم؛ و صَمته علم؛ یبیّن للناس ما یختلفون فیه: گفتارش راست و درست و قاطع؛ و سکوتش ناشی از فهم و درایت است. برای مردم آنچه را که در آن اختلاف دارند، روشن میسازد.»
راوی میگوید: بعدها حضرت موسی بن جعفر(ع) را دیدم و گفتم: «میخواهم مانند همان چیزهایی را که پدرتان خبر داد، به من خبر دهید.» فرمود: «پدرم در زمانی بود که شدت و تقیه مثل این زمان نبود... از منزل که بیرون آمدم، در ظاهر همه پسرانم ـ و از جمله علی راـ وصی خود قرار دادم؛ اما در باطن فقط علی را وصی نمودم ... مرا در این سال میگیرند و علی پسرم همنام علی ابن أبیطالب است و به او فهم و علم و نصرت و ردای عظمت أمیرالمومنین داده شده است؛ وی حق تکلم و اظهار ندارد مگر آنکه چهار سال از مرگ هارون بگذرد. چون چهار سال سپری شد، از او هرچه میخواهی، بپرس که انشاءالله پاسخت را خواهد داد.»
باری، لقب «غیاث» در مورد هیچ یک از ائمه نیامده است، جز امام رضا علیهالسلام . در هیچ یک از روایات، صفت «غوث» و «غیاث» و «یلم به الشعث و یشعب به الصدع» و «یؤمن به الخائف» لقب هیچ یک از ائمه علیهم السلام غیر از حضرت بقیهالله(عج) قرار نگرفته است، و فقط در این روایت حضرت رضا علیهالسلام را بدین صفات متصف و بدین القاب ملقب نمودهاند. غوث در لغت به معنای کمک و معونه است، و غیاث به معنای آن چیزی است که با او رفع حاجت مضطر را مینمایند؛ مانند غذا و طعام و سرمایه کسب و نحو ذلک. باید دانست که در القاب حضرت حجت هم غیاث نیامده، بلکه فقط غوث ذکر شده است و «غوثالفقرا» نیز آمده است.
پرسش سوم: رابطه میان زیارت مشهد و حج در ماه رجب
در کتاب «کافی» در باب فضل زیارت امام رضا علیهالسلام از محمد بن سلیمان روایت شده است: «من از امام محمد تقی علیهالسلام راجع به مردی پرسیدم که حج تمتع به جا آورده، سپس به مدینه رفته و رسول اکرم صلیالله علیه وآله وسلم را زیارت کرده، آنگاه به سوی حضرت امام حسین صلواتالله علیه آمده، سپس به بغداد رفته و حضرت موسی علیهالسلام را زیارت نموده، و بعد به شهر خود مراجعت نموده است. اینک که موسم حج فرارسیده، او متمکن برای حج میباشد. با کیفیتی که ذکر شد، آیا حج برای او افضل است، یا اینکه به خراسان برود و پدرت را زیارت کند؟» حضرت فرمود: «بل یأتی خراسان فیسلّم علی ابی الحسن علیهالسلام أفضل، ولیکن ذلک فی رجب...: به خراسان برود و بر ابوالحسن علیهالسلام سلام کند که البته افضل است؛ ولیکن باید زیارتش در ماه رجب باشد.»
زیارت همه ائمه در ماه رجب مستحب است و حائز فضیلت بیشتری است؛ اما روایات در فضیلت زیارت آن حضرت به طور مطلق، بسیار است. در بعضی وعده بهشت داده شده، در بعضی همتای شهادت شهدای بدر به شمار آمده، و در بعضی ثواب حج بر آن مترتب گردیده است. داوود صرمی گوید: از امام جواد علیهالسلام شنیدم که: «من زار قبر أبی فله الجنه: کسی که قبر پدرم را زیارت کند، پاداشش بهشت است.»
