انواع تعصب(۲)

تعصب علمی و مذهبی   یکی دیگر از تعصباتی که ناپسند است تعصبی است که به ظاهر رنگ علم و دانش به خود گرفته است، که به آن تعصب علمی می گویند

انواع تعصب(2)

تعصب علمی و مذهبی
 

یکی دیگر از تعصباتی که ناپسند است تعصبی است که به ظاهر رنگ علم و دانش به خود گرفته است، که به آن تعصب علمی می گویند.
حضرت امام در این باره می گویند:
یکی از عصبیت های جاهلیت، ایستادگی در مطالب علمیه است و حمایت کردن از حرفی است که از خودش یا معلمش یا شیخش صادر شده، نه برای اظهار حق و ابطال باطل.(1)
بنابراین، سر سپردگی به شخص و پذیرش سخنان او و دفاع بی دلیل و برهان از آموزه های او از مصادیق تعصب علمی است و خود چنین تعصبی، گستره ی بسیار فراگیری دارد و شامل هر مطلب علمی می گردد که دلیل و برهان قطعی آن را یاری نمی کند و پشتوانه عقلانی یا شرعی آن را حمایت نمی نماید و صرف فرضیه ای علمی است که چنین چیزی در بسیاری از علومی که بر فرضیه های ثابت نشده استوارند، وجود دارد، از جامعه شناسی گرفته تا روان شناسی تا سایر علومی که ادعای صد در صد ندارند، بلکه گاه فرضیه ای مطرح می گردد و پس از مدتی صاحب نظری دیگر آن فرضیه را زیر سؤال برده و باطل بودنش را ثابت می کند.چنین فرضیات علمی را نمی توان به عنوان یک امر یقینی، پایه و اساس سنجش همه ی بینش ها و گرایشات قرار داد، بلکه می بایست در حد فرضیه ای که فعلاً مفید بودنش ثابت شده است قبول نمود.به عنوان مثال نظریه و فرضیه ی داروین در تبدل انواع در حد فرضیه ای بود که حتی از نظر علوم تجربی به اثبات نرسید؛ زیرا حلقه ی مفقوده ای در تبدیل شامپانزه به امسان وجود داشته و دارد، اما عده ای از مدعیان علم و دانش چنان به آن دل بستند و بر آن تعصب ورزیدند که آن را امری مسلم و یقینی و اثبات شده به حساب آوردند و فرضیه ی تکامل را ملاک و معیار سنجش همه ی بینش ها و گرایشات در زمینه های تاریخی و زیستی و عقیدتی قرار داده، آموزه های ادیان الهی در پیوسته بودن نسل انسان فعلی به آدم را زیر سؤال بردند.درحالی که اگر چنین افرادی انصاف علمی می داشتند، می بایست این نظریه را در حد یک فرضیه در کنار نظریه ی دینی و مذهبی به عنوان فرضیه ی دوم قرار داده و بدون قضاوت درباره ی آن سکوت اختیار نمایند، ولی تعصب کور و جهل، خود را در نمای علم و دانش می نمایاند و انسان را به گمراهی می کشاند.
تعصب علمی فقط در علوم تجربی راه ندارد بلکه حتی در دانش های غیر تجربی همچون عرفان و فلسفه و فقه و اصول و حقوق و سایر علوم مرتبط با حوزه ی علوم انسانی نیز راه دارد و افرادی که به علوم خاصی تعلق خاطر دارند و در آن صاحب نظرند و با ذوق و سلیقه ی آنان می خواند، هر آنچه در آن علم مطرح شده است را صد درصد یقینی دانسته، از همه اصول و فروع آن دفاع می نمایند.گاه دیده می شود کسانی که گرایش به فلسفه دارند، هر آنچه توسط فلاسفه یا فیلسوف خاصی مطرح شده است را به دیده قبول می پذیرند و از آن دفاع می کنند، بدون آنکه دلیل و برهانی بر آن اقامه نمایند و در مقابل طرح اشکال صاحب نظران دیگر و اندیشمندان مخالف آن نظریه با تعصب به دفاع برخاسته و وقتی از دلیل و برهان کم می آورند، می گویند آیا تو بهتر می فهمی یا فلان فیلسوف و فیزیکدان و شیمیدان و بدین ترتیب می خواهند اشکال کننده را قانع نمایند که در آنچه اندیشیده به خطا رفته است.
چهره دیگر تعصب علمی، عشق و علاقه به یک علم و طرد و رد علوم دیگر است که این نوع تعصب، دو جنبه نفی و اثبات دارد.از یک طرف علوم دیگران را ناچیز و ناصواب و سراسر غلط و بی پایه می نمایانند و از طرف دیگر علمی را که خود به آن دست یافته اند بهترین و مطمئن ترین راه برای رسیدن به حق و حقیقت می دانند که این، از غرور و خودبینی علمی نشأت می گیرد.حضرت امام در این باره می فرماید:
