ماهان شبکه ایرانیان

جستاری در زندگانی هاشم مرقال سردار پرافتخار اسلام(۳)

هاشم در عصرخلفای سه گانه   هاشم در حکومت ابوبکر و در عصر فتوحات از جمله فرماندهان سپاه اسلام بود

جستاری در زندگانی هاشم مرقال سردار پرافتخار اسلام(3)

هاشم در عصرخلفای سه گانه
 

هاشم در حکومت ابوبکر و در عصر فتوحات از جمله فرماندهان سپاه اسلام بود. وی در زمان ابوبکر به همراه سه هزار نفرنیروی مجهز به سمت ابوعبیده روانه شدند تا در فتح شام او را یاری کنند. هنگامی که مسلمانان متوجه شدند وی در بین سپاه آنان است همگی خوشحال و مسرور گردیدند.(1)
وی در جنگ با رومیان جزء فرماندهان دلاور شناخته شد.(2)چنان که پیش تر نیز گفته شد، در معرکه یرموک جزء بهترین فرماندهان بود ودر همین جنگ بود که یک چشم خود را از دست داد.(3)
هاشم در زمان حکومت عمر از فرماندهان جنگ شام و فتح دمشق بود که در میسره سپاه فرماندهی می کرد.(4)
وی در جنگ قادسیه در مقدمه سپاه حضور داشت و نهرهای بهرسیر، مظلم و ساباط به دست او فتح شد.(5)
وی در جنگ مدائن، جلولاء(فتح الفتوح)، حلوان، راذانات، دقوقاء، خانیجار، باجرمی، سن بارما، بوازیج الملک و شهرزور فاتح بود.(6)
هاشم، درزمان عثمان در زمره مؤمنانی بود که به سختی زندگی می کردند. به دلیل آنکه از عملکرد عثمان به شدت ناراضی بود، در کوفه به دستورات سعیدبن عاص والی کوفه از طرف عثمان بی اعتنا بود. سعید هنگامی که هلال ماه شوال را به عینه مشاهده کرد در میان عده ای از مردم گفت: چه کسی از میان شما ماه را دیده است؟ کسی سخنی نگفت. هاشم گفت: من دیدم، سعید گفت: تو در میان این قوم با این یک چشم کورت ماه را دیدی؟ هاشم گفت: همین یک چشم من را که می بینی در راه خدا از دست دادم. هاشم به همراه عده ای به خانه خود رفت و روزه خود را افطار کرد. پس از رسیدن این خبر به گوش سعیدبن عاص، دستور به شکنجه او داد، به علاوه که خانه او را به آتش کشیدند.(7) علامه امینی می نویسد: چه جنایتی بود که سعید مرتکب شد! و چه گستاخی که در حق این صحابی جلیل القدر کرد! در حالی که عثمان به سعید کوچکترین اعتراضی نکرد و حتی او را تشویق هم کرد.(8) ولی هاشم کوتاه نیامد. دو نقل در تاریخ موجود است: یکی اینکه چون هاشم در زمان حکومت امیرمؤمنین(ع) و به دستور حضرت به امارت کوفه منصوب گشت، پس از ورود به کوفه به تلافی، برسعید صد ضربه شلاق وارد نمود، (9) دیگر اینکه در زمان
عثمان پس از رنجش عمویش سعدبن ابی وقاص و پافشاری بر قصاص سعید، عثمان او را قصاص نمود.(10)