ابن قطرب گوید: در حضور امام کاظم علیهالسلام که پسرانش جمع بودند، علی که نوجوانی بود، عبور کرد. حضرت فرمود: «إن ابنی هذا یموت فی ارض غربه. فمن زاره مسلماً لأمره عارفاً بحقه، کان عندالله عزوجل کشهداء بدر: این پسرم در زمین غربت میمیرد. کسی که تسلیم امر ولایت و امامت او و آگاه به حقش باشد، اگر او را زیارت کند، ثوابش در نزد خداوند عزوجل مانند شهیدان جنگ بدر خواهد بود.» و از ایشان روایت شده: «من زار قبر أبی بطوس، غفرالله له ما تقدم من ذنبه و ما تأخّر: کسی که قبر پدرم را در طوس زیارت نماید، خداوند گناهان گذشته و آیندهاش را میآمرزد.»
بزنطی میگوید در کتاب امام رضا علیهالسلام خواندم: به شیعیانم برسانید که: «زیارت من در نزد خداوند معادل با هزار مرتبه حج است.» من از روی تعجب به امام جواد علیهالسلام عرض کردم: «هزار حج؟!» فرمود: «آری به خدا، و هزارهزار حج برای کسی که زیارت کند، در حالی که عارف به حق وی باشد.»
باری، با ملاحظه آنچه ذکر شد، شاید سرّ استحباب زیارت حضرت در ماه رجب و ارتباطش با حج به دست آید؛ چرا که رجب از ماههای حرام است که تک افتاده، به خلاف ذیالقعده و ذیالحجه و محرم که پی در پیاند و نیز ماه رجب دارای اعتبار و خصوصیاتی است که آن را از سایر ماهها متمایز میگرداند: ماه خدا(شهرالله) است و در این ماه برای بسیاری از سالکان
فتح باب میشود. ولادت أمیرالمؤمنین و بعثت رسولالله صلواتالله علیهما موجب مزید تکریم و تشریف این ماه شده است؛ بنابراین هیچ یک از أقسام عمره، همچون عمره رجبیه نیست و در این روایت دیدیم زیارت امام هشتم برای عارفان به مقام و منزلت و حق او، ثواب هزار و یا هزارهزار حج بر آن مترتب است. و أبداً جای استبعاد نیست؛ زیرا حیات کعبه به ولایت است؛ بنابراین ولایت محور و کانون است، و کعبه در حکم محیط پرگار است. نمیبینی چگونه مردم دور کعبهای که علی در آن متولد شده، طواف میکنند و خواهی نخواهی ناچارند تسلیم آن حقیقت و واقعیت شوند؟
همه مسلمانان بر سر سفره آن حضرت نشستهاند؛ چرا که به قدری گسترده است که در برابرش سفره دگری متصور نیست. در این صورت مبادا استبعاد کنی که چطور میشود ثواب یک زیارت آن حضرت ـ عارفاً بحقهـ معادل با این ثواب باشد! آنجا کعبه ظاهر است و اینجا کعبه باطن؛ آنجا تکلیف است و اینجا محبت؛ آنجا جسم است و اینجا جان. اگر بخواهیم در این باره سخن را گسترش دهیم، به درازا میکشد. این حقیقت را میتوان از اشعار سید بحرالعلوم استفاده نمود، آنجا که میگوید:
أکثر من الصلوه فی المشاهد خیر البقاع أفضل المعابد...
و هی بیوت أذن الله بأن ترفع حتی یذکر اسمه الحسن
ترجمه: در مشاهد مشرفه زیاد نماز به جای آور که آنجاها بهترین نقاط روی زمین و با فضیلتترین معبدهاست.../ مشاهد مشرفه خانههایی هستند که خداوند اجازه فرموده بالا روند و عالیرتبه باشند تا نام مبارک خداوند در آنجاها برده شود.../ فرق میان این قبور مطهر (که در آنجاها نمازگزاردن استحباب اکید دارد) و سایر قبور (که در آنجاها نمازگزاردن کراهت دارد)، مانند قطعه نوری است که بر فراز کوهی میدرخشد و خودش را نشان میدهد.
آقای حاج سید هاشم پس از زیارت اگر به راحتی در بالای سر مطهر جا برای نماز بود، آنجا نماز میگزاردند، و گرنه هر جای حرم که جا بود و مزاحم کسی نبود، به آنجا میرفتند؛ و این رویهشان در همه مشاهد مشرفه مثل نجف و کربلا و کاظمین و سامرا بود.
کرامات رضوی
یکروز با ایشان راجع به معجزات خاصه حضرت رضا علیهالسلام سخن به میان آمد؛ ایشان شرحی دادند که محصلّش این است: وجود خود أئمه بزرگترین معجزه است و انسان نباید فقط اعجازشان را در موارد استثنائی بجوید و از یک دریچه به عظمتشان نظاره کند. کسی که عملا ولی خدا میشود و خدا ولی او میگردد، همه اعمال و کردار و صفاتش، فعل و کردار و صفات خدا میشود. نه اینکه او خدا میشود و یا خدا از خود چیزی را جدا میکند و به او میدهد، یا آنکه به او هم مشابه آنچه خودش دارد، عنایت میکند؛ نه، اینها همه نادرست است، بلکه بنده به واسطه شدت صفا و خلوص، از هستی مجازی و اعتباری بیرون میآید و در ذات خدا فانی میشود و حق در او تجلی مینماید؛ یعنی وجود و سرّ و واقعیتش آینه محض و تمام و کمال جمال و جلال ذات احدیت میگردد و خدا نما میشود. ممکنالوجود هرچه هم ترقی کند و بالا و بالاتر رود، محال است چیزی را از خدا اخذ نماید و به خود نسبت دهد. اصولا معنی ترقی و صعود، غیر از دست دادن شوائب هستی، و خلوص و اخلاص در راه خدا، و پیمودن درجات و مراتب فنای فیالله و تحقق به حقیقت معنی عبودیت محض و خاکساری بدون قید، چیز دیگری نیست.
معنای ولایت
«ولایت» به معنی عبودیت محض در برابر ربوبیت مطلقه او، و ذلت محض در برابر عزت مطلقه اوست. و «ولایت مطلقه» و کامله و تامه، به معنی تحقق جمیع مراتب عبودیت و فنای محض در ذات اوست. ولیّ خدا خواست و اراده و اختیاری از خود ندارد. آنچه در وی از طلب و اراده و اختیار مشهود است، عین صفات و أسمای خداست که در او ظهور نموده. عین نور خورشید است که در آب صافی و یا در آینه منعکس شده. ائمه که دارای مقام ولایت مطلقه هستند، به معنای آن نیست که هرچه بخواهند، گرچه جدا از خواست خدا باشد، میتوانند از نزد خودشان انجام دهند؛ و به این معنی نیست که مشابه خواست خدا در خود خواستی دارند و به اعطای خدا به ایشان ـ به طور منفک ـ این خواستهها را در عالم خارج متحقق سازند، بلکه به این معنی است که در خارج، یک اراده و اختیار و مشیت بیش نیست، و آن اراده و اختیار و مشیت خداست و بس. مردم محجوب و بیماری که عالم را متفرق و گسیخته از هم میبینند، برای یکایک موجودات، هستی مستقل و اراده و علم و قدرت و حیات مستقل قائلند؛ اما برای افرادی که از خواب غفلت بیدار شده و به هوش آمدهاند، مطلب چنین مشهود گردیده است که: لا موثر فی الوجود إلا الله، و لا قادر فی الوجود إلاالله. در این مرحله از ولایت، غیر از خدا چیزی متصور نیست. همه نیستاند، و خداوند هست است:
یکی قطره باران ز ابری چکید خجل شد چو پهنای دریا بدید
که جائی که دریاست، من کیستم؟ گر او هست، حقا که من نیستم
چو خود را به چشم حقارت بدید صدف در کنارش به جان پرورید
سپهرش به جائی رسانید کار که شـد نامـور لؤلؤ شاهـوار
بلندی از آن یافت کو پست شد درِ نیستی کوفت تا هست شد
بزرگان نکردند در خود نگاه خدا بینی از خویشتن بین مخواه
بنابراین، تنها نباید از مقام ولایت توقع انجام بعضی از کرامات و معجزات را داشت. چشم بگشا به آسمان و زمین، هر چه میبینی و میشنوی، همه از ولایت و از آثار ولایت است. اگر ما ولایت را فقط در شقالقمر یا تسبیح سنگریزه یا ناله ستون حنانه بنگریم، چقدر سبک به ولایت نظر نمودهایم! در اینجا درست کلام مولانا درباره دیدگاه مردم محجوب با ولایت کلیه الهیه صادق است که:
حق آن شه که تو را صاف آفرید کرد چندان مشعله در تو پدید
آن چنان معمور و باقی داشتت تا که دهری در ازل پنداشتت
شکـر دانستیم آغـاز تو را انبیا گفتند آن راز تو را
آدمی داند که خانه حادث است عنکبوتی نی که در وی عابث است1
پشه کی داند که این باغ از کی است؟ کو بهاران زاد و مرگش در دی است
کرم کاندر چوب زائیدهست حال کی بداند چوب را وقت نهال؟
ور بدانـد کـرم از ماهیتش عقل باشد، کرم باشد صورتش
عقل خود وا مینماید رنگها چون پری دور است از آن فرسنگها
از ملک بالاست، چه جای پری؟ تو مگس پری، به پستی میپری
گرچه عقلت سوی بالا میپرد مرغ تقلیدت به پستی میچرد
علم تقلیدی وبال جان ماست عاریهست و ما نشسته کان ماست
زین خرد جاهل همی باید شدن دست در دیوانگـی باید زدن
آزمودم عقل دور اندیـش را بعد از این دیوانه سازم خویش را
یا در مقدمه زیبا و پرمحتوای این کتاب شریف که در حکم براعتاستهلال تمام دیوان اوست:
من به هر جمعیتی نالان شدم
جفت بدحالان و خوشحالان شدم
هر کسی از ظن خود شد یار من
وز درون من نجست أسرار من
سر من از ناله من دور نیست
لیک چشم و گوش را آن نور نیست
بنابراین کار اولیاءالله کار حق است و همه کارها از آنان ساخته است؛ ولیکن نکته مهم اینجاست که ایشان کار ناصحیح نمیکنند و خلاف حکمت و مصلحت انجام نمیدهند، و بر ضرر و زیان بشر قدمی برنمیدارند؛ چرا که بنا به فرض، آنان اسم خدا هستند و خداوند کار بیهوده و لغو نمیکند. اگر ولی خدا را قطعه قطعه کنند، کار خلاف رضای خدا انجام نمیدهد.
راز رد دعاها
اینکه میبینیم با وجود این قدرت، ائمه طاهرین تمام خواهشها و طلبهای مردم را برآورده نمیکنند، به چند علت است: اول آنکه غالبا دعاهای مردم جدی نیست و از درون قلب برنخاسته است. دعاهای مردم چه بسا از روی عادت و تقلید است که در این صورت، حقیقت دعائی که از سر ایشان برخاسته باشد، نیست؛ وگرنه در صورت اضطرار و انقطاع کامل، همین دعاها مستجاب و خواهشها برآورده میگردد.
دوم آنکه: دعاها غالبا به منافع شخصی و إعراض از منافع عمومی است. یعنی دعا کننده چیزی را برای خودش میطلبد، در صورتی که اگر برآورده شود، مستلزم سلب آن چیز از وی خواهد بود؛ مثلا شخصی دعا میکند که ظلم همسایه از وی رفع شود، درحالی که خودش در درون منزل پیوسته به زنش شدیدتر از آن ظلم میکند و کسی هم خبر ندارد؛ در این صورت اگر خداوند فقط دعای او را درباره همسایه مستجاب کند و او را از بین ببرد، به زن این ظالم ظلم نموده است، چرا که ظلم او را بر زنش مستدام داشته است؛ و اگر درباره همه ظالمان مستجاب نماید، باید در وهله اول خود این مرد را از میان بردارد؛اما چون انسان همیشه به خویشتن خوشبین است، ظلم خود را زشت نمیداند، بلکه آن را ظلم نمیبیند، آنگاه دعا برای رفع ظلم غیر میکند. این گونه دعاها مستجاب نمیگردد.
علت سوم آنکه دعاهای مردم غالبا برخلاف مصلحت آنهاست؛ یعنی آنان چیزی میطلبند که اگر بر آورده شود، بر ضرر آنهاست؛ ولی چون بر اسرار آگاه نیستند، تخیل مینمایند که به منفعتشان است. مردم غالبا از مصالح و مفاسد حقیقی غافلند و مصلحت و مفسده را بر اساس زیادهروی در شهوات و برخورداری از لذائذ دنیوی و اندوختن مال و ثروت تصور میکنند؛ خواه موجب آرامش خیالشان بشود یا نشود، خواه روحشان را آزاد نگه بدارد یا ندارد! چه بسا یک قاشق حلوای شیرین، در بدنشان سم کشنده ایجاد کند؛ و چه بسا زیادی مال و زراندوزی، آنان را به سرکشی درآورد؛ و چه بسا قدرت بدن و پهلوانی موجب خودپسندی آنها گردد و امثال اینها که بسیار است.
مرحوم حداد میفرمود: من میبینم در همه حرمهای مشرفه مردم با گریه و دعا میگویند: «وصلهای بر وصلههای لباس پاره ما اضافه کن تا سنگینتر شود»، کسی نمیگوید: «این وصله را بگیر از من تا من سبکتر شوم و لباسم سادهتر و لطیفتر شود!»
حاجات مردم غالبا راجع به امور مادی است، گرچه مشروع باشد؛ مثل ادا شدن قرض و به دست آمدن سرمایه کسب و خرید منزل و ازدواج و شفای مریض و امثالها. اینها خوب است، در صورتی که موجب قرب گردد، نه آنکه بر أنانیت شخص بیفزاید و هستی او را تقویت نماید؛ زیرا سبب سنگینی نفس و دوری از راه خدا میشود. در مثل این فروض اگر امامان بخواهند حاجات همه را برآورند، برخلاف مصلحت ایشان رفتار نمودهاند. امامان مصلح عالم بشریتاند و حکم طبیب را دارند که به بیمار غذا و دوای تلخ و احیاناً پرهیز و گرسنگی میدهد. عاقلان میدانند و از دستور طبیب سرپیچی نمیکنند؛ ولی جاهلان یا اطفال گوش نمیدهند و با دست خود گورشان را حفر مینمایند. البته چون نفس دعا محبوبیت دارد، این متوسلین و دعا کنندگان بهره معنوی میبرند و در أعتاب عالیه دارای بهجت و نشاط و سبکی میگردند، و از لذت دنیا و عبادت بهرهور میشوند و در صورتی که مصلحت اقتضا کند، حاجاتشان برآورده میگردد.
برآورده شدن حاجات، اختصاصی به عتبه حضرت ثامن الائمه علیهالسلام ندارد؛ در همه أعتاب مبارکه مطلب از همین قرار است. ما در زمان حیات خود به قدری از این بزرگواران کرامتها شنیدهایم که از حصر خارج است. حتی خود حقیر که منزلمان در تهران بود و بسیار به زیارت حضرت عبدالعظیم سلامالله علیه مشرف میشدیم، تا به حال یاد ندارم دعایی در آن محل مبارک کرده باشم و برآورده نشده باشد؛ اما قضای حوائج مردم از حضرت امام رضاعلیهالسلام از اندازه و حساب بیرون است. حقیر بعضی از ارامنه را در تهران میشناختم که نذر امام رضا علیهالسلام میکردند و خودشان به مشهد مشرف میشدند و آن را ادا مینمودند.
پینوشتها:
1ـ آدمی که خانه بنا کرده، میداند که این خانه نوبنیاد است و عنکبوت که در آن خانه مسکن گزیده، این خانه را قدیم میداند.
منبع:http://www.ettelaat.com
ارسال توسط کاربر محترم سایت :hasantaleb