این از شاهکارهای مهم شیطان است که همیشه کمالات موهومه را بر انسان جلوه دهد و انسان را به آنچه که دارد، راضی و قانع کند و ماورای آنچه پیش او است، هر چیز را از چشم او ساقط کند.مثلاً اهل تجوید را به همان علم جزئی قانع کند و آن را در نظر آن ها جلوه های فراوان دهد و دیگر علوم را از نظر آن ها بیفکند...و اصحاب ادبیّت را به همان صورت بی مغز راضی کند و تمام شئون قرآن را در همان که پیش آن ها است، نمایش دهد و اهل تفاسیر به طور معمول را سرگرم کند به وجوه قرائات و آراء مختلفه ی ارباب لغت و وقت نزول و شأن نزول و مدنی و مکی بودن و تعداد آیات و حروف و امثال این امور و اهل علوم را نیز قانع کند فقط به دانستن فنون دلالات و وجوه احتجاجات و امثال آن، حتی فیلسوف و حکیم و عارف اصطلاحی را محبوس کند در حجاب غلیظ اصطلاحات و مفاهیم و امثال آن.(2)
حضرت امام در جای جای سخنان و نوشته های خود، انسان را از تعصب علمی برحذر می دارند و به این نکته متذکر می شوند که انسان به آنچه که در نزد او است قانع نشود، بلکه همواره بر این سخن تأکید می ورزند که علوم دیگر نیز، از حق و حقیقت برخور دارند و اگر ما دسترسی به فهم آن علوم نداریم، نباید منکر آن گردیم، بلکه می بایست همواره به صراط مستقیم و اعتدال و میانه روی حرکت نماییم.از این رو، ایشان هم کسانی را که مدعی عرفان و سیر و سلوکند و تنها طریقت را کافی می دانند و می گویند پس از رسیدن به حقیقت، نیازی به انجام تکالیف شرعی نیست و بر طریقت تعصب دارند، محکوم می کند و هم کسانی را که به ظاهر شریعت چسبیده و بر آن تعصب می ورزند و منکر مقامات عرفانی و سیر و سلوک هستند، در انحراف می داند و می فرماید:
شخص سالک و طالب حق، باید خود را از افراط و تفریط بعضی از جهله ی اهل تصوف و بعضی غفله ی اهل ظاهر، مبرا کند تا سیر الی الله برای او ممکن شود؛ چه که بعضی از آن طایفه را عقیده بر آنست که علم و عمل ظاهری قالبی حشو است و برای جهّال و عوام است و اما کسانی که اهل سر و حقیقتند و اصحاب قلوبند و ارباب سابقه ی حسنی هستند، احتیاج به این اعمال ندارند...و طایفه دوم در مقابل این دسته قیام نمودند و در جانب تفریط افتادند و انکار کلیه مقامات معنویه و اسرار الهیه را نمودند و جز محض ظاهر و صورت و قشر، دیگر امور را بکلی منکر شدند و به تخیّلات و اوهام نسبت دادند.(3)
بنابراین، می بینیم که تعصب علمی از هر نوع آن، از نظر حضرت امام انحراف و دور از حق می باشد و کسی که طالب علم و دانش حقیقی است، می بایست در مسیر اعتدال و انصاف حرکت نماید و بر آنچه خود یافته یا از استاد و شیخ و معلم خود فرا گرفته، تعصب نورزد.خود امام نیز همواره شاگردان را بدین روش فرا می خواند و آنان را از پذیرش بدون بررسی و ارزیابی بر حذر می داشت.یکی از شاگردان ایشان(4)در این باره می گوید:
امام طلبه ها را وادار به انتقاد می کرد و به طلبه ها جرأت می داد که کلام از هر بزرگی باشد، معصوم نیست کلام خدا هم نیست، می شود اشتباه کرده باشد، شما نگویید این کلام از بوعلی یا از فارابی است یا از ملاصدرا است، من دیگر باید از آن بگذرم، لذا امام زبان انتقاد و زبان مناقشه نسبت به همه ی حرف ها داشت و این طلبه ها را ورزیده می کرد که هرچه حرف بزرگ و از هر بزرگی باشد غیر از معصوم قابل مناقشه است؛ (وَلَو کَانَ مِن عِندِ غَیرِاللهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اختِلافاً کَثِیراً)؛(5)می گوید هر چیزی را از غیر خدا باشد در آن اختلافات و تناقضات است، در‌ آن اشتباه است.اما گوش به حرف طلبه ها می داد و تشویق هم می کرد.(6)