هاشم همراه با امیرمؤمنان
 

پیش از اینکه درباره جایگاه هاشم در خلافت امیرالمؤمنین(ع) سخن بگوییم، ذکر این نکته ضروری است که آیا هاشم در زمان سقیفه با ابوبکر بیعت کرد؟ آیا وی جز وافقان حکومت وی به شمار می رود یا مخالفانش؟ و آیا اصلاً وی در زمان به خلافت رسیدن ابوبکر درمدینه و زیر سقف سقیفه حضور داشت؟
در پاسخ باید گفت: پس از کندوکاو در کتب متقدم تاریخی این مطلب بدست می آید که پیش از رحلت پیامبر(ص) اسامه توسط ایشان فرمانده سپاهی شد تا بنا به قول پیامبر به جنگ با کفار در بیرون مدینه رود. پس از انتشار خبر رحلت پیامبر(ص) به گوش همگان، اسامه نیز با تنی چند از صحابه به مدینه بازگشت و این در حالی بود که سپاه وی در منطقه «جرف» در بیرون از مدینه اردو زده بود و خود را برای حمله آماده می کرد. از این رو، به هنگام رخداد«سقیفه بنی ساعده» عده ای از اصحاب در منطقه «جرف» ساکن بودند و انتظار فرمانده خود را می کشیدند. ابوبکر به هر نحوی که شد زمام امور را بدست گرفت، در حالی که افرادی همچون هاشم مرقال و دیگر اصحاب در مدینه حضور نداشتند تا از علی به همراه دیگر صحابه معدود دفاع کنند. این سخن به این دلیل است که هاشم با ارادتی که ما از وی نسبت به امام سراغ داریم محال است در چنان جلسه کذایی حضور داشته و ازامام دفاعی به عمل نیاورده باشد. حتی شاید وی ازجمله کسانی بوده که در بدو امر با خلیفه وقت بیعت نکرده و یا پس ازبیعت امیرالمؤمنین(ع) با ابوبکر دست بیعت ساییده باشد. البته باید گفت که این مطلب(عدم حضور هاشم در رخداد سقیفه) در کتب تاریخی، چنان که ما به جست وجو و کاوش آن پرداختیم، موجود نیست.(11)
همان گونه که پیش تر گذشت، وی از شیعیان و پیروان خاص حضرت به شمار می رفت. به علاوه، هاشم از کسانی بود که با حضرت در مورد مصلحت های جنگی و نظامی مشورت می کرد، چنان که وقتی امام با او در مورد حرکت کردن به طرف شام مشورت نمود، هاشم با ایراد خطبه ای وضعیت شامیان را توصیف کرد و آنان را دنیاطلب و زیورپرست خواند.(12) هاشم در جنگ ها مسئولیت یکی از حلقه های سپاه را برعهده داشت. مثلاًً، هنگامی که امام قصد داشت به سمت بصره حرکت کند، هاشم را به همراه ناممه ای به سمت ابوموسی اشعری در کوفه فرستاد. حضرت در این نامه از ابوموسی خواسته بود که مردم را برای حرکت در بصره و همراه کردن با او بسیج کند، ولی ابوموسی کمی در اجرای دستور سستی ورزید. از این رو، هاشم سریعاً نامه ای بدین مضمون برای امام نوشت:
بنام خداوند بخشنده مهربان، به امیرالمؤمنین از هاشم به عتبه. پس از حمد و ثنای الهی، ای امیرالمؤمنین! نامه ات را برای کسی بردم که سخت نافرمان و به دور از رحمت است و حیله گری و اختلاف افکنی اش آشکار. این نامه را با مغل بن خلیفه از قبیله«طی» و از پیروان و شیعیانت به سمت تو فرستادم و ماجرا و اخبار ما را می داند، هرچه می خواهی از او بپرس و نظرت را برایم بنویس تا از آن پیروی کنم. والسلام علیک و رحمه الله و برکاته.(13)
از دیگراقدامات امام برای هاشم این بود که ایشان وی را علاوه بر پرچمداری سپاه، سرپرست گروه پیاده نظام قرار داد.(14)
البته هاشم در دوران حکومت امام مناصب متعددی از جمله علمداری داشت، ولی نهایت امر اینکه وی در تمام این مدت می کوشید تحت هر عنوانی گوش به فرمان امام باشد، چنان که پیش تر در مورد آن به صورت مفصل بحث کردیم.

