چکیده:
روحانیت شیعه به عنوان زبان دین همیشه ملجأ و مرجع مردم بوده وهست. امام خمینی(ره) نمونه بارز روحانیت متعهد و مبارز است که از همین حوزه های مبارکه علمیه به پا خاست و ملت ایران را از بند استبداد و استعمار نجات داد و امیدی شد برای ملت های آزاده و مستضعف جهان در نگاه امام خمینی (ره) حوزه های علمیه اولاً باید وظایف و مسئولیت های خود را بشناسند تا بتوانند از عهده آن ها به خوبی برآیند و همچنان یک عنصر تأثیر گذار برای دین ودنیای مردم باشند. و از کارهایی که به پیکر حوزه های علمیه ضربه می زند بپرهیزند تا مبادا از تأثیر گذاری حوزه ها در افکار عمومی بکاهد. مجموعه این امور تحت عنوان باید ها ونباید های روحانیت از آراء و نظرات امام خمینی(ره) استخراج شده است. مواردی مانند تهذیب نفس – نظم – اهتمام به امر فقاهت وقضاوت- لزوم وحدت با همه اقشار- ساده زیستی و وحمایت از محرومان- و ورود به عرصه سیاست . بارعایت این موارد حوزه می توانند با همه دشمنی ها و توطئه ها که علیه روحانیت و حوزه های علمیه انجام می شود،همچنان پایگاه محکم تبلیغ دین و مرجع و مأمن مطمئن مردم مسلمان ایران باشد و هدایت فکری جامعه را به عهده بگیرند.
کلید واژه ها: بایدهاو نبایدها- تهذیب نفس- نظم- ساده زیستی – تفقه- قضاوت- سیاست- وحدت.
مقدمــه
امام خمینی (ره) فقهیی جامع، عارفی کامل و سیاستمداری بصیر بود که آراء و نظرات او تأثیر شگرفی بر دنیای معاصر و به خصوص اندیشمندان مسلمان و حتی غیر مسلمان گذاشت. امام خمینی(ره) احیاگر اسلام ناب محمدی (صلی الله علیه وآله) است؛ اسلامی که ضامن سعادت انسان در همه ابعاد فردی و اجتماعی است.امام به ما چگونه مسلمان بودن را آموخت؛ وآموخت که در قرن حاضر باظهور و پیدایش هزار گونه تحول در زندگی بشر و در میان غوغای مکاتب مختلف مادی اعم از سوسیالیستی و لیبرال و ...بدون ذره ای التقاط و انحراف چگونه اسلام ناب را بشناسیم و به آن عمل کنیم. بررسی اندیشههای این مرد بزرگ در عرصههای مختلف میتواند راه گشای بسیاری از مسائل مهم جهانی و منطقه ای و داخلی باشد. او تربیت شدهی همین حوزههای مبارکه علمیه بود که قرنهاست بیدار گر و روشنگر و ملجأ مردم است. امام خمینی(ره) قوتها و نیازهای حوزه را به خوبی میشناخت و توانست با بهره گیری از نقاط قوت و شناخت دقیق کاستی ها ی حوزه، انقلاب بزرگ اسلامی ایران را به وجود بیاورد و به خوبی آن را رهبری کند و همه جهانیان را به شگفتی وا دارد. انقلابی که روح امید و استقامت را در جان همة ملت های مستضعف شکوفا کرد و توانست در مقابل شرق وغرب و استکبار جهانی با مظلومیت و غربت تمام قد علم کند وسرود نوید بخش استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی را سردهد. بنابراین؛ توجه به نظرات و آراء ایشان میتواند بیشتر از هر قشر دیگری راه نما و سودمند برای حوزه علمیه باشد. این مختصر بنا به بضاعت مزجات خود سعی دارد تا با مراجعه مستقیم به اندیشههای ناب امام خمینی (ره) وظایف مهم خود و هم لباسان خود را دریابد و با بگارگیری این وظایف گام مهمی در رشد و بالندگی حوزه علمیه ی امروز بردارد. این تحقیق به بررسی وظایف مهم حوزه های علمیه و روحانیت تحت عنوان باید ها ونبایدهای روحانیت از نگاه امام خمینی می پردازد. منظور از بایدها ونبایدها آن چیزهایی است که شایسته است در اولویت اول کار روحانیت قرار گیرد وآن چه روحانیت را به جایگاه واقعی خود می رساند یعنی همان مقام هدایت فکری وعملی جامعه به سوی الله، باید آن را سرمشق خود قرار دهد. و از آن چه باعث می شود روحانیت را از جایگاه اصلی خود دور کند و ساحت مقدس حوزه های علمیه به آن آلوده شود، پرهیز کنند.باید ها ونباید ها از زبان کسی است که از جهت نظری اسلام را به زیباترین شکل شناختند و از جهت عملی نیز کوشیدند اسلام را در زندگی فردی و اجتماعی خود در عالیتر ین سطح پیاده کنند. کسی که جهان پیرامونش را شناخت و از کاستی ها و قوت های حوزه ها آگاه بود و رسالت خویش را که همان شناخت دقیق اسلام ،تبلیغ و عمل به احکام آن است به خوبی انجام داد.
تذکر:
این تحقیق اگر چه به عنوان بایدها نبایدها است ولی ما فقط باید ها را ذکر کردیم و به تبع آن خوانند عزیز خود نبایدها را درک می کند ودر برخی موارد امام بزگوار (ره) به این نبایدها اشاره کرده است. به همین علت نخواستیم مطلب طولانی و ملال آور شود.ازم است این نکته را نیزتذکر دهم که این موارد به صورت گزینشی وآنچه به نظر ما اهمیت ویژه دارند انجام گرفته است. وگرنه موارد زیادی از باید ها و نبایدها وجود دارد که تفصیل وشرح آن از عهده ی ما خارج است.
بایدها ونبایدها
یکم: تهذیب نفس
«قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلى شاکِلَتِهِ فَرَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدى سَبیلاً »(1)بگو: «هر کس طبق روش (و خلق و خوى) خود عمل مىکند و پروردگارتان کسانى را که راهشان نیکوتر است، بهتر مىشناسد.» تهذیب نفس یعنی پالایش روح وجان آدمی از صفات زشتی مانند:حب دنیا، حسد، کینه، غفلت و ... و آراستن آن به ارزشهای والایی مانند: زهد، تقوا، اتکال به خدا، تواضع، توجه به نفس وهوشیاری در برابر حملات شیطان ومراقبت از خود و ... در همه حالات. طبعیی است که اهل علم و روحانیت بیشتر از همه باید به این امر توجه کند. زیرا از سویی پیشوا ومرجع ومأمن مردم هستند و مردم دین خود را از روحانیت می گیرند و قطعاً هرگونه لغزشی از جانب مروجان دین در اعتقاد مردم تأثیر گذار است. واز سویی دیگر آزمایش اهل علم سختر از مردم عادی است در نتیجه بیشتر در معرض خطر قرار می گیرند؛ لذا توجه طلاب به تهذیب نفس نه فقط باید بیشتر از دیگران باشد، بلکه باید در اولویت اول باشد. اگر انسان در جوانی به تهذیب نفس نپردازد در میانسالی وپیری کار مشکل می شود وشاید غیر ممکن. مولوی داستانی را نقل می کند که به خوبی این مهم را باز گو می کند: شخصی در راهی خاربنی کاشت و باعث اذیت مردم می شد. هر چه مردم از او می خواستند که آن خاربن را برکند و به دور اندازد. کار را به فردا موکول می کرد و همینطور روزهای بعد. غافل از اینکه او هر روز پیرتر و ضیعف تر می شد و خاربن ریشه دارتر و تنومندتر تا اینکه مرد، پیری فرتوت شد و آن خاربن درختی تناور و از پیرمرد هیچ کاری بر نیامد.
آن درخت بد جوانتر می شود
وین کننده پیر و مضطر می شود
خاربن در قوت و برخاستن
خارکن در پیری و در کاستن
خاربن هر روز و هر دم سبز و تر
خارکن هر روز زار و خشک تر
او جوان تر می شود تو پیرتر
زود باش و روزگار خود مبر
خاربن دان هر یکی خوی بدت
بارها در پای خار آخر زدت.(2)
در این داستان مولوی صفات زشت و پلیدی های وجود فرد را به بوته خاری تشبیه کرده است که روز به روز در او ریشه می دواند و قوی تر و محکم تر می شود. این خارها دیگران را نیز آزار می دهد و آنان را زخمی می کند. یعنی هر صفت زشتی مثل دروغ و غیبت و خباثت و حسد و... باعث آزار و اذیت اطرافیان هم می شود.بوته صفات زشت را باید هرچه سریع تر از ریشه درآورد زیرا با گذشت زمان و امروز و فردا کردن ریشه های آن محکم تر می شود و درخت تنومد می شود، اما در عین حال فرد پیرتر و کم توان تر می شود. بین ما آدم ها این طرز فکر خیلی رایج است که بگذار حالا که جوان هستم فلان کار را بکنم و از جوانیم لذت ببرم اشکالی ندارد پیر که شدم توبه می کنم! اینجاست که مولوی فرد را نصیحت می کند و می گوید اینقدر امروز و فردا نکن. اگر امروز به دنبال برطرف کردن زشتی ها و زدودن ناخالصی هایت نباشی، فردا هم خودت ناتوان تر هستی و هم این پلیدی ها در تو بیشتر ریشه دوانیده و در آن صورت کندن آنها بسیار مشکل است. امام خمینی(ره) آن عارف کامل از خود رهیده که خود اسوه زهد وتقوا ومبارزه بانفس بود؛ در سفارشاتش به حوزه های علمیه و بخصوص به طلاب جوان در باره تهذیب نفس، اهتمام فراوانی داشتند و بارها روحانیت را به تهذیب نفس فرا می خواند تا جایی که می فرمایند «اگر عالمى منحرف شد، ممکن است امتى را منحرف ساخته به عفونت بکشد؛ و اگر عالمى مهذب باشد، اخلاق و آداب اسلامى را رعایت نماید، جامعه را مهذب و هدایت مىکند.»اینک این ما واین کلام امام 1. «شما که امروز در این حوزهها تحصیل مىکنید و مىخواهید فردا رهبرى و هدایت جامعه را به عهده بگیرید، خیال نکنید تنها وظیفه شما یاد گرفتن مشتى اصطلاحات مىباشد، وظیفههاى دیگرى نیز دارید. شما باید در این حوزهها خود را چنان بسازید و تربیت کنید که وقتى به یک شهر یا ده رفتید، بتوانید اهالى آنجا را هدایت کنید و مهذب نمایید. از شما توقع است که وقتى از مرکز فقه رفتید، خود مهذب و ساخته شده باشید، تا بتوانید مردم را بسازید و طبق آداب و دستورات اخلاقى اسلامى آنان را تربیت کنید. اما اگر خداى نخواسته در مرکز علم خود را اصلاح نکردید، معنویات کسب ننمودید، به هر جا که بروید العیاذ باللّه، مردم را منحرف ساخته، به اسلام و روحانیت بدبین خواهید کرد.»(3) «اخلاق باید در همه جا و در همه دروس، مورد توجه قرار گیرد؛ و اعتقادم بر این است که باید هر کس حوزه درسى بزرگ یا کوچکى دارد، یکى دو دقیقه- مقدمتاً یا مؤخرتاً- درس اخلاق بگوید که طلاب با اخلاق اسلامى بار بیایند.»(4)« اگر تهذیب در کار نباشد، علم توحید هم به درد نمىخورد. «الْعِلْمُ هُوَ الْحِجابُ الْاکْبَرْ» هر چه انباشتهتر بشود علم، حتى توحید که بالاترین علم است، انباشته بشود در مغز انسان و قلب انسان، انسان را اگر مُهذَّب نباشد، از خداى تبارک و تعالى دورتر مىکند. باید کوشش بشود در این حوزههاى علمیه، چه حال و چه بعدها کوشش بشود که اینها را مهذَّب کنند. در کنار علم فقه و فلسفه و امثال اینها، حوزههاى اخلاقى، حوزههاى تهذیب باشد، و حوزههاى سلوک «الى اللَّه تعالى». شما مىدانید که مرحوم شیخ فضل اللَّه نورى را کى محاکمه کرد؟ یک معمّم زنجانى؛ یک ملّاى زنجانى محاکمه کرد و حکم قتل را او صادر کرد؛ وقتى معمّم، ملّا؛ مهذّب نباشد، فسادش از همه کس بیشتر است. در بعض روایات هست که در جهنم، بعضیها- اهل جهنم- از تَعفُّن بعض روحانیین در عذاب هستند، و دنیا هم از تعفُّن بعضى از اینها در عذاب است.»(5) «اگر عالمى منحرف شد، ممکن است امتى را منحرف ساخته به عفونت بکشد. و اگر عالمى مهذب باشد، اخلاق و آداب اسلامى را رعایت نماید، جامعه را مهذب و هدایت مىکند. در بعضى از شهرستانهایى که تابستانها به آنجا مىرفتم، مىدیدم اهالى آن بسیار مؤدب به آداب شرع بودند. نکتهاش این بود که عالم صالح و پرهیزکارى داشتند. اگر عالم ورع و درستکارى در یک جامعه یا شهر و استانى زندگى کند، همان وجود او باعث تهذیب و هدایت مردم آن سامان مىگردد، اگر چه لفظا تبلیغ و ارشاد نکند. ما اشخاصى را دیدهایم که وجود آنان مایه پند و عبرت بوده؛ صرف دیدن و نگاه به آنان باعث تنبه مىشد. هم اکنون در تهران، که فی الجمله اطلاع دارم، محلات آن با هم فرق دارد: در محلهاى که عالم منزه و مهذبى زیست مىکند، مردمان صالح با ایمانى دارد. در محله دیگر که یک نفر منحرف فاسد معمم شده، امام جماعت گردیده، دکان درست کرده است، مىبینى طایفهاى را فریب داده، آلوده و منحرف ساخته است.»(6)
«این عالم فاسد است که دنیایى را به فساد مىکشاند: اذا فسد العالم، فسد العالم.» (7)
«آنان که دین سازى کرده باعث گمراهى و انحراف جمعیت انبوهى شدهاند بیشترشان اهل علم بودهاند؛ بعضى از آنان در مراکز علم تحصیل کرده ریاضتها کشیدهاند.رئیس یکى از فرق باطله در همین حوزههاى ما تحصیل کرده است. لیکن چون تحصیلاتش با تهذیب و تزکیه توأم نبوده، در راه خدا قدم برنمىداشته، خباثت را از خود دور نساخته بود، آن همه رسوایى به بار آورده است. اگر انسان خباثت را از نهادش بیرون نکند، هر چه درس بخواند و تحصیل نماید نه تنها فایدهاى بر آن مترتب نمىشود بلکه ضررها دارد. علم وقتى در این مرکز خبیث وارد شد، شاخ و برگ خبیث به بار آورده شجره خبیثه مىشود. هر چه این مفاهیم در قلب سیاه و غیر مهذب انباشته گردد، حجاب زیادتر مىشود. در نفسى که مهذب نشده، علم حجاب ظلمانى است: العلم هو الحجاب الاکبر. لذا شرّ عالم فاسد براى اسلام از همه شرور خطرناکتر و بیشتر است. علم نور است، ولى در دل سیاه و قلب فاسد دامنه ظلمت و سیاهى را گستردهتر مىسازد.علمى که انسان را به خدا نزدیک مىکند، در نفس دنیا طلب باعث دورى بیشتر از درگاه ذى الجلال مىگردد. علم توحید هم اگر براى غیر خدا باشد، از حجب ظلمانى است؛ چون اشتغال به ما سوى اللّه است. اگر کسى قرآن کریم را با چهارده قرائت لما سوى اللّه حفظ باشد و بخواند، جز حجاب و دورى از حق تعالى چیزى عاید او نمىشود. اگر شما درس بخوانید، زحمت بکشید، ممکن است عالم شوید، ولى باید بدانید که میان «عالم» و «مهذب» خیلى فاصله است. مرحوم شیخ، استاد ما رضوان اللّه تعالى علیه، مىفرمود اینکه مىگویند: «ملا شدن چه آسان، آدم شدن چه مشکل» صحیح نیست. باید گفت: ملا شدن چه مشکل، آدم شدن محال است! کسب فضایل و مکارم انسانى و موازین آدمیت از تکالیف بسیار مشکل و بزرگى است که بر دوش شماست. گمان نکنید اکنون که مشغول تحصیل علوم شرعیه مىباشید، و فقه که اشرف علوم است مىآموزید، دیگر راحتید، و به وظایف و تکالیف خود عمل کردهاید. اگر اخلاص و قصد قربت نباشد، این علوم هیچ فایدهاى ندارد. اگر تحصیلات شما، العیاذ باللّه، براى خدا نباشد و براى هواهاى نفسانیه، کسب مقام و مسند، عنوان و شخصیت در این راه قدم گذاشته باشید، براى خود وزر و وبال اندوختهاید. این اصطلاحات اگر براى غیر خدا باشد، وزر و وبال است.»(9)«تا کى مىخواهید در خواب غفلت به سر برید، و در فساد و تباهى غوطهور باشید؟ از خدا بترسید؛ از عواقب امور بپرهیزید؛ از خواب غفلت بیدار شوید. شما هنوز بیدار نشدهاید؛ هنوز قدم اول را برنداشتهاید. قدم اول در سلوک «یقظه» است. ولى شما در خواب به سر مىبرید؛ چشمها باز و دلها در خواب فرو رفته است. اگر دلها خواب آلود و قلبها بر اثر گناه سیاه و زنگ زده نمىبود، این طور آسوده خاطر و بیتفاوت به اعمال و اقوال نادرست ادامه نمىدادید. اگر قدرى در امور اخروى و عقبات هولناک آن فکر مىکردید، به تکالیف و مسئولیتهاى سنگینى که بر دوش شماست بیشتر اهمیت مىدادید.شما عالم دیگرى هم دارید؛ معاد و قیامتى نیز براى شما هست (مثل سایر موجودات که عود و رجعت ندارند نمىباشید.) چرا عبرت نمىگیرید؟ چرا بیدار و هوشیار نمىشوید؟ چرا این قدر با خاطر آسوده به غیبت و بدگویى نسبت به برادران مسلمان خود مىپردازید، و یا استماع مىکنید؟ هیچ مىدانید این زبانى که براى غیبت دراز مىشود در قیامت زیر پاى دیگران کوبیده مىگردد؟ آیا خبر دارید که الغیبة ادام کلاب النّار.هیچ فکر کردهاید که این اختلافات، عداوتها، حسدها، بدبینیها، خودخواهیها، و غرور و تکبر، چه عواقب سوئى دارد؟ آیا مىدانید عاقبت این اعمال رذیله و محرمه جهنم بوده، ممکن است خداى نخواسته به خلود در نار منجر شود؟.»(10)«جوانان ننشینند که گرد پیرى سر و روى آنان را سفید کند. (ما به پیرى رسیدهایم و به مصایب و مشکلات آن واقفیم) شما تا جوان هستید مىتوانید کارى انجام دهید؛ تا نیرو و اراده جوانى دارید مىتوانید هواهاى نفسانى، مشتهیات دنیایى، و خواستههاى حیوانى، را از خود دور سازید.ولى اگر در جوانى به فکر اصلاح و ساختن خود نباشید، دیگر در پیرى کار از کار گذشته است. تا جوانید فکرى کنید؛ نگذارید پیر و فرسوده شوید. قلب جوان لطیف و ملکوتى است و انگیزههاى فساد در آن ضعیف مىباشد؛ لیکن هر چه سن بالا رود ریشه گناه در قلب قویتر و محکمتر مىگردد؛ تا جایى که کندن آن از دل ممکن نیست. چنانکه در روایت است: قلب انسان ابتدا مانند آینه صاف و نورانى است. و هر گناهى که از انسان سربزند، یک نقطه سیاه بر روى قلب فزونى مىیابد، تا جایى که قلب را سیاه کرده، ممکن است شب و روزى بدون معصیت پروردگار بر او نگذرد. و به پیرى که رسید، مشکل است قلب را به صورت و حالت اول باز گرداند. شما اگر خداى نخواسته خود را اصلاح نکردید و با قلبهاى سیاه، چشمها، گوشها، و زبانهاى آلوده به گناه از دنیا رفتید، خدا را چهگونه ملاقات خواهید کرد؟ این امانات الهى را که با کمال طهارت و پاکى به شما سپرده شده چهگونه با آلودگى و رذالت مسترد خواهید داشت؟این چشم و گوش که در اختیار شماست، این دست و زبانى که تحت فرمان شماست، این اعضا و جوارحى که با آن زیست مىکنید- همه امانات خداوند متعال مىباشد که با کمال پاکى و درستى به شما داده شده است؛ اگر ابتلا به معاصى پیدا کرد آلوده مىگردد؛ خداى نخواسته اگر به محرمات آلوده شود، رذالت پیدا مىکند. و آن گاه که بخواهید این امانات را مسترد دارید، ممکن است از شما بپرسند که راه و رسم امانتدارى این گونه است؟ ما این امانت را این طور در اختیار شما گذاشتیم؟ قلبى که به شما دادیم چنین بود؟ چشمى که به شما سپردیم این گونه بود؟ دیگر اعضا و جوارحى که در اختیار شما قرار دادیم چنین آلوده و کثیف بود؟ در مقابل این سؤالها چه جواب خواهید داد؟ خداى خود را با این خیانتهایى که به امانتهاى او کردهاید چهگونه ملاقات خواهید کرد؟.»(11)«من چند کلمه با آقایان و خواهران در مفاد این آیه شریفه، که آن خواهر خواند، عرض کنم. خداى تبارک و تعالى مىفرمایند که من منت گذاشتم بر مردم به اینکه پیغمبر را فرستادم که آیات مرا براى مردم تلاوت کند: و یُزَکِّیهِم و یُعَلِّمُهُمُ الکِتَابَ و الحِکمَةَ «تزکیه» را مقدم ذکر فرموده است از علم، از «حکمت». آیات شریفه قرآن در هر ذره ذره از آن نکات هست. این طور نیست که بىجهت مثل یک نویسنده باشد، که مقدم و مؤخر بودن ممکن است که در نظر نباشد. تلاوت آیات شریفه، خوب، همان، «رسالت» است. یعنى رسول آمده است که آیات قرآن را بر مردم تلاوت کند. تلاوت براى چى؟ تلاوت کند و مردم را «تزکیه» کند، نفوس مردم را تزکیه کند؛ تطهیر کند.انسان دو جنبه دارد: جنبه معنوى، و جنبه ظاهرى. جنبه ظاهرى همین است که مىبینید، و همین دنیاست که مىبینید، و همین مادیت است که مشهود است. و جنبه معنوى جنبه دیگرى است که ماوراى این عالم است؛ در انسان است. اما انسان مجموعه همه عالم است. کأنه خداى تبارک و تعالى دو نسخه موجود فرموده است: یک نسخه تمام عالم؛ یک نسخه کوچک .... یعنى انسان عصاره همه موجودات عالم است. یعنى در انسان همه چیز هست. و خداى تبارک و تعالى توجه و عنایت فرموده است و منت گذاشته است بر انسان به اینکه پیغمبرانى فرستاده است براى اینکه هم آن جهت معنویت را، که اهم است و تمام نظر به آن است، تربیت کند؛ تزکیه کند مردم را، تهذیب کند مردم را، تعلیم بدهد مردم را؛ حکمت تعلیم کند، کتاب تعلیم کند؛ و هم این جهات مادى افسارگسیخته را مهار کند. اینها که مادى هستند مادیت را به طور افسارگسیختگى توجه به آن دارند؛ و انبیا آمدهاند که همین مادیات را، همین موجودات مادى که انسان نسخهاى از آن هم هست، عصارهاى از این هم هست، انسان را طورى تربیت کند که مادیات هم در مهار معنویات باشد.»(12)
دوم: اهتمام حوزههاى علمیه بر امر فقاهت
بدون شک آنچه حوزه های علمیه را تا امروز سرپا نگه داشته است و باعث شد که مردم همواره آن را پناه گاه خود بدانند واز آن حمایت کنند امر تفقه در دین بود که به عنوان کار اصلی حوزه ها همیشه در دستور کار بوده است. البته علمای شیعه همیشه به نیاز های زمان خود توجه داشته اند واز علوم دیگر استفاده می کردند واصولاً این علمای شیعه بودند که احیاگر علوم مختلف عقلی ونقلی و پیشتاز در آن ها بودند. اما آنچه حوزه های علمیه را همواره مورد توجه قرار داد، امر فقاهت بود که میراث گرانقدر علم اهل بیت علیهم السلام است، میراث گرانقدری که انسان های بزرگ و وارسته ای برای پاسداری از آن سختی های فراوان کشیده و خون دل ها خورده اند، اما از پای ننشستند و شبانه روز، حتی در مرگ عزیزترین خود، دست از کار فقاهت نکشیدند. امام خمینی(ره) که خود از همین افراد بودند وتحریرالوسیله را که یک دوره کامل فقه است در سالهای تبیعد نوشتند، بر امر فقاهت توجه ویژه ای داشتند و به هیچ وجه راضی نبودند ونیستند که حوزه های علمیه این میدان بزرگ را خالی کنند یا تلاش در این میدن را کمرنگ کنند. بیانات آن حضرت گویاتر از این است که ما بخواهیم در باره آن توضیح دهیم. «لازم است درس بخوانید، فقیه شوید، جدیت در فقاهت کنید، نگذارید این حوزهها از فقاهت بیفتد تا فقیه نشوید نمىتوانید به اسلام خدمت کنید؛ لیکن در خلال تحصیلات خود در فکر باشید که اسلام را به مردم معرفى کنید»(13)«شما باید پستهاى خودتان را محکم نگه دارید. ائمه جماعت باید این مساجد را محکم نگه دارند، و خطبا باید منابر را محکم نگه دارند، و فقه را در حوزههاى علمیه مثل قم و مشهد و امثال اینها و همین طور نجف باید فقاهت را حفظ کنند. حوزهها باید حوزه فقاهت باشد. این حوزههاى فقاهت بوده است که هزار و چند صد سال این اسلام را نگه داشته. این مشىْاى بوده است که از زمان قدیم، از زمان ائمه هدى تا زمان ما، مشىْاى بوده است که علماى ما داشتهاند و آن حفظ فقاهت. نباید حالا شما فکر کنید که حالا که باید [در] امور سیاست هم ما دخالت بکنیم، پس به فقاهت کار نداشته باشیم. خیر، باید حوزههاى فقاهت به فقه خودشان به همان ترتیبى که سابق بود هیچ تخطى نکنند. به همان ترتیبى که سابق تحصیل مىکردید فقه و مقدمات فقه را [تحصیل کنید]، محکم فقاهت را حفظ کنند. باید حوزهها عنایتشان به فقه و فقاهت از همه چیز بیشتر باشد. اگر حوزههاى فقاهت خداى نخواسته از بین برود یا سست بشود، رابطه ما بین فقها و ملت قطع مىشود. این حوزه فقاهت است که رابطه را محفوظ نگه داشته است. اگر یک اشخاصى آمدند در حوزهها و پیشنهاد کردند که فقه لازم نیست، مثلًا به این طول و تفصیل باشد و فلان، و بیاییم یک چیزهاى دیگر را هم چه بکنیم، اینها اشتباه مىکنند یا مأمورند. فقه به همان قوّت اولیهاش باید باقى باشد. حوزههاى فقاهت، هم فقاهت را داشتند و هم یک جمعى هم معقول و سایر علوم را تحصیل مىکردند. علماى اخلاق بودند در حوزهها که مردم را و علما را و اهل علم را دعوت به مسائل اخلاقى مىکردند. اهل معنویت و عرفان بودند که اشخاصى را دعوت مىکردند به آن طور، و کارهاى خودشان را انجام مىدادند.لکن فقاهت که اساس است سر جاى خودش بود و باید باشد»(14)«این مسأله نباید فراموش شود که به هیچ وجه از ارکان محکم فقه و اصول رایج در حوزهها نباید تخطى شود. البته در عین اینکه از اجتهاد» جواهرى» به صورتى محکم و استوار ترویج مىشود، از محاسن روشهاى جدید و علوم مورد احتیاج حوزههاى اسلامى استفاده گردد».(15)«اما در مورد دروس تحصیل و تحقیق حوزهها، این جانب معتقد به فقه سنتى و اجتهاد جواهرى هستم و تخلف از آن را جایز نمىدانم. اجتهاد به همان سبک صحیح است ولى این بدان معنا نیست که فقه اسلام پویا نیست، زمان و مکان دو عنصر تعیینکننده در اجتهادند.»(16) «از امور مهمى که این جانب نگران آن هستم مسائل حوزههاى علمیه خصوصاً حوزههاى بزرگ مثل حوزه مقدسه قم است. آقایان علماى اعلام و مدرسین محترم که خیر خواهان اسلام و کشورهاى اسلامى هستند، توجه عمیق کنند که مبادا تشریفات و توجه به ساختمانهاى متعدد براى مقاصد سیاسى و اجتماعى اسلام، آنان را از مسئله مهم اصلى حوزهها که اشتغال به علوم رایج اسلامى و خصوصاً فقه و مبادى آن به طریق سنتى است، اغفال کند، و مبادا خداى نخواسته اشتغال به مبادى و مقدمات موجب شود که از غایت اصلى که ابقا و رشد تحقیقات علوم اسلامى، خصوصاً فقه به طریقه سلف صالح و بزرگان مشایخ همچون «شیخ الطائفه» و أمثاله- رضوان اللَّه تعالى علیهم- و در متأخرین همچون «صاحب جواهر» و شیخ بزرگوار «انصارى» - علیهم رضوان اللَّه تعالى- بازدارد. اسلام اگر خداى نخواسته هر چیز از دستش برود ولى فقهش به طریقه موروث ازفقهاى بزرگ بماند، به راه خود ادامه خواهد داد. ولى اگر همه چیز به دستش آید و خداى نخواسته فقهش به همان طریقه سلف صالح از دستش برود، راه حق را نتواند ادامه داد و به تباهى خواهد کشید؛ و با آنکه مىدانیم مراجع عظام و علماى اعلام و مدرسین عالیقدر- دامت برکات وجودهم- توجه به این امر دارند، لکن خوف آن است که اگر تشریفات و زرق و برقهاى شبیه به قطب مادیت رواج پیدا کند، در نسلهاى بعد اثر گذارد و خداى نخواسته آنچه از آن مىترسیم به سر حوزهها بیاید. لازم است آقایانى که در این امور دست دارند و متصدى این مسائل هستند توجه کنند که حد افراط را جلوگیرى کنند، و هر چه مىکنند در خدمت حوزههاى علمى و در خدمت اسلام و علوم اسلامى باشد، و کارها تعدیل شود و از افراط و تفریط احتراز گردد.»(17)
سوم : نظم و انظباط
نظم چه فردی وچه سازمانی یکی از عواملی است که هر کس یا سازمانی به آن پایبند باشد قطعاً به موفقیت های چشمگیر دست می یابد. حضرت علی علیه السلام در آخرین وصیت خود، فرزندانش را وهرکس که وصیت نامه او را می خواند به نظم دعوت می کند، گویی که یکی از واجبات دین است. وقتی زندگی علماء بزرگ را مطالعه می کنیم، نظم در زندگی آن ها به روشنی ملموس است. نظم در زندگی امام خمینی(ره) نیز از جایگاه ویژه ای برخور دار است، تا جایی که نظم امام زبانزد خاص وعام بود و نقل می کنند: «زمانی که امام در نجف بودند طلاب ساعت های خود را از روی کار امام تنظیم می کردند، آن ها دقیقاً می دانستند که امام چه ساعتی به حرم می رود ویا چه ساعتی در درس حاضر می شوند»(18)همچنین حضرت آیت الله نوری همدانی نقل می کنند «در یکی از حملات ساواک به مدرسه فیضیه امام درس را تعطیل نکردند»(19)باز مرحوم آیه الله شاه آبادی ( استاد امام )درباره نظم و حضور امام در جلسات درس گفته بود: «روح الله ، واقعاً روح است؛ نشد یک روز ببینم که ایشان بعد از بسم الله در درس حاضر باشد ،همیشه پیش از آنکه بسم الله درس را بگویم ، حاضر بوده است»(20)امام معتقد بودند که نظم در کارها باعث نظم در فکر واندیشه می شود و همیشه به شاگردان خود گوشزد می کردندکه؛ «در این دنیا کسانی توانستند به جایی برسند و گلیم خویش را از آب بیرون بکشند که در زندگی دارای نظم وانظباط بودند.»(21)موارد متعددی و جالبی از نظم امام وجود دارد که خوانند گان عزیز را به مطالعه زندگانی آن حضرت توصیه می کنم.«یکى از امور مهمى که مورد توجه بزرگان و علماى حوزه علمیه قم بوده است،لکن عمل مثبتى درباره آن انجام نگرفته، ایجاد نظم و انضباط در حوزههاست، که لازم است از حوزه علمیه قم شروع شود و به طور جدى و اساسى عمل شود. البته این امر براى حفظ حوزهها از ورود عناصر منحرف از حیث عقاید و اخلاق و اعمال از اهم وظایف شرعى است، که به عهده همه خصوصاً فضلا و علما و مدرسین مىباشد؛ و با همکارى جدى همگان و با تأیید مراجع معظّم مىتواند جامه عمل پوشد. در این زمان که حوزههاى علمیه و روحانیون معظّم در پیشبرد مقاصد اسلام و تحکیم جمهورى اسلامى نقش بسیار مؤثرى دارند، شک نیست که قدرتمندان و قدرت طلبان بیکار ننشستهاند، بلکه در تلاشند تا این قدرت فعال را تضعیف کنند. و این امر براى آنان میسر نیست مگر با رخنه کردن عناصر فاسد در حوزهها، که از داخل موجبات تباهى و از کار افتادن این پدیده الهى را فراهم آورده، و خداى نخواسته به تدریج و در دراز مدت ملت را از آنها مأیوس و روى گردان کنند. و همه مىدانیم که اگر خداى نخواسته حوزهها از عهده تربیت فقها و علما و خطباى موجه و مورد علاقه مردم برنیایند و به طور هرج و مرج و بدون برنامه صحیح و ضابطه اسلامى عقلایى حوزهها اداره شوند، باید همه منتظر فاجعه شکست جمهورى اسلامى و اسلام بزرگ باشیم. و اگر اکنون با همت همگان از سرچشمه فساد جلوگیرى نشود، فردا و فرداها دیر است، و بسا باشد که به جایى رسد که از قدرت همه خارج شود و مقایسه امروز حوزهها با قبل از انقلاب، که روحانیون از سیاست و نظر در امور کشور به واسطه تبلیغات و فشارها و کجفهمیها منعزل و برکنار بودند، بسیار نابجا و غلط است. گرچه ممکن است بعضى کج فهمها با این امر حیاتى مخالف باشند و با تز «نظم در بىنظمى است» با توهّمات شیطانى دست به گریبان باشند، لکن اینان در اقلیت هستند؛ و قشرهاى عظیم روحانیون متفکر و متوجه به مسائل و پیشامدها در این فکر هستند. و بالاخره همان طور که پاکسازى و تصفیه در همه ارگانهاى دولتى و کشورى و لشکرى لازم است، در حوزهها و دانشگاهها، که همگام با حوزهها هستند و هر دو از ویژگى خاصى برخوردارند، تصفیه و پاکسازى مهمتر است. و با تصفیه این دو پایگاه اسلامى و ملى، محتواى جمهورى اسلامى به رشد و ترقى خود ادامه خواهد داد. و با انحراف این دو،انقلاب و جمهورى از مسیر اصلى خود منحرف خواهد شد.»(22) «آتیه شما تاریک است: دشمنان زیادى از هر طرف و هر طبقه پیرامون شما گرد آمدهاند؛ نقشههاى اهریمنانه خطرناکى براى نابودى شما و حوزههاى علمیه در دست اجرا مىباشد؛ ایادى استعمار خوابهاى خیلى عمیق براى شما دیدهاند؛ خوابهاى خیلى عمیق براى اسلام و مسلمانان دیدهاند؛ با تظاهر به اسلام نقشههاى خطرناکى براى شما کشیدهاند. شما فقط در سایه تهذیب، تجهیز، و نظم و ترتیب صحیح، مىتوانید این مفاسد و مشکلات را از سر راه خود بردارید، و نقشههاى استعمارى آنان را خنثى کنید. من اکنون روزهاى آخر عمرم را مىگذرانم و دیر یا زود از میان شما مىروم، ولى آینده تاریک و روزهاى سیاهى براى شما پیش بینى مىکنم. اگر خود را اصلاح نکنید، مجهز نگردید، نظم و انضباط در امور درسى و زندگى خود حکمفرما نسازید، در آتیه خداى نخواسته محکوم به فنا خواهید بود. تا فرصت از دست نرفته، تا دشمن بر همه شئون دینى و علمى شما دست نیافته، فکرى کنید؛ بیدار شوید؛ به پا خیزید. در مرحله اول، در مقام تهذیب و تزکیه نفس و اصلاح خود برآیید؛ مجهز و منظم شوید؛ در حوزههاى علمیه نظم و انضباط برقرار سازید؛ نگذارید دیگران بیایند حوزهها را منظم کنند؛ اجازه ندهید دشمنان، به بهانه اینکه اینان لایق نیستند، کارى از آنان ساخته نیست و مشتى بیکاره در حوزهها گرد آمدهاند، به حوزههاى علمیه دست بیندازند، و به اسم نظم و اصلاحات، حوزهها را فاسد سازند، و شما را تحت سلطه خود درآورند. بهانه دست آنان ندهید. اگر شما منظم و مهذب شوید، همه جهات شما تحت نظم و ترتیب باشد، دیگران به شما طمع نمىکنند؛ راه ندارند که در حوزههاى علمیه و جامعه روحانیت نفوذ کنند. شما خود را مجهز و مهذب کنید؛ براى جلوگیرى از مفاسدى که مىخواهد پیش بیاید مهیا شوید؛ حوزههاى خود را براى مقاومت در برابر حوادثى که مىخواهد پیش بیاید آماده سازید.»(23)
چهارم: احترام به مراجع وعلما
اگر فقه وفقاهت مهم است وباید به آن توجه ویژه داشت، فقیه وفقها عظام هم باید مورد تکریم واحترام قرار گیرند. زیرا خرده گیری های نابجا به مراجع وفقها اطمینان جامعه را نسبت به جایگاه مرجعیت کمرنگ می کند و در نهایت تأثیر کلام مراجع را در جامعه پایین می آورد وهمین مسأله کافیست تا به اسلام عزیز ضربه هایی جبران ناپذیر وارد آید.زیرا در طول تاریخ این نهاد مرجعیت بوده که دشمنان اسلام را ناکام گذاشت. بدون شک مرجعیت حقیقی، همیشه پناهگاه مسلمین وسد محکمی در برابر دشمنان اسلام بوده است.از مرحوم شهید آیت الله مدرس قدس سره نقل می کنند:« زمانی که، طلبه جوانی بودند، به سامرا رفته تا با مرحوم میرزای شیرازی ملاقات کنند؛ بعد از این که میرزای شیرازی از نام و نشان شهید مدرس می پرسد و میفهمد که اهل اصفهان ایران است، از اوضاع و احوال ایران از او می پرسد که شهید آیت الله مدرس در پاسخ مرحوم میرزای شیرازی، می گوید: فتوای شما در ایران غوغا به پا کرده و همه مردم حتی در قصر ناصرالدین شاه قلیان ها را شکستند؛ بعد از این که میرزای شیرازی این سخنان را از شهید آیت الله مدرس می شنود شروع به گریه می کند؛ شهید آیت الله مدرس از ایشان می پرسند که چرا گریه می کنید من فقط واقعیت های ایران را عرض کردم؟؛ میرزای شیرازی نیز در پاسخ به شهید آیت الله مدرس می فرمایند من از اهمیت دادن مردم به سخن عالمان دینی ناراحت نیستم، بلکه گریه و ناراحتی من به این دلیل است که دشمنان اسلام که تا کنون نمی دانستند قدرت اسلام در کجاست، از امروز فهمیدند؛ و از این رو از همین امروز برای شکستن قدرت اسلام کار می کنند».(24) این داستان واقعیتی است که دشمنان اسلام به خوبی آن را درک کردند وبرای شکستن این سد محکم تلاش می کنند. بنابراین؛ بر همه مسلمان خصوصاً حوزه های علمیه وطلاب جوان واجب است که قدر این نهاد قدرتمند را بدانند وبا خرده گیری های نابجا این جایگاه قدرتمند را تضعیف نکنند. البته باید به یاد داشته باشیم که اگر خدای نکرده مرجع تقلیدی در نظام مبارک ولایت فقیه نظر مخالفی داشت و قصد او صرفاً بیان دیگاه خود بود نه تخریب وتضعیف نظام باز هم نباید از طراط مستقیم خارج شویم و شروع به تخریب او کنیم زیرا نظرات فقهی هر مرجعی برای او ومقلیلدینش محترم است واین یک شیوه ی رایج در حوزه های علمیه بوده وهست.و باز باید هوشیار باشیم که ممکن است دشمن کسی را حتی تا مرجعیت بالا ببرد ودر مواقع ضروری از او استفاده ابزاری کند که در این صورت باید به روشنگری پرداخت ومردم را نسبت به نقشه های دشمن آگاه کرد.«و من یک نصیحت مىکنم به بچههاى طلاب؛ طلاب جوان که تازه آمدهاند و حاد و تندند؛ و آن این است که آقایان، متوجه باشید اگر چنانچه شَطْرکلمهاى به یک نفر ا ز مراجع اسلام، شطر کلمهاى اهانت بکند کسى به یک نفر از مراجع اسلام، بین او و خداى تبارک و تعالى ولایت منقطع مىشود. کوچک فرض مىکنید؟ فحش دادن به مراجع بزرگ ما را کوچک فرض مىکنید؟ اگر به واسطه بعضى از جهالت ها لطمهاى بر این نهضت بزرگ وارد بشود، معاقَبید پیش خداى تبارک و تعالى؛ توبهتان مشکل است قبول بشود، چون به حیثیت اسلام لطمه وارد مىشود. اگر کسى به من اهانت کرد، سیلى به صورت من زد، سیلى به صورت اولاد من زد، و اللَّه تعالى راضى نیستم در مقابل او کسى بایستد دفاع کند؛ راضى نیستم. من مىدانم، من مىدانم که بعض از افراد یا به جهالت یا به عمد مىخواهند تفرقه ما بین این مجتمع بیندازند. تفرقه بین این مجتمع معنایش این است که در اسلام خداى نخواسته خلل واقع بشود؛ استعمار به آرزوى خودش برسد ما خودمان را باید فدا کنیم براى اسلام؛ آمال و آرزویمان را باید فدا کنیم براى اسلام. همه مراجع از شصت به آن طرفند؛ در عَشَره مشئومه یا میمونه. اگر براى خدا در این عشره از بین برویم، عشره میمونه است؛ و اگر چنانچه باز به [دنبال] آمال و آرزو باشیم مشئومه. همه مراجع از شصت به آن طرف هستند؛ دیگر مىشود که این اشخاصى که ریششان را در اسلام سفید کردهاند، اینها خداى نخواسته بر خلاف مصالح اسلام عملى بکنند؟ نمىشود آقا. اگر یکوقت اختلاف اجتهاد در کار باشد؛ مثل سایر مسائل شرعیه اختلاف اجتهاد در کار باشد، بچهها و جوانها نباید دخالت بکنند؛ خطرناک است؛ دشمن بیدار است. گمان نکنید که فحش به یک نفر است؛ فحش به یک جامعه اسلامى است؛ اهانت به یک جامعه اسلامى است؛ وَهْن وارد شدن بر یک جامعه اسلامى است.»(25) «من که اینجا نشستهام دست تمام مراجع را مىبوسم؛ تمام مراجع اینجا، نجف، سایر بلاد، مشهد، تهران، هر جا هستند، دست همه علماى اسلام را من مىبوسم. مقصد بزرگتر از این است آقا. من دست برادرى دراز مىکنم به تمام ملتهاى اسلام، به تمام مسلمین دنیا؛ در شرق و غرب عالم هر چه مسلم هستند، من از اینجا دست برادرى دراز مىکنم و دست آنها را مىفشارم. ما خاضع هستیم براى همه علماى اسلام؛ شما هم باید خاضع باشید؛ همه، همه، همه باید خاضع باشید. این هم امرى است که به حضرات آقایان [گفتم]. البته نمىگویم واقعهاى هست؛ ان شاء اللَّه هیچ ابداً نیست؛ اما جوانند، بچهاند، گاهى وقتها عصبانیتى پیدا مىکنند از این امور. آقا ما اهل یک ملت، اهل یک مملکت، اهل یک دیانت، اهل یک بساط، همه بر خوان نعمت خداى تبارک و تعالى نشستهایم؛ همه باید شکر این نعمت را بگزاریم که یک همچو مراجع بزرگ داریم؛ متشکر باشیم از خدا که یک همچو افراد برجسته داریم؛ قدردانى کنیم از آنها؛ عزت آنها، عزت اسلام است؛ اهانت به آنها اهانت به اسلام است. توجه داشته باشید، مبادا یکوقت خداى نخواسته، یک اهانتى به یک مسلمى، یک اهانتى به یک مرجعى، یک اهانتى به یک مؤمنى بشود که خداى تبارک و تعالى راضى نیست؛ و من مىترسم که یکوقت خداى تبارک و تعالى ما را اخذ بکند، اخْذَ عزیزٍ مُقتدرٍ(26) مطالب با این حرفها تمام نمىشود؛ زیاد است حرف و من هم که دیگر قدرتش را ندارم که صحبت بکنم. از این جهت توفیق همه علماى اسلام را در خدمت به اسلام از خداى تبارک و تعالى درخواست دارم. خداوند تمام مراجع اسلام را در ظل حمایت خودش حفظ کند. سایه تمام مراجع اسلام را بر سر مسلمین و بر سر همه ما مستدام بدارد. دیانت اسلام را تقویت کند. دست اشخاصى که به استقلال مملکت ما، به اقتصاد مملکت ما خیانت مىکنند قطع کند.»(27) «هدف مراجع عظام و روحانیون در هر جا باشند، یکى است. و آن پشتیبانى از دیانت مقدسه اسلام و قرآن مجید و طرفدارى از مسلمین است. اختلافى بین علماى اعلام و نگهبانان اسلام در این هدف مقدس نیست. اگر فرضاً اختلاف اجتهاد و نظرى در امرى جزئى و ناچیز باشد، مثل سایر اختلافات در امور فرعى، مانع از وحدت نظر در امور اصولى نیست. اگر سازمانهاى دولتى گمان کردهاند با سمپاشیها مىتوانند ما را از هدف مقدس خود منحرف کنند و به دست جُهال متعصب به قصد شوم خود برسند، خطا کردهاند. این جانب، که یک نفر از خدمتگزاران علماى اعلام و ملت اسلام هستم، در موقع خطیر و براى مصالح بزرگ اسلامى حاضرم براى کوچکترین افراد تواضع و کوچکى کنم، تا چه رسد به علماى اعلام و مراجع عظام- کثّر اللَّه أمثالهم. لازم است جوانهاى متعصب و طلاب تازه کار از زبان و قلم خود جلوگیرى کنند؛ و در راه اسلام و هدف مقدس قرآن از امورى که موجب تشتت و تفرقه است خوددارى نمایند.»(28)
پنجم: تبلیغ وترویج اسلام وپاسداری از آن
«وَ ما کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ »(29)شایسته نیست مؤمنان همگى (بسوى میدان جهاد) کوچ کنند چرا از هر گروهى از آنان، طایفهاى کوچ نمىکند (و طایفهاى در مدینه بماند)، تا در دین (و معارف و احکام اسلام) آگاهى یابند و به هنگام بازگشت بسوى قوم خود، آنها را بیم دهند؟! شاید (از مخالفت فرمان پروردگار) بترسند، و خوددارى کنند!فلسفه وجودی حوزه های علمیه شناخت و تبلیغ دین مبین اسلام است وهر کار دیگر حوزه در طول این هدف مهم است . امام خمینی (ره) از بزرگترین فقها و مروجان اسلام عزیز بود. کسی که در عصر جدید آموزه های ناب اسلام از جمله؛ عدالت خواهی، ظلم ستیزی، واستبداد ستیزی و تشکیل حکومت اسلامی را در سراسر دنیا به مردم نشان داد و به مسلمانان عزت وسربلندی را هدیه داد. در اندیشه امام همه چیز باید برای اسلام باشد واسلام را خط قرمز خود با دیگران می دانست. هیچ گاه مصلحت اسلام را به پای دیگران قربانی نکرد حتی اگر باعث جدایی پاره های تنش می شد. امام برای عزت اسلام ومسلمین با شرق وغرب به جنگ برخاست و تا آخرین لحضه ی عمرش در برابر آن تسلیم نشد. بلکه شرق وغرب را به زانودرآورد. در حقیقت غیرت امام نسبت به اسلام بی مانند است که ما باید آن را سرمشق کار خود قرار دهیم و در راه تبلیغ وپاسداری از آن هیچ گاه از پای ننشینیم بلکه تا آخرین نفس در برای اعتلای اسلام ناب محمدی (صلی الله علیه و آله) مجاهده وتلاش کنیم. «همان طور که تحصیل یک تکلیفى است، تبلیغ بالاتر است از او، تحصیل مقدمه تبلیغ است، مقدمه انذار مردم است.»(30)«در خلال تحصیلات خود در فکر باشید که اسلام را به مردم معرفى کنید؛ فعلًا که اسلام غریب است و کسى اسلام را نمىشناسد؛ ولى لازم است که شما اسلام و احکام اسلام را به مردم برسانید تا مردم بفهمند اسلام چیست.»(31) «امروز کسانى که کار خودشان را تمام کردند، تحصیل خودشان را تمام کردند لکن در حوزهها فعالیت تدریسى و فعالیتهاى تبلیغى و اینها ندارند، اینها باید بروند در بلاد دیگر که محتاج هستند و در آنجا اداى وظیفه کنند. باید اشخاص، همان طلاب جوان که مشغول به تحصیل هم هستند علاوه بر اینکه ایام تعطیل را باید بروند و تبلیغ کنند سرتاسر کشور- و آن وقتها هم، تا اندازهاى مىروند- در غیر ایام تعطیل هم به حسب نوبت، قرارداد؛ نگذارند همه جاى ایران، یعنى بسیارى از جاهاى ایران بىروحانى بماند، بسیارى از جاهاى ایران بىمبلغ بماند. اینها تکلیف دارند، تکلیف شرعى- الهى دارند که تبلیغ کنند و احکام اسلام را به مردم بفهمانند. تحصیل وسیله است از براى تربیت. آیه نَفْرْ مىفرماید که: «چرا نمىروید تحصیل کنید تا برگردید مردم را انذار کنید». تحصیل براى این است که مردم انذار بشوند، به مردم مسائل گفته بشود. البته حوزهها باید باشد، حوزههاى فقه باید باشد لکن این مسأله را هم باید منسى نشود. ممکن است که در سال یک عده قابل، اینکه هم درس بخوانند و هم تبلیغ بکنند و هم مردم را آگاه کنند؛ در غیر ایام تعطیل هم به حسب نوبت قرار بدهند که- یعنى، مدرسین آنجا، مراجع قرار بدهند- به حسب نوبت، یک عدهاى چند ماه آنجا، دو سه ماه اینجا، دو سه ماه هم جاى دیگر. ما مىخواهیم تکلیف الهى را ادا کنیم. همان طور که تحصیل یک تکلیفى است، تبلیغ بالاتر است از او، تحصیل مقدمه تبلیغ است، مقدمه انذار مردم است.»(32) ما امروز نمىتوانیم مثل سابق فکر کنیم، ما سابق تبلیغاتمان محصور به ایران بود.گاهى اتفاق مىافتاد که در یک جاى دیگر هم مىرفتند اما گاهى بود، خیلى کم. و تبلیغات آن قدرى که براى خارج لازم است براى داخل کمتر از او لازم است. شمامىبینید که امروز همه تبلیغات دنیا بر ضد اسلام است؛ با اسم ضدیت با جمهورى اسلامى اصل اسلام را محکوم مىکنند. صورت اسلام را به یک صورت دیگرى در آوردهاند که غیر واقعیت اوست. پیشتر احتیاج به زبان، زبانهاى خارجى نبود، امروز احتیاج است به این، یعنى جزو برنامه تبلیغات مدارس باید زبان باشد، زبانهاى زنده دنیا، آنهایى که در همه دنیا شایعتر است. این باید یکى از چیزهایى باشد که در مدارس دینى ما که مىخواهند تبلیغ بکنند، این امروز محل احتیاج است، مثل دیروز نیست که ما صدامان از ایران بیرون نمىرفت. امروز ما مىتوانیم در ایران باشیم و به زبان دیگرى همه جاى دنیا را تبلیغ کنیم، در همه جا مبلغ باشیم، و علاوه بر آن امروز رفتن به همه جاى دنیا یک امر آسان و عادى است که مبلغین ان شاء اللَّه باید تربیت بشوند، و فیضیه و دانشگاه ما باید یک دانشگاه و یک فیضیه باشد براى همه دنیا، تبلیغ براى همه دنیا، براى همه کشورهاى عالم.»(33) «باید شما سخنگوى اسلام باشید، این شغل شماست و این شغل اگر واقعیتى داشته باشد، از همه شغلها بالاتر است؛ براى اینکه مقاصد اسلام با زبان شما ادا مىشود، همه مقاصد اسلام؛ و مسئولیتش از همه چیز زیادتر است. اگر خداى نخواسته یک نفر از کسانى که ادعاى اهل منبرى مىکنند یا محرابى، یا در منبر مىروند و یا در محراب، اگر چنانچه آن کسى که منبر مىرود زبانش یک وقتى یک زبانى باشد که بر خلاف مسیر اسلام باشد، این غیر از یک آدم عادى است که توى دکانش یک خلافى مىکند؛ یک کمفروشى مىکند؛ این خطر، خطر به مکتب است. شماها سخنگوى اسلام هستید، اگر سخنگوى اسلام یک چیزى بگوید که با برنامه اسلام مخالف باشد، با مقاصد اسلام مخالف باشد، این مسئولیتش غیر از آن مسئولیتى است که یک نفر آدم عادى یک چیزى مىگوید. یا باید این ادعا را نکنید و این شغل را قبول نکنید، یا اگر قبول کردید و این ادعا را کردید؛ باید سرش بایستید، همهمان، همه ما. الآن این لباسى- که الآن شعار است، لباس اسلام است، شعار است، لباس روحانیت است- که ما این لباس را پوشیدیم، به لوازم این لباس باید التزام پیدا بکنیم. دنبال این باشیم که شئون این لباس- که ما مىگوییم لباس اسلام است- شئون این را باید حفظ بکنیم. اگر خداى نخواسته ما شئون این را حفظ نکنیم، لباس، یک لباس غصبى است. ما قاچاق هستیم آن وقت! براى اینکه لباسى که باید یک فردى بپوشد که اسلامى باشد، ما این لباس را از او غصباً پوشیدهایم. باید ما فکر این مطلب باشیم»(34)«شما باید تبلیغ کنید آقا! محرم است. این محرم را زنده نگه دارید. ما هر چه داریم از این محرم است و از این مجالس. مجالس تبلیغ ما هم از محرم است، از این قتل سید الشهداست و شهادت اوست. ما باید به عمق این شهادت و تأثیر این شهادت در عالم برسیم و توجه کنیم که تأثیر او امروز هم هست. اگر این مجالس وعظ و خطابه و عزادارى و اجتماعات سوگوارى نبود، کشور ما پیروز نمىشد. همه در تحت بیرق امام حسین- سلام اللَّه علیه- قیام کردند. الآن هم مىبینید که در جبههها وقتى که نشان مىدهند آنها را، همه با عشق امام حسین است که دارند جبههها را گرم نگه مىدارند. لکن در این اجتماعاتى که در محرم و صفر مىشود و در سایر اوقات، مبلغین عزیز و علماى اعلام وخطباى معظّم باید مسائل روز را، مسائل سیاسى را، مسائل اجتماعى را و تکلیف مردم [را] در یک همچو زمانى که گرفتار این همه دشمن ما هستیم، معیّن کنند؛ به مردم و به کشور بفهمانند که ما در بین راه هستیم و باید تا آخر راه ان شاء اللَّه، برویم. ما با این ترتیبى که تا کنون بوده است و کشور ما و افراد کشور ما بحمد اللَّه، حاضر بودند، با این ترتیب اگر پیش برویم، آخر کارمان به پیروزى مطلق مىرسد. لکن نباید سست بشویم.»(35)«از تمامى علماى اعلام و فرزندان قرآن و دانشمندان ارجمند تقاضا دارم که از کتاب مقدسى که تِبْیان کُلِّ شَیْءٍ «1» است و صادر از مقام جمع الهى به قلب نور اول و ظهور جمع الجمع تابیده است، غفلت نفرمایند. این کتاب آسمانى- الهى که صورت عینى و کتبى جمیع اسما و صفات و آیات و بینات است و از مقامات غیبى آن دست ما کوتاه است و جز وجود اقدس جامع مَنْ خُوطِبَ بِهِ «2» از اسرار آن کسى آگاه نیست و به برکت آن ذات مقدس و به تعلیم او خلص اولیاى عظام دریافت آن نمودهاند و به برکت مجاهدات و ریاضتهاى قلبیه، خلص اهل معرفت به پرتوى از آن به قدر استعداد و مراتب سیر بهرهمند شدهاند و اکنون صورت کتبى آن، که به لسان وحى بعد از نزول از مراحل و مراتب، بىکم و کاست و بدون یک حرف کم و زیاد به دست ما افتاده است، خداى نخواسته مباد که مهجور شود و گر چه ابعاد مختلفه آن و در هر بعد مراحل و مراتب آن از دسترس بشر عادى دور است لکن به اندازه علم و معرفت و استعدادهاى اهل معرفت و تحقیق در رشتههاى مختلف، به بیانها و زبانهاى متفاوت نزدیک به فهم از این خزینه لا یتناهاى عرفان الهى و بحر مواج کشف محمدى- صلى اللَّه علیه و آله و سلم- بهرههایى بردارند و به دیگران بدهند و اهل فلسفه و برهان با بررسى رموزى که خاص این کتاب الهى است و با اشارات از آن مسائل عمیق گذشته، براهین فلسفه الهى را کشف و حل کرده، در دسترس اهلش قرار دهند. و وارستگان صاحب آداب قلبى و مراقبات باطنى رشحه و جرعهاى از آنچه قلب عوالم از «ادَّبَنى رَبِّى»(36)دریافت فرموده، براى تشنگان این کوثر به هدیه آورند و آنان را مؤدب به آداب اللَّه تا حد میسور نمایند. و متقیان تشنه هدایت بارقهاى از آنچه به نور تقوا از این سرچشمه جوشان هُدىً لِلْمُتَقین هدایت یافتهاند، براى عاشقان سوخته هدایت اللَّه به ارمغان آورند. و بالاخره هر طایفهاى از علماى اعلام و دانشمندان معظم به بعدى از ابعاد الهى این کتاب مقدس دامن به کمر زده و قلم به دست گرفته و آرزوى عاشقان قرآن را برآورند و در ابعاد سیاسى، اجتماعى، اقتصادى، نظامى، فرهنگى و جنگ و صلح قرآن وقت صرف فرمایند تا معلوم شود این کتاب سرچشمه همه چیز است؛ از عرفان و فلسفه تا ادب و سیاست، تا بیخبران نگویند عرفان و فلسفه بافتهها و تخیلاتى بیش نیست و ریاضت و سیر و سلوک کار درویشان قلندر است، یا اسلام به سیاست و حکومت و اداره کشور چه کار دارد که این کار سلاطین و رؤساى جمهور و اهل دنیاست. یا اسلام دین صلح و سازش است و حتى از جنگ و جدال با ستمکاران برى است. و به سر قرآن آن آورند که کلیساى جاهل و سیاستمداران بازیگر به سر دین مسیح عظیم الشأن آوردند.»(37)«وضع تبلیغات باید متناسب با نیازها و وضع حوزهها باشد. باید آقایان توجه داشته باشند، همیشه دنبال مسائل واقعى بروند. کتابهایى را که مىخواهید منتشر کنید، حتماً بدهید عدهاى از فضلا بخوانند و نظر دهند و خودتان دقیقاً بررسى کنید. اعزام مبلّغ از امور بسیار لازم است که باید با دقت عمل شود. ما که مىگوییم مىخواهیم انقلابمان را صادر کنیم، نمىخواهیم با شمشیر باشد بلکه مىخواهیم با تبلیغ باشد. ما مىخواهیم تبلیغات گستردهاى را که کمونیستها و دیگران بر ضد اسلام مىکنند، با تبلیغات صحیح خنثى کنیم، و بگوییم که اسلام همه چیز دارد. اسلام مثل مسیحیت کنونى نیست. از اول نقشه بود که اسلام را مثل مسیحیت که در کلیسا محبوس است، در مدرسهها محبوس کنند. متأسفانه خودمان به این نوع تفکر کمک کردیم.»(38)
ششم: وحدت در حوزه
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ»(39) مؤمنان برادر یکدیگرند پس دو برادر خود را صلح و آشتى دهید و تقواى الهى پیشه کنید، باشد که مشمول رحمت او شوید! یکی ازنگرانی های امام تفرقه واختلاف بین علما و روحانیون بود و آن را باعث اختلاف در بین مردم می دانست. وقتی یک روحانی به تنهایی می تواند مردم را در صحنه بیاورد و تأثیر شگرفی بر آن ها بگذارد، اگر روحانیت با هم متحد شوند و از موازی کاری بپرهیزند به خوبی روشن است که چه تحولی در جامعه به وجود می آید. اگر ما هدف مشترک داریم که همان اعتلای اسلام و مسلمین است چرا نباید یکدل و متحد باشیم وهر کس ساز خود را بزند؟ چرا هنوز روحانیت از کار جمعی گریزان است و دوست دارد کار فردی کند؟ انقلاب اسلامی نتیجه کار جمعی یاران امام بود که یکدل و متحد در راه اعتلای اسلام وشیعه کوشیدند. اتحاد و همدلی بیش از قشر دیگر شایسته حوزه های علمیه است مگر اینکه کسی هدف دیگری داشته باشد. اگر ما همدل ومتحد نباشیم بدون شک این تفرقه در بین مردم هم رخنه خواهد کرد. درحادثه تنباکو که علما متحد بودند پیروز شدند ولی در دوران مشروطه اختلاف میان علما به شکست نهضت انجامید. وقتی گفته می شود باید در حوزه اتحاد باشد به این معنا نیست که همه یک جور استنباط کنند و یک جور فتوا بدهند بلکه هدف اینست که اختلافات جزئی را کنار بگذاریم و دائماً مردم را به خودمان دعوت نکنیم. «همه فکر این معنا باشید، دنبال این باشید که دائماً درصدد این باشید که اخوت خودتان را حفظ کنید. بین خودتان اخوت ایجاد کنید، روحانیون در فکر این باشند که همه با هم اخوت داشته باشند و ملت را داشته باشند و حفظ کنند. ملت هم باید فکر این معنا باشند که همه با هم با روحانیون و غیر آن، همه با هم باشند. مادامى که این وضع از براى شما باشد، شما پیروزید. اگر یک روزى خداى نخواسته، این رمز پیروزى را از شما گرفتند، دیگر براى شما چیزى باقى نمىماند. محتاج به اینکه خیلى قدرت اعمال بشود ندارد، یک کودتاى کوچکى از یک منافقى، از یک چیزى، کار را تمام مىکند».(40) «شما باید اجتماعتان را حفظ کنید. روحانیون باید اخوت روحانیتیشان را حفظ بکنند».(41)«مسئله دیگر اینکه ممکن است برداشتهاى اشخاص با ما مخالف باشد و ما باب اجتهاد را نمىتوانیم ببندیم. همیشه اجتهاد بوده، هست و خواهد بود، و حال آنکه مسائلى که امروز پیش آمده است با مسائل سابق خیلى فرق مىکند. و برداشتها از احکام اسلام مختلف است. ما نباید بر سر برداشتها دعوا بکنیم، امروز هیچ دلیل شرعى و عقلى وجود ندارد که اختلاف سلیقهها و برداشتها و حتى ضعف مدیریتها دلیل به هم خوردن الفت و وحدت طلاب و علماى متعهد گردد. ممکن است هر کس در فضاى ذهن و ایدههاى خود نسبت به عملکردها و مدیریتها و سلیقههاى دیگران و مسئولین انتقادى داشته باشد، ولى لحن و تعابیر نباید افکار جامعه و آیندگان را از مسیر شناخت دشمنان واقعى و ابرقدرتها که همه مشکلات و نارساییها از آنان سرچشمه گرفته است، به طرف مسائل فرعى منحرف کند و خداى ناکرده همه ضعفها و مشکلات به حساب مدیریت و مسئولین گذاشته شود و از آن تفسیر انحصارطلبى گردد که این عمل کاملًا غیر منصفانه است و اعتبار مسئولین نظام را از بین مىبرد و زمینه را براى ورود بىتفاوتها و بىدردها به صحنه انقلاب آماده مىکند».(42)«بار دیگر به فرزندان خوب و انقلابىام سفارش مىکنم که شوراى مدیریت حوزه علمیه قم مورد تأیید این جانب مىباشند. سعى کنند تندروى نکنند که تندروى باعث شکست خودشان مىگردد. باید طلاب جوان اساتید محترم حوزه را که در خدمت انقلاب و اسلام و علوم اسلامى مىباشند یارى کنند تا آنان بتوانند به هدفهاى مهم تعلیم و تربیت برسند. شوراى مدیریت و اساتید عزیز هم توجه داشته باشند که بدون طلاب انقلابى به هیچ یک از خواستههاى مشروع خود نخواهند رسید. طلاب انقلابى و مبارز، پیشتازان انقلاب اصیل اسلامىمان مىباشند. چهره گلگون و روشن فیضیههاى ایران در جهان اسلام مرهون زندانها و شکنجههاى این عزیزان است. این مسأله باید در نظر گرفته شود که شوراى مدیریت حوزه علمیه قم از خدا مىخواهند کارى کنند که طلاب عزیز در فراگیرى علم و دانش با مشکلات روبه نشوند. اگر در بعضى جهات بدین نتیجه نمىرسند، لا بد در حد توانشان نیست. شعار همیشه از آن کسانى است که وارد گود اجرا نیستند».(43)
هفتم: وحدت حوزه ودانشگاه
«وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ کُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ»(44)و همگى به ریسمان خدا [قرآن و اسلام، و هر گونه وسیله وحدت]، چنگ زنید، و پراکنده نشوید! و نعمت (بزرگِ) خدا را بر خود، به یاد آرید که چگونه دشمن یکدیگر بودید، و او میان دلهاى شما، الفت ایجاد کرد، و به برکتِ نعمتِ او، برادر شدید! و شما بر لبِ حفرهاى از آتش بودید، خدا شما را از آن نجات داد این چنین، خداوند آیات خود را براى شما آشکار مىسازد شاید پذیراى هدایت شوید.از بدو تولد دانشگاه دشمنان اسلام سعی کردند که دانشگاه ودانشجو را از ملت وعقبه دینی او وجامعه دور کنند. زیرا دانشگاه از آغاز تا کنون یک نوع مرجعیت علمی در جامعه محسوب می شود و از نهادهای اثر گذار بر فکر واندیشه مرد م است و می تواند در برخی مواقع هدایت و رهبری فکری جامعه را بدست بگیرد. اگر این نهاد مهم در تضاد با حوزه و اصولاً باورهای مذهبی جامعه باشد باعث خسارت های زیادی می شود ودر نهایت خوشحالی اجانب را به دنبال دارد. اما اگر دانشگاه به واسطه روشنفکریش در مقابل دشمان بایستد باعث بیداری مردم می شود. لذا دشمنان سعی می کنند همیشه بین این دو نهاد تفرقه ایجاد کنند ونگذارند با اتحاد همدیگر باعث پیشرفت فکری وفرهنگی جامعه شوند. به همین خاطر امام خمینی 1با درایت بی مانند ودوارندیشی اعجاب آوری، به این نقشه دشمن پی برد وندای وحدت حوزه و دانشگاه را سر داد وبه تبع او شاگردانش این راه را با بصیرت پیمودند ونقشه های دشمان را نقش بر آب کردند وبا الفت دادن بین این دوقشر تأثیر گذار، راه را برای تعامل فکری وفرهنگی بین حوزه ودانشگاه باز کردند و افق جدیدی را فرا روی آنان گشودند وآن را بزرگترین پیروزی خواندند. مانیز باید سعی کنیم با تفکر ودوراندیشی این راه را ادامه دهیم ودر رشد وبالندگی فکری وفرهنگی جامعه بکوشیم واز اختلاف ها وتفرقه ها بپرهیزیم. «چون این دو قوه اسلام، قوه روحانیت و قوه دانشگاه، مىتوانست در مقابل اینها بایستد. آن ترتیبى که با فشار بخواهند روحانیت را از بین ببرند، این ترتیب نشد، تغییر دادند وضع را. شروع کردند تبلیغات به ضد روحانیت که جدا کنند روحانیت را از دانشگاه، و همه را از مردم. بین مردم، هم دانشگاهى و هم روحانى را، هم روحانیین را، مىخواستند- در بین مردم- یک طورى قلمداد کنند که اینها دیانت صحیح ندارند؛ اینها هم دربارى و انگلیسى و- نمىدانم- امریکایى و اینها هستند. نقشه این بود که ملت جدا بشود از این دو قشرى که از آنها کار مىآید. بین خود این دو تا هم جدایى انداختند، به طورى که روحانیین، بدبین بودند به دانشگاهیها؛ دانشگاهیها بدبین بودند به روحانیین، و این نقشهاى بود براى اینکه این قشرهاى مؤثر را از هم جدا بکنند، و همه را از ملت جدا بکنند، تا نتوانند اینها کارى انجام بدهند، و آنها بهرهبردارى خودشان را از این کشور بکنند.»(45) چه مجلس شورانگیزى است و چه اجتماع مبارکى! یک روز بود که دانشگاه و حوزههاى علمیه نه آنکه از هم جدا بودند، جَوّى به وجود آورده بودند که با هم شاید دشمن بودند. نه دانشگاهى تحمل روحانى را داشت و نه روحانى تحمل دانشگاهى. اساس هم این بود که دو قشرى را که با اتحادشان تمام ملت متحد مىشوند از هم جدا نگه دارند، و با هم مخالفشان کنند تا ملت اتحاد پیدا نکند. بحمد اللَّه در این نهضت اسلامى، این انقلاب اسلامى، این تحول بزرگ حاصل شد که هیچ یک از این دو طایفه خودشان را از دیگرى ان شاء اللَّه جدا نمىدانند. آن وحشتى که دانشگاهیها از معمَّم داشتند و آن وحشتى که معمَّمین از دانشگاهیها داشتهاند، به اذن خداى تبارک و تعالى مرتفع شد. و حالا شما برادران دانشگاهى و برادران روحانى در کنار هم براى رفع مشکلات و براى به پیروزى رساندن انقلاب مجتمع هستید.دانشگاه و حوزههاى علمیه و روحانیون مىتوانند دو مرکز باشند براى تمام ترقیات و تمام پیشرفتهاى کشور. و مىتوانند دو مرکز باشند براى تمام انحرافات و تمام انحطاطات. از دانشگاه هست که اشخاص متفکر متعهد بیرون مىآید. اگر دانشگاه، دانشگاه باشد، اگر دانشگاه واقعاً دانشگاه باشد و دانشگاه اسلامى باشد؛ یعنى در کنار تحصیلات متحقَّق در آنجا، تهذیب هم باشد، تعهد هم باشد، یک کشورى را اینها مىتوانند به سعادت برسانند. و اگر حوزههاى علمیه مُهذَّب باشند و متعهد باشند، یک کشور را مىتوانند نجات بدهند. علمِ تنها اگر ضرر نداشته باشد، فایده ندارد. تمام این، وقتى ما به یک نظر وسیعى به همه دنیا و به همه دانشگاههایى که در دنیا هست بیندازیم، تمام این مصیبتها که براى بشر پیش آمده است ریشهاش از دانشگاه بوده. ریشهاش از این تخصصهاى دانشگاهى بوده. این همه ابزار فناى انسان و این همه پیشرفتهایى که به خیال خودشان در ابزار جنگى دارند، اساسش از دانشمندانى بوده است که از دانشگاه بیرون آمدهاند. دانشگاهى که در کنار او اخلاق نبوده است، در کنار او تهذیب نبوده است. و تمام فسادهایى که در یک ملتى یا ملتها پیدا شده است از حوزههاى علمیهاى بوده است که متعهد به دستورات اسلامى نبودهاند. تمام این ادیانى که ساخته شده است از دانشمندان و علما سرچشمه گرفته است. علمى که پَهْلوىِ او اخلاق و تعهد اسلامى نبوده است، تهذیب نبوده است، دنیا را دانشگاه به فساد کشانده است. و دنیا را دانشگاه مىتواند به صلاح بکشد. دانشگاههاى سرتاسر جهان اگر موازین انسانى را، اخلاق انسانى را، آنچه که در فطرت انسان است، در کنار تعلیم و تعلّم قرار بدهند، یک عالَم، عالَم نور مىشود. و اگر تخصصها و علمها منفصل باشد از اخلاق، منفصل باشد از تهذیب، منفصل باشد از انسان آگاه، انسان متعهد، این همه مصیبتهایى که در دنیا پیدا شده است از همان متفکرین و متخصصین دانشگاهها بوده. این دو مرکز- که مرکز علم است- هم مىتواند مرکز تمام گرفتاریهاى بشر باشد و هم مىتواند مرکز تمام ترقیات معنوى و مادى بشر باشد. علم و عمل، علم و تعهد به منزله دو بال هستند که با هم مىتوانند به مراتب ترقى و تعالى برسند.»(46) «من بزرگترین پیروزى را آشتى بین دانشگاه و مدارس علمى [حوزههاى علمى] مىدانم. اگر ما هیچ پیروزى پیدا نکرده بودیم الّا همین معنا که بین دانشگاه و طبقه روحانى نزدیک کردیم و تفاهم حاصل شد ... و این دست خیانتى که سالهاى طولانى جدایى انداخته بود بین این دو طبقه قطع شد. و بحمد اللَّه، هم روحانى فهمید که دانشگاهى آنچه اجانب گفتهاند نبود و هم طبقه جوان و دانشگاهى فهمیدند که روحانى آن طور که براى اینها توصیف کرده بودند نبود. آنها مىخواستند که ملت را از هم جدا کنند و تمام هستى ملت را ببرند، و خود ملت [را] باز به هم ریزند- اختلاف با هم- از مصالحشان غافل باشند. شما ملت ایران ثابت کردید که با وحدت کلمه، یدِ اجانب، دست آنها را قطع کردید؛ دست این شاه ظالم، دست این محمد رضاى ظالم را که مىخواستتمام هستى ما را به باد فنا بدهد قطع کردید.(47)«چند صد سال کوشش شد تا قشر جوانهاى تحصیلکرده و دانشگاهى را از روحانیین جدا کنند و جدا کردند. آنها که نقشه بلعیدن ممالک شرق را کشیدهاند از قدرتهایى که مخالف با مسیر آنهاست خائفند. و این قدرتها را با هر نحوى که ممکن است منحرف مىکنند. آن دو قدرتى که مغز متفکر جامعه است دانشگاه است و روحانیین. آن دو قدرت را از هم جدا کردند، تا با نقشههاى شیطانى آنها را مقابل هم قرار دادند و استفادهها کردند. چنانچه بین همه اقشار، احزاب مختلفه و جبهههاى مختلف رقابتهاى مختلف ایجاد کردند که نگذارند یک جامعه واحد و توحیدى ایجاد بشود. مبادا جامعه توحیدى بتواند از مقاصد آنها جلو بگیرد. امروز که احساس کردند این مطلب را، عیناً مشاهده کردهاند که شکست آنها براى اجتماع اینها بوده- و براى این بود که وحدت کلمه پیدا کردند، و همه هم یک مسیر داشتند که آن مسیر اسلام بود- الآن هم در صددند که جامعه روحانیت را با شماها جدا کنند. این مقالهاى بود که این آقا خواند. اینها خیلى جوانهاى خوبى هستند، و از آن ور دنیا هم آمدهاند و اینجا هم مىخواهند خدمت بکنند، و آنجا هم که هستند مىخواهند خدمت بکنند، لکن تبلیغات موجب این شده است که یک همچو چیزى در یک همچو حالى ایشان بگویند و باز بین جامعه روحانیت و خودشان جدایى بیفتد، و آنهایى که مىخواهند مصالح ایران را از بین ببرند فرصت پیدا بکنند.»(48)«امروز وقت این نیست که شما یکوقت بگویید که فرصت طلبها آن روحانیونند. الآن در حبسهاى انقلابى ما عدهاى هستند از این معممین که در حبسند. عدهاى هستند که نمىتوانند سرشان را بالا بیاورند، در انزوا هستند. آن طور نیست که روحانیون بخواهند تحمیل بشوند به جامعه. شما زندگى روحانیون را امروز هم بروید تفتیش کنید، این مدرسههاى ما را تفتیش کنید، خانههاى روحانیون را- به استثناى بعضى- تفتیش کنید؛ ببینید که وضع این طور است که اینها مىخواهند که قدرت در دست بگیرند؟ اینها مىخواهند همه کارها دست خودشان باشد؟ یا روحانیون مىبینند آن چیزى که جامعه ما را به پیش راند و یک همچو قدرت عظیمى که احتمال اینکه بشود آن قدرت را از دست گرفت و سرکوب کرد آن با اسلام واقع شد. جوانهاى ما اسلام در نظرشان بود. ابداً به مرگ اعتنا نمىکردند. جوانهاى ما- من چه در نجف بودم و چه اینجا که آمدم و حالا هم همین طور است- مىآیند به من مىگویند که دعا کن من شهید بشوم. یک همچو تحول روحى از غیر اسلام نمىشود. روحانیون این را ادراک کردند که اسلام بود که توانست این قدرت را بشکند، و احکام اسلام است که مىتواند این جامعه ما را مستقل و حفظ کند و آزاد. از این جهت قانون باید اسلامى باشد و قانونشناس هم باید اسلامى باشد.»(49) «ما نمىخواهیم بگوییم که همه روحانیون ملائکة اللَّه هستند، لکن آن قشرى کهاسلام را مىتواند بفهمد چى هست، آن قشرى که همه زحمتش در اسلام بوده است، آن قشرى که عمرش را صرف کرده است در این اتاقهاى مرطوب کذا، با آن فشارهاى زمان رضا خان و زمان بعد از رضا خان، براى به دست آوردن احکام اسلام؛ آن طایفه بود. این طایفه را از دست ندهید آقا! این اشتباه را نکنید! من در نجف هم که بودم در یک منبر مفصل هم گِله کردم از روحانیون و هم گله کردم از شما. از آنها گله کردم به اینکه شما این قشر جوان را که مقدرات مملکت ما بعداً دست اینهاست از دست ندهید. گله کردم از این طایفه، این قشرى که قدرت دستشان هست. همه این جمعیتها که مىبینید الآن راه مىافتند، دنبال روحانیون راه مىافتند. شما اینها را اگر از دست بدهید این جوانها را از دست دادهاید. نمىتوانید کارى بکنید، قشر روشنفکر نمىتواند کار را انجام بدهد. هر چه هم بخواهد انجام بدهد کسى همراهش نیست. اینهایند که مىتوانند کار را انجام بدهند. روحانیون باید از قشر جوان روشنفکر قدردانى بکنند. و آن مسائلى که سابق بود که اینها یک مشت فُکُلى بىدین هستند- که سازمان امنیت مىآورد طرح مىکرد تا ما را از شما جدا کند- آن قشر هم یک مردم فرصت طلب دربارى هستند و انگلیسى هستند و اینها، اینها حرفهایى بود که ما را از شما جدا کردند. شما را از ما جدا کردند و خودشان استفادههایشان را کردند.اینکه ما از روحانى تجلیل مىکنیم این نه از باب این است که چون عمامه سرش است، من هم عمامه سرم است. خیر، این مسأله این نیست. ما از شما هم تجلیل مىکنیم. ما از دانشگاه هم تجلیل مىکنیم. امروز روز تجلیل است نه روز تضعیف. امروز روزى است که ما از شما تجلیل کنیم، شما از ما تجلیل کنید و هر دو از همه طبقات ملت. تا همه مجتمع بشویم و یک اساس را درست بکنیم.امروز دشمنها دنبال این معنا هستند که ماها را از هم متفرق کنند و خودشان هر استفادهاى مىخواهند بکنند. الآن گروههاى مختلفى که ابداً با هم مجتمع نبودند بخوانید روزنامهها را- با هم مجتمع شدهاند براى کاندیدا شدن. مع الأسف گروههاى ما دارند از هم جدا مىشوند. کاندیداهاى على حده دارند قرار مىدهند. و این اسباب ناراحتى است. همه باید مجتمع بشویم. کاندیداها یکى باشد. همه کاندیداى واحد باشد، تا اینکه بتوانید پیش ببرید، تا اینکه مملکتتان بتواند مستقل باشد.آقایان بدانید اینها مىخواهند مملکت شما را باز از استقلال بیندازند. باز مىخواهند دستهاى آنها را توى کار بیاورند، باز مىخواهند آن اختناقها را درست بکنند، براى اینکه اینها از آن اختناقها نفع بردهاند، از آن چیزهایى که مربوط به خارج بوده، اینها نفع بردهاند؛ اینها باز در کار هستند و مىخواهند این کار را بکنند.یکى از نقشههاى بزرگشان این است که ماها را از هم جدا بکنند. به شما بگویند اینها فرصت طلبند. شما الآن از آن سوىِ دنیا آمدهاید اینجا، الآن یک حکم کلى کردهاید، به اینکه روحانیین دارند چه مىکنند. خوب شما ببینید، بروید بگردید ببینید که اینهایى که کار را خراب مىکنند آیا روحانیون هستند، یا یک دستهاى از همینها هستند که مىخواهند خرابکارى بکنند و مىکنند و به گردن روحانیین مىگذارند. این را باید یکقدر تفتیش بکنید، ببینید واقعیت را، و عمده این معناست که جدا نکنند شما را از ما و ما را از شما.»(50) «اگر این جدایى پیش بیاید بدانید که پیروز نخواهیم شد. ما با اتحاد پیروز شدیم و اینجا آمدیم. اگر جدا بشویم از هم و آنها متحد بشوند ما به نیستى مىرویم، و اگر این دفعه این نهضت شکست بخورد تا آخر شکست خوردیم، دیگر امکان ندارد یک نهضت دیگرى پیدا بشود مثل این نهضت. تا آخر دیگر شکست خوردهایم. من امیدوارم که جوانهاى ما یک قدرى در امور تأمل کنند، یک قدرى آن حرارت جوانى که براى آنها هست، یک قدرى بشکنند. توجه بکنند عمق مسائل را. در این سالها چه گذشت بر ما، بر شما. علت اینکه این طور شدیم چى بوده؟ علت این بوده است که ما را از هم جدا کردند. شما یک دستهاى بودید ما یک دستهاى بودیم، کارگر یک دستهاى بود، کاسب یک دستهاى بوده. هر کسى جدا و على حده فکر مىکرد. این مثل قطرههاى باران که على حده باشند، از هیچ کدام هیچ کار نمىآید، اما این قطرهها وقتى با هم شدند سیل راه مىافتد، وقتى سیل راه افتاد مىشکند همه بنیانها را، مثل همین قطراتى که ماها بودیم؛ وقتى مجتمع شدیم یک سیل شد و این دیوار بزرگى که هیچ کس احتمال شکستش را نمىداد- بحمد اللَّه- شکستید. حفظ کنید این وحدت را، کوشش کنید در حفظ آن، توجه کنید، خوبها را تعریف بکنید. لازم نیست حالا یکدفعه بگویید روحانیون الآن مىخواهند چه بکنند. شما هم از روحانیون تعریف بکنید تا نکِشند دنبال خودشان ما را، و الّا کلاه ما پس معرکه است. خداوند به شما ان شاء اللَّه توفیق بدهد. تأیید کند شما را، همه را، جوانهاى ما را حفظ کند در خارج، در داخل، و همه براى این ملت زحمت بکشند و گول تبلیغات را نخورند.»(51)
هشتم: وحدت اسلامی
«وَ أَطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ریحُکُمْ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرینَ»(52)و (فرمان) خدا و پیامبرش را اطاعت نمایید! و نزاع (و کشمکش) نکنید، تا سست نشوید، و قدرت (و شوکت) شما از میان نرود! و صبر و استقامت کنید که خداوند با استقامت کنندگان است!اختلاف و تفرقه یکی از مهم ترین ابزارهای دشمنان اسلام برای پیشبرد اهداف خود در ممالک اسلامی بوه وهست. امام بزگوار همیشه این خطر را به مسلمین گوشزد می کردند تا مبادا دشمنان اسلام بتواند از این شکاف بزرگ در بین مسلمین رخنه کنند وآنها را به جان هم بیندازند و خواسته های استعمار ی خود را به پیش ببرند. جفای بزرگی است اگر اندیشه ی پویای امام خمینی(ره) را محدود به ایران و شیعه کنیم. امروز اندیشه حکومت اسلامی امام بزگوار که اساس آن اصل مترقی امامت است که باعث می شود جامعه توسط افراد صالح اداره شود، تمام ممالک اسلامی را در بر گرفته و ملت های مسلمان را بیدار کرده است. اگر براداران اهل تسنن تا دیروز بر این باور بوده اند که هر حاکمی ولو جائر وظالم می تواند بر مقدرات آنها حکومت کند، امروز این فکر غلط به برکت نهضت بزگ امام خمینی (ره) تقریباً از ساحت اندیشه آنان پاک شده است وبه دنبال حاکمی هستند که پایبند به اصول اسلام باشد وبتواند در برابر استعمارگران شرق وغرب از منافع مسلمین دفاع کند. تردیدی نیست این بیداری اسلامی در سایه اندیشه حکومت اسلامی امام خمینی (ره) شکل گرفته است. اگر امروز مسلمانان نتوانند وحدت خو را که منادی آن امام بزگوار بودند حفظ کنند، کفار در رأس آنان آمریکا جنایتکار دوباره بر ممالک اسلامی مسلط می شود و نه تنها شیعه وسنی را، بلکه همه ی مسلمانان را اسیر خود می کند. شایسته است امروز که ملت های مسلمان بیدار شده اند و هویت اصلی خود که همان حکومت اسلامی بر اساس عدل است جستجو می کنند بیش از پیش وحدت خود را حفظ کنند تا دشمنان اسلام نتوانند بااستفاده از فرقه گرایی مسلمین میان آنان جدایی بیندازند. بدون شک علمای اسلام درایجاد الفت و وحدت بین مسلمین نقش اساسی دارد. این موضوع مهم در کلام امام به خوبی روشن است. «اگر علماى اسلام احساس مسئولیت نکنند و بپا نخیزند، اگر اسلام واقعى که عامل وحدت و تحرک کلیه فِرَق مسلمین در مقابل بیگانگان است، و ضامن سیادت و استقلال ملل مسلمان و کشورهاى اسلامى مىباشد، به دست عوامل و ایادى اجانب همین طور در زیر پرده سیاه استعمارى پوشیده بماند و آتش اختلاف و تشتت در میان مسلمین افروخته گردد، روزهاى سیاهتر و نکبتبارترى براى جامعه اسلامى در پیش است، و خطر ویران کنندهاى متوجه اساس اسلام و احکام قرآن مىباشد.»(53)«ما همه موظفیم که روابط داشته باشیم؛ بین ما و خارج، بین جناحهاى داخل و جناحهاى خارجى، بین علماى اسلام با سایر علما، عُظَماى مراکز با سایر علماى بلاد، بین علماى اسلام با احزاب. روزى نیست که حزبْ على حده باشد و عالِمْ على حده. حزبْ خودش، هیچ کار ازش نمىآید؛ عالم هم احتیاج دارد که احزاب باشند در کار. این دو طایفه هستند که مسلمین را باید با هم، مسلمین ایران را باید با هم جوش بدهند و همه با هم روابط داشته باشند و با صاحب منصبان هم باید روابط داشته باشند. ایجاد روابط باید باشد با صاحبمنصبهایى که شرافتشان از دست نرفته و شریف هستند. زیاد است باز بین اینها؛ زیاد است که خون دل مىخورند بیچارهها از این گرفتارى؛ با آنها هم باید روابط داشته باشند تا یک روزى که بشود قیام بشود و با قیام این آدمْ نباشد، ان شاء اللَّه حکومت اسلامى باشد، ان شاء اللَّه احکام اسلام جریان پیدا کند.»(54)«قرآن کریم فرموده است:« وَ اعتَصِمُوا بِحَبلِ اللَّهِ جَمِیعاً و لَا تَفَرَّقُوا» (55)این یک دستور است. دستور الزامى است، امر است؛ مشتمل بر یک امر است و یک نهى: مجتمع باشید با هم، به اسلام تمسک بکنید، همه با هم به اسلام تمسک بکنید، تفرقه بینتان نباشد. این طور نباشد که ملتها، آنهایى که ناظر ما هستند، آنهایى که دشمن ما هستند و نظارت بر ما مىکنند، بگویند که در هر شهرى آن شلوغکار عبارت از معممین آن است! این براى ما سرشکستگى دارد- عرض بکنم- خلافِ ما براى امام زمان سرشکستگى دارد.»(56)مسئله اتحاد بین همه برادرهاى مسلم یک مسأله اسلامى است که خداى تبارک و تعالى مأمور کرده همه را به اینکه با هم باشید و تفرقه نداشته باشید و سرّش هم واضح است؛ براى اینکه آنهایى که مىخواهند از این کشورهاى اسلامى استفاده کنند بهترین راه برایشان این است که بین برادرها اختلاف بیندازند. خوب، یک راه این است که بین برادرهاى اهل سنت و تشیع اختلاف بیندازند. این رویش خیلى کار شده است، به طورى که حالا که در ایران بحمد اللَّه خیلى با هم مجتمع شدهاند و اتحاد پیدا کردهاند، باز در خارج نمىگذارند این کار درست بشود. در خارج باز آنهایى که عمال قدرتهاى بزرگ هستند و مىخواهند نشود این مسأله، هى مسائل پیش مىآورند.(57)من هشدار مىدهم به بعض اشخاصى که در صدد مفسده هستند که ما آنها را مىشناسیم؛ لکن مىخواهیم که خودشان به اسلام توجه کنند؛ خودشان به اسم اینکه ما حقوق خودمان را مىخواهیم به اسلام خیانت نکنند. حقوق همه افراد، چه برادرهاىاهل سنت و چه برادرهاى اهل تشیع و چه آنهایى که اقلیت مذهبى رسمى دارند، حقوق آنها همه هم در قانون اساسى ملحوظ شده است و هم اسلام براى همه آنها حقوق قائل است و با عدل اسلامى رفتار مىکند. این قدر، درصدد نباشید که بذر فتنه را بیفشانید و با اجتماعات خودتان فتنهانگیزى کنید. توجه به اسلام داشته باشید، توجه به دیانت اسلامى و قرآن کریم داشته باشید. با سلطه خارجى همه چیز شما از بین خواهد رفت و این ایجاد اختلاف- خداى نخواسته- موجب سلطه خارجى خواهد شد. دشمنان اسلام، دشمنان قرآن کریم، در کمیناند. آنهایى که اسلام را نمىتوانند ببینند و آنهایى که از اسلام سیلى خوردهاند در کمیناند. اگر شماها در داخل به اسم تشیع و تسنن بخواهید- خداى نخواسته- اختلاف ایجاد کنید، تکلیف براى ما پیدا خواهد شد و آنهایى که مفسده جو هستند و مىخواهند با مفسدهجویى بین برادرها اختلاف بیندازند آنها را ما مىشناسیم و ممکن است- خداى نخواسته- معرفى کنیم به برادران اهل سنت و به برادران اهل تشیع و به همه ملت. مقتضى این است که در یک همچو زمانى که ما در جنگ هستیم و قدرتهاى بزرگ پشت سر دشمنهاى خارجى ما هستند و صدام با تمام قوا کوشش مىکند که این جمهورى را به هم بزند، آن هم به اسم اسلام این کار را دارد انجام مىدهد و بر خلاف اسلام عمل مىکند، در یک همچو موقعى مبادا برادران ما بازى بخورند از اشخاص مفسده جو که گاهى در کردستان و گاهى در کرمانشاه و گاهى در تهران اشتغال به افساد دارند. ما به آنها هشدار مىدهیم که توجه به اسلام بکنند؛ توجه به مصالح مسلمین بکنند؛ توجه به توطئههاى خارجى بکنند و دامن به اختلاف نزنند، که دامنزدن به اختلاف امروز یک معصیت نابخشودنى است و چنانچه- خداى نخواسته- تکلیفى پیدا بشود، ممکن است که به ضرر آنها تمام بشود. من مایلم که در جوّ برادرى در جوّ همزیستى مسالمتآمیز، در جوّ آرام، ما بتوانیم این کشور را به ساحل نجات برسانیم.(58) الآن اجتماعاتى هست که به اسم شیعه و سنى بنا بر ایجاد اختلاف دارند؛ همان طورى که وابستگان به قدرت بزرگ امریکا در طائف این مسأله را طرح کردند و براى خدمتگزارى به امریکا که دنبالش خدمتگزارى به شوروى هم است، نقشه اختلاف بین برادران را ریختند و دنبال او در کشور خودمان هم، اشخاصى دارند همان نقشه را پیاده مىکنند؛ غافل از آنکه اگر- خداى نخواسته- این قدرتهاى بزرگ در ایران برگردند، نه اسلامى و نه اهل سنتى و نه اهل تشیعى باقى مىگذارد. اگر اینها این دفعه- خداى نخواسته- برگردند، براى اینکه از این برادران سنى و شیعه صدمه دیدند و از اجتماعات آنها نفعهاى خودشان را و چپاولگریهاى خودشان را از دست دادهاند، این دفعه بدانید که- خداى نخواسته- اگر آنها برگردند، اساس اسلام را که منشأ اجتماع شما برادران بود، از بین خواهند برد. برادران بیدار باشند و کسانى که درصدد این هستند که بین برادران شیعى و سنى اختلاف بیندازند، اگر وابسته به امریکا یا شوروى هستند، آنها نصیحت را معلوم نیست بپذیرند و اما اگر وابسته به آنها نیستند و براى اسلام و براى کشور اسلامى خودشان و براى مسلمین مىخواهند کارى بکنند، راه ایجاد اختلاف نیست. راه، این است که تمام گروهها، را با هم آشتى بدهند و این اجتماعى که بحمد اللَّه در ایران پیدا شده است و این وحدت کلمهاى که بین همه قشرهاى کشور پیدا شده است، کوشش کنند که محفوظ باشد.رسیدن به مقاصد عالیه اسلامى در سایه وحدت و آرامش. ما در سایه آرامش و وحدت مىتوانیم این کشور را به مقاصد عالیه اسلامى برسانیم و این مستضعفین را از آن ظلمهایى که در طول تاریخ به آنها شده است، نجات دهیم. اگر آرامش نباشد، کشاورزى نخواهد بود و اگر آرامش نباشد، صنعت راه نخواهد افتاد. اگر آرامش نباشد، اصلاحاتى که باید بشود و براى مستضعفین عمل بشود، نخواهد شد. شما مىبینید که در کردستان و در خوزستان که آشوب بپا کردند- و بعضى از آنها هم که آشوب را بپا کردند با اسم اسلام بود- تا کنون دولت نتوانسته است در آنجاها یک عمل چشمگیر مثبتى ایجاد کند؛ براى اینکه محیط ناآرام فرصت نمىدهد که کسانى که بخواهند خدمت کنند، درست بتوانند خدمت کنند. چطور ممکن است که کشاورزى در یک محیطى که خرمنها را اشخاص فاسد آتش مىزنند، به نتیجه برسد؟ و چطور ممکن است صنعت در یک محیطى که کارگران را به اعتصاب و اشتغال به کارهاى غیر انسانى وادار مىکنند، تأثیر داشته باشد و نتیجه بدهد؟برادران من، برادران اهل سنت، برادران اهل تشیع، همه توجه داشته باشید که ریشههاى فسادى که شماها را در تحت فشار ظلم و زیر چکمههاى دژخیمان خودشان خرد کردند در طول تاریخ و الآن از بین شما بحمد اللَّه رفتهاند و مىروند، اینها در صددند که با اسمهاى مختلف شما را به جان هم بیندازند و نتیجه بگیرند.(59) در خاتمه تأکید مىکنم که اسلام تنها پناهگاه همه ماست؛ و در زیر پرچم پر افتخار آن؛ همه گروهها به حقوق خود مىرسند. عوامل اجانب که منافع خود و اربابانشان را در خطر مىبینند، براى تحریک برادران اهل سنت و دامنزدن به برادرکشى، قضیه شیعه و سنى را طرح نموده و مىخواهند با شیطنت بین برادران اختلاف ایجاد کنند. در جمهورى اسلامى همه برادران سنى و شیعه در کنار هم و با هم برادر و در حقوق مساوى هستند. هر کس خلاف این را تبلیغ کرد، دشمن اسلام و ایران است و برادران کُرد باید این تبلیغات غیر اسلامى را در نطفه خفه کنند. از خداوند تعالى وحدت کلمه مسلمین و نابودى منافقین را خواهانم. (60)
نهم: توجه به امر قضاوت در حوزه
«إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ کانَ سَمیعاً بَصیراً»(61)خداوند به شما فرمان مىدهد که امانتها را به صاحبانش بدهید! و هنگامى که میان مردم داورى مىکنید، به عدالت داورى کنید!خداوند، اندرزهاى خوبى به شما مىدهد! خداوند، شنوا و بیناست. قضاوت رابطه مستقیم با اجرای عدالت دارد. اگر به هر دلیلی روحانیت از این مسئولیت مهم که فقط شأن روحانیت است شانه خالی کنند به خصوص در دوره برپایی حکومت اسلامی، مردم از اجرای عدالت نا امید می شوند وباعث می شود افرادی که شایستگی منصب قضاوت را ندارند بر منصب قضا بنشیند ومقدارات کشور را بر اساس قضاوت های ناعادلانه اداره کنند. حال که حکومت اسلامی بر اساس اندیشه ولایت فقیه برپا شده است بر روحانیت عزیز است که حکومت را در این امر مهم یاری کنند و قضاوت را برا اساس فقه پویای جعفری (صلوات الله علیه) به پیش ببرند و عرصه را خالی نکنند. حوزه علمیه باید به تربیت قضات لایق وبصیر بپردازد وبرای این امر برنامه ریزی کنند و مدارس تخصصی قضاوت را پایه گذاری کنند. اساساً قضاوت بدون اجتهاد غیر ممکن است و این مسؤلیت بزرگ برای همیشه به عهده ی روحانیت است.جای بسی تآسف است که از میان 8 هزار و 213 نفر قاضی در کشور تنها 1550 نفر روحانی هستند که در حدود 19 درصد از جمعیت قضات خواهند بود و تعداد 6 هزار و 663 نفر از قضات نیز غیر روحانی هستند یعنی کمتر از یک چهارم قضات کشور روحانی هستند.(62) «من مىخواهم به قشر روحانیون یک کلمه عرض بکنم که قضیه قضاوتْ، محوّل به آنها به حسب شرع هست. من به آن آقایانى که نشستهاند و به قضاوتى که در ایران مىشود اشکال مىکنند یک عرض دارم و یک عرض هم به قضاتى که در سرتاسر کشور هر جا هستند. عرض من به قضات این است که توجه کنند به اینکه اگر با کوشش آنها مسئله قضاوت حل نشود، تا آخر، قضیه قضاوت به زمین خواهد ماند. کوشش کنند که اولًا علما و اشخاص دانشمند را معرفى کنند و ثانیاً آنها که متصدى امور قضایى هستند، توجه کنند به اینکه مسئله بسیار مشکل و مهمى و پر مسئولیتى بر عهده آنهاست. حتى مسئولیت قضیه قضا از همه مسئولیتهایى که در یک کشور هست بالاتر است؛ براى اینکه قاضیان، متصدى امورى هستند که جان مردم، مال مردم، نوامیس مردم، در گرو کارهاى آنها و قضاوت آنهاست. و القَاضِى عَلى شَفِیرِ جَهَنَّم. «1» باید توجه کنند که- خداى نخواسته- جانى به واسطه فتواى آنها و یا قضاوت آنها بدون مجوز شرعى از بین نرود، مالى از بین نرود، حیثیتى، آبرویى از بین نرود که بسیار اهمیت دارد این مطلب و امروز اهمیتش بیشتر از سابق است. سابق قضیه این نبود که اگر قاضى تخلف مىکرد، اصل اسلام را مشوّه کند.امروز قلمهایى هست که چنانچه یک قاضى یا چند قاضى و لو اشتباهاً یک کارى انجام بدهد، یا- خداى نخواسته- عمداً انجام بدهد، این را پاى روحانیت حساب مىکنند وپاى جمهورى اسلامى حساب مىکنند و بالاخره پاى اسلام حساب مىکنند و لهذا، قاضى امروز مسئول حیثیت اسلام است؛ مسئول حیثیت جمهورى اسلام است و مثل قضاتِ در طول تاریخ نیست که فقط مسئول باشد نسبت به آن قضاوتى که در مورد شخصى مىکرد. امروز قضاوت علاوه بر آن بعدى که همیشه داشته است، یک بعد خاصى دارد و آن بعد خاص آن چیزى است که بر مىخورد به حیثیت اسلام. اگر چند قاضى در چند محل اشتباه بکنند، یا بعضى از آنها مثلًا- خداى نخواسته- عمداً یک کارى را انجام بدهند، این اسباب این مىشود که قلمهایى که مىخواهند این جمهورى اسلامى را از بین ببرند یکى را چند و چند را صدها جلوه مىدهند و با قلمهاى خودشان به اصل جمهورى اسلامى و به اسلام حمله مىکنند. بنا بر این، اگر سابق شغل قضا یک شغل در عین حال بسیار مهم و پر مسئولیتى بود، امروز مسئولیت او بسیار زیادتر است؛ باید بگوییم صد چندان است. این یک [مطلبى] است که به متصدیان قضا، چه در حال و چه بعدها که تصدى مىکنند، عرض کردم و یک عرضى هم دارم به اینهایى که کنار نشستهاند، توى حجرهها نشستهاند، توى خانهها نشستهاند و وارد صحنهها نیستند، لکن اشکال مىکنند، یک عرضى به علمایى است که در این مسائل اشکال مىکنند، مصاحبه مىکنند، چیز مىنویسند؛ اشکال امر آسانى است، انسان مىتواند یک جایى بنشیند و فکر خودش را جمع بکند و اشکال بکند، آنچه مشکل است حل اشکال است. ما امروز چند هزار قاضى در این کشور لازم داریم، قاضىاى که قاضى شرع باشد. این آقایان باید یکى از چند امر را قبول بکنند؛ یا قبول بکنند که اصل قضا را در این جمهورى اسلامى حذف بکنند، اصلًا قضاوت هیچ نباشد، هرج و مرج باشد، هر کس مال هر کس را برد و ناموس هر کس را تجاوز کرد و هر کس را کشت یک محل رسیدگى نباشد، این یک فرض است. فرض دوم اینکه نه، باشد، اما مثل سابق باشد؛ مثل زمان رژیم پهلوى باشد؛ یعنى، قاضى لازم نیست مسلمان باشد.از قرارى که به من گفتند، در این قاضیها کمونیست هم بوده، در این قاضیها مبتلاى به مشروبات هم بوده. این علماى اعلام یا این را قبول کنند که نه، لازم نیست که قاضى معمم و ملا باشد و اهل علم باشد، به همان ترتیب سابق باشد و قضاوت به دست همان اشخاصى که سابق بودند باشد، این هم یک فرض است. فرض دیگر این است که نه، باید قاضى به دست همین طبقهاى که شرع معین کرده است باشد. آقایان مىدانند که حوزههاى علمیه در ایران و در خارج، از باب اینکه قضاوت از آنها بکلى سلب شده بود، مهیا نبودند براى اینکه قاضى تربیت کنند و ما امروز چند هزار قاضى لازم داریم و کمبود داریم. آقایان به جاى اینکه بنشینند و بگویند بچه طلبهها دارند قضاوت مىکنند، خودشان هم بیایند قضاوت کنند، کى جلویشان را مىگیرد؟ معرفى کنند هر عالمى در هر استانى که هست، علمایى که لایقاند، براى قضاوت و حاضرند براى قضاوت، معرفى کنند، شوراى قضا قبول مىکند. آن آقایى که مىفرماید که این قضاوت قضاوت شرعى نیست، خوب، ایشان خودشان بیایند در رأس قضاوت قرار بگیرند و در هر جایى که هستند معرفى کنند اشخاصى را که لیاقت براى قضاوت دارند، تا آنها را قاضى قرار بدهند»(63)«علما باید کمک کنند به این جمهورى اسلامى، کنار ننشینند. کنار نشستن مثل کنار نشستن صدر مشروطیت است، و حالا بدتر از آن وقت است. کنار ننشینند و بگویند که قضاوت کذا و کذاست. خوب قضاوت به عهده شماهاست. اسلام قضاوت را به عهده فقها گذاشته است. شما کنار مىنشینید و مىگویید که چرا قضاوت خوب نمىشود؟! قضاوت خود به خود خوب بشود؟ قضاوت با کوشش شما باید خوب بشود. در هر حوزهاى، علماى آن حوزه قاضى درست کنند. یک کشور سى و چند میلیونى، چند، چندین هزار قاضى لازم دارد. و ما از باب اینکه قضاوت به عهدهمان هیچ وقت نبوده است، دنبال این نبودهایم که مسائل قضا را بحث کنیم، مسائل قضا را یاد بگیریم. و الآن ما براى قضاوت احتیاج داریم، دنبال قاضى دارند مىگردند. آقایان که مىتوانند قاضى بشوند، مىتوانند کمک کنند به قضاوت، تربیت کنند قضات را. کنار مىنشینند و اشکال مىکنند. اشکال آسان است، حلش مشکل است. خوب بعد از آنکه ما افراد کم داریم، کمبودى از حیث قضاوت- خصوصاً- در این مملکت کمبودى دارد، آقایان مکلف نیستند که تربیت کنند قضات را؟ حوزههاى علمیه موظف نیستند که حالا که قضاوت مىخواهد به طور مشروع عمل بشود، قاضىاش هم باید قاضى شرعى باشد، این مىشود به اینکه همه کنار بنشینند و هى اشکال کنند؟ اول اشکال به خود آقایانى است که کنارمىنشینند. خود آقایان وارد بشوند در میدان.آقا اسلام امروز آمده است در اینجا و مىخواهد پیاده بشود و فریاد مىزند که نصرت کنید! نصرت این است که قاضى لازم داریم. حوزههاى علمیه باید قاضى تهیه کند براى دادگاهها. ما بسیار قاضى لازم داریم، باید تهیه بکنند. و اگر- خداى نخواسته- اینهایى که در شغل قضاوت خواستند، الآن یکوقت اعمال غرضى بکنند، انحرافى داشته باشند، علاوه بر آنکه پیش خداى تبارک و تعالى مسئول هستند، پیش ملت هم مسئول هستند، پیش مردم هم مسئول هستند و دولت هم تعقیب خواهد کرد از آنها. ما باید قاضى تحویل جامعه بدهیم، یعنى، حوزههاى علمیه باید قاضى تهیه کنند، فقهایى که از قضاوت، توجه به قضاوت دارند و در قضاوت رأى دارند، آنها را باید تربیت کنند و آنها هم دیگران را تربیت کنند تا اینکه ان شاء اللَّه، قضیه قضاوت حل بشود. کار بسیار مشکلى است، لکن باید بشود. البته کار مشکل است، لکن باید بشود و این «باید» هم به عهده علماى بلاد و علماى حوزههاست، بالخصوص.»(64) «قضاوت یک امرى است که به حسب حکم الهى حق روحانیون است، و تا زمانى که رژیم سابق بود همان طورى که همه را از حقوق خودشان محروم کرده بود این حق الهى هم که براى آنها در عین حالى که رنج دارد، لکن حقش بود، باید به آن قیام کنند، نمىتوانند تخلف کنند.»(65) و من از حوزههاى علمیه و از علماى اعلامى که در بلاد هستند و از فضلایى که در حوزهها هستند، از آنها مىخواهم که در این امور، در امور قضایى و در امور دادگسترى به این کشور کمک کنند. و حوزهها مىتوانند در عین حالى که حوزه بقایش هست و باید باشد، مىتوانند عده به مقدارى که احتیاج هست به قضاى، تحویل بدهند قاضى را، تربیت کنند قاضى را. این یک امر مهمى است براى اسلام و براى مسلمین. اعراض مردم دست قضات است؛ باید آنها را، هم تعلیم کنند و هم تربیت کنند تا بیایند و خدمت کنند به این کشور. و تمام اشخاصى که هستند و هستیم و هستید شما، تمام ما مسئول هستیم.»(66) «و اما گرفتاریهایى که ما الآن داریم و باید دنبالش برویم یکى مسئله قضاوت است. این را من سابق هم عرض کردم و دیروز یک نفر از شوراى قضایى آمد پیش من و گفت ما امروز در عین حالى که بسیار کار کردیم و بسیار خوب شده است اوضاع قضا، مع ذلک کمبود داریم از حیث قاضى. ایشان گفتند که ما الآن 120 نفر قاضى معمم لازم داریم، روحانى لازم داریم. و من قبلًا هم عرض کرده بودم که ما دست احتیاج را به این حوزهها دراز مىکنیم، حوزههاى بزرگ مثل حوزه قم- قم خیلى کار کرده است در این امر- مثل حوزه اصفهان، مثل حوزه مشهد، آذربایجان. آقا! مسئله قضا یک چیزى است که به عهده شماست، مسئله قضا یک مسئلهاى است که به عهده اهل علم است، اینها مسئول هستند پیش خدا و نمىشود که انسان بنشیند نگاه کند و قضاوت به وضعى باشد که نتوانند، شوراى قضایى نتواند در هر جا یک قاضى متوسط بفرستد.البته آن قَضایى که اسلام فرموده است و آن شرایطى که اسلام فرموده است باید بتدریج دنبالش برویم. باید حوزهها دنبال این مطلب بروند که قاضى به آن نحوى که شارع مقدس مقرر فرموده است پیدا بکنند. لکن امروز که ما دستمان از آن مرتبه بالا کوتاه است نباید بنشینیم تا اینکه قضاوت به حال سابق باقى بماند. باید ما کوشش کنیم و آن قدرى که مىتوانیم حوزهها باید کوشش کنند و افرادى که الآن در حوزهها هست و صلاحیت دارند از براى این کار و در حوزهها هم مدرس مثلًا نیستند، مشغول کارهاى تدریسى و امور این طورى نیستند اینها، خوب اشخاص زیادى هستند که مىتوانند بروند؛ از حوزه اصفهان مىتواند یک عده کثیرى را، از مشهد مىشود، از تبریز مىشود، از اینجاها مىشود، از حتى دهات هم ما داریم افرادى را، که این کارى است که باید انجام بگیرد. ما هى بنشینیم که کى براى ما انجام بدهد، کى قوّه قضائیه را اداره کند، غیر از حوزههاى علمیه، کى قدرت این مطلب را دارد؟ البته، هم باید به فکر آتیه باشند و درست کردن یک قاضیهاى صالح بزرگ، و هم الآن که ما گرفتار هستیم و بخواهیم معطل بماند قضا، بخواهد معطل بماند اصلش رسیدگى به گرفتاریهاى مردم، امروز با اجازه فقها، خوب، یک عدهاى باید متصدى این امر بشوند که مىدانند به طور- فرض کنید- تقلیدى هم حتى کار را انجام بدهند و این یک تکلیفى است از براى همه ما.»(67) «حوزهها و علما باید همت کنند که درس قضا بگویند و قضات را از فنونى که در سابق، مانند زمان حضرت امیر- علیه السلام استفاده مىشد آگاه کنند؛ که مسأله قضاوت تنها یک مسأله علمى نیست، بلکه یک مسأله فنى هم هست؛ که گاهى از همین طریق قاضى به «اطمینان» مىرسد، که در باب قضا حجت است.»(68) «نکته آخرى که توجه به آن لازم است اینکه روحانیون و علما و طلاب باید کارهاى قضایى و اجرایى را براى خود یک امر مقدس و یک ارزش الهى بدانند و براى خود شخصیت و امتیازى قائل بشوند که در حوزه ننشستهاند بلکه براى اجراى حکم خدا راحتى حوزه را رها کرده و مشغول به کارهاى حکومت اسلامى شدهاند. اگر طلبهاى منصب امامت جمعه و ارشاد مردم یا قضاوت در امور مسلمین را خالى ببیند و قدرت اداره هم در او باشد و فقط به بهانه درس و بحث مسئولیت نپذیرد و یا دلش را فقط به هواى اجتهاد و درس خوش کند، در پیشگاه خداوند بزرگ یقیناً مؤاخذه مىشود و هر گز عذر او موجه نیست، ما اگر امروز به نظام خدمت نکنیم و استقبال بىسابقه مردم از روحانیت را نادیده بگیریم، هر گز فرصت و شرایط بهتر از این را نخواهیم داشت.»(69)
دهم: لزوم ساده زیستی روحانیت
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله) : « من ازداد علما و لم تزدد فی الدّنیا زهدا لم یزدد من اللَّه إلّا بعدا.»(70)هر کس علمش فزون شود ولی بی رغبتی وی به دنیا فزون نشود دوری ا ش از خدا بیشتر می شود. آنچه باعث می شود توده ی مردم نبست به دین پایبند باشند، پایبندی مروجان دین به ساده زیستی است. اگر در صدر اسلام مردم گروه گروه به اسلام گرویدند در کنار دعوت به حق و نرفتن زیر بار طاغوتیان بدون شک ساده زیستی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) یکی از دلایل مهم آن بود. زندگی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و امیرالمومنین و ائمه اطهار صلوات الله علیهم اجمعین پر است از زهد وساده زیستی و عدم توجه به دنیا. سیری در تاریخ زندگی علمای شیعه نشان می دهد که نفوذ و تأثیر علمای شیعه در میان توده ی مردم و حاکمیت علماء بر دل ها ریشه در زهد و ساده زیستی آن ها داشته است. حتی مسیحیت امروز برای جذب مردم به سوی خود از زهد حضرت عیسی(علیه السلام) دم می زند. اگر روحانیت از توجه به آخرت دم می زند که یک اصل قرآنی است «وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ»(71)و« وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقى»(72)اما خود به آن عمل نکند نمی توان از مردم توقع داشت که به دنیای مادی پشت پا بزنند. امام خمینی (ره) در تمام دوران زندگی خود حتی زمانی که حکومت تشکیل داد ورهبری جامعه را به دست گرفت هرگز از این سیره انبیاء عدول نکرد و زندگی ساده او تمام جهانیان را به شگفتی واداشت. بدون شک یکی از عوامل پیروزی امام بزرگوار در مقابل طاغوت زهد وساده زیستی اوبود. بر همین اساس همیشه به روحانیت سفارش می کرد که مبادا این گوهر گرانبها را گم کنند و خودر ادر معرض دنیا ومادیات آن قرار دهند. «و یکى از امور مهم هم این است که روحانیون باید ساده زندگى کنند. آن چیزى که روحانیت را پیش برده تا حالا و حفظ کرده است، این است که ساده زندگى کردند. آنهایى که منشأ آثار بزرگ بودند، در زندگى ساده زندگى کردند. آنهایى که در بین مردم موجّه بودند که حرف آنها را مىشنیدند، آنهایى ساده زندگى کردند. شاید آقایان کمىشان یادشان باشد، در آن وقتى که ما اوایلى که آمدیم قم، که در آن جا چه اشخاصى بودند، شخص اول قم در جهت زهد و تقوا و اینها مرحوم آشیخ ابو القاسم قمى، مرحوم آشیخ مهدى و عده دیگرى، و شخص نافذ آن جا و متقى، مرحوم آمیرزا سید محمد برقعى و مرحوم آمیرزا محمد ارباب؛ همه اینها را من منزلهایشان رفتم. آن که ریاست صورى مردم را داشت و ریاست معنوى هم داشت، با آن که زاهد بود، در زندگى مشابه بودند. مرحوم آشیخ ابو القاسم؛ من گمان ندارم هیچ طلبهاى مثل او بود، زندگىاش یک زندگىاى بود که مثل سایر طلبهها، اگر کمتر نبود، بهتر نبود، کمتر هم بود. مرحوم آمیرزا محمد ارباب که من رفتم مکرر منزلشان، یک منزلى داشت دوسه تا اتاق داشت خیلى ساده، بسیار ساده. مرحوم آشیخ مهدى همین طور، سایرین هم همین طور، عده هم زیاد بودند آن وقت. وقتى انسان در آن محیط واقع مىشد که اینها را مىدید، همین دیدن اینها براى انسان یک درسى بود، وضع زندگى آنها براى انسان،یک وضعى بود، درس بود براى انسان، عبرت بود. هر چه بروید سراغ اینکه یک قدم بردارید براى اینکه خانهتان بهتر باشد، از معنویتتان به همین مقدار، از ارزشتان به همین مقدار کاسته مىشود. ارزش انسان به خانه نیست، به باغ نیست، به اتومبیل نیست.اگر ارزش انسان به اینها بود، انبیا باید همین کار را بکنند. انبیا سیرهشان را دیدید چه جور بوده. ارزش انسان به این نیست که انسان یک هیاهو داشته باشد، یک اتومبیل کذا داشته باشد، یک رفت و آمد زیاد داشته باشد. ارزش روحانیت به این نیست که یک بساطى داشته باشد و یک دفترى و یک دستکى داشته باشد. فکر کنید ارزش انسان را به دست بیاورید، ارزش روحانیت را از دست ندهید. در کیفیتِ تحصیلِ علوم هم هر چه بروید سراغ تجملات- و ان شاء اللَّه نمىروید- از علومتان کاسته مىشود. آنهایى که این کتابهاى قطور را نوشتند و پر ارزش را، زندگىشان یک زندگى طلبگى بوده، مثل شیخ انصارى و مثل امثال اینها؛ یک زندگى طلبگى بوده. آنها توانستند اسلام را در همه جهات حفظ کنند و فقه را به پیش ببرند و مسائل دینى را افزایش بدهند- یعنى فروع را- و آن کتابهاى ارزشمند را عرضه کنند به مردم. براى اینکه، آنها ارزش را به این نمىدانستند که من خانهام باید چه جور باشد، حالا سه تا اتاق داریم کم است، چهار تا. شما خیال مىکنید که اگر ده تا اتاق هم باشد کافى براى شما هست؟ »(73)بحمد اللَّه امروز وارد مسائل سیاسى شدن دیگر عیبى ندارد، ولى باید توجه کنید که همه متوجه شما هستند، لذا زىّ اهل علم خودتان را حفظ کنید. درست مانند علماى گذشته ساده زندگى کنید. در گذشته چه طلبه و چه عالم بزرگ شهر زندگیشان از سطح معمولى مردم پایینتر بود و یا مثل آنها بود. امروز سعى کنید زندگیتان از زى آخوندى تغییر نکند. اگر روزى از نظر زندگى از مردم عادى بالاتر رفتید بدانید که دیر یا زود مطرود مىشوید؛ براى اینکه مردم مىگویند ببینید آن وقت نداشتند که مثل مردم زندگى مىکردند، امروز که دارند و دستشان مىرسد از مردم فاصله گرفتند. باید وضع مثل سابق باشد، باید طورى زندگى کنیم که نگویند طاغوتى هستیم.»(74) «از اهم مسائلى که باید تذکر بدهم، مسئلهاى است که به همه روحانیت و دستاندرکاران کشور مربوط مىشود، و همیشه نگران آن هستم که مبادا این مردمى که همه چیزشان را فدا کردند و به اسلام خدمت نموده و به ما منّت گذاشتند، به واسطه اعمال ما از ما نگران بشوند، زیرا آن چیزى که مردم از ما توقع داشته و دارند و به واسطه آن دنبال ما و شما آمدهاند و اسلام را ترویج نموده و جمهورى اسلامى را بپا کردند و طاغوت را از میان بردند، کیفیت زندگى اهل علم است. اگر خداى نخواسته، مردم ببینند که آقایان وضع خودشان را تغییر دادهاند، عمارت درست کردهاند و رفت و آمدهایشان مناسب شأن روحانیت نیست، و آن چیزى را که نسبت به روحانیت در دلشان بوده است از دست بدهند، از دست دادن آن همان و از بین رفتن اسلام و جمهورى اسلامى همان. البته من این نکته را عرض کنم، یک دستهاى که در معرض خطر هستند باید خودشان را حفظ کنند، ولى همینها هم باید مواظب باشند که زاید بر میزان نباشد. شما گمان نکنید که اگر با چندین اتومبیل بیرون بیایید وجههتان پیش مردم بزرگ مىشود، آن چیزى که مردم به آن توجه دارند و موافق مذاق عامه است، اینکه زندگى شما ساده باشد، همان طورى که سران اسلام و پیغمبر اسلام و امیر المؤمنین و ائمه ما زندگىشان ساده و عادى بود بلکه پایینتر از عادى. آنها هم که جمهورى اسلامى را بپا کردند، مردم عادى هستند، و کسانى که بالا بالاها نشستهاند، هیچ دخالتى در این مسائل نداشته و ندارند. این مردم بازار و کشاورز و کارگران کارخانهها و طبقات ضعیف- به حسب دنیا و قوى به حسب آخرت- هستند که این توقع را دارند که اگر خداى نخواسته، نفوس این مردم از ما منحرف بشود، ضرر آن براى ما تنها نیست، بلکه براى اسلام است. و ما باید حفظ کنیم آنهایى را که اسلام و جمهورى اسلامى را نگه داشتهاند و بعد از این هم نگه خواهند داشت، و حفظ آن به این است که زندگى ما ساده و عادى باشد. آنهایى هم که مىخواهند خودشان را حفظ کنند، باید بدانند که گاهى با یک اتومبیل پیکان بهتر مىتوانند محفوظ باشند تا وسیله دیگر.»(75) آخرین نکتهاى که در اینجا ضمن تشکر از علما و روحانیون و دولت خدمتگزار حامى محرومان باید از باب تذکر عرض کنم و بر آن تأکید نمایم، مسئله ساده زیستى و زهدگرایى علما و روحانیت متعهد اسلام است که من متواضعانه و به عنوان یک پدر پیر از همه فرزندان و عزیزان روحانى خود مىخواهم که در زمانى که خداوند بر علما و روحانیون منت نهاده است و اداره کشور بزرگ و تبلیغ رسالت انبیا را به آنان محول فرموده است، از زىّ روحانى خود خارج نشوند و از گرایش به تجملات و زرق و برق دنیا که دون شأن روحانیت و اعتبار نظام جمهورى اسلامى ایران است، پرهیز کنند و بر حذر باشند که هیچ آفت و خطرى براى روحانیت و براى دنیا و آخرت آنان بالاتر از توجه به رفاه و حرکت در مسیر دنیا نیست که بحمد اللَّه روحانیت متعهد اسلام امتحان زهدگرایى خود را داده است، ولى چه بسا دشمنان قسمخورده اسلام و روحانیت بعد از این براى خدشهدار کردن چهره این مشعلداران هدایت و نور، دست به کار شوند و با کمترین سوژهاى به اعتبار آنان لطمه وارد آورند که ان شاء اللَّه موفق نمىشوند.»(76) «هیچ چیزى به زشتى دنیاگرایى روحانیت نیست. و هیچ وسیلهاى هم نمىتواند بدتر از دنیاگرایى، روحانیت را آلوده کند.»(77)
یازدهم: مبارزه با فقر وحمایت ازمحرومان
قال الامام علی(صلوات الله علیه): «و ما اخذ اللَّه على العلماء ان لا یقارّوا على کظّة ظالم، و لا سغب مظلوم(78)امام على(صلوات الله علیه): .. خدا از عالمان پیمان گرفته است که در برابر پرخورى ستمگران و گرسنگى ستمدیدگان آرام نگیرند.این کلام امیرالمومنین علی (صلوات الله علیه) که بعد از بیعت مردم با او به ابن عباس فرمود ند ، نشان می دهد تا چه اندازه دفاع از محرومان و پابرهنگان اهمیت دارد. انبیاءالهی و اوصیاء آن ها همیشه یار ویاور محرومان بودند و در دفاع از آن ها با قارون ها ونمرود ها ویزیدها ومعاویه ها جهاد می کردند. روحانیت اصیل همیشه در کنار محرومان بوده وخود را وقف دفاع از آن ها می کرد. البته باید توجه داشته باشیم که وقتی می گوییم حمایت از محرومان به این معنا نیست که دین اسلام می خواهد در جامعه فقیر ومحروم وجود باشد یا گدا پروری کند، بلکه اسلام بزرگترین منادی مبارزه بافقر ومحرومیت است واصولی مانند انفاق، صدقه، زکات، خمس و هزاران روایتی که در مذمت فقر آمده است بیانگر این موضوع است. اما اگر به طور طبیعی جامعه ای یا گروهی فقیر باشند شایسته نیست که معلمان دین خود را از سفره محرومان کنار بکشند و برای خود کسر شأن بدانند که با فقرا معاشرت داشته باشند. امام خمینی 1با همه قدرتی که داشت هیچ گاه ازاین سنت حسنه عدول نکرد و نهضت خود را مدیون همین پابرهنگان می دانست. «البته آن چیزى که روحانیون هر گز نباید از آن عدول کنند و نباید با تبلیغات دیگران از میدان به در روند حمایت از محرومین و پابرهنههاست؛ چرا که هر کسى از آن عدول کند از عدالت اجتماعى اسلام عدول کرده است. ما باید تحت هرشرایطى خود را عهدهدار این مسئولیت بزرگ بدانیم. و در تحقق آن اگر کوتاهى بنماییم، خیانت به اسلام و مسلمین کردهایم.»(79) «صدها سال است که روحانیت اسلام تکیه گاه محرومان بوده است، همیشه مستضعفان از کوثر زلال معرفت فقهاى بزرگوار سیراب شدهاند.»(80) «خدا نیاورد آن روزى را که سیاست ما و سیاست مسئولین کشور ما پشت کردن به دفاع از محرومین و رو آوردن به حمایت از سرمایه دارها گردد و اغنیا و ثروتمندان از اعتبار و عنایت بیشترى برخوردار شوند. معاذ اللَّه که این با سیره و روش انبیا و امیر المؤمنین و ائمه معصومین- علیهم السلام- سازگار نیست، دامن حرمت و پاک روحانیت از آن منزه است، تا ابد هم باید منزه باشد و این از افتخارات و برکات کشور و انقلاب و روحانیت ما است که به حمایت از پابرهنگان برخاسته است و شعار دفاع از حقوق مستضعفان را زنده کرده است. از آنجا که محرومیتزدایى، عقیده و راه و رسم زندگى ما است، جهانخواران در این مورد هم ما را آرام نگذاشتهاند و براى ناتوان ساختن دولت و دستاندرکاران کشور ما حلقههاى محاصره را تنگتر کردهاند و بغض و کینه و ترس و وحشت خود را در این حرکت مردمى و تاریخى تا مرز هزاران توطئه سیاسى- اقتصادى ظاهر ساختهاند و بدون شک جهانخواران به همان میزان که از شهادت طلبى و سایر ارزشهاى ایثارگرانه ملت ما واهمه دارند، از گرایش و روح اقتصاد اسلام به طرف حمایت از پابرهنگان در هراسند و مسلّم هر قدر کشور ما به طرف فقرزدایى و دفاع از محرومان حرکت کند، امید جهانخواران از ما منقطع و گرایش ملتهاى جهان به اسلام زیادتر مىشود و روحانیت عزیز باید به این اصل توجه عمیق داشته باشند و افتخار تاریخى و بیش از هزار ساله پناهگاهىِ محرومان را براى خود حفظ کنند و به سایر مسئولین و مردم توصیه نمایند که ما نباید گرایش و توجه بىشائبه محرومین را به انقلاب و حمایت بیدریغ آنان را از اسلام فراموش کنیم و بدون جواب بگذاریم.»(81) «در ترویج روحانیت و فقاهت نه زور سر نیزه بوده است، نه سرمایه پولپرستان و ثروتمندان، بلکه هنر و صداقت و تعهد خود آنان بوده است که مردم آنان را برگزیدهاند.»(82)
دوازدهم: دخالت و ورود در سیاست
قال الامام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف «....وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ»(83)اما در حوادثی که برای شما پیش می آید به راویان احدایث ما مراجعه کنید زیرا آن ها حجت من بر شما هستند و من حجت خدا برآن ها.... تشکیل یک نظام سیاسی و مدیریتی که از آن به حکومت تعبیر می شود یکی از نیاز های ضروری بشر بوده وهست زیرا انسان موجودی اجتماعی است و برای سر وسامان دادن به امور اجتماعی خود ناگزیر از تشکیل حکومت است.اسلام که دین خاتم وکامل است این نیاز مهم بشر را پاسخ گفته است زیرا؛ اسلام یک دین فردی نیست و در حقیقت برای سعادت بشر در همه عرصه های اجتماعی و سیاسی و فردی آمده است. با یک نگاه گذرا به احکام اسلام به خوبی می یابیم که بیشتر احکام اسلام برای اصلاح عرصه اجتماعی بشر است لذا اگراحکام اسلامی بخواهد در اجتماع اجراء شود باید ضمانت اجراء داشته باشد در غیر این صورت یا احکام الهی تعطیل خواهد شد یا نعوذ بالله ابلاغ احکام اجتماعی از سوی خداوند امری لغو است وچون امر لغو از خداوند متعال محال است پس به ناچار باید برای برای اجرای احکام ضمانتی باشد تا آن ها معطل نمانند وتنها ضمانت اجرایی برای احکام، تشکیل حکومت اسلامی است که خود پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در زمان خود حکومت تشکیل دادند وهمچنین بعد از ایشان نیز حکومت اسلامی برقرار بود و همچنین امیر المومنین علی (صلوات الله علیه) نیز حکومت تشکیل دادند و این خود دلیل روشنی است که اسلام برای ضمانت اجرای احکام خود باید حکومت تشکیل دهد و در رأس حکومت نیز باید انسان «معصوم» و در فقدان معصوم فردی عادل وآگاه به مسائل اسلام و مسائل روز باشد و این یعنی ورود و دخالت در سیاست وسرنوشت مردم. در این باره استاد گرانقد حضرت آیت الله جوادی آملی (حفظه الله )در کتاب ولایت فقیه خود بیان روشنی دارند و می نویسند: «اسلام را نباید در برابر مکاتب فکری محض قرار داد؛ زیرا مکتبهای فکری صرف، تنها در حریم فکر و اندیشه برنامه دارند و بس. اگر بخشی از اسلام مربوط به معارف و اعتقادات و جهانبینی است و بخش دیگری از آن مربوط به امور اخلاقی و تهذیب نفس میباشد، در کنار این دو، بخش سومی وجود دارد که به شرح وظائف و دستورهای عملی پرداخته است.اگر اسلام نظارت و ارشاد و امر به معروف و نهی از منکر و جهاد و دفاع دارد، اگر حدود و مقرّرات و قوانینِ اجتماعی و جامع دارد، این نشان میدهد که اسلام یک تشکیلات همه جانبه و یک حکومت است و تنها به مسألهٴ اخلاق و عرفان و وظیفهٴ فرد نسبت به خالق خود یا نسبت به انسانهای دیگر نپرداخته است؛ اگر اسلام راه را به انسان نشان میدهد و در کنارش از او مسؤولیت میطلبد، اگر اسلام آمده است تا جلوی همهٴ مکتبهای باطل را بگیرد و تجاوز و طغیان طواغیت را در هم کوبد، چنین انگیزهای، بدون حکومت و چنین هدفی، بدون سیاست هرگز ممکن نیست. اسلام از آن جهت که دین الهی است و از آن جهت که کامل و خاتِم همه مکتبهاست، برای اجرای احکامش و برای ایجاد قسط و عدل در جامعه، حکومت و دولت میخواهد؛ برای نبرد با طاغوت و ستیز با ظلم و تعدی طاغوتیان، حکومت و حاکم میخواهد. اسلامِ بیحکومت و بی اجرا، قانون صرف است و از قانون که «سوادی بر بیاض» است، به تنهایی کاری ساخته نیست و اگر دشمنان اسلام، جدایی دین از سیاست را ترویج میکنند و اسلامِ بیحکومت را تقدیس و تکریم کرده و میکنند، برای خلع سلاح نمودن مسلمین و جامعهٴ اسلامی است؛ نه به جهت خیرخواهی و نیکاندیشی یا اسلامشناسی واقعی و اصیل آنان.» (84)اتوجه به نقش حساس و با اهمیت روحانیت در تربیت و پرورش و بیداری امت مسلمان و دمیدن روح استقلال طلبی و آزادی خواهی در کشورهای اسلامی، کینه توزی دشمنان اسلام نیز علیه علما ی بیدار و انقلابی بیشتر بوده است. طرح تهمت و افترا علیه روحانیت انقلابی و تحریف وقایع تاریخی که روحانیت در آن نقش داشته اند به حدی می رسید که علیه علما بزرگی از آخوند خراسانی تا بروجردی و کاشانی و حتی امام خمینی(رضوان الله علیهم اجمعین) انواع تهمت ها و شایعات را طرح و تبلیغ می کردند تا ارتباط مردم با آنان قطع گردد. نیرنگ نهادینه کردن شعار جدایی دین از سیاست و یا تولید برچسب « آخوند سیاسی » جهت جدا کردن روحانیون از مسائل اجتماعی از عمده فعالیت های استعمار می باشد. متأسفانه امروز در میان برخی از روحانیت، کسانی را که با حکومت اسلامی همکاری و یا در مدیریت خرد وکلان حکومت شرکت می کنند آخوند سیاسی می خوانند و فرق حکومت اسلامی را با حکومت جور نمی دانند. بررسی ادوارتاریخ حکومت ها در ایران نشان می دهد هر گاه علماء شیعه در حکومت وارد شده اند یا حکومت تشکیل دادند باعث شکوفایی فرهنگی واقتصادی کشور شده است. از زمان خواجه نصیر الدین طوسی تا زمان صفویان و ورود بزرگانی مثل شیخ بهایی، محقق ثانی 4و تا امروز که جزء درخشان ترین ادوار تاریخ ایران است بیانگر این واقعیت است که اگر علماء وروحانیت وارد حکومت شوند البته بدون مال اندوزی ووابستگی وصرفاً بخاطر اجرای احکام اسلام و از باب امر به معروف و نهی از منکر و حفظ منافع مسلمین، می تواند باعث رشد فکری وفرهنگی ورونق اقتصادی کشور شود. و امروز به برکت حضور اسلام ناب محمدی(صلی الله علیه و آله) به دست امام بزگوار(ره) در صحنه حکومت، هم کشور ایران وهم دیگر ملت های مسلمان به عزت وکرامتی دست یافتند که خاری شده است در چشم اهریمنان غربی-امریکایی.«این را که دیانت باید از سیاست جدا باشد و علماى اسلام در امور اجتماعى و سیاسى دخالت نکنند، استعمارگران گفته و شایع کردهاند. این را بىدینها مىگویند. مگر زمان پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) سیاست از دیانت جدا بود؟ مگر در آن دوره عدهاى روحانى بودند، و عده دیگر سیاستمدار و زمامدار؟ مگر زمان خلفاى حق، یا ناحق، زمان خلافت حضرت امیر (صلوات الله علیه) سیاست از دیانت جدا بود؟ دو دستگاه بود؟ این حرفها را استعمارگران و عمال سیاسى آنها درست کردهاند تا دین را از تصرف امور دنیا و از تنظیم جامعه مسلمانان برکنار سازند؛ و ضمناً علماى اسلام را از مردم و مبارزان راه آزادى و استقلال جدا کنند. در این صورت مىتوانند بر مردم مسلط شده، و ثروتهاى ما را غارت کنند. منظور آنها همین است.»(85) «حضرت امیر ملّا نبود [که] خطبههاى به آن طولانى داشت؟ حضرت رسول [که] خودشان خطبههاى به آن طولانى دارند، ایشان ملّا نبودند؟ وقتى نوبت به ماها مىرسد عذرها درست مىکنیم براى اینکه ما مىخواهیم از زیر بار در برویم. شما این جور تربیت نشوید آقا. شما موظفید براى اینکه به اسلام خدمت بکنید. موظفید. خدمت همین نیست که درس بخوانید؛ این هم یک شعبه است. موظفید که گرفتاریهایى را که براى مسلمین پیش مىآید شما دخالت در آن بکنید. موظفید دخالت بکنید. هى به گوش ما خواندند که آقا شما چه کار دارید با کار دولت؟! دولت است، نمىدانم چه است! هى به گوش ما این را خواندند، ما هم باورمان آمد که نباید دخالت در کار دولت بکنیم، نباید معارضه بکنیم.(86)
از اول تاریخ بشر تا حالا، دولتهاى جائر را مقابلشان انبیا ایستاده بودند و علما ایستاده بودند. آنها عقلشان نمىرسید؟! خداى تبارک و تعالى که موسى را مىفرستد که این شاهنشاه را از بین ببر، خداى تبارک و تعالى مثل من و شما نمىدانست قضیه را که نباید با شاه مخالفت کرد؟»(87)اسلام دین افراد مجاهدى است که به دنبال حق و عدالتند. دین کسانى است که آزادى و استقلال مىخواهند. مکتب مبارزان و مردم ضد استعمار است. اما اینها اسلام را طور دیگرى معرفى کردهاند و مىکنند. تصور نادرستى که از اسلام در اذهان عامه به وجود آورده و شکل ناقصى که در حوزههاى علمیه عرضه مىشود براى این منظور است که خاصیت انقلابى و حیاتى اسلامى را از آن بگیرند، و نگذارند مسلمانان در کوشش و جنبش و نهضت باشند؛ آزادیخواه باشند؛ دنبال اجراى احکام اسلام باشند؛ حکومتى به وجود بیاورند که سعادتشان را تامین کند؛ چنان زندگى داشته باشند که در شأن انسان است. مثلًا تبلیغ کردند که اسلام دین جامعى نیست؛ دین زندگى نیست؛ براى جامعه نظامات و قوانین ندارد؛ طرز حکومت و قوانین حکومتى نیاورده است. اسلام فقط احکامحیض و نفاس است. اخلاقیاتى هم دارد؛ اما راجع به زندگى و اداره جامعه چیزى ندارد.تبلیغات سوء آنها متأسفانه مؤثر واقع شده است. الآن گذشته از عامه مردم، طبقه تحصیلکرده، چه دانشگاهى و چه بسیارى از محصلین روحانى، اسلام را درست نفهمیدهاند و از آن تصور خطایى دارند. همان طور که مردم افراد غریب را نمىشناسند، اسلام را هم نمىشناسند. و [اسلام] در میان مردم دنیا به وضع غربت زندگى مىکند.چنانچه کسى بخواهد اسلام را آن طور که هست معرفى کند، مردم به این زودیها باورشان نمىآید؛ بلکه عمال استعمار در حوزهها هیاهو و جنجال به پا مىکنند.»(88)«اسلام را به مردم معرفى کنید تا نسل جوان تصور نکند که آخوندها در گوشه نجف یا قم دارند احکام حیض و نفاس مىخوانند و کارى به سیاست ندارند؛ و باید دیانت از سیاست جدا باشد. این را که دیانت باید از سیاست جدا باشد و علماى اسلام در امور اجتماعى و سیاسى دخالت نکنند، استعمارگران گفته و شایع کردهاند. این را بىدینها مىگویند. مگر زمان پیغمبر اکرم (ص) سیاست از دیانت جدا بود؟ مگر در آن دوره عدهاى روحانى بودند، و عده دیگر سیاستمدار و زمامدار؟ مگر زمان خلفاى حق، یا ناحق، زمان خلافت حضرت امیر (صلوات الله علیه) سیاست از دیانت جدا بود؟ دو دستگاه بود؟ این حرفها را استعمارگران و عمال سیاسى آنها درست کردهاند تا دین را از تصرف امور دنیا و از تنظیم جامعه مسلمانان برکنار سازند؛ و ضمناً علماى اسلام را از مردم و مبارزان راه آزادى و استقلال جدا کنند. در این صورت مىتوانند بر مردم مسلط شده، و ثروتهاى ما را غارت کنند. منظور آنها همین است.اگر ما مسلمانان کارى جز نماز خواندن و دعا و ذکر گفتن نداشته باشیم، استعمارگران و دولتهاى جائر متحد آنها هیچ کارى به ما ندارند. شما برو هر قدر مىخواهى اذان بگو، نماز بخوان؛ بیایند هر چه داریم ببرند، حوالهشان با خدا! لا حَوْلَ وَ لا قُوّةَ الّا بِاللَّهِ! وقتى که مردیم، ان شاء اللَّه به ما اجر مىدهند! اگر منطق ما این باشد، آنها کارى به ما ندارند. آن مردک (نظامى انگلیس در زمان اشغال عراق) پرسید اینکه در بالاى مأذنه دارد اذان مىگوید به سیاست انگلستان ضرر دارد؟ گفتند: نه. گفت: بگذار هر چه مىخواهد بگوید! اگر شما به سیاست استعمارگران کارى نداشته باشید و اسلام را همین احکامى که همیشه فقط از آن بحث مىکنید بدانید و هر گز از آن تخطى نکنید، به شما کارى ندارند. شما هر چه مىخواهید نماز بخوانید؛ آنها نفت شما را مىخواهند، به نماز شما چکار دارند.در اذهان بسیارى- بلکه اکثرى، بیشترى از مردم، بیشترى از اهل علم، بیشترى از مقدسین- این است که اسلام به سیاست چه کار دارد؛ اسلام و سیاست اصلًا جداست از هم. همینى که حکومتها میل دارند، همینى که از اول القا کردهاند این اجانب در اذهان ما و حکومتها در اذهان ما که اسلام به سیاست ... آخوند چه کار دارد به سیاست. فلان آخوند را وقتى عیبش را مىگیرند مىگویند: آخوند سیاسى است! اسلام را مىگویند از سیاست کنار است؛ دین على حده است، سیاست على حده. اینها اسلام را نشناختهاند. اسلامى که حکومتش تشکیل شد در زمان رسول اللَّه و باقى ماند حکومت- به عدل یا به غیر عدل. زمان حضرت امیر بود، باز حکومت عادله اسلامى بود؛ یک حکومتى بود با سیاست، با همه جهاتى که بود. مگر سیاست چى است؟ روابط ما بین حاکم و ملت، روابط ما بین حاکم با سایر حکومتها- عرض مىکنم که- جلوگیرى از مفاسدى که هست، همه اینها سیاساتى است که هست. احکام سیاسى اسلام بیشتر از احکام عبادیش است. کتابهایى که اسلام در سیاست دارد بیشتر از کتابهایى است که در عبادت دارد. این غلط را در ذهن ما جاگیر کردند.»(89) «من یک قصهاى از مرحوم حاج آقا روح اللَّه خرمآبادى شنیدم و یک قصه هم خودم دارم. مرحوم آقاى کاشانى - رحمه اللَّه- را که تبعید کرده بودند به خرمآباد و محبوس کرده بودند و در قلعه فلک الافلاک یا کجا، آقاى حاج آقا روح اللَّه مىفرمودند که من از آن کسى که رئیس ارتش آنجا، و آقاى کاشانى هم تحت نظر او بود و محبوس بود- من حالا وقتى مىگویم محبوس در زمان رضا خان، شما خیال مىکنید مثل حبسهاى عادى زمانهاى دیگر بود، البته پسرش هم مثل پدر بود لکن آن کسى که گرفتار مىشد اگر از اشخاصى عادى بود همچو مرعوب مىشد که در حبس یک کلمهاى که بر خلاف مثلًا دولت یا آن کسى که در آنجا هست بزنند، امکان نداشت برایشان- مرحوم حاج آقا روح اللَّه گفتند که من از این رئیس ارتش که در آنجا بود خواهش کردم که من را ببرد خدمت مرحوم آقاى کاشانى، قبول کرد و ما را بردند پیش ایشان. آن رئیس، آنجا بود و من هم بودم و آقاى کاشانى. آن شخص شروع کرد صحبت کردن، و رو کرد به آقاى کاشانى که آقا شما چرا خودتان را- قریب به این معانى- به زحمت انداختید؟ آخر شما چرا در سیاست دخالت مىکنید؟ سیاست، شأن شما نیست، چرا شما دخالت مىکنید؟ از این حرفها شروع کرد گفتن. آقاى کاشانى فرمودند «خیلى خرى»! شما نمىتوانید که این کلمه در آن وقت مساوق با قتل بود. ایشان گفتند: «تو خیلى خرى، اگر من دخالت در سیاست نکنم کى دخالت بکند؟» یک قصه هم من خودم دارم. وقتى که ما در حبس بودیم و بنا بود که حالا دیگر از حبس بیرون بیاییم و برویم قیطریّه و در حصر باشیم، آن رئیس امنیت آن وقت در آنجا حاضر بود و ما بنا بود از آن مجلس برویم، ما را بردند پیش او. او ضمن صحبتهایش گفت که: آقا! سیاست عبارت از دروغگویى است، عبارت از خُدعه است، عبارت از فریب است، عبارت از پدرسوختگى است، این را بگذارید براى ما. من به او گفتم: این سیاست مال شماست! البته بعدش آمد دروغى گفت که [فلانى] بنا گذاشتند که در سیاست دخالت نکنند و ما هم جوابش را دادیم. مسأله این است، البته سیاست به آن معنایى که اینها مىگویند که دروغگویى، با دروغگویى، چپاول مردم و با حیله و تزویر و سایر چیزها، تسلط بر اموال و نفوس مردم، این سیاست هیچ ربطى به سیاست اسلامى ندارد، این سیاست شیطانى است. و اما سیاست به معناى اینکه جامعه را راه ببرد و هدایت کند به آنجایى که صلاح جامعه و صلاح افراد هست، این در روایاتِ ما براى نبىّ اکرم با لفظ «سیاست» ثابت شده است. و در دعاى، در زیارت جامعه ظاهراً هست که «ساسَةُ العباد» هم هست. در آن روایت هم هست که پیغمبر اکرم مبعوث شد که سیاست امت را متکفّل باشد.»(90)«طرح مسأله جدا بودن سیاست از روحانیت، چیز تازهاى نیست. این مسأله در زمان بنى امیه طرح شد و در زمان بنى عباس قوّت گرفت. در این زمانهاى اخیر هم که دستهاى بیگانه در ممالک باز شد، آنها هم به این مسأله دامنزدند به طورى که مع الاسف بعضى از اشخاص متدین و روحانیون متعهد هم باورشان آمده است که مثلًا اگر یک ملایى در مسائل سیاسى وارد بشود، به او ضربه مىخورد. این یکى از نقشههاى بزرگ استعمار است که بعضى باور کردند.»(91)
نتیجه گیری
حوزه های علمیه همیشه پیشتاز در همه عرصه فرهنگی، اجتماعی و سیاسی بوده اند وهمچنان رهبری فکری جامعه اسلامی را به عهده دارند و مردم روحانیت را به عنوان زبان دین قلمداد می کنند از همین رو وظایف روحانیت بسیار سنگین است و باید همیشه شاخص هایی را نصب العین خود قرار دهند تا از آسیب هایی که ممکن است ساحت مقدس حوزه های علمیه را تخریب کند بر حذر باشند. در نگاه امام خمینی (ره) شاخصه هایی مهم و راه گشایی وجود دارد که با بهره گیری از این شاخصه ها می تواند این مهم را برآورده کند. شاخصه هایی مانند تهذیب نفس، نظم، ساده زیستی، توجه به امرفقاهت به روش جواهری، اهتمام به امر قضاوت، پرهیز از تفرقه و حفظ وحدت با تمام اقشار جامعه و ملل اسلامی، ورود به عرصه سیاست بدون توجه به مادیات، وموارد دیگر که عمل به آن ها می تواند سلامت حوزه های علمیه را در همه عرصه ها تضمین کند وبا عث رشد وشکوفایی فرهنگ ناب اسلام محمدی و مذهب تشیع شود.
پی نوشت ها :
1. الإسراء : 84 ترجمه آیت الله مکارم شیرازی( کل آیات)
2. مولوی، مثنوی معنوی، دفتر دوم بیت 1227-1245
3. امام خمینی، جهاد اکبر، ص 13
4. صحیفه امام، ج20، ص 191
5. صحیفه امام، ج13، ص 420
6. جهاد اکبر، ص 16
7. همان
8. حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ عبدکریم حایری یزدی
9. امام خمینی، جهاد اکبر، ص 18 و 19
10. امام خمینی، جهاد اکبر، ص 52
11. امام خمینی، جهاد اکبر ، ص 60
12. صحیفه امام، ج8، ص 255
13. امام خمینی، ولایت فقیه، ص، 148
14. صحیفه امام، ج13، ص،13
15. صحیفه امام، ج21، ص 380
16. صحیفه امام، ج21، ص 290
17. صحیفه امام، ج17، ص 325
18. غلامعلی رجایی، برداشتهایی از سیره امام خمینی، ص 26، به نقل از حجت الاسلام والمسلین انصاری کرمانی
19. همان،ص33، به نقل از آیت الله نوری همدانی
20. حدیث نور، ابراهیم رستمی ص 63
21. درسهایی از امام، رسول سعادتمند، به نقل از سید حمید روحانی ص 112
22. صحیفه امام، ج16، ص 46
23. جهاد اکبر، ص 61
24. سایت کانون فرهنگی حق پژوهی
25. صحیفه امام، ج1، ص 307
26.سوره قمر، آیه 42
27. صحیفه امام، ج1، ص 308
28. صحیفه امام، ج1، ص 413
29. التوبة : 122
30. صحیفه امام، ج15 ص 414
31. امام خمینی، ولایت فقیه، ص 150
32. صحیفه امام، ج15، ص 414
33. صحیفه امام، ج18، ص 104
34. صحیفه امام، ج8، ص 523
35. صحیفه امام، ج17، ص 59
36. إرشاد القلوب إلى الصواب ج1 ص 160
37. صحیفه امام، ج20، ص 93
38. صحیفه امام، ج 18، ص 73
39. الحجرات : 10
40. صحیفه امام، ج19، ص 239
41. صحیفه امام، ج19، ص 304
42. صحیفه امام، ج21، ص 283
43. صحیفه امام، ج21، ص 381
44. آلعمران : 103
45. صحیفه امام، ج13، ص 413
46. صحیفه امام، ج13، ص 413
47.صحیفه امام، ج6، ص 22
48. صحیفه امام، ج9، ص: 225
49. صحیفه امام، ج9، ص: 226
50. صحیفه امام، ج9، ص: 228
51. صحیفه امام، ج9، ص: 229
52. الأنفال : 46
53. صحیفه امام، ج2، ص 488
54. صحیفه امام، ج3، ص 418
55.سوره نساء 146
56. صحیفه امام، ج8، ص 423
57. صحیفه امام، ج15، ص: 455
58. صحیفه امام، ج14، ص: 290
59 صحیفه امام، ج14، ص: 289
60. صحیفه امام ج9 312
61. النساء : 58
62. خبرگزاری مهر، تاریخ 16/4/1390
63. صحیفه امام، ج14، ص 337
64. صحیفه امام، ج15، ص 334
65. صحیفه امام، ج17 ص 228
66. صحیفه امام، ج17، ص 240
67. صحیفه امام، ج17، ص 379
68.صحیفه امام، ج18، ص 196
69. صحیفه امام، ج21، ص 292
70. نهج الفصاحة، ح2115، انتشارات خاتم الابنیاء
71. العنکبوت : 64
72. االأعلى : 17
73.صحیفه امام، ج 19، ص 252
74. صحیفه امام، ج17، ص 453
75. صحیفه امام، ج19، ص 318
76. صحیفه امام، ج20، ص 343
77. صحیفه امام، ج21، ص 100
78. الحیاة، ج،2 ص 471
79. صحیفه امام، ج21، ص 99
80. صحیفه امام، ج21، ص 275
81.صحیفه امام، ج20، ص 342
82. صحیفه امام، ج21، ص 277
83. 2964 بحار الأنوار ج53 ص181، باب 31
84. جوادی آملی، ولایت فقیه، ص 76
85. ولایت فقیه، امام خمینی، ص 22
86. صحیفه امام، ج2، ص 371
87. صحیفه امام، ج2، ص 371
88. ولایت فقیه، امام خمینی، ص: 11
89. صحیفه امام ، ج3 ، ص 227
90. صحیفه امام ، ج13، ص 431
91. صحیفه امام ، ج16، ص 418
منابع :
1.قرآن کریم.
2.امام خمینى، صحیفه امام، 21 جلد. موجود در نرافزارمجموعه آثار امام خمینی(ره)، - مرکز تحقیقات رایانه ای علوم اسلامی،
3.امام خمینی، جهاد اکبر، انشارات موسسه تنظیم ونشر آثار امام خمینی(ره)، ، چاپ پنجم، 1375
4.امام خمینی، ولایت فقیه (حکومت اسلامی)، انشارات موسسه تنظیم ونشر آثار امام خمینی (ره)، ، چاپ نهم 1378
5.اخوان حکیمى-احمد آرام، الحیاة، با ترجمه احمد آرام، 6 جلد، دفتر نشر فرهنگ اسلامى - تهران، 1380 ش.
6.تبیان – آثار موضوعی دفتر دهم، روحانیت و حوزه های علمیه از دیدگاه امام خمینی (ره)، - انشارات موسسه تنظیم ونشر آثار امام خمینی چاپ : چهارم 1387
7. - خبرگزاری آفتاب، تاریخ 18/3/ 1390
8. - خبرگزاری مهر، تاریخ 16/4/1390
9.درسهایی از امام، رسول سعادتمند، انتشارات تسنیم، قم، چاپ اول 1386
10.دیلمى، شیخ حسن ، إرشاد القلوب إلى الصواب، 2جلد، شریف رضى - قم، چاپ: اول، 1412 ق.
11.رجایی، غلامعلی، برداشتهایی از سیره امام خمینی، انتشارات عروج، چاپ ششم، تهران 1383
12.- رستمی، ابراهیم، حدیث نور (خاطراتی از زندگی امام خمینی(ره)، نشر جمال 1382).
13.رحیمی، محمد حسن، در سایه آفتاب (یادها ویادداشت هایی از زندگی امام خمینی(ره)،) موسسه پاسدار اسلام، چاپ سوم، قم 1371
14.رجبی، محمد حسن، زندگی نامه سیاسی امام خمینی(ره)، ، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ دوم، تهران 1378
15.ستوده، امیررضا، پابه پای آفتاب، نشر پنجره، بی چا، تهران 1380:ش.
16.سبحانی نیا، محمد رضا-علی عسکری، سعید رضا، مهــر وقهـــر، انتشارات مرکز فرهنگی شهید مدرس اصفهان،چاب دهم1387
17.سایت کانون فرهنگی حق پژوهی
18.نهج الفصاحه(سخنان و خطبه های رسول اکرم(صلی الله علیه و آله)، انتشارات خاتم الانبیاء، اصفهان، چاپ اول1385
19.طاهر زاده، اصغر، جایگاه انقلاب اسلامی در فضای مدرنیسم، انتشارات لب المیزان، اصفهان، 1388ش
20.مجلسى، علامه محمد باقر ، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، 42جلد، اسلامیه، به نقل از نرم افزار گنجینه روایات نور.
21.مصباح یزدی، آیت الله محمد تقی، سیری در ساحل، انشارات موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره)، ، قم، چاپ دوم 1386
22.مرکز تحقیقات رایانه ای علوم اسلامی، نرافزارمجموعه آثار امام خمینی (ره)،
23.وصیتنامه سیاسی الهی، حضرت امام خمینی(ره)، ، انتشارات آدینه سبز، بی جا، چاپ الهادی چاپ اول 1389
24.وجدانى، مصطفى وجمعى ازفضلا، سرگذشتهاى ویژه جلد 5 زندگى امام(ره)، ، انتشارات پیام آزادى، تهران 1366:ش.
/ع