ای مفضّل! نخستین عبرت و دلیل بر خالق جلّ و علا، همین هیأت دهی، گردآوری اجزا و نظم آفرینی در کار این عالم است؛ از این رو اگر با اندیشه و خرد در کار عالم، نیک و عمیق تأمل کنی، هر آینه آن را چون خانه و سرایی می یابی که تمام نیازهای بندگان خدا در آن آماده و گرد آمده است. آسمان، همانند سقف، بلند گردانیده شده، زمین بسان فرش، گسترانیده شده، ستارگان چون چراغهایی چیده شده و گوهرها همانند ذخیره هایی در آن نهفته شده و همه چیز در جای شایسته خود چیده شده است. آدمی نیز چون کسی است که این خانه را به او داده اند و همه چیز آن را در اختیارش نهاده اند. همه نوع گیاه و حیوان برای رفع نیاز و صرف در مصالح او در آن مهیاست.
اینها همه، دلیل آن است که جهان هستی با اندازه گیری دقیق و حکیمانه و نظم و تناسب و هماهنگی آفریده شده. آفریننده آن یکی و او همان شکل ده، نظم آفرین و هماهنگ کننده اجزای آن است. براستی که او در قدسش جلیل و در کارش بلند مرتبه و وجهش کریم است. خدایی جز او نیست و از آنچه منکران می پندارند منزّه و از آنچه ملحدان به او نسبت می دهند برتر و جلیلتر است.
آفرینش آدمی و تدبیر جنین
ای مفضّل! سخن خود را با بیان آفرینش انسان آغاز می کنیم، تو نیز بکوش که از آن پند گیری. اوّل اینکه: تدبیر چنان شد که جنین، در رحم در پس سه ظلمت، پوشیده ماند: شکم، رحم و بچه دان، جایی که توان چاره اندیشی برای اخذ غذا و دفع ناروا را ندارد. نه صلاح خویش می داند و نه ضرر خویش می راند. خون حیض برای او غذاست، چون آب برای گیاه. پیوسته غذایش چنین است.
چگونگی تولد کودک، تغذیه، رشد دندان و بالغ شدن او
آنگاه که آفرینش او کامل گردد، بدنش سخت شود، پوستش بتواند با هوا سازگار آید و دیده اش تاب دیدن نور به هم رساند، مادرش درد زاییدن گیرد و درد، چنان بر او سخت می آید که جنین از فشار درد بیرون می افتد. چون [از تنگنای رحم به پهنای جهان آمد و] متولد گشت، همان خونی که غذایش بود، اینک با رنگ و بویی جز آنچه بود و در شکل غذایی دیگر، از پستان مادر سرازیر می شود. این غذا برای نوزاد از همه چیز سازگارتر است. وقتی که به دنیا آمد، زبان خود را به نشانه خواستن غذا بیرون می کند و پیرامون دهان می چرخاند. در این زمان پستانهای مادرش را که چونان دو مشک از سینه او آویخته، می یابد و تا زمانی که تن او تر و درونش ظریف و اعضایش نرم است از آن می نوشد. آنگاه که حرکت کرد و به غذایی سخت و قوی نیاز پیدا نمود تا تنش استحکام یابد، در هر طرف، دندانهای آسیا سر برمی آورد تا غذا را بجود، نرم گرداند و براحتی فرو برد. پیوسته حالش این گونه است تا آنگاه که پای در بلوغ نهد.
در این وقت اگر مذکر است، موی در رویش می روید تا نشانه مردی و عزّت او باشد و از همانندی با زنان و بچگان بدور ماند و اگر مؤنث است، رخش از موی پیراسته ماند تا طراوت و زیبایی اش دل مردان را برباید و نسل بشر ماندگار و پایدار گردد.
ای مفضّل! در این مراحل، نیک بیندیش. آیا می شود که [این همه تدبیر] بی مدبّر و حکیم باشد؟ می دانی اگر در رحم، خون به او نمی رسید همانند گیاهی که آب به وی نرسد خشک و پژمرده می گشت؟ آیا می دانی وقتی که بزرگ شد اگر مادرش را درد زاییدن نمی گرفت چون زنده بگور در رحم می ماند و اگر در هنگام ولادت، شیر با او نمی ساخت، یا از گرسنگی می مرد و یا با غذایی نامناسب و زیانبار تغذیه می شد؟ و اگر در وقت مناسب، دندانهایش نمی رویید، بر جویدن و فرو بردن غذا ناتوان بود و باید همیشه شیر می خورد و بدن او برای کار، قوت و استحکامی نمی یافت و مادرش به خاطر او از تربیت فرزندان دیگرش باز می ماند؟
راز رویش مو بر صورت
می دانی اگر در صورتش موی نمی رویید، همواره به هیأت و صورت زنان و بچگان می ماند، در نتیجه نه ابّهت داشت و نه وقار؟ مفضّل می گوید: عرض کردم: آقای من! من کسانی را دیده ام که بزرگ و کهنسال بوده اند ولی مویی بر رویشان نروییده است. حضرت- علیه السّلام- فرمود: «این به خاطر اعمالی است که از پیش فرستاده اند و خدای جلّ و علا هیچ گاه بر بندگانش ستم روا نمی دارد». (انفال، آیه 51) جز خدایی که از نیستی اش رهانید و هستی اش بخشید، چه کسی همواره در اندیشه برآوری این همه نیازهای اوست و تأمین آنها را خود بر عهده گرفته است؟ اگر چنین تدبیر و حکمتی زاییده اهمال و رها بودن امور به حال خود بود، می بایست از تقدیر و هدفمندی نیز اختلال و ناهماهنگی برخیزد؛ زیرا این دو ضدّ اهمال اند. [و باید نتیجه آنها نیز با نتایج اهمال نسازد] بی شک چنین سخنی ناشایست و ناصواب و نشانه ناآگاهی و کم مایگی گوینده آن است؛ چه هیچ گاه در اثر اهمال و بی تدبیری، درستی و صواب پدید نمی آید و تضاد نیز نظم و هماهنگی را در پی ندارد. خداوند چه بسیار منزه و والاتر از گفته ملحدان است. (اسراء، آیه 43)
اگر انسان، با هوش و اندیشه به دنیا می آمد
اگر نوزاد، فهیم و عاقل به دنیا می آمد، وقت تولد جهان هستی را انکار می کرد و هنگامی که با حیوانات، پرندگان و دیگر موجودات غریب روبرو می گشت و هر ساعت و هر روز پاره ای از اشکال مختلف و شگفت عالم را که از پیش ندیده بود می دید، هر آینه عقل و اندیشه اش سرگشته و گمراه می گشت. بدان که اگر عاقلی را به اسیری از سرزمینی به سرزمین دیگر ببرند [از دیدن شگفتیهای نامأنوس ] همواره واله و سرگشته است و بخلاف کودکی که در کودکی اسیر شود بسرعت، زبان و آداب [آن سرزمین جدید] را فرا نمی گیرد.
نیز اگر نوزاد، دانا و هوشمند پای در جهان می نهاد از اینکه [آنقدر ناتوان است که توان راه رفتن ندارد و ناچار] باید دیگران بر دوشش گیرند، شیرش بنوشانند، در جامه اش بپیچند و در گاهوارش بخوابانند، سخت احساس خواری و پستی می کرد از سوی دیگر او به خاطر ظرافت و طراوت و رطوبت بدن، هیچ گاه از این امور بی نیاز نیست [در نتیجه چه بسا در هلاکت می افتاد و یا رشد روحی و] [بدنی مناسب نمی کرد.] همچنین در چنین حالی آن شیرینی، دلبندی و محبوبیت کودکان را نداشت؛ از این رو آنان در حالی به دنیا می آیند که از کار جهان و جهانیان غافلند.
اینان با ذهن ضعیف و شناخت اندک و ناقص خود با همه چیز روبرو می شوند، امّا اندک اندک و گام به گام و در حالتهای گوناگون بر شناخت و آگاهی آنان افزوده می شود. کودک، پیوسته چنین کسب شناخت می کند تا آنکه از مرحله حیرت و سرگشتگی و تأمل، پای فراتر می نهد و با کمک عقل و اندیشه، قدم در وادی تصرف و تدبیر و چاره اندیشی معاش و... می گذارد، از حوادث، پند می گیرد، اطاعت می کند و یا در اشتباه و فراموشی و غفلت گناه سقوط می کند. حکمت های فراوان دیگری نیز در پس این امر نهفته است؛ از جمله:
اگر کودک در گاه تولد، عقلی کامل داشت و مستقل و خودکفا می بود، شیرینی فرزند داری از میان می رفت. پدر و مادر به مصالحی که در تربیت کودک نهفته است نمی رسیدند؛ در نتیجه، تربیت، سرپرستی و رحم و شفقت بر آنان هنگام پیری بر فرزند لازم نبود. [زیرا پدر و مادر در قبال او زحمتی نکشیده اند که او در سنّ کهنسالی و نیاز، به آنان برسد. او از آغاز، مستقل و بی نیاز از والدین بوده است].
همچنین با این فرض، در میان فرزندان و والدین هیچ پیوند و الفتی حاکم نبود؛ زیرا کودکان از تربیت و سرپرستی پدران بی نیاز بودند و از زمان تولد از پدران خویش جدا می گشتند. او نیز پس از آن، پدر و مادرش را [و خواهر و برادرش را] نمی شناخت و این عدم شناخت باعث می شد که بر سر راه ازدواج با مادر و خواهر و دیگر محارم مانعی پدید نیاید. و کمترین مفسده- و بلکه شنیع ترین و قبیح ترین زشتی- هنگامی است که چنین طفل هوشمندی، در هنگام تولد بر چیزی نظر افکند که رخصت این عمل را از او ستانده اند و سزاوار نیست که چنین کند. آیا نمی بینی که چگونه هر چیز آفرینش در جای مناسب خود استوار گشته و در ریز و درشت اجزای هستی، اندک خلل و ناصوابی پیدا نیست؟