شهادت هاشم مرقال
 

چنان که گذشت، علمدارو پرچمدار سپاه صفین پس از فداکاری های فراوان جام شهادت را نوشید. هاشم پس از اینکه چندبار پهلوانانه در حالی که به سوی میدان پیش تاخت و صفوف شامیان را درهم شکست، برق‌آسا و چابک با علم سپاه به جلو رفت. در مقابل شامیان به خاطر پیشتازی او عقب نشینی کردند. وقتی معاویه متوجه شد سردرگم و متحیر از یاران خود پرسید: این کیست که این طور پیش می تازد؟ گفتند:هاشم مرقال. معاویه آب دهان خود را فرو خورد و گفت: همان یک
چشم بنی زهره! خدا او را بکشد. سپس به محافظان خود دستور داد بسوی او روانه شوند، جنگجویان شام به طرف شام رفتند واز آن طرف نیز، هاشم با رجزخوانی به سوی ‌آنان تاخت، چنان جنگی میان آنها درگرفت که تا بعدازظهر ادامه داشت. سرانجام یاران معاویه از جنگیدن خسته و ناتوان شدند، هاشم خدا و دارآخرت را می خواهد پیش بیاید. مجدداً گروهی از شامیان به او حمله کردند، هاشم در مقابل آنها استوار ایستاد، شامیان نیز رویاروی او ایستادگی کردند و با تشویق معاویه، سرجای خود به مقاومت خود ادامه دادند، معاویه در حالی که از ضعف و سستی یاران خود در هراس بود روبه آنها کرد و گفت از صبر و استقامت سپاه عراق که وادارشان کرده زیر پرچم حمیت عربی چنان ایستادگی کنند، مبادا دچار رعب و وحشت شوید به خدا قسم در اینان چیزی نمی بینی مگر تعصب و شور و حرارت عربی، قطعاً آنها همه به راه ضلالت و گمراهی اند و شما به یقین برحقید پس ای قوم! صبور باشید، شکیبایی ورزید و همه با هم، آرام و همگام بسوی دشمن مان حمله ور می شویم. یکدیگر را یاری کنید، شکیبایی ورزید، خدا را یاد کنید، کسی از شما از برادرش چیزی نپرسید، بدین سوی و آن سوی ننگرید. همچون پایداری آنان، ایستادگی کنید، حساب شده بستیزید تاخداوند میام ما حکم وداوری کند که او بهترین داوران است. پس به محافظان خود دستور داد به سوی او بروند ومحاصره اش کنند، هاشم نیز با رجزخوانی بسوی آنان تاخت. او می گفت: یک چشمی که برای خود به دنبال راه خلاصی است و مانند هیون گشن آوری، زره پوشیده است. او جنگ را تجربه کرده و هرگز فرار نمی کند و نه از دیه می ترسد و نه از قصاص در هراس است. هرکسی هرچند به رودرافتد و از میدان بگریزد، از چنگ مرگ هیچ گریزگاهی ندارد. همین طور با شمشیر خود صفوف شامیان را درهم تنید. پس ازحملات متعدد، به سمت معاویه رفت. معاویه از ترس به قبیله «تنوخ» پناه برد.
تنوخیان به سمت هاشم رفتند و با استفاده از غفلت او، با شمشیرخود چنان ضربه ای به پای او زد که پایش قطع شد. پس از آن، حارث بن حارث بن منذر تنوخی با نیزه خود ضربه ای به شکمش زد به گونه ای شکم او را از هم دریده شد. ولی هاشم با یک دست دوباره شروع به جنگ کرد ضعف او را فراگرفت و به همراهیان خود آرام گفت: «من مردی تنومندم، اگر کشته شوم قتلم شما را متوحش نسازد. دیری بیش از زمانی که برای قربانی کردن شتری کافی است تا نحرکننده کار خود را انجام دهد و به پایان رساند، کارم به درازا نخواهد کشید.»
فرستاده امام نزد او آمد و او را به پیشروی دستور داد. هاشم به او گفت: «به شکمم بنگر! وقتی دستش را از روی شکم خود برداشت روده های او بیرون ریخت و ناگهان بر زمین افتاد و به شهادت رسید. پس از او پسرش عبدالله پرچم بدر را برگرفت و شروع به حمله نمود و رجزخوانی می کرد و...»(15)
البته نقل است که هاشم در واپسین لحظات عمر خود نگاهی به کشته های اطراف خود کرد. ناگهان دید
عبیدالله بن عمربن خطاب کنار او کشته یا زخمی افتاده، سینه خیز به طرف او خزید تا به او نزدیک شد وچنان سینه او را گزید که دندان هایش در آن فرو رفت. در همان حال، بر سینه عبیدالله افتاد و جان به جان آفرین تسلیم کرد.(16)
در فقدان هاشم بسیاری از همراهیان او شعر سرودند. اولین کسی که شعر سرود پسرش عتبه بن هاشم بود.(17) علاوه براو، ابوالطفیل عامر بن واثله صحابی، (18) جریش سکونی، (19) ابن عدی فرزند حاتم، (20) شنی، (21) عبدالله بن ابی معقل انصاری(22) و...شعر سرودند.
علاوه برآن، شامیان(23) از کشته شدن هاشم خوشحال شدند و به خاطر خوشحالی خود، در ذم او و عمار یاسر و... اشعاری سرودند وبا قتل او احساس امنیت کردند. عمروبن عاص هم یکی ازآنان بود.(24)