1.منشأ تعصب علمی
 

تعصب علمی داشتن و بر آنچه خود بدان دست یافته، پای بند بودن و دیگران را از علم و دانش و حقیقت تهی دانستن، چندین منشأ می تواند داشته باشد که به اختصار بدان می پردازیم:

الف.غرور
 

گاهی تعصب ناشی از کبر و غرور است، نسبت بدانچه که خود بدان دست یافته است که برا ین اساس علم اندک خود را تمامی علوم دانسته و دیگران را نادان فرض می کند.

ب.شخصیت زدگی
 

گاهی منشأ تعصب علمی، شخصیت زدگی است، یعنی برخی انسان های دارای ضعف تفکر و اندیشه، آنچنان در برابر صاحبان اندیشه خود را می بازند و احساس ضعف شخصیت می کنند که توان اندیشیدن از آنان سلب می گردد.از این رو، هم خود راه تفکر را به روی خود می بندند و هم دیگران را از تفکر و اندیشه باز می دارند و همچنان که گفته شد اینان در برابر هر سخن و اندیشه ای زود به کلام صاحبان اندیشه رو می‌آورند و می گویند:آیا تو بهتر می فهمی یا فلان صاحب نظر در فلان علم و دانش.

2.آثار تعصب علمی
 

الف.منشأ بسیاری از خلقیات ناپسند
 

کسی که مبتلا به تعصب علمی غرورآمیز می گردد، منشأ بسیاری از خلقیات ناپسند را در خود جمع کرده است، زیرا چنین تعصبی موجب خود برتربینی و در نتیجه فخرفروشی بر دیگران، اهانت و توهین به صاحبان اندیشه و بی سواد و یا بی دین تلقی کردن دیگران می گردد از این رو، امام می فرمایند:
و این[تعصب]از اخلاق فاسده و ملکات رذیله ای است که منشأ بسیاری از مفاسد اخلاقی و اعمالی گردد.(7)

ب.عامل تفرقه و تشتت
 

چنین کسی تنها خود و اندیشه های خود یا استاد و شیخ و مربی خود را بر حق می داند و دیگران را از اندیشه ی درست تهی و بی بهره می پندارد و با چنین تفکری، کسانی را که پیروان یک دین و مذهب و مکتب هستند، از هم جدا می سازد و آنها را حداقل بر دو گروه می داند:گروهی که همفکر و هم اندیشه ی اویند را، بر حق و صواب و گروه دیگر را به طور کامل بر باطل و ناصواب می داند.

ج.عامل رکود و درجازدگی
 

در محیط آزاد تفکر و اندیشه است که انسان به رشد دست می یابد، اما در محیطی که تحمل شنیدن حرف های منطقی و مبتنی بر دلیل و برهان وجود ندارد، بلکه صرفاً تعصب بر آنچه گذشتگان یافته یا بافته اند است، راه هرگونه پیشرفت و رشد بسته است.از این جهت است که اسلام از پیروان خود خواسته است که همواره به سخن بنگرند نه به سخنگو و مطلب حق را از هر کسی که شنیدند بپذیرند، حتی از کسانی که کافرند.

3.ارزیابی تعصب علمی
 

دین اسلام به پیروان خود دستور می دهد که:
«اطلبوا العلم ولو بالصین»،(8)علم را فرا گیرید هرچند (در مکان دوری) در چین باشد.
و یا می فرماید:
«الحکمه ضالّه المؤمن فخذ الحکمة و لو من أهل النفاق»؛(9)حکمت گمشده مؤمن است، پس حکمت را فرا گیر، هرچند از اهل نفاق باشد.
(وَ لاتَقفُ مَا لَیسَ بِهِ عِلمٌ إنَّ السَّمعَ وَالبَصَرَ وَالفُؤَادَ کُلُّ اُولَئکَ کَانَ عَنهُ مَسئُولاً)؛(10)از آنچه به آن آگاهی نداری پیروی مکن؛ چرا که گوش و چشم و دل همه مسئولند.
همچنین علم انسان ها را ناچیز می داند و تأکید دارد که همواره طالب دانش بیشتری باشند:
(وَ مَا اُوتِیتُم مِن العِلمِ إِلا قَلِیلاً)؛(11) جز اندکی از دانش بر شما داده نشده است.
(وَ قُل رَبِّ زِدنِی عِلماً)؛(12)بگو: پروردگارا بر علمم بیفزا.
اسلام با چنین دیدگاهی هرگز نمی تواند تعصب علمی را مجاز بداند و بدان دستور دهد، بلکه همواره از انسان می خواهد که به سخنان دیگران گوش فرا دهد و سخنان نیکو را از هر کسی که گفت، بپذیرد:
(...فَبَشِّر عِبَادِ*الّذیِنَ یَستَمِعُونَ القَولَ فَیَتَّبِعُونَ أحسَنَهُ)؛(13)بشارت بندگانی را که به گفته ها گوش فرا می دهند و از نیکوترین آنان پیروی می کنند.
اما سخنی که با برهان و دلیل باشد.از این رو، می خواهد که همواره با برهان سخن گویید:
(قُل هَاتُوا بُرهَانَکُم إن کُنتُم صَادِقِینَ)؛ (14)بگو اگر راستگویید، دلیل و برهان های خود را بیاورید.
بر این اساس تعصب علمی از نظر اسلام امری است ناپسند و مردود، به همین جهت است که حضرت امام رحمه الله این نوع تعصب را از جهاتی بدتر از تعصب های دیگر می دانند؛ زیرا کسی که خود مربی دیگران است می بایست از تعصب پیراسته باشد، اما هنگامی که خود او معیار حق و حقیقت را زیر پا نهاد و بر باطل اصرار ورزید از دیگران چه انتظاری می رود.از این رو، امام می فرماید:
این عصبیت از جهاتی زشت تر و از حیثیاتی نارواتر است...زیرا که اهل علم که باید مربی بنی نوع بشر باشد و شاخه ی شجره ی نبوت و ولایت است و به وخامت امور مطلع و عواقب اخلاق فاسده را می داند، اگر خدای نخواسته خود عصبیت جاهلیت داشته باشد... حجت بر او تمام و مورد مؤاخذه ی بیشتر واقع گردد.(15)
ایشان دلیل دیگری که بر ناپسندی تعصب علمی می آورند، این است که:
این عصبیت خیانت به علم و حق ناشناسی از آن است و کسی که حامل بار این امانت گردید،... باید حفظ حرمت آن را بنماید و آن را صحیح و سالم به صاحبش تحویل دهد و اگر تعصب جاهلیت کند، البته خیانت به آن کرده و ظلم و تعدی نموده.(16)
از این رو، به جهت این که علم و دانش را به طور کامل به جویندگان علم نرسانده، نسبت به آنان خیانت ورزیده است.از طرف دیگر، بی احترامی به عالمان و صاحبان اندیشه است که با تعصب علمی آنان را به هیچ می انگارد:
عصبیت های بی موقع، گاه باعث شود که انسان مبتلا به هتک حرمت اهل علم شود.(17)
ایشان تعصب علمی را حق نشناسی و ناسپاسی نسبت به صاحبان علم و دانش و اندیشه نیز می داند، زیرا آنان خود از تعصب ورزی به دور بوده اند.
مشایخ عظام و اساطین کرام... طرفداری حق را مایل و از باطل گریزان؛ و سخط کنند بر کسی که برای عصبیت جاهلیت حق کشی کند و ترویج باطل کند.(18)
پس آیا آنان راضی خواهند بود که افراد نسبت به اندیشه هایشان تعصب ورزند؟

4.راه های پیشگیری از تعصب علمی
 

الف.پیروی از حق
 

همچنان که گذشت دین اسلام در موضع گیری ها حق را معیار قرار داده است و در پذیرش و رد نظریات به حق بودن سخنان نظر دارد، نه به گوینده، همچنان که علی علیه السّلام می فرماید:
«خذ الحکمة ممّن أتاک بها وانظر إلی ما قال و لا تنظر إلی من قال»؛(19)حکمت را از هر کسی که آورد، بگیرید و به آنچه که می گوید، بنگرید نه به گوینده ی آن.
حال اگر کسی بر این مبنا تلاش علمی بنماید، از تعصب علمی به دور خواهد ماند.لازمه ی چنین کاری پرهیز از شخصیت زدگی است، همچنان که در کتاب امالی شیخ مفید آمده است که یکی از اصحاب حضرت علی علیه السّلام به نام حارث همدانی با عده ای نزد آن حضرت آمد.وی درباره ی اختلاف پیروان امیرالمؤمنین پیرامون بر حق بودن آن حضرت یا خلفای سه گانه ی پیشین سخن گفت.حضرت فرمود:اشتباه تو در آن است که حق را با معیار اشخاص می سنجی، نه اشخاص را با معیار حق، آن گاه فرمود:
«انّ دین الله لا یعرف بالرجال، بل بآیة الحقّ، فاعرف الحقّ تعرف أهله.یا حار إنّ الحقّ أحسن الحدیث و الصادع به مجاهد و بالحقّ اُخبرک فأرعنی سمعک»؛(20)
دین خدا به شخصیت و موقعیت افراد شناخته نمی شود، بلکه با برخورداری از علامت و نشانه ی حق شناخته می شود. پس حق را بشناس، اهلش را خواهی شناخت.ای حارث!حق بهترین گفتار است و کسی که به حق سخن گوید، مجاهد در راه خداست و من نیز چون به حق با تو سخن می گویم، پس به سخنانم گوش فرا ده.
در علم و دانش نیز چنین است که هر انسانی می بایست از شخصیت زدگی به دور باشد و همه را با معیار حق بسنجد.اگر سخنی، برهانی و منطقی و یا مستند به دلیل شرعی قطعی بود، بپذیرد و اگر چنین نبود، نپذیرد.

ب.تفکر در عواقب ناپسند تعصب علمی
 

با اندیشه در عواقب تعصب علمی درمی یابیم که این نوع تعصب، باعث دوری از محیط علم و دانش و همنشینی با عالمان و در نتیجه، سبب رکود علمی و انزوا می گردد، زیرا کسی دوست ندارد که با افرادی که به خود مغرورند و به علم و دانش خود می نازند و از پذیرش سخنان منطقی دیگران سرباز می زنند و روی می گردانند، همنشین گردند.

تعصب مذهبی
 

تعصب گاهی رنگ اعتقادی و ایدئولوژیک به خود می گیرد که از خطرناک ترین نوع تعصباتی است که بر اندیشه ی انسان ها سیطره می افکند.و همواره موجب نزاع ها و کشمکش ها و خونریزی های بی منطق بین ادیان و فرق و ایده ها و ایدئولوژی ها گردیده است، مواردی از این دست را می توان در طول تاریخ زندگی بشر به طور مکرر مشاهده نمود که نمونه بارز و روشن آن تعصباتی است که مردم و حاکمان زورگو و منفعت طلب در مقابل دعوت انبیای الهی از خود نشان می دادند.
حضرت ابراهیم علیه السّلام برای رهایی مردم از اندیشه خرافی بت پرستی و بیدار سازی فطرتشان بت های بت پرستان را شکست و در مقابل کسانی که از بت پرستان طلب یاری می نمودند، فرمود:
آیا جز خدا چیزی را می پرستید که نه سودی را برای شما دارند و نه زیانی به شما می رسانند(نه امیدی به سودشان دارید و نه ترسی از زیانشان).(21)
در پاسخ این استدلال گفتند:
او را بسوزانید و خدای خود را یاری کنید.(22)
همچنین هنگامی که در برابر معجزه ی حضرت موسی و برهان روشن او عده ای از ساحران ایمان می آورند و تسلیم منطق روشن موسی علیه السّلام می گردند، فرعون به جای آن که به حق و حقیقت روی آورد، به تهدید روی آورده، می گوید:
سوگند می خورم که دست ها و پاهای شما را به طور مخالف [دست راست با پای چپ یا دست چپ با پای راست]قطع می کنم، سپس همگی را به دار می آویزم.(23)
این منطق همه ی کسانی است که از اندیشه ی درست تهی هستند و چون نمی توانند با استدلال و برهان و دلیل محکم و عقل پسند، دیگران را قانع نمایند، در پی خاموش نمودن فریاد با استفاده از زور برمی آیند.از این نوع تعصب در تاریخ اسلام نیز بسیار دیده شده است که نمونه بارز آن خوارج نهروان در عصر علی علیه السّلام را می توان نام برد که سرانجام بر اساس منطق کور و تعصب نابخردانه ی خود سبب شهادت حضرت علی علیه السّلام را فراهم آوردند و نمونه دیگر آن را در عصر حاضر وهابیان حاکم بر سرزمین حجاز و محل ظهور وحی می توان نام برد که هرگونه اندیشه ی مخالف خود را با تمام شرک و کفر، سزاوار هرگونه اهانت و قتل و خونریزی می دانند که جنایات آل سعود در حج خونین زائران ایرانی در سال 1366 بهترین شاهد صدق چنین تعصبی می باشد، همان جنایاتی که حضرت امام مسببان آن را پیروان اسلام امریکایی نامید و فرمود:
امروز مراکز وهابیت در جهان به کانون های فتنه و جاسوسی مبدل شده اند که از یک طرف اسلام اشرافیت، اسلام ابوسفیان، اسلام ملاهای کثیف درباری، اسلام مقدس نماهای بی شعور حوزه های علمی و دانشگاهی، اسلام ذلت و نکبت، اسلام پول و زور، اسلام فریب و سازش و اسارت، اسلام حاکمیت سرمایه و سرمایه داران بر مظلومین و پابرهنه ها و در یک کلمه «اسلام امریکایی»را ترویج می کنند و از طرف دیگر سر بر آستان سرور خویش امریکای جهان خوار می گذارند.(24)
این نوع تعصب که به نام دفاع از دین وارد میدان می گردد، به جای برخورداری از منطق استدلال و برهان در بیان عقیده بر ترور و حربه ی سرکوب و تکفیر استوار است.از این رو، به جهت عدم استواری بر دلیل عقل پسند یا دلیل مورد اتفاق و مسلم شرعی ناپسند و زشت است.

1.منشأ تعصب مذهبی
 

تعصب مذهبی ممکن است چند منشأ داشته باشد.برخی از تعصبات از جهل و نادانی نسبت بر شناخت مکتب و اهداف آن و تطبیق دین و مذهب و اهداف آن با اغراض و برداشت های شخصی است، بدین معنا که برخی افراد آنچه را که خود با فهم نارسای خود از دین فهمیده اند، به پای دین می گذارند و دیگران را با معیار کج فهمی و نافهمی خود می سنجند، همچنان که خوارج در گذشته چنین بودند.به بیان استاد شهید مطهری:
آنان مردمی تنگ نظر و کوته دید بودند.در افقی بسیار پست فکر می کردند.اسلام و مسلمانی را در چهار دیواری اندیشه های محدود خود محصور کرده بودند.مانند همه ی کوته نظران دیگر مدعی بودند که همه بد می فهمند و یا اصلاً نمی فهمند و همگان راه خطا می روند و همه جهنمی هستند. این کوته نظران اول کاری که می کنند این است که تنگ نظری خود را به صورت یک عقیده ی دینی درمی‌آورند، رحمت خدا را محدود می کنند.خداوند را همواره بر کرسی غضب می نشانند و منتظر این که، از بنده اش لغزش پیدا شود و به عذاب ابد کشیده شود.تنگ نظری مذهبی از خصیصه های خوارج است، اما امروز آن را باز در جامعه اسلامی می بینیم.(25)
چنین تنگ نظری برخاسته از جهل و نادانی، هم اکنون نیز در میان برخی از مدعیان اندیشه در شیعه و در جهان تسنن به ویژه وهابیت به روشنی دیده می شود.
دومین منشأ تعصب حاکمان جور بودند که چون مسلمانان دین باور را سد راه خودکامگی خود می دیدند، آنان را به جان هم می انداختند و خود بهره برداری می نمودند.اینان برای ایجاد تفرقه عده ای جاهل را به نام شیعه عَلم می کردند تا به نام دفاع از اهل بیت علیه السّلام در ملأ عام خلفا را سبّ و نفرین نمایند و در مقابل عده ای را به نام دفاع از صحابه تحریک نموده و آنان را به جان هم می انداختند و کم نبوده است چنین ماجراهایی که حتی در برخی موارد، عالمان درباری نیز در کنار حاکمان جور آتش بر خرمن حق و حق داران افروختند، همانند آنچه که بر سر شیخ طوسی از عالمان برجسته شیعه آوردند و خانه و کاشانه وی را به آتش کشیده و وی را مجبور به ترک بغداد و هجرت به نجف نمودند؛ همچنان که ذهبی از مورخان اهل سنت می نویسد:
در چندین نوبت کتاب های ابوجعفر طوسی بزرگ شیعه و صاحب تصانیف را در رحبه ی جامع القصر بغداد به آتش کشیدند و برای آن چه از نقد و اشکال بر سلف از او پدیدار گشت،‌از ترس پنهان شد محل سکونتش در کرخ بغداد در محله شیعیان بود؛ پس از این فاجعه به کوفه رفت بعدها در مشهد علی علیه السّلام اقامت کرد و به تدریس فقه پرداخت.(26)
منشأ سوم تعصبات، دشمنان خارجی بودند که برای رسیدن به مقاصد ناپاک خود مسلمانان را به جان هم انداخته و خود بهره می بردند.امام خمینی در این باره می فرمایند:
دعوتهایی [که]اجانب کردند؛ چه خودشان مستقیماً چه به وسیله عمالشان در این بلاد-دعوت های بر ضد ادیان، بر ضد اسلام، بر ضد روحانیت اسلام-جدا کردند مسلمین را بعضی را از بعض... ایجاد تفرقه بین مذاهب-مذاهب مسلمین- برای همین مقصد بود که این ها از هم جدا باشند و نتوانند برای اسلام و به نفع اسلام کاری بکنند.این کارها در طول مدت بیش از سیصد سال انجام گرفته است.(27)

2.اثرات و پیامدهای تعصب مذهبی
 

تعصبات مذهبی اثرات و پیامدهای متعددی بر روی دین و دنیای مردم به جای نهاده است که عبارتند از:

الف.ضربه بر پیکر دین
 

دین همواره از طرف دشمنان مورد تهاجم نبوده بلکه در موارد بسیاری توسط دینداران تهی مغز و مقدس مآب و افراط گر در تظاهر به دین مورد هجمه بوده است، همچنانکه علی علیه السّلام از دست این گونه افراد شکوه نموده از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل می کند که فرمود:
دو گروه پشتم را شکستند؛ عالمان پرده در و جاهلان عابد و زاهدنما؛ آن یکی با کار زشتش مردم را از حق دور سازد و این دیگری با عبادت صوری و ظاهری.(28)
حضرت امام در این باره می گویند:
جاهل متنسک از آنهایی است که پیغمبر فرموده است که دو طایفه هستند که کمر مرا می شکنند.یکیشان عالم متهتک است، یکیشان جاهل متنسک است، جاهل مقدس مآب کمر پیغمبر را می شکند، جاهلی که نداند قانون اسلام چیست و پیش خود به اسم اسلام برود به خیال خودش خدمت می کند.این از آن هایی است که پیغمبر فرموده است که کمر مرا می شکند؛
«قصم ظهری الرجلان؛ عالم متهتّک و جاهل متنسّک».(29)
در سخنی دیگر می فرمایند:
من نمی دانم اسلام از کدام طایفه بیشتر صدمه دیده است.آیا از عالم متهتّک یا جاهل متنسّک.در هر صورت از هر دو طایفه صدمه دیده است اسلام و این هم هست و بعدها هم خواهد بود، و خواهد بود حتی در زمان حضور حضرت ولی امر. (30)
چنین افرادی با دید تنگ نظرانه خود اسلام را مطابق فهم نادرست خود بسیار زشت و ناپسند ارائه می نمایند و بافته ها و یافته های خود را به پای دین و مذهب می گذارند و بدین وسیله عامل تنفر از دین را فراهم می آورند.هرچند ممکن است در این عصر نام و نشانی از خوارج نباشد، ولی اندیشه و تفکر آنان رواج دارد، اندیشه ای تنگ نظرانه و تعصب آمیز که مخالف خود را فاسق دانسته و هر شخص یا گروهی را با نام و لقبی خارج از دین می دانند.حضرت امام در این باره می گویند:
در شروع مبارزات اسلامی، اگر می خواستی بگویی شاه خائن است، بلافاصله جواب می شنیدی که شاه شیعه است. عده ای مقدس نمای واپسگرا همه چیز را حرام می دانستند و هیچ کس قدرت این را نداشت که در مقابل آنها قد علم کند.خون دلی که پدر پیرتان از این دسته ی متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختی های دیگران نخورده است.(31)

ب.عامل تفرقه و جدایی
 

یکی از عوامل تفرقه میان امت اسلامی در طول تاریخ تعصب های بی جا و بی دلیل بوده است که به جای گفتگوی عالمانه و دور از منطق به تکفیر یکدیگر پرداخته و هر مذهبی، مذهب دیگر را به دور از حقیقت می دانسته است.

ج.عامل جنگ و نزاع
 

پیامد دیگر تعصب های مذهبی، جنگ ها و نزاع های خانمان برانداز بین مذاهب اسلامی بوده است که بین مذاهب چهارگانه اهل سنت رواج داشته و گاهی بین آنان و پیروان مذهب تشیع رخ نموده است و سبب از بین رفتن قدرت و شوکت آنان به نفع دشمنان اسلام شده است.نمونه های فراوانی از جنگ و نزاع های برخاسته از تعصب بی منطق در جهان اسلام به ویژه در برخورد با شیعه در طول تاریخ دیده می شود.آتش زدن منزل شیخ طوسی در بغداد و شهادت شهید اول یعنی محمد مکی و شهید ثانی یعنی زین الدین عاملی به دست متعصبان مذهبی، همچنین شهادت عده ای بی شمار از پیروان اهل بیت علیه السّلام به دستور معاویه و حکام بنی امیه و بنی مروان و بنی عباس و سایر حکام جور که مورخان در کتب تاریخ آورده اند. نمونه ای از این دست را عالم و مورخ برجسته اهل سنت، یعنی ابن اثیر چنین گزارش نموده است:
در محرم این سال (407هجری)وقتی معزبن بادیس (فرماندار تمام آفریقا) سواره در شهر قیروان می گذشت، عده ای از مردم به او سلام کردند و برایش دعا نمودند.در این هنگام، از کنار جماعتی گذشت که به او سلام و تحیت نگفتند و به عزاداری مشغول بودند؛ چون درباره ی ایشان پرسیده، به او گفتند که اینان رافضه (شیعه)اند و ابوبکر و عمر را دشنام می گویند.
معز گفت:رضای خدا به ابوبکر و عمر باد.آن گاه به دستور معز مردم و مأموران به سوی دروازه مقلی قیروان-جایگاه شیعیان به هنگام عزاداری-به راه افتادند و آنان را به قتل رساندند...عامل اصلی این کشتار کارگزار شهر قیروان بود که آنان را به این کار تشویق می کرد.از شیعیان عده بی شماری کشته شدند و با آتش سوزانده شدند و شهر و دیارشان در تمام آفریقا به نابودی کشیده شد.(32)
و چنین است که تعصب دیده ها را کور نموده، فرمان قتل و خونریزی صادر می کردند.

3.ارزیابی تعصب مذهبی
 

پرسش و عبودیت با سرشت انسان درآمیخته است.ازاین رو، انسان ها همواره در طول تاریخ رو به عبادت آورده، گاه درخت یا سنگ و گاه موجودی ماورایی مانند فرشته و سایر امور نامحسوس را می پرستیده اند.
از طرف دیگر، انسان ها همواره دریافته اند که عمر آنان محدود به هشتاد یا صد سال نیست.بدین جهت برای خود آرامگاه ها بنا نموده یا در فکر حیات ابدی به دنبال آب حیات بوده اند.
بدین جهات، انبیا از جانب خدا مبعوث شدند تا به هر دو گرایش انسان سر و سامان داده و برای رسیدن به مطلوب، یعنی عبودیت در مقابل خدای جهان و حیات ابدی، یعنی معاد آنان را رهنمون گردند تا باورهای آنان در جهت حق و مطابق دستور عقل و فرامین خالق و معبود، یعنی دین و شرع تنظم گردد تا انسان ها به رشد و تعالی و سعادت دنیا و آخرت نایل گردند.بنابراین تعبد عبارت است از سر فرود آوردن در برابر دستورات و فرامین خداوند تعالی و معبود قلب ها که به حق و دستورات عقل سلیم فرا می خواند و حال آن که تعصب سر فرود آوردن در برابر تمایلات شخصی و طرفداری بی ضابطه است، هر چند در این طرفداری ظلم و ناحق نهفته باشد.از این رو، می توان گفت که عبودیت امری است نیکو و مطابق خواست فطری و سرشت آدمی و حال آن که تعصب ناپسند است؛ زیرا پا نهادن دستورات عقل و شرع است که عقل ظلم را ناپسند می داند و حال آن که متعصب آن را نیکو می داند؛ چون دفاع از خویشان یا عقیده ی او در آن نهفته است.
از نظر شرع نیز انسان می بایست برای عقیده و رفتار و کردار خود دلیل محکم و استوار داشته باشد و بر اساس آن عمل و عکس العملش استوار باشد که فرمود:
(قُل هَاتُوا بُرهَانَکُم إن کُنتُم صَادِقِینَ). (33)
اما متعصب از دلیل و برهان قانع کننده و استوار بی بهره است با این بیان، تفاوت تعصب و ایمان و عقیده و پای بندی به آن نیز روشن است؛ زیرا در عقیده شخص معتقد می بایست با براهین و دلایل عقلی و محکم نسبت به اعتقادات خود به یقین راه یابد و تقلید در اصول دین روا نیست و عقل و براهین عقلی راه به خطا نمی پیماید.از این رو، در آن ظلم راه ندارد و کسی که با برهان به اعتقاد و ایمانی راه یافت، بر او لازم است که به حکم عقل بدان پای بند باشد، بر خلاف عصبیت که هیچ پشتوانه ی عقلی و دینی به همراه ندارد.از این رو، حضرت امام می فرماید:
قلب کسی مورد تجلیات نور ایمان و معرفت گردد و گردن کسی بسته ی حبل متین و عروه وثیق ایمان و گروگان حقایق و معارف است که پای بند قواعد دینیه و ذمه ی او رهین قوانین عقلیه باشد و متحرک به تحریک عقل و شرع گردد و هیچ یک از عادات و اخلاق و مأنوسات وجود او را نلرزاند و مایل از راه مستقیم نکند.(34)
بنابراین ضابطه کلی در رفتار و کردار شخص با ایمان در درجه ی اول اثبات حقایق و اصول دین بر اساس براهین عقلی و آن گاه سرسپاری در برابر فرامین خداوند است و تسلیم امر او شدن و هیچ یک از این دو یعنی عقل و شرع، حکم به ظلم و ناحق نمی کنند و به تعصب بی دلیل و جاهلانه فرا نمی خوانند.
وقتی انسان دعوی اسلام و ایمان می تواند نماید که تسلیم حقایق و خاضع برای آن ها باشد و مقاصد خود را هرچه بزرگ است، فانی در مقاصد ولی نعمت خود کند و خود و اراده ی خود را فدای اراده ی مولای حقیقی کند.البته چنین شخصی از عصبیت جاهلیت عاری و بری گردد.(35)

4.راه های پیشگیری از تعصب مذهبی
 

برای جلوگیری از تعصب مذهبی، چند راه کار وجود دارد:
اول:روی آوردن به منطق و استدلال در بحث به جای تعصب و دشنام و تکفیر؛ زیرا دعوت قرآن این است که:
(اُدعُ إلَی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالحِکمَة وَ المَوعِظَةِ الحَسَنَةِ وَ جَادِلهُم بِالَّتِی هِیَ أحسَنُ)؛ (36)با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت نما، با آن ها به روشی که نیکوتر است استدلال و مناظره کن.
پس بر هر مسلمانی لازم است که اگر راه خود را صحیح می داند، به آموزه ی قرآن روی آورده و از طرق سه گانه، دیگران را دعوت به راه و رسم خود نماید.
دوم:تکیه بر اصول مشترک ما بین مذاهب مختلف و ایجاد اتحاد در مقابل دشمن مشترک است که همواره در جهت اختلاف بین مسلمین می کوشد.حضرت امام در این باره می فرماید:
الان کسانی که مخالف با اسلام هستند و دارند پخش می کنند مطالبی را، می خواهند بین برادرهای شیعه و سنی اختلاف ایجاد کنند.اینها نه خیرخواه شیعه هستند نه خیرخواه سنی و اینها با اسلام مخالفند؛ بیدار باشند همه ی برادرها؛ با هم باشند؛ دشمن مشترک ما داریم؛ به این دشمن مشترک باید ما با هم حمله کنیم و آن ها را نگذاریم که خدای نخواسته در صفوف ما یک رخوتی ایجاد بشود و یک اختلافی ایجاد بشود.(37)
به همین جهت امام منادی وحدت مسلمین دنیا بود و تنها راه نجات مردم فلسطین و عزت اسلامی را اتحاد امت اسلامی می دانست و در اندیشه ی تشکیل ارتش مشترک جهان اسلام بود و می فرمود:
اگر انشاالله آن وحدت بین مسلمین و دولت های کشورهای اسلامی که خداوند تعالی و رسول عظیم الشأنش خواسته اند و امر به آن و اهتمام در آن فرموده اند حاصل شود، دولت های کشورهای اسلامی با پشتیبانی ملت ها می توانند یک ارتش مشترک دفاعی بیش از صد میلیونی تعلیم دیده ذخیره و یک ارتش ده ها میلیونی زیر پرچم داشته باشند که بزرگ ترین قدرت را در جهان به دست آورند.(38)
اگر چنین اندیشه ای تاکنون به تحقق می پیوست، به یقین می توان گفت که وضعیت مسلمانان عراق، افغانستان، فلسطین، لبنان...این چنین نبود و دشمنان بر آنان مسلط نبودند و به آنان ظلم و ستم روا نمی داشتند.

پی‌نوشت‌ها:
 

1. -شرح چهل حدیث، ص151.
2. -آداب الصلوة، ص195-196.
3. -وعده دیدار، ص81؛ آداب الصلوة، ص79.
4. -آیة الله سیدعباس خاتم یزدی.
5. -نساء(4):82.
6. -سلسله موی دوست، ص78.
7. -شرح چهل حدیث،ص145-146.
8. -بحارالانوار، ج1، ص177، ح55.
9. -همان، ج2، ص99، ح57.
10. -اسراء(17):36.
11. -اسراء(17):85.
12. -طه(20):114.
13. -زمر(39):17-18.
14. -نمل(27):64.
15. -شرح چهل حدیث، ص151.
16. -همان، ص152.
17. -همان.
18. -همان.
19. -معجم الفاظ غررالحکم، ص1341.
20. -امالی شیخ مفید، ص5.
21. -انبیاء(21):66.
22. -انبیاء(21):68.
23. -اعراف(7):124.
24. -صحیفه امام، ج21، ص80-81.
25. -مجموعه آثار، مرتضی مطهری، ج16، ص327.
26. -سیر اعلام النبلاء، ج18، ص335.
27. -صحیفه امام، ج6، ص327.
28. -شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج20، ص284.
29. -صحیفه امام، ج11، ص314.
30. -همان، ج18، ص410.
31. -همان، ج21، ص278.
32. -الکامل فی التاریخ، ج8، ص114.
33. -بقره(2):111.
34. -شرح چهل حدیث، ص147.
35. -همان.
36. -نحل(16):125.
37. -صحیفه امام، ج17، ص499.
38. -همان، ج18، ص94.
 


منبع: امام خمینی (س) و مفاهیم اخلاقی/ 13، مؤسسه ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره) -دفتر قم 1387: چاپ و نشر عروج
ادامه دارد...
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان