«ما را توی صدا و سیما نشان دهید، هیچی نداریم. » پیرزن در امتداد خط آهن روی پل شورآب (اطراف فیروزکوه) راه میرود و از مسافرانی که از قطار گردشگری شمال پیاده میشوند، میگوید که لابهلای عکس گرفتنهایشان در روستایشان بدون امکانات ماندهاند. قطار بعد از تونل گدوک ایستاد تا هفتاد هشتاد نفری که قرار بود یک روز را روی خطآهن تهران- سوادکوه بگذرانند، از پل و باقیمانده ساختمانهای قدیمی راهآهن عکس بگیرند. «ما ویلاهایی که میسازند را نگاه میکنیم، خودمان هیچ چیز نداریم.» پیرزن به مسافران قطار متوسل شده و پیرمردی هم چند قدمی همراهشان همقدم میشود و با صدای بلند دعا میکند و با صدای آهسته درخواست کمک دارد.
به گزارش ، اعتماد نوشت: قطار سه واگنه با سالنهای اتوبوسی و پنجرههای بلند از ایستگاه تهران حرکت کرد و ساعت ٧ صبح مجریان تور دقایق اولیه حرکت را به نصب بلندگوی پایهداری در میانه قطار گذراندند که قرار بود در طول مسیر صدای راهنما و توضیحاتش را به گوش مسافران برساند: «٢٣ مهر ماه ١٣٠٦ اولین ایستگاه قطار در تهران کلنگ خورد که بندر... به بندر... متصل...» توضیحات اولیه راهنما قطع و وصل میشود تا بعد از چند دقیقه سرانجام ارتباط میان میکروفن و بلندگوی پایهدار وسط قطار برقرار شود. تورهای گردشگری تهران شمال روی خط آهن برقرار شدهاند اما قطارها ویژه گردشگری نیستند و تا جایی که امکان دارد باید آن را شبیه به آن چیزی کرد که باید باشند.
خط آهن سراسری ایران زمان حکومت رضا شاه پهلوی ساخته شد، محل تامین بودجهاش از مالیاتی بود که بر چای و قند بسته شد: «٢ ریال مالیات روی هر سه کیلو قند و ٢ ریال روی هر کیلو چای بسته شد تا خرج ساخت خط آهن سراسری تامین شود.» خسرو خوزانی، راهنمای تور میگوید که سه سال است به صورت رسمی و تمام وقت راهنمای تور شده است: «بیشتر تور لیدرها به صورت آزاد کار میکنند، یعنی در استخدام شرکتی نیستند و هر وقت توری باشد با آنها تماس میگیرند تا اگر وقت آزاد داشتند بروند. حدود یک ماه پیش با من تماس گرفتند تا به این سفر بیایم. در مورد مسیر شنیده بودم. توری که امروز هست بیشتر حالت اینفو دارد یعنی عدهای بیایند که مسیر را یاد بگیرند و برای تورهای بعدی اطلاعات داشته باشند. تبلیغات این تور هم خیلی دیر شروع شد و بیشتر کسانی که در قطار هستند از آژانسهای مختلف هستند.»
سال قبل شرکت رجا تور گردشگری خط آهن شمال را آغاز کرد و این اولینبار است که یکی از شرکتهای وابسته به صندوق پسانداز کارکنان راهآهن به عنوان مجری تور وارد عمل شده. خوزانی میگوید: «گردشگری ریلی در دنیا خیلی جا افتاده، اما در ایران تازه این موضوع دارد جا میافتد که به خود خط آهن و مسیری قطار به عنوان جاذبه گردشگری نگاه شود. سال قبل هم اولینبار بود که قطار گردشگران اروپایی وارد ایران شد و دارد کمکم اقداماتی میشود که به سمت هتل- قطار هم میرویم که خود قطار نقش محل اقامت گردشگران را هم ایفا کند. »
«جاذبههای بکر طبیعی که در مسیرهای ریلی وجود دارد در مسیرهای جادهای دیده نمیشود. برای اینکه این پتانسیلها فعال شوند. راهآهن از سال ٩٣ شروع به شناسایی مسیرها کرده و میخواهد بخش خصوصی را جمع کند. صندوق پس انداز کارکنان راهآهن هم که یک واحد اقتصادی متعلق به کارکنان راهآهن است میخواهد وارد این بخش شود. فعلا از قطارهایی استفاده میکنیم که استاندارد گردشگری نیستند، چه به لحاظ سرعت و چه نوع چشماندازی که به مسافر میدهد و چه بحث هتلینگ اما قطارهای اتوبوسی را انتخاب کردیم که شیشههای بلندی دارند و نوع صندلیهایشان فعلا مناسبترین گزینه است. » علیرضا دشتی، مدیر پشتیبانی شرکت گردشگری راه پرواز از زیرمجموعههای صندوق پسانداز کارکنان راهآهن میگوید قرارداد شش ماهه با راهآهن دارد و ١٢ مسیر ریلی قرار است فعال شوند: کرمانشاه، همدان، تبریز، بادرود، قزوین، زنجان و... «گردشگری ریلی از حالت پایلوت درآمده، خود شرکت رجا با قدرت دارد در این بخش فعالیت و برنامهریزی میکند و ما هم با توافقی که با بخش گردشگری راهآهن داشتیم داریم کار را پیش میبریم. بخش خصوصی فقط اطلاعات لازم را ندارد وگرنه به نظرم صرفه اقتصادی ورود به این حوزه بسیار بالاست.»
شکوه ورسک
پس از ورامین، پیشوا، گرمسار و بنکوه منظره بیرون شیشهها از آن خشکی و یکنواختی بیرون میآید و نشانههای پیشروی به سمت مازندران با کوهها و درختها آشکار میشوند. نقطه اوج سفر با قطاری که در چند ایستگاه متوقف میشود تا مسافران بتوانند زیباییهای راه کهن ریلی تهران- شمال را ببینند، پدیدار شدن «سه خط طلا» است و بعد هجوم مسافران به شیشههای سمت چپ برای دیدن ورسک زیبا که باشکوهترین بخش راهآهن شمال است. ایستگاه ورسک یکی از توقفگاههای قطار است و هجوم مشتاقانه دوربینها و موبایلها برای ثبت منظره پل. در ایستگاه حسین آقا ایستاده و شیشههای پر از آبزرشک را روی کاپوت ماشینش چیده برای فروش تا از قطار گردشگران نصیبی ببرد: «وضعیت زندگی مردم؟ بیشتر دامدارند و کشاورز. بیشترشان هم برای راهآهن کارگری میکنند. من خودم کار آزاد دارم ولی وضع زندگی بقیه اهالی هم چندان بد نیست. » روزهای جمعه، نیم ساعت توقف قطار گردشگری در ایستگاه ورسک برایش فرصتی است تا بتواند درآمد بیشتری داشته باشد: «راهآهن به ما نان میرساند. » قطار، خودش را تا بالای پل ورسک بالا میکشد و چند دقیقهای روی پل توقف دارد، کسی نمیتواند پیاده شود اما مسافران میدانند که اگر کسی از آنجایی که خودشان به پل خیره شده بودند مشغول تماشای ورسک باشد، قطاری را میبیند که در حدفاصل دو تونل روی پل جاخوش کرده است.
آخرین ایستگاه، سوادکوه است. دهل و سورنا و دف و چوببازی در انتظار مسافران است. چند پسر جوان و دو دختر کوچک با لباس محلی و ساززنان به استقبال مسافران آمدهاند و یک ساعتی به آوازخوانی و توضیح در مورد فرهنگ مازندران میگذرد. چند زن میزی برای فروش شیرینی و دوغ محلی و گیاهان دارویی گذاشتهاند. همه کسانی که در ایستگاه به استقبال آمدهاند از زیرآب آمدهاند و ساری. از اهالی سوادکوه کسی نیست. چند متر دورتر از صدای ساز و پشت ایستگاه راهآهن، بلوکههای سیمانی و ورقههای حلبی، دیوار و سقف یک خانه را تشکیل دادهاند که حیاطش پر از مرغ و خروس و کندوهای زنبور عسل است. دو نوه آسیه خانم فاصله بین ایستگاه و خانه را به حالت دو میروند و میآیند و بازی میکنند: «دامداری میکنیم، کره میگیریم، ماست میفروشیم، سرمان گرم است. راهآهن کاری به ما ندارد، نگهبانانش هم از قائمشهر میآیند. از اینجا کسی را نگرفتند. »
بچههایش از سوادکوه رفتهاند و نوهها هم آخر هفته میتوانند به پدربزرگ و مادربزرگشان سر بزنند. میگوید دیگر کمتر جوانی در سوادکوه مانده: «یک مدرسه هست که میگویند امسال بسته میشود، همه بچهها بزرگ شدند و دیگر کسی نیست که مدرسه برود. همه میروند شهر. الان سوادکوه را ببینی پر از پیرمرد و پیرزن است. کار نیست و برای همین میروند شهر برای بلوکزنی و کارگری و... قبلا خانهها پر از خانواده بود، پر از جوان بود اما همه به خاطر نبود امکانات رفتند. » روستایشان هنوز گاز ندارد و با هیزم و کپسول گاز، زندگیشان را پیش میبرند: «خیلی سال است منتظر گازیم. میگویند ٩٨ میآید حالا اگر زنده باشیم و ببینیم. » خدیجه میخندد و مدام خدا را شکر میکند و منتظر گاز میماند. صدای قطار جزوی از زندگیشان شده، مثل حالا اگر بساط ساز و آواز به راه باشد در خانه را باز میگذارد که سرش گرم شود. «سوت اول یعنی آمادگی برای حرکت، سوت دوم را حتما باید در قطار بشنوید تا جا نمانید.» مسافران قطار گردشگری سوار میشوند و همه راهی را که آمدهاند در غروب و بعد در تاریکی شب برمیگردند، پل در تاریکی دیده
نمیشود.
٭تیتر برگرفته از عنوان مجموعه شعری از ویسواوا شیمبورسکا، شاعر لهستانی