پی نوشت ها :
 

*دانشجوی کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث، دانشگاه تهران(پردیس قم).
- ابن اعثم کوفی، همان، ج1، ص96.
2- همان، ج1، ص152؛ ابوالربیع حمیری، الاکتفا، ج2، ص237.
3- محمدبن جریرطبری، همان، ج11، ص511؛ احمدبن یحیی بلاذری، همان، ج10، ص26؛ علی بن حسین مسعودی، همان، ج2، ص378؛ شمس الدین محمدذهبی، تاریخ الاسلام، ج3، ص584؛ ابن عبدالبر قرطبی، همان، ج4، ص1546؛ عبدالحسین امینی، همان، ج8، ص270.
4- ابوالربیع حمیری، همان، ج2، ص474و480؛ احمدبن داود دینوری، همان، ص121.
5- محمدبن جریر طبری، همان، ج3، ص478و525؛ احمدبن داود دینوری، همان، ص119.
6- محمدبن جریرطبری، همان، ج4، ص33.
7- احمدبن یحیی بلاذری، همان، ج10، ص27؛ ابن اعثم کوفی، همان، ج1، ص381-382؛ عبدالحسین امینی، همان، ج8، ص270.
8- عبدالحسین امینی، همان، ج8، ص270.
9- احمدبن یحیی بلاذری، همان، ج10، ص27.
10- عبدالحسین امینی، همان، ج8، ص270؛ خلیل بن ابیک صفدی، الوافی بالوفیات، ج27، ص129.
11- برای مطالعه بیشتر، ر.ک: ابن سعد، همان، ج4، ص49و53؛ محمدبن جریرطبری، همان، ج3، ص220و230؛ شمس الدین محمدذهبی، تاریخ الاسلام، ج3، ص10و20.
12- نصربن مزاحم منقری، همان، ص92.
13- ابن ابی الحدید، همان، ج14، ص9.
14- ابن اعثم کوفی، همان، ج3، ص25.
15- در مورد شهادت هاشم، ر.ک: احمدبن داود دینوری، همان، ص183؛ نصربن مزاحم منقری، همان، ص346و355؛ علی بن حسین مسعودی، همان، ج2، ص393و394.
16- نصربن مزاحم منقری، همان، ص348و356؛ محمدباقر مجلسی، همان، ج33، ص37؛ شیخ عباس قمی، الکنی و الالقاب، ج3، ص181.
17- نصربن مزاحم منقری، همان، ص348.
18- همان، ص359.
19- همان، ص401.
20- همان، ابن اعثم کوفی، همان، ج3، ص175.
21- نصربن مزاحم منقری، همان، ص406.
22- همان، ‌ص358و359.
23- همان، ص357.
24- همان، ص384.
 

منبع:نشریه معرفت، شماره 156